عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

724 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 565 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    سوره فصلت

    وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَلَا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ ﴿34﴾

    نیکی و بدی یکسان نیست. [بدی را] با بهترین شیوه دفع کن؛ [با این برخورد متین و نیک] ناگاه کسی که میان تو و او دشمنی است [چنان شود] که گویی دوستی نزدیک و صمیمی است. (34)

    وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ﴿35﴾

    این بهترین شیوه را جز کسانی که [در زمینه خودسازی و تزکیه] پایداری کردند، نمی یابند، و جز کسانی که بهره بزرگی [از ایمان و تقوا] دارند به آن نمی رسند؛ (35)

    وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿36﴾

    و اگر وسوسه ای از سوی شیطان تو را تحریک کند [که از این بهترین شیوه دست برداری] به خدا پناه ببر؛ بی تردید او شنوا و داناست. (36)

    خدایا شکرت برای فرصت طلایی امروزم و درسهای آگاهی بخش امروز که باید در هر لحظه از زندگی ام با این آگاهی های وحی منزل گونه که خداوند بر زبان استاد جاری کرده و مرا در مدار درک و شنیدنش قرار داده نهایت استفاده را ببرم

    خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان

    خدایا شکرت هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم

    قانون کلی جهان همواره بر این اصل پایدارو بوده و هست و خواهد بود.

    احساس خوب اتفاقات خوب

    احساس بد اتفاقات بد

    طبق قانون اصلی جهان به هر چیزی توجه کنیم از همان جنس بیشتر وارد زندگی مان میشود.

    واقعا استاد که وقتی در شرایط احساسی بد باشیم اولین چیزی که بهش واکنش نشون میده جسم ماست که به تضادی برمیخوره و همونجا باید استپ کرد و برگشت به مسیر با همون پس کله ای اولی باید سریع متوجه باشیم که داریم میریم تو آتیش و اگه حواسمون رو جمع نکنیم میسوزیم

    اصلا مهم نیست که به چه دلیل قانع کننده ای ما احساس مون بد باشه

    دست بزنیم قطعا میسوزیم

    پس بهترین کار در شرایط ناخواسته حفظ ایمان و توکل است.

    اگر با ایمان و توکل و اعتمادبر خدا با وجود شرایط نازیبا نگاهمون را از اتفاقات بهتر کنیم و جهت دهی بهتری به زاویه دید و اتفاقات را الخیر فی ما وقع بدانیم بخدا کت ورق بر میگرده و همه چی به نفع ما میشود.

    خدایا شکرت من خیلی وقتها با تغییر زاویه دید و هر اتفاقی به نفع من میشود همیشه در اون زمان تونستم موفق هم باشم واین فقط لطف خداوند بوده که به قلبم قوت و الهام بخشیده تا مسیر درست را انتخاب کنم و کارهامون بخدا بسپارم و آرام باشم

    استاد عزیزم این روزها واقعا با تمام وجودم صبر و آرامش الهی را میخواهم

    چون با تقلا و سختی فقط مسیر را برای خودمون دشوار میکنیم

    و هر بارحداوندباز زبان ساده و کلام قرآن بهم میگه باید صبر و تقوا ی الهی داشته باشی

    من همه بهت میدم.

    تو فقط در همین مسیر با استقامت و پایداری و مداومت ادامه بده ثابت قدم باش در مسیر الهی من همه چی بهت میدم تو فقط تمرمزت رو روی آگاهی های سایت بزار من بقیه کارها را برات انجام میدهم .

    استاد عزیزم بلطف خداوند هیچ گونه مقاومتی با حرفهای شما در هیچ جنبه ای ندارم

    باورهای مذهبی

    در مورد ثروت و روابط و معنویت و سعادت و خوشبختی و سلامتی تو هیچ کدوم باهاشون مقاومت ندارم هر چی میگین مثله آب بر آتش است در وجودم و با تمام وجودم میپذیرم و به این اصل رسید ه ام که باید صبر داشته باشم و قانون تکامل را بیشتر و استمرار داشته باشم

    به خدا که همین مسیر سرراست ترین منزل برای رسیدن به اهداف و آرزوهایم است مسیر سعادت و خوشبختی و رستگاری همینجاست فقط باید با قدرت بیشتری با ایمان و توکل و اعتماد و باور بخدا وند که هر لحظه هدایت مرا بر خودش واجب کرده است ادامه دهم و پایدار باشم .

    استاد کلا زندگی من دو قسم است یکی قبل از آشنایی باشما و یکی بعد از آشنایی با شما کلی تغییر کرده ام

    قبل از آشنایی تصمیمات احمقانه در روابط میگرفتم

    و اونم تاثیر از اطرافیانم می‌گرفتم

    و باز هم با همون زمان جاهلیت خیلی بیشتر نسبت به اطرافیانم عاقلانه تر رفتار میکردم و الان که به گذشته نگاه میکنم میبینم من چقدر تغییر کرده ام زمانی که به عجز و ناتوانی رسیدم و تسلیم خداوند شدم و خداوند منت گذاشت و مرا به مسیر درست الهی هدایت کرد و کسانی که در اطرافم بودند زندگی شون نابود شد و همین الآنم افرادی هستند که باز هم همان مشاجره و نارضایتی را دارند و چقدر خداوند کمکم کرد و از اون حال و هوای بیمار گونه مرا نجات داد و الان در مسیر درست الهی استمرار دارم با عشق با تمام وجودم.

    استاد الان به نسبت گذشته ام خیلی راحت تر احساساتم را کنترل میکنم

    چه در مواقع بد.

    و چه در مواقع بهتر

    سعی میکنم آگاهانه با توجه به آگاهی های سایت خیلی بهتر برخورد کنم

    اعراض کنم از ناخواسته ها

    توجهم را از روی مسئله ای که الان پیش اومده بردارم

    بیشتر اوقات میگم آیا برای ده دقیقه دیگه یه ساعت دیگه این قضیه بازم برام مهمه

    استاد بخدا بارها در شرایط ناجالب مثلاً اگه بچه‌ها خونه رو بهم ریختن و میخواستم عصبانی بشم از دست بچه ها و با این راه کار آرام شده ام و بچه ها با حال بهتری خونه را مرتب کرده اند و آرامش به محیط برگشته

    و شکر گذاری میکنم که بچه دارم و اونا باعث میشن که خونه هم گاهی بهم ریخته باشه و با همین منطق ها و دیدن نعمتها و داشته هایم احساس خوب را بخودم هدیه میدهم

    و استاد جدیدا دوش گرفتن خیلی بهم کمک می‌کنه

    تا میرم زیر آب میگم آب بار مثبت دارد آب پاکی خداوند است و مرا از هر گونه نازیبایی پاک و مطهر میکند و همونجا با خودم و خدای خودم حرف میزنم و توکل میکنم خیلی زیر آب توکلم بیشتر میشود چون یکبار واضح حس توکل را زیر آب متوجه شدم و احساس خوبم بینظییییر شد و هر بار سعی میکنم اون لحظه توکل کردن و حال خوب را با خودم یاد آوری کنم.

    وااای استاد همین الان ضربان قلبم محکم‌تر داره می‌ره به قفسه سینه ام و این خودش برام نشان دهنده مسیر درستم هست

    خدایا شکرت

    استاد هر بار در زمینه روابط به تضاد ی خوردم سعی کردم هیچ تصمیمی نگیرم چون اون موضوع چند ساعت دیگه برام فراموش میشه . بهتره همین الان خودموکنترل کنم و سکوت بهترین راهه که با طرف مقابل بحث نکنم و بگذارم زمان همه چی را برام درست می‌کنه

    و همه چی در نهایت به نفع من میشود.

    خدا یا شکرررررررررت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم.

    طبیعی اینه که من همیشه شاد و سالم و تندرست و ثروتمند و خوشبخت باشم

    اصلا طبیعی نیست که به هر دلیلی احساس خودمو بد کنم

    واقعا وقتی به خودم فکر می کنم

    میگم حیفه تو نیست بخاطر یه سری چیزهای بی ارزش یه لحظه خودتو ناراحت و نگران کنی

    اینا همش از سوی شیطان است

    خداوند همواره وعده فراوانی و نعمت و ثروت بیحسابش را میدهد.

    من فقط به فضل خداوند وهاب ایمان دارم کت از خزانه الهی درهای رحمت و برکت الهی را در زندگی ام جاری میکند.

    خدایا شکرت که بیشتر سکوت میکنم در برابر تضاد ها و دنبال راه حل مسائل در درون خودم هستم .

    من به هر خیری از جانب خداوند برسد سخت محتاجم

    خدا یا شکرررررررررت

    من ایمان دارم که خداوند تمام کارهای مرا انجام میدهد

    تمام اموراتم را به دستان قدرتمند تو سپرده ام و آرام و آسوده خاطر هستم آنچه که متعلق به من است و حق الهی من است بهم داده میشود.

    استاد قبلا من اگه کسی می‌گفت اگه الان نگیری مثلاً فلان محصول را بهم میریختم تا بگیرمش

    ولی الان خداروشکر اگه کسی بگه دیگه فریت نیست و اگه الان نگیری از دستش دادی

    همونجا میگم تو دلم همیشه فرصت های طلایی برای من وجود داره جهان جهان فراوانی هاست

    من بخدای خود م اعتماد دارم

    اتفاقا اگر الان بخوام از روی ترس و شرک یه وسیله ای را تهیه کنم این یعنی عدم عزت نفس من و باور کمبود داشتن .

    خدا یا شکرررررررررت

    استاد همین دیروز که یه تضاد کوچیکی خانوادگی بود

    من همون لحظه واقعا آزادی مالی و زمانی و مکانی آرزویم بود که استقلال داشته باشم

    و بخودم به درونم نگاه کردم گفتم من باید تغییر کنم

    هنوز من اونقدر قوی نیستم باورهایم هنوز اونقدر قدرت نگرفته که بخوام با همسرم صحبت کنم و از اینجایی که هستیم همین الان مهاجرت کنیم به یه مکانی دیگه

    گفتم این یعنی فرار من با ید اونقدر رشد کنم و ظرف وجودم را بزرگتر کنم و ایمانم قوی تر شود که جهان ابن کار را برایم انجام بدهد ن اینکه بخوام فرار کنم از تضاد هوایی که از اطرافیان دریافت میکنم.

    و همون لحظه آرام شدم چون باید تمرکزم روی بهبود شخصیتم باشد

    روی تغییر خودم توانمند باشم

    من از تغییر دیگران عاجزم

    من فقط مسئول شخص خودم هستم.

    من که تغییر کنم جهان من هم تغییر میکند بدون اینکه من کاری خاص انجام بدهم .

    خدا یا شکرررررررررت کمکم کن یک لحظه هم مرا به حال خودم وامگذار.

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1511 روز

    سلام استاد عزیزم چقدر من لذت میبرم هنگامی که شما با این اندام زیبا و جذاب و دوست داشتنی یه فایل می‌گذارید ،

    چقدر من خوشحال میشم که دوباره یه فایل جدید و پر محتوای دیگه ای گذاشتید من برای وجود شما و خانم شایسته خیلی لذت میبرم ،

    این خانم شایسته ی عزیز ما حضورش جلو دوربین کم شده ، البته من هنوز این فایل رو نگاه نکردم ، فقط متن این فایل رو خوندم و نظر سه تا از بچه ها رو و بهشون رای دادم ،

    حالا می‌خوام قبل از هر چیز تجربه خودم رو بگم

    یکی از اقوام نزدیک نزدیک من ، ازم خواست کلید خونم رو بهش بدم و خودم برم خونه طرف، پیش خانمش چون قبلاً هم از من این درخواست رو داشت و. من این کار رو انجام ندادم ، این بار روم نشد که بگم نه پیش خودم گفتم یه وقت از من ناراحت میشه ، یه وقت اگه درست بگه و برای کار مهمی باشه بعداً پشیمون میشم ، چرا کمکش نکردم

    ، اماااااااا ،دوباره رگه های دلسوزی ،. رگه های ترد شدن از سمت طرف مقابل که خیلی براش احترام قائل هستم ، و اینکه همیشه از من به عنوان یه شخص حرف گوش کن و مهربونم ،و خانم خوب ، و از بین سه تا عروس از نظر این فامیل من خوبم یا از بین سه تا خواهر من صبور تر و آرام تر هستم ،دقت ( از نظر اونا ، )یعنی تا وقتی که من به حرفهای آنها گوش دهم ، که گوش میدهم !!!

    خلاصه کلید رو این بار دادم حرفش رو باور کردم که دوستاشن برای انجام یه کار مهم

    ، رفتم خونشون ، از رفتارش شک کردم که راستش رو به من نگفته دوست دخترش رو آورده خونمون ،

    خانمش هم شک کرده بود هم اون هم من عصبانی شدیم و تصمیم گرفتیم که مچ طرف رو بگیریم اونقدر عصبانیت جلو چشم مون رو گرفت که تو تاریکی شب بچه هارو خونه ترک کردیم و اومدیم فهمیدیم که آره حدس مون درسته ، یه کارایی کردیم که بفهمه و از خونه بره بیرون. چون اگه همسر من از این قضیه خبر دار میشد. که هنوز نشده. قلفتی پوست از کله من میکند که چرا کلید رو دادم .

    تو راه هم هی می‌گفتیم که داریم قضاوت میکنیم باز گفتیم بریم مطمئن بشیم البته بیشتر من اسرار کردم که بریم ،

    اما اما وقتی که مچ شون رو گرفتیم ، روز بعد من از یه آدم فرشته و خوب و مهربونم. تبدیل شدم به یه آدم خیلی خیلی خیلی بد از نظر طرف مقابل و حتی خانمش ، که دیده بود ،

    درس های من از این تجربه ،

    به خاطر تعریف و تمجید های دیگران خودم رو به رنج و زحمت انداختم

    به خاطر جلب توجه کردن که آره این تعریف هایی که میکنند را باید من همون شخصیت رو داشته باشم. از پوست خودم در اومدم تبدیل شدم. به یه آدم دیگه

    ونکته خیلی خیلی مهم

    اگر من عصبانی نمی‌شدم از اینکه به من دروغ گفته شده ، وصبر میکردم بهتر بود

    چون خانمش بار داره اگه اون لحظه اتفاقی براش می‌افتاد ، اگه به هر دلیلی یه اتفاقات بدی برای ما دوتا می‌افتاد اون وقت به هیچ عنوان بخشیده نمیشدیم

    یا خانمش که خیلی راحت با این قضیه کنار اومد و آدم بده من شدم زندگیش رو خراب میکرد و بچه هایش رو رها میکرد اون وقت من تو چه درو دیواری بودم

    چون خودم اعتماد به نفس خیلی ضعیفی دارم ،و خیلی خود سر زنشی دارم ذهن خیلی ناآرامی دارم ، خیلی از سر احساسات تصمیمات اشتباهی میگیرم .

    می‌دونم که مقصر خودمم چون باید قانون رو درک کنم

    اگه از همون اول به طرف میفگتم نه خیلی بهتر بود و ناراحتیش کمتر بود تا اینکه این همه اتفاق ناجالب بیفته

    اما احساس میکنم یه ذره از خود سر زنشی رو کم کردم

    بهتر از قبل با خودم در صلح هستم

    من سریع تو این جور مواقع دفترم رو بر میدارم و از زیبایی ها می‌نویسم سپاس گزاری میکنم و از خدا می‌خوام که هدایتم کنه به یه حال خوب و هدایت ام کنه به راه حل های دریافت آرامش

    و صد در صد فایل های مرتبط با اعتماد به نفس رو گوش میدم و سعی میکنم که ذهنم رو کنترل کنم. اما خیلی دوست دارم قبل از اینکه. اتفاقات ناجوری بیفته بتونم آرامش داشته باشم و ذهن نجواگر افکار منفی و فلج کننده ذهنم را کنترل کنم

    من تو اشتباه کردن خیلی خیلی خودم رو سر زنش میکنم ،

    و خیلی زود پشیمون میشم

    اما تو بعضی از جا ها پشیمونی هیچ سودی ندارد

    من باید اونقدر روی اعتماد به نفس کار کنم که کمتر اشتباه کنم و یا اشتباهی که رخ بده. خودم رو کنترل کنم و سر زنش نکنم و آرامش بیشتری داشته باشم

    به خدا قدرت نوشتن در مورد زیبایی ها. از عصبانیت ما کم می‌کنه و حالو احساس خوبی به من دست میده

    از این تکنیک. آب سرد استفاده نکردم . چون خیلی آدم سرمایی هستم ،

    خیلی دوست دارم که از تجربیات شما عزیزان. استفاده کنم

    خوشحال هستم که خدا جواب سوالات من رو با این فایل قراره بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      هایده عبدپناه گفته:
      مدت عضویت: 1123 روز

      سلام دوست عزیز لذت بردم از کامنتتون

      احسنت که به جزئیات خوبردقت کردین واقعا منم همچین شخصیت و اخلاقی دارم بخاطر اینکه تمجید و تعریف از خودم خیلی شده و عزت نفس من وابسته به نظر اطرافیانه خیلی وقت شده که بخاطر اونا از هدف، خواسته ، وقت و آرامش خودم گذشتم که نکنه نارحت بشن و نظرشون راجب من عوض بشه گاها از چیری هم که میدونستم اشتباهه ولی بخاطر اونا و نبود اعتماد به نفسم پذیرفتم پیشنهادشونو

      تمام تصمیمات احساسی ما چه احساس خوب چه بد که از روی هیجان و نهایت احساساته ناشی از عدم اعتماد به نفسه

      خداروشکر منم این مدت خیلی به همچین فایلی و گفته های نیاز داشتم خدا استاد عزیزم رو واسمون حفظ کنه که انقد با خودشون در صلحه در مدار دریافت الهامات خدا قرار گرفته و پاسخ درخواستهامونو از فایلاشون میگیریم

      از خدا میخوام که ظرف وجودمونو برای دریافت الهاماتش بزرگ کنه ،، انقد بزرگ بشیم که بتونیم به راحتی کنترل احساساتمونو در دست بگیریم و نظر و دیدگاه و رفتار اطرافیان برامون ملاک نباشه

      براتون بهترینارو آرزو میکنم موفق و عزتمند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1831 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استاد عباسمنش و مریم جان و همه دوستان عزیزم

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر که در این روز بسیار زیبای بهاری و در این هوای عالی برای سومین بار دارم این فایل رو می بینم و آگاهیهای خیلی خوبی ازش دریافت می کنم

    به به چه تصویر زیبایی چهره شاد و خندان استاد و تیشرت خوشرنگش که چقدر با رنگ طبیعت پردایس هماهنگه، انبوه درختان سرسبزی که انعکاس اونها در آبهای آبی دریاچه منظره بسیار زیبا و باشکوهی رو برابر  چشمانم قرار میده، چقدر جالب تو عکس کاور فایل رنگ دریاچه دقیقاً همرنگ آسمونه

    تحسین می کنم مریم بانو رو که با چه تسلطی بیست و پنج دقیقه تمام در حال راه رفتن فیلمبرداری کرد سپاسگزارم بانوی عشق و مهربانی

    خدا رو شکر هرچی فکر می کنم یادم نمیاد که در شرایط احساسی شدید تصمیمات خیلی عجولانه و نامناسب گرفته باشم که به من ضرر بزنه و دچار پشیمونی بشم یعنی بیشتر سعی می کنم تصمیمی که می گیرم منطقی باشه تا احساسی، و بر اساس آموزه های دینی که به اونها اعتقاد دارم معمولاً یک حد و مرزی برای واکنشها و عکس العملهام در برابر دیگران در نظر می گیرم مثل اینکه اگر عصبانی بشم خشم خودمو کنترل کنم و حرف بی ادبانه و یا توهین آمیز به زبان نیارم

    البته در گذشته و بقول بعضی از دوستان در زمان جاهلیت چند بار پیش اومده که مثلاً با همسرم درباره یه موضوعی اختلاف نظر داشتیم و بر سر اون بگومگو کردیم و  یه مقدار صدامونو برای همدیگه بالا بردیم بعدش هم چند روز با هم حرف نزدیم و بعدش هم تموم شده و فراموش کردیم در همین حد، خیلی جدی نبوده

    همونطور که گفتم قبلاً بیشتر رفتارهام و یا کارهایی که می کردم بر اساس این بود که بنده بدی نباشم و کاری نکنم که مورد رضای خدا نباشه

    اما خدا رو شکر بعد از آشنایی با آموزشهای استاد و آگاهیهایی که دریافت کردم بینش متفاوتی در مورد خودم پیدا کردم فهمیدم که من موجود بسیار ارزشمندی هستم،خالق و مسئول اتفاقات زندگی خودم هستم و عزت نفسم بیشتر شد

    الان دیگه هروقت موردی پیش بیاد  که احساس کنم دارم ناراحت میشم بلافاصله این موضوع رو به خودم یادآوری می کنم که ارزش من خیلی بیشتر از اینه که بخاطر هر اتفاقی هر قدر هم مهم باشه احساسم بد بشه، و یادآوری همین موضوع ترمزی میشه که دچار احساسات شدید نشم که احیاناً تصمیمات نامناسب بدنبال داشته باشه

    و اگر در حال گفتگو با کسی باشم و احساس کنم که دارم عصبانی میشم بهترین راه حل برای من اینه که سکوت کنم و به بحث ادامه ندم

    همیشه بیاد داشته باشیم که هیچ تصمیمی در شرایط احساسی شدید نگیریم چون احتمال اینکه اشتباه کنیم تقریباً صد در صده اجازه بدیم زمان بگذره و بعد در حال آرامش تصمیم بگیریم

    با هر منطقی که عصبانی بشیم در مسیر نادرست قرار می گیریم و اشتباه می کنیم

    دونستن همین موضوع کمک می کنه که در نقطه شروع خودمونو آروم کنیم و به همون حال عصبانیت نمونیم

    خدا رو هزاران بار شکر می کنم که دونستن این قانون که احساس خوب= اتفاقات خوب و عمل کردن به اون مشکل گشای من در بسیاری از مسائل بوده و باعث بهبود و پیشرفتم شده

    خدا رو شکر زمانی رو که در این سایت صرف می کنم  بسیار پر ارزشه و بهترین نتیجه رو ازش می گیرم

    برای همه حال خوب و عالی و ذهن و جیب پر از ثروت آرزو می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1142 روز

    سلام

    سلام

    استادم،روزت بخیر و شادی

    مریم عزیزم سالم و سلامت باشی

    دوستای گلم امیدوارم هر لحظه احساستون بی نهایت قشنگ باشه

    این فایل امروز اومد و دقیقا همین امروز یه اتفاقی رو شاهد بودم که کل این فایل رو صدق میکنه،

    رفتم پیش دادستان شهرمون برای انجام یه کار اداری که دیدم برادر دوست صمیمیم اونجاست و داره خواهش میکنه به دادستان،

    گفتم قضیه چیه،و داستان از این قرار بود

    که دوستم مستاجر املاک تجاری دفتر امام جماعت شهرمون بود و بخاطر یک کدورت،این دوست من عصبی شد و آتیش زد به مغازه و کل مغازه رو سوزوند،کلیپ ویدئو ضبط کرد و پخش کرده توی فضای مجازی و رسید دست رسانه های خارج از کشور و دوستم دستگیر و دیشب فرستادنش زندان

    حالا دادستان در جواب خواهش های برادر دوستم بهش یه حرفی زد که خیلی توی ذهنم موند که خدا شاهده این کلیپ رو هم ندیده بودم تا الان

    بهش گفت آقا،بعضی آدم ها در عصبانیت یه کارهایی میکنن که عواقبش آیندشون رو نابود میکنه،یعنی برای یک دقیقه کنترل نکردن خودشون زندگیشون رو نابود میکنن،

    مثل الان برادر شما که خودش رو کنترل نکرد،و جرم هایی مثل اقدام علیه امنیت ملی،تخریب اموال رهبری،اغتشاش در نظم عمومی،بردن آبروی نظام در رسانه های بیگانه،تحریک جوانان و ده ها جرم دیگه که مجموعا 18 سال زندانی داره

    برق از کلم پرید،برای یک لحظه عصبانیت که قبلا هم خودم خیلی توی این لحظات کار اشتباه کردم که خدا فقط رحم بهم کرد

    حالا عصر شد و من این فایل جدید رو دیدم و دقیقا در مورد همین نوع اتفاقات هست،

    آیا خداوندبه من الهام نکرده؟؟؟

    آیا یک اتفاق و نشر یک فایل مرتب در سایت در یک روز، پیام الهی نیست؟؟

    مگه اون دوست صمیمی من نبود؟آیا خدا امروز بهم نگفت که ببین فرشاد تو اومدی توی مسیر قوانین الهی و مدار عوض کردی،حالا تو لحظه به لحظه داری روی خودت کار میکنی که خواسته هات رو برآورده کنی و اون توی زندان در انتظار 18 سال حبس،

    آیا این پیغام مسیر خوشبختی از سوی خدا به من نبود؟؟

    آیا من خوشبخت ترین انسان نیستم؟؟

    بله بله بله بله،همه جواب ها بله هست

    با اینکه دوستم این اتفاق براش افتاده ولی من چقد برا خودم خوشحالم که اینجام و برنامه زندگیم اینه،

    خداوندا از تو برای تمام هدایت هایت از صمیم قلبم سپاسگزاری میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    مریم گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 1503 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون و دوستای هم مسیرم

    من به شخصه درمورد موضوع این قسمت تجربه های زیادی کسب کردم واین مورد جز یکی از ویژگی های ثابت من بود به همین خاطر ضربه های زیادی هم ازش خوردم

    اینجا چند موردش رو مثال میزنم تا هم برای خودم رد پا باشه و تغییراتم رو ملموس حس کنم هم برای هممون منطقی بشه که رفتار درست چیه در این مواقع

    من از اونجا که خیلی دختر خوش ذوق و هیجانی هستم خیلی اوقات احساسات شدید بهم غلبه میکنه و تصمیمات اشتباهی میگیرم

    اول از همه بگم که تا زمانی که یه اتفاقی به صورت قطعی رخ نداده و شما نتیجه رو واضح تو زندگیتون ندیدید نه خیلی ذوق بی مورد کنید نه موضوع رو برای کسی عنوان کنید، چون اون احساس هیجان و شکر گزاری در زمان اتفاق افتادن قطعی یه رویداد خیلی شدید تر و ماندگار تر از وقتیه که بیخود ذوق میکینید و این احساس خرسندی و نشاط شما باعث میشه از انجام اقداماتی که باعث میشه نتیجه خیلی عالی بشه کمتر بشه و فک کنید که همه چی روی رواله و دیگه نیازی به تلاش و بها دادنه نیست و چون شما این عملکرد رو نداشتین اون نتیجه دلخواه رو نمیگیرید و باعث میشه دلسرد بشید وکلی عقب بمونید و باور نشدن و غیرممکن و ناتوانی در شما شکل بگیره…

    واما بخوام مثال هایی بزنم، من کارم دیزاین ماگ فانتزی با خمیر پلیمریه(گه حتی وارد شدن من به این حوزه خودش کلی چالش ها داشت که روزی واضح کامنت میکنم) من اوایل کارم وقتی یه سفارش میگرفتم کلی ذوق میکردم ودر یه سری موارد مشتری سفارشش رو کنسل میکرد که به نظرم از این دیدگاه میومد که من هنوز با این شرایط که مشتری همیشه هست و من کارم فوق العادست کنار نیومده بودم وخودم هم به این موضوع باور نداشتم به همین خاطر ذوق زیادی میکردم

    حتی یه بار بود که مشتری بهم پیام داد که 20تا ماگ میخواد و از من قیمت و سایر شرایط رو پرسید من اینقدر ذوق زده شده بودمذکه هنوز قطعی نشده سریع با همسرم تماس گرفتم با جیغ و ذوق و خوشحالیه فراوون موضوع رو بهش گفتم و از اونجا که ایشون اصلا این اخلاق منو نداشت کاملا خونسرد یه سری مطالب رو بهم گفت و چنتا سوال پرسید که منو کاملا به فکر فرو برد و آتیش شور و شوقم خوابید چون من حاضر بودم به هر قیمتی سفارش بگیرم و اصلا ارزش کارم و زمان زیادی که صرف میکنم رو نادیده میگرفتم چون من اون موقع با دریافت پول و کشتری راحت نشده بودم وباورم نشده بود که باید این طور باشه و خلاصه باعث شد من اصلا از اون مشتری یه سفارش هم نگرفتم و یکم ناراحت شدم

    از این موارد تو کارم زیاد برخورد کردم که غلیان احساسات باعث شده بود من تصمیمات اشتباه بگیرم برای مثال یه بار به پیروی از حرف یکی از دوستان که روز ولنتاین خیلی پر بازیده و متقاضی زیاده تا میتونی ماگ اماده کن خب منم به تب کلی ذوق کردم و پیشه خودم حساب کتاب کردم و یکم اعداد و رقم بالا تو ذهنم جرقه زد و منو ترقیب که یه عالمه ماگ بگیرم خلاصه تصمیمو گرفتم که 100تا ماگ بگیرم واز جون ودل مایه بزارم کا تاولنتاین بسازم (حتی اصل موضوع یعنی لذت بردن از کار مورد علاقه رو هم فراموش کردم و درگیر یت سری سود ها تو ذهنم شدم که الان فرصت خیی خوبیه اگه استفاده نکنی کلی سود رو از دست دادی)

    من پول تهیه 100تا ماگ رو نداشتم به همین خاطر از همسرم قرض گرفتم و 100تا سفارش دادم، جدا از این موضوع که اگه من برای این سود و فروش اماده بودم قطعا پول قرض نمیگرفتم، ومن فقط مشغول ساختن شدم و 50تا اماده کردم نه تنها همون 50تا کلی زمان برد که فروش بره (الانم چنتاشون مونده) بلکه تعداد زیادی ماگ قرمز خام برام موند که خیلی کارایی نداشت

    این اتفاق خیلی خوب به من ثابت کرد که تا زمانی که برای چیزی ظرفم اماده نیست نخوام زور بزنم چون در نهایت به جایی نمیرسی و یه وقتایی شکیت هم میخوری، و در اینجا بحث تکامل خیلی برای من بولد شد که چقدر این مسئله مهمه

    و من این تصمیم رو در شرایط احساسی شدید گرفتم و کلی برام تجربه شد.

    خیلی مثال ها دارم

    انشالله تو کامنت های بعدی به اشتراک میزارم

    اما خداروشکر این تجربه هارو به فال نیک گرفتم و الان خیی تغییر کردم زمانی که تو چنین شرایط احساسی میرسم اگاهانه سعی میکنم سکوت کنم و به یه طریقی احساسم رو تخلیه کنم تو تنهایی و بعد که اروم شدم بت مسئله فک میکنم و یا عنوانش میکنم همین تغییر رفتارم کلی منو پخته تر و بزرگ تر کرده که احساسشو خیلی دوس دارم️

    ممنون که وقت میزارید و میخونید، نگاه و توجهتون خیلی ارزشمنده، کامنتا یه گنج واقعین که تا وقتی خودتو درگیرشون نکنی ارزشمندیشو و تاثیرشو تو زندگیت نمیبینی

    در پناه خدا شاد و خوشبخت باشید

    دوستدار شما مریمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    ایمان متین فر گفته:
    مدت عضویت: 3219 روز

    به نام خدا

    با سلام و احترام

    1. درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟

    اگه بخوام یک تجربه تلخ از کنترل نکردن احساساستم در زمان غلیان احساس خشم بگم اینکه یک شب تو ماشین من نتونستم خشمم رو کنترل کنم و طی بحث و جدال با همسرم محکم زدم به آینه ماشین و شیشه جلو ترک خورد و باعث شد دعوای شدیدی بین من و همسر بوجود بیاد تا جایی که کار ما رسید به دادگاه و تا نزدیکی طلاق هم پیش رفتیم ولی خدا کمک کرد موضوع ختم به خیر شد

    این ماجرا چه درسهایی به شما داد؟

    این درس رو داشت که هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت در زمان خشم و کلا غلیان احساسات هیچ تصمیمی نگیرم حرفی نزنم که بعدا نشه جمعش کرد خودم رو کنترل کنم عصبانی نشم

    راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟

    نفس عمیق بکشم

    هر سوره یا آیه ای از قرآن اومد به ذهنم سریع بخونم

    من یه جا خوندم 5 ثانیه اول هیجانات و احساسات خیلی راحت میشه به خودت بیای و خودت رو کنترل کنی انگار شماره معکوس انفجارِ یک بمبِ پس تا عدد به شماره 5 نرسیده تمام تلاشم رو می کنم احساس غلیان رو از مغز رد بدم حال هربار به یک روشی

    بتونم دوش آب سرد می گیرم

    میرم بیرون و قدم میزنم

    به عواقب بعد این هیجانات فکر می کنم

    به بهترین چیزی که انموقعه به ذهنم میرسه فکر می کنم

    به هدفم فکر می کنم که اگه من الان خودم رو کنترل نکنم تا چند روز با دست خودم حالم رو خراب میکنم و از هدفم دور میشم

    مورد 2:

    درباره تجربیاتی بنویسید که در چنین شرایطی توانستید ذهن خود را کنترل کنید. یعنی تحت تأثیر آن احساسات لحظه ای، هیچ تصمیمی نگرفتید یا حرفی نزدید و بعدا چقدر شرایط به نفع شما پیش رفت. اما با چشم خود دیدید فرد دیگری در همان شرایط یکسان، نتوانست ذهن خود را کنترل کند و بر اساس آن احساسات تصمیماتی گرفت که بسیار از آنها ضربه خورد.

    چندی پیش در محل کارم همکارم سر یک موضع بی خودی عصبانی شد و شروع به داد و فریاد کردن کرد و اینقدر ادامه داشت تا با یکی دیگه از همکاران درگیر فیزیکی شد و این باعث شد از کار اخراج بشه

    و در یک شرایطی در محیط کار بخاطر تند برخورد کردن همکاری بام خودم رو کنترل کردم و واکنشی نشون ندادم نتیجه این مسئله این شد که اوضاع برگشت و بعد از چند روز فرد مورد نظر از من عذرخواهی کرد و روابط ما از قبل بهتر شد

    بنویسید در آن شرایط، چه راهکاری را برای کنترل ذهن در آن لحظه به کار بردید؟

    به پیامد بعدش فکر کردم که اگه نتونم خودم رو کنترل کنم کارم رو از دست میدم

    آلان در شرایط آرامش بخودم یادآوری می کنم:

    1. هرگز و هرگز در شرایط خشم و غلیان هیجانی تصمیمی نگیرم

    2. هرگز و هرگز در این شرایط حرف نزنم

    3. در اون لحظه خدا رو از ته دلم صدا بزنم

    به خدا بگم ای خدای بزرگ که توانای مطلقی ، من در این شرایط نمیدونم کار درسته چیه واکنش درست چیه حرف درست چیه خودت کار درست واکنش مناسب رو بمن بگو که بدونم چیکار کنم

    4. بخودم میگیم من انسان ارزشمندی هستم اگه این فرد یا این شرایط داره من رو از فرکانس خودارزشیم خارج می کنه سریع مچ ذهنم رو بگیرم و بخودم یادآوری کنم که ” منم که با افکار ام زندگی ام رو خلق می کنم ” و اگه شخصی بخواد آرامش رو از من بگیره من میره در مدار شرک چون دارم به اون قدرت میدم و چون میدونم شرک چه عواقبی به دنبال داره خیلی حواس ام جمع تر میشه که با دم شیر بازی نکنم

    استاد عزیزم خیلی خیلی سپاسگزارم بخاطر این فایل عالی و پرمحتواتون

    موفق و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    فرشته رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1374 روز

    به نام خدای مهربانیها وسلام ب استاد عزیزم ومریم جان ودیگر دوستان هم مدار از استاد بابت این فایل خیلی تشکر میکنم فضای پردایس خیلی زیبا بود فایل گوش کردم وکامنت دوستان رو خواندم خیلی جالب نوشته بودن وسعی میکنم از این ب بعد از ابن اگاهیها ب دقت استفاده کنم چون من هم با احساست منفی وحتی مثبت تصمیم های عجیب غریب گرفتم ونتیجه شو هم دیدم از خدا خواستم در این مواقع بتوانم احساستم رو کنترل کنم تا پشیمانی ب بار نیاد از استاد دوباره تشکر میکنم در مورد این مبحث احساس کنترل بازم فایل بزار خیلی مفید وارزشمند خدا نکهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    رضا حسنی گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    بنام خداوند وهاب ک بی دلیل میبخشه

    سلام ب استاد خوشتیپم ک‌ماشالا کوه عضله شده و با اون تیشرت فسفریش دلمو مارو آب کرد

    سلام ب خانم شایسته عزیز و مهربان

    سلام ب همه دوستان عزیزم

    مورد اول :

    دوست دارم تجربیاتمو درباره احساسی عمل کردن بنویسم ک عواقب سنگینی برام داشته

    وقتی این فایلو دیدم اولین موردی ک بلافاصله ب ذهنم رسید این بود ک چقدر بصورت هیجانی پول خرج کردم……

    البته این تجربمو تو دوره روانشناسی ثروت 1 کاملا شرح دادم ولی خب اینجا هم مختصر ‌‌و مفید بیانش میکنم

    و ممنونم از استاد بابت این فایل بینظیر و این آگاهی های خالص ک در اختیار ما قرار میدن و شرایط رو مهیا میکنن تا ما شاگردا تجربیاتمونو در اینجا شرح بدیم تا قوانین بدون تغییر کیهان رو بیشتر درک بکنیم

    من یادم میاد ک تا قبل از خرید دوره روانشناسی ثروت 1 خیلی خیلی بصورت هیجانی ولخرجی میکردم و خیلی راحت پولامو از دست میدادم ک بعدش ب شدت پشیمون میشدم

    حالا این نوع تجربیات یا تصمیمات احساسی هم میتونه در شرایط بد باشه و هم میتونه در شرایط خوب باشه

    ( همینجور ک استاد کامل مثال زدن )

    مثلا بارها و بارها وقتی مراکز خرید میرفتم من بصورت هیجانی خرید میکردم

    ی دفه 4ست یا 5 ست لباس های مختلف میخریدم درصورتی ک اصلا نیاز آنچنانی نداشتم !!!

    یا ی دفه جو گیر میشدم کلی خریدای الکی ک حالا اینجا نمیتونم بیان کنم ، میکردم

    یا مثلا وقتی عروسی میرفتم (مخصوصا عروسی فامیل)

    کلی شاباشه اینو اون میکردم بعدش پشیمون میشدم

    یا کلی پول سر داماد میریختم

    و من کلی تصمیمات هیجانی در شرایط احساسی گرفتم ک باعث شد کلی پول از دست بدم

    بقول استاد در دوره روانشناسی ثروت 1 :

    با پول راحت نبودم و پول هی ب من سیخ میزد و منم هی ولخرجی های الکی میکردم

    دیگه خودتون ببینید تو هر شرایطی مثل بیرون رفتن ، مهمونی رفتن ، مسافرت رفتن ، لباس خریدن و… چقدر

    احساساتی عمل کردم و تقریبا میشه گفت هممون همچین تجربه ای داریم ولی خب من دیگه گندشو درا آورده بودم !!!!!!!

    ولی خب الان بلطف خدا و آموزه های بی نظیر استاد بعد از یکسال ک ثروت 1 رو خریداری کردم و کلی کلی روی خودم کار کردم و الان رابطه ی مصالمت آمیزی با پول دارم و از پارسال تاحالا دیگه یاد ندارم ولخرجی کرده باشم یا مثلا هیجانی رفتار کرده باشم و خداروشکر الان با پول خیلی بیشتر دوست شدم و پول هم خیلی خیلی بیشتر پیش من میمونه…..

    و تجربه بعدی ک میخوام خدمتتون بگم اینه ک در ورزش بدنسازی ، چقدر تصمیمات احساسی گرفتم ک بعدش مثل چیز پشیمون شدم !!!

    ( البته باید بگم این تجربمم در جهان بینی توحیدی 1 کاملا شرح دادم )

    از اونجایی ک من قبلا مسابقات بدنسازی شرکت میکردم و مثلا حرفه ای ورزش میکردم ( البته ب اصطلاح میگم حرفه ای ، درصورتیکه ک تصمیماتم و رفتارام اصلا حرفه ای نبوده و با درک این آگاهی ها ب حرفه ای نبودن خودم پی بردم )

    برا همین چون تو باشگاه ها شناخته شده بودیم و از اونجایی ک سنگین تمرین میکردم ، الان یادم میاد ک خیلی وقتا همین سنگین وزنه زدن ویا سنگین تمرین کردن بخاطر همین تصمیمات احساسی ای بوده ک من انجام دادم و بعدشم با کلی آسیب و درد شبا میخوابیدم

    ( البته بگم ک من تکاملمو در زدن اون وزنه سنگین طی کرده بودم و از پسش بر میومدم ولی اون وزنه رو در زمان و مکان درستش نزدم ! امیدوارم متوجه منظورم شده باشید )

    دیگه همتون ب خوبی میدونید در اکثریت باشگاه های بدنسازی جو و احساساتی عمل کردن حکمفرمایی میکنه و منم بارها و بارها تو جووو یا بهتره بگم تو همچین شرایط احساسی بودم ولی نتونستم خودمو کنترل بکنم

    و ب مراتب ب خودم آسیب های جدی زدم و در نتیجه این شد ک دیگه برای همیشه مسابقه و سنگین تمرین کردن و اصلا ب اصطلاح بدنسازی ، حرفه ای تمرین کردن رو گذاشتم!!!!

    حالا ک حرف ب اینجا کشید با کسب اجازه از استاد ، دوست دارم خلاصه جلسه ی6 جهان بینی توحیدی رو در یک جمله اینجا بگم :

    مهم‌ترین مهارتی ک انسان باید داشته باشه ، مهارت کنترل ذهن هستش

    اگه در وهله ی اول بپذیریم ک کار شیطان یا کار ذهن همینه ک باعث بشه تصمیمات احساسی در هر شرایطی بگیریم اینجاست ک بیشتر حرف های استاد رو درک می‌کنیم

    استاد ازت بخاطر جلسه 6 جهان بینی توحیدی بینهایت سپاسگزارم ینی بینظیرهههههههه بخدااااا

    حالا با توجه ب این 2 مثالی ک زدم میخوام راه کارهایی ک خودم ازش استفاده کردم و بسیار نتیجه گرفتم رو خدمتتون بگم

    در مورد ولخرجی و هیجانی پول خرج کردن اومدم از دوره روانشناسی ثروت 1 استفاده کردم و ورودی های مالیمو با درصد های مشخص تقسیم بندی کردم و الان پولام بلطف خدا و آموزه های استاد کنترل شده و حساب شده هزینه میشه

    در مورد مثال دومم ک راجب بدنسازی بود ، باید بگم ک ذهنیتم کلا در مورد این‌ ورزش تغییر کرد چون قبلا تمرین میکردم ک بدنم خوب بشه ولی الان تمرین میکنم ک حالم خوب بشه و هیچ رقابتی هم باهیچکس ندارم و نظر دیگران هم اصلا برام مهم نیست

    مورد دوم :

    حالا میخوام تجربمو از لحظه ای ک تونستم در شرایط احساسی ذهنمو کنترل بکنم ولی اکثریت نتونستن ذهنشونو کنترل بکنن و تصمیمات احساسی گرفتن و کلی ب ضررشون شد رو بگم

    هممون چندماه پیش رو یادمونه ک ی دختر خانمی ب رحمت خدا رفت و اکثریت مردم تصمیمات احساسی گرفتن و ب خیابون ها ریختن و از همونجا اعتراضات علیه رژیم شروع شد و کانون توجه 99درصد مردم بر نا زیبایی ها و مشکلات و ناخواسته بود !!!!!

    خب آیا با این تصمیم احساسی چیزی نصیبشون شد ؟ رژیم تغییر کرد ؟

    خیر

    عواقب این تصمیم احساسی هم این بود ک علاوه بر اینکه از کارو زندگی افتادن ، کلی هم کتک خوردن و آسیب دیدن

    ی نمونش پسرعموی خودم ک جو گرفته بودش و شعار میداد ک ما باید در راه این دختر خانم اگه اشتباه نکنم خانم مهسا امینی باید قدم برداریم و از این جور حرفای مفت ک نتیجش این شد ک جوری کتک خورده بود ک تا یکماه از آسیب دیدگی و کبودی نمیتونست راه بره !!!!!

    خب تو این شرایط بظاهر بد من چیکار میکردم ؟؟؟

    من فقط روی خودم کار میکردم

    و دوره های ثروت 1 ، جهان بینی توحیدی ، کشف قوانین رو مرتب گوش میکردم و کامنت میخوندم ، کامنت مینوشتم و صب تا شب تو سایت بودم و کانون توجهم فقط بر زیبایی ها و نکات مثبت رژیم جمهوری اسلامی و خواسته هام بود

    خب نتیجه ؟؟؟؟

    1_تو کارم ( املاک ) کلی پیشرفت کردم

    2_کلی از ترمز هامو شناسایی و ب گاز تبدیل کردم

    3_همواره احساسم عالی بود

    4_همواره سپاسگزارتر شده بودم

    5_فرصتی بود تا بیشتر روی خودم کار بکنم و ب مراتب درکم از قوانین خیلی خیلی نسبت ب چندماه پیشم بیشتر شده

    6_فعالیتم تو سایت خیلی بیشتر شده

    ( باید اعتراف بکنم ک بیشتر کامنتامو تو اون شرایط ب ظاهر بد نوشتم پس شرایط ب نفع من بوده )

    7_واقعا مهارتم در کنترل ذهن خیلی خیلی بهتر شده از بس ک مچ ذهنمو گرفتم

    8_ همون مامورین یا یگان ویژه ب من احترام میزاشتن و بندگان خدا اصلا کاری ب من نداشتن

    مورد سوم :

    حالا ک ب این درک از قوانین رسیدم و با توجه ب اینکه خیلی خیلی دارم روی خودم کار میکنم و خودشناسی انجام میدم و خودمو خیلی بهتر شناختم یکی از بهترین راه ها برای فرار از فضای احساساتی و کنترل ذهنم واقعا واقعا از فایل های استاد استفاده میکنم و یا تو سایت میرم

    و این راهکار خیلی روی من جواب میده و از نظر من این بهترین راهکاره برای کنترل ذهنم و من از استادعزیزم بسیار سپاسگزارم

    تا کامنتی دیگر بدرود

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    نفیسه حسینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3418 روز

    سلام به خانواده بی نظیر عزیزم

    سلام بر استاد بی همتا ی خودم

    فایل جالبی هست و واقعا برای هر فرد تجارب و اتفاقات متفاوتی در این زمینه هست که دنیایی از آگاهی هست .

    استاد شخصا هرچه شناختم از خودم ، خواسته هام و اهدافم بیشتر میشود تصمیمات که احساسی هستند و لحظه ای هستند کمتر شده است و خیلی از اتفاقات را ، حل کردنش و حتی نگرش متفاوت به آن را برایم آسانتر کرده .

    مورد 1 :

    با برخورد با مشکل ، که منو ناراحت و خشمگین و.. میکرد و انرژی زیادی از من میگرفت و به تجاربم فکر کردم ، دیدم عموما با مواجهه شدن با اتفاق ناخوشایند ، یا به بزرگی که فکر میکردم نبود ، یا اصلا ارزشی نداشت و یا حتی نوع دیگری تمام میشد .

    بعد از دیدن تکرار این مدل اتفاق ها برایم در عبرتی شد از اینکه باید سریع به اتفاق مسلط شوم و در این جریانات فرو نروم .

    و در دفعات بعد تا حس میکردم یک اتفاق مشابه در راه هست ، با خوم صحبت میکردم و یادآور میشدم که نتایج در گذشته جز دوری از مسیر ، اتلاف وقت هیچ نتیجه ای ندارد و اجازه میدادم روال پیش برود و خودم تا ح ممکن توجه ام را برمیداشتم و با تمرین و یادآوری مواردی که در ذهنم برزگ بود توانستم قوی تر شوم .

    مورد 2

    در مورد اتفاق یکسان هم موضوع مستقر شدن منو دوستم در یک خانه بود ، زمان هایی که صاحب خانه حضور داشتند و سر وصدا داشتن ایشون بشدت ناراحت و عصبی میشدن و یجورایی غیر قابل کنترل و من با علم به اینکه یک خانواده پرجمعیت هستن و این صداها عادی هستن اذیت نمیشدم یا خیلی خیلی کمتر بود ( توجه به اصل و خوبی های ماجرا مثل صدای زندگی در خانه ، صدای شادی افراد و … باعث شادی و لذت بردن از ماجرا بود )

    مورد 3

    راهکار ویژه من نوشتن پیاده روی * گوش دادن به چند فایل کلیدی از محصولات برگ برنده من در اکثر مواقع هست .

    قلبتر از رسیدن به این راهکارها و آگاهی ها جنگیدن با تک تک اتفاقات و نگرانی های بی دلیل و خشم درونی بود ، ولی با اجرای متدهای خودم و تغیی مدار و فرکانس فکر میکنم سال هاست از این مسایل دور بود و تسلط بر شرایط ، آرامش بیشتر هر لحظه همراه من هست .

    و بگم من در یک دوره زندگی پر از تصمیمات احساسی داشتن و نداشتن قدرت کنترل بر شایط زندگی ام بودم و با این تکرار تمرین ها یک وجه متفاو از شخصیت ام رو برانگیختم و بسیار عامل رشد، خودشناسی و توانمندی در شده است .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 698 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به همه دوستان عزیزم

    واقعا سپاسگذار خدا و شما هستم که این بستر رو فراهم کرده که بتونیم با گوش دادن و رفتن تو‌درونمون و نوشتن کامنت خیلی ایرادهامون رو درست کنیم

    سال ها قبل چیزی به اسم کنترل ذهن نمی دونستم چیه

    براحتی و تحت تاثیر شرایط بیرون و افراد بیرون من حالم خوب ‌و بد می‌شد

    همیشه میگفتم خدایا یعنی فردا میشه حالم خوب باشه ، میشه یه روز من حالم خوب باشه

    اصلا نمی دونستم داشتن حال خوب و فکر خوب قانون داره

    اره قانون …. هر چیزی تو این دنیا قانون داره

    چون همه چیز این دنیا بر اساس هماهنگی خیر ‌و رشد هست

    پس همیشه میتونه حال ما خوب باشه

    ولی من چون الگوهام از بچگی همه همینطوری بودن فکر میکردن طبیعت و شیوه دنیا همینه

    و واقعا عمیقا از جهان پرسیده بودم که می خوام حالم خوب باشه چرا حالم خوب نیست

    چرا نمی تونم برنامه هایی که واسه روزم میچینم رو اجرا کنم یا اگه اجرا کنم چقد با حس بد و حال بد هست ؟؟!

    چرا نمی تونم رو کارهام ثابت بمونم

    چرا تقی به توقی میشه افسار از دستم خارج میشه و میره واسه چند روز چند هفته و …

    البته الان دقیقا یادم نیست

    و بعد متوجه شدم دلیل این حال بد من اینه کخ من کنترلی رو فکر هام ندارم هر چی از بیرون بیاد میپذیرم واکنش میدم ….!

    بعد شروع کردم به کنترل افکارم

    و ستاره قطبی ‌‌ کم کم حال خوبم پایدار تر شد تونستم برنامه های روزانه ام رو تا آخر انجام بدم‌

    تونستم وقتی یه اتفاق بیرونی بد میوفته یا یه فردی یه چی میگه راجع بهم اصلا واکنش نشون ندم

    چرا ؟

    چون اهرم رنج ‌ لذتش و ایجاد کردم

    یعنی ازون گذشته ام‌ایجاد شد

    اگه به هر دلیییییلی اوضاع از دستت خارج شه افکارت از مسیر خارج شه ‌احساساتت ….تو از حالت خالق بودن خارج و واکنش گر میشی

    هیچ کنترلی رو زندگیت نداری بقیه از بیرون کنترلت میکنن

    ‌‌این واسم خیلی رنج اوره که یه چی منو کنترل کنه حالا یه آدم با حرف هاش یا یه اتفاق

    من از قدرت دادن به هرچی بیرون از خودم بیزار بودم

    پس وقتی شنیدم واکنش نشون دادن به بیرون یعنی قدرت دادن بهش

    وقتی فهمیدم با توجه به هر چیزی دارم قدرت خالقه ای که باید واسه لذت ‌‌خواسته ها و‌هدف هام بزارم رو دارم میدم بهش

    خیلی ترسیدم

    گفتم با دست خودم قدرتی که خدا بهم داده رو دو دستی بدم دست به چیزی که خارج از کنترل منه

    این که یکی یه چیزهایی راجع بهم میگه که درست نیست بیام وقت بزارم خودمو اثبات کنم ؟ چرا چون فکر میکنم حرف اون آدم خود اون آدم تاثیر تو زندگی من داره ! یعنی خودم انقد ضعیف و بدبخت و ناتوان هستم یا خدا انقد ضعیفه که همچین جهانی خلق کرده که آدم ها با حرف هاشون بتونن زندگی یکی دیگه رو تغییر بدن

    البته دوره عزت نفس خیلی بهم کمک کرد

    آگاهی هاس دوره عزت نفس برای کنترل ذهنم

    و اینکه چون من یک سری برنامه های روزانه واسه خودم دارم و طبق تجربه ام دیدم اگر احساساتم رو مدیریت نکنم نمی تونم خوب تمرکز کنم رو کارهام خود به خود دیگه از بیرون سعی میکنم همه چی رو ببندم

    ولی یه پاشنه های اشیلی دارم که وقتی میاد قشنگ میبینم اصلا اون لحظه قدرت مقابله باهاش رو ندارم

    سریع باید یه کاری کنم حواسم ازش خارج شه

    چون با فکر کردن و صحبت با خودم نمیشه !! چون حالم اون لحظه انقد بد میشه که فقط یه کار شدید میتونه ازون حال درم بیاره

    چیزی که تجربه کردم پیاده روی ، دویدن ، ویدیو های استاد رو دیدن به صورت طولانی رگباری ، هر جیزی که ذهن و احساس و‌کل وجودم رو بخواد ….. مثل دویدن ، بازی کردن با یه نفر ، صحبت و حضور در یک جمع

    یعنی اون وجودم باید ازون شرایط کنده بشه و یه سری چیزهای کمکی هست که واقعا هم خدا اون لحظه متناسب با شرایطم واسم می فرسته

    خیلی وقتا میدیدم خونمون مهمون میاد

    به خدا چون با همه وجودم تلاش میکردم ازون حالت خارج شم نمی تونستم و خدا هم میدید خودش برام راه های کمکی میفرستاد

    و طبیعت همیشه تو هر حالتی حال منو عوض میکنه اگه تایم طولانی باشه کاملا ریست میشم

    چون طبیعت تو رو شبیه خودش میکنه

    نیایش یا خدا اگه عمیق هم باشه کامل شرایط منو تغییر میده

    حتی نوشتن هم‌همینطور‌هست …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: