روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 277

سلام

راستش منم هیچوقت کامنت نمیزاشتم اما دلم میخواد یک ردپا بزارم که بعدها که برگشتم به قول استاد ببینم کجا بودم و به کجا رسیدم

من حدودن یکسالی هست که با استاد اشنا شدم ولی تا به الان تصمیم جدی نداشتم برای تغییر درسته که میگن برای هرچیز باید تکاملش طی شه منم ابتدای راه وقتی با این مسیر طلایی آشنا شدم زیاد باورش نداشتم و جدیش نگرفتم و درنتیجه تصمیم قاطعیم‌برای تغییر کردن نگرفتم و طبیعتا اوضاع زندگیمم تغییری نکرد داستان آشناییم با سایت استاد برمیگرده به یکی از ناامیدترین روزهای زندگیم وقتی باتموم وجودم دنبال یک راه برای موفق شدن بودم به اینجا هدایت شدم ولی میگم به خاطر طی نکردن تکاملم و به قول استاد ظرف کوچیکی ک داشتم نتونستم از این اگاهیا بهره چندانی ببرم و از دستشون دادم و یک مدت حتی در توهم تغییر کردن بدون قدم برداشتن بودم نمیدونم چرا فکر میکردم بدون قدم برداشتن قراره اوضاع و شرایطم تغییر کنه مرا شایدم بدونم به خاطر بی ایمانیم و اعتقاد به شانس بود و اینکه شرایط تحت اختیار من نیست و دیدی و معجزه شد و در یک شب زندگی من تغییر کرد زمانی وارد این مسیر شدم که باوجود اینکه سالهای زیادی در تحصیلاتم موفق بودم اما واقعن میشه گفت در یک لحظه از همه چیز دست کشیدم و بااون اتفاق اعتماد به نفس و عزت نفس من که از ابتداهم اوضاع خوبی نداشت در آن زمان بدتر شد و واقعن به قعر چاه سقوط کردم و بعد ازاون هم دچار شکست های زیادی در روابطم شدم و اونقدر به این تضادها برخورد کردم که در یک جایی از اعماق وجودم خسته شدم و دیگه دلم نخواست این اتفاقات و تجربه کنم و به خودم گفتم منم دلم زندگی سراسر شاد با لذت آرامش ثروت و روابط خوب میخواد و اون زمان تنها حیطه ای از زندگیم که تاالان هم میشه گفت باورای خوبی داخلش دارم حوضه سلامتیه خدارو شکر خیلی خیلی کم مریض میشم و به بدن خودم ایمان قوی دارم ولی بقیه حیطه های زندگیم میلنگید

مدتی بعد از این ها و زمانی که در توهم تغییرم غرق بودم دوباره وارد رابطه عاطفی دیگه ای شدم که در ابتدا همه چیز عالی بود و منم فکر کرده بودم که حتی اگر برفرضم تغییری کردم که نکردم با افتادن یک اتفاق خوب دیگه مشخصه من کلا تغییر کردم و نیازی به کار کردن روی خودم ندارم اما با بهم خوردن رابطه عاطفیم تازه حقایق از پشت ابر اومد بیرون و واسم واضح شد و فهمیدم که تمام این مدت من غرق در توهم تغییر بودم غرق در توهم داشتن عزت نفس و به کل سایت استادو فراموش کرده بودم و از توحید کلی فاصله گرفته بودم و از همه مهمتر از خودم

و واقعا سیلی بدی خوردم و علت اینکه عزمم راسخ شد و بیشتر از هر زمانی میل به تغییر تو وجود من شعله میکشه همون تضادی بود که باهاش برخوردم و ازخدا میخوام هربار از این مسیر خارج شدم هربار ازخودم دور شدم هر زمان فراموشش کردم دوباره بهم سیلی بزنه دوباره بهم یاداوری کنه که اصل چیه و فرع چیه

منم به خاطر کمالگراییم همیشه تو زندگیم احساس آدمیو دارم که هیچ موفقیتی کسب نکرده درحالی که موفقیتای زیادی داشتم هر چه قدرم کوچیک اصن به خاطر همین احساس کاذبم منم مثل خیلی از دوستان دلم نمیخواست کامنت بزارم و یک حسی میگفت تو چیکار کردی مگ بخوای تظرم بدی ولی به حرف شیطان گوش ندادم و اومدم صادقانه وضعیت کنونیم و نوشتم و میدونم که ساجده قرار نیست همیشه تو این وضعیت بمونه میدونم که من لایق رسیدن به بهترین زندگیم به خاطر همینم الان اینجایم میدونم که هر اتفاقی که میفته تماما به نفع منه حتی اگر از وقوعش ناراحت شم من فهمیدم قضیه درست کردن باورها و تغییر شخصیتم مسعله مرگ و زندگیه و اگر تغییری نکنم مرگ و ترجیح میدم

من فهمیدم اگر میخوام روابط خوبی داشته باشم اگر میخوام ادمای مناسبیو جذب کنم اول از همه خووم باید اون ادم مناسبه بشم

اگر صداقت میخوام اگر تعهد میخوام اول خودم باید صادق شم اول خودم باید متعهد شم

فهمیدم این دنیا مثل یک آیینه است و هرچی بهش بدم همونو نشونم میده

فهمیدم تغییر باید درون من اتفاق بیفته

و کلی آگاهی دیگه که الان دیگه میدونم صرف داشتن آگاهی کافی نیست و باید مرد میدان عمل بود و بودنم در اینجا شروع این مسیر و تعهدم خودش نشونه ای بر عمل منه

و در آخر از خدای مهربونم تشکر میکنم که همیشه منو به بهترین مسیرها هدایت میکنه