اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من آدمی بودم که هنگام عصبانیت بی نهایت دوست داشتم فریاد بکشم. الان و این روزها دیگه اینطور نیست، این روزها وقتی عصبانی میشم، میرم و فایل صوتی استاد رو گوش میدم. همون فایل که در مورد مناجات ملاصدرا هست. آرامشی که استاد داخل اون فایل داره بی نظیره، گویا استاد کلمات رو از دریچه ی قلب پاکشون منتقل کردند. حتماً به اون فایل گوش بدید، بی نظیره …
من تا قدم 5 دوره دوازده قدم دنبال کردم و بعدش تصمیم گرفتم دوره رو دوباره از اول ببینیم و همچنین از طریق برچسب های سایت همون کلیدها یسری پاشنه اشیل های خدمو بررسی میکنم انگار که بعد این 5 قدم صلح بیشتری در من جاریه و به خدشناسی بهتری رسیدم که تونستم پاشنه های اشیلی رو توخدم تشخیص بدم
و به این فایل هم از طریق کلید خدشناسی توی سایت رسیدم
و بعدش میخام برم سراغ یه کلید دیگه و به اگاهی هاش چنگ بزنم تاوقتی این پاشنه ها اشیل مرتفع بشن و برم مرحله بعد
اینقدر این شدن این باور شدن تو من قوی شده که شاید بگم جزو مهمترین باورهای من است
باور دارم میشه حتی همین الان که دارم کامنت میذارم به این فکر میکنم که چند وقتی دیگه وقتی از لحاظ مالی و روابط و سلامتی به 100 برابر این چیزی که هستم رسیدم بیام و این کامنت ها رو میخونم و باخدم میگم افرین که تو اون مرحله شروع به خدشناسی کردی و ترمز هارو برداشتی
یکی از پاشنه های اشیل من خونواده من هستند شاید برای خیلی ها نقطه قوتشون باشه اما برای من برعکسه دیشب یسری باور های سمی رو از وجودم کشیدم بیرون که باعث میشد با پدر و مادرم در صلح نباشم
باهرکدوم به طریقی در جنگم
و همه اینا باعث میشه باخدم در جنگ باشم
یه چیزی فهمیدم
جنگ جاییه که تو اون نقطه خدشناسی نرسیده باشیم و مبهم باشه براخدمون باورهای محدود کننده اون نقطه رو روشن نکرده باشیم
دقت کنید نمیگم باورمثبتش بسازیم فقط منفیه رو ببینیم باعث میشه در صلح باشیم میدونیم تو این نقطه مشکل داریم واز دیگران نمیبینم دیگه به دیگران تهمت نمیزنیم و توهین نمیکنیم
من توقعات بیجایی از پدرم داشتم فکر میکردم اون باید برای من برای زندگی من امکانات فراهم کنه و از طرفی اون زندگی کردن بلد نیست و من باید بجاش زندگی کنم
پس این باور بد رو تغییر دادم ینی دارم سعی میکنم که به خدم بفهمونم که دیگران در زندگی من مسئولیتی ندارن اگه کسی کمک کرد یا بدی کرد اختیارشو داره اما تو نباید توجهتو به سمت اون ببری تو صاحبی داری که کریمه پس چه نیازت به دیگران این شدکه تصمیم گرفتم پدرم رو و نقاط مثبتش رو تحسین کنم این یه باورخیلی عمیقه و چندین ساله و کار داره تا به ارامش برسه و جنگ رو تو اون زمینه به صلح تبدیل کنم
اما شدنیه چون خیلی از باورهای چندین ساله رو با همین ایده تغییر دادم
این باور همیشه باعث میشد که خیلی رفتار های بدی داشته باشم کنترل خدم رو از دست بدم و کارهایی کنم یا حرف هایی بزنم که بعدا پشیمون بشم اما از وقتی باخدم نشستم و تصمیمات ازپیش تعیین شده گرفتم باعث شد مواقع حساس بتونم تا حد بیشتری خدم رو کنترل کنم.
به عنوان یه چالش میخام انجامش بدم تا به نهایت صلح در این زمینه برسم خدایا من رو در برابر شیطان های درونم حمایت کن و مرا بر انان که پیروز گردان
همانا تو و هرکسی با توست برحق است و همیشه حق پیروز است.
من در مورد تصمیمات احساسی ام می خواستم بگویم این که من بدون فکر کردن و تصمیم عقلی فقط بر اساس احساسم تصمیم به ازدواج کردم و چه ازدواجی کردم شکنجه گاه واقعی بود الان که دارم با قوانین آشنا می شوم تازه می فهمم که قوانین در هر زمان و مکانی درست عمل می کند منی که اخلاق های فرد مورد نظرم را در دوران نامزدی شناخته بودم چون دوستش داشتم ازدواج کردم نتوانستم بر احساساتم کنترل کنم و به خودم می گفتم که رفتارهایش در زندگی درست می شود ولی فقط وعده و عیدی نبود درست نشد که هر روز هم بدتر میشد و نمی توانستم چیزی هم بگویم چون می دونستم و هر چه می گذشت برایم همانند شکنجه بود و شکنجه گاهی بیش نبود بیشتر افراد که از اوایل ازدواجشان لذت می برند برای من عذابی بیش نبود استاد به خاطر آموزش هایی که به ما می دهید ممنونم من که کا ازدواجم به طلاق کشید ولی حالا می دانم که اگر صد بار دیگه فقط تصمیم احساسی کنم همین نتیجه بد را خواهد داشت
من خودم دوبار تصمیم احساسی شدید گرفتم که پسرم مرتکب خطا و اشتباهی شده بود که تصمیم گرفتم تنبیه بدنی کنم پسرمو که با مقاومت پسرم در دفاع از خودش روبرو شدم که موجب شد پسرم به خودش آسیب شدید بزنه و کار به بیمارستان بستری جراحی و کلی هزینه کشید
و مشاهده این ویدیو موجب شد که از یک تصمیم گیری احساسی و سریع که کار بسیار سخت پیش میرفت منصرف شده و اجازه دادم زمان تاثیر خودشو بگذارد
تصمیمگیریهای احساسی در اوج خشم و عصبانیت معمولاً به دلیل تأثیرات احساسی و بدون توجه به منطق و منافع طولانیمدت انجام میشوند. این نوع تصمیمگیریها ممکن است عواقب جدی داشته باشند. بهطور خلاصه، این عواقب عبارتاند از:
1. آسیب به روابط اجتماعی: تصمیمگیریهای احساسی میتوانند به تنشها و دعواها در روابط با دیگران منجر شوند.
2. تأثیر بر تصمیمهای شغلی: در محیط کار، تصمیمگیریهای احساسی ممکن است باعث اشتباهات و اختلالات در کار شود.
3. تأثیر بر تصمیمهای مالی: تصمیمگیریهای احساسی ممکن است باعث خریدهای نادرست و هزینههای غیرضروری شود.
4. تأثیر بر سلامت جسمی و ذهنی: خشم مداوم میتواند به بروز بیماریهای قلبی، اختلالات روانی، استرس و افسردگی منجر شود .
در کتاب آیین دوست یابی دیل کارانگی مطلب بسیار جالبی در رابطه با همین اشاره میکنه:
(( در ارتش آلمان یک سرباز حق ندارد که بلادرنگ پس از وقوع اهانتی به مافوق خود مراجعه و از شخص خاطی شکایت کند او میبایست ابتدا شبی را به روز آورد و خشم خود را تسکین دهد. و اگر بلافاصله شکایت نماید او را تنبیه میکنند ))
من که همیشه فکر میکردم آدم آرومی هستم و تو موقعیت های عصبانیت خیلی کم عصبی میشدم.شنیدید که میگن من عصبانی نمیشم ولی اگه عصبی بشم اتفاقای خیلی بد میفته.
منم دقیقا از این دسته آدما هستم ولی وقتی ریشه یابی میکنم میبینم بیشتر مواقع بخاطر ترس عصبانی نمیشم و احساسمو بروز نمیدم که بعدا خودخوری میکنم یا اینکه تو لحظه ی عصبانیت تصمیم میگیرم و عواقب خیلی بدی داره.
من مثال های زیادی دارم از این جور مسائل:
مثلا شرکت در بورس همون موقع که همه ی مردم احساسی هجوم میبردن، یا راه اندازی کار و گرفتن شریک بخاطر ترس ، یا دعواهایی که بخاطر بوق زدن تو رانندگی پیش میاد….
ممنون استاد عزیز که این فایل رو آماده کردید که واقعا اگه همین فایل رو مردم بدونن کلی از پرونده های دادگاه کم میشه
دوستون دارم و از خدا میخوام هر روز از دیروزم بهتر باشم
سلام به بزرگترین نعمت و صدای خداوند در زندگی من ،استاد عباسمنش
3سال از آشنایی من با آموزه های استاد میگذره .از اونجایی که من تو روابط باورهای وحشتناک که حتی نمیتونم به زبان بیارم داشتم به تعداد فراوان در مورد زن ها مردها و…بزرگترین بیشترین و تکراری ترین تضاد های زندگی من در زمینه روابط بوده ،دو سال زمان برد من با تضاد های پی در پی مختلف ده ها باور اشتباه خودم را پیدا کردم دوسال زمان برد تا من نواقص خودم رو بشناسم بخش عمده ای باور های غلط در زمینه روابط و بخش عمده ای مربوط به عزت نفس بشدت پایین من و بخش دیگر شرک های اشکار و مخفی که داشتم بود .بعد از دوسال من بودم و لیستی ازباورهای خرابم که از جامعه خانواده کتابهای اشتباه از خود ساخته بودم .خداوند هدایتم کرد یکسال تمام هر روز به مدت 5یا 6ساعت باورهای اشتباه در زمینه روابط رو گوش می دادم و متعهدانه ادامه دادم خیلی سخت بود خیلی ذهنم مقاومت داشت خیلی دست و پا میزدم خیلی از اهرم رنج و لذت استفاده میکردم اشک میریختبم و میخوااااااستم که تغییر کنم .بعد از یکسال احساسم کاملا تغییر کرد آرامش واقعی و در ادامه این احساس عملکرد متفاوتی داشتم بدون اینکه بخوام زور بزنم .و اما باز هم این رابطه بد میشد اما کمرنگ تر کمتر و کمتر و کمتر یا مدت زمان قهر پایین میومد یا کیفیت دعوامون یعنی مثلاً اگر قبلاً کلی توهین و تهدید میشدم اما دیگه خبری از اونها نبود انگار شوهرم قدرت قبل رو نداشت دیگه.امسال هدایت شدم که بطور جدی روی عزت نفسم کار کنم اما بمحض شروع باز هم به تضاد روابط با همسرم برخورد کردم که جنس اتفاق تکراری بود تحقیر و تحدید ،من که دوسالی یه بار مریض نمیشدم بلافاصله بعد دعوا با همسرم (که یجورایی دعوا بهم تحمیل شد و اکثر دعواهامون تحمیلی بوده توی رابطه .)مریض شدم اما زمانی که مریض بودم بشدت قلبم آرام بود اما جسمم نه .اینبار تضاد رو بررسی کردم و چون من یک سال روی خودم کار کرده بودم خودم خیلی با خودم در صلح بودم و اینبار مطمئن شدم که این تضاد نمیتونه از باورهای اشتباه من باشه یا حداقل احتمالش خیلی کمه و بیشتر وقتی همه چیز رو بررسی کردم متوجه شدم همسر من بیماری به نام+ ازارگرعاطفی داره +البته جای تعجب هم نداشت من سالی که با همسرم ازدواج کردم یک دختر بشدت حساس افسرده باورهای بشدت وحشتناک در زمینه روابط داشتم پس اگر با شخصی غیر از همسرم ازدواج میکردم جای تعجب داشت ،چون آزارگر عاطفی یک بیماری هست که خیلی حرفه ای به شیوه ای نامحسوس در تلاش هست که مخاطب خودش رو فارغ از اینکه عشقش هست یا مادر بچه هاشه ،به طرق مختلف تحریک کنه تحقیر کنه تحدید کنه مسخره کنه ناامید کنه و عزت نفسش رو پایین بیاره و این بیماری پس از 11سال زندگی مشترک ،زمانی که خودم یکسال خودمو از باورهای خراب و بد پاک کردم در این موقعیت بیماری همسرم خودش رو به من نشون داد.تا اون موقع تمام کوتاه آمدن ها عذرخواهی ها از طرف من بود اما اینبار مطمئن بودم که یه مشکل از جای دیگه داره آب میخوره حالا میخوام بگم وقتی تمام اتفاقات زندگی رو مرور کردم فهمیدم 11 سال قربانی یک فرد آزارگر عاطفی بودم و 11سال با باورهای خراب خودم و بیماری همسرم میتونید فکرش رو بکنید چه روزهایی رو پشت سر گذاشتم ،تصور اینکه همسرم بطور نامحسوس داره حال منو بد میکنه و دوست داره غم و ناراحتی از من ببینه،بلعث شد احساس تنهایی کنم احساس غریبی که همسرم نمیتونه دوست همدمم باشه یعنی هیچ احساسی رو نمیتونم باهاش اشتراک بزارم چون بر اساس بیماریش اینطوری تعریف شده اون زمانی حالش خوبه که بتونه منو از نظر عاطفی آزار بده ،و این وحشتناکه ،و اینو هم بگم همه ی اینکارها رو نامحسوس انجام میده و من غیر مستقیم حسم بد میشه و اگر بخوام حرفی بزنم محکوم میشم به دیوانگی و صبر نداشتن و.القاب دیگه که یک شخصیت آزارگر عاطفی دنبال به قربانیش بده. .خب وقتی به این موضوع فکر میکردم عصبانی میشدم ،وقتی دقیقا همسرم توی بازی بود و داشت نامحسوس با احساسات من بازی میکرد نتونستم خودمو کنترل کنم رفتم بهش گفتم تمومش کن و من فهمیدم تو این بیماری رو داری و….خیلی پشیمونم از این گفته م چون روانشناس بهم گفت هرگز بهش نگو ،فقط شاد باش قوی تر باش روی اهدافت متمرکز باش وارد بحث نشو جوابشو نده احترامش رو نگه دار تا قدرت رو ازش بگیری ،ولی من اینقدر احساس بی کسی میکردم که انگار شوهر دارم اما ندارم کسی رو حس میکنم که هر لحظه میخواد حس منو بد کنه دست رو نقطه ضعف هام بزاره و….و چون حق خودم میدونستم عصبانیتم رو رفتم جلو بهش گفتم شخصیتش چیه و دیگه نمیتونه از من سواستفاده کنه ،،،اما اون بدتر و بدتر شد و اینبار به طور آشکارا خودش رو نشون داد ،و همینطور داره ادامه میده …و من اینقدر صبحی حالم بد بود تمام کارهایی که میدونستم رو انجام دادم جمله تاکیدی فایل توحیدی فایل عزت نفس نوشتن شکرگزاری اما قلبم درد میکرد حالم بدتر میشد ،و جالب اینجاست امروز من از شدت عملکردهای آزارگر همسرم هستش حسم خیلی بد شد اما فکرم رو بطور واضح نتونستم شناسایی کنم اینقدر مخفیه فقط حس بد من داره میگه تو مغز من یه فکر داره میچرخه،بعد ساعت ها تلاش آروم نشدم تا اینکه اومدم تو سایت هدایت شدم به این فایل ها و واقعا صدای استاد آرومم کردو اشک ریختم گفتم خدایا شکرت تو این بی کسی هام که استاد عباسمنش مثل یه برادر دلسوز صداش آرومم کرد .دوستان ممنون میشم برای آرامش بیشتر اگر راه کاری دارید بهم بگید برای کنترل ذهنم .مواقعی که همسرم بی توجهی میکنه تحقیر میکنه تحدید یا هر بازی که هدفش ناراحت کردن کنه. در پناه خدا باشید
احساس میکنم خیلی آدم خوشبخت و خوش شانسی ام که میتونم از آگاهی هایی که شما به ما آموزش میدید استفاده کنم و هر روز نسبت به روز قبل بهتر و بهتر بشم. اول از همه بگم استاد من هم دقیقا مثل شما هستم و نسبت به گذشته ام خیلی فرق کردم و انگار یک آدم دیگه شدم و خیلی خیلی بهتر شدم و به قول شما هیچ ربطی به گذشته ام ندارم.
من آدمی بودم که سر جزئی ترین مسایل بحث و دعوا میکردم یا خیلی احساساتی میشدم. بعضی وقتها هم یه تصمیمهایی میگرفتم که الان وقتی بهش فکر میکنم میبینم در حد یه بچه دو ساله رفتار کردم!
ضررهایی که به خودم وارد کردم بخاطر زود احساساتی شدن و تصمیم عجولانه گرفتن خیلی زیاده. یکی از اون موارد که الان یادم میاد مربوط به چند سال پیشه که هنوز من قانون رو نمی دونستم. توی محل کارم همیشه با همکارام بحث و جدل داشتم سر موضوعات مختلف و بعضا پیش پا افتاده. همیشه فکر میکردم حق با منه و من درست میگم و بقیه دارن به من زود میگن! خیلی زود احساساتی میشدم و بعضی وقتها گریه ام میگرفت! و اتفاقی که می افتاد همیشه به ضرر من تموم میشد و خودم متوجه نبودم که این من هستم که دارم این همه اتفاقات منفی رو رقم میزنم. این من هستم که دارم چیزهای منفی رو جذب میکنم و همیشه هم غر می زدم.
اما وقتی که با سایت شما آشنا شدم کم کم متوجه شدم که مقصر به وجود اومدن همه این اتفاقات بد خود من بودم و این منم که باید عوض بشم نه دیگران. بعد از اینکه حرفهای شما رو شنیدم انگار آبی بود روی آتیش داشتم کم کم آروم میشدم. دیگه با کسی بحث نمیکردم. نمی خواستم کسی رو قانع کنم و سعی ام این بود تمرکزم روی رفتارم باشه. از اون موقع شدم یک آدم دیگه که وقتی رئیسم چند وقت داشت با من صحبت میکرد دقیقا به همین نکته اشاره کرد. گفت انگار یکی دیگه شدی و اون آدم عصبی و پر حاشیه نیستی. خیلی خوشحال شدم وقتی این حرف رو شنیدم و به خودم افتخار کردم. خدا رو شاهد میگیرم استاد از وقتی که رویکردم رو عوض کردم و سعی کردم همیشه خونسردیم رو حفظ کنم تمام کارها خودبخود و بدون هیچ دردسری انجام میشه و من بدون هیچ زحمتی همه کارها رو جلو میبرم که این هم از لطف خداست.
در آخر میخواستم ازتون تشکر کنم استاد عزیز به خاطر همه درس هایی که به ما دادید و باعث شدید زندگی خیلی خیلی زیباتر بشه. خدا رو شکر میکنم به خاطر همه نعمت ها و فراوانی هایی که به ما داده و توی زندگی همیشه و همیشه حواسش به ما بوده و هست. خدایا شکرت
استاد عزیزم امیدوارم همیشه در پناه خدا شاد و خوشحال ثروتمند و سعادتمند باشید.
منم تصمیمات احساسی زیادی گرفتم که ضربه خوردم و بعد خودم خیلی پشیمون شدم
ولی خداروشکر کم کم تونستم خودمو جمع جور کردم موقع اینکه عصبی یا احساس بدی داشتم
یکی از کارهای که میکنم وقتی عصبی یا احساسم بده سعی میکنم اون مکانی که هستمو ترک کنم یا خیلی سعی میکنم تا جایی که امکان داره حرفی نزنم واز موقعی که وارد سایت استاد شدم خدارو 100 هزار مرتبه شکر باز تو این شرایط شخصیتم خیلی بهتر شده ولی چون احساس بد واقعا کنترل کردشون بعضی وقتا خیلی سخت میشه باید بتونیم همیشه روی خودم کار کنم تا تسلطم رو بیشتر کنم.
اول تشکر میکنم از استاد عباسمنش که این روزها فایل های مثل همیشه پر محتوایی رو مرتبا روی سایت میزارن که هر دفعه برای ما ذوق باز کردن یک هدیه ی ارزشمند رو به همراه داره.
بعد تشکر میکنم از دوستانم در سایت که کامنت میگذارند و این گنجینه ی الگوها و شواهد بی نظیر خودشناسی و موفقیت رو هر روز غنی تر میکنند.
گاهی اوقات بعضی کامنتها آنقدر عمیق و در از حزئیات شگفت انگیز دوستان از خودشناسی و هدایت خداوند هست که من نمیتونم برم سراغ کامنت بعدی، گوشی رو میزارم کنار تا همینی که خواندم رو بتونم هضم کنم. آنقدر که عالی هستن تجربه ی دوستان.
از همه ی شما سپاسگزارم.
من یه تجربه ای رو درباره ی تنفس عمیق میخوام بگم که برای من معجزه کرده.
وقتی برای زایمان در بیمارستان بودم، از ناحیه برشسزارین درد زیادی داشتم. کسانی که تجربه ش رو دارند می دونن من چیمیگم..
من سالها قبل درباره ی تاثیر مثبت تنفس عمیق خونده بودم ولی خدا شاهده که نمیدونم چی شد تو اون موقعیت پر از درد این ایده به من الهام شد که تنفس عمیق داشته باشم. و به طرز معجزه آسایی این کار یعنی تنفس عمیق به صورت دم طولانی و بازدم طولانی با لبهای نیمه بسته ،
درد من رو به طرز چشم گیری کاهش میداد.
این یعنی تأثیر شگرف تنفس عمیق بر آرامش و حس خوب در بدن،
هیچ وقت اون تجربه رو فراموش نمیکنم.
نفر دیگه ای که در اتاق من بود از پمپ درد که حاوی مسکن بود استفاده میکرد، ولی به جرأت میگم من از روش خودم راضیتربودم تا ایشون از پمپ درد.
مطمئنا هر چی که استاد میگن روش امتحان پس داده و قابل اطمینانی هست.
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️
واقعا نمیدونم چطوری خدارو سپاسگزاری کنم هر فایلی از شما میشنوم یا میبینم انگار همون چیزی هستش که من میخواستم بشنوم؛
واقعیتش دقیقا روزی که شما این فایلو گذاشتید روی سایت من از خدا خواستم در مورد یه موضوعی هدایتم کنه و نشونه هایی نشونم بده و وقتی این فایلو شندیم داشتم دیوونه میشدم ، نه فقط این فایل یه مدتی هست که اینطوری شدم و هر وقت از خدا نشونه میخوام در سریع ترین زمان بهم نشون میده و این مدت زمان دیدن اون نشونه هم هر چقدر گذشته سریع تر شده، و به خاطر همینه که من وابسته هدایت خداوند شدم و بارها تو کامنتا گفتم؛ استاد جان به خاطر همینه که میگم اینجا مامن امنی برای اونهایی ست که میخوان هدایت بشن
من چند روز پیش درباره موضوعی دچار تردید شدم و اومدم با خودم منطقی فکر کردم اگه اون کارو انجام بدم شاید درست نباشه و به این نتیجه رسیدم ولی راضیم نمیکرد گفتم خدایا خودت بهم نشونه نشون بده و دقیقا این فایلو که گوش کردم دیدم واقعا نباید اون کارو انجام بدم و باید صبر کنم چون همونطور که تو این فایل گفتید اگه تصمیمی که میگیرم از روی ترس و نگرانی باشه اون تصمیم ، تصمیم احساسیه و تصمیم اشتباهیه، چون موضوعی که بهش فکر میکردم مالی بود به خودم گفتم یوسف به حرف استاد گوش بده و اگه میخوای این کارو بکنی و منبعش ترسه اقدام نکن و اجازه بده مسیرتکاملتو طی کنی؛ چون فکر میکردم اگه این کارو بکنم از لحاظ مالی به نفعم میشه
استاد جان اینکه گفتید وقتی عصبانی و خشمگین و ناراحت هستیم تصمیم نگیریم کاملا درسته و هر بار داشتید تو این فایل صحبت میکردید با خودم میگفتم راست میگه راست میگه چقدر عالی توضیح دادید ، اکثر ما از همین تو لحظه تصمیم گرفتن ها چقدر ضربه خوردیم و لطمه دیدیم، چه کار های اشتباهای کردیم چه حرف های نابجایی زدیم چه رفتارهای ناشایستی ازمون سرزد، من هم همین اشتباهاتو کردم چه تو روابطم با همسرم چه تو روابطم با خوانواده ام و چه دیگران؛ چه تصمیمات اشتباه مالی گرفتم و خودمو اذیت کردم؛ ولی دارم درس میگیرم از اون اشتباهاتم امیدوارم که هر روز بیشتر تمرین کنم و هرروز بیشتر از اون اشتباهات درس بگیرم و تو عمل پیاده کنم؛ همونطور که گفتید یکی از راه ها سکوت کردنه؛ به نظر من که بهترین راهه؛ چون باعث میشه فکر کنیم به حرفی که میخوایم بزنیم یا به رفتاری که میخوایم انجام بدیم، الان میفهمم و دارم درک میکنم
استاد جان خودم بیشتر مواقع سعی میکنم که همین کارو بکنم و سکوت کنم و از اون محیط یا موقعیت خارج بشم تا کمی فکر کنم و آروم بشم؛ چون فکر کردن و آروم شدن باعث میشه به خودمون فرصت تصمیم گیری درست میده بقول شما هر تصمیمی تو موقعیت احساسی شدید بگیریم کاملا تصمیم اشتباهیه و تبعات جبران ناپذیری داره؛ الان میفهمم که تمام حوادث فیزیکی بین دو نفر چه تو روابط زناشویی چه زندگی اجتماعی از تصمیمات عجولانه و احساسی بوده؛ مثلا تو بحث بورس یا ارزهای دیجیتال خیلی تبلیغ میکردن که وارد شید الان بازار صعودیه ورود نکنی باختی یا فلان ملکو نخری باختی یا فلان ثبت نام خودرو شرکت نکنی ضرر میکنی و دیدم که تمام اینها تصمیمات احساسی و از روی ترسه، به شخصه خودم تو هیچ کدوم از این نمونه ها شرکت نکردم
همونطور که گفتم خودم بیشتر تو مواقع احساسی سکوت میکنم انتخاب بعدیم بازی کامپیوتریه چه یا موبایل چه با کنسول بازی ، تماشای فیلم و سریال هم یکی دیگه از انتخاب هامه ، باعث میشه فکرم از اون محیط دور بشه؛ یکی از کارهایی که یادگرفتم تو این مواقع نکنم رانندگیه چون پشت فرمون نشستن به تمرکز نیاز داره سعی میکنم رانندگی نکنم
البته بگم همین این ها مستلزم طی کردن تکامله من هم قبلا سریع واکنش احساسی نشون میدادم زود هیجانی میشدم حتی تو یه مثال من در شرایطی قرار گرفتم که انقدر ناراحت و غمگین بودم میخواستم خودکشی انجام بدم ولی خدا کمکم کرد و اون برحه از زمانو پشت سر گذاشتم و دست به چنین کار اشتباهی نزدم سعی کردم امید داشته باشم به خدای مهربون و خداروشکر الان خیلی بهترم، هنوز جا داره که روی خودم کار کنم ولی میبینم که بهتر شدم؛
دوش آب سرد گرفتن خیلی کمک میکنه ، پیاده روی و قدم زدن هم گزینه خیلی خوبیه، نفس عمیق کشیدن بسیار عالیه؛ بازی کردن با حیوونا به نظرم یه روش کاربردیه که ذهن آدمو از اتفاقات اون موقع دور میکنه
ولی این که تو ذهنت به خودت بگی من باید خودمو آروم کنم چون هر تصمیمی تو شرایط احساسی شدید بگیرم اشتباهه، اینخودش یه کمک کننده بسیار عالیه؛ این سوال هم میتونیم از خودمون بپرسیم که آیا این موضوع چند وقت دیگه برامون اهمیت داره یا نه ؟ همین سوال خیلی میتونه به آدم کمک کنه که سریع واکنش نشون نده و اجازه بده زمان حلش کنه، چون بقول شما زمان حلال مشکلاته و ذهن نمیخواد که به مدت طولانی از چیزی ناراحت و خشمگین باشه و همیشه تو حالت اضطرار قرار بگیره چون هر چقدر تو احساسبد بمونیم از جنس همون اتفاق واسمون میفته
استاد جان به نظرم اینکه تصمیم احساسی میگریم یا نه برمیگرده به ایمانمون، کسی که به خداوند ایمان داره میتونه در شرایط حساس توکل کنه به خداوند و خودشو آروم کنه البته که کار بسیار سختیه در شروع کار ولی یواش یواش با تمرین میشه به این نقطه رسید که به خدا توکل کرد و به خودمون بگیم همه چیز تحت کنترل خداونده همه چیز رو نظمه و هیچ اتفاق بدی برای من نمیفته حتما خیری در کار هست و کلی حرف های مثبت که نشون از ایمانمون به خداوند داره، امیدوارم همه مون بتونیم به این مسیر هدایت بشیم و تکاملمونو طی کنیم و اجازه بدیم خداوند کارهارو برامون انجام بده
خیلی دوستون دارم استاد جان و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
من آدمی بودم که هنگام عصبانیت بی نهایت دوست داشتم فریاد بکشم. الان و این روزها دیگه اینطور نیست، این روزها وقتی عصبانی میشم، میرم و فایل صوتی استاد رو گوش میدم. همون فایل که در مورد مناجات ملاصدرا هست. آرامشی که استاد داخل اون فایل داره بی نظیره، گویا استاد کلمات رو از دریچه ی قلب پاکشون منتقل کردند. حتماً به اون فایل گوش بدید، بی نظیره …
با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته مهربان
من میخام بعد چند وقت کامنت بذارم
اوضاع از این قراره
من تا قدم 5 دوره دوازده قدم دنبال کردم و بعدش تصمیم گرفتم دوره رو دوباره از اول ببینیم و همچنین از طریق برچسب های سایت همون کلیدها یسری پاشنه اشیل های خدمو بررسی میکنم انگار که بعد این 5 قدم صلح بیشتری در من جاریه و به خدشناسی بهتری رسیدم که تونستم پاشنه های اشیلی رو توخدم تشخیص بدم
و به این فایل هم از طریق کلید خدشناسی توی سایت رسیدم
و بعدش میخام برم سراغ یه کلید دیگه و به اگاهی هاش چنگ بزنم تاوقتی این پاشنه ها اشیل مرتفع بشن و برم مرحله بعد
اینقدر این شدن این باور شدن تو من قوی شده که شاید بگم جزو مهمترین باورهای من است
باور دارم میشه حتی همین الان که دارم کامنت میذارم به این فکر میکنم که چند وقتی دیگه وقتی از لحاظ مالی و روابط و سلامتی به 100 برابر این چیزی که هستم رسیدم بیام و این کامنت ها رو میخونم و باخدم میگم افرین که تو اون مرحله شروع به خدشناسی کردی و ترمز هارو برداشتی
یکی از پاشنه های اشیل من خونواده من هستند شاید برای خیلی ها نقطه قوتشون باشه اما برای من برعکسه دیشب یسری باور های سمی رو از وجودم کشیدم بیرون که باعث میشد با پدر و مادرم در صلح نباشم
باهرکدوم به طریقی در جنگم
و همه اینا باعث میشه باخدم در جنگ باشم
یه چیزی فهمیدم
جنگ جاییه که تو اون نقطه خدشناسی نرسیده باشیم و مبهم باشه براخدمون باورهای محدود کننده اون نقطه رو روشن نکرده باشیم
دقت کنید نمیگم باورمثبتش بسازیم فقط منفیه رو ببینیم باعث میشه در صلح باشیم میدونیم تو این نقطه مشکل داریم واز دیگران نمیبینم دیگه به دیگران تهمت نمیزنیم و توهین نمیکنیم
من توقعات بیجایی از پدرم داشتم فکر میکردم اون باید برای من برای زندگی من امکانات فراهم کنه و از طرفی اون زندگی کردن بلد نیست و من باید بجاش زندگی کنم
پس این باور بد رو تغییر دادم ینی دارم سعی میکنم که به خدم بفهمونم که دیگران در زندگی من مسئولیتی ندارن اگه کسی کمک کرد یا بدی کرد اختیارشو داره اما تو نباید توجهتو به سمت اون ببری تو صاحبی داری که کریمه پس چه نیازت به دیگران این شدکه تصمیم گرفتم پدرم رو و نقاط مثبتش رو تحسین کنم این یه باورخیلی عمیقه و چندین ساله و کار داره تا به ارامش برسه و جنگ رو تو اون زمینه به صلح تبدیل کنم
اما شدنیه چون خیلی از باورهای چندین ساله رو با همین ایده تغییر دادم
این باور همیشه باعث میشد که خیلی رفتار های بدی داشته باشم کنترل خدم رو از دست بدم و کارهایی کنم یا حرف هایی بزنم که بعدا پشیمون بشم اما از وقتی باخدم نشستم و تصمیمات ازپیش تعیین شده گرفتم باعث شد مواقع حساس بتونم تا حد بیشتری خدم رو کنترل کنم.
به عنوان یه چالش میخام انجامش بدم تا به نهایت صلح در این زمینه برسم خدایا من رو در برابر شیطان های درونم حمایت کن و مرا بر انان که پیروز گردان
همانا تو و هرکسی با توست برحق است و همیشه حق پیروز است.
شکر
تشکر
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سلام بر عباسمنشی های عزیز
من در مورد تصمیمات احساسی ام می خواستم بگویم این که من بدون فکر کردن و تصمیم عقلی فقط بر اساس احساسم تصمیم به ازدواج کردم و چه ازدواجی کردم شکنجه گاه واقعی بود الان که دارم با قوانین آشنا می شوم تازه می فهمم که قوانین در هر زمان و مکانی درست عمل می کند منی که اخلاق های فرد مورد نظرم را در دوران نامزدی شناخته بودم چون دوستش داشتم ازدواج کردم نتوانستم بر احساساتم کنترل کنم و به خودم می گفتم که رفتارهایش در زندگی درست می شود ولی فقط وعده و عیدی نبود درست نشد که هر روز هم بدتر میشد و نمی توانستم چیزی هم بگویم چون می دونستم و هر چه می گذشت برایم همانند شکنجه بود و شکنجه گاهی بیش نبود بیشتر افراد که از اوایل ازدواجشان لذت می برند برای من عذابی بیش نبود استاد به خاطر آموزش هایی که به ما می دهید ممنونم من که کا ازدواجم به طلاق کشید ولی حالا می دانم که اگر صد بار دیگه فقط تصمیم احساسی کنم همین نتیجه بد را خواهد داشت
استاد بی نهایت سپاسگزارم
خانم شایسته ممنونم
بنام تنها منبع قدرت جهان
من خودم دوبار تصمیم احساسی شدید گرفتم که پسرم مرتکب خطا و اشتباهی شده بود که تصمیم گرفتم تنبیه بدنی کنم پسرمو که با مقاومت پسرم در دفاع از خودش روبرو شدم که موجب شد پسرم به خودش آسیب شدید بزنه و کار به بیمارستان بستری جراحی و کلی هزینه کشید
و مشاهده این ویدیو موجب شد که از یک تصمیم گیری احساسی و سریع که کار بسیار سخت پیش میرفت منصرف شده و اجازه دادم زمان تاثیر خودشو بگذارد
تصمیمگیریهای احساسی در اوج خشم و عصبانیت معمولاً به دلیل تأثیرات احساسی و بدون توجه به منطق و منافع طولانیمدت انجام میشوند. این نوع تصمیمگیریها ممکن است عواقب جدی داشته باشند. بهطور خلاصه، این عواقب عبارتاند از:
1. آسیب به روابط اجتماعی: تصمیمگیریهای احساسی میتوانند به تنشها و دعواها در روابط با دیگران منجر شوند.
2. تأثیر بر تصمیمهای شغلی: در محیط کار، تصمیمگیریهای احساسی ممکن است باعث اشتباهات و اختلالات در کار شود.
3. تأثیر بر تصمیمهای مالی: تصمیمگیریهای احساسی ممکن است باعث خریدهای نادرست و هزینههای غیرضروری شود.
4. تأثیر بر سلامت جسمی و ذهنی: خشم مداوم میتواند به بروز بیماریهای قلبی، اختلالات روانی، استرس و افسردگی منجر شود .
در کتاب آیین دوست یابی دیل کارانگی مطلب بسیار جالبی در رابطه با همین اشاره میکنه:
(( در ارتش آلمان یک سرباز حق ندارد که بلادرنگ پس از وقوع اهانتی به مافوق خود مراجعه و از شخص خاطی شکایت کند او میبایست ابتدا شبی را به روز آورد و خشم خود را تسکین دهد. و اگر بلافاصله شکایت نماید او را تنبیه میکنند ))
باسلام خدمت دوستان عزیز
من که همیشه فکر میکردم آدم آرومی هستم و تو موقعیت های عصبانیت خیلی کم عصبی میشدم.شنیدید که میگن من عصبانی نمیشم ولی اگه عصبی بشم اتفاقای خیلی بد میفته.
منم دقیقا از این دسته آدما هستم ولی وقتی ریشه یابی میکنم میبینم بیشتر مواقع بخاطر ترس عصبانی نمیشم و احساسمو بروز نمیدم که بعدا خودخوری میکنم یا اینکه تو لحظه ی عصبانیت تصمیم میگیرم و عواقب خیلی بدی داره.
من مثال های زیادی دارم از این جور مسائل:
مثلا شرکت در بورس همون موقع که همه ی مردم احساسی هجوم میبردن، یا راه اندازی کار و گرفتن شریک بخاطر ترس ، یا دعواهایی که بخاطر بوق زدن تو رانندگی پیش میاد….
ممنون استاد عزیز که این فایل رو آماده کردید که واقعا اگه همین فایل رو مردم بدونن کلی از پرونده های دادگاه کم میشه
دوستون دارم و از خدا میخوام هر روز از دیروزم بهتر باشم
به نام خدای یکتا رب جهانیان
سلام به بزرگترین نعمت و صدای خداوند در زندگی من ،استاد عباسمنش
3سال از آشنایی من با آموزه های استاد میگذره .از اونجایی که من تو روابط باورهای وحشتناک که حتی نمیتونم به زبان بیارم داشتم به تعداد فراوان در مورد زن ها مردها و…بزرگترین بیشترین و تکراری ترین تضاد های زندگی من در زمینه روابط بوده ،دو سال زمان برد من با تضاد های پی در پی مختلف ده ها باور اشتباه خودم را پیدا کردم دوسال زمان برد تا من نواقص خودم رو بشناسم بخش عمده ای باور های غلط در زمینه روابط و بخش عمده ای مربوط به عزت نفس بشدت پایین من و بخش دیگر شرک های اشکار و مخفی که داشتم بود .بعد از دوسال من بودم و لیستی ازباورهای خرابم که از جامعه خانواده کتابهای اشتباه از خود ساخته بودم .خداوند هدایتم کرد یکسال تمام هر روز به مدت 5یا 6ساعت باورهای اشتباه در زمینه روابط رو گوش می دادم و متعهدانه ادامه دادم خیلی سخت بود خیلی ذهنم مقاومت داشت خیلی دست و پا میزدم خیلی از اهرم رنج و لذت استفاده میکردم اشک میریختبم و میخوااااااستم که تغییر کنم .بعد از یکسال احساسم کاملا تغییر کرد آرامش واقعی و در ادامه این احساس عملکرد متفاوتی داشتم بدون اینکه بخوام زور بزنم .و اما باز هم این رابطه بد میشد اما کمرنگ تر کمتر و کمتر و کمتر یا مدت زمان قهر پایین میومد یا کیفیت دعوامون یعنی مثلاً اگر قبلاً کلی توهین و تهدید میشدم اما دیگه خبری از اونها نبود انگار شوهرم قدرت قبل رو نداشت دیگه.امسال هدایت شدم که بطور جدی روی عزت نفسم کار کنم اما بمحض شروع باز هم به تضاد روابط با همسرم برخورد کردم که جنس اتفاق تکراری بود تحقیر و تحدید ،من که دوسالی یه بار مریض نمیشدم بلافاصله بعد دعوا با همسرم (که یجورایی دعوا بهم تحمیل شد و اکثر دعواهامون تحمیلی بوده توی رابطه .)مریض شدم اما زمانی که مریض بودم بشدت قلبم آرام بود اما جسمم نه .اینبار تضاد رو بررسی کردم و چون من یک سال روی خودم کار کرده بودم خودم خیلی با خودم در صلح بودم و اینبار مطمئن شدم که این تضاد نمیتونه از باورهای اشتباه من باشه یا حداقل احتمالش خیلی کمه و بیشتر وقتی همه چیز رو بررسی کردم متوجه شدم همسر من بیماری به نام+ ازارگرعاطفی داره +البته جای تعجب هم نداشت من سالی که با همسرم ازدواج کردم یک دختر بشدت حساس افسرده باورهای بشدت وحشتناک در زمینه روابط داشتم پس اگر با شخصی غیر از همسرم ازدواج میکردم جای تعجب داشت ،چون آزارگر عاطفی یک بیماری هست که خیلی حرفه ای به شیوه ای نامحسوس در تلاش هست که مخاطب خودش رو فارغ از اینکه عشقش هست یا مادر بچه هاشه ،به طرق مختلف تحریک کنه تحقیر کنه تحدید کنه مسخره کنه ناامید کنه و عزت نفسش رو پایین بیاره و این بیماری پس از 11سال زندگی مشترک ،زمانی که خودم یکسال خودمو از باورهای خراب و بد پاک کردم در این موقعیت بیماری همسرم خودش رو به من نشون داد.تا اون موقع تمام کوتاه آمدن ها عذرخواهی ها از طرف من بود اما اینبار مطمئن بودم که یه مشکل از جای دیگه داره آب میخوره حالا میخوام بگم وقتی تمام اتفاقات زندگی رو مرور کردم فهمیدم 11 سال قربانی یک فرد آزارگر عاطفی بودم و 11سال با باورهای خراب خودم و بیماری همسرم میتونید فکرش رو بکنید چه روزهایی رو پشت سر گذاشتم ،تصور اینکه همسرم بطور نامحسوس داره حال منو بد میکنه و دوست داره غم و ناراحتی از من ببینه،بلعث شد احساس تنهایی کنم احساس غریبی که همسرم نمیتونه دوست همدمم باشه یعنی هیچ احساسی رو نمیتونم باهاش اشتراک بزارم چون بر اساس بیماریش اینطوری تعریف شده اون زمانی حالش خوبه که بتونه منو از نظر عاطفی آزار بده ،و این وحشتناکه ،و اینو هم بگم همه ی اینکارها رو نامحسوس انجام میده و من غیر مستقیم حسم بد میشه و اگر بخوام حرفی بزنم محکوم میشم به دیوانگی و صبر نداشتن و.القاب دیگه که یک شخصیت آزارگر عاطفی دنبال به قربانیش بده. .خب وقتی به این موضوع فکر میکردم عصبانی میشدم ،وقتی دقیقا همسرم توی بازی بود و داشت نامحسوس با احساسات من بازی میکرد نتونستم خودمو کنترل کنم رفتم بهش گفتم تمومش کن و من فهمیدم تو این بیماری رو داری و….خیلی پشیمونم از این گفته م چون روانشناس بهم گفت هرگز بهش نگو ،فقط شاد باش قوی تر باش روی اهدافت متمرکز باش وارد بحث نشو جوابشو نده احترامش رو نگه دار تا قدرت رو ازش بگیری ،ولی من اینقدر احساس بی کسی میکردم که انگار شوهر دارم اما ندارم کسی رو حس میکنم که هر لحظه میخواد حس منو بد کنه دست رو نقطه ضعف هام بزاره و….و چون حق خودم میدونستم عصبانیتم رو رفتم جلو بهش گفتم شخصیتش چیه و دیگه نمیتونه از من سواستفاده کنه ،،،اما اون بدتر و بدتر شد و اینبار به طور آشکارا خودش رو نشون داد ،و همینطور داره ادامه میده …و من اینقدر صبحی حالم بد بود تمام کارهایی که میدونستم رو انجام دادم جمله تاکیدی فایل توحیدی فایل عزت نفس نوشتن شکرگزاری اما قلبم درد میکرد حالم بدتر میشد ،و جالب اینجاست امروز من از شدت عملکردهای آزارگر همسرم هستش حسم خیلی بد شد اما فکرم رو بطور واضح نتونستم شناسایی کنم اینقدر مخفیه فقط حس بد من داره میگه تو مغز من یه فکر داره میچرخه،بعد ساعت ها تلاش آروم نشدم تا اینکه اومدم تو سایت هدایت شدم به این فایل ها و واقعا صدای استاد آرومم کردو اشک ریختم گفتم خدایا شکرت تو این بی کسی هام که استاد عباسمنش مثل یه برادر دلسوز صداش آرومم کرد .دوستان ممنون میشم برای آرامش بیشتر اگر راه کاری دارید بهم بگید برای کنترل ذهنم .مواقعی که همسرم بی توجهی میکنه تحقیر میکنه تحدید یا هر بازی که هدفش ناراحت کردن کنه. در پناه خدا باشید
سلام به استاد عزیز و مریم عزیزم
احساس میکنم خیلی آدم خوشبخت و خوش شانسی ام که میتونم از آگاهی هایی که شما به ما آموزش میدید استفاده کنم و هر روز نسبت به روز قبل بهتر و بهتر بشم. اول از همه بگم استاد من هم دقیقا مثل شما هستم و نسبت به گذشته ام خیلی فرق کردم و انگار یک آدم دیگه شدم و خیلی خیلی بهتر شدم و به قول شما هیچ ربطی به گذشته ام ندارم.
من آدمی بودم که سر جزئی ترین مسایل بحث و دعوا میکردم یا خیلی احساساتی میشدم. بعضی وقتها هم یه تصمیمهایی میگرفتم که الان وقتی بهش فکر میکنم میبینم در حد یه بچه دو ساله رفتار کردم!
ضررهایی که به خودم وارد کردم بخاطر زود احساساتی شدن و تصمیم عجولانه گرفتن خیلی زیاده. یکی از اون موارد که الان یادم میاد مربوط به چند سال پیشه که هنوز من قانون رو نمی دونستم. توی محل کارم همیشه با همکارام بحث و جدل داشتم سر موضوعات مختلف و بعضا پیش پا افتاده. همیشه فکر میکردم حق با منه و من درست میگم و بقیه دارن به من زود میگن! خیلی زود احساساتی میشدم و بعضی وقتها گریه ام میگرفت! و اتفاقی که می افتاد همیشه به ضرر من تموم میشد و خودم متوجه نبودم که این من هستم که دارم این همه اتفاقات منفی رو رقم میزنم. این من هستم که دارم چیزهای منفی رو جذب میکنم و همیشه هم غر می زدم.
اما وقتی که با سایت شما آشنا شدم کم کم متوجه شدم که مقصر به وجود اومدن همه این اتفاقات بد خود من بودم و این منم که باید عوض بشم نه دیگران. بعد از اینکه حرفهای شما رو شنیدم انگار آبی بود روی آتیش داشتم کم کم آروم میشدم. دیگه با کسی بحث نمیکردم. نمی خواستم کسی رو قانع کنم و سعی ام این بود تمرکزم روی رفتارم باشه. از اون موقع شدم یک آدم دیگه که وقتی رئیسم چند وقت داشت با من صحبت میکرد دقیقا به همین نکته اشاره کرد. گفت انگار یکی دیگه شدی و اون آدم عصبی و پر حاشیه نیستی. خیلی خوشحال شدم وقتی این حرف رو شنیدم و به خودم افتخار کردم. خدا رو شاهد میگیرم استاد از وقتی که رویکردم رو عوض کردم و سعی کردم همیشه خونسردیم رو حفظ کنم تمام کارها خودبخود و بدون هیچ دردسری انجام میشه و من بدون هیچ زحمتی همه کارها رو جلو میبرم که این هم از لطف خداست.
در آخر میخواستم ازتون تشکر کنم استاد عزیز به خاطر همه درس هایی که به ما دادید و باعث شدید زندگی خیلی خیلی زیباتر بشه. خدا رو شکر میکنم به خاطر همه نعمت ها و فراوانی هایی که به ما داده و توی زندگی همیشه و همیشه حواسش به ما بوده و هست. خدایا شکرت
استاد عزیزم امیدوارم همیشه در پناه خدا شاد و خوشحال ثروتمند و سعادتمند باشید.
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیزم و همچنین دوستان عزیزم
منم تصمیمات احساسی زیادی گرفتم که ضربه خوردم و بعد خودم خیلی پشیمون شدم
ولی خداروشکر کم کم تونستم خودمو جمع جور کردم موقع اینکه عصبی یا احساس بدی داشتم
یکی از کارهای که میکنم وقتی عصبی یا احساسم بده سعی میکنم اون مکانی که هستمو ترک کنم یا خیلی سعی میکنم تا جایی که امکان داره حرفی نزنم واز موقعی که وارد سایت استاد شدم خدارو 100 هزار مرتبه شکر باز تو این شرایط شخصیتم خیلی بهتر شده ولی چون احساس بد واقعا کنترل کردشون بعضی وقتا خیلی سخت میشه باید بتونیم همیشه روی خودم کار کنم تا تسلطم رو بیشتر کنم.
عاشقتونم
سلام استاد عزیز و سلام مریم شایسته و دوست داشتنی،
و سلام به همکلاسی های عزیز
من زهرا هستم.
اول تشکر میکنم از استاد عباسمنش که این روزها فایل های مثل همیشه پر محتوایی رو مرتبا روی سایت میزارن که هر دفعه برای ما ذوق باز کردن یک هدیه ی ارزشمند رو به همراه داره.
بعد تشکر میکنم از دوستانم در سایت که کامنت میگذارند و این گنجینه ی الگوها و شواهد بی نظیر خودشناسی و موفقیت رو هر روز غنی تر میکنند.
گاهی اوقات بعضی کامنتها آنقدر عمیق و در از حزئیات شگفت انگیز دوستان از خودشناسی و هدایت خداوند هست که من نمیتونم برم سراغ کامنت بعدی، گوشی رو میزارم کنار تا همینی که خواندم رو بتونم هضم کنم. آنقدر که عالی هستن تجربه ی دوستان.
از همه ی شما سپاسگزارم.
من یه تجربه ای رو درباره ی تنفس عمیق میخوام بگم که برای من معجزه کرده.
وقتی برای زایمان در بیمارستان بودم، از ناحیه برشسزارین درد زیادی داشتم. کسانی که تجربه ش رو دارند می دونن من چیمیگم..
من سالها قبل درباره ی تاثیر مثبت تنفس عمیق خونده بودم ولی خدا شاهده که نمیدونم چی شد تو اون موقعیت پر از درد این ایده به من الهام شد که تنفس عمیق داشته باشم. و به طرز معجزه آسایی این کار یعنی تنفس عمیق به صورت دم طولانی و بازدم طولانی با لبهای نیمه بسته ،
درد من رو به طرز چشم گیری کاهش میداد.
این یعنی تأثیر شگرف تنفس عمیق بر آرامش و حس خوب در بدن،
هیچ وقت اون تجربه رو فراموش نمیکنم.
نفر دیگه ای که در اتاق من بود از پمپ درد که حاوی مسکن بود استفاده میکرد، ولی به جرأت میگم من از روش خودم راضیتربودم تا ایشون از پمپ درد.
مطمئنا هر چی که استاد میگن روش امتحان پس داده و قابل اطمینانی هست.
منم خواستم بر این اطمینان صحه بگذارم.
در مسیر باشید و بدرخشید.
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️
واقعا نمیدونم چطوری خدارو سپاسگزاری کنم هر فایلی از شما میشنوم یا میبینم انگار همون چیزی هستش که من میخواستم بشنوم؛
واقعیتش دقیقا روزی که شما این فایلو گذاشتید روی سایت من از خدا خواستم در مورد یه موضوعی هدایتم کنه و نشونه هایی نشونم بده و وقتی این فایلو شندیم داشتم دیوونه میشدم ، نه فقط این فایل یه مدتی هست که اینطوری شدم و هر وقت از خدا نشونه میخوام در سریع ترین زمان بهم نشون میده و این مدت زمان دیدن اون نشونه هم هر چقدر گذشته سریع تر شده، و به خاطر همینه که من وابسته هدایت خداوند شدم و بارها تو کامنتا گفتم؛ استاد جان به خاطر همینه که میگم اینجا مامن امنی برای اونهایی ست که میخوان هدایت بشن
من چند روز پیش درباره موضوعی دچار تردید شدم و اومدم با خودم منطقی فکر کردم اگه اون کارو انجام بدم شاید درست نباشه و به این نتیجه رسیدم ولی راضیم نمیکرد گفتم خدایا خودت بهم نشونه نشون بده و دقیقا این فایلو که گوش کردم دیدم واقعا نباید اون کارو انجام بدم و باید صبر کنم چون همونطور که تو این فایل گفتید اگه تصمیمی که میگیرم از روی ترس و نگرانی باشه اون تصمیم ، تصمیم احساسیه و تصمیم اشتباهیه، چون موضوعی که بهش فکر میکردم مالی بود به خودم گفتم یوسف به حرف استاد گوش بده و اگه میخوای این کارو بکنی و منبعش ترسه اقدام نکن و اجازه بده مسیرتکاملتو طی کنی؛ چون فکر میکردم اگه این کارو بکنم از لحاظ مالی به نفعم میشه
استاد جان اینکه گفتید وقتی عصبانی و خشمگین و ناراحت هستیم تصمیم نگیریم کاملا درسته و هر بار داشتید تو این فایل صحبت میکردید با خودم میگفتم راست میگه راست میگه چقدر عالی توضیح دادید ، اکثر ما از همین تو لحظه تصمیم گرفتن ها چقدر ضربه خوردیم و لطمه دیدیم، چه کار های اشتباهای کردیم چه حرف های نابجایی زدیم چه رفتارهای ناشایستی ازمون سرزد، من هم همین اشتباهاتو کردم چه تو روابطم با همسرم چه تو روابطم با خوانواده ام و چه دیگران؛ چه تصمیمات اشتباه مالی گرفتم و خودمو اذیت کردم؛ ولی دارم درس میگیرم از اون اشتباهاتم امیدوارم که هر روز بیشتر تمرین کنم و هرروز بیشتر از اون اشتباهات درس بگیرم و تو عمل پیاده کنم؛ همونطور که گفتید یکی از راه ها سکوت کردنه؛ به نظر من که بهترین راهه؛ چون باعث میشه فکر کنیم به حرفی که میخوایم بزنیم یا به رفتاری که میخوایم انجام بدیم، الان میفهمم و دارم درک میکنم
استاد جان خودم بیشتر مواقع سعی میکنم که همین کارو بکنم و سکوت کنم و از اون محیط یا موقعیت خارج بشم تا کمی فکر کنم و آروم بشم؛ چون فکر کردن و آروم شدن باعث میشه به خودمون فرصت تصمیم گیری درست میده بقول شما هر تصمیمی تو موقعیت احساسی شدید بگیریم کاملا تصمیم اشتباهیه و تبعات جبران ناپذیری داره؛ الان میفهمم که تمام حوادث فیزیکی بین دو نفر چه تو روابط زناشویی چه زندگی اجتماعی از تصمیمات عجولانه و احساسی بوده؛ مثلا تو بحث بورس یا ارزهای دیجیتال خیلی تبلیغ میکردن که وارد شید الان بازار صعودیه ورود نکنی باختی یا فلان ملکو نخری باختی یا فلان ثبت نام خودرو شرکت نکنی ضرر میکنی و دیدم که تمام اینها تصمیمات احساسی و از روی ترسه، به شخصه خودم تو هیچ کدوم از این نمونه ها شرکت نکردم
همونطور که گفتم خودم بیشتر تو مواقع احساسی سکوت میکنم انتخاب بعدیم بازی کامپیوتریه چه یا موبایل چه با کنسول بازی ، تماشای فیلم و سریال هم یکی دیگه از انتخاب هامه ، باعث میشه فکرم از اون محیط دور بشه؛ یکی از کارهایی که یادگرفتم تو این مواقع نکنم رانندگیه چون پشت فرمون نشستن به تمرکز نیاز داره سعی میکنم رانندگی نکنم
البته بگم همین این ها مستلزم طی کردن تکامله من هم قبلا سریع واکنش احساسی نشون میدادم زود هیجانی میشدم حتی تو یه مثال من در شرایطی قرار گرفتم که انقدر ناراحت و غمگین بودم میخواستم خودکشی انجام بدم ولی خدا کمکم کرد و اون برحه از زمانو پشت سر گذاشتم و دست به چنین کار اشتباهی نزدم سعی کردم امید داشته باشم به خدای مهربون و خداروشکر الان خیلی بهترم، هنوز جا داره که روی خودم کار کنم ولی میبینم که بهتر شدم؛
دوش آب سرد گرفتن خیلی کمک میکنه ، پیاده روی و قدم زدن هم گزینه خیلی خوبیه، نفس عمیق کشیدن بسیار عالیه؛ بازی کردن با حیوونا به نظرم یه روش کاربردیه که ذهن آدمو از اتفاقات اون موقع دور میکنه
ولی این که تو ذهنت به خودت بگی من باید خودمو آروم کنم چون هر تصمیمی تو شرایط احساسی شدید بگیرم اشتباهه، اینخودش یه کمک کننده بسیار عالیه؛ این سوال هم میتونیم از خودمون بپرسیم که آیا این موضوع چند وقت دیگه برامون اهمیت داره یا نه ؟ همین سوال خیلی میتونه به آدم کمک کنه که سریع واکنش نشون نده و اجازه بده زمان حلش کنه، چون بقول شما زمان حلال مشکلاته و ذهن نمیخواد که به مدت طولانی از چیزی ناراحت و خشمگین باشه و همیشه تو حالت اضطرار قرار بگیره چون هر چقدر تو احساسبد بمونیم از جنس همون اتفاق واسمون میفته
استاد جان به نظرم اینکه تصمیم احساسی میگریم یا نه برمیگرده به ایمانمون، کسی که به خداوند ایمان داره میتونه در شرایط حساس توکل کنه به خداوند و خودشو آروم کنه البته که کار بسیار سختیه در شروع کار ولی یواش یواش با تمرین میشه به این نقطه رسید که به خدا توکل کرد و به خودمون بگیم همه چیز تحت کنترل خداونده همه چیز رو نظمه و هیچ اتفاق بدی برای من نمیفته حتما خیری در کار هست و کلی حرف های مثبت که نشون از ایمانمون به خداوند داره، امیدوارم همه مون بتونیم به این مسیر هدایت بشیم و تکاملمونو طی کنیم و اجازه بدیم خداوند کارهارو برامون انجام بده
خیلی دوستون دارم استاد جان و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون