روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 235

ردپای من در روز‌ ‌ هجدهم

من همیشه سعی میکردم بهترین هارو داشته باشم ‌ اما ذهن یجاهایی‌ذهنیت فقیری داشتم و همچنین باورهای درست و ث وت سازی هم نداشتم برای همین از یکسری جنس های خوب دست میکشیدم‌ و چیزی که الان من هرچقدر بهش فکر میکنم یادم میاد یک گوشی خریدم که نسبت به مخصاتش تو هم رده هاش قیمتش مناسب تره ولی پقتی ازش استفاده میکردم اینقدر لگ و باگ داشت که خیلی اذیت شدم و برعکس‌گوشی های دیگ‌بازار که مشخصات ضعیف تری داشتند ولی قیمت بالاتری داشتند و من بحاطر قیمت نتونستم بخرمشون و پولش رو‌نداشتم بدون هیچ مشکل و رووون برنامه هارو اجرا میکردن این گوشی ها

و‌صد البته که بعدا من رفتم سرکار ولی باورهای درستی ندارم و نداشتم در مورد ثروت با این حال الان من بهترین جنس هارو میخرم و میخوام رو باورهای فراوانی و ثروت کار کنم تا از این لحاظ پیشرفت کنم نمیخوام‌ادعا کنم ولی وقتی باورهای ثروت توی ذهنم‌ با تمرین درست شد و ثروت به زندگیم وارد شد من همیشه صدرصد بهترین اجناس. و خواهم خرید چون همیشه ارزوی من داشتن بهترین ها بوده و هروقت پول بهترین رو داشتم اگرکه گرونتر از بقیه محصولات همرده اش هم بوده بسیار راضی بودم و یک تجربه هم برای خرید شلوار ارزون داشتم که قیمت نصف اجناس با کیفیت بود ولی بعد از چند بار پوشیدن کیفیتو رنگ و‌ وش رو سریعا از دست داد و من به خودم قل میدم که دیگه از این موارد نخرم و اتفاقا اطافیانم میگن چرا اینقدر برای جنس ها پول میدی ولی من واقعا لذت میبرم کون واقعا کیفیتشون عالی ان و به قول استاد هرچقدرپولش رو‌دادم ‌انگار ارزون خریدم چون استفاده ازشون برام کلی حال خوب و لذت ایجاد میکنه خدا و صدهزارمرتبه شکرت

خدایا شکرت سپاسگزارتم

راستی من دیروز یعنی برای روز شونزدهم یک کامنت گذاشتم

و اونجا در رابطه با موضوعی صحبت کردم که چند نفر تو اتاقم بودن سر و صدا میکردن و من با تغییر نگرشم و تغییر مدارم باعث شدم‌ ک اونها بعد مدت دو‌ یا سه ماه از اینجا برن هرچقدر زودترتغییر میکردم یا زودتر اونا میرفتن یا من زودتر محلم تغییر میکرد بصورت کامل تو کامنت قبلیم در رابطه با این موضوع نوشتم و حالا باورتون نمیشه بچه ها که چه معجزه ای رخ داد جای منم اتاقم عوض شد و رفتم تو اتاق دوستم که هم اتاقیش بصورت کاملا معجزه وار از اینجا رفت و من اصلا فکرش رو هم نمیکردم که هم اتاقیش از اینجا بره ولی معجزه رخ داد هرچقدر تو‌رو خودت کارکنی ادما از مدارت خارج میشن اتفاقا هم اتاقی ای رفیقم چندین بار به من بی احترامی کرده بودکه من با تغییر نگرشم اینکه هر اتفاقی بیفته همون‌اتفاق خوبه هست و اینکه هر اتفاقی بیفته در اون خیری هستش این برام خوبه قطعا و تکرار قوانین اینکه خدا میدونه و من نمیدونم من باید تو شرایط سخت ایمانم رو نشون بدم اعراض از نا خواسته ها توجه به زیبایی ها و خواسته ها اینکه اگ من جای اون بودم شاید همینطوری رفتار میکردم اینکه خداوند قدرت مطلقه ترس و نجوا از طرف شیطانه و من نمیترسم چون بخداوند ایمان دارم و اگ ایمان داشته باشم برترم و نه ترسی بر من هست و نه غمگین میشم و….. حالم رو خوب میکردم اینقدر قوانین رو تکرارمیکردم که حالم خوب بشه و حتی این رفیق هم اتاقی جدیدم از مدار من خارج شد و رفت ایشون بصورت کاملا معجزه وار رفت هر چقدر بتونی فرکانس های مثبت بفرستی همون مقدار اطرافیانت تغییر خواهند کرد ویا به جاهای بهتری هدایت میشی و الان من هم اطرافیانم از مدارم خارج شدن و هم الان یه هم اتاقی گل که خیلی دوسشدارم و به یه اتاق تمیز هدایت شدم و چقدر ذوق کردم وقتی که دیدم اینقدر قشنگ خدا هدایت میکنه اینقدر قشنگ همه چی دست به دست هم میده تا تورو هدایت کنه یعنی من اصلا نمیتونم بفهمم که تو این چندروزه من چطور هدایت شدم و چقدر جذاب و چقدر راحت پول این اتاق جدید جور شد و خیلی به موقع پول این اتاقم جور شد من گوشیمو به یه ادم خوبی فروختم و گوشی من خواهان زیاد داشت کامنت روز قبلمو حتما بخونید چون اونجا نوشتم درموردش درست چند روز قبل یک حسی تو قلبم بوجود اومد که محمد گوشیو به این شخص بفروش و بعد من گوشیم رو به این شخص فروختم و هم اون خیلی خوشحال بود هم من درست چند روز قبل از اینکه صاحبخونم بهم بگه محمد برو اتاق دیگ اصلامن خیلی هدایتی یه روز به صاحبخونم پیام دادم‌که اگه این اتاق های دو نفره خالی شد به من خبر بده وای از این همه هدایت که اصلا قشنگ جای خداروحس میکنم که اصلا من نمیتونستم خودم همچین کاری کنم و همه چیز اینقدر قشنگ دست به دست هم داد و من هدایت شدم به یه اتاق تمیز و زیبا با یه همخونه ی عالی که خیلی دوسش دارم موضوعشم این بود که یکی از بچه های اتاق های دیگ اومد گفت محمد من دارم میرم دیگ هم نمیام وقتی اینو بهم گفت من یه حسی اومد تو قلبم که به صاحبخونم پیام بدم و ازش بابت اتاق جدید درخواست کردم و جالبه که پولشم هنوز نداشتم پول اتاق جدید رو و پیام دادم و حتی پول اتاق قبلیم رو هم هنوز نداده بودم و یک هفته از موعدش گذشته بود و شرایطمو گفتم و بهش گفتم که هزینه ی اتاقم رو اتاق قبلیم منظورمه رو هم هفته ی بعد بهتون پرداخت میکنم و صاحبخونه هم قبول کرد که اگه ااتاقی خالی شد اولین نفر منو بفرسته و جالب اینکه من فکر میکردم چون این اتاق خالی میشه و این دوستی که بهم گفت من دارم میرم من فکر میکردم اون اتاق برم ولی اون دوستمون خودش با یکی دیگ هماهنگ کرده بود و من به اون اتاق نرفتم و دوباره قوانین رو تکرار کردم و ناراحت هم نشدم از اینکه نتونستم وارد اون اتاق بشم و قوانین رو دوباره تکرار کردم تا چند روز‌بعد مطلع شدم که عه این اتاق این یکی دوستمم خالی شده و باز هم هدایتی و معجزه وار وقتی صاحبخونم اومد و من کرایه رو‌پرداخت کردم بهش گفتم مثل اینکه اتاق این‌دوستم خالیه بعد اون بهم گفت که اگه خالی باشه اولین نفر منو میفرسته و دقیقا همون‌شبش یعنی شب روز شونزدهم بهم‌ زنگ زد گفت برو اتاق جدیدهزینه ی اتاق جدید هم اینقدره و من با خوشحالی قبول کردم و شگفت زده از قوانین و کلی شکرگزار به اتاق جدیدم اومدم وقتی اومدم هم اتاقیم که واقعادوسش دارم واقعاپسرخوب و خوش قلبیه بهم گفت محمد چرا به من نگفتی که دنبال اتاق جدید بودی تو. دلم از حرفش و نیتش سپاسگزار بودم اما بخودم گفتم یعنی تو دلم گفتم من از منبع قدرت خداوند یکتا درخواست کردم و من درخواستم رو فقط نزد خدا خواهم برد و انسان ها میشوند دستان خدا سرتون رو درد نیارم که چقدر معجزه وار اومدم به این اتاق زیبا و از این به بعد این روند رو با شدت بیشتری در زندگیم اعمال میکنم

خدایا صد هزار مرتبه شکرت تا بی نهایت شکرت استاد عزیزم از شما و مریم خانوم‌هم بی نهایت متشکرم که دستان خدا شدین و منو اگاه کردین واقعا ممنونم اول از خدا بعد از شما که دستان خدا شدید خیلی ممنون و سپاسگزارم من بارهاگفتم‌که روی این اگاهی هاشی شما نمیشه ارزش گذاری گرد واقعا ارزشمنده خدا برشما بی افزاید بر سلامتی ثروت خوشبختی عشق‌ برتمام خوبی ها خداوند بر شما بی افزاید

به امید نتیجه های بزرگتر و طی شدن تکامل‌و خرید بسته های حرفه ای استاد عزیزم شمارو به خدای یکتا میسپارم خدانگهدار