عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

724 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 523 روز

    بنام خدای یکتا ️

    درود بر استاد عزیزم عباسمنش مهربان و بنده خوب خدا وهمسر همراهشون. بانوی عزیز

    استاد من این فایل تون رو در یکی از کانال ها دیدم

    اومدم اینجا پیداش کردم داخل سایت که تجربه و دیدگاهمون با شما به اشتراک بذارم که هم خودم هم شما و دوستان بازخوردها رو بگیریم و بدونیم که جهان قوانین خودش رو داره و جنس رود سوی جنس ، و ناظر جنس منظور رو مشخص می‌کنه و دنیا کسی و چیزی جز من نیست هر چه کنیم بخودمون میکنیم ارتعاش اساس سیستم جهانه

    استاد من یه بار از حرف کسی ناراحت شدم که انتقاد کرده بود چرا تو نمیری یه کاری کنی سرکار و… من اونموقع خیلی داغون بودم مریض بودم و همه جور مسئله داشتم و تمام زورمو هم البته زدم و البته فهمیدم که زور جواب نمیده

    استاد بقول شما که گفتید حالا که اینطور شد منم اینکار میکنم ، من هم با شدت عصبانیت دنبال کار گشتم و یکی دوتا پیداکردم ازشون بازدید کردم

    استاد چون با حس عصبانیت شروع کردم کارو نتیجه‌اش خیلی وحشتناک بود

    پام آسیب دید ، جنگ دعوا بین همکارا، صاحب کار بازی در می آورد و..

    البته خیلی چیزهای هم باعث رشدم شد

    یادگرفتم حقوق هم خوب بود اما

    امکان ادامه اون کار مقدور نبود و اومدم بیرون ازش

    و حتی برای گرفتن مدرک دانشگاهی هم همینطور مقاومت داشتم و کسی پاسخگو نبود امادش نکردن ،بی مسولیتی میکردم و من باید میرفتم شهرستان دانشگاه با هزار زحمت و…

    اما کم کم یادگرفتم از بزرگان مثل مولانا و از شماهم خیلی خیلی چیزها یادگرفتم عشقید شما که اتفاقات همسنگ ارتعاشات درونی ماست ، هرچقدر من درونم پاک تر وخالص تر باشه به همون میزان موارد خوب و خالص رو جذب میکنم

    راهکارم ؛دیگه اجازه میدم آگاهی حرف بزنه نه ذهن و احساسات ، مقاومت عجله و خواستن چسبیدن و… رو

    کنار گذاشتم اولش راحت نبود خیلی هم دردناک بود

    اما کم کم یادگرفتم

    راهکارم این بود که قوانین الهی رو بفهمم که صبر با خوشدلی آرزو رو میاره نه عجله

    که رهایی و حس نیاز نداشتن و گدای چیزی نبودن نعمت ها رو میاره

    که صبورتر باشم ، حلم داشته باشم ، فکر نکنم زندگیم به این مدرکه بنده چه بسا مدرک گرفتم چهارساله هنوزم هیچ کاری باهاش نکردم حرص خوردم بدنم فقط خراب کردم با حرص مقاومت و عصبانیت و..

    که فضای درونم رو باز کنم احساس انبساط رو تمرین کنم که حس کمال کنم

    این احساسات متعالی آرامم میکرد ، صبورتر و خردمندانه تر رفتار میکردم تصمیم می‌گرفتم و چون انرژی پاک و ارتعاش بالا تری در من ایجاد میشد نعمتها به سمتم می اومدن و اتفاقا همین مدرکم بطرز معجزه آسایی وقتی دیگه رهاکردم و گفتم دیگه نمی‌خوام یه شخصی پیدا شد که گفت فلانی هیچ سمت مهمی نداره توی دانشگاه اما کارهمه رو راه میندازه آدم خوبیه

    من شمارش گرفتم باورتون نمیشه بعد یکسال بهشون پیام دادم ک مسئله ام اینه ..و اون بنده خدا درعرض یک هفته همه کاراشو انجام دادم حتی گفت خودم میام شهرتون و براتون میارم دیگه کرونا بودو تردد غدقن شد در شهر و یکبار خودم رفتم تحویلش گرفتم اما اون دست خدا رو هم ندیدم قیافش اون ساعت دانشگاه نبود ولی تماس گرفتم و حسابی تشکر کردم ازش

    الآنم دوستدارم یه کار خیلی خوب راحت در مکان خوب و در آرامش که از پسش بخوبی بربیام داشته باشم صبر میکنم چندروزه ذهنم هی میگه برو من میگم آرام باش سارا همه چیز خودشون نمایان میشه خداروشکر و پیشاپیش سپاسگزار خدا هستم برای نعمتها و فرصت های رشد و شکوفایی که بهم عطا می‌کنه و برکت میده ممنونم از وجود تون ️

    صبر آرد آرزو را نه شتاب

    صبر کن الله علم با صواب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1123 روز

    درود و عرض ادب

    همین یکی دو ماه پیش بخاطر غلیان احساسات

    و هیجان من تو کارم تصمیماتی گرفتم

    و خودم رو تو شرایطی قرار دادم که همون کاری که داشتم رو عملا از دست دادم

    چون توی ناراحتی زیاد تصمیم به استعفا رو گرفتم

    و خیلی پیش اومده تو روابطم

    از چیزی و شرایطی ترسیدم حسادت کردم یا شدیدا ناراحت شدم نتونستم درست تصمیم بگیرم و صحبت کنم و سریع کات کردم

    اما استاد اینم بگم از وقتی توی سایتم و مدام آگاهی های فایلهای شما رو گوش میدم نسبت به چند سال پیش خیلی خیلی بهتر شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ارشیا گفته:
    مدت عضویت: 2222 روز

    سلام استاد عزیزم.

    میخواستم یه داستان کوتاه بگم از شرایط احساسی نامناسب و تصمیمی که گرفتم، خب الان فهمیدم که همواره این مسئله ضئف من بوده.

    حالا یادمه با یه دوستی رفتیم‌دریاچه چیتگر تهران دوچرخه سواری، کلی ذوق داشتیم چون تاحالا دوردریاچه سوار دوچرخه نشده بودیم.

    خب ما فرتیم و گفتن کارت ملی و یا شناسنانه!خب کارت ملی که اقدام‌کردیم اما به دلیل شرایط ایران هنوز که هنوزه این‌کارت صادر نشده برامون، و خب شناسنانه هم که جاگیر بود و خوته هم دور!

    خلاصه کلی جونه زدیپ و میدر آخر اومد، گفتش که معمولا اگر کارت ملی نذاریوشی میخوایم به ازای هریدونه دوچرخه، کارت دانش اموزی هم‌قبول نیست. خب خواست لطف کنه و گفت که یدونه گوشی هم‌قبوله، معمولا هر دوچه یه گوشی و برای شما یدونه برای دوتا.

    خلاصه منم لج کردم و دری وری گفتم، طرف شنید و آخر به کارمندش گفت تا مدرک معتبر کارت ملی یا شناسنامه به ازی هرددچرخه نذارن اجازه ندارین اجاره بدین دوچرخه رو و خلاصه که اینم از این و به دوچرخه سواری لذت بخش نرسیدیم.

    هرچند خداروشکر به پیشنهاد پامان و بابام که خب آروم بودن رفتیم‌جای دیگه و دوچرخه تونستیم کرایه کنیم.

    اما خب این یه مثال کوجیک از اینکه تصمیم احساسیی گرفتن میتونا چه کنه، اصولا تجارب دیگه هم‌داشتم‌که خب نتایج نامناسبی داشته باشه اما خواستم دیگه بدیهی ترینشو بگم.

    ممنون از فایل خوب و راهکار ها.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 1537 روز

    به نام خالق یکتا خداوند وهاب

    سلام استاد عزیز مریم بانوی عزیزم و همه دوستان هم فرکانسی خودم

    استادم چقدر این فایل به موقع و ارزشمند بود منو برد به خاطرات گذشته مرور کردم دیدم تمام زندگی من بر اساس تصمیمات اشتباه و جوگیر شدن بوده که تحت تاثیر شرایط یا صحبت دیگران قرار گرفتم وضربه خوردم بااینکه قبلا از قانون هیچی نمیدونستم خودمو مقصر میدونستم ولی بازهم این اشتباهات بارها و بارها

    تکرار شد و هیچ وقت به عواقب کاری که میکنم یا حرفی که میزنم فکرنمیکردم ولی از وقتی باقانون آشنام کردید خیلی بهتر شدم ولی تو موارد بزرگ نه همون اشتباهاتو تکرار میکنم

    یکی از داستانهام اینه که من چندین سال تو کارگاه طلاسازی کارمیکردم و بااینکه دوستانم از اونجا اومدن بیرون حالا به دلایل خودشون ولی من تسلیم نشدم و همچنان موندم و خداروشکر درامدی داشتم و گاهی پس انداز میکردم و طلامیخریدم به عنوان سرمایه تااینکه یکی از همون دوستان منو با شغل بازاریابی شبکه ای اشنا کرد

    و باحرفهایی که میزدن مخ منو شستشو دادن و من شغلمورها کردم و وارد بازاریابی شبکه ای شدم وتمام لیدرهام یابهتره بگم بالا سریام همه یکی یکی رفتن و همون دوستمم که این شغل رو معرفی کرده بود کنارکشید ولی من برای اینکه کم نیارم همچنان موندم وگفتم ادامه میدم و وارد یه

    گروه دیگه شدم و اروم اروم منو تحت تاثیر قرار دادن باصحبتاشون و به خاطر جوگیر شدن کلی پول از این و اون قرض کردم و تمام طلاهایی ک داشتم فروختم تابتونم محصولات اون شرکت رو بخرم و یه فروشگاه خونگی داشته باشم من هرچی تلاش کردم نتونستم که مشتری جذب کنم یا حتی یه کسی رو وارد اون سازمان کنم و به همین منوال پیش رفت و من بی نتیجه از اون مسیرخسته شدم و بعد از دوسال با کلی بدهی محصولاتی که خریده بودمو داشت تاریخ انقضای اونا تموم میشد و سرمایه ای که از دست داده بودم و کلی افسوس و پشیمانی هدررفت انرژی و وقت باارزشم وبا کلی تمسخر خانواده و اطرافیان رها کردم چندماهی گذشت به سختی دنبال شغل بودم که کارفرمای قبلیم یعنی طلاسازی باهام تماس گرفت و گفت برگرد سرکار خداروشکر این دفعه قدر کارمو بهتر میدونستم و ازته دل خداروشکر میکردم و خوشحال بودم از اینکه شغلی دارم درامدی دارم تا اینکه بعد از چند ماه با یکی از همکارا به مشکل برخوردم و باز به خاطر خشم و عصبانیت و احساسی عمل کردن شغلمو رها کردم و من شدم همون آدم آس و پاس و بیکار و من هم از اینکه وقتم بیهوده با بیکاری هدر بره متنفرم و الان نزدیک به یکسال هست که دنبال کار البته یه دوماهی سر یه شغلی رفتم ولی کارفرمای خیلی پست و رذلی داشتم و خیلی زود اونجا رو ترک کردم البته میدونم که باورهام خیلی خراب بودن به خاطر همین این مشکلات برام پیش اومده خلاصه با کلی سختی و مشکلات مواجه شدم و از سرگذروندم و تصمیم گرفتم که احساساتمو کنترل کنم و تحت تاثیر شرایط و صحبتای هیچ کس قرار نگیرم حتی تو شرایط احساسی خوب و عاقلانه و متفکرانه و باصبوری تصمیم بگیرم هنوز که هنوزه دارم به خاطر این خصوصیت بدم ضربه میخورم ولی خداروشکر از وقتی باقانون آشنا شدم خیلی بهتر شدم و همه تلاشمو میکنم که کمترو کمترش کنم

    و اینجور مواقع سعی میکنم که یا اون فضا رو ترک کنم یا اینکه چشمامو میبندم و باخودم صحبت میکنم و میگم آروم باش الان هیچ حرفی نزن یا کاری نکن این لحظه هم میگذره بعد درموردش فکرمیکنی و تصمیم میگیری چیکار کنی و صحبتای دیگه که میدونم ارومم میکنه یا اینکه شروع میکنم به صلوات فرستادن و گفتن لااله الاالله پشت سرهم

    یا اینکه خودمو سرگرم بازی بادختر داداشم که دوسالشه میکنم

    یا اینکه میشینم باخدا حرف میزنم و مینویسم تا اروم بشم و جدیدا هم دیگه وارد سایت میشم و میزنم مرا به نشانه ام هدایت کن و فایلارو میبینمو کامنت میخونم تااون موضوع رو فراموش میکنم و آروم میشم خلاصه تو اون موقع میگردم ببینم چی منو از اون فضا دور میکنه

    خداروشکر میکنم که منو تو این مسیر قرار داد و بااستاد عزیزم آشنا کرد و تونستم تاحدودی خودم روبشناسم نقاط ضعف و قوتم رو شناسایی کنم اول راهم یعنی تازه دارم از اون خواب غفلت بیدار میشم وبه جرئت میتونم بگم که هنوز هیچی نمیدونم

    از خدا میخوام که درک بیشتری از خودم بهم بده تا بتونم خودمو خیلی خوب بشناسم و به ارامش واقعی برسم

    استاد عزیزم خیلی خیلی سپاسگذارم بابت ضبط این فایل و تمام فایل های رایگان و دوره هاتون و کامنتهایی که بچه های سایت مینویسن همشون یه گنج بی نهایتن

    دوستان هم فرکانسی سپاسگذارم از اینکه وقت گذاشتین و کامنت منو خوندین

    برای همتون ارزوی سلامتی و خوشبختی و سعادت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    شیرین سهیلی وند آذر گفته:
    مدت عضویت: 1106 روز

    سلام به استاد عشق و مریم دوست‌داشتنی

    این حرفای استاد ،این فایل واقعا محشره ،خیلی آموزندس

    من خیلی ضربه خوردم بابت تصمیم گیری های عجولانه زمان خوشحالی به قول دوستان جو گیر شدم و موقع ترس برای این که موقعیت و از دست ندم عجولانه تصمیم گرفتم و پشیمون شدم

    اما از الان با آموزش های استاد به خودم قول دادم که تکرار نکنم ،

    ممنونم از آموزش ها و درس های زندگی که ما رو به راه درست هدایت میکنید تا زندگی بهتری و تجربه کنیم ..عاشقتونم استاد&

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1185 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    استاد باز هم ازت ممنونم ک با منطق باهامون صحبت میکنی و خیلی منطقی داری بهمون میفهمونی ک بابا نگاه گن تو زندگیت هر جا احساسی تصمیم گرفتیم اشتباه بوده ب طور قطع و یقین صد در صد

    تو ذهن خود من همیشه شک بوده ک شاید بشه تصمیم هتی احساسی هم نتیجش خوب از آب در بیاد اما شما با این فایل بهمون دارین میگین ک ن این قانونه و احساس در این دنیا جایگاهی نداره و قانونه ک عمل میکنه

    احساسی تصمیم گرفتن مثل عجله مثل حرص طمع ترس و… همه کید و حیله ابلیسه

    مبلغان دین ب ما یاد دادن ک دلسوز باشیم برای مردم فقیر و ضعیف و از سر رحم بهشون کمک کنیم در حالی ک نتیجه ای کارها چیزی جز فقر برای خود اون شخص و جامعه چیزی رو نداره باید بدونیم ک هادی ایم جهان خداونده و یقین داشته باشیم ک هر جیزی سر جای خودشه و یقین داشته باشیم ک خداوند هر کسی رو بهش برگرده صد در صد حتی اگر در داغون ترین شرایط هم باشه میتونه تحول عظیمی براش رقم بزنه

    استاد چند روز همکارام داشتن از وضعیت فقر و بیمه و حقوق شهروندی کشورهای اروپا و آمریکا میگفتن من یاد حرف های شما می افتادم ک میگفتین در آمریکا بینه بیکاری وجود نداره هر کی بیکار بشه باید بره کار کنه پول دربیاره در حالی ک ب قول همکارام در اروپا و کشورهای سطح پایین تر در ظاهر ب فکر مردم و دادن بیمه و یارانه و حق مسکن و …هستند پیبینیم تفاوت یک کشور ک توحیدی و طبق قانون عمل میکنه و کشور هایی ک مثلا دلسوز مردم هستن

    مثل کشور خودمون ک مثلا دارن عدالت رو رعایت می‌کنن و درآمد کشور رو ب شکل مساوی در قالب یارانه ب مردم می دهند

    متاسفانه باید گفت کسانی ک برخلاف قوانین خداوند عمل میکنن هرروز بد بخت تر می‌شوند و اگر توبه نکنند تا نابودی پیش میرن مثل شوروی ها و متاسفانه مثل کشور خودمون

    البته ک نابود بشن یا ن فرقی برای من نداره من نتیجه اعمال خودمو میگیرم و نمیتونم کشورم رو تغییر بدم من فقط میتونم با تغییر خودم ب طور قانونمند اطراف خودمو تغییر بدم

    یارانه هم تصمیم احساسی هس

    خداروشکر بی نهایت بار بابت زمان هایی ک میخاستم احساسی تصمیم بگیرم و بنابر در خواست خودم نجاتم داد با ابن ک سختی کشیدم اما اگر اون تصمیم هارو میگرفتم فاجعه میشد و معلوم نبود چ بلایی سرم میومد مثل ازدواج مثل شغل هام

    جاهایی هم ک تصمیم احساسی گرفتم چون موضوع مهمی نبود زیاد درد نکشیدم خدا بهم رحم کرد البته و صد در صد مثل خرید سهام بورس در راستای جوگیر شدن در راستای همزمان چند پله بالا رفتن

    خداروشکر ک هر روز دارم قوی تر و سخت تر وسنگدل تر میشم من فقط با ثروتمند شدنم هس ک میتونم ب فقرا کمک کنم با کسی مثل خودشون نبودن زندگی من وقتی تغییر کنه ب طور قطع اطرافیان من هم حالا از روی حسودی یا غیر اون شجاع تر میشن و حرکت می‌کنند و خداوند ب طور قطع ب شجاعان پاسخ می دهد و فقر اینطوری کمتر میشه در واقع کمک کردن من ب قطع ریشه فقر میشه خرید کردن از بهترین ها و سفر رفتن ها و …. احساس دلسوزی هم ب خودم آسیب میزنه خم ب بقیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      هستی محمدی تبار گفته:
      مدت عضویت: 1263 روز

      سلام به برادر بزرگوارم ابوالفضل جان

      دوست همفرکانسی من بسیارخوشحالم که این فایل تونسته شما رو متحول کنه درسهایی که شما گرفتی رو به من هم یادآوری کردی

      واقعیتش این چند روز گذشته من این جمله ی خداوند به شجاعان پاداش میدهد رو چندین بار تکرار کردم و این همزمانی خیلی میتونه مفهوم داشته باشه.

      من هم جاهایی که تصمیم احساسی چکشی گرفتم بلا سرم اومده

      و هرجا احساسمو کنترل کردم بعدش متوجه شدم که چقدر خداوند دوستم داشته که جلوی قلیان احساساتمو گرفتم.

      حالا میفهمم که چرااستاد همیشه میگن یکی از مولفه های ثروتمند شدن اینه که انسان در هر شرایطی بتونه جلوی احساساتشو بگیره واقعا این فایل با مثالهایی که استاد زدن بسیار قابل فهم شد برای من.

      برات آرزوی سلامت و سعادت میکنم دوست خوبم و موفقیت هاتو دنبال می کنم.

      موفق و پیروز باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ابوالفضل گفته:
        مدت عضویت: 1185 روز

        سلام آبجی گلم

        چقدر زیباست اون نقطه آبی رنگ بالای صفحه وقتی نشونه ی اینه ک از یک هم فرکانسی بهشتی برات پیام اومده

        ما لایق این هستیم این قدر استقلال مالی و زمانی داشته باشیم ک دائم در این فضای بهشتی باشیم و خداروبهتر بشناسیم

        من ب جرآت میگم تا خالا ندیدم برادری از موفقیت خواهرش و یا برادرش احساس شکرگزاری واقعی داشته باشه بدون ذره ای حسودی و بسیار تحسینش کنه واقعا این اگر معجزه نیس پس چیه ک دوستان این سایت از صمیم قلب برای هم آرزوی موفقیت می‌کنند و خوشحال میشن واقعی از موفقیت همدیگه

        آدم های بیرون از سایت ک فکر می‌کنند ک برادرانه و خواهرانه در حق خانوادشون دارن کار میکنن و صرفا ظاهر قضیه رو حفظ میکنن در حالی ک از درون از موفقیت خواهرشون بسیار احساس ناتوانی و ناسپاسی دارن

        ب جرات میگم ک قانون،قانون فرکانس هاست ن قانون احساسات مثل احساس پدر به فرزند مثل احساس نوح ب فرزند ناخلفش

        ک خدا ب طور قاطعانه به نوح گفت اون پسر تو نیس از حاهلان نباش چون واقعا این پدر و پسری صرفا برای این دنیاست و ما هیچ حق مالکیتی نسبت ب هم نداریم و هممون متعلق به الله هستیم

        خواهر برادرای واقعی افراد در این سایت هستن خواهر برادری در عمل اصله ن صرفا حرف

        ک من فقط در اینجا میبینم عمل رو

        آبجی هستی

        خداوند هدایت مارو ب عهده گرفته کسی ک اقدام میکنه یقینا ب توکل بر خدا اقدام کرده

        و بعد از نتیجه بقیه افراد هم ب خاطر حسد یا هر چیز دیگه اقدام میکنن

        تو فامیل ما اولین نفری ک شاسی بلند خرید باعث شد تا دیگر افراد فامیل دست از کارگری بکشن و اقدام کنند یک نفر تونست بقیه هم باور کردن ک میشه و اقدام کردن

        جالبه بهت بگم روزی در خیابان خودروی کلاس بالایی رو دیدم و ب کسی ک بغل دستم بود گفتم ببین ماشین رو

        اون بهم گفت هیچ وقت ب چیزی ک نمیتونی برسی فکر نکن البته ک من هیچ وقت به حرف اونها گوش ندادم

        فقط بگم ک اون شخص همون کسیه ک الان اولین شاسی بلند رو در فامیل خریده و توانایی خریده بهترین ماشین هارو دارا

        اون آدم ی روزی میخاست رویای منو مسخره کنه و من هم ب لطف حدا باهاش کات کردم

        اجازه ندیم کسی ب رویاهایمان خط بندازه

        چقدر خوشحالم ک موفقیت هامو دنبال میکنی و برام دست میزنی و تشویقم میکنی و بیشتر از این خوشحالم ک همچین فردی در دنیا وجود دارا ک صادقانه خوشحال بشه از موفقیت هام

        منم موفقیت هاتو دنبال میکنم و صادقانه تشویقت میکنم و عاشقانه

        ب امید دیدار چ در بهشت زمینی چ اسمانی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    علی ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1522 روز

    درود و سپاس از استاد عزیزم دمتون گرم بابت این آگاهی بی نظیری که با ما به اشتراک گذاشتید

    راجب این موضوع از اونجایی که آدمی هستم که زود جوش میارم و تند میشم میتونم خیلی خوب تایید کنم واقعا این احساسات منفی به خصوص خشم و نفرت میتونه تا چه حد به آدم ضربه بزنه و باعث میشه چه تصمیمات افتضاحی بگیریم!

    از بحثای طولانی و بی نتیجه توی ارتباطات تا درگیری ها و حرص خوردنا و توی خودت ریختنا و بهم خوردن رفاقت ها و خیلی چیزهای دیگه

    نتیجه عدم عمل به این آگاهی بحث های به شدت زیاد بود،من خشمگین میشدم و اون رو بروز میدادم و جهان هم همونو چند برابر بهم برمیگردوند و یک ساعت بعد خیلی خیلی پشیمون میشدم از حرف هایی که زدم یا کارهایی که کردم و نمیتونستم توی‌ چشمای اون آدم نگاه کنم!

    ضربان قلب بالا و تنفس نامنظم و کم عمق به خاطر این استرس و اضطراب و افکار منفی که کنترلشون نکردم

    سبک کردن خودم،جدای از نظر دیگران ما وقتی با این احساسات رفتار میکنیم خیلی نابالغی و بچه بازی درمیاریم و حتی اگر دیگران چیزی نگن و ما رو درک کنن پذیرشش واقعا تا مدت ها حداقل برای من یکی سخت بود که چرا این رفتار و حرف غیر منطقی(تو شرایط احساسی بد منطقی میدونستمش) از من سر زده

    تمام اینها دلایلی شد که باید ذهنم رو کنترل کنم و از هیجانات بیخود به دور باشم و توی‌ شرایط احساسی این شکلی خودم رو کنترل کنم

    وقتی هم قانون رو فهمیدم انگیزم برای عمل به این آگاهی بیشتر شد

    این موضوع انقدر مهمه که چند هزارساله همه بزرگان ومکاتب فکری قدیمی و بعضا جدید روش تاکید دارن

    وقت هایی که ذهنم رو کنترل کردم

    اول از همه تنفس و ضربان قلبم نورمال میشد که یک نکته مثبته

    دوم اینکه احترام خودم و طرف مقابل نه تنها توی‌ ارتباطاتم حفظ میشد بلکه بالاتر هم میرفت و اون مشکل به راحتی حل میشد

    به خاطر انجام ندادن کارهای بچه گونه و عجیب غریب خیلی اعتماد بنفس بیشتری داشتم و راضی بودم از اینکه به آگاهیم عمل کردم و نتیجش رو دارم میبینم

    به خاطر اینکه سریع تر به احساس آرامش میرسیدم راحت تر از این اتفاق گذر میکردم و اون رو حل شده میدونستم و از وقتم بهتر استفاده میکردم

    جدا از روش هایی که استاد گفتن یادآوری قانون خیلی کمک کنندست:

    حس خوب=اتفاقات خوب و حس بد=اتفاقات بد

    با یادآوری این آدم انگیزه میگیره بهتر خودش رو کنترل کنه و با یادآوری این نکته که اگر من خودم رو کنترل کنم ورق برمیگرده و همه چیز به نفع من میشه و این حقیقتیه که بارها برای خود من هم پیش اومده

    صحبت کردن با خودم و یادآوری قانون و نگاه کردن به اتفاقات از زاویه ای که احساس بهتری بهم بده هم به شدت تاثیر مثبتی داشت و آروم ترم میکرد

    استاد دمت خیلی خیلی گرم عشق کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محمد حسن رعاضی طبری گفته:
    مدت عضویت: 2300 روز

    سلام به استاد عزیز وخانوم شایسته وهمه عزیزان من بعد از چند سال آشنایی با سایت برای اولین بار روی ترسهام پا گذاشتم و در مورد خودم و اتفاقاتی که برایم درزندگی رخ داده در مورد موضوع این فایل باشما درمیان بگذارم

    من توی زندگیم تصمیمات احساسی زیادی گرفتم که هرکدام مرا از زنگیم عقب انداخت حتی اعتیاد زندان جدایی از همسر و…..

    نمیخام از گذشته خودم صحبت

    مثال همون روزهای زندگیم من از همسر اولم جدا شدم وقبل از آشنایی با استاد وابسته به بچهام بودم

    بخاطر اینکه زندگی جدیدی شروع کرده بودم بایدتمرکزم رو روی زندگی جدیدم میزاشتم وسعی کردم از پسرهام فاصله بگیرم برای همین کار به دنبال میانبر بودم و ذهنم سریعترین راه را به من نشان داد بجای اینکه بپذیرم شرایط که بوجود آمده را خودم باعث شدم هم احساسی تصمیم گرفتن برای ازدواج وهم احساسی تصمیم گرفتن برای جدایی از همسر و فرزندانم

    بهترین راه حلی که بتوانم فرزندانم را فراموش کنم این بود که خودم راسرگرم بکنم با عامل بیرونی

    ومن انتخاب خودم را کرده بودم تصمیم گرفتم

    سگ بیارم تا همچیروفراموش کنم . فقط بخاطر اینکه بچهام کنار من نیستن خودم رو با این موجود سرگرم کنم از همون روز همسرم با آوردن سگ موافق نبود الان 3ساله نه میتونم مسافرت برم نه جایی چون همینطور نمیتونم تا اخرشب کار کنم هرجایی میرم باید غروب بیام خونه تا ببرم بیرون

    نه خونه دلخواه میتونم برم نه جایی

    میخام ولش کنم دلم نمیاد وهمسرم میگه این بدونه تو نمیتونه زنده بمونه

    فقط بخاطر روبه شدن با واقعیت زندگیم وسرکوب کردن ونپذیرفتن فاصله بین بچها العان داستان بزرگتر از هرچیزی شده از خداوند طلب کمک میکنم

    استاد عزیز من صادقانه بگم ازروزی که باشما آشنا شدم زندگی من زیبا شد هروقت روی خودم کار کردم دوربینم روی دیگران خاموش کردم

    ودرمورد خاستهایم صحبت کردن

    ورجوع کردم به درون خودم وازلحظ لحظه زندگیم سپاسگزار بودم اتفاقات بسیار بسیار عالی برایم رقم خورد

    یادم میره که ازکجا اومدم 12سال پیش من باید مرده بودم در اثر مصرف مواد مخدر و آشنایی با انجمن امروز فراموش میکنم که خداوند صدای من رو شنیده اون همیشه بامنه همه جا یادمه تو یک فایلی از استاد شنیدم می‌گفت خداوند همه رو هدایت می‌کنه چه آنهایی که به خان برن بهشت چه آنهایی به خان برن جهنم من درگذشته از خدا میخاستم بجای اینکه منو به مسیر درست هدایت کنه میگفتم به من زندان بیشتر مواد بیشتر درگیر بیشتر بده احساس بزرگ بودن میکردم اینا رو میخاستم چون خدای من درست نبود من هرچی که پدرم ومادرم می‌گفت باید اون خدارو انتخاب میکردیم اگه هم که نمی‌کردیم مارو با اتییش جهنم میترسوندن ما هم نگاه وباور اون روزها من این بود من که میخابم برم جهنم پس بزار همه کار بکنم برم.

    اما امروز به لطف الله وشما استاد عزیز وخانوم شایسته دوست داشتنی وهمه بچهای سایت

    زندگی من تغییر ‌‌‌‌کرده به اندازه ایی که روی خودم کار کردم .

    بینهایت قدردان تمام زحمت ها و لطف وعشقی که برای من وهم عزیزانی که عضو سایت هستند

    می‌کشی هستیم استاد عزیز دوست داشتنی …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سید محسن فاطمی گفته:
    مدت عضویت: 2317 روز

    سلام استاد عزیزم

    چند روز پیش یه موضوع ناخواسته پیش اومد

    برام تقرریبن یه ربع حالم اوکی نبود و من اون

    لحظه دوتا عکس عمل داشتم جنگ و دعوا با طرف

    مقابل یا کنترل ذهن و قضیه ب نفع من تموم بشه

    راهکار چی بود ؟اومدم سریع نوت گوشی باز کردم

    ونوشتم و سوال پرسیدم گفتم آیا این چیزی هست

    ک بخوام راجبش حرف بزنم؟آیا احساس خوب بهم

    میدهد ؟آیا ارزش فکر کردن دارد ؟استاد بعد از

    نوشتن خیلی راحت فراموش شد اون موضوع

    و بعدش چقدر خودما تحسین کردم ک ب این

    خوبی کنترل ذهن داشتم و واکنش نشان ندادم

    و فایل چند روز پیشتون ک گذاشتین اتفاقات یکسان

    نتایج متفاوت خیلی این عنوان تو ذهنم موند و یادآوری

    کردم ب خودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سید عظیم بساطیان گفته:
    مدت عضویت: 888 روز

    .سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته ازاین فیلم برداری ناب و بی نقص شون، و سلام دارم خدمت خانواده بزرگ عباسمنش توی این سایت بی نظیر. استاد من چه ضربه ها خوردم از این احساس و نه گفتن به دیگران که پاشنه ی آشیل و نقطه ضعف بنده هست شدید .استاد و دوستان عزیزم، میخام اولین نفری باشم.کامنت می نویسم چه ها کشیدم از این احساس.همانطور که در کامنت های قبلی اشاره شد ،سال 94یکی از بستگان بنده بهمون زنگ زد و در خواست ضمانت کرد و چون من حسابم.کار میکردو جواز داشتم ، نه نتونستن بنده همانا و ضمانت همانا، و وام رو به اسم خودم گرفتم اشتباه شدید تر از ضمانت … ما وام رو گرفتیم و دو دستی تقدیم طرف کردیم . یکی دو قسط اول خوب بود ، بعد از اون طرف تصادف کردو چون با پدرش مشکل داشت به پدر شون صحبت کردم گفت چون به من اطلاع نداده و تک پسر خانواده هست ، و به حرف های من گوش نداده ، من کاری به ایشون ندارم، خلاصه استاد چون چک داده بودم و قسط معوق داشتن ،چکمون برگشت شد و حساب مسدود … زیاد دوست ندارم در مورد ش صحبت کنم،و توجه خود مو ببر به اون روزا ..استاد خودم وام رو تسویه کردم و حتی به طرفم زنگ نزدم .بچه ها احساسی تصمیم نگیرید به عواقب کارتون فکر کنید ، یک حرف بد و یک عکس العمل بد ، چنان تاثیر ی داره تو شرابط زندگی که نگو… مخصوصا تو روابط .طرف به دوستی و صلح میرسه ولی میگه شما این حرف رو زدید ، وچکار کردید ، و فلان و فلان و بعد از سالها، هنوز حرفشو میزنه … استاد مثال زیدان رو زد ، همه دنیا تعجب کردن که زیدان که اینقدر خوب و با اخلاقن چرا تو جام جانی این حرکت رو انجام داد … و هنوز که هنوز فیلم هاش هست … استاد این همه میگه کنترل ذهن و میگه حواستون باشه ..به خاطر همینه ،سعی کنیم در شرایط سخت احساس منو کنترل کنیم ، فرق بین افراد بیرون و افراد داخل سایت بچه ها همینه ،ماباید بتونم کنترل ذهن و احساس داشته باشیم ، کم و زیاد نشیم، و تصمیمات درست اتخاذ کنیم .همینه استاد میگن دوستان سراغ وام و قسط نرید… خیلی مثال دارم بزنم و چون پاشنه ی آشیلم هست ، می تونم در موردش ساعت ها صحبت کنم. و میدونم دوستان عزیز شما هم مثالهای زیادی دارید که بزنید … این یکی از تجربیات بنده بود خواستم گفته باشم و ان شالله خالق شرایط خودمون باشیم .و تصمیم درست رو بگیریم.ممنون که خوندید ،خیلی خلاصه نوشتم ، ببخشید، در پناه خداوند متعال باشید.و سایتون مستدام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: