اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم.خدارو شکر برا این آگاهی عالی.باز رسیدیم به کنترل ذهن ک همه چیزه.تو فوتبال یه قانونی هست میگ اگ هیچ تیمی اشتباه نکنه هیچ گلی زده نمیشه ..دقیقا به خاطر تصمیمات تو احساس شدید هست ک اتفاقات رقم میخوره .یه حرفی استاد میزد میگف من چه ازم تعریف کنند چه انتقاد یه حسی دارم.واقعا این درستشه.خیلیا موقع عصبانیت گوشی میزنن تو دیوار خب این باعث میشه یه مشکل به اون مشکل اول اضافه بشه تازه اگ به کسی نخوره.
باور کنیدبا کنترل ذهن به جایی میرسید دیگ کسی نمیتونه اصن باهاتون بحث راه بندازه.اصن خیلیا شما وقتی موفق میشید از همین طریق عصبانی کردن قصد دارن شمارو وادار به اشتباه کنن و وارد درگیری کنند
شما اگ این قانون رو بلد نباشید خیلی راحت وارد بازیشون میشید..فوتبالیستا تو زمین اونقد فحش میخورن اگ یه درصد نتونن کنترل کنن خودشون هم اخراج میشن هم قشنگ بازی نمیکنن.اصن این یه بازیه ک رو روح و روان بقیه راه برن تا تمرکزشون بهم بخوره..الان ببینید امسال تیم استقلال فوق العاده داش میومد بالا ولی چون ساپینتو نمیتونست تو درگیری ها خودش رو کنترل کنه چقد زود وارد حاشیه شد و باخت بازی رو..بیشترین محرومیت رو برا خودش آورد ..کلی بازی مهم بیرون بود.دیگ همه تیما هم یاد گرفتن امکان ندارع تیمی باهاش بازی کنه و بحث پیش نیاد.میبینید ک رفتار ساپینتو رو بازیکن ها هم تاثیر گذاشته و بعد هر بازی مصاحبه و…بعد این به مدیر و سرپرست استقلال کشید راجب هر موضوع یه بیانیه دادن در حالی که اگ فقط بازیا خودشون میبردن قهرمان بودن
حتی سرمربی سپاهان با اینکه دستیار مورینیو بوده هم نتوانست خودشو کنترل کنه و از وقتی فشار پرسپولیس رو حس کرد شروع کرد به مصاحبه اول اول به استقلال گیر داد گف داورا برا اونا هر هفته پنالتی میگیرند..بعد اومد گف پرسپولیس گل سرسبد سازمان لیگه و..به جای تمرکز رو کارش وارد حاشیه شد.حتی اونی ک تو اون سطح فوتبال کار کرده هم کنترل ذهن براش سخته در صورتی ک اگ سه بازی آخر خودش رو میبرد قهرمان بود ولی تو زمین خودش نتونست ملوان رو ببره چون استرس و احساسات شدید موج میزد
ولی برعکسش یحیی گل محمدی چند هفته آخر برا اینکه حرفی نزنه و تیم به حاشیه نره اصن نیومد تو کنفرانس و دستیارش فرستاد..یاد برانکو میفتم ک تو زمانی ک پرسپولیس بود به زور یازده بازیکن داشت ک گزارشگر تو گزارش میگف خب پرسپولیس ک همون بازیکنان همیشس با این وجود برانکو میگف ولی ما قهرمان میشیم.بهونه نمیاورد.و چند سال قهرمان شد .
یکی از کارشناسان خیلی عالی گف من اگر جای مربی پیکان بودم از خدام میبود تو آزادی بازی کنم ک بازیکنام جلوی هواداران انگیزه داشته باشند..گف درسته ظلم شده به اونا ولی الان ک شده پس بیایم دیدمون رو عوض کنیم بگیم ما بیشتر دیده میشیم تجربه میشه برا بازیکنان جوان.اصن بازی تو آزادی و جلو هوادار آرزو هر بازیکنیه و انگیزه اونارو زیاد میکنه و یه سکو پرتابه.این باعث میشه خیلی با انگیزه تر بازی کنند..برسیم به مربی مورد علاقه من گواردیولا.
تو کنفرانس گواردیولا وقتی خبرنگار بازیرکی خواست احساسات گواردیولا رو زیاد کنه ازش پرسید برا سه گانه هیجان زده ای؟گواردیولا خیلی هوشمندانه گف نه ما هنوز یازده بازی داریم هر وقت قهرمان لیگ و حذفی شدیم اون موقع فرصت سه گانه رو داریم و اینجوری فشار رو از رو تیم برداشت..واقعا این آدم بی نظیره.همین هفته وقتی الردایس اومد جنگ روانی رو قبل مسابقه باهاش راه بندازه و اول اومد گف من در حد گواردیولام و..گواردیولا خیلی خونسرد گف اره مربی های بی نظیری تو لیگ اند و اونا لیگ رو جذاب میکنند اگ نباشن لیگ کیفیت ندارع.چقد لذت بردم نیومد بگ من تیم اولم ولی تو ته جدول و…نزاش وارد حاشیه بشه.باز الردایس اومد گف من هم اگ بازیکنای سیتی رو داشتم به سه گانه فک میکردم..تا باز ارزش گواردیولا رو پایین بیاره و تمرکزش رو بهم بزنه..اگ گواردیولا وارد جنگ روانی میشد حتما تو این هفته های حساس امتیاز از دست میداد..
واقعا تو زندگی هم همینه ما تا وقتی ک وارد احساسات شدید نشیم و اشتباه نکنیم اتفاق خیلی خاصی نمیفته و مارو به نابودی نمیرسونه..من یادم میاد همیشه مثلا با خانواده ک بحث میکردم تو احساس منفی حرفایی میزدیم ک بعد واقعا پشیمون میشدیم.تو روابط مخصوصا این خیلی آشکاره ک کینه ای ترین حرفا رو وقتی به یاد داریم ک تو اوج دعوا بودیم..من یه رفیقی داشتم بهش زنگ زدن یه پولی برنده شدی و این خیلیییی خوش حال شد همونجا گف بریم دعوتتون کنم و ده درصد اون پول رو نگرفته خرج کرد که بعد دیدیم ک کنسل بود و بنده خدا الکی پولش هم رفت.تقریبا نود درصد نزاع های خیابونی سر فحش دادن این به اون و نتونستن کنترل کردن ذهن اتفاق میفته.نود درصد قتل ها و…
حتی توی تصادف ها وقتی راننده خوابه یهو بیدار میشه وارد احساسات شدید میشه و به جای ترمز گاز میده.واقعا الان ک فکر میکنم هر نگرانی و مشکلی قبلا داشتم که هیچ راه حلی به ذهنم نمیرسیده با گذر زمان حل شده.واقعا زمان چیز عجیبیه.ذهن نمیتونه تو حالت منفی خیلی بمونه.من برا خودم یه قانون درست کردم میگم باشه میخوای این تصمیم بگیری بگیر ولی باید حداقل 5 ساعت بگذره بعد انجامش بدی.اینجوری اون موقع یه آدم دیگ میشم.بارها شده بعد پنج ساعت دیگ اون حرف رو نزدم این خیلی موثره..تو سهام خریدن هم دقیقا همینه آدم یهو میگ نکنه جا بمونم میری میخری بعد میاد پایین تو سرت میزنی.بعد دیگ میگفتم اگ روزی منه و برا من باشه میاد پایین میتونم بخرم وگرنه قراره سود بهتری کنم و به صلاحم نیس.بیاید از تضاد ها میوه اش رو بچینیم.رفتی تو خیابون یکی بوق میزنع به جای عصبانیت بهش لبخند بزن ببین میتونی تو مثل اون رفتار نکنی..تمرین کنیم کنترل ذهن رو..مث یه بازی ببینیمش.من خودم یادم میاد مثلا قبلا یکی بهم حرف بدی میزد یا مسخره میکرد یا…میتونستم کنترل کنم چیزی نگم ولی تو خودم احساسم بد میشد ولی الان از بس تمرین کردم میگم بزار خوش باشه بیچاره و میخندممیگم من باید الان احساسم خوب باشه ک قوی باشم من اصن وقت ندارم فک کنم بقیه چی میگن.
تو خوش حالی شدیم همینه بارها فک کردیم پولدار شدیم یه ایده میومد دیگ میگفتیم تموووومه دیگ فلان میکنم کلی قول و وعده وعید که برات فلان میکنم و..بعد شکست میخورد.باید بتونیم همیشه تو بالانس فکری بمونیم اگ از ریل خارج بشه دیگ نمیشه درست فکر کرد..بعد قانون پنج ساعت کار دیگه ای ک میشه انجام داد نوشتن نعمت هاست.با نوشتن ما میایم رو چیز دیگ تمرکز میکنیم.ولی شاید تو حس منفی نتونیم خوب به یاد بیاریم برا همین یه دفتر داشته باشید تو طول هفته هر اتفاق خوب ک میفته ک حالتون خوبه رو بنویسید بعد تو احساس منفی بیاید اونارو بخونید اینجوری یکم وارد اون حال و هوا میشید.نکته دیگ مث بازی نگاش کنید و بگید خب الان من باید میوه اینو بچینم اگ بتونم احساسم خوب باشه یه درجه قوی تر شدم.راه بعدی بیکار نبودنه خودتون رو درگیر کنید.یه کاری کنید نتونید فک کنید یا ورزش کنید مث دویدن یا کار فیزیکی کنید یا بازی کنید برید فوتبال یا ..تو اون بازی و دویدن و..نمیتونید خیلی به اون اتفاق فک کنید.بازی کامپیوتری هم خوبه..ولی حتما سعی کنید بیکار نباشید اصن بیکاری خودش غم میاره هی فکر الکی میکنه ادم.من بعضی وقتا ک بیکارم هیچ اتفاق به ظاهر بدی هم نیفتاده ولی حالم بده.کلا مغز انسان با بیکاری دپ میشه.بهترینش همین ورزش و بازی هست بعضیا میگن تو اون حس نمیشه بازی کرد.پس شروع کنید به ورزش بگید باید تا فلان جا پیاده برم باید بدوم باید شنا کنم.راه بعدی تغییر نگاه به اون اتفاقه..اگ پات شکسته بگو چه خوب میتونم خونه بمونم کلی کارا عقب مونده انجام بدم.اگ رابطط خراب شده بگو وای خدا مرسی ک قراره برام یه آدم بهتر بیاری..اگ از دست دادن عزیز یا از دست دادن ماله بگو خدا خودت گفتی شمارو با اینا امتحان میکنم من صبرم رو نشون میدم..مث استاد ک گف اگ همه داراییمو از دست بدم بخوام از صفر شروع کنمم خیلیم بد نیستااا کلی راه جدید یاد میگیرم مسیرهای دیگ رو پیدا میکنم چالش های جدید و..
راهکار بعدی هم یادآوری اتفاقات گذشته ک با گذر زمان اصن دیگ برامون تموم شدن
بخوام خلاصه کنم:1_چند ساعت تاخیر گذاشتن برا تصمیم
2_ نوشتن یا خوندن نعمت ها و زیبایی ها
3_بیکار نبودن ورزش کردن فیلم دیدن بازی کردن پیاده روی کردن
4_ تغییر نگاه به اتفاق و دریافت میوه هاش
5_ یادآوری اتفاقات گذشته ک دیگ الان هیچ نگرانشون نیستیم و با گذر زمان تموم شدن
میخوام از تجربیات تصمیماتی که در غلیان احساسات منفی و مثبتم گرفتم بنویسم که قطعا هم به خودم کمک میکنه هم شما دوستان عزیز
توی یک بازه زمانی که نیاز شدید به پول داشتم و بازار بورس روز به روز داشت پیشرفت میکرد طی یک تصمیم هیجانی سرویس طلام رو فروختم و سهام خریدم و طی چندماه اون پول رو کامل از دست دادم
بارها وبارها توی عصبانیت حرفهایی زدم که دوستانم و خانوادم رو ناراحت کردم و بعضا دوستی چند سالم بهم خورده
روزایی بوده که خیلی خوب پول ساختم اما طی یک تصمیم از روی خوشحالی که حالا برم عشق و حال خرجشون کردم و باعث شده برنامه ریزی اون ماهم بهم بخوره و به دردسر افتادم
توی عصبانیت رابطه ای رو پایان دادم که تموم کردنش درست ترین کار ممکن بود اما شیوه تموم کردنش اشتباه بود و باعث شرمندگی و خجالت زدگی بعدم شد و دردسرهایی که ماهها ادامه پیدا کرد و زندگیم رو مختل کرده بود
طی یک تصمیم احساسی شغلم رو دوبار از دست دادم که باعث شد منبع درآمدم قطع بشه
به خاطر عصبانیت از دوستی که توی یک پروژه باهم شریک شده بودیم نتونستم خودم رو کنترل کنم و با کارفرما که یکی از نزدیکانم بود صحبت کردم تا اون پروژه رو کنسل کنه تا دوستم متوجه بشه اشتباه کرده و باعث شد که هم تجربه ارزشمندی رو از دست بدم هم پول زیادی که از انجام اون پروژه به دست میاوردم
به خاطر کنترل نکردن ناراحتی و عصبانیتم بارها وبارها نتونستم رابطه بین همسر و خانوادم رو مدیریت کنم و باعث قطع رابطه هردو شدم
دو سال اول ازدواجم اختلافاتی با همسرم داشتیم که اکثر مواقع توی هر بحث و ناراحتی بینمون به شدت روی خودم کنترل داشتم و با توجه به فشاری که روم میومد اما سکوت میکردم و هرزمان که همسرم آروم میشد راجع به اون مسئله صحبت میکردیم و حلش میکردیم و همین کنترل احساسات و علاقه شدید ایشون به من باعث شد رفته رفته ایشون روی خودشون کار کنن و البته منم همینطور قطعا منم بی عیب نبودم و الان زندگی آرومی داریم که اصلا یادم نمیاد آخرین بار کی باهم بحث کردیم و خیلی زندگی رو آسون گرفتیم و بسیار رابطه شیرین و پر از عشقی داریم
کنترل احساسات منفی و مثبت توی هنرم و ادامه دادنش و مقابله با ترسهام باعث پیشرفت توی هنرم و در نهایت پیشرفت و ساخت پول واسم شده
کنترل خشمم توی رابطم با خانواده همسرم باعث شده همیشه با احترام باهام برخورد بشه و رابطه بهتری با هم داشته باشیم
زندگیم پر از مثالهاییه که با کنترل احساسم حال و نتیجه خوب واسه خودم رقم زدم و بالعکس
از زمانی که با استاد آشنا شدم خوب این کارو آگاهانه انجام میدادم و گاهی هم از دستم در میرفته اما دیدن این فایل و خوندن کامنتای دوستانم باعث میشه بیشتر به این موضوع توجه کنم و قطعااااا زندگی بهتری خواهم داشت ممنون استاد عزیز با یاداوری این مسئله باعث میشین کلی پیشرفت کنم و فرکانسم بالاتر بره
ممنون از همه دوستانی که تجربیاتشون رو باهامون به اشتراک میزارن
استاد جانم وقتی اون چوب های پرادایس رو برداشتین پرادایس خیلیییییییییی قشنگ تر شد
استاد درمورد این موضوع من یه مثال بزنم
من بابام حالا به خاطر یه شرایطی ترسید و یه خونه که داشتن اون رو فروختن بعد پول اون رو گذاشتن توی بانک و ازش سود گرفتن اون پول سالیان سال اونجا موند و خب راکد شد چون ما میدونیم دیگه حتی وقتی آب زلال هم یه جا بدون حرکت بمونه راکد میشه
ما زنده به آنیم که آرام نمانیم
یعنی توی اون شرایط چون ترسید ثروت زیادی رو از دست داد
احساسات بد ما باعث میشه که ما بد تصمیم بگیریم
یعنی این خیلیییی مهمه که ما توی همچین شرایطی بیاییم احساساتمون رو کنترل کنیم و آروم باشیم و ، وقتی ما اروم هستیم الهامات خداوند رو دریافت میکنیم
ما هیچ تصمیمی رو نباید توی شرایط احساسی شدید بگیریم
چون استاد جانم گفتن دیگه اون تصمیماتی که میگیریم بخاطر اون احساس بدی هست که داریم پس نباید توی شرایط احساسی شدید تصمیم بگیریم
واقعا استاد جانم زمان همه چی رو درست میکنه
وقتی ما توی شرایط احساسی شدید هیچ تصمیمی نگیریم و هیچ حرف نزنیم بعدش که اون تموم میشه میگیم چه خوب شد حرف نزدیما یا تصمیم نگرفتیم
یعنی توی اون شرایط شده حرفی میزنی که بعدا حتی پشمون هم بشی هیچ فایده ای نداره چون دیگه نمیشه اون حرف رو پس گرفت یا اون تصمیم رو
پس این قانون هم توی احساسات منفی هم توی مثبت جواب میده ولی بیشتر توی احساسات منفیه
خودشناسی فوقالعاده مهمه
خودشناسی یعنی خدا شناسی
اینکه تو خودت رو بشناسی که توی همچین شرایطی چه واکنشی نشون میدی خیلی مهمه دیگه
واقعا استاد جانم اصلا وقتی انگار نفس عمیق میکشی رها میشی ، آزاد میشی ، اروم میشی ، اصلا انگار ذهنت خالی میشه و اون موقعس که میتونی تصمیم درست بگیری نه همون موقعه فردا یه چند ساعت بعدش ولی اروم میشی
چون بعضی وقتا شنیدم که طرف میگه من اصلا اونجا خیلی عصبانی بودم اصلا خون به مغزم نرسید ، نفس عمیق کشیدن باعث میشه که مغزت اروم شه خودت اروم شی
پس ما باید توی شرایط احساسی شدید این قانون رو هی به خودمون یادآوری کنیم که :
من اگر توی این شرایط احساسی شدید هرتصمیمی بگیرم اون تصمیم 100در100 اشتباه میشه هااا
فارق از اینکه ما داریم با چه منطقی اون تصمیم رو میگیریم اون تصمیم توی اون شرایط اشتباه میشه
مثل اینکه ما داریم دستمون رو میکنیم توی آتیش فارق اینکه داریم با چه منطقی میکنیم دستمون میسوزه
ما با هر منطقی عصبانی بشیم تو مسیر اشتباهی قرار گرفتیم چون عصبانیت خیلی نابود کنندس دیگه
میگن وقتی انسان عصبانی میشه 12 تا سم توی بدنش ترشح میشه که همون لحظه اون سم رو بگیرن بزنن به مار میمیره فکرشو بکن عصبانیت چقدررررر نابود کنندس
حتی توی انیمیشن دیو دلبر هم اون پادشاه برای این تبدیل به دیو شد چون همیشه عصبانی بود یعنی عصبانیتش زندگی شو ازش گرفت و عشق بود که زندگی شو بهش برگردوند چون عشق فرکانس بالایی داره
اینکه ما حقمونه که عصبانی بشیم اینو بزاریم کنار خوب به این بچسبیم که ما با هر منطقی عصبانی بشیم توی مسیر اشتباهی هستیم و 100در100 تصمیم اشتباهی میگیریم
مثلا طرف با هر منطقی میاد دستشو میکنه توی آتیش خوب اخرش چی میشه دستش میسوزه
وایییی برانی رو چقدر این اسب رو من دوست دارم و چقدر اون خال روی گونش که سفیده خوشگله و چقدر اون مرمری نازهههههههه خدای من شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت برای این دیدن این همه زیبایی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت
استاد جانم امشب این هارو هم جز زیبایی هام مینویسم چون فوقالعاده هستن شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت خداوندم توصیف نشدنی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت
و همچنین استاد جانم ما این قانون بزرگ کیهان رو میدونیم که :
احساس خوب = اتفاقات خوب
یعنی ما نباید توی اون شرایط احساسی بد باشیم چون میدونیم که هم تصمیمات اشتباهی میگیریم هم اتفاقات بد بدتری برامون میوفته
پس ما باید اولین کاری که بکنیم اینکه ذهنمون رو اروم کنیم چون وقتی ذهنمون اروم بشه همه چی خود به خود درست میشه
کارهایی که منو توی شرایط احساسی شدید اروم میکنه :
یادآوری خداوندم و اینکه دارمش
نفس عمیق کشیدن
قرآن خوندن
دیدن کیلیپ های شما استاد جانم
دیدن زیبایی ها و نعمت های بی شمار خداوندم
دوش گرفتن
شکرگزاری کردن
حرف زدن با خودم
حرف زدن با خداوندم
نوشتن روی کاغذ
این کار ها روی من خیلییییییییی تاثیر داره
استاد جانم لیونل مسی که اصلا آدم فوقالعاده ای و آدم به وجود یه همچین آدم های فوقالعاده ای میباله و من توصیف نشدنی خداوندم رو شکرگزارم برای وجود همچین آدم های فوقالعاده ای
پس وقتی ما توی شرایط احساسی شدید هستیم نباید هیچ حرف بزنیم نباید هیچ تصمیمی بگیریم
و این باید برای ما بشه اهرم رنج و لذت
استاد جانم کامنت گذاشتن توی این سایت فوقالعاده بی نظیررررر تر از حد تصوره و توصیف نشدنی خوشحالم که لایق کامنت گذاشتن هستم
استاد جانم همه ی ما وقتی که باشما آشنا شدیم و به این آگاهی های ناب و خالص عمل کردیم فوقالعاده تغییر کردیم درحدی که من این تغییر رو اسمش رو تولد دوباره گذاشتم و اینجوری میگم که اون زهرای قبلی مرده و این زهرای جدید متولد شده
استاد جانم ، استاد قشنگم و دوست داشتنیم و مریم عزیزو قشنگم از هردوتون توصیف نشدنی سپاس گزارم که مارو توی این پرادایس قشنگ میچرخونین و این همههههههههه زیباییییییییی رو به ما نشون میدین و همچنین مریم عزیزم توصیف نشدنی ازت سپاس گزارم که با اون دستان زیبات این فایل زیباتر رو برای ما ظبط کردی
عاشقانه دوست تون دارم مریم عزیزم و استاد جانم و از راه دور میبوسمتون
عاشقتونمممممممممممممممم توصیف نشدنیییییییی
خداوندم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت برای وجود همچین آدم های فوقالعاده ای توی زندگیم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت همه وجودم کهمنوهدایت کردی به سمت همچین آدم های فوقالعاده ای توصیف نشدنیییییییی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت خداوندم
مثلا کلی کفش های نپوشیده یا تی شرت نپوشیده داریم بعد میریم بیرون یهو می بینیم یه مغازه آف زده بازم خرید میکنیم درصورتی که اونو حتی یه بار هم استفاده نمیکنیم.
من تازگیا زمانی که با یه برخورد ناشایست دیگران نسبت به خودم برخورد میکنم میگم این یه رفتار نشأت گرفته از وجود و درون خودمه واین یک تضاده وباید تغییر بدم این انرژی که من باعث به وجود اومدنش شدم چون هرفرکانسی و بفرستی همونو از اطرافت دریافت میکنی
بهترین تصمیم اینه که دچار اشتباهات احساسی نشیم اینه که تمرین کنیم اون لحظه هیچ تصمیمی نگیریم حالا یا با پیاده روی کردن یا با دوش آب سرد گرفتن یا نفس عمیق کشیدن
اگه موضوع خشم و عصبانیته باید با خودت درون خودت حرف بزنی و خودتو به آرامش دعوت کنی سعی کنی نقطه تمرکز و توجه و ببری سمت نکات مثبت
اگه موضوع شادیه یعنی براساس شادی و هیجان زیاد میخوای تصمیم احساسی بگیری
اول توخودت شکرگزاری عمیق داشته باش درون خودت جشن بگیر وکلی نکات مثبت اون اتفاق و تو ذهنت تکرار کن و شکرگزار باش
توهر شرایطی باید به خودمون فرصت بدیم واینو باید تمرین کنیم که نباید حرفی زد سکوت کنیم و از محیط خارج بشیم یا درهمان لحظه به نکات مثبت نگاه کنیم
اولین بارمه که دارم تو سایت نظر میدم وخیلی خوشحالم ازاینکه دستان پرانرژی ام در بهترین جایی که آرامش دارم جاری شدند
سلام به خانواده عزیزم، سپاسگذارم استاد جان، من وقتی از چیزی یا کسی عصبی میشم یا چیزی باعث ناراحتیم میشه مثل شما پیاده روی خیلی بهم کمک میکنه، دوچرخه سواری هم توی اینجور مواقع خیلی بهم کمک کرده، دیدن فایلهای زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا یا شنیدن صحبت های شما از فایل های دانلودی یا محصولات منو با خودم و همه چیز به صلح میرسونه، یا از خدا راهنمایی خواستن با نشانه امروز من، که راه رو بهم نشون میده و کمکم میکنه تا راهمو پیدا کنم و توی حس بد یا سردرگمی یا کلافگی نمونم، به یاد آوردن خوبی های طرف مقابلم یا لطف هایی که قبلا بهم کرده یا طبق توصیه های کتاب آئین دوست یابی که چند سال پیش روی سایت بود، خودمو جای طرف مقابلم قرار میدم تا بهتر رفتار کنم که یهو چیزی نگم که بعد پشیمون بشم، با امید دادن به خودم و یادآوری وعده هایی که از خداوند دریافت کرده ام جاهایی که واقعا شرایط غیر قابل تحمل میشه خودمو به آرامش میرسونم با تجسم اتفاقاتی که دوست دارم سعی میکنم حس خودمو خوب کنم اینطوری هم حس بدی نسبت به کسی توی دلم نمی مونه هم اینکه رفتاری نمیکنم که شرایط بدتر بشه هم آرام و امیدوار میشم که همه چیز درست میشه و ناخودآگاه لبخند میزنم، برای من هم یه مورد خیلی بزرگ توی موضوع روابط پیش اومد که مهریه م ازم گرفته شد که اونم حاصل قدرت دادن به آدم ها، ننوشتن و ثبت نکردن قرارداد و اعتماد بیجا و حساب نکردن روی قدرت خدا و نشنیدن هدایتش بود و بعد چندین بار اومد توی ذهنم که به نشانه قهر برم خونه بابام تا مهریه مو بهم برگردونه، و هدایتی که برام اومد این بود که چیزی که از دستت رفته ما بهت برمیگردونیم، و من امیدوار این وعده خداوندم، همه چیز مثل روز برام روشن هست که رابطه ای که درش هستم هرگز نمیتونه رابطه خوبی باشه که اونم مرتب دارم هدایت ها رو دریافت میکنم که خدایی که دریای شور و شیرین رو اجازه نمیده با هم جدا بشن منو هم به راحتی از این رابطه خارج میکنه و همین امید به وعده های خدا باعث شده با وجود اینکه تمام شرایط برای اینکه خودم رابطه مو ترک کنم و برم خونه پدرم، فراهم بود ولی نرفتم و واقعا سعی کردم جلو خودمو بگیرم و روی خوبی های زندگیم و همسرم تمرکز کنم و تجسم کنم رابطه ای که میخوام رو، تا خدا راه رو برام باز کنه تا به امروز خیلی سعی کرده ام که با همین چیزها خودمو در احساس خوب و… نگه دارم و خودمو رشد بدم و بیشتر به هدایت ها توجه کنم و با کله خودم راه نرم و همه چیز رو به خدا سپرده ام و روی باورهام کار میکنم تا ان شاءالله خداوند طبق وعده ای که بهم داده کارمو درست کنه، عاشقتونم
واقعا نمیدونم چجوری شکرگذاری کنیم خدای مهربون رو چقد زیبا هستن این قوانین بدون تغییرش.
الان ساعت سه ظهر هست،من دنبال این سوال بودم چجوری خشمم رو کنترل کردم چون بینهایت تغییر عالی داشتم ولی یه وقتای از کوره در میرفتم دیگه اون چی که از دهنم نباید در بیاد می اومد.وبعدش بینهایت پیشیمون میشدم.امروز صبح تمرکزم روش بود خدای مهربونم هدایتم کن چجوری خودت نشونم بده چیکار کنم عصبانی نشم چجوری کنترل کنم خودمو چون زمانی که میخام حقمو بگیرم عصبی میشدم من بد دهن میشم سر آخر من باید بیام عذرخواهی کنم از کسی که حقمو گرفته یا هرچی…که چند ساعت نگذشت این فایل شما صحفه اول سایت بود.باز کردم گوش دادم فقط حال میکردم میگفتم قوربون قوانین بدون تغییرت خدا جون چجوری تو قشنگ جواب سوال هامو میدی چجوری تو از زبون استاد اومدی بمن جواب سوالمو دادی واقعا ازتون سپاسگذارم استاد عزیز و دانا سپاسگذارم خدای عزیزم که استاد رو میشناسم و از آموزش هاش استفاده میکنم و از تک تک لحظاتم لذت میبرم.و چقدر متفاوت شدم با این آگاهی ها واقعا چند ساله از تک تک لحظاتم لذت میبرم ولی مشکلم این بود یه وقتای یه تضاد های پیش میومد اونم با عزیزترین کس هام کنترلم رو از دس میدادم با غریبه ها خیلی وقته دعوای نداشتم یا عصبی بشم.بازم ازتون تشکر میکنم بابت این فایل باارزشتون استاد عزیزم.دوستون دارم
من یک ماه پیش داشتم از روی احساس نا توانی ومقایسه خودم با دیگران شغلم رو از دست میدادم شغلی که خودم سرپرست یک شاپ هستم و موقعیت خوبی دارم
می خواستم شغلم رو ول کنم برم مسافر کشی آنقدر ذهنم من رو کشیده بود تو جاده خاکی غرق مقایسه خودم با یک آدمی شده بودم احساس کمبود داشتم چون قانون رو تا حدودی یاد گرفته بودممی دونستم دارم اشتباه میکنم ولی ذهنم خیلی قوی شده بود زورم بهش نمی رسید
نشستم تمام باورهایی که من رو به این وضع کشیده بود آوردم روی کاغذ و شناساییشون کردم به طور شگفت انگیزی اون مسءله که من رو اذیت میکرد توسط یک همکار دیگه که شاگرد خودم بود حل شد ومن فهمیدمکه بیماری کمالگرایی و منیت حالم رو بد کرده بود و متوجه شدم که داشتم نا شکری میکردم
و من داشتم یک تصمیمی میگرفتم از روی نا شکری و کمال گرایی و داشتم شغلم رو از دست میدادم
دیدن این فایل من رو بازهم آگاه تر کرد از شما کمال تشکر و سپاسگزاری را دارم و خانم شایسته
دوستون دارم آرزو دارم بیام شما و ملک شما رو از نزدیک ببینم با همسرم
استاد ممنون بابت فایل عالی تون و فضای پاریداس که به من آرامش عجیبی میده .
سوال اول:
در شرایط احساسی شدید مثل خشم و عصبانیت ترس ترحم و…تصمیماتی گرفتید که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت ؟
من قبلاً همیشه چوب عصبانیتم را خوردم و زود پشیمون شدم .
ولی چهار ساله تقریبا عالی عالی هستم و تونستم تا حدود 75 درصد خودم را نگه دارم.
و بازهم دارم روی خودم کار میکنم که به 100درصد برسونم .
مثلاً بعضی وقتها شده با شوهرم بحث کردم و توی اوج عصبانیتم حرفهایی زدم که بعد از آشتی کردن و البته بعضی وقتها الان هم شده شوهرم گفته تو اونجا این حرف و زدی و من گفتم جدی باور کن یادم نمیاد .
وبه دلش گرفته و من خیلی از این کارم پیشمون شدم .
ولی الان سعی میکنم وقتی حتی عصبانیم اصلا حرف نزنم یا بیشتر حرفهام و میخورم و نمیزنم و سعی میکنم کنترل کنم خودمو.
چند وقت پیش بازهم به اتفاقی افتاد ومن زود تصمیم گرفتم که دیگه طلاق گفتم فردا دادگاه و تموم.
وقتی شب قبل از خواب از خدا خواستم منو هدایت کنه .
که خواب امام رضا را دیدم بیدار شدم صبح بچه ام و گذاشتم مهد و مستقیم رفتم حرم و یه گوشه نشستیم و با خدای خودم حرف زدم و حرف زدم و به من گفت زینب آروم باش و صبر کن زود عجله نکن و زود تصمیم نگیر.
و پیاده همین جور اومد از حرم و یکساعت فقط به زیبایی ها تمرکز کردم و حالم خوب شد خیلی خوب.
روز بعد گفتم خدایا یه بارون میخوام تند تند که این حال بدم و بشوره و ببره .
ابری بود ولی نمیبارید روز بعد دخترم گریه منو ببر پارک گفتم زینب این یه نشونه است برو مغازه را بستم و رفتیم و باران شروع شد اول نم نم بعد رسیدیم پارک دخترم بازی کرد برگشتنا یه بارون عالی گرفتم و من همش صورتم به آسمون بود و هی بارون شدید و شدیدتر شد عالی بود عالی اینقد حالم را خوب کرد.
الان خیلی خوب شدم خداراشکر قبلاً اگه حرفی یا چیزی میشنیدم زود یا زنگ میزدم یا میرفتم دعوا و عصبانی میشدم و اصلا منطق حالیم نیست و همه به نوعی ازم حساب میبردند ولی من احساس میکردم ازم دارند دور میشن ولی بعد مادر شدنم و بچه اولم به دنیا اومد دیگه دنیام عوض شد و آرومتر شدم و همه چیزرا میگفتم بچه ام گناه داره من باید براش الگو بشم و هی کمتر و کمتر شد خداراشکر
و این چند ساله خداراشکر دارم با خودم خیلی کار میکنم که در چنین مواقعی چکار کنم و چه تصمیمی بگیرم ولی هنوز100درصد نشدم ولی موفق میشم میدونم .
همیشه به خدا میگم هر چی میخوای به من بدی اول آرامش رابه من بده .
خداراشکر با کمک خدا و استاد عزیز و سایت بی نظیر و کامنت بچه ها که به من خیلی خیلی کمک کرده تا اینجا من به مراحل عالی میرسم .
خدایا شکرت شکرت شکرت
استاد از شما بی نهایت سپاسگزارم و از خانم شایسته عزیز که خیلی برای ما زحمت میکشند سپاسگزارم
ولی فقط چند مورد یادم اومد با اینکه میدونم که خیلی بیشتر از این ها بوده
اما گفتم اشکالی ندارند همین هابی که یادم اومده رو بنویسم بقیش بعداً
ممنونم ازت استاد که از یک مصاحبه و از دیدن یک تصویر کوتاه این همه چیز متوجه شدی و برای ما این همه توضیحات عالی رو دادی
واقعاً شما شاهکارهستید در قوانین الهی
دمت گرم استاد
درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟
من کلا آدم آرومی هستم و سعی ام این بوده که آروم باشم اما خیلی جاها نتونستم کنترل کنم خودم رو و تصمیمات بسیار بدی گرفتم که اون تصمیمات بد باعث شده دیگ سعی کنم بیشتر کنترل کنم خودم رو
مثلاً دوبار که با همسرم بحث شدیدی داشتم باعث شد که بصورت فیزیکی پاسخ بدم که چقدر بعد از اون ماجرا حال و احساس بسیار بسیار بدی رو تجربه کردم و عواقب اون کار رو هم دیدم
ولی از بار آخری که این اتفاق افتاد. به خودم قول دادم که توی هر مسئله ای که باعث شد کنترل خودم رو از دست بدم حواسم باشه که به خودم و دیگری ضربه نزنم و با تب خوردن نفس عمیق کشیدم فضا رو ترک کردن پیادهروی کردن خودم رو آروم کنم و واقعا هم میدونم که بازهم باید بیشتر روی این مسئله کارکنم البته الان به لطف خدا خیلی بهتر شدم
مورد بدی یکبار توی یک سوپری بودم که یک شخص که اومده بود برای خرید یک شخص دیگه رو قضاوت کرد با اینکه میدونستم آگاهی های این مورد رو و حرف های استاد رو که به بقیه کاری نداشته باشم اما برای اولین بار به اون شخص بحث کردم و خداروشکر که همون لحظه فقط همین یادم اومد که باید نفس عمیق بکشم
و این کار رو انجام دادم و تونستم خودم رو کنترل کنم و گفتم پشت دستم رو داغ میکنم که دیگه کاری به بیرون از خودم نداشته باشم
واقعاً اگر نفس عمیق نمیکشدم قطعا یک دعوای بدی پیش میومد که خودم باعثش بودم
2.این ماجرا چه درس هایی را به شما داد؟؟
د مورد اول وقتی باز خورد های بد این ماجرا رو دیدم خیلی اذیت شدم و خیلی حرف ها و بد و بیراه ها شنیدم که البته حقم بود و از همون مورد استفاده شد علیه من با اینکه دیگه اون مورد تکرار نشد در من اما سال های بعد یکسره اون موضوع رو تو روم میزدند در صورتی که واقعا دیگ بعد از اون ماجرا اصلا دیگ تکرار نشد به لطف خدا
درس دیگه ای که گرفتم و واقعا هم بیکارم اومد همین کنترل خشم بوده و هست و اگر جواد قبل بودم توی خیلی از شرایط همش دعوا و مشکل برای خودم درست میکردم
3.راهکارهای شما برای پیشگیری از تکرار این نتیجه ناخوشایند چه بوده است؟
راهکار من همین نفس عمیق هست که خیلی جاها ب دردم خورده و ازش استفاده کردم
و پیادهروی
یک وقتایی هم میرفتم بیرون خوراکی میخریدم میخوردم
با تخمه میگرفتم و میخوردم
یا اینکه خیلی پیش میومد میرفتم کلوپ و پی ای بازی میکردم خخخخ اصلا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده
البته که نتیجه بهتری هم داشت خخخمم
و صحبت کردن با خودم و آرام کردن با خودم
من خیلی با خودم حرف میزنم و انداز برانداز میکنم خودم رو و واقعا سعی میکنم که خودم رو در شرایط احساسی مختلف چه خوب و چه بد آرام کنم مثل همین امروز که یکم حالم گرفته بود با صحبت کردن با خودم در مورد کارهایی که کردم و موفقیت هایی که بدست آوردم و نشانه ها و کمک خداوند در زندگیم باعث شد که خیلی بهتر و آرام تر شاد تر بشم خداروشکر
مورد 2
چون توی روابط مشکل داشتم و هر چند وقت یکبار این الگوی تکراری رو داشتم هر وقت که بحثی چیز میشد سعی میکردم حرفی نزنم با اینکه خیلی حرف های بد و سنیگینی از همسرم میشنیدم و واقعا جای جواب داشت
اما سریع از خونه میزدم بیرون و وا نمیستادم توی خونه یا اینکه میرفتم سریع توی حموم
البته که خداییش خیلی هم گریه میکردم و ناله ولی بعدش خودم رو جمع و جور میکردم و سعی میکردم بهتر بشم
و تا چند روز با همسرم حرف نمیزدم البته که اون بیشتر حرف نمیزد
انصافا خیلی پاچه خواری میکردم و منت میکشیدم خخخ ولی هی بدتر میشد
خلاصه که این ها تجربیات من بود ولی
خدایی الان خیلی خوب شدم به لطف خدای مهربان
ولی باید بهتر بشم
هنوز هم یکجاهایی ذهنم درگیر میشه با خودم و با بقیه اما سریع مچش رو میگیرم و همون هم خدا کمک میکنه وگرنه اگر به خودم باشه که هیچی دیگ
سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم.خدارو شکر برا این آگاهی عالی.باز رسیدیم به کنترل ذهن ک همه چیزه.تو فوتبال یه قانونی هست میگ اگ هیچ تیمی اشتباه نکنه هیچ گلی زده نمیشه ..دقیقا به خاطر تصمیمات تو احساس شدید هست ک اتفاقات رقم میخوره .یه حرفی استاد میزد میگف من چه ازم تعریف کنند چه انتقاد یه حسی دارم.واقعا این درستشه.خیلیا موقع عصبانیت گوشی میزنن تو دیوار خب این باعث میشه یه مشکل به اون مشکل اول اضافه بشه تازه اگ به کسی نخوره.
باور کنیدبا کنترل ذهن به جایی میرسید دیگ کسی نمیتونه اصن باهاتون بحث راه بندازه.اصن خیلیا شما وقتی موفق میشید از همین طریق عصبانی کردن قصد دارن شمارو وادار به اشتباه کنن و وارد درگیری کنند
شما اگ این قانون رو بلد نباشید خیلی راحت وارد بازیشون میشید..فوتبالیستا تو زمین اونقد فحش میخورن اگ یه درصد نتونن کنترل کنن خودشون هم اخراج میشن هم قشنگ بازی نمیکنن.اصن این یه بازیه ک رو روح و روان بقیه راه برن تا تمرکزشون بهم بخوره..الان ببینید امسال تیم استقلال فوق العاده داش میومد بالا ولی چون ساپینتو نمیتونست تو درگیری ها خودش رو کنترل کنه چقد زود وارد حاشیه شد و باخت بازی رو..بیشترین محرومیت رو برا خودش آورد ..کلی بازی مهم بیرون بود.دیگ همه تیما هم یاد گرفتن امکان ندارع تیمی باهاش بازی کنه و بحث پیش نیاد.میبینید ک رفتار ساپینتو رو بازیکن ها هم تاثیر گذاشته و بعد هر بازی مصاحبه و…بعد این به مدیر و سرپرست استقلال کشید راجب هر موضوع یه بیانیه دادن در حالی که اگ فقط بازیا خودشون میبردن قهرمان بودن
حتی سرمربی سپاهان با اینکه دستیار مورینیو بوده هم نتوانست خودشو کنترل کنه و از وقتی فشار پرسپولیس رو حس کرد شروع کرد به مصاحبه اول اول به استقلال گیر داد گف داورا برا اونا هر هفته پنالتی میگیرند..بعد اومد گف پرسپولیس گل سرسبد سازمان لیگه و..به جای تمرکز رو کارش وارد حاشیه شد.حتی اونی ک تو اون سطح فوتبال کار کرده هم کنترل ذهن براش سخته در صورتی ک اگ سه بازی آخر خودش رو میبرد قهرمان بود ولی تو زمین خودش نتونست ملوان رو ببره چون استرس و احساسات شدید موج میزد
ولی برعکسش یحیی گل محمدی چند هفته آخر برا اینکه حرفی نزنه و تیم به حاشیه نره اصن نیومد تو کنفرانس و دستیارش فرستاد..یاد برانکو میفتم ک تو زمانی ک پرسپولیس بود به زور یازده بازیکن داشت ک گزارشگر تو گزارش میگف خب پرسپولیس ک همون بازیکنان همیشس با این وجود برانکو میگف ولی ما قهرمان میشیم.بهونه نمیاورد.و چند سال قهرمان شد .
یکی از کارشناسان خیلی عالی گف من اگر جای مربی پیکان بودم از خدام میبود تو آزادی بازی کنم ک بازیکنام جلوی هواداران انگیزه داشته باشند..گف درسته ظلم شده به اونا ولی الان ک شده پس بیایم دیدمون رو عوض کنیم بگیم ما بیشتر دیده میشیم تجربه میشه برا بازیکنان جوان.اصن بازی تو آزادی و جلو هوادار آرزو هر بازیکنیه و انگیزه اونارو زیاد میکنه و یه سکو پرتابه.این باعث میشه خیلی با انگیزه تر بازی کنند..برسیم به مربی مورد علاقه من گواردیولا.
تو کنفرانس گواردیولا وقتی خبرنگار بازیرکی خواست احساسات گواردیولا رو زیاد کنه ازش پرسید برا سه گانه هیجان زده ای؟گواردیولا خیلی هوشمندانه گف نه ما هنوز یازده بازی داریم هر وقت قهرمان لیگ و حذفی شدیم اون موقع فرصت سه گانه رو داریم و اینجوری فشار رو از رو تیم برداشت..واقعا این آدم بی نظیره.همین هفته وقتی الردایس اومد جنگ روانی رو قبل مسابقه باهاش راه بندازه و اول اومد گف من در حد گواردیولام و..گواردیولا خیلی خونسرد گف اره مربی های بی نظیری تو لیگ اند و اونا لیگ رو جذاب میکنند اگ نباشن لیگ کیفیت ندارع.چقد لذت بردم نیومد بگ من تیم اولم ولی تو ته جدول و…نزاش وارد حاشیه بشه.باز الردایس اومد گف من هم اگ بازیکنای سیتی رو داشتم به سه گانه فک میکردم..تا باز ارزش گواردیولا رو پایین بیاره و تمرکزش رو بهم بزنه..اگ گواردیولا وارد جنگ روانی میشد حتما تو این هفته های حساس امتیاز از دست میداد..
واقعا تو زندگی هم همینه ما تا وقتی ک وارد احساسات شدید نشیم و اشتباه نکنیم اتفاق خیلی خاصی نمیفته و مارو به نابودی نمیرسونه..من یادم میاد همیشه مثلا با خانواده ک بحث میکردم تو احساس منفی حرفایی میزدیم ک بعد واقعا پشیمون میشدیم.تو روابط مخصوصا این خیلی آشکاره ک کینه ای ترین حرفا رو وقتی به یاد داریم ک تو اوج دعوا بودیم..من یه رفیقی داشتم بهش زنگ زدن یه پولی برنده شدی و این خیلیییی خوش حال شد همونجا گف بریم دعوتتون کنم و ده درصد اون پول رو نگرفته خرج کرد که بعد دیدیم ک کنسل بود و بنده خدا الکی پولش هم رفت.تقریبا نود درصد نزاع های خیابونی سر فحش دادن این به اون و نتونستن کنترل کردن ذهن اتفاق میفته.نود درصد قتل ها و…
حتی توی تصادف ها وقتی راننده خوابه یهو بیدار میشه وارد احساسات شدید میشه و به جای ترمز گاز میده.واقعا الان ک فکر میکنم هر نگرانی و مشکلی قبلا داشتم که هیچ راه حلی به ذهنم نمیرسیده با گذر زمان حل شده.واقعا زمان چیز عجیبیه.ذهن نمیتونه تو حالت منفی خیلی بمونه.من برا خودم یه قانون درست کردم میگم باشه میخوای این تصمیم بگیری بگیر ولی باید حداقل 5 ساعت بگذره بعد انجامش بدی.اینجوری اون موقع یه آدم دیگ میشم.بارها شده بعد پنج ساعت دیگ اون حرف رو نزدم این خیلی موثره..تو سهام خریدن هم دقیقا همینه آدم یهو میگ نکنه جا بمونم میری میخری بعد میاد پایین تو سرت میزنی.بعد دیگ میگفتم اگ روزی منه و برا من باشه میاد پایین میتونم بخرم وگرنه قراره سود بهتری کنم و به صلاحم نیس.بیاید از تضاد ها میوه اش رو بچینیم.رفتی تو خیابون یکی بوق میزنع به جای عصبانیت بهش لبخند بزن ببین میتونی تو مثل اون رفتار نکنی..تمرین کنیم کنترل ذهن رو..مث یه بازی ببینیمش.من خودم یادم میاد مثلا قبلا یکی بهم حرف بدی میزد یا مسخره میکرد یا…میتونستم کنترل کنم چیزی نگم ولی تو خودم احساسم بد میشد ولی الان از بس تمرین کردم میگم بزار خوش باشه بیچاره و میخندممیگم من باید الان احساسم خوب باشه ک قوی باشم من اصن وقت ندارم فک کنم بقیه چی میگن.
تو خوش حالی شدیم همینه بارها فک کردیم پولدار شدیم یه ایده میومد دیگ میگفتیم تموووومه دیگ فلان میکنم کلی قول و وعده وعید که برات فلان میکنم و..بعد شکست میخورد.باید بتونیم همیشه تو بالانس فکری بمونیم اگ از ریل خارج بشه دیگ نمیشه درست فکر کرد..بعد قانون پنج ساعت کار دیگه ای ک میشه انجام داد نوشتن نعمت هاست.با نوشتن ما میایم رو چیز دیگ تمرکز میکنیم.ولی شاید تو حس منفی نتونیم خوب به یاد بیاریم برا همین یه دفتر داشته باشید تو طول هفته هر اتفاق خوب ک میفته ک حالتون خوبه رو بنویسید بعد تو احساس منفی بیاید اونارو بخونید اینجوری یکم وارد اون حال و هوا میشید.نکته دیگ مث بازی نگاش کنید و بگید خب الان من باید میوه اینو بچینم اگ بتونم احساسم خوب باشه یه درجه قوی تر شدم.راه بعدی بیکار نبودنه خودتون رو درگیر کنید.یه کاری کنید نتونید فک کنید یا ورزش کنید مث دویدن یا کار فیزیکی کنید یا بازی کنید برید فوتبال یا ..تو اون بازی و دویدن و..نمیتونید خیلی به اون اتفاق فک کنید.بازی کامپیوتری هم خوبه..ولی حتما سعی کنید بیکار نباشید اصن بیکاری خودش غم میاره هی فکر الکی میکنه ادم.من بعضی وقتا ک بیکارم هیچ اتفاق به ظاهر بدی هم نیفتاده ولی حالم بده.کلا مغز انسان با بیکاری دپ میشه.بهترینش همین ورزش و بازی هست بعضیا میگن تو اون حس نمیشه بازی کرد.پس شروع کنید به ورزش بگید باید تا فلان جا پیاده برم باید بدوم باید شنا کنم.راه بعدی تغییر نگاه به اون اتفاقه..اگ پات شکسته بگو چه خوب میتونم خونه بمونم کلی کارا عقب مونده انجام بدم.اگ رابطط خراب شده بگو وای خدا مرسی ک قراره برام یه آدم بهتر بیاری..اگ از دست دادن عزیز یا از دست دادن ماله بگو خدا خودت گفتی شمارو با اینا امتحان میکنم من صبرم رو نشون میدم..مث استاد ک گف اگ همه داراییمو از دست بدم بخوام از صفر شروع کنمم خیلیم بد نیستااا کلی راه جدید یاد میگیرم مسیرهای دیگ رو پیدا میکنم چالش های جدید و..
راهکار بعدی هم یادآوری اتفاقات گذشته ک با گذر زمان اصن دیگ برامون تموم شدن
بخوام خلاصه کنم:1_چند ساعت تاخیر گذاشتن برا تصمیم
2_ نوشتن یا خوندن نعمت ها و زیبایی ها
3_بیکار نبودن ورزش کردن فیلم دیدن بازی کردن پیاده روی کردن
4_ تغییر نگاه به اتفاق و دریافت میوه هاش
5_ یادآوری اتفاقات گذشته ک دیگ الان هیچ نگرانشون نیستیم و با گذر زمان تموم شدن
مرسی ک وقت گذاشتید
سلام به استاد عزیزم مریم جان و دوستان گرامی
میخوام از تجربیات تصمیماتی که در غلیان احساسات منفی و مثبتم گرفتم بنویسم که قطعا هم به خودم کمک میکنه هم شما دوستان عزیز
توی یک بازه زمانی که نیاز شدید به پول داشتم و بازار بورس روز به روز داشت پیشرفت میکرد طی یک تصمیم هیجانی سرویس طلام رو فروختم و سهام خریدم و طی چندماه اون پول رو کامل از دست دادم
بارها وبارها توی عصبانیت حرفهایی زدم که دوستانم و خانوادم رو ناراحت کردم و بعضا دوستی چند سالم بهم خورده
روزایی بوده که خیلی خوب پول ساختم اما طی یک تصمیم از روی خوشحالی که حالا برم عشق و حال خرجشون کردم و باعث شده برنامه ریزی اون ماهم بهم بخوره و به دردسر افتادم
توی عصبانیت رابطه ای رو پایان دادم که تموم کردنش درست ترین کار ممکن بود اما شیوه تموم کردنش اشتباه بود و باعث شرمندگی و خجالت زدگی بعدم شد و دردسرهایی که ماهها ادامه پیدا کرد و زندگیم رو مختل کرده بود
طی یک تصمیم احساسی شغلم رو دوبار از دست دادم که باعث شد منبع درآمدم قطع بشه
به خاطر عصبانیت از دوستی که توی یک پروژه باهم شریک شده بودیم نتونستم خودم رو کنترل کنم و با کارفرما که یکی از نزدیکانم بود صحبت کردم تا اون پروژه رو کنسل کنه تا دوستم متوجه بشه اشتباه کرده و باعث شد که هم تجربه ارزشمندی رو از دست بدم هم پول زیادی که از انجام اون پروژه به دست میاوردم
به خاطر کنترل نکردن ناراحتی و عصبانیتم بارها وبارها نتونستم رابطه بین همسر و خانوادم رو مدیریت کنم و باعث قطع رابطه هردو شدم
دو سال اول ازدواجم اختلافاتی با همسرم داشتیم که اکثر مواقع توی هر بحث و ناراحتی بینمون به شدت روی خودم کنترل داشتم و با توجه به فشاری که روم میومد اما سکوت میکردم و هرزمان که همسرم آروم میشد راجع به اون مسئله صحبت میکردیم و حلش میکردیم و همین کنترل احساسات و علاقه شدید ایشون به من باعث شد رفته رفته ایشون روی خودشون کار کنن و البته منم همینطور قطعا منم بی عیب نبودم و الان زندگی آرومی داریم که اصلا یادم نمیاد آخرین بار کی باهم بحث کردیم و خیلی زندگی رو آسون گرفتیم و بسیار رابطه شیرین و پر از عشقی داریم
کنترل احساسات منفی و مثبت توی هنرم و ادامه دادنش و مقابله با ترسهام باعث پیشرفت توی هنرم و در نهایت پیشرفت و ساخت پول واسم شده
کنترل خشمم توی رابطم با خانواده همسرم باعث شده همیشه با احترام باهام برخورد بشه و رابطه بهتری با هم داشته باشیم
زندگیم پر از مثالهاییه که با کنترل احساسم حال و نتیجه خوب واسه خودم رقم زدم و بالعکس
از زمانی که با استاد آشنا شدم خوب این کارو آگاهانه انجام میدادم و گاهی هم از دستم در میرفته اما دیدن این فایل و خوندن کامنتای دوستانم باعث میشه بیشتر به این موضوع توجه کنم و قطعااااا زندگی بهتری خواهم داشت ممنون استاد عزیز با یاداوری این مسئله باعث میشین کلی پیشرفت کنم و فرکانسم بالاتر بره
ممنون از همه دوستانی که تجربیاتشون رو باهامون به اشتراک میزارن
سلام به استاد عزیز و سلام به مریم دوست داشتنی
واقعا خیلی خوشحالم که در این مسیر همسفر دو عزیز هستم
چقدر حسه خوبیه که وقتی گوشی رو باز میکنیم یهو یه فال زیبا و پراز آگاهی از استاد میبینیم متشکرم سپاسگزارم از شما دو عزیز
تا موقعی که با این فایلها آگاه نبودم
هر مسله ای چه بااقوام یا خودم و همسرم پیش میومد سریع قضاوت میکردمو ناراحت میشدم و قهر و ……
خیلی خودمو اذیت میکردم ولی جوابی نمیدادم که باعث پشیمونی خودم بشه
فقط تا چند روز قهر میکردم و صحبتی نمیکردم و احساسمو بد نگه میداشتم و نتیجه اش مسلما خوب نبود و مقصر دیگران رو میدونستم
ولی الان که آگاه شدم و افسار ذهنم دسته خودمه نمیذارم مسله ای پیش بیاد اگه هم ناراحتی پیش بیاد
نه قضاوت میکنم نه احساسمو بد میکنم
اول فکر میکنم و سکوت میکنم
و سریع تمرکز میکنم رو زیباییها
و یا میرم خیابون پیاده روی میکنم
و خرید میکنم
و یا سریع یه فایل گوش میکنم
تا حالمو بتونم خوب نگه دارم
و سریع تصمیم نگیرم
به نظر من این بهترین کاره
ممنون و متشکرم
به نام خداوندی که من را انسان آفرید
سلام به قشنگ ترین و خوشتیپ ترین استاد دنیااااااا
امیدوارم که حالتون عالییی باشه
به به یه فایل توپ فوقالعاده دیگه
بریم به امید خدا یه کامنت توپ بزاریم
استاد جانم وقتی اون چوب های پرادایس رو برداشتین پرادایس خیلیییییییییی قشنگ تر شد
استاد درمورد این موضوع من یه مثال بزنم
من بابام حالا به خاطر یه شرایطی ترسید و یه خونه که داشتن اون رو فروختن بعد پول اون رو گذاشتن توی بانک و ازش سود گرفتن اون پول سالیان سال اونجا موند و خب راکد شد چون ما میدونیم دیگه حتی وقتی آب زلال هم یه جا بدون حرکت بمونه راکد میشه
ما زنده به آنیم که آرام نمانیم
یعنی توی اون شرایط چون ترسید ثروت زیادی رو از دست داد
احساسات بد ما باعث میشه که ما بد تصمیم بگیریم
یعنی این خیلیییی مهمه که ما توی همچین شرایطی بیاییم احساساتمون رو کنترل کنیم و آروم باشیم و ، وقتی ما اروم هستیم الهامات خداوند رو دریافت میکنیم
ما هیچ تصمیمی رو نباید توی شرایط احساسی شدید بگیریم
چون استاد جانم گفتن دیگه اون تصمیماتی که میگیریم بخاطر اون احساس بدی هست که داریم پس نباید توی شرایط احساسی شدید تصمیم بگیریم
واقعا استاد جانم زمان همه چی رو درست میکنه
وقتی ما توی شرایط احساسی شدید هیچ تصمیمی نگیریم و هیچ حرف نزنیم بعدش که اون تموم میشه میگیم چه خوب شد حرف نزدیما یا تصمیم نگرفتیم
یعنی توی اون شرایط شده حرفی میزنی که بعدا حتی پشمون هم بشی هیچ فایده ای نداره چون دیگه نمیشه اون حرف رو پس گرفت یا اون تصمیم رو
پس این قانون هم توی احساسات منفی هم توی مثبت جواب میده ولی بیشتر توی احساسات منفیه
خودشناسی فوقالعاده مهمه
خودشناسی یعنی خدا شناسی
اینکه تو خودت رو بشناسی که توی همچین شرایطی چه واکنشی نشون میدی خیلی مهمه دیگه
واقعا استاد جانم اصلا وقتی انگار نفس عمیق میکشی رها میشی ، آزاد میشی ، اروم میشی ، اصلا انگار ذهنت خالی میشه و اون موقعس که میتونی تصمیم درست بگیری نه همون موقعه فردا یه چند ساعت بعدش ولی اروم میشی
چون بعضی وقتا شنیدم که طرف میگه من اصلا اونجا خیلی عصبانی بودم اصلا خون به مغزم نرسید ، نفس عمیق کشیدن باعث میشه که مغزت اروم شه خودت اروم شی
پس ما باید توی شرایط احساسی شدید این قانون رو هی به خودمون یادآوری کنیم که :
من اگر توی این شرایط احساسی شدید هرتصمیمی بگیرم اون تصمیم 100در100 اشتباه میشه هااا
فارق از اینکه ما داریم با چه منطقی اون تصمیم رو میگیریم اون تصمیم توی اون شرایط اشتباه میشه
مثل اینکه ما داریم دستمون رو میکنیم توی آتیش فارق اینکه داریم با چه منطقی میکنیم دستمون میسوزه
ما با هر منطقی عصبانی بشیم تو مسیر اشتباهی قرار گرفتیم چون عصبانیت خیلی نابود کنندس دیگه
میگن وقتی انسان عصبانی میشه 12 تا سم توی بدنش ترشح میشه که همون لحظه اون سم رو بگیرن بزنن به مار میمیره فکرشو بکن عصبانیت چقدررررر نابود کنندس
حتی توی انیمیشن دیو دلبر هم اون پادشاه برای این تبدیل به دیو شد چون همیشه عصبانی بود یعنی عصبانیتش زندگی شو ازش گرفت و عشق بود که زندگی شو بهش برگردوند چون عشق فرکانس بالایی داره
اینکه ما حقمونه که عصبانی بشیم اینو بزاریم کنار خوب به این بچسبیم که ما با هر منطقی عصبانی بشیم توی مسیر اشتباهی هستیم و 100در100 تصمیم اشتباهی میگیریم
مثلا طرف با هر منطقی میاد دستشو میکنه توی آتیش خوب اخرش چی میشه دستش میسوزه
وایییی برانی رو چقدر این اسب رو من دوست دارم و چقدر اون خال روی گونش که سفیده خوشگله و چقدر اون مرمری نازهههههههه خدای من شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت برای این دیدن این همه زیبایی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت
استاد جانم امشب این هارو هم جز زیبایی هام مینویسم چون فوقالعاده هستن شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت خداوندم توصیف نشدنی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت
و همچنین استاد جانم ما این قانون بزرگ کیهان رو میدونیم که :
احساس خوب = اتفاقات خوب
یعنی ما نباید توی اون شرایط احساسی بد باشیم چون میدونیم که هم تصمیمات اشتباهی میگیریم هم اتفاقات بد بدتری برامون میوفته
پس ما باید اولین کاری که بکنیم اینکه ذهنمون رو اروم کنیم چون وقتی ذهنمون اروم بشه همه چی خود به خود درست میشه
کارهایی که منو توی شرایط احساسی شدید اروم میکنه :
یادآوری خداوندم و اینکه دارمش
نفس عمیق کشیدن
قرآن خوندن
دیدن کیلیپ های شما استاد جانم
دیدن زیبایی ها و نعمت های بی شمار خداوندم
دوش گرفتن
شکرگزاری کردن
حرف زدن با خودم
حرف زدن با خداوندم
نوشتن روی کاغذ
این کار ها روی من خیلییییییییی تاثیر داره
استاد جانم لیونل مسی که اصلا آدم فوقالعاده ای و آدم به وجود یه همچین آدم های فوقالعاده ای میباله و من توصیف نشدنی خداوندم رو شکرگزارم برای وجود همچین آدم های فوقالعاده ای
پس وقتی ما توی شرایط احساسی شدید هستیم نباید هیچ حرف بزنیم نباید هیچ تصمیمی بگیریم
و این باید برای ما بشه اهرم رنج و لذت
استاد جانم کامنت گذاشتن توی این سایت فوقالعاده بی نظیررررر تر از حد تصوره و توصیف نشدنی خوشحالم که لایق کامنت گذاشتن هستم
استاد جانم همه ی ما وقتی که باشما آشنا شدیم و به این آگاهی های ناب و خالص عمل کردیم فوقالعاده تغییر کردیم درحدی که من این تغییر رو اسمش رو تولد دوباره گذاشتم و اینجوری میگم که اون زهرای قبلی مرده و این زهرای جدید متولد شده
استاد جانم ، استاد قشنگم و دوست داشتنیم و مریم عزیزو قشنگم از هردوتون توصیف نشدنی سپاس گزارم که مارو توی این پرادایس قشنگ میچرخونین و این همههههههههه زیباییییییییی رو به ما نشون میدین و همچنین مریم عزیزم توصیف نشدنی ازت سپاس گزارم که با اون دستان زیبات این فایل زیباتر رو برای ما ظبط کردی
عاشقانه دوست تون دارم مریم عزیزم و استاد جانم و از راه دور میبوسمتون
عاشقتونمممممممممممممممم توصیف نشدنیییییییی
خداوندم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت برای وجود همچین آدم های فوقالعاده ای توی زندگیم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت همه وجودم کهمنوهدایت کردی به سمت همچین آدم های فوقالعاده ای توصیف نشدنیییییییی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت خداوندم
عاشقتونمممممممممممممممم
سلام به استاد بزرگوار وخانم شایسته عزیز
ما حتی توخرید لباس هم احساسی عمل میکنیم
مثلا کلی کفش های نپوشیده یا تی شرت نپوشیده داریم بعد میریم بیرون یهو می بینیم یه مغازه آف زده بازم خرید میکنیم درصورتی که اونو حتی یه بار هم استفاده نمیکنیم.
من تازگیا زمانی که با یه برخورد ناشایست دیگران نسبت به خودم برخورد میکنم میگم این یه رفتار نشأت گرفته از وجود و درون خودمه واین یک تضاده وباید تغییر بدم این انرژی که من باعث به وجود اومدنش شدم چون هرفرکانسی و بفرستی همونو از اطرافت دریافت میکنی
بهترین تصمیم اینه که دچار اشتباهات احساسی نشیم اینه که تمرین کنیم اون لحظه هیچ تصمیمی نگیریم حالا یا با پیاده روی کردن یا با دوش آب سرد گرفتن یا نفس عمیق کشیدن
اگه موضوع خشم و عصبانیته باید با خودت درون خودت حرف بزنی و خودتو به آرامش دعوت کنی سعی کنی نقطه تمرکز و توجه و ببری سمت نکات مثبت
اگه موضوع شادیه یعنی براساس شادی و هیجان زیاد میخوای تصمیم احساسی بگیری
اول توخودت شکرگزاری عمیق داشته باش درون خودت جشن بگیر وکلی نکات مثبت اون اتفاق و تو ذهنت تکرار کن و شکرگزار باش
توهر شرایطی باید به خودمون فرصت بدیم واینو باید تمرین کنیم که نباید حرفی زد سکوت کنیم و از محیط خارج بشیم یا درهمان لحظه به نکات مثبت نگاه کنیم
اولین بارمه که دارم تو سایت نظر میدم وخیلی خوشحالم ازاینکه دستان پرانرژی ام در بهترین جایی که آرامش دارم جاری شدند
سلام به خانواده عزیزم، سپاسگذارم استاد جان، من وقتی از چیزی یا کسی عصبی میشم یا چیزی باعث ناراحتیم میشه مثل شما پیاده روی خیلی بهم کمک میکنه، دوچرخه سواری هم توی اینجور مواقع خیلی بهم کمک کرده، دیدن فایلهای زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا یا شنیدن صحبت های شما از فایل های دانلودی یا محصولات منو با خودم و همه چیز به صلح میرسونه، یا از خدا راهنمایی خواستن با نشانه امروز من، که راه رو بهم نشون میده و کمکم میکنه تا راهمو پیدا کنم و توی حس بد یا سردرگمی یا کلافگی نمونم، به یاد آوردن خوبی های طرف مقابلم یا لطف هایی که قبلا بهم کرده یا طبق توصیه های کتاب آئین دوست یابی که چند سال پیش روی سایت بود، خودمو جای طرف مقابلم قرار میدم تا بهتر رفتار کنم که یهو چیزی نگم که بعد پشیمون بشم، با امید دادن به خودم و یادآوری وعده هایی که از خداوند دریافت کرده ام جاهایی که واقعا شرایط غیر قابل تحمل میشه خودمو به آرامش میرسونم با تجسم اتفاقاتی که دوست دارم سعی میکنم حس خودمو خوب کنم اینطوری هم حس بدی نسبت به کسی توی دلم نمی مونه هم اینکه رفتاری نمیکنم که شرایط بدتر بشه هم آرام و امیدوار میشم که همه چیز درست میشه و ناخودآگاه لبخند میزنم، برای من هم یه مورد خیلی بزرگ توی موضوع روابط پیش اومد که مهریه م ازم گرفته شد که اونم حاصل قدرت دادن به آدم ها، ننوشتن و ثبت نکردن قرارداد و اعتماد بیجا و حساب نکردن روی قدرت خدا و نشنیدن هدایتش بود و بعد چندین بار اومد توی ذهنم که به نشانه قهر برم خونه بابام تا مهریه مو بهم برگردونه، و هدایتی که برام اومد این بود که چیزی که از دستت رفته ما بهت برمیگردونیم، و من امیدوار این وعده خداوندم، همه چیز مثل روز برام روشن هست که رابطه ای که درش هستم هرگز نمیتونه رابطه خوبی باشه که اونم مرتب دارم هدایت ها رو دریافت میکنم که خدایی که دریای شور و شیرین رو اجازه نمیده با هم جدا بشن منو هم به راحتی از این رابطه خارج میکنه و همین امید به وعده های خدا باعث شده با وجود اینکه تمام شرایط برای اینکه خودم رابطه مو ترک کنم و برم خونه پدرم، فراهم بود ولی نرفتم و واقعا سعی کردم جلو خودمو بگیرم و روی خوبی های زندگیم و همسرم تمرکز کنم و تجسم کنم رابطه ای که میخوام رو، تا خدا راه رو برام باز کنه تا به امروز خیلی سعی کرده ام که با همین چیزها خودمو در احساس خوب و… نگه دارم و خودمو رشد بدم و بیشتر به هدایت ها توجه کنم و با کله خودم راه نرم و همه چیز رو به خدا سپرده ام و روی باورهام کار میکنم تا ان شاءالله خداوند طبق وعده ای که بهم داده کارمو درست کنه، عاشقتونم
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربون
واقعا نمیدونم چجوری شکرگذاری کنیم خدای مهربون رو چقد زیبا هستن این قوانین بدون تغییرش.
الان ساعت سه ظهر هست،من دنبال این سوال بودم چجوری خشمم رو کنترل کردم چون بینهایت تغییر عالی داشتم ولی یه وقتای از کوره در میرفتم دیگه اون چی که از دهنم نباید در بیاد می اومد.وبعدش بینهایت پیشیمون میشدم.امروز صبح تمرکزم روش بود خدای مهربونم هدایتم کن چجوری خودت نشونم بده چیکار کنم عصبانی نشم چجوری کنترل کنم خودمو چون زمانی که میخام حقمو بگیرم عصبی میشدم من بد دهن میشم سر آخر من باید بیام عذرخواهی کنم از کسی که حقمو گرفته یا هرچی…که چند ساعت نگذشت این فایل شما صحفه اول سایت بود.باز کردم گوش دادم فقط حال میکردم میگفتم قوربون قوانین بدون تغییرت خدا جون چجوری تو قشنگ جواب سوال هامو میدی چجوری تو از زبون استاد اومدی بمن جواب سوالمو دادی واقعا ازتون سپاسگذارم استاد عزیز و دانا سپاسگذارم خدای عزیزم که استاد رو میشناسم و از آموزش هاش استفاده میکنم و از تک تک لحظاتم لذت میبرم.و چقدر متفاوت شدم با این آگاهی ها واقعا چند ساله از تک تک لحظاتم لذت میبرم ولی مشکلم این بود یه وقتای یه تضاد های پیش میومد اونم با عزیزترین کس هام کنترلم رو از دس میدادم با غریبه ها خیلی وقته دعوای نداشتم یا عصبی بشم.بازم ازتون تشکر میکنم بابت این فایل باارزشتون استاد عزیزم.دوستون دارم
سلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته
من یک ماه پیش داشتم از روی احساس نا توانی ومقایسه خودم با دیگران شغلم رو از دست میدادم شغلی که خودم سرپرست یک شاپ هستم و موقعیت خوبی دارم
می خواستم شغلم رو ول کنم برم مسافر کشی آنقدر ذهنم من رو کشیده بود تو جاده خاکی غرق مقایسه خودم با یک آدمی شده بودم احساس کمبود داشتم چون قانون رو تا حدودی یاد گرفته بودممی دونستم دارم اشتباه میکنم ولی ذهنم خیلی قوی شده بود زورم بهش نمی رسید
نشستم تمام باورهایی که من رو به این وضع کشیده بود آوردم روی کاغذ و شناساییشون کردم به طور شگفت انگیزی اون مسءله که من رو اذیت میکرد توسط یک همکار دیگه که شاگرد خودم بود حل شد ومن فهمیدمکه بیماری کمالگرایی و منیت حالم رو بد کرده بود و متوجه شدم که داشتم نا شکری میکردم
و من داشتم یک تصمیمی میگرفتم از روی نا شکری و کمال گرایی و داشتم شغلم رو از دست میدادم
دیدن این فایل من رو بازهم آگاه تر کرد از شما کمال تشکر و سپاسگزاری را دارم و خانم شایسته
دوستون دارم آرزو دارم بیام شما و ملک شما رو از نزدیک ببینم با همسرم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد ممنون بابت فایل عالی تون و فضای پاریداس که به من آرامش عجیبی میده .
سوال اول:
در شرایط احساسی شدید مثل خشم و عصبانیت ترس ترحم و…تصمیماتی گرفتید که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت ؟
من قبلاً همیشه چوب عصبانیتم را خوردم و زود پشیمون شدم .
ولی چهار ساله تقریبا عالی عالی هستم و تونستم تا حدود 75 درصد خودم را نگه دارم.
و بازهم دارم روی خودم کار میکنم که به 100درصد برسونم .
مثلاً بعضی وقتها شده با شوهرم بحث کردم و توی اوج عصبانیتم حرفهایی زدم که بعد از آشتی کردن و البته بعضی وقتها الان هم شده شوهرم گفته تو اونجا این حرف و زدی و من گفتم جدی باور کن یادم نمیاد .
وبه دلش گرفته و من خیلی از این کارم پیشمون شدم .
ولی الان سعی میکنم وقتی حتی عصبانیم اصلا حرف نزنم یا بیشتر حرفهام و میخورم و نمیزنم و سعی میکنم کنترل کنم خودمو.
چند وقت پیش بازهم به اتفاقی افتاد ومن زود تصمیم گرفتم که دیگه طلاق گفتم فردا دادگاه و تموم.
وقتی شب قبل از خواب از خدا خواستم منو هدایت کنه .
که خواب امام رضا را دیدم بیدار شدم صبح بچه ام و گذاشتم مهد و مستقیم رفتم حرم و یه گوشه نشستیم و با خدای خودم حرف زدم و حرف زدم و به من گفت زینب آروم باش و صبر کن زود عجله نکن و زود تصمیم نگیر.
و پیاده همین جور اومد از حرم و یکساعت فقط به زیبایی ها تمرکز کردم و حالم خوب شد خیلی خوب.
روز بعد گفتم خدایا یه بارون میخوام تند تند که این حال بدم و بشوره و ببره .
ابری بود ولی نمیبارید روز بعد دخترم گریه منو ببر پارک گفتم زینب این یه نشونه است برو مغازه را بستم و رفتیم و باران شروع شد اول نم نم بعد رسیدیم پارک دخترم بازی کرد برگشتنا یه بارون عالی گرفتم و من همش صورتم به آسمون بود و هی بارون شدید و شدیدتر شد عالی بود عالی اینقد حالم را خوب کرد.
الان خیلی خوب شدم خداراشکر قبلاً اگه حرفی یا چیزی میشنیدم زود یا زنگ میزدم یا میرفتم دعوا و عصبانی میشدم و اصلا منطق حالیم نیست و همه به نوعی ازم حساب میبردند ولی من احساس میکردم ازم دارند دور میشن ولی بعد مادر شدنم و بچه اولم به دنیا اومد دیگه دنیام عوض شد و آرومتر شدم و همه چیزرا میگفتم بچه ام گناه داره من باید براش الگو بشم و هی کمتر و کمتر شد خداراشکر
و این چند ساله خداراشکر دارم با خودم خیلی کار میکنم که در چنین مواقعی چکار کنم و چه تصمیمی بگیرم ولی هنوز100درصد نشدم ولی موفق میشم میدونم .
همیشه به خدا میگم هر چی میخوای به من بدی اول آرامش رابه من بده .
خداراشکر با کمک خدا و استاد عزیز و سایت بی نظیر و کامنت بچه ها که به من خیلی خیلی کمک کرده تا اینجا من به مراحل عالی میرسم .
خدایا شکرت شکرت شکرت
استاد از شما بی نهایت سپاسگزارم و از خانم شایسته عزیز که خیلی برای ما زحمت میکشند سپاسگزارم
برای شما بهترینها را آرزو میکنم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی
این فایل رو دو سه بار گوش کردم
ولی فقط چند مورد یادم اومد با اینکه میدونم که خیلی بیشتر از این ها بوده
اما گفتم اشکالی ندارند همین هابی که یادم اومده رو بنویسم بقیش بعداً
ممنونم ازت استاد که از یک مصاحبه و از دیدن یک تصویر کوتاه این همه چیز متوجه شدی و برای ما این همه توضیحات عالی رو دادی
واقعاً شما شاهکارهستید در قوانین الهی
دمت گرم استاد
درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟
من کلا آدم آرومی هستم و سعی ام این بوده که آروم باشم اما خیلی جاها نتونستم کنترل کنم خودم رو و تصمیمات بسیار بدی گرفتم که اون تصمیمات بد باعث شده دیگ سعی کنم بیشتر کنترل کنم خودم رو
مثلاً دوبار که با همسرم بحث شدیدی داشتم باعث شد که بصورت فیزیکی پاسخ بدم که چقدر بعد از اون ماجرا حال و احساس بسیار بسیار بدی رو تجربه کردم و عواقب اون کار رو هم دیدم
ولی از بار آخری که این اتفاق افتاد. به خودم قول دادم که توی هر مسئله ای که باعث شد کنترل خودم رو از دست بدم حواسم باشه که به خودم و دیگری ضربه نزنم و با تب خوردن نفس عمیق کشیدم فضا رو ترک کردن پیادهروی کردن خودم رو آروم کنم و واقعا هم میدونم که بازهم باید بیشتر روی این مسئله کارکنم البته الان به لطف خدا خیلی بهتر شدم
مورد بدی یکبار توی یک سوپری بودم که یک شخص که اومده بود برای خرید یک شخص دیگه رو قضاوت کرد با اینکه میدونستم آگاهی های این مورد رو و حرف های استاد رو که به بقیه کاری نداشته باشم اما برای اولین بار به اون شخص بحث کردم و خداروشکر که همون لحظه فقط همین یادم اومد که باید نفس عمیق بکشم
و این کار رو انجام دادم و تونستم خودم رو کنترل کنم و گفتم پشت دستم رو داغ میکنم که دیگه کاری به بیرون از خودم نداشته باشم
واقعاً اگر نفس عمیق نمیکشدم قطعا یک دعوای بدی پیش میومد که خودم باعثش بودم
2.این ماجرا چه درس هایی را به شما داد؟؟
د مورد اول وقتی باز خورد های بد این ماجرا رو دیدم خیلی اذیت شدم و خیلی حرف ها و بد و بیراه ها شنیدم که البته حقم بود و از همون مورد استفاده شد علیه من با اینکه دیگه اون مورد تکرار نشد در من اما سال های بعد یکسره اون موضوع رو تو روم میزدند در صورتی که واقعا دیگ بعد از اون ماجرا اصلا دیگ تکرار نشد به لطف خدا
درس دیگه ای که گرفتم و واقعا هم بیکارم اومد همین کنترل خشم بوده و هست و اگر جواد قبل بودم توی خیلی از شرایط همش دعوا و مشکل برای خودم درست میکردم
3.راهکارهای شما برای پیشگیری از تکرار این نتیجه ناخوشایند چه بوده است؟
راهکار من همین نفس عمیق هست که خیلی جاها ب دردم خورده و ازش استفاده کردم
و پیادهروی
یک وقتایی هم میرفتم بیرون خوراکی میخریدم میخوردم
با تخمه میگرفتم و میخوردم
یا اینکه خیلی پیش میومد میرفتم کلوپ و پی ای بازی میکردم خخخخ اصلا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده
البته که نتیجه بهتری هم داشت خخخمم
و صحبت کردن با خودم و آرام کردن با خودم
من خیلی با خودم حرف میزنم و انداز برانداز میکنم خودم رو و واقعا سعی میکنم که خودم رو در شرایط احساسی مختلف چه خوب و چه بد آرام کنم مثل همین امروز که یکم حالم گرفته بود با صحبت کردن با خودم در مورد کارهایی که کردم و موفقیت هایی که بدست آوردم و نشانه ها و کمک خداوند در زندگیم باعث شد که خیلی بهتر و آرام تر شاد تر بشم خداروشکر
مورد 2
چون توی روابط مشکل داشتم و هر چند وقت یکبار این الگوی تکراری رو داشتم هر وقت که بحثی چیز میشد سعی میکردم حرفی نزنم با اینکه خیلی حرف های بد و سنیگینی از همسرم میشنیدم و واقعا جای جواب داشت
اما سریع از خونه میزدم بیرون و وا نمیستادم توی خونه یا اینکه میرفتم سریع توی حموم
البته که خداییش خیلی هم گریه میکردم و ناله ولی بعدش خودم رو جمع و جور میکردم و سعی میکردم بهتر بشم
و تا چند روز با همسرم حرف نمیزدم البته که اون بیشتر حرف نمیزد
انصافا خیلی پاچه خواری میکردم و منت میکشیدم خخخ ولی هی بدتر میشد
خلاصه که این ها تجربیات من بود ولی
خدایی الان خیلی خوب شدم به لطف خدای مهربان
ولی باید بهتر بشم
هنوز هم یکجاهایی ذهنم درگیر میشه با خودم و با بقیه اما سریع مچش رو میگیرم و همون هم خدا کمک میکنه وگرنه اگر به خودم باشه که هیچی دیگ
خدارو شکر