مصاحبه استاد عباس منش با مهندس شعبانعلی درباره قانون جذب - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

320 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرابانو گفته:
    مدت عضویت: 1845 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    زهرای زیبای خدا 🌹

    سلام ودرود خدمت استاد عزیز ،

    ابتدا در مورد نام خداوند بگم ،من معلم ابتدایی هستم،یک معلم با عشقی الهی به شغلم و تک تک دانش آموزانم به لطف خداوند،

    در یک سری از فایلهای استاد میدیدم که هر دفعه با عشق بسم الله الرحمن الرحیم میگن وسوار ماشین میشن ،از اون به بعد من هم کلاسمو همین گونه شروع کردم وابتدای فایلها وشروع کلاسم همیشه نام خدا را نوشتم وگفتم

    مدتی طول نکشید که تمام بچه ها ی کلاسم ابتدای کلامشون شد نام خدا وانرژی این نام فضای بسیار دل انگیزی ایجاد کرد از شنیدن نام خدا از زبان بچه ها به وجد میومدم و کلاسی دارم یکپارچه عشق وصمیمیت

    فکر میکنم استاد کلامشون خالصانه وبا انرژی الهی هست وبه همین دلیل تاثیر عملی میگذاره !!

    خداراهزاران بارشکر که من هم به سهم خودم عشق را تکثیر کردم!!

    ودنیای کوچک وبهشت کلاسم را با روشنگریهای استاد عزیز م زیباتر کردم 🙏🙏🌹🌹💗💗

    واماااااقسمت بعد 🌹🌹👇👇

    صحبتهای شما وآقای شعبانعلی بسیار جذاب بودوآگاهی های زیادی ازدل این صحبتها استخراج کرد م که چقدر کاربردی بود .

    خداوند مهربان راسپاسگزاررررم بخاطر اینکه هدایت شدم به سمت شنیدن این مصاحبه

    سپاس بخاطر این همه آگاهی وانرژی که در جمله جمله ی صحبتهای شماست

    هرکسی شاگرد مکتب استاد عباسمنش شده باشه میتونه درک کنه انرژی عجیبی را که طی شنیدن ودیدن فایلها آدم رو درگیرخودش میکنه

    جریانی از انرژی در وجود آدم شروع به چرخش میکنه و آدمو وصل به خدا میکنه احساس آرامش حاکم میشه ..الله اکبر 🌹🌹🌹

    لبتان خندان ودلتان شاد وبایاد خداوند آرام💙

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    آمیتیس گفته:
    مدت عضویت: 4077 روز

    PART 1

    متن کامل فایل ارزشمند “مصاحبه ی استاد عباسمنش با مهندس شعبانعلی” تقدیم به دوستان عزیز هم فرکانسی:

    استاد عباسمنش: به نام خدای مهربان

    امروز در خدمت استاد شعبانعلی هستیم که یه جورایی خیلی خیلی ازش تاثیر گرفتم. خیلی خیلی دوست دارم که بیشتر نظراتشو بدونم. صحبت های خیلی قشنگی تو کلاساش می کنه. خیلی خودمونیه. خیلی خودشه و از دیدگاه من یه آدم موفق و دوست داشتنیه.

    میخوای یه توضیحی بدی در مورد حالا کلاس هاتو، کارتو، …

    مهندس شعبانعلی: نمیدونم چی توضیح بدم که مفید باشه. ولی به هرحال من تقریبا 10 ساله روی حوزه ارتباطات و مذاکره کار می کنم و طبیعتا ضمن اینکه درگیرم تو خیلی از مذاکره های داخلی و خارجی، تو قراردادها، تو خرید و فروش ها، در عین حال همیشه هم تعداد زیادی دانشجو داشتم که راجع به همین حوزه باهاشون حرف زدم.

    شاید یه کم از فضای شما و قانون جذب و این بحثا دور باشه، ولی خودم این دغدغه رو داشتم که یه بار راجع به یه همچین موضوعی صحبت بکنم حتما برای بقیه.

    استاد عباسمنش: محمدرضا از اون دوستای عزیزمونه که توی کار خودش خیلی موفقه. یعنی الان شما کلمه ی مذاکره رو هر جوری توی گوگل سرچ کنید چندتا لینک اول مال خودشه.

    و حالا می خوایم از دیدگاه قانون جذب به این قضیه نگاه کنیم و ببینیم اصلا تعریفش چیه؟ استفاده میکنه؟ نمیکنه؟ یا اگر استفاده داره می کنه چطور اگر استفاده کنه بهتر جواب می گیره؟ میخوای یه توضیحی در مورد قانون جذب بدی؟

    مهندس شعبانعلی: ببین من تقریبا بین آدمای دیگه برداشت خودمو دارم میگم. یعنی اینکه حالا چقدر به ذهن کسانی که اصلا این قضیه رو مطرح کردن نزدیکه یا دوره یه بحث دیگس.

    ولی من به عنوان یه آدم حرفی که می فهمم از یه همچین قانونی اینه که به هر حال تو اعتقاد به این داشته باشی و فکر به این بکنی که چیزی که تو فکر می کنی، هدفی که تو میذاری و آینده یا مسیری که تو برای خودت ترسیم میکنی کمک می کنه تا اتفاق ها و رویدادهای اطراف همسو با تو بشن، هم راستا با تو بشن و به تو کمک کنن برای اینکه به اون هدفت برسی.

    واقعیتش اینه که من بیشتر از اینکه به یک واقعیت عجیب و غریب فرامادی معتقد باشم در قانون جذب، معتقدم که می شود تبیین های علمی تری هم براش پیدا کرد.

    شاید در واقع قانون جذب بیان ساده ی یه سری چیزاییه که حالا به شکل علمی تر قطعا بشه مطرحش کرد و بررسیش کرد.

    استاد عباسمنش: بعد خودت چجوری ازش استفاده کردی؟

    مهندس شعبانعلی: من خودم از اون آدماییم که به شدت اعتقاد دارم که تصویری که تو معمولا می سازی برای سال های بعدت، برای ماه های بعدت و برای ادامه ی زندگیت، عملا داره اون آینده ی تو رو خلق می کنه.

    نمیگم شرایط محیطی بی تاثیره. قطعا تاثیر داره. شرایط محیطی میتونه روند رشد و پیشرفت آدمو تند یا کند بکنه. اما فقط میتونه سرعتشو تغییر بده. عملا به نظر من قانون جذبه که جهت رو تعیین میکنه. یعنی نگرشه که جهت رو تعیین میکنه.

    بنابراین من به این اعتقاد دارم که وقتی که تو میذاری و فکر میکنی که من میخوام در سال های آینده به کدوم مسیر برم؟ چه نیازهایی دارم؟ چه خواسته ای دارم؟ چه تصویری برام ایده آله؟ خیلی خیلی خیلی زیاد کمک میکنه که عملا مسیر پیشرفتت به اون جهت باشه. شاید دیر یا زود ولی قطعا اون مسیر رو طی میکنی.

    استاد عباسمنش: خیلی قشنگ در موردش صحبت میکنی.

    قانون جذب یه جورایی میگه جهان از انرژی تشکیل شده و یه مدیری هست این وسط که حالا اسمشو میتونیم خدا بذاریم یا نیروی برتر یا کائنات یا هر چیزی، که به طرز غریبی انرژی های مشابه رو هم جهت میکنه با همدیگه و درواقع انسان ها هم اتفاقاتی که تو زندگیشون رخ میده فقط به دلیل فرکانس هاییه که اونا به جهان هستی ارسال می کنن.

    یعنی قانون جذب میگه بدون هیچگونه تلورانسی و 100 درصد و یقینا تمام اتفاقات زندگی شما از اینکه مثلا کلیدت امروز گم میشه یا رابطه ی عاطفیتو از دست میدی، خودت به زندگی خودت دعوت میکنی. ولی ممکنه این ناخودآگاه باشه. یعنی یه سری باورهایی تو ذهنت باشه که داره این اتفاقات رو به وجود میاره.

    هرچند که این مقاوت های خیلی زیادی هم داره. یعنی خیلیا میگن که نه! مگه من خودم میخوام که بی پول باشم؟ یا مثلا بدبخت باشم؟ یا مریض بشم؟ مطمئنا من خواسته ام اینه که مثلا ثروتمند باشم، یا سالم باشم، یا موفق باشم. پس چطور این اتفاق میفته؟

    قانون جذب میاد توضیح میده میگه اون چیزی که تو میخوای مهم نیست. یا اون چیزی که تو میگی مهم نیست. حتی اون تصویری که تو میسازی هم زیاد مهم نیست. اون باورها و عقایدی که درونی تو وجود توئه داره درواقع آینده ی تو رو رقم میزنه.

    در واقع خیلی در مورد فرکانس غالب صحبت میکنه، نه افکار لحظه ای. مثلا ممکنه من یه روزی به یه چیزی فکر کنم و یه هفته بعد به یه چیز دیگه ای فکر کنم. یا مخالف اون فکر کنم. در ولقع افکار غالب من داره زندگیمو رقم میزنه. نظرت چیه در این مورد؟

    مهندس شعبانعلی: ببین باز من طبیعتا به خاطر نوع بک گراندم، علاقه ی خاصی که به هرحال به حوزه ی علوم انسانی و روانشناسی و اینها دارم، یه تفاوت خیلی جدی با تو دارم. من خیلی مادی نگاه می کنم به همه چیز. یعنی نمی تونم بپذیرم چیزی غیر از چیزی که می بینم وجود داره. ولی جالبش اینجاست که با این نگرش اختلاف نظری در نتیجه با تو ندارم. یعنی با وجود اینکه اصولمون باهم فرق داره ته حرفمون یکیه.

    من نگاهم اینه که قانون جذب یه سری مکانیزم های مادی ای داره که اگر میبینی آدمای زیادی قبولش دارن یا بر اساسش زندگی میکنن، این به آدمای مادی هم خیلی کمک می کنه.

    مثلا یکی از بحث هایی که ما سالیان سال توی روانشناسی شناختی داریم اینه که حجم اطلاعاتی که در طول روز یا در طول زندگی ما، از طریق سنسورهای مختلف یعنی بینایی، شنوایی، لامسه، بویایی و همه ی اینها، به ذهن ما میرسه و به مغز ما میرسه ، واقعا زیاده و غیر قابل تصوره. و مغز ما انسان ها در طول سالیان سال یاد گرفته که اینا رو فیلتر کنه. چنانچه که مثلا من و تو هیچوقت تو خیابون که رد میشیم مثلا پلاک ماشین هایی که از جلومون رد میشن رو به ذهن نمی سپریم. در عین اینکه می بینیم همه رو.

    این نشون میده که یه مکانیزم هایی در طول سالیان در مغز ما درست شده که وظیفه اش این شده که اطلاعات رو فیلتر کنه. به قول تو اصلا این ناخودآگاه ذهنمونه. خیلی وقت ها من نمیدونم چی داره فیلتر میشه، چی داره فیلتر نمیشه.

    من فکر می کنم آدمی که متمرکز مشخص میکنه و به قول تو نه به صورت لحظه ای، یه لحظه میاد و میره، آدمی که در بلندمدت یه تصویر ذهنی ای داره، یه خواسته ای داره و اون خواسته، خواسته ی غالبشه، خواسته ای که در کوتاه مدت تغییر نمی کنه و در بک گراند تمام تصمیم ها و افکارش هست آروم آروم داره ذهنش رو جهت میده که برخلاف اون رویه ی غالب که مغز خودش تصمیم میگیره که خوب من اینو میخوام، اینو نمیخوام، من این اطلاعات رو لازم دارم یا لازم ندارم، مغز یه جورایی تصمیم بگیره که خوب من چیا رو واقعا لازم دارم.

    من فکر می کنم که به هرحال همه ی ماها آدم های موفق و ناموفقی که داریم تو جامعه زندگی می کنیم، چه تو این کشور، چه تو هر کشور دیگه ای در معرض اطلاعات یکسانی هستیم و خیلیامون در معرض فرصت های یکسانی هستیم.

    اما اون چیزی که ممکنه یک نفر رو به یه آدم موفق تبدیل کنه و من نوعی رو به یه آدم شکست خورده، بیشتر اینه که ما اصلا اطلاعات متفاوتی از این محیط گرفتیم. هیچکدوم ماها انقدر توانایی نداریم که تمام این اطلاعات رو بگیریم.

    من فکر می کنم این نگرش، نگرشی که تو معتقدی من یک تفکر غالب، یک هدف غالب، یک نگرش غالب، حالا تو اسمشو بذار انرژی غالب یا هر چیزی داشته باشم، چیزی که به صورت لحظه ای تغییر نکنه، دوام داشته باشه، روش تمرکز داشته باشم، به صورت دائمی مدام با خودم ریویوش بکنم، عملا به نظر من یه جور انقلاب کردن بر ضد اون روند طبیعی هست که مغز داره.

    مغز خودش میخواد برای ما تصمیم بگیره ولی اینجا ما داریم سعی می کنیم که در واقع ناخودآگاهمون رو در کنترل بگیریم و به نظر من خود به خود نتیجه اون میشه که تو گفتی.

    وقتی ذهن انسان با تمام توانش متمرکزه که از بین تمام اطلاعاتی که در محیط وجود داره اونایی که به دردش میخوره و در راستای هدفشه فیلتر بکنه و هر چیزی که به در نمیخوره رو کنار بذاره، چرا انسان نباید با اون قدرت عجیبی که داره بتونه به هدفش برسه؟ اصلا مگه می تونه نرسه؟

    استاد عباسمنش: خیلی قشنگ اینو توضیح دادی. یه موضوعی که من خیلی در موردش فکر کردم و بهش رسیدم اصلا تو قانون جذب یا کلا تو این بحث های این چنینی هست مثلا میگن آقا فکر توئه که داره اتفاقات رو به وجود میاره. مثلا افکار تو اعمال تو رو به وجود میارن. من خیلی به این قضیه فکر کردم که این کلمه ی فکر رو چه جوری باید معناش کنیم؟ چون خیلیا فکر می کنن که این “فکر” یه کاریه مثل ایکیوسان بشینن یه گوشه ای یا یوگا کار کنن یا مراقبه کنن، اون وقت دارن به چیزی فکر می کنن.

    بعد من خودم از اون آدمایی ام که از این قانون زندگیم عوض شده. یعنی تقریبا چیزی نبوده که من بخوام و بهش نرسیده باشم. و البته هرروز خواسته های بیشتر و دوباره دریافت های بیشتری هم هست.

    ولی تو قانون جذب من متوجه شدم که این فکر نیست. حالا یا ترجمه ی فارسیش این نیست. باید بگیم توجه. ما در هر لحظه می تونیم به هرچی که بخوایم توجه کنیم و اتفاقی که می افته اینه که اونچه که کانون توجه ما رو به خودش جلب می کنه، اون چیزیه که در آینده ی ما دوباره اتفاق می افته.

    من این مثال رو می زنم چون هم برای من و هم برای تو زیاد اتفاق می افته. مثلا توی کلاست یه دانش آموزی، یه دانشجویی داری که خیلی تخسه، خیلی اذیت میکنه. بعد اگه تو به اون موضوع توجه کنی، یعنی تو فکرت این اتفاق بیفته که عجب آدمیه، چقدر حرف میزنه، چقدر دخالت میکنه، چقدر اصول اجتماعی رو بلد نیست، چقدر آی کیوش پایینه، خوب؟ اگه اینو تو ذهنت هی مرور کنی احتمال اینکه از این جنس دانشجو تو کلاس های دیگرت هم باشه خیلی زیاد میشه و دقیقا این اتفاق رو خودت به وجود آوردی.

    ممکنه تون بعدا بیای بگی نه، شانسی این اتفاق افتاد ولی اگه دقت کنی یه رابطه ی تنگاتنگی هست بین چیزایی که تو حساسیت داری نسبت بهشون و چیزی که برات اتفاق می افته.

    مهندس شعبانعلی: میتونم اینو بفهمم ولی بازم باید با مکانیزم های خودم بفهمم قاعدتا.

    من با مکانیزم های خودم معتقدم که در واقع وقتی که روی پارامترها اینطوری حساس میشی عملا کمک می کنی که شرایط شکل گیری اونها در محیط زیاد بشه.

    ببین مثلا میگم (باز میگم من با نگاه مادی صرف دارم نگاه میکنم به قضیه) فرض کن که من به دزد حساسیت دارم. و فرض کن به دلیل این نگرشی که دارم ودغدغه ی دائمی دارم و به قول تو (من به نظرم تعبیر توجه خیلی تعبیر بهتری از ذهن و فکره) تمام توجهم به این قصه هست. جدا از اینکه دزدی های بیشتری رو می بینم، چون دارم بهش توجه می کنم. جدا از اینکه در اخبار دزدی های بیشتری رو می خوانم، رفتارهایی هم که انجام میدم جاذب دزدهاست.

    به چه معنا؟ من کیفم رو ریلکس نمی گیرم و راه برم. چون به نظرم دارم در جامعه ای از دزدها حرکت می کنم. کیفم رو می چسبونم به خودم محکم و راه میرم. مطمئن باش اگر دزدی هم در اون خیابون باشه و بخواد دزدی بکنه وقتی به آدما نگاه می کنه و میبینه کی کیفشو محکم تر گرفته، سراغ من میاد.

    میخوام بگم حتی بدون اینکه بخوای کمک بگیری از مکانیزم های خیلی عجیب و غریب میشه کاملا منطقی نگاه کرد که واقعا آدمی که مرکز توجهش رو روی سرقت و دزدی و ناامنی میذاره، قطعا سرقت و دزدی و ناامنی رو بیشتر از سایر افراد جامه تجربه می کنه.

    شاید به خاطر همینه که حالا در قانون جذب یا در ادبیات هایی از این جنس خیلی تاکید میکنن که حواستون باشه به چیزایی که توجه میکنید چون این توجه عملا اون محیط رو برای شما خلق می کنه.

    شبیه همین رو قطعا در حوزه های دیگر هم میشه مطرح کرد. یعنی “توجه” چجوری در یک تعاملی بین من و محیط باعث میشه که محیط شبیه اون چیزی بشه که من فکر میکنم. حالا بیان های دیگری هم ازش میشه پیدا کرد. حالا شاید یه جای دیگه ای تو گفتگومون بهش برسیم. این توجه ها باعث میشه که من دغدغه های خودمو project کنم رو تو، و روی تو و اطرافیانم ببینم.

    من چون خودم تو ذهنم خیلی دغدغه ی خیانت مثلا دارم هرکسی رو می بینم با این صفت ارزیابی میکنم و می بینم و این میشه که باز من احساس می کنم در دنیایی از انسان های خائن دارم زندگی می کنم.

    استاد عباسمنش: دقیقا! من مثلا تو مشاوره های خودم خیلی این اتفاق افتاده که مثلا خانمه اومده، بعد اینا به جدایی دارن میرسن، بعد اومدن مشاوره گرفتن، بعد میگه که من دلیلی که میخوام از این آقا جدا بشم اینه که این آدم به من خیانت کرده. بعد وقتی که برمی گردیم به گذشته متوجه میشیم موقعی که این خانمه فکر می کرده طرف داره بهش خیانت می کنه واقعا این اتفاق نیفتاده و خیانت واقعی موقعی اتفاق افتاده که یکسال بعد از اینکه خانمه مدام داشته به این موضوع فکر می کرده یا حداقل می تونم بگم که از این موضوع می ترسیده.

    یعنی مثلا تو جامعه ای زندگی کرده که گفتن آقا مردا اینجورین. بعد این خانمه هی مدام به این فکر کرده. هی مثلا موبایل آقا رو چک کرده. شاید مثلا اگر اون آقا به مامانشم فرستاده باشه عزیزم، ولی چون مامانش شمارش سیو نبوده این مثلا فکر کرده باشه که خیانته.

    مهندس شعبانعلی: زمینه سازی میشه برای اون آدم.

    استاد عباسمنش: آفرین! بعد می بینیم که اون اتفاقه که اون ازش می ترسیده یکسال بعد از اینکه این انرژی ها رو فرستاده رخ داده.

    در واقع تو قانون جذب ما میگیم که تو از هرچی بترسی سرت میاد. اینکه از هرچی بترسی سرت میاد فقط به این دلیله که تو به اون موضوع بیشتر فکر می کنی.

    یه موضوعی که خیلی من روش مانور می کنم، من همیشه میگم که (حالا از خود محمدرضا هم میخوام که این کار رو انجام بده) به خوش شانس ترین فردی که توی اطرافیانت می شناسی فکر کن. افرادی که خیلی خوش شانس باشن، حتی میتونم بگم خرشانس باشن. نمیخواد بگیشون فقط توی ذهنت تصور کن.

    من اون آدم رو نمی شناسم ولی می تونم بگم که ویژگی غالب اون آدم چیه. ویژگی غالب اون آدم اینه که خیلی بی خیاله یا خوش خیاله حداقل. واین در مورد همه ی افراد خوش شانس صدق می کنه.

    در واقع آدمای بی خیال آدمایی هستند که اگر تمرکزشون رو روی چیزای مثبت نمیذارن، حداقل رو چیزای منفی هم نمیذارن و این باعث میشه که اونا خوش شانس باشن.

    شانس خودش قانون داره. باید به چیزایی که نمیخوای فکر نکنی و زیاد نگرانشون نباشی. خیلی بی خیال باشی. من میگم اونایی که خوش شانسن خیلی علی بی غم هستن. دنیا رو آب ببره اونا رو خواب میبره. بعد به طرز فوق العاده ای هم تو موقعیت ها شانس میارن.

    بعد مثلا نگاه می کنی طرف داره کلی فعالیت می کنه. کلی تلاش می کنه. تلاش فیزیکی، تلاش مادی. بعد نگاه می کنیم توی رقابت این دوتا می بینیم که اون آدم بی خیاله خیلی راحت تر به هدفاش می رسه. و حتی یه جورایی از اون آدمه که بیشتر داره تلاش می کنه موفق تره. نظرت چیه در این مورد؟

    مهندس شعبانعلی: طبیعتا باز انتظار داری من با مکانیزم هایی که خودم می شناسم سعی کنم توجیهت بکنم.

    ببین یه واقعیتی وجود داره. من دوباره برمی گردم به بحثی که قبلش داشتیم. اونم اینه که ما خیلی وقتا وقتی مکانیزم هایی رو پیش بینی می کنیم برای یه سری رویدادهای ناخوشایند، مسیر وقوع اون رویدادها رو هم تسهیل می کنیم.

    ببین من وقتی در یک سازمان مدیرم و مثلا فرض کن شروع می کنم در سازمان دوربین نصب می کنم برای اینکه خروج غیرقانونی رو کنترل کنم ببینم کی اتفاق می افته و چه جوریه؟

    در نگاه اول به نظر میاد که نصب این دوربین ها باعث میشه که خروج های غیرقانونی یا یواشکی کمتر بشه. در حالی که واقعیتش اینه که اتفاقا یه جورایی من دارم این کار رو تسهیل می کنم. چون خروج غیرقانونی به دغدغه تبدیل میشه.

    یه سری کارمندهایی که می خواستن فرار کنن اونا قطعا روش هایی پیدا می کنن. یه مسیر کوری رو پیدا می کنن که فرار کنن. اونایی هم که دغدغه نداشتن چون ممکنه یه روزی لازمشون بشه چک میکنن که آقا راستی یه موقع میخوای بری چه جوری میری که دوربین نگیره؟

    یواش یواش می بینی که این فرار کردن و فرار کردن غیرقانونی به دغدغه ی سازمانی تبدیل میشه.

    تنش هم همینه. خیلی وقتا من این تجربه رو تو سازمان های خودمونم قبلا زمانی که خودم کارمند بودم داشتم. مدیر دغدغه ی بسیار زیاد داره و نگرانه از همه ی اتفاقات منفی که ممکنه بیفته و مدام این رو به کارکنان گوشزد میکنه. مدام این دغدغه رو داره. این استرس رو منتقل می کنه.

    اساسا ذهن کارکنان یا حالا به تعبیر تو همون توجه کارکنان بیشتر از اینکه متوجه هدف باشه، متوجه اینه که چه اتفاقات بدی ممکنه بیفته. یا مثال خیلی کلاسیکی که میزنن میگن که به جای اینکه مقصد راه رو ببینه حواسش به این سنگ های جلوی راه میفته. طبیعیه که وقتی سنگ ها رو نگاه کنی پات هم به سنگ ها گیر میکنه. بعیده بتونی مسیرت رو جلو بری.

    میگم بازم من با نگاه خودم، هنوز قانعم از شنیدن این قانون. یعنی اینکه این قانون حداقل با آدمی مثل من که ممکنه نخواد با اون ادبیات استفاده بکنه، هنوز برای من قانونیه که مصداق داره و کاملا درکش می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    آمیتیس گفته:
    مدت عضویت: 4077 روز

    PART 2

    استاد عباسمنش: قانون جذب میگه 3 تا مرحله هست برای فرآیند خلق. قانون جذب میگه تمام اتفاقات زندگیتونو شما خودتون خلق می کنید و (حالا یه ذره دید متافیزیکی بهش میدم) میگه که اصلا دلیل اینکه شما به دنیای مادی اومدید همینه. این قانون میگه که شما در دنیای غیر مادی یا دنیای ارواح یه جورایی این داستان “انا اقول له کن فیکون” بودید.

    مثلا شما همین الان تو خواب این اتفاق داره براتون میفته که به محض اینکه اراده می کنی بری مثلا اسپانیا، این اتفاق میفته واقعا. یا مثلا به محض اینکه میخوای سوار کشتی بشی این اتفاق میفته. یعنی نیاز نداری به زمان یا پول یا هزینه یا هرچیز دیگه ای برای اینکه به خواسته ات برسی. ولی تو دنیای مادی این اتفاق به وجود نمیاد به این شکل.

    اگه بخوایم دید بزرگتری داشته باشیم قانون جذب میگه شما آدما به این دلیل وارد دنیای مادی شدید که می خواستید خودتون خلق کنید آنچه را که خودتون می خواهید. وگرنه شما کمبودی نداشتید. شما آگاهی رو داشتید. شما نیاز به آگاهی نداشتید. شما از مرکز آگاهی اومدید به دنیا، به کره ی مادی. و دوباره برمیگردید از این کره ی مادی.

    توی این فرآیند خلق وقتی که وارد میشی 3تا مرحله داره این چیزی که شما میخوای به وجودش بیاری:

    1 – یکی مرحله ی درخواسته. مرحله ی اولش. که شما باید بگی چی رو میخوام اصلا. مثلا تو یه رستوران میری باید بگی من چی میخوام؟ نمیتونی بری تو رستوران بشینی بعد به گارسونه بگی آقای گارسون یه چیزی برام بیار. یا مثلا یه غذا برام بیار!

    یا مثلا بری تو دفتر هواپیمایی بگی که من یه بلیط میخوام. مطمئنا اونا میگن به کجا؟

    2 – مرحله ی دومش مرحله ی پاسخه.

    قانون جذب میگه که حتما (حالا اسمشو خدا بذاریم یا کائنات یا هر چیز دیگه ای) حتما اون accept میکنه. یعنی اون همه چیو قبول میکنه. اصلا براش فرقی نمی کنه که درخواست تو منطقیه یا غیر منطقیه. در هر صورت پاسخ داده میشه.

    من یه مثالی که تو کلاس هام خیلی زیاد میزنم در مورد مواد مخدره. من همیشه میگم که خدا هیچ وقت قضاوت نمی کنه در مورد درخواست ها. یعنی اینجوری نیست که مثلا اگه به صلاحم بود بشود یا اگه نبود نشود. در هر صورت به تو میده. به خاطر همین همیشه این مثال رو میزنم میگم معتادا خیلی راحت مواد مخدر رو بدست میارن. یعنی اصولا تو یه آدم معتاد رو تو 10 تا زندانم بذاری با چند لایه ی امنیت بازم اون به مواد مخدرش میرسه تو دل اون زندان. این دلیلش اینه که درخواستش خیلی شدیده. و خدا این وسط فکر نمی کنه که این براش خوب نیست، نباید بهش بدم. در مورد دزدها هم همینه. در مورد هم مثبت هم منفی.

    برای مرحله ی دوم ما نیاز نیست کاری بکنیم. اون همیشه accept هست.

    3 – ولی مرحله ی سوم که ما خیلی باید روش کار بکنیم مرحله ی دریافته یا answer. پاسخی که به ما میده.

    مرحله ی پاسخ رو ما باید به وجودش بیاریم. درواقع ما موقعی به خواسته هامون می رسیم که فرکانس ما هم جهت باشه با فرکانس خواسته مون. یعنی مثلا یه موقع هست من میخوام برم طلوع خورشید رو ببینم ولی مسیری که دارم میرم به سمت غربه. خوب من اگه هزاران کیلومتر راه هم برم باز طلوع خورشید رو نخواهم دید.

    خیلیا هستن که درخواستشون اینه که (مثلا تو بحث رابطه ی عاطفی یا بحث پول خیلی راحت میشه پیداش کرد قضیه رو) درخواستش یک رابطه ی عاطفی قشنگه. یک زندگی عاشقانس. ولی مرحله ی دریافتش نگرانیه، ترسه، اینه که مثلا پسر خوب کجا گیر میاد یا دختر خوب شاید نباشه، شاید به من خیانت کنه، ازکجا معلوم، اگر من تو این رابطه بمونم شاید بهش وابسته بشم و تنها بشم. میدونی؟ یه درخواستی داره ولی اون چیزی که داره نشون میده که داره به درخواستش نزدیک میشه یا دور میشه یه موضوع خیلی خیلی مهمه به نام “احساس”.

    یعنی درواقع احساس ما داره نشون میده که آیا ما در مسیر درست داریم حرکت می کنیم یا در مسیر غلط حرکت می کنیم. یعنی اگر من در طول روز حالم خوبه یعنی احساسم خوبه یعنی مثلا شادم. حالا تو این scale میتونه شادی، لذت، آگاهی، عشق، شور، هیجان، هرچی که مثبته رو من داشته باشم در طول روز و من دارم خود به خود به خواسته هام نزدیک میشم بدون اینکه عملا بخوام کار فیزیکی خاصی براش انجام بدم و اگر من در طول روز احساس ناراحتی، افسردگی، عصبانیت، خشم، تردید یا هرچیز دیگه ای داشته باشم در واقع من دارم دقیقا برخلاف خواسته هام حرکت می کنم. از لحاظ فرکانسی و اتفاقی که میفته اینه که خواسته هام هرروز از من دورتر و دورتر میشه.

    نکته ی خیلی قشنگ این داستان اینه که مرحله ی درخواست همچین آگاهانه هم نیست. تو قانون جذب یه چیزی که خیلیا نمیدونن اینه که ما موقعی درخواست می کنیم که به مشکل بربخوریم. بهش میگن وضوح از طریق تضاد. ما تا وقتی که به مشکل بر نخوریم اصولا درخواستی نمی کنیم.

    اگه دقت کنی تمام آنچه که جهان بشریت به وجود آورده تماما از طریق تضاد به وجود اومده. اگر مثلا من الان روی صندلی نشستم این صندلی یه روز وجود نداشته. یه روزی ما خسته می شدیم، کمرمون درد می گرفت، به یه مشکلی برخوردیم و درخواستمون این بود که این مشکل رو حل کنیم. در مورد عینک همینجور. در مورد لب تاب، تبلت، در مورد تلسکوپ، در مورد هرچی که فکرشو بکنی که انسان ساخته. هر چیزی که ساختیم وجود نداشته تا وقتی که ما به مشکل برخوردیم و ما برای رفع مشکل، اون رو به وجود آوردیم و جهان مادی ما به این شکل داره حرکت می کنه.

    اگر برگردیم حتی به تئوری داروین و قبل از اون که موجودات مثل پروانه، پشه، زرافه و …. همه ی اینا که به وجود امدن فقط از طریق تضاد به وجود اومدن. یعنی این تک سلولیه رشد کرده، بعد به یه مشکل برخورد کرده، مثلا آب کم شده، اون موقع تو آب بوده، بعد مجبور شده برای خودش شش به وجود بیاره، یا مثلا یه جورایی خودش رو با این شرایط محیطی جدید وفق بده و این از آبشش به شش تبدیل شده، بعد مثلا شده لاک پشتی که میتونه هم تو دریا باشه هم تو خشکی باشه.

    اینو خیلیا درکش نمی کنن. خیلیا فکر میکنن که درخواست های ما آگاهانه هست. یعنی من مثلا میام میشینم فکر میکنم میگم من اینو میخوام و می شود. نه! اینجوری نیست. ما در گذر زمان با تضادهایی که بهش برمی خوریم درخواست هامون رو به جهان هستی ارسال می کنیم و جهان هستی هم همیشه اونها رو accept می کنه. ولی کی اون درخواست ها به ما میرسه همش بر می گرده به حال عمومی ما که چقدر حالمون خوبه. حالا نظر تو در این باره چیه؟

    مهندس شعبانعلی: ببین نکاتی که به ذهن من میرسه باز من اگه بخوام اینا رو ترجمه کنم به زبان خودم و بعد با همدیگه فکر کنیم اینه که یه واقعیتی وجود داره. البته من اینجوری فکر می کنم که انسان قوی انسانیه که حتی قبل از اینکه به تعارض، مشکل، بحران یا تضاد بخوره بتونه برای خودش خلق خواسته یا خلق تصویر بکنه.

    ولی یه واقعیتی رو هم باید بپذیریم که عموم ما انسان ها همون طور که تو گفتی انقدر توانمند نیستیم. من فکر می کنم اون آدم های خاصن که اینطورین. عموم ما انسان ها معمولا تا همه چی همون طور که داره میگذره دلیلی نمی بینیم که از توانمندی فکریمون و ذهنیمون استفاده بکنیم و به نظر من مغز ما عین یه کامپیوتره که در حالت ایده آل کار می کنه و همه چی داره پیش میره. زندگی امروزم هم مثل دیروز و پریروز داره پیش میره. اما زمانی که احساس می کنیم با یه بحران، با یه سختی، با یه تضاد، با یه تعارض مواجه میشیم زمانیه که مغز تازه شروع می کنه به نظر من با حداکثر کارایی کار کردن.

    این چیزیه که اتفاقا از اون ور هم اگه نگاه کنی روانشناسان خیلی راجع بهش صحبت می کنن که اصولا به وجود اومدن تعارض هست که کارایی مغز رو بالا می بره. چنان که از اون ور هم میگن اگر بیش از حد بشه مغز دیگه کار نمی کنه.

    پس اولین نکته ای که منم مثل تو قبول دارم اینه که ما و تمام انسان ها در زمانی که با این تضادها و تعارض ها مواجه میشیم قطعا حداکثر کارایی مغزی رو داریم.

    و اون چیزی که تو راجع به حس خوب میگی باز من فکر می کنم همون چیزیه که در حوزه ی تصمیم گیری به اسم شهود می شناسنش.

    سالیان سال بود که واقعا اهمیت منطق در ذهن انسان ها بیش از حد ارزیابی می شد. اینکه دارم میگم نه خیلی دور، شاید تا همین 7-8 سال پیش انسان به شدت یک موجود منطقی بود. یک حیوان منطقی تصور می شد. و توی اون فضا ادبیاتی که به کار برده میشد به نام اینکه آقا حس عمومیم خوب هست یا نه؟ حالم خوب هست یا نه؟ خیلی معنایی پیدا نمی کرد.

    اونجا یه هدف وجود داره، یه وضعیت موجود وجود داره و یه گپ و فاصله بین وضعیت موجود و هدف. اما امروزی که ما داریم باهم حرف می زنیم تو چند سال اخیر حداقل، علم هم خیلی سعی کرده که مفهومی مثل شهود رو تعریف کنه و در واقع بگه که ما مغزمون یک سری فعالیت ها و تحلیل هایی داره که ما می تونیم بفهمیمش.

    برای مثال من به تو میگم که من فکر می کنم که این گوشی موبایل بهتر از این یکی گوشیه. اگر بهم بگی چرا؟ برات دلایلی دارم که بگم. اما قسمت عمده ی قضاوت های ما انسان ها قضاوت هاییه که ما راحت نمی تونیم تحلیلش بکنیم.

    یعنی مثلا من میگم آقا من این آدم رو بیشتر از این آدم دوست دارم. بهم میگن می تونی لیست بدی؟ میگم نه نمی تونم بر اساس این مثلا 10 تا فاکتور بگم ولی من اینو بیشتر دوسش دارم.

    من حال امروزم بهتر از حال دیروزمه. می تونی برای ما مشتقات اینو بگی؟ چرا امروز بهتر از دیروزی؟ نمی تونم!

    امروز این پذیرفته شده هست که مغز ما به دلیل یه قسمت خیلی بزرگی که در واقع فعالیت ناخودآگاه داره، عملا یک سری تحلیل ها و قضاوت هایی انجام میده که خروجیش به شکل حس خوب یا حال خوب یا حال بد یا حس بد میاد بیرون. و این کاملا پذیرفته شده از نظر آدم هایی که این کار رو می کنن و به عنوان یه فیدبک پذیرفته شده هست.

    بنابراین من میخوام بگم که ادعای اینکه شما تا زمانی که احساس می کنید حال خوب دارید و امروز حالتون بهتر از دیروزه نشون میده در یک مسیر خوب هستید و برعکس.

    این یه واژه یا یه استعاره نیست، یه واقعیت دقیق علمیه که تو این سال های اخیر هم به شدت روش بحث شده و به نظر من هم کاملا جای بحث داره. من فکر می کنم کسی اگر میخواد با این منتال مدل و با مدل ذهنی جذب یا هر مدلی فکر کنه این بزرگترین فیدبکی هست که ما داریم می گیریم که آیا من در مسیر درست دارم حرکت می کنم یا نه، دارم از مسیر درست دور میشم؟ چون قطب نمای دیگه ای در درون من ظاهرا قرار داده نشده.

    استاد عباسمنش: آفرین. همین اسم قطب نما رو که میاری یه جورایی اونایی که در مورد قانون جذب صحبت می کنن همین اسم رو میارن. میگن که یه قطب نمایی تو وجود ما هست که داره مسیر درست رو از غلط برای ما مشخص میکنه و نشونش هم فقط حال خوبمونه. البته این حال خوبه به قول خودت با اون دیدگاهه به وجود میادا.

    من یه مثالی بزنم مثلا من در طول روز به یه مشکلی برمیخورم. مثلا موبایلم می افته و میشکنه. حالا اینجا من هستم. منی که اعتقاد دارم به قانون جذب و اعتقاد دارم که اتفاقات زندگیمو خودم دارم به وجود میارم و در واقع جنس احساس من مشخص میکنه که آیا اتفاقات خوبی میخواد برام بیفته یا اتفاقات بد. اینجا باید خودم تکلیفم رو مشخص کنم.

    من با یه واقعه روبرو شدم مثلا خراب شدن موبایلم. واکنش من به این قضیه نشون دهنده ی اینه که آیا این قضیه ختم به خیر میشه یا به نفعم میشه یا نه. اصلا این قضیه یک زنجیره ای از اتفاقات منفی رو پشت سر هم برای خودش به وجود میاره.

    اگر من اینجوری فکر کنم که چه وضعشه؟ حالا من باید برم دنبال درست کردنش. حالا باید هزینه کنم. حالا الان میخواستم زنگ بزنم، الان دیگه اینجوری نمی تونم زنگ بزنم. چقدر بد شد. خدیا این چه زندگیه؟ چرا فلانی مواظب نبود که مثلا این موبایل من خراب نشه یا اصلا کاشکی نمی آوردمش یا هر چیز دیگه، هر فکر دیگه ای که نتیجه ش احساس منفی باشه در واقع ما رو تو مسیری می بره که اتفاقات بدتر هم برامون رخ میده. و جهان این وسط یه جورایی اینجوریه که مثلا یه فرکانسی رو از ما دریافت می کنه (مثلا فرکانس منفی) و طبق اون فرکانس منفی که دریافت میکنه اتفاقاتی مشابه با اون فرکانس دوباره برامون به وجود میاد.

    این نکته ی خیلی مهمیه که وقتی ما فرکانس منفی می فرستیم، جهان چون قضاوت نمی کنه اون رو دریافت می کنه و اتفاقاتی رو میاره که هم سنگ و هم عرض با همون فرکانسه.

    ولی من می تونم یه جور دیگه نگاه کنم که آدم های موفق اینجوری نگاه می کنن، که بگم اصلا بهتر شد که اینجوری شد. شاید یکی می خواسته زنگ بزنه حالمو بگیره، الان موبایلم خراب شده باعث میشه صدای اونو نشنوم. یا مثلا شاید تو این مسیری که من میخوام برم موبایلمو درست کنم آدمی رو ببینم که نیاز داشتم و تو کارم بهم کمک می کنه. یا شاید اصلا بهتره که یه موبایل قشنگ تر یا بهتری رو بگیرم، یا هر جور دیگه ای که بتونم به این قضیه نگاه کنم که حالمو بهتر کنه.

    اینکه من چقدر می تونم تو این قضیه موفق عمل کنم نشون دهنده ی اینه که آیا من کاملا زندگیمو در دست خودم دارم یا من یه آدم واکنشی ام که فقط اتفاقات زندگی منو داره رقم میزنه.

    حالا از دیدگاه قانون جذب و اگه خیلی حرفه ای بخوایم به این قضیه نگاه کنیم قانون جذب میگه که اتفاقاتی که تو زندگی تو میفته هم در راستای هدف هاته. یعنی اینکه موبایل تو خراب بشه یا حتی اینکه مثلا کارتو از دست بدی یا حتی عزیزتو از دست بدی هم در همون راستای خوبه. ولی اگر تو تونستی دیدگاهتو نسبت به اون قضیه خوب کنی تو دروازه ای از اتفاقات خوب رو برای خودت باز کردی. دروازه ای از نعمت ها رو. اگر نتونستی این کار رو بکنی پس تو در مسیری قرار می گیری که اون اتفاقی که می تونست برای تو خیریت باشه برای تو شر میشه.

    حالا احتمالا (من که خیلی مثال دارم) ولی احتمالا مثلا خودت هم از این مثال ها داری که مثلا یه اتفاق به ظاهر بد افتاد تو زندگیت یا تو کارت، بعد تو اون روز استثنائا تونستی قشنگ به این قضیه نگاه کنی و دیدی که اون اتفاق ها برات اتفاقا خوب هم شد. یا مثلا توی بازه ی بلند مدت که بهش نگاه می کنی میگی اصلا این موفقیت های من از اون روزی شد که من رو از کار اخراج کردن و اتفاقا خیلی هم بهم برخورد.

    مهندس شعبانعلی: اینجا واقعیتی که وجود داره (حالا یه ذره شخصی میشه بحث) ولی واقعیت اینه که من کلا بلد نیستم توی زندگی تاثیر منفی از اتفاق ها برای خودم در نظر بگیرم واقعیتش. شاید هم تو زندگی خیلی کمکم کرده ولی یاد نگرفتم که این کار رو بکنم و حالا اسمشو هر قانونی که میخوای بذاری خیلی بهش اعتقاد دارم.

    یه جمله ای هست که خیلی از دیگران نقل شده که میگه: هیچ رویدادی به خودی خودش هیچ معنایی نداره مگر معنایی که تو بهش میدی. من خیلی به این اعتقاد دارم.

    یعنی در واقع میخوام بگم که (با مثال تو میرم جلو) مثلا خراب شدن موبایل به خودی خود نه معنای خوب داره نه معنای بد داره. من میتونم یه معنا رو به این متصل بکنم.

    یه زمانی هم من در وبلاگم یه نقل قولی از علامه جعفری نوشته بودم که به من خیلی کمک کرده. میدونی ته خیلی از این دیدگاه ها، ته تهش می بینی خیلی به هم نزدیک میشن یعنی می بینی یه نفر (فرض کن من) دارم از یه مسیر کاملا مادی میام جلو، تو از یه مسیر کاملا به شکل دیگه ای داری میای جلو با محوریت انرژی و بحث هایی از این دست، یه نفر دیگه از محور معنویت مثلا حالا مذهبی میاد جلو، تهش واقعا به یه جا میرسه.

    علامه جعفری یه مثالی داشت که من همیشه نقلش کردم سر کلاس هام. می گفت که هروقت یه مشکلی براتون پیش اومد نگید که این مشکل چی بود یا نگید که چه فرصت هایی ازم گرفت. بگید میوه ی درخت مشکلات چی بود؟ این درخت برای من چه مشکلاتی داشت؟

    تو فایل های رادیو مذاکره ی منو گوش دادی دیگه. من همیشه می گم رادیو مذاکره میوه ی این بود که من تصادف کردم پام شکست. تو خونه بودم. یه راه حل این بود که من برگردم بگم من پام شکسته نمی تونم کار بکنم. از کار افتادم، از زندگی، از درآمد، از پیشرفت، از همه چی.

    یه نگاه دیگه این بود که خوب من بعد از این که پام خوب شه باید یه میوه ای بیرون اومده باشه که من بتونم به مردم تا آخر عمرم بگم میوه ی پا شکستنم چی بوده؟ هرچی فکر کردم دیدم خوب پام که شکسته، کتاب که نمی تونم بخونم، دسترسی به هیچی که ندارم، بیرون که نمیرم، voice recorder رو گذاشتم جلوم گفتم خوب شروع می کنم حرف هایی که سر کلاس ها می زنم ضبط می کنم میذارم همه گوش بدن. نتیجه این شد که من که مثلا قبلا شاید 50000 تا شاگرد داشتم در عرض کمتر از یک ماه شاید 400000 تا شاگرد یهو دانشجوی دوردست پیدا کردم که شاید ندیدمشون.

    بنابراین من این اعتقاد رو دارم و همیشه از دوستان هم می پرسم. به نوعی هم راستا با حرف تو میشه که اگه این مشکل پیش اومد سریع میگم بیا میوه شو پیدا کن. ببین چه میو ای می تونه بده؟

    خراب شدن موبایل یه اتفاقه. من اولین نتیجه ای که ازش می گیرم اینه که من این فرصت رو دارم که 4-5 ساعت بدون اینکه دخالت و اتفاق بیرونی باشه برای خودم راحت باشم. فرصت آرامشی که ما خودمون میدونیم ماها به صورت خودخواسته به خودمون یا نمیدیم یا نمی تونیم بدیم. یعنی خیلی سخته موبایل خاموش کردن تو زندگی امروز. باید موبایلت خراب بشه تا این لذت رو تجربه بکنی. وگرنه با وجودی که لذتش رو میدونی تجربش نمی کنی.

    واقعیت اینه که از همه ی حرفایی که تا الان زدیم من بیشتر از همه شاید به این اصلی که الان داری میگی اعتقاد دارم. اینکه یه آدم برای اینکه مسیر زندگیشو با موفقیت و رشد و پیشرفت طی بکنه هیچ گزینه ای غیر از این نداره.

    مثلا سابقه ی تحصیلی منو همه میدونن که من اخراج از دبیرستان داشتم و دوم دبیرستان اخراج شدم از علامه حلی چون من درس نمی خوندم، نمره ام کم بود، چون نظام آموزشی رو قبول نداشتم. ولی بسیاری از کسان دیگری که می شناسم در اون مقطع اخراج شدن و مشکل داشتن، بسیاری از دوستان من که اخراج شدن واقعا اصلا زندگی شون تو مسیر بدی رفت.

    ولی من اعتقادم این بود. من یه ذره فکر کردم و گفتم احتمالا مثلا این شاید یه فرصتیه که من بتونم ثابت کنم که تنها نظام آموزشی نخبه پروری که داره انجام میشه بهترین نظام آموزشی نیست و میشه از کانال نظام آموزشی عادی هم این مسیر رو رفت. تزی که بعدها اساس کارهای آموزشی من شد که من به نخبه پروری اعتقاد ندارم. به اینکه یه سری از آدما رو جدا بکنیم و بگیم آقا اینا استعداد دارن به اینا برسیم اصلا اعتقاد ندارم و در تمام این سال ها سعی کردم هیچ وقت سر کلاس هام، در شرکت، در سازمان ها، نخبه پروری نکنم. هرکی میخواد بیاد یاد بگیره بیاد. هرکی میخواد پیشرفت بکنه، بکنه.

    میوه ی اخراج من این بود که من یه مسیر آموزشی متفاوتی رو برای خودم و برای تمام کسانی که با من درگیرن در واقع ایجاد کردم. من فکر می کنم اگر با این نگاه، نگاه کنیم می تونیم خودمونو عادت بدیم و بپذیریم که هیچ رویدادی نمی تواند نتیجه ی بدی داشته باشد مگر اینکه من بهش اجازه بدم که این اتفاق بیفتد. اگر با این دید نگاه بکنیم اصلا به نظر من غیر ممکنه که اتفاق بد بخواد بیفته. اصلا غیر ممکنه.

    استاد عباسمنش: دقیقا! خیلی نکته ی قشنگی رو بهش اشاره کردی. قانون جذب دقیقا همینو میگه و حتی یه جورایی میخواد همین رو هم باز رویایی تر نشون بده. میگه که اگر تو بتونی به اتفاقات یه جور مثبت نگاه کنی نه تنها اون اتفاقه خوب میشه که هیچ، کلی اتفاق خوب دیگه ای هم وارد زندگیت میشه که یه جورایی دیدگاه قرآنی و مذهبیش مثلا بحث سپاسگزاریه. یا همون “الخیر فی ماوقع”

    مثلا تو زندگی خودم این اتفاق افتاد که من فرزندم رو وقتی از دست دادم و از دنیا رفت من انتخاب می تونستم بکنم که چه جوری به این قضیه نگاه کنم. چون خودم داشتم اینا رو تدریس می کردم، بعد خودم با یه همچین اتفاقی روبرو شده بودم.

    اولش خیلی به هم ریخته بودم مثلا چند ساعت اول. بعد به خودم گفتم این همون جائیه که تو باید خودتو ثابت کنی که آیا واقعا تو اتفاقات خیلی سخت و سهمگین هم میتونی جور دیگه ای نگاه کنی؟ بعد من گفتم که خوب من میتونم سپاسگزار باشم بخاطر اون چیزایی که دارم نه اون چیزایی که ندارم و به محض اینکه تونستم این نگاه رو داشته باشم غیر از اینکه حال من خوب شد خیلی اتفاقات خوب دیگه ای هم تو زندگیم افتاد که شاید حاصل اون نگاهم بود.

    من با خیلی آدمای موفق مصاحبه می کنم. با آدمایی که چه از لحاظ مالی خیلی ثروتمندن چه از لحاظ معنوی (مثلا پدر چندتا شهیدن) یا هر کسی که تو این فضاهاس. یعنی از دیدگاه من تونسته یه ذره برخلاف جریان بقیه ی آدما حرکت کنه که خودتم از اون افراد هستی.

    از دیدگاه من همه ی اونا اینجوری به قضیه نگاه کردن. یعنی اگر که مثلا محمدرضا توی مذاکره ای شکست میخوره توانایی اینو داره که بگه عوضش این تجربه رو کسب کردم و وقتی که میتونه این کار رو بکنه حالش بد نمیشه. یعنی میاد خونه شب میتونه بخوابه. و اگر محمدرضا نتونه این کار رو بکنه مذاکره ی بعدی هم به شکست، مذاکره ی بعدی هم به شکست و …. یک زنجیره ای از اتفاقات منفی براش رخ میده.

    اینکه ما چقدر می تونیم به این ایمان داشته باشیم (حالا به دید متافیزیکی) که آیا واقعا جریان اینجوری رخ میده که اگر من به قضیه خوب نگاه کنم خوب رخ میده؟ اتفاقات بهتری رخ میده؟ چون آدما اینجوری نیستن. آدما خیلی به قول خودت منطقی به قضیه نگاه می کنن. میگن که نه اصلا اینجوری نیست. هیچ دلیلی نداره که اگر من به قضیه خوب نگاه کنم خوب رخ بده یا اتفاقات آینده خوب باشه. نه این یه تصادف بود. یه اتفاق بود و ممکنه این اتفاق دوباره بیفته.

    ولی از دیدگاه قانون جذب اصلا اینطور نیست و در تمام لحظات زندگی ما داره همین شکل از اتفاقات رخ میده که مثلا یک موضوعی رخ میده مثل اختلاف بین زن و شوهر. بعد مثلا زنه میتونه از این موضوع خیلی ناراحت باشه که چرا شوهرم با من اینطوری برخورد کرد؟ چرا اینجوری بود؟ این اصلا فلان مشکل رو داره. بعد اتفاقی که میفته اینه که اون رفتار بده بیشتر میشه. بعد اون رفتار بده تو شرکتش هم باهاش میشه.

    تو رابطه های عاطفی خیلی این موضوع واضحه. من چون تو کارم اینجوریه که خیلی تو این زمینه مشاوره میدم خیلی اینو می بینم.

    اگه حتی خودت هم دقت کرده باشی می بینی که مثلا یه دختری میاد یه شکست عاطفی سنگین خورده. بعد با این احساس منفی، با این احساس ناراحت وارد یه رابطه ی دیگه ای میشه و دقیقا دوباره همون رو تجربه می کنه. مثلا اگر اون آدم اولی که باهاش تو رابطه بوده اسمش “علی” بوده، و آدم دومی مثلا اسمش “جعفر” بوده، اون آدم دومیه فقط اسمش با اولی فرق می کرده. دقیقا همون اتفاقات، همون رفتار، همون دیدگاه و همون اذیت ها و همون ناراحتی ها رو برای این دختره به وجود میاره. بعد دوباره این از این رابطه خارج میشه میره وارد یه رابطه دیگه میشه و اون فقط اسمش عوض میشه و دقیقا کپی!

    بعد میاد به من میگه که استاد باورت نمیشه این آدما عین همن! من نمی دونم تو این همه آدمی که تو ایران هست چرا این جنس آدم داره وارد زندگی من میشه؟ و اون خودش خبر نداره که خودش با دیدگاه خودش داره این آدما رو وارد زندگی خودش میکنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسین دانش خواه گفته:
      مدت عضویت: 824 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      سلام به پرسیا عزیزم

      به لطف الله 1ساعته دارم کامنت های شما رو میخونم و پارت سوم و دوم رو تموم کردم

      واقعا بی نهایت بار از شما سپاس گذارم

      خیلی به من کمک کرد که بهتر بفهمم

      سپاس گذارم که با عشق و شوق وقت گذاشتین و نوشتین

      در پناه خداوند بخشنده مهربان باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    راهله گفته:
    مدت عضویت: 2021 روز

    سلام استاد جان.خیلی خوبه که انسان راهنمای درونی به اسم احساس خوب یا بد داره.من وقتی فایل های شما رو گوش میدم حس متفاوتی بهم دست میده که تابحال از هیچ استاد دیگه ای چنین حسی رو نگرفتم. اگه بخوام توصیفش کنم اینجوری بگم که بعد از شنیدن صحبت های شما این حس بمن القا میشه که چقدر زندگی اسونه و چقدر میشه راحت تر ازین ها زندگی کرد چون من شخصن خیلی سخت می گیرم همه چی رو. وقتی حرفاتونو می شنوم حس رهاایی می کنم، حس نامحدود بودن، حس ناتمام بودن، حس خوشحالی ازینکه می تونم زندگی خودمو بسازم.و هیچ عجله ای نیست. حس قدرت ازینکه دیگه میتونم نگران حرف یا قضاوت مردم نباشم چون عزت و قدرت زندگی من دست یکی دیگست و بعدش دست خودم. نا خودم نخوام هیچی نمیشه. قبلن از چشم مردم تا حدودی نگران بودم، نمی گم الن نیستم اما خیلی کمتر شده.خداروشکر که چنین تغییراتی رو دارم متوجه میشم. امروز 5 مرداد 1400 هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    محمد بردبار گفته:
    مدت عضویت: 3451 روز

    واااای این مصاحبه مشخصه برای ۱۰ سال پیشه، ولی چقدر قوانین و صحبت‌ها انگار برای این لحظه است….

    برای اولین بار دارم این مصاحبه رو میشنوم

    چقدر عالی در مورد قانون صحبت کردید استاد. ماشاله به شما

    ماشاله به تمرکزتون

    ماشاله …

    خود من با آموزه‌های شما کسب و کار شخصی خودم رو راه انداختم و تنها کسی که الگوی من هستید، شمایید

    توحیدی‌تر از شما وجود ندار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    آرمین اصغری گفته:
    مدت عضویت: 2436 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام بر پادشاهان توحیدوآگاهی وعمل

    سلام بر پادشاهان ثروت وسلامتی

    فایل شماره3 🚶 سوم

    چقدر جذاب بود این فایل شما استاد جان

    قانون جذب جهت رو تعیین میکنه

    قانون جذب میگه اون تصویر که میسازی مهم نیست

    فقط وفقط افکار قالب ما همه چیز رو رقم میزنه

    فرض کنید به دزد حساسیت دارم

    یقینا دزدیهای بیشتری رو میبنم

    ورفتارهای که انجام میدم

    دزد بیشتری رو جذب میکنم چقدر زیبا وشیوا بیان کردن استادشعبانعلی عزیز

    ویژگی قالب افراد خوش شانس بی خیالی هست

    یعنی رها باش تا بیاد طرفت

    حرص نزن همه چی سر وقتش رقم میخوره

    قانون جذب میگه واسش فرقی نمیکنه درخواستت منطقی هست یا غیر منطقی

    موقعی به خواسته هامون میرسیم که هم فرکانس خواستهامون باشیم

    درخواست دیدن عشق اما احساس نگرانی

    انسان تاوقتی به تضاد نخوره خواسته به وجود نمیاد

    حالا اون تضاد هرچی میتونه باشه

    عموم انسانها با روبه رو شدن با تضادها

    مغزشون بیشتر کار میکنه

    دیدگاه خیر به اتفاقات درنهایت نتیجه را خیر میکند وبه العکس

    جهان قضاوت نمیکنه وفقط فرکانس رو دریافت میکنه وپاسخ میکنه

    مثالی در مورد خودم میزنم

    هرهفته باهمکارهام میرفتم فوتبال

    وباتمام وجودم بازی میکردم وخیلی حس خوبی بهم میداد

    دریک بازی رباط صلیبی من دچار پارگی شد

    همون اول به ذهنم رسید اگه تو یه پولدار بودی نیاز نبود بعد از آسیب خودت فردایش بری سرکار

    گفتم اگه پولدار بودی پیش بهترینها میرفتی واسه رفع این تضاد

    بعدش گفتم این تضاد اومده که آدمهای جدیدی وارد زندگیم بشن

    این تضاد اومده که من بیشتر با آنانتومی بدن آشنا بشم

    این تضاد آخرش برام خیره

    ویقننا هم همینطوره

    درسته هنوز پاهام خوب نشده ولی من براین باور هستم که رباطم خودش خودش رو ترمیم میکنه

    ودرهمین اول مسیر با انسانهای خیلی موفقی آشنا شدم ویقینا درمسیر رسیدن به هدفم کمکم خواهند کرد

    دیدگاه نسبت به اتفاقات خوب باشه نتیجه خیرخواهد شد

    ته این دیدگاه خیلی بهم نزدیک میشن

    میوه درخت مشکلات چی بود

    میوه پا شکسته چی خواهد بود

    خدای من این جملات چقدر زیباست

    سریع دنبال میوه مشکل باش

    چقدر این جمله زیبا بود

    دقیقا من هم بعداز آسیب اینو به خودم گفتم که واسه بقیه باید چی تعریف کنم

    ازاینکه این آسیب باعث شد من به فلان هدفم برسم خداروشکر از این همه آگاهی

    چقدر احساس خوبی دارم خدای خوبم شکرت شکرت

    اگر یک اتفاق چند بار رخ بده یکی تو یک باور رو در اون زمینه ساختی

    توانایی احساس خوب با فکر

    وسپس بازنجیره ای از اتفاقات خوب

    رقم خواهد خورد

    کلمه حزون حدودا30بارتکرار شده با لا اومده

    یعنی غمیگن نباش

    چقدر زیباست این جملات

    به محض اینکه احساس پیامبر میخواد بد بشه آیه نازل میشه میگه غمگین نشو

    هیچگونه بی عدالتی وجود نداره

    با دیدگاهی که جنگ به وجود اومده صلح نخواهد آورد

    ناراضی حرکتی برای رضایت میکنه

    شکایتی نداره اما میتونه شرایطی بهتره بسازم

    ادمها شاکی هستند که همه چیز رو بیرون از خودش میبنه ومیگن بقیه براش تلاش کنن

    واقعا باید این جمله رو باید با طلا نوشت طلا ویک قاب جواهری براش ساخت ویک تاج الماسی

    اگر دیر رسیدی سرکار چیزی جز خودت رو مسئول نبین

    میتونی زودتر بیداری بشی وحرکت کنی

    چقدر آخر این مصاحبه بود جالب شدبرام بودآسیب ورزشکار ژیمناستیک قبل از مسابقات

    حتما باید این فیلم رو دانلود کنم

    اقلیت که زندگی رو برای خودشون ودیگران میسازن

    اکثریت کله وار زندگی میکنن

    (من باید معمار وار زندگی کنم)

    تمرین ودرسهای قدم سوم فایل(3)

    مصاحبه استاد با شعبانعلی

    1-مسئولیت پذیری درهمه مسائل

    وقدرت ندادن به عوامل بیرون

    2-تمرکز روی نکات مثبت افراد

    3-به محض به وجود اومدن تضاد به میوه های اون تضاد فکر کن

    4-دیدن فیلم جنگجو درون

    خیلی خیلی ممنونم ازتون استادعباسمنش عزیز ومهندس شعبانعلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1410 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به همگی و استاد عزیزم

    من بعد چند ماه الان دوباره این فایل رو گوش دادم و چقدر به ذهنم خوب اومد منظورم خوب درک کردم.

    الان من دنبال ی هدفی هستم و تضادی برام پیش اومد و از خدا درخواست هدایت کردم و اتفاقی توی مسیری فایلی مربوط به قانون جذب از زبان استاد عباسمنش اومد و اون لحظه در مدار شنیدنش بودم چون باعث شد چند بار گوش بدم و خیلی من رو به فکر فرو برد و با خودم گفتم از فردا روی فایل قانون جذب تمرکزی کار میکنم که با این فایل روبرو شدم

    و چقدر الان درکم فرق میکرد با قبلا که این فایل رو شنیده بودم.

    انگار کل حرف هایی که از استاد قبلا تو فایل ها شنیده بودم توی این فایل برام مرور شد

    چقدر لذت بردم و نکته برداری کردم و فکر کردم.

    و تصمیم گرفتم قانون جدب رو از فایل های استاد بفهمم و درک کنم و حرفه ای بشم و بتونم تغییر کنم

    بتونم رابطه بین اتفاق های زندگی ام رو با قانون جذب بفهمم و درک کنم و بنویسم در موردشون.

    حالم خیلی عالی شد

    ووجایزه من دیدن فایل جدید سفر به دوره امریکا قسمت ۱۵۶ 😍😍😍😍☺️☺️🎉❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سمانه م شهریورماهی گفته:
    مدت عضویت: 1173 روز

    سلام استاد عزیزم وقت بخیر سلام ب خانوم شایسته ی بزرگوار ،هر دوی شما سوگلی خداوند هستین ،دستان خداوند روی زمین هستین ک دارید عشق را توی جهان گسترش میدید ،ممنونم بابت این فایل پراز آگاهی من از دیشب چندبار گوش،کردم ولی تقریبا سه چهارساعت دارم مطالب این فایل را مینویسم و تازه دوازده دقیقشو تونستم بنویسم ,یعنی واقعا یجاهایی مغزم ازبس ازش کار نکشیدم ،استپ میکنه چون تحلیلش واسه ی مغزم یه کم سنگینه ،خواستم پیام بدم و

    از،شما سپاسگذار باشم بابت این همه آگاهی ناب و خالص ک دراختیار من وبچه‌های سایت قرار دادید ،

    خدایا سپاسگذارم بابت نعمت دستی از دستانت همچون استاد سید حسین عباس منش

    خدایا سپاسگذارم بابت نعمت خانوم شایسته عزیزم

    خدایا سپاسگذارم بابت خانوم فرهادی و آقا ابراهیم مدیر فنی عزیز

    خدایا سپاسگذارم بابت این همه نعمت ک بمن هدیه داده ای

    استاد عااشقتونم

    مریم بانو جذاب عاااشتمم بانو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    منصوره گفته:
    مدت عضویت: 1596 روز

    خدایاشکرت بخاطرقوانین ثابت وبدون تغییرت

    خدایاشکرت بخاطرشعوروقدرت انتخابی که توی وجودم قراردادی تاخودم ازطریق فرکانسهام زندگیم روخلق کنم

    خداونداشکرت بخاطرعدالتت که بدون هیچ قضاوتی فقط پاسخگوهستی وهیچ ظلمی به هیچ کس نمیکنی

    خدایاشکرت بخاطرتمام تضادهایی که بهشون برمیخورم چون این تضادهاتعیین کننده خواسته های من هستندوهدایتم میکنندبه سمت چیزای دلخواهم

    خدایاشکرت بخاطرنعمت «احساس» توی وجودم این لیدروراهنمای درونی ام

    خدایاشکرت بخاطروجودسیدحسین عباسمنش که راه سعاد،خوشبختی ،آرامش ودریک کلام نشانی توروبه من دادومنوبه تووصل کرد،توکه عاشق رشدمنی،عاشق پیشرفت منی،عاشق ثروتمندشدن منی…

    خدایاشکرت که هدایتم کردی به سمت وجهتی که خودم «معمار»زندگی خودم باشم و«گله وار»که خالی ازشعوروآگاهی است به زندگی ادامه ندهم

    خدایاشکرت که هستی وبرام خدایی میکنی

    نازنین استادم دوست دارم متشکربخاطرهمه آگاهی های نابت🫂️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    زهرا صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1629 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام و درود فراوان خدمت استاد عزیزم و تمام همراهان خوبم توی این سایت بی نظیر الهی

    وَلایَتَمنَّونَهُ اَبَداً بِما قَدَمَت اَیدیهِم واللهُ عَلیم بِالظالِمین

    ولی آنان هرگز تمنای مرگ نمی کنند بخاطر اعمالی که از پیش فرستادند و خداوند ظالمان را به خوبی می شناسد.

    چقدر فایل بی نظیری بود چندین بار گوش دادم و نُت برداری کردم ..یعنی کیف کردم و به قول آقای مهندس شعبانعلی که از نظر عقلی و منطقی این موضوع رو توضیح میدادن و هم از نظر علمی شاید کلمات وجوابها باهم فرق داشته باشه ولی در اصل به یه نقطه میرسن …

    چقدر جالب خداوند، با بشر حرف میزنه خیلی راحت.

    خداوند ظالمان را می‌شناسد

    بله درسته خداوند که به کسی ظلم نمیکنه این من هستم که با بازی کردن با کلمات و رفتن توی حاشیه از اصل موضوع دور میشم ..و ذهنم را شلوغ میکنم .واقعا من بر اساس تجربهایی که از دنیای ناطق بینظیر کسب کردم متوجه شدم همه چی خودم هستم جالبه وقتی ذهنم شلوغ میشه و از مسیر دور میشم تمام زندگیم هم بهم میریزه ..وقتی ذهنم دیگر موضوعی هست دوستان کمد لباسهام هم بهم میریزه ،به طرز عجیبی میز کارم نامنظم میشه ..

    ما اگه مراقب ورودی‌ها نباشیم و فرکامسهای اشتباه بفرستیم چطور میتونیم از خداوند توقع خیر وخوبی راداشته باشیم ..الانا میفهمم که خداوند واقعا عادله آرا خیلی خدارا شکر میکنم که توی این مسیر بینظیر قرارم داد تا جواب سوالهام رو درست دریافت کنم …

    خدایا شکرت بخاطر این مسیر ..استاد عزیزم ازتون ممنونم وواقعا سپاسگزارم از شما که اینقدر دقیق و راحت ،وراحت بله راحت برامون توضیح میدید قانونهارو …من بارها وبارها شده وقتی یه کوچولو از مسیر خارج میشم همون لحظه جواب میگیرم وخدارا صدها هزاران بار شکرش وقتی متوجه میشم و تلاش می‌کنم برگردم همون لحظه دوباره جواب مثبت میاد …چقدر خداوند عادله …خدایاشکرت..

    بله درسته همه وازجمله( خود قبلیم) اینجور فکر میکنن که خوشبین باشی دیگه کار حله چشاتو ببند و برو فضا،، مگه میشه من داشتم دیوانه میشدم بخدا دوستان من اینقدر این کارهارو کردم که نمیدونیدشما..ولی بازم میگم از بس که سوال پرسیدم از خداوند منو به این مسیر هدایت و حمایت کرد …

    هرجا استاد مواردی رو برای توضیح قانون‌ها مثال میزنن آقای مهندس هم جور دیگه مثال میارن ودر نتیجه تایید میکنن صحبت‌های استاد رو ..من خیلی از صحبت‌های آقای مهندس شعبانعلی لذت بردم ولی صدها هزاران بار خداوند رحمان خودم رو شکر کردم که با استاد همراهم چون نتنها داره راحت و روان این مسیر را توضیح میده بله به نظر من شیرینتره .جذاب‌تر ،و نمیدونم منطقی تره ..

    مثلا اونجا که استاد عزیزمون می‌فرمایند از هرچی بترسی سرت میاد خوب من خیلی راحت تر میتونم بپذیرم و حتی بر اساس تجربیات گذشتم هم واقعا تایید میکنم صحبت‌های استاد رو که میگن اگه بیخیالتر باشی خوشبخت‌تری ..واقعا ما داریم تو اطرافیانمون و این موارد چون منطقی توی ذهن(زهرای) چند سال قبل حل وفصل نشده بود داشت دیوانم می‌کرد و تضاد وحشتناکی پیدا کرده بودم با خداوند وعدل خداوند ..وقتی استاد با اون بیان راحت وسلیسشون میان وبرای من توضیح میدن ودلیل ومنطق درست میارن من راحت شدم و به عادل بودن خداوند ایمان آوردم…خدایا این مرد بزرگ رو حفظ کن برای ما که اینقدر قشنگ هزاران چیز رو میتونه توی یه مورد بگنجونه و انسانهارو بیدار بکنه مثلا توی همین بیخیال بودن من توحیدی بودن رو دیدم ..من اعتماد به منبع بزرگ جهان هستی رو دیدم چرا که نه،، من شده بود بارها از اون اشخاصی که تو نظر من کاری بدرد بخور انجام نمی‌دادند و(میگفتن دنیا رو آی ببره فلانی رو خواب میبره)ولی همه زندگیشون وفق مراد دلشون بود..ازشون سوال میکردم .، می‌پرسیدم مثلا درمورد موضوعی که پیش آمده بود باور کنید بارها من ازشون شنیدم که میگفتن《 خدابزرگه،یا درست میشه،یا منکه نمیتونم الان کاری بکنم خودش خود به خود حل میشه،یا چرا من خودم رو اذیت کنم،یا میگفتن حالا من بخوام خودم رو اذیت کنم مگه میتونم به نتیجه برسم…》

    من اون زمان کلم سوت میکشید میخواستم از جوابهای این تیپ آدمها فریاد بکشم ولی الان فهمیدم باید یه دور پیششون کلاس پاس کنم ..(ایموجی هم که نمیتونم بذارم )خنده

    وای چقدر جالب بود اونجایی که صحبت شد درمورد سنسورهای مغزیمون که اطلاعات رو خودش خود بخود فیلتر میکنه کیف کردم ..و استاد عزیزم جاهای دیگه هم توضیح دادند که بایدسیمپیچی مغزت روتغییر بدی کیف کردم وواقعا اینو تجربه کردم وبهش رسیدم که بله باید ذهنم را کنترل کنم و سیم‌پیچی مغزیم رو تغییر بدم ..وقتی اجرا کردم به وضوح نتایج رو دیدم خدایا شکرت …

    وای خدایا اینجا که استاد درمورد فرایند خلق برامون صحبت میکنن ..من چندین بار خُب هم توی فایلهای رایگان استاد وهم توی دو هایی که خریدیم (من ودخترم)بارها وبارها فرایند خلق رو شنیدم ولی توی این فایل که یه جور یادآوری شد برام واشاره به قطب نما هم که درموردش صحبت شد چقدر برام جالب بود و چقدر به آموزهام اضافه کرد..

    من دیگه براساس این فرایند خلق آرامش دارم کیف میکنم از زندگیم ومنتظر نتیجه ها هستم ..خیلی با خدا وخودم وجهان به صلح رسیدم هرچی روکه میخوام میرم وروی خودم کار میکنم فایلهای مرتبط رو پیدا میکنم خوب گوش میدم اگه تمرین داره انجام میدم ،اگه بتونم براش تمرین می‌سازم، ودرکل دارم عشق میکنم خیلی خوشحالم خیلی دیگه نگران نیستم خداوند گنج با ارزشی رو بهم داده که میتونم زندگیم رو بهشت کنم واقعا چرا که نَ خدایا چقدر خوبه ..خداجونم شکرت چقدر حس وحال معرکه ای دارم ..خیلی خوشحالم که مدارهارو یادگرفتم ،تکامل رو یادگرفتم ،،الانم که توی مدار نوشتن کامنت قرار گرفتم حالم وصف ناشدنیه …ای کاش بتونم با کلمات یه کوچولو احساسم رو بیان کنم …خدایاشکرت شکرت

    از خداوند منان رحمت وبرکت روز افزون وحس وحال بسیار عالی رو آرزو میکنم برای همه واز جمله خودم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسین دانش خواه گفته:
      مدت عضویت: 824 روز

      به نام خداوند جان و خرد

      سلام به زهرای عزیزم

      کامنت شما رو مطالعه کردم و لذت بردم واقعا بی نهایت بار سپاس گذارم هستم

      رها بودن خیلی حرفه ای عمل میکنه و خیلی خوب جواب میده من از وقتی یه خورده رهاتر هستم خیلی زیاد نتیجه گرفتم وواقعا لذت میبرم

      اصلا من نباید اذیت بشم توی هیچ موضوعی حالا میخاد ثروت باشه یا زن بچه من باید همواره در احساس خوب باشم

      و احساس خوب مساوی اتفاقات خوب

      برای خودت و دختر خانمت وخودم و همه اعضای این سایت آرزوی بودن در مسیر ابراهیم رو دارم

      در پناه خدا شاد و موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: