عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

724 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزانه رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1167 روز

    دختر خانواده:

    سلام به استاد خوبم و خانم شایسته عزیز و دوستان

    اگر در شرایط احساسی اقدام عملی کنم، اون اتفاق ادامه دار خواهد شد چون هر اقدامی عواقب و تاثیراتی داره که باید مسئولیتش رو بپذیرم، اما اگر دست نگه دارم و اون احساسات در من باشه و اقدام نشه پایان دادن بهش دست خودمه.

    من متوجه شدم که هرچقدرم که در فضای فکری آگاهی ها باشم، در مواقع احساسی، اعمال و رفتار من بر اساس باورهای قبلی من هست و این یک نشونه است. وقتی توی ذهنم میدونم که کار درست و غلط چیه اما رفتارم بر اساس باورهای قبلی هست یعنی باید ادامه بدم به باورسازی و هنوز در من تبدیل به باور نشده.

    اگر آدمی باشم که معمولا احساسی تصمیم می‌گیره، با توجه به اینکه احساسات گذرا هستند و سریع تغییر می‌کنند، من به آدمی تبدیل میشم که دمدمی مزاج است، غیر قابل اطمینان است و میشم ناتوان در تصمیم گیری.

    تاثیرش روی عزت نفس من این هست که، وقتی رفتاری رو دائما تکرار کنم، ذهنم اینجوری برداشت میکنه که من چنین شخصی هستم و این میشه هویت من.

    در این مثال من میشم آدمی که تصمیمات نامناسب می‌گیره و دیگه خودم به خودم و تصمیماتم اطمینان نمیکنم و این من رو از پیشرفت دور میکنه و ممکنه عملگرایی در تصمیم گیری رو هم از دست بدم.

    اگر معمولا احساسی تصمیم بگیرم به خودم باور کمبود میدم و باور کمبود رو در خودم تقویت میکنم. به این صورت که مثلا از انجام کاری مطمئن نیستم ولی با این باور که فرصت ها کم اند و یا الان یا هیچوقت، مجبور به عمل کردن میشم، عملی هم که از روی باور کمبود باشه قطعا نتیجه اش منفی هست.

    مثلا اگر دور و برم رو نگاه کنم وسایلی هستند که فقط به خاطر اینکه توی حراج بودند یا قیمت مناسبی داشتند بابت خرید شون هزینه کردم، یا خیلی خوشحال بودم گفتم الان وقتشه یا ناراحت بودم و میخواستم خلائی رو پر کنم. خریدمشون در صورتی که بهشون نیاز ندارم و ازشون استفاده هم نکردم و این یعنی در واقع ضرر کردم.

    راهکارهای از پیش آماده شده ی من این ها هستند:

    مرتب کردن (organizing):

    کمد، کشو، باکس و… میریزم بیرون دوباره مرتب شون میکنم کم کم انگار دارم ذهنم رو مرتب میکنم و اینکار واقعا بهم آرامش میده حتی اگر طی انجامش کلی فکر توی سرم باشه، نتیجه رو که میبینم آرام تر میشم.

    فایل های گوشی و کامپیوتر رو مرتب میکنم، پوشه بندی میکنم و…

    اینکار یه خوبی دیگه ای هم داره اینه که وقتی به احساس بهتر رسیدم دور و برم هم یه نظم و ترتیبی گرفته میتونم توی محیط مرتب ادامه ی کارامو انجام بدم.

    آهنگ های قشنگی که از قبل آماده دارم رو گوش میدم گاهی یه قری هم میدم!

    وویس گوش میدم و کار فیزیکی میکنم.

    خوبیه کار فیزیکی اینه که آدم خسته میشه و شب راحت تر و عمیق تر می‌خوابه و فردا دیگه یه روز جدیده.

    وقتی احساسات حجوم آوردند و کلی فکر تند تند داره توی سرم میگذره، گاهی بهش گوش میدم، بهش میگم اوکی مثل اینکه حرف زیاد داری واسه زدن، تا آخرِ فلان کار به حرفت گوش میدم و بعدش باید بس کنی.

    مثلا میرم دوش میگیرم میگم دوشم که تموم شد توام باید بس کرده باشی چون بعدش کار دارم دیگه وقت برات ندارم.

    و طی گوش دادن مثل شخص سوم فاصله میندازم بین خودم و اون صداها نجواها و میگم ممممم که اینطور… پس که اینطور… آره خب بلاخره پیش میاد و…

    فکر میکنم کند کردن لحن بیان هم کمک کنه، چه در گفتگو با خود چه دیگران چون بخصوص وقتی آدم عصبانی هست همه چیز خیلی تند و سریعه.

    یه غذای جدید درست میکنم. چون من که بهرحال باید برای خودم شام درست کنم سرچ میکنم چیز جدیدی که تمرکز بیشتری بخواد و خوشمزه هم باشه رو درست میکنم، اینجوری تنوع و تجربه هم میشه.

    گاهی هم کلا ول میکنم میرم یه برنامه ی خنده دار یا استند آپ خارجی می‌گذارم نگاه میکنم چون نمیشه خندید و عصبانی بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    الیاس و فاطمه سادات گفته:
    مدت عضویت: 1443 روز

    سلام استاد عزیز وخانم شایسته گل

    ممنون ازشما که فایل گذاشتید تشکر اززحماتشما که اینهمه زیبایی رو بهمون نشون دادید

    من به همه توصیه میکنم فایل ارامش در پرتو اگاهی روگوش کنند چون خیلی بهم کمک کرد

    من اخلاقم خوب نبود همیشه بگو بخند داشتم بقیه رو میخندوندم وفکر میکردم من دیگه کنترل همه چیو دارم این قضیه تا زمانی ادامه داشت که یکی به من کاری نداشت واگر برخلاف میلم کاری انجام میشد عصبانیتم وخشمم وحشتناک بود

    ولی. الان یادگرفتم ارام باشم ارام ارام

    وقتی نگاه ته قلبم میکنم میبینم یک دریایی ارام رامیبینم ویه خورشید که غروبش اب رو رنگی کرده ومن روی یک قایق نشسته ام واین برای من از همه چیز مهمتر هست و

    با بیست سال رفتن روضه ومنبر وهیئت نشد

    با این سایت بسیار بسیار بسیار عالی انجام شد

    حالا میفهمم که شما میگوئید کامنت بزارید یعنی چی چونکه یه یک ساعتی هست ذهنم درگیر همین شخم زدن ذهنم شده.

    وهمین عالی هست ممنون استاد گل.

    تازگیها

    وقتی عصبانی میشم. یک نفر همون اول خدارو گواه میگیرم که همینطور است یک نفر میاد

    کنارگوشم میگه ساکت هیچی نگو بعضی وقتها که بحرفش میکنم عالی میشه ولی امان ازموقعی که میگم تو ساکت باش چرا من سکوت کنم.

    من همیشه فکر میکردم اشک وگریه زیاد برای خدا مهم هست ودلش میسوزه.

    وقتی شما گفتید خدا احساس نداره اصلا باورش خیلییی سخت بود گفتم مگه ما کوچک شده خدا نیستیم بعد یه حسی گفت پس چرا خدا نمیخوابه گرسنه نمیشه و… پس اگه هرچی به ما داده خودشم داشته باشه که جور نمیشه با این مثالها منطقی کردم.

    یادم افتاد چه همه پدران ومادرانی که فرزندشون رو عاق کردن وبعد ازمدتی پشیمان شدند ولی غرور نگذاشته که حرفشون روپس بگیرن وازدنیا رفتند.

    همیشه فکر میکردم باید عصبانی نشم و وقتی که عصبانی میشدم خیلی خودمو سرزنش میکردم

    ولی حالا با این فایل شما واموزهای شما فهمید م ماانسانها عصبانی میشویم احساسی میشویم و…. فقط باید کنترل کنیم همین کنترل این خیلی درس بزرگی برام هست استاد وبه چه صورت کنترل کنیم با سکوت

    چه طوری سکوت کنیم اگاهانه زندگی کردن

    ومن دارم عمل میکنم و بهترین حسش اینکه بقیه مهم نمیشند ویکی همش بهم میگه الیاس خودتی خودت فقط ابصارشو بگیر دستت همین

    وداستان مولا علی درجنگ با امربن عبدود هم برام درس بزرگی بود

    ازشما بینهایت سپاس که سپاس گذاری ازشما سپاس ازخداوند هست. خدایارو نگهدار همهههههه عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سامان سادین گفته:
    مدت عضویت: 1754 روز

    بسم رب العالمین. سلام استاد جانم شکر خدا هدایت‌ ها دقیقا توزمانی گفته میشه که لازم دارم این هم زمانی شکر. این روزها بیشتر از همیشه احتیاج دارم درست تصمیم بگیرم در رابطه عاطفی خودم به خاطر عمل اشتباه دچار فاصله شدم رابطه قطع نشده ولی فاصله افتاده ذهنم زمانی نیست که حرف نزنه و اعمالی رونگه که قلبم مقاومت نکنه من از گذشته که ندانسته اتفاق های رو برای خودم رقم زدم با یاد آوری هاش که احساس ترس رو برام داشته موجب شده درست عمل نکنم و ناخواسته که اصلاً توجیح خوبی نیست رفتاری انجام دادم که شریک احساسی من که اونم عباس منشی هست بترسونه من با هدایت ها ودرک کردن قوانین خیلی سریع پی میبرم به عمل اشتباهم و فهمیدم که احساس وابسطگی به این شخص دارم به پیش نهاد خودم کمی فاصله وفضا ایجاد کردم تا بیشتر روی توحید ایمانم کار کنم وخودم وبستم به دوره ها که خریدم میدونم زمان میبره تکامل لازمه ولی ذهنم از نقطه احساسی که دارم رفتار های رو بهم میگه که با قوانین درست در نمیاد با خوابیدن با شکر گذاری وتوجه به نکات مثبت خودم شخص که رابطه دارم باهاش وخود رابطه به ذهنم یاد آوری میکنم وسعی میکنم این اسب چموش وآرام کنم فایل های قانون آفرینش فصل 9و10 رو چندین باره گوش میدم به صورت راندوم عشق ومودت وگوش میدم من بیشتر دوره هارو خریدم وکل زمانم مشغول گوش دادن دوره ها هستم توکل کردم به خدا و قدم برمیدارم توجه به نکات مثبت و خودم و توحال خوب قرار بدم آگاهانه تمرکز کنم بیشتر رو خودم افکارم اعمالم من انسان احساسی هستم نقاشی عکاسی میکنم عکاسی موجب شده چشمام هر لحظه دنبال زیبای هاباشه ابر گل ها زیبای ها خیلی وقت ها ازاین زیبای ها که از خداست اشک بریزم وشکر کنم انقدر احساسات بهم غلبه میکنه از بزرگی زیبای عشق خدا که نمیتونم اشک شکر نریزم همین احساس ها موجب شده با کمی بالا وپایین شدن احساسم ناخود آگاه بعضی زمان از مسیر خارج بشم که البته من آدم آرومی هستم و زود به تعادل میرسم تو شرایط قرار گرفتم که تنهام فرزندم با مادرم زندگی میکنه و من تو معبدم مشغول کار مورد علاقم هستم و بیشتر زمانم درحال گوش دادن فایل ها وصحبت با خدا هستم من حتی از اتفاقات که برای شما در مسیر هدایت های خدا در زندگی تون افتاده وشما در دوره ها میگید هم شکر واشک میریزم این اشک ها از خدا بزرگی و عضمت خداست از اعتماد ایمان توکل به خدا که شما میگید. من با یاد آوردن زیبای ها نکات مثبت و دیدن زیبای ها از احساس که با قوانین در تضاد هست خارج میشم که اصولاً به شکر گذاری میرسم یعنی من همش دنبال شکر خدا کردن میگردم این راه بهم کمک میکنه و بعضی وقت ها هم پناه میبرم به خوابیدن. استاد واقعا شکر گذار خدام برای وجودت و بی نهایت سپاس گزار شما و مریم خانم هستم که جلوه زیبای روح خدا هستین دوستتون دارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    خاتون حاجی وند گفته:
    مدت عضویت: 2025 روز

    سلام به اساتید عزیزم استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیزم

    اول بگم که عجب تصاویری ، عجب فضای رویایی ، عجب استاد زیبا و خوش استایلی . واقعا زیبایی در دلِ زیبایی.

    ممنون و سپاسگزارم که مرتبا آگاهی ها و مواردی که من همه رو از شما یاد گرفتم مرتب برامون مرور میکنید که تو وجودمون ریشه دار بشه .

    استاد من الان قدم یازده هستم تو این قدم تاکید کردید که هر چقدرم وقت بزارم و فایل گوش بدم تا کنترل ذهنی نباشه بی فایده س

    استاد منم زود عصبانی میشدم اکثر اوقات هم موقع عصبانیت به قول معروف چشما بسته و دهن بااااز .

    دیگه نگم براتون که چطور باعث میشدم طرف مقابلم نابود بشه

    اما از وقتی شروع کردم به کنترل ذهن تا یه خاطره تلخی میاد مرور بشه تا یه اتفاقی میاد ناراحتم کنه سریع میگم کنترل ذهن

    اوایل ذهنمو کنترل میکردم چند لحظه بعد دوباره دور میزد برمیگشت دوباره من دستشو میگرفتم میبردم یه جا دیگه

    خلاصه این بازیه انقدر ادامه داشت تا من تقریبا دارم یاد میگیرم چیکار کنم یعنی دور زدنای ذهنم داره کمتر میشه

    امروز شوهرم بهم گفت یه مدته خیلی آرومتر شدی

    خودم که خیلی متوجه نشده بودم اما یهو به ذهنم رسید که آها بخاطر تمرین کنترل ذهنه که من کمتر عصبانی میشم

    این تکنیک هم که تا عصبانی میشم میگم وای نرگس خاتون الان هر تصمیمی بگیری اشتباهه کارات خراب میشه تو تمرین کنترل ذهنت شکست میخوری اینا رو میگم و دوباره تمرین

    بعضی وقتا پیش میاد خندم میگیره تا ذهنم میخاد بپیچونه برگرده

    یه بار نشستم باهاش حرف زدم گفتم عزیزم قراره پیچت دیگه دست من باشه تو خیلی ناقلایی .

    اینم بگم که هر فکر منفی میاد سراغم سریع به خودم میگم بازی ذهن شروع شد این خیلی کمکم میکنه

    خلاصه استاد جانم من تازه اول راهم امابه صورت جدی دارم کنترل ذهن رو تمرین میکنم .

    تمرین کنترل ذهن بهم کمک کرده عصبانی نشم و در نهایت تصمیم و رفتار احساسی و نادرست نگیرم.

    عاشقتوووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    علیرضا قلیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2544 روز

    سلام به استاد و مریم عزیز و تمام اعضای خونواده صمیمی خودم، امیدوارم حالتون خوب و لبتون خندون باشه،

    چقدر این فضای پرادایس بینظیره واقعا زیباست و اسمش برازندشه، برانیی و مری زیبا که همیشه پیش همی هستن، انگار یه رابطه بین این دوتا شکل گرفته و هر کدوم برای اون یکی یه نفعی دارن و به این موضع پی بردن که همش پیش همن، آخه یکی دوجای دیگه هم و توی فایلای دیگه دیدمشون که با هم هستن، دلم تنگ شده استاد دوباره یه روز جت اسکی رو بنداز توی دریاچه یه گازی بده نفسش راست بشه،

    بازهم مثل همیشه استاد عزیز به نکته بسیار مهمی اشاره کرد،

    انگار تمام این فایلها برای من به ترتیب دارن ضبط میشن و خداوند از این طریق می‌خواد منو هدایت کنه به قدم بعدیم،

    من اصلا فکر نمی‌کردم به این موضوع که احساساتی تصمیم گرفتن اشتباه، تو هر شرایطی در هر حالت احساسی تصمیم میگرفتم و اصلا برام مهم نبود که چیکار میشه بعدش، فکر میکردم سریع تصمیم گرفتن و سریع عمل کردن و اخذ تصمیمات اساسی یعنی اینکه خودتو خوب می‌شناسی و عزت نفس بالایی داری، اصلا به این موضوع توجه نکرده بودم که چه ضربه هایی رو ناخواسته دارم به خودم میزنم،

    مثالی که از خودم دارم اینکه همین سال گذشته بعد از اینکه بدهی هام رو پرداخت کردم و رسیدم به صفر از زیر صفر خیلی حالم خوب شده بود و احساس قدرت زیادی میکردم، تصمیم گرفته بودم از لحاظ مالی پیشرفت کنم و شغلم رو تغییر بدم، از خداوند نشونه خواستم که چه کاری رو شروع کنم و اون هم طبق درخواست من منو هدایت میکرد، تصمیم گرفتم شروع کنم به خواندن قرآن و همینجوری که پیش میرفتم و می‌خوندمش دیدم چه چیزایی جالبی داره درمیاد ازش این فکر افتاد تو سرم که منم میتونم مثل استاد و بقیه آموزش بدم دوره تهیه کنم و یا اینکه برای خودم اصلا استفاده کنم و نیاز نباشه برم چیزی بخرم فقط کافی یه تایمی رو تمرکزی برم روش و بعد…

    هنوز درگیر ضربه هایی هستم که از اون تصمیم به ظاهر خوب ولی گرفته شده از روی حرس و طمع و از روی ترس،

    هیچ موقع به این فکر نکردم که بابا تو اصلا استعداد این نیست و توانایی هات برای چیز دیگه ای تکامل یافته اصلا به بگراند استاد نگاه نکردم و اون مسیری که طی کرده بود اصلا به چطوری میخوای کاری این کارو انجام بدی فکر نکرده بودم

    و توهم زده بودم شدید، از اون خواب راحت و آروم رسیدم به بیخوابی و افسردگی، حتی فکرای ناجور به سرم زده بود چون ورودی هام رو کنترل نمی‌کردم و اصلا حواسم نبود که چه ضربه ای دارم به خودم میزنم، هرکی هر حرفی میزد روم تاثیر میذاشت و تا مدتها توی سرم بود و بهش فکر میکردم، شده بودم علیرضا سابق و اوضاع داشت بد میشد همین الان که دارم می‌نویسم حالم بد شده ولی می‌نویسم تا از قول استاد بشه برام اهرم رنج و لذت تا دیگه تصمیم های احساسی نگیرم…

    ولی یه چیزی توی وجودم می‌گفت علیرضا برگرد همون جایی که از قبل بودی درسترین جا بود نخواه که شغلتو و توانایی هات رو عوض کنی فقط کافیه نوع نگاهت به زندگی عوض کنی، فقط کافیه نعمت‌هایی که داری رو ببینی، فقط کافیه نگاهت به خداوند رو عوض کنی و چیزی رو جدا ازش ندونی، شرک نورزی و در لحظه زندگی کنی تا خیر دنیا و آخرت نسبیت بشه، گفتم خوب پس من اگه همونیم که خودم این شرایط برای خودم ایجاد کردم پس خودم هم میتونم این شرایط تغییر بدم پس شروع کردم مثل همون اوایل مسیر و دوباره قراره این مسیر برم و خود سازی کنم با عشق و از زندگی لذت ببرم به امید روزهای بهتر و فقط از همین امروزم لذت ببرم نه حرس و ترس برای فردا داشته باشم و نه غمی از گذشته، امیدوارم خداوند منو به راه راست به را کسانی که به آنها نعمت داده هدایت کنه…

    راهکار من تو مواقعی که عصبانی میشم اینکه ترک میکنم اون محل و ازش اعراض میکنم و سوار موتور یا ماشین میشم میرم دور زدن تو طبیعت و با خودم حرف میزنم خودم آروم میکنم، دوش هم گزینه خوبی، بازی کردن با گوشی هم خوب برای من جواب میده،

    امیدوارم مفید بوده باشه برای دوستان عزیزم و این تجربه ای بود داغ، گفتم براتون بگم شاید کمکی به همگی مون بکنه هم من و هم شما، برای خودم و شما بهترین هارو آرزو میکنم از خداوند یکتا، به امید روزهای بهتر و زیباتر …️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    شکوفه نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 815 روز

    سلام به شکا استاد عزیز بابت این آگاهی عالی و خدارو شاکرم بابت این فایل عالی که بهش هدایت شدم که باعث شد درباره خودم فککنم و گذشته نزدیکم رو به یاد بیارم و هم به هواشناسی برسم و هم متوجه بشم که اشتباهاتم رو تکرار نکنم

    من کاملا آماده‌ام که به سوالات فکر کنم و جواب بدم

    درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟

    این ماجرا چه درسهایی به شما داد؟

    راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟

    همین چهارشنبه ای که گذشت میشه پریروز من باید ساعت 8 صبح دانشگاه می‌بودم

    و خب دانشگاه من تهرانه و من کرج زندگی می‌کنم

    خلاصه طبق برنامه ریزی های نودم من باید ساعت 5 صبح پا میشدم که قطار ساعت 6:30 رو سوار بشم و حدودا 7:15 اینا برسم تهران و از اونجا بی‌آرتی سوار بشم و برسم دانشگاه که حدودا ساعت میشد‌ 7:45/50 دیقه

    خلاصه من خواب می‌مونم و ساعت 6 پامیشم همونجا بدون اینکه استرس بگیرم که دیر شده یا خودم رو سرزنش کنم که خواب موندم با گفتن “ الخیر‌ فی ما وقه‌” بلند شدم و آماده شدم و راه افتادم و کاملا به موقع حدودا ساعت 7:30 بود که رسیدم تهران و اومدم سمت ایستگاه بی‌ارتی که سوار اتوبوس بشم و برسم دانشگاه

    همونجا با خودم گفتم” ببین شکوفه تو دستت شلوغه آرشیو سایزa2 دستته( یه کیف بزرگ که تمام کاغذها و تخته شاسی و اینجور وسایل هنری که تو کوله جا نمیشن و می‌خوام برگه ها تا نخوره تو همچین کیفی میزاری و خیلی راحت تر حملش میکنیم بدون هیچ نگرانی) باید خیلی با آرامش یه جا تکی‌اش بدی و کیف پولتو از کیفت دربیاری و کارتتو‌‌ بکشی و سوار بشی”

    خلاصه از قضا من گوشیمم دستم بود بعد من که رو پل هوایی بودم دیدم داره اتوبوس میاد و یه دفعه من از ترس اینکه اتوبوس رو از دست میدم و دیر سرکلاس میرسم سریع و بطور کیف پول‌رو از تو کیفم درآوردم(با این تصور که یه دستم آرشیو بود یه دست دیگه گوشیم) بعد هی اومدم کارت رو بکشم کارت رو اسکن نمی‌کرد دستگاه، “ نگو خدا داشته بهم می‌گفته شکوفه جان عجله نکن ، عجله ای نیست فرق این اتوبوس با اتوبوس بعدی 1 دیقس” خلاصه کارت اسکن نشده و اون آقا که مسئول اونجا بود گفت اشکال نداره برو و تا اومدم برم اتوبوس رفت و گوشی من هم از دستم افتاد و هم بالای قابم شکست‌ هم گوشیم یه ضربه کوچیک خورد

    و همونجا بود که گفتم بابا شکوفه “ الخیر فی ما وقه‌” بابا خدا میدونه کدوم اتوبوس برات خوبه، خدا میدونه تو کی برسی سر کلاس برات خوبه

    چطور تونستی ذهنتو کنترل کنی که صبح سه ساعت دیرتر پاشدی و بگی تاخیر فی ما وقه‌ ، خدا گفت تو یه ساعت بیشتر بخواب هیچی نمیشه به موقع میرسی

    پس چیشد الان چرا کنترل نکردی خودتو چرا از رو ترس تصمیم گرفتی؟؟!!!

    اما بازهم با اینکه من با ترسم تصمیم گرفتم خدا کمکم کرد و هدایتم کرد و وقتی من رسیدم سر کلاس استاد هم پیشت سر من اومد

    بعد گفتم دیدی، دیدی شکوفه فقط خدا برامون میدونه چی خوبه، کی خوبه ، چه زمانی خوبه و…

    و دیگه می‌خوام همونطور که میگفتم تو هر لحظه “ تاخیر فی ما وقه‌” بیشتر به این جمله ایمان بیارم و با گفتنش بیشتر دلم آروم بشه

    خدایا شکرت که هرلحظه هدایتم می‌کنی و درسای عالی بهم میدی و میزاری رشد کنم

    درباره تجربیاتی بنویسید که در چنین شرایطی توانستید ذهن خود را کنترل کنید. یعنی تحت تأثیر آن احساسات لحظه ای، هیچ تصمیمی نگرفتید یا حرفی نزدید و بعدا چقدر شرایط به نفع شما پیش رفت. اما با چشم خود دیدید فرد دیگری در همان شرایط یکسان، نتوانست ذهن خود را کنترل کند و بر اساس آن احساسات تصمیماتی گرفت که بسیار از آنها ضربه خورد.

    بنویسید در آن شرایط، چه راهکاری را برای کنترل ذهن در آن لحظه به کار بردید؟

    من موقعی می‌شد که می‌خواستم با خواهرم یه بحث ریز بکنم و معمولا اون تایم مهمون داشتیم

    و من فقط به خودم میگفتم نه شکوفه نه الان تو جوشی‌ای، عصبانی و دلت می‌خواد دهنتو باز کنی و همه جیز بگیری نه ، تو وقتی تو اینجور مواقع دهنتو باز کنی قطعا پشیمون میشی و اصلا خوب نیست این پشیمونی

    و من هی نفس عمیق میکشیدم، سعی می‌کردم تا چند دیقه از خواهرم دور و جدا باشم تا آروم بشم و وقتی آروم میشدم و به روال عادی برمی‌گشتم با خودم میگفتن آفرین مه تونستی خودتو کنترل کنی، اون یه موضوع کوچیک بود بازم نوید با خواهرت که انقد دوسش داری یه بحث الکی کنی که بعدا جفتتونم ناراحت بشید و پشیمون بشی از کارت

    با توجه به راهکارهای فوق، وقتی احساسات بر شما غلبه می کند، چه روشی می تواند ذهن شما را آرام کند؟

    بیشتر اوقات یا بهتره بگم اغلب نفس عمیق می‌کشم و شروع می‌کنم به شکرگزاری و به طور معجزه‌آسایی بخصوص با شکرگزاری آروم میشم و بعضی وقت ها هم سعی می‌کنم از اون فضا دور بشم

    ممنون از شما استاد عزیز بایت این سوالات عالی که باعث شد به خودشناسی برسم و راهکارها یادم بمونه و همینجوری از مسائل نگذریم و حلش کنم

    خدایا شکرت

    عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سجاد مصطفایی گفته:
    مدت عضویت: 1034 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    خدایا هر انچه که دارم از ان توست

    سلام عرض میکنم به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    راجب تمرین این جلسه

    بار ها شده من از روی خوش حالی شده که مثلا به فردی قول دادم که دو روز دیگر با شما تماس میگیرم ولی به علت خوش حالی زیادی و لحظه ای زودتر از موعد تماس گرفتم و قراری که با هم داشتیم به هم خورده

    و تصمیم به ترک این عادت گرفتم

    در روابط تقریبا تا 6 ماه پیش با مادرم هر وقت بحث میشد بحث رو ادامه میدادم ولی به این نتیجه رسیدم که زمانی که عصبانی میشم سکوت بهترین تصمیم چون باعث میشه که با ذهن اروم به مسائل نگاه کنم و ازشون درس بگیرم

    زمانی که یک مقداری جوان تر بودم حدود 17 18 سالگی با پدرم وقتی بحثم میشد سریع عصبانی میشدم و حرف هایی میزدم که نباید میزدم در واقع چون اون موقع با قانون اشنا نبودم توانایی کنترل احساساتم رو مثل الان نداشتم ولی الان خیلی بهتر شده و خیلی هم هنوز جا داره که بهتر بشه

    اما مهم ترین درسی که گرفتم اینه از این فایل که در زمان خشم و یا احساسات شدید هیچ تصمیم و هیچ حرفی نزنم بذارم فروکش کنه چه شادی چه غم بعدش ادامه بدم به مسیر یا بعدش تصمیم بگیرم

    و مهم ترین کاری که من برای اروم شدنم میگیرم

    سپاس گذاری بابت داشته هام هست و نوشتن اتفاقات خوبی که در روز برای من اتفاق میفته این دو مورد خیلی حال من رو خوب میکنه و باعث میشه که سریع دوباره فرکانس های خوب بفرستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    حسن آقاپور گفته:
    مدت عضویت: 1115 روز

    بنام خدا

    خدایا شکرت باز یک فایل عالی از استاد عزیز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان سایت

    در مورد این فایل باید بگم که مثل همیشه استاد موضوعاتی رو مطرح میکنه که در زندگی روزمره همه ما هست مثل لحظه های که بعد یک هیجان خوب و بد ما تصمیماتی میگیریم اون روز یا اون هفته یا شده ماه هو درگیر میکنیم ،در صورتی با چند لحظه فکر کردم به اون اتفاق مسیری رو که نباید اتفاق بیفته کنترل کنیم .

    استاد من بیشتر آدم آرامی هستم و سعی میکنم بیشتر خودم یا طرف مقابل رو توی اون لحظه آرام کنم در مورد برخوردها یا تنش ها ،ولی در مورد کارم بیشتر هیجانی بودم مخصوصا در مورد خرید و فروش ملک و ماشین ،که البته دارم تو دوره حل مسایل رو خودم کار میکنم ،که دوره فوق العاده ی هست مخصوصا اهرم رنج و لذت قبلی و جدیدی که من باید برای خودم بسازم

    در مورد چطور آرام میکنم خودم رو ،گفتم که خداوند به من از اون اول هم لطف داشته که آرام باشم البته در تمام موارد ،حتی خیلی ها در مورد من از کلمه بیخیال استفاده میکنند که الان برای خیلی از موارد که آگاهی پیدا کردم خوبه ،ولی برای برخی از موارد مخصوصا مالی دارم رو خودم کار میکنم .

    نظر من درباره این فایل اینکه باید کنترل بیشتری تو رفتارها مون داشته باشیم البته در مورد احساس هیجانی خوب بد ،چطورشو کنترل ذهن هست در اون شرایط احساسی

    نفس عمیق رو خیلی دوست دارم که احساس اینکه اجازه میدم خدا راهنمایی کنه

    از خدا برای دستانی و زبانی آگاه که شما باشید برای ما سپاسگذارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 3268 روز

    سلام به استاد نازنینم، خانم شایسته عزیزم و همه دوستان

    تا فایل ویدیویی دانلود بشه میخواستم از تجربیاتم بنویسم،

    به نظرم “صبر” و ویژگی “صبوری” یکی از بهترین نعماتی هست که خداوند میتونه به آدما بده. البته فقط به اونایی این ویژگی رو اعطا میکنه که لایق دریافتش باشن.

    و من خدا رو شکر می کنم که در این مدار قرار گرفتم که در گروه آدم های “صبور” باشم. و در نتیجه خودم رو “کنترل” میکنم

    موقع شنیدن صدای بوق ماشین عقبی خودم رو کنترل میکنم

    موقع بد و بیراه گفتن راننده های بی اعصاب شهر خودمو کنترل میکنم

    موقع ناروا گفتن یک دوست به ظاهر صمیمی خودمو کنترل میکنم

    موقعی که قیمت دلار از “دید مردم” روز به روز بالاتر میره، من بهش کوچک ترین توجهی نمیکنم. در واقع وقتی در یک جمعی ازم میپرسن : دیدی قیمت دلار امروز چقدره؟! من میگم نمیدونم چون اصلا نمیرم سراغ این ” مسایل فرعی” !!!

    خب باید بگم که من هم مثل اکثر آدم ها زمان هایی در گذشته ام بوده که کنترل احساساتمو از دست دادم:

    بار ها شده که از روی خوشحالی به دوستم یا مادرم یا پدرم یه قول بزرگ دادم، ولی زمانش که رسیده نتونستم اون قول رو عملی کنم چون به خاطر جوگیر شدنم اون قول رو داده بودم، و در نتیجه اطرافیان از دستم بسیار ناراحت شدند!

    یا مثال برعکسش، سال ها پیش در یک رابطه دو نفره با پارتنرم بودم، یک رابطه با کیفیت داشتیم که همه چیز عالی بود، ولی به خاطر یک مساله احساسی که من رو ناگهان عصبانی و غمگین کرد، با اون شخص رابطه ام رو به هم زدم و تا سالها بعدش حسرت میخوردم که چرا آخه انقدر عجولانه و احساسی تصمیم گرفتم که منجر به پایان یک دوستی قشنگ شد؟!!!

    یکی از راهکار های موثر، این هست که آدم با خودش خلوت کنه و با خودش صحبت کنه، مساله رو باز کنه و حرف بزنه و حرف بزنه و حرف بزنه تا زمانی که راه حل بهش” الهام” بشه. من از این تکنیک خیلی استفاده میکنم و اغلب اوقات اون زمانی که دارم با خودم بحث میکنم (بهتر بگم انگار بحث و گفتگو بین “من” هست و “خدای من”)، در این حین همیشه یا یک ایده بهم میرسه یا اینکه راهکار مناسب بهم گفته میشه.

    دقیقا مشابه تکنیکی که استاد گفتن: که میتونی در طبیعت قدم بزنی و با خودت صحبت کنی.

    یک بار، حدود 6 سال پیش، با یکی از دوستان نزدیکم دعوای سختی داشتیم در حدی که اطرافیان فکر میکردن یکی از ما اون یکی رو میکشه حتما!

    منتها من از این تکنیک صحبت خودم با خدای خودم استفاده کردم و توی اون مکالمه بهم الهام شد که باید به این دوست گل بدم.

    با وجود اینکه دو ساعت قبلش چشم دیدن این فرد رو نداشتم، ولی رفتم گلفروشی و یک شاخه گل خریدم و بهش دادم و امروز بعد از گذشت 6 سال بعد از اون دعوا ما هنوز دوستیمون برقراره .

    نتیجه میگیریم، “صبر” یکی از بزرگترین نعمت هاست.

    همین امروز یادم باشه در دفتر شکرگزاریم به خاطر داشتن این ویژگی خدا رو شکر کنم

    و از شما استاد عزیز تشکر میکنم که من رو یاد یکی دیگه از آیتم هایی انداخید که باید به خاطرش سپاسگزار باشم، ولی تا امروز به ذهنم اصلا خطور نکرده بود

    و همچنین ممنونم از مریم جان عزیز، به خاطر این فیلمبرداری فوق العاده و تهیه این فایل ناب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    فاطمه السادات حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1104 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    سلام و احترام خدمت استاد عزیز و بزرگوارم

    خدا رو شاکرم که در جمع شما هستم.

    من یک تجربه از صحبت های گرانقدر شما دارم:

    بنده مدتی قبل برای یک مصاحبه کاری وارد موسسه ای شدم و منتظر حضور مدیرعامل بودم در همین فاصله گوشی من زنگ خورد و شخصی صحبت هایی کرد که بسیار بهم ریختم. بعد از تماس سعی کردم فکر نکنم و فراموشش کنم کتابی از زندگی نامه آقای ایلان ماسک رو باز و شروع به خوندن کردم. اما گوشه ی ذهنم اون حرفای شخص داشت آزارم میداد. با حضور مدیرعامل مصاحبه با من شروع شد کم کم که صحبت ها جدی تر شد بنده به یک دفعه اشک ریختم و از اتاق ایشون بیرون اومدم!!!!! بعد از اتمام مصاحبه فردا به من خبر دادند که فعلا از استخدام من منصرف شدند… استاد؛ واقعا این مصاحبه برای من مهم بود و من نتونستم احساسم رو کنترل کنم

    من میبایست در همون لحظه ای که انرژی منفی بر من غالب شده بود از دفتر بیرون میومدم و روز دیگه ای مراجعه میکردم.

    استاد به نظرم همینطور که شما اشاره ای کردید باید هر کسی به یک خودشناسی برسه و در اون لحظه ی ناخوشایند فورا خودشو در حالتی قرار بده که آروم بشه و انرژی های منفی رو خارج کنه…

    راهکار شما برای دوش آب سرد بسیار برای بنده راهگشاست

    گاها من صحبت کردن و لطیفه گفتن با یک دوست خوب و پرانرژی رو ترجیح دادم…

    با آرزوی لحظاتی شاد سرشار از سلامتی عشق آرامش و ثروت برای شما استاد عزیزم و دوستان گرامی

    خدا یارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: