این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-07-17 06:29:212024-04-23 07:41:15گفتگو با دوستان 29 | قانون تکامل و “پایداری نتایج”
108نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اینکه استاد عباسمنش در دانشگاه بندرعباس در 30 کلاس درس غریبه رفتن و سخنرانی کردند، عمل به ایده الهامی بود و چون استاد به مسیر خود اشاعهی توحید بود ایمان کامل داشت رفت و این کار سخت را انجام داد و حتی به گفته خودش که هنگام سخنرانی از روی برگه و نوشته می خوند آنقدر استرس داشت که دستش می لرزید و برگه را کنار گذاشت و از حفظ سخنرانی کرد و جالب اینکه اولین کلاس ، خانم شایسته هم حضور داشت و این صحنه را از نزدیک شاهد بود.
موضوع بعدی تبلیغات هست ، که استاد عباسمنش با این کار مخالف هست چون اوایل کار خودش در تهران همکاران استاد پول زیادی را بابت تبلیغات هزینه می کردن که خود استاد هم خبر نداشت و همین عامل باعث ضررهای زیادی
برای استاد شدن .
برای تبلیغات نباید پول هزینه کرد و اصل اینکه کیفیت کار ما عالی باشه و خود جهان هستی برامون تبلیغات کنه.
سلام . یاد یه قصه افتادم : یه روز دو نفر رفتن خونه یه پیرزن گرسنه و تشنه بودن . پیرزن دوتا پسر داشت که از مهمونا استقبال کردن و به خونه دعوتشون کردن و از شیر بزشون ازشون پذیرایی کردن . دارو ندار پیرزن و پسراش همون بز بود که روزها میرفت توی صحرا میچرید و شبها شیرش رو تقدیم خانواده میکرد . فردا که مهمانها خداحافظی کردن و چند قدم از خونه پیرزن دور شدن تصمیم گرفتن هدیه ای به خانواده پیرزن بدن یکی از اون دو نفر رفت و بز رو گرفت و کشت نفر دوم پرسید چرا این کار رو کردی ؟ او جواب داد سال دیگه میایم و حاصل این هدیه من رو میبینی . یک سال بعد اون دو نفر دوباره به مهمانی خانواده پیر زن رفتن و در کمال تعجب دیدن که صحرایی که اونا توش زندگی میکردن تبدیل شده به یک مزرعه زیبا و روستایی کوچک . از پیرزن سوال کردن که چه اتفاقی افتاده و اون جواب داد : بزمون مرد و ما هیچ راهی برای زنده موندن نداشتیم و به این فکر افتادیم که کشاورزی کنیم و خداوند هم مسیر رو برامون هموار کرد چاه کندیم و زمین رو بذر کاشتیم و مردم هم که دیدن اینجا میشه کشاورزی کرد اومدن و زمینهای دیگرمون رو با قیمت عالی ازمون خریدن و مشغول شدن .🙂🙂 خیییلی از مردم حتما باید با زمین خوردن بزشون کشته بشه و خیلیا هم مثل شما استاد کشتن بزهارو به بزدارهای عزیز یاد میدید ولی انگار دلشون نمیاد بز خوشگلشون رو سر ببرن 🤔🤔
ب نام االله هدایتگر ب سمت شادی سلامتی ثروت و حال خوب
سلام ب استاد و ابراهیم عزیز
نکات فایل
=کسایی که پول میدن برای تبلیغات میخان زودتر دیده بشن و قانون تکامل طی نکردن و خاصیت انسان این عجول باشه و مثل باشگاه امپول همه میخان دیده بشن و تکامل طی نمیکنن و ب همون سرعت ب عقب بر میگردن
=برای اکثر ادمها با مخ خوردن زمین معلوم میکنه تا بفهمه قانون چیه
چیزی که امروز توی این فایل خیلی برای من رنگی بود موضوع تکامل و چگونگی رسیدن به اهداف
از اونجایی که من آدمی هستم با نیم کره راستم بیشتر تصمیم میگیرم خیلی از اهدافمو بزرگ و دور از دسترس تعیین میکنم و خیلی وقتها بخاطر همین موضوع نتونستم بهش برسم یه به وسطاش میرسیدم و نامید میشدم
پاشنیه آشیل خودمو توی رسیدن به اهداف تا حدود زیادی متوجه شدم ..من باید از اهداف کوچیکتر شروع کنم و هر روز یک قدم برای رسیدن به اون هدف بزرگه بردارم اینجوری هم مسیر رسیدن به اهدافم لذت بخش تر میشه و هم وقتی به هدفم رسیدم تکامل خودمو طی کردم و همونجور که استاد بارها گفتن که زمانی آدم به خواستش میرسه که بتونه باور کنه اون خواسته رو داره قبل از رسیدن بهش
یعنی منی که میخوام سخنران بشم اگر توی کل زندگیم حتی کی بار هم جلوی جمع سخنرانی نکردم حتی اگه شب تا صب هم تجسم کنم و جملات تاکیدی بگم نمیتونم به خواستم برسم بلکه مثل استاد که وقتی این خواسته توی وجودش شکل گرفت از ایدهای کوچیک شروع کرد مثلا از دانشگاه بندرعباس شروع کرد به برگزاری سمنیارهای در حوزه علاقه خودش اون هم بصورت رایگان و پله پله تکامل خودشو طی کرد تا رسید به تالار تفاهم تهران و برگزاری سمینارهای بزرگ
استاد زمانی تونست سمینار بزرگ برگزار کنه که توی کارنامه خودش برگزاری سمینارهای کوچیک ثبت کرده بود و همون نتایج کوچیک اینقدر بارها و بارها تکرار کرد برای خودش که تونست اونا رو پله کنه برای موفقیتهای بعدیش
این تکامل پاشنه آشیل همه ماست ،فکر نکنم کسی باشه که دوس نداشته باشه یه ماه میلیاردر بشه ولی این کار طبق قانون تکامل امکان پذیر نیست
ما میتونیم سریع به خواستهامون برسیم ولی به شرط اینکه هدف خودمونو به صورت واضح بشاسیم ،و به تیکهای کوچیک تقسیمش کنیم و از اجرای ایدهای عملی در راستای الهامات که با ایجاد باورهای درست در ما شکل میگیره لذت ببریم و به هدف نچسبیم (یعنی عجله نکنیم و ایمان داشته باشیم طبق قانون بدون تغییر خداوند وقتی من هدفی دارم و درخواستشو به جهان دادم ،این جهان بدون شک هدف من همدن لحظه بهم داده و اجابت کرده منو ولی در صورتی من دریافت میکنم خواسته خودمو که اولا ایدهای عملیمو اجرا کنم و بزارم تکاملم طی بشه و آماده بشم برای دریافتش و خیالم راحت باشه که بهش میرسم )
تمام مشکل ما چسبیدن بع هدفه و فکر میکنیم اگر این هدفو بهش برسیم دیگه خوشبختیم در حالی که این مسیر رسیدن به هدف که باعث خوشحالی و لذت ..
این تجربه شخصی خودمه
من خیلی دوسداشتم که سمینار برگزار کنم و هر شب تجسم میکردم و حسابی براش ایدهامو اجرا کردم ولی وقتی داشتم برگزارش میکردم و انجامش دادم انگار هیچ احساس خاصی نداشتم ،یعنی خوشحال بودم ولی احساس خیلی خاصی نداشتم ،برعوس اون موقع که فکر میکردم اگه جور بشه من به همه چی میرسم هیچ اتفاق خاصی پیش نیومد
یعنی میخوام بگم دیگه سعی میکنم وقتی خواسته ای دارم برنامه بچینم براش و ایدهامو اجرا کنم ولی رسیدن بهش میسپلرم دست خدا و این جهان و فقط لذت میبرم و رهاترم نسبت به قبل
این رهاتر بودن من الان برام معنی پیدا کرده ،قبلا اصلا درکش نمیکردم ولی الان معنیش یه چیز دیگه شد برام
سپاسگزار الله یکتا هستم که این آگاهی ها رو به واسطه استاد عزیزمون بهم انتقال داده ..
استاد عزیزم هر کجا هستین در پناه الله یکتا شاد و سربلند پیروز باشین
سلام به همه عباس منشی های عزیز خدا رو شکر که در سال 1402 با سایت عباس منش آشنا شدم و زندگیم دگرگون شد کلی اتفاقات خوب افتاده برام خدایا شکر که خیلی آرام تر شدم البته بقول استاد هنوز خیلی جا داره تا رو خودم کار کنم ، اما الان مسلط تر و آرومتر نسبت به خودم هستم و اینو دیروز واقعا از اونجایی حس کردم که منو همکارم هردو با یه سمت (کارشناس ارشد حسابداری ) دنبال کار بهتر می گردیم و هر جای خوبی که پیدا کنیم به همدیگه می گیم و دیروز از یه جای خوب به اون زنگ زدن و گفتن که از اول سال بعد بیاد و مشغول کار بشه و این تو شرایطی بود که مدیر مالیمونم به خاطر بچه دار شدن تو بستن حساب ها نبود و اگه این همکارم میرفت شرایط نادلخواه پیش میومد ولی من ذهنمو کنترل کردم و گفتم که اشکال نداره هر تضادی پیش میاد برای پیشرفت منه و برای همکارم آرزوی موفقیت کردم و گفتم قطعا خدا برای من کار بهتری مطابق خواسته هام جور میکنه . و خیلی جالب بود که اگه قبلا بود اصلا برخوردم اینطوری نبود. و خداروشکر که در این حد تکاملم رو طی کردم . مورد دوم آزمونی بود که جمعه داشتم و مطالعه ی کلی داشتم و این آزمون کلی شرکت کننده داشت ولی من گفتم خدایا من که تا اونجا که می تونستم خوندم و خدارو شکر می کردم که می خوام برم سر آزمون و سوالا طوری هست که من به اندازه قبولی میزنم و واقعا حسم خوب بود و چون فایل های احساس لیاقت رو گوش داده بودم به جای مترو ، اسنپ گرفتم و خدا رو شکر کردم که انقدر امکانات هست و من به راحتی می تونم برم سرجلسه و چقدر آقایی که منو رسوند خوش برخورد بود و برام دعای خیر کرد . و بااینکه یه خورده دیر شده بود و من باید ساعت 3 میرسیدم و بازم خدا رو شکر کردم که خیلی مراقب های مهربون و خوش برخوردی هستن اونجا و من براحتی می تونم برم سر جلسه. و خیلی جالب بود که این باعث شده بود من به هر کدوم از مراقبا که میرسیدم قبل از همه منو راهنمایی می کردن و همه جوره کمکم،می کردن که به راحتی و زود صندلیم رو پیدا کنم انگار همه وظیفه داشتن که بهم،کمک کنن و من،به راحتی رسیدم به صندلیم و حوزه ی امتحانیم و جالب تر این بود که من دلم چایی می خواست و وقتی چایی آوردن واسه مراقبا گفت 2 تا چایی اضافه داریم کسی می خواد و من دستم رو بالا بردم و اونم خیلی با احترام آورد و چایی و با قند برام گذاشت و این اولین بار بود تو یه آزمونی که انقدر مراقب مهربونی داشتیم که اونو هم به خاطر تغییرات و کنترل ذهنم می دونم و حالام که دارم می نویسم حسم به آزمونه خیلی خوبه و میگم خداروشکر که قبول میشم و هر لحظه اون لحظه اعلام نتایج و دیدن اسم خودم رو تو قبول شده ها و حال خوبم رو در اون لحظه تصور می کنم و مطمئنم اون روز قطعا میام تو سایت و مجدد این حس خوب رو با بچه ها در میون میذارم .
خدایا شکرت بابت همه ی این اتفاقات عالی و موضوع بعدی مرخصی ام هست که الان خیلی راحت می تونم هر موقع بخوام مرخصی بزنم و براحتی تایید بشه و برم و از لحظات خوب لذت ببرم و این از وقتی اتفاق افتاد که من بیشتر با خودم تکرار می کنم که چقدر زیادن آدمایی که تایم کاریشون مثل استاد دسته خودشونه و لذت میبرن از زندگی و یه موضوع جالب که یادم افتاد اینکه من روز قبل از آزمون رو مرخصی می خواستم تا بشینم درس بخونم و خیلی راحت مدیرمون موافقت کرد و چون خونمون به خاطر ساخت ساختمون بغلی خیلی سرو صدا بود و من قبلا همش غر میزدم بابت این موضوع ، ولی اون روز وقتی دوباره سرو صدا شد وسیله هامو جمع کردم و با خودم گفتم میرم کتابخونه تو محله ای که دوس دارم اونجا خونه داشته باشیم با اینکه اصلا نمی دونستم اونجا کجا کتابخونه عمومی فعال برای مطالعه داره ولی بازم خدارو شکر کردم که یه کتابخونه خوب با ویو عالی و ساکت می تونم براحتی پیدا کنم و همین طور که با خوشحالی 1 ساعت راه رو تا اون محله طی می کردم خدارو بابت اینکه اونجا کتابخونه های خوب داره و جای خوش آب و هوایی هست شکر می کردم و زدم اینترنت و دوتا کتابخونه رو آورد برام وقتی اولی رو رفتم گفت خانم اینجا دیگه جمع شده ولی میتونی کتابخونه ی اونیکی پارک رو بری و من رفتم اون کتابخونه و متصدی اش جلو در بود و داشت با یکی صحبت می کرد و وقتی من گفتم می تونم از کتابخونه استفاده کنم خیلی محترمانه گفت بله حتما و من براحتی رفتم و واقعا به همون زیبایی و سکوتی بود که می خواستم خدایا شکرت که انقدر مهربونی و جالب تر اونجا بود که بعد از من یه آقایی اومد تو و گفت میشه اینجا نشست و مطالعه کرد منم گفتم میشه ولی نمی دونم چطور میشه کتاب امانت گرفت، گفت : من فقط جای ساکت می خوام و کتابا رو دست نمیزنم و نشست و کمی بعد متصدی اومد داخل و به آقایی که نشسته بود گفت شما باید عضو کتابخونه باشی تا بتونی استفاده کنی و ایشونم گفتن من عضویت کلی کتابخانه های عمومی رو دارم و این در حالی بود که اصلا به من حرفی نزد و این رو از کنترل ذهن و احساس خوب مساوی اتفاقات خوب می دونم .البته منم حق عضویت و درخواست صدور کارت عضویت رو دادم تا دفعات بعد خواستم برم راحت باشم و کلی از زیبایی های اون محله و آدماش شکر گزاری کردم و مطمئنم که بزودی میام و خبر خرید خونه دلخواهم رو تو سایت می نویسم براتون .خدایا شکرت برای این همه زیبایی و حال خوب .
این ویدئو نشانهی امروز من بود. حقیقتا یک اتفاق باعث صدمه دیدن بدنم شد و این باعث شد که تاخیر بزرگی توی برنامههام ایجاد بشه؛ ولی چیزی که هست اینه که اگر این اتفاق نمیافتاد من متوجه خیلی چیزها نمیشدم، متوجه نمیشدم چیزی که یاد گرفتم اشتباه بوده و باید عوضش کنم، متوجه نمیشدم که تصمیمی که گرفتم اشتباه بوده و اون رو هم باید عوض کنم. متوجه نمیشدم باید صبر کردن رو به درستی یاد بگیرم و اینکه فقط حرف بزنم از اینکه عجول نیستم من رو یک آدم صبور نمیکنه و اتفاقا چون حرفش رو زدم یعنی عجولانه فکر و اقدام کردم. متوجه شدم که باید همیشه درصد خطایی رو در نظر بگیرم و اینقدر از اطمینان روی چیزی صحبت نکنم، چیزی که تازه یادش گرفتم. متوجهی چیزهایی شدم که ندیده بودم و متوجهی ذهن مسموم از افکار منفیم شدم. و متوجه شدم سلامتی چقدر نعمت بزرگ و مهمیه توی زندگی و چقدر دستِ کمش گرفته بودم و چقدر به بدن خودم و به سلامتی بدنِ عزیزم بیتوجه بودم.
هنوز در حین این واقعه هستم و چیزی از درسهای بعدیم نمیدونم ولی مطمئنم قراره آدم بهتری بشم!
خیلی ممنون از استاد بابت صحبتهای کوبندهاشون که دلِ همهی ما گرمه به ایشون.
به نام خدای هدایتگرم هر لحظه به سمته زیباییها و خوبیها به نام خدایی که هر چه دارم همه از آن اوست
سلام بر بهترین و زیباترین و دوست داشتنی ترین و توحیدی ترین استاد دنیا
سلام به مریم عزیزم و دوستان توحیدیم
استاد عزیزم در مورد تبلیغ که در این فایل زیبا صحبت کردین منم همون اوایل کسب و کارم دوست داشتم زیاد تبلیغ کنم تا مردم منو بشناسن و بیان از من خرید کنن با خودم میگفتم اگه تبلیغ نباشه خب از کجا همه بفهمن من تو این کوچه مغازه دارم آخه خونه من تو کوچه آخر بود و زیاد دیده نمیشد خلاصه برگه چاپ کردم چند روز اذیت شدم تا تمام کوچه های اون منطقه خودمون رو برگه تو خونه ها بندازم هزینه بماند اذیت خودم بماند احساسه بد هم که هیچ مشتری هم کم میومد (در ضمن بگم که فایلها رو هم گوش میدادم اما چه فایده به قول استاد اون گوش دادن تو سرم بخوره ) یک سال و نیم به همین منوال گذشت تا پارسال شهریور خدا کمک کرد و اومدم تو راسته خیابون مغازه ای اجاره کردم و بعد از چند سال گوش دادن این فایلها فهمیدم تمام اشتباه متوجه میشدم گوش دادن بدون نتیجه بودو فهمیدم وقتی من قدرت خدا رو بپذیرم درک کنم حسش کنم
وقتی من در مسیر درست قدم بردارم رها باشم آرام و صبور باشم نگران نباشم
وقتی من قبول کنم از دسته من هیچ کاری برنمیادچون توانایی و قدرت ندادم و بپذیرم و تسلیم باشم خودش همه رو برام درست میکنه اومدم کمر همت بستم فقط و فقط روی باورها و شخصیت و افکار کار کردم توحید عملی رو زیاد و زیاد زیاد گوش دادم و میدم
فهمیدم اگر قدرت او رو باور کنم هم برام مشتری میشه هم برام تبلیغ میکنه
خداوند همه چیز میشود همه کس را
من اوایل میخواستم بدون تکامل راه بیام بالا یه شبه همه منو بشناسن اما اشتباه بود مسیرم
الان خدا رو شکر مسیر رو شناختم و راه درست رو پیدا کردم هر کی میاد مغازه ام میگه تو که قسطی نمیدی برات راه میره کسب و کارت خوبه میگم من خدا رو دارم و او برام درست میکنه اونا متوجه نمیشن من چی میگم اما من که میفهم و از درون حسه خوبی دارم وقتی قدرتشو درک کردم
و هر روز هم بهتر از روز دیگه برام درست میکنه چون فقط و فقط به خداوند بزرگ سپردم
هر روز تو مسیر راه خونه به مغازه و بالعکس و خیابون رفتن و همه جا با خودم زمزمه میکنم خدایا هر چه که دارم همه از آن توست همه رو تو به من دادی من به تو محتاجم من به تو وابسته ام
خدایا تو عظیمی تو بزرگی تو رزاقی تو وهابی تو عالمی تو دانایی تو سمیعی تو بصیری تو رحمانی تو رحیمی
و خیلی احساسم عالی آرامش دارم با خودم در صلحم کنترل ذهن دارم نمیذارم ذهنم زیاد به بیراهه بره و اینا را ممنون خداوند بزرگ هستم که دستانش رو فرستاد ( استاد عباس منش عزیزم را) تا من بتونم زندگیمو تغییر دهم به سمته خوبیها و زیباییهای زیاد استاد ممنونتم ممنونتم ای که تو بهترین و محبوبترین بنده خداوند هستی و ما رو هم با آگاهیهای نابت محبوبه خداوند کردی
ما هم بندگان توحیدی خداوند شدیم و بهتر از این میشویم به شرطه ایمانمون
خیلی خوشحالم که کنار همچین استاد عزیزو دوستان خوبم هستم در این سایت الهی بهترینها نصیبتون زیبا رویان
به نام خدای مهربانم که منو هدایت کرد به این سایت عظیم و هدایت کرد تا دوستان توحیدی مثل فاطمه جان رو بشناسم ممنونم عزیزم که وقت گذاشتی کامنت منو خوندی
واقعا وقتی از ته دلت با ایمان با آرامش کامل همه چی رو میسپاری به خودش و میشینی کنار بعد میبینی بر ات معجزه میکنه و هر بار که از این سپردن و این رها بودن نتیجه خوب میگیری ایمانت بالاتر میره و بهتر قدرتشو درک میکنی و قدم بر میداری و حرکت میکنی اگر تو یه قدم برداری قدمهای بعدی رو او برات قشنگ بر میداره و بعد با اشک شوق سجده شکر میذاری
خدایا شکرت سپاسگزارتم برای این استاد عزیز و این دوستان نام
فاطمه حانم بهترینها نصیبت ان شالله روز به روز پیشرفت کنی و ایمانت بالاتر بره
خدا رو شکر با یه آگاهی خوب به این سایت قشنگ چیزهای خوب در مسیر زندگی به من کمک میکنه
اما در مورد نکات خوب وعالی در مورد این فایل
همون جور که استاد گفتند ایمان به کاری که میکنی مسیرهای درست سر راه تو سبز میشه
وتلاش کردن وحرکت کردن باعث میشه به اهدافتان برسید چون خداوند خیر وبرکت را برای ما در نظر داره استاد واقعا از وقتی به این سایت مراجعه کردم با تعهدی که به خودم دادم برای پیشرفت ثروت باید به یه رشد ذهنی برسم یا اینکه باور هایم رو تغییر بدم یعنی باقانون وتکامل مسیر ها را برای خودم هموارتر کنم وبا صبر وایمان زندکی خوبی رو تجربه کنم
استاد وخانم شایسته عزیز ازشما ممنونم توفایل چیزهای زیادی رو یاد گرفتم وبا تجربه های دوستان باعث شده کمک های زیادی رو از نظر درک وآگاهی به من میدهد
به نام خداوند مهربان و وهاب
سلام وقت همگی بخیر وشادی
اینکه استاد عباسمنش در دانشگاه بندرعباس در 30 کلاس درس غریبه رفتن و سخنرانی کردند، عمل به ایده الهامی بود و چون استاد به مسیر خود اشاعهی توحید بود ایمان کامل داشت رفت و این کار سخت را انجام داد و حتی به گفته خودش که هنگام سخنرانی از روی برگه و نوشته می خوند آنقدر استرس داشت که دستش می لرزید و برگه را کنار گذاشت و از حفظ سخنرانی کرد و جالب اینکه اولین کلاس ، خانم شایسته هم حضور داشت و این صحنه را از نزدیک شاهد بود.
موضوع بعدی تبلیغات هست ، که استاد عباسمنش با این کار مخالف هست چون اوایل کار خودش در تهران همکاران استاد پول زیادی را بابت تبلیغات هزینه می کردن که خود استاد هم خبر نداشت و همین عامل باعث ضررهای زیادی
برای استاد شدن .
برای تبلیغات نباید پول هزینه کرد و اصل اینکه کیفیت کار ما عالی باشه و خود جهان هستی برامون تبلیغات کنه.
علیرضا یکتای مقدم
مشهد مقدس
سلام . یاد یه قصه افتادم : یه روز دو نفر رفتن خونه یه پیرزن گرسنه و تشنه بودن . پیرزن دوتا پسر داشت که از مهمونا استقبال کردن و به خونه دعوتشون کردن و از شیر بزشون ازشون پذیرایی کردن . دارو ندار پیرزن و پسراش همون بز بود که روزها میرفت توی صحرا میچرید و شبها شیرش رو تقدیم خانواده میکرد . فردا که مهمانها خداحافظی کردن و چند قدم از خونه پیرزن دور شدن تصمیم گرفتن هدیه ای به خانواده پیرزن بدن یکی از اون دو نفر رفت و بز رو گرفت و کشت نفر دوم پرسید چرا این کار رو کردی ؟ او جواب داد سال دیگه میایم و حاصل این هدیه من رو میبینی . یک سال بعد اون دو نفر دوباره به مهمانی خانواده پیر زن رفتن و در کمال تعجب دیدن که صحرایی که اونا توش زندگی میکردن تبدیل شده به یک مزرعه زیبا و روستایی کوچک . از پیرزن سوال کردن که چه اتفاقی افتاده و اون جواب داد : بزمون مرد و ما هیچ راهی برای زنده موندن نداشتیم و به این فکر افتادیم که کشاورزی کنیم و خداوند هم مسیر رو برامون هموار کرد چاه کندیم و زمین رو بذر کاشتیم و مردم هم که دیدن اینجا میشه کشاورزی کرد اومدن و زمینهای دیگرمون رو با قیمت عالی ازمون خریدن و مشغول شدن .🙂🙂 خیییلی از مردم حتما باید با زمین خوردن بزشون کشته بشه و خیلیا هم مثل شما استاد کشتن بزهارو به بزدارهای عزیز یاد میدید ولی انگار دلشون نمیاد بز خوشگلشون رو سر ببرن 🤔🤔
سلام ب استاد عزیز
و خانوم شایسته
چقد تصویر زیبایی خدایا شکرت♥️
واقعن چ نکته مهمی چه ایمانی چ باوری
که در جمع چن نفر حرف زدن سخته
تا بری در کلاس دانشگاه صحبت کنی
اونم اون سالها که کسی در پی موفقعیت مثل الان نبوده
الان باز خیلی تو جامعه زیاد شده این مباحث
چقد ایمان شما ب خداوند ایمان ابراهیمی بوده
واقعن تو جامعه ای که همه تبلیغاتی و امپولی میان بالا
چقد قدرت میخاد مثل عباسمنش
رفتار کنی واقعن تحسینتون میکنم استاد
امیدوارم با مخ نخورم زمین و بهترینها هدایت بشم
سپاس برای این فایل زیبا♥️
عاشقتوننننننننم
ب نام االله هدایتگر ب سمت شادی سلامتی ثروت و حال خوب
سلام ب استاد و ابراهیم عزیز
نکات فایل
=کسایی که پول میدن برای تبلیغات میخان زودتر دیده بشن و قانون تکامل طی نکردن و خاصیت انسان این عجول باشه و مثل باشگاه امپول همه میخان دیده بشن و تکامل طی نمیکنن و ب همون سرعت ب عقب بر میگردن
=برای اکثر ادمها با مخ خوردن زمین معلوم میکنه تا بفهمه قانون چیه
ممنون برای فایل زیبا
قبل از له شدن شروع ب تغییر کنیم
ارزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت
سلام خدمت استاد عزیز و دوسداشتنی
چیزی که امروز توی این فایل خیلی برای من رنگی بود موضوع تکامل و چگونگی رسیدن به اهداف
از اونجایی که من آدمی هستم با نیم کره راستم بیشتر تصمیم میگیرم خیلی از اهدافمو بزرگ و دور از دسترس تعیین میکنم و خیلی وقتها بخاطر همین موضوع نتونستم بهش برسم یه به وسطاش میرسیدم و نامید میشدم
پاشنیه آشیل خودمو توی رسیدن به اهداف تا حدود زیادی متوجه شدم ..من باید از اهداف کوچیکتر شروع کنم و هر روز یک قدم برای رسیدن به اون هدف بزرگه بردارم اینجوری هم مسیر رسیدن به اهدافم لذت بخش تر میشه و هم وقتی به هدفم رسیدم تکامل خودمو طی کردم و همونجور که استاد بارها گفتن که زمانی آدم به خواستش میرسه که بتونه باور کنه اون خواسته رو داره قبل از رسیدن بهش
یعنی منی که میخوام سخنران بشم اگر توی کل زندگیم حتی کی بار هم جلوی جمع سخنرانی نکردم حتی اگه شب تا صب هم تجسم کنم و جملات تاکیدی بگم نمیتونم به خواستم برسم بلکه مثل استاد که وقتی این خواسته توی وجودش شکل گرفت از ایدهای کوچیک شروع کرد مثلا از دانشگاه بندرعباس شروع کرد به برگزاری سمنیارهای در حوزه علاقه خودش اون هم بصورت رایگان و پله پله تکامل خودشو طی کرد تا رسید به تالار تفاهم تهران و برگزاری سمینارهای بزرگ
استاد زمانی تونست سمینار بزرگ برگزار کنه که توی کارنامه خودش برگزاری سمینارهای کوچیک ثبت کرده بود و همون نتایج کوچیک اینقدر بارها و بارها تکرار کرد برای خودش که تونست اونا رو پله کنه برای موفقیتهای بعدیش
این تکامل پاشنه آشیل همه ماست ،فکر نکنم کسی باشه که دوس نداشته باشه یه ماه میلیاردر بشه ولی این کار طبق قانون تکامل امکان پذیر نیست
ما میتونیم سریع به خواستهامون برسیم ولی به شرط اینکه هدف خودمونو به صورت واضح بشاسیم ،و به تیکهای کوچیک تقسیمش کنیم و از اجرای ایدهای عملی در راستای الهامات که با ایجاد باورهای درست در ما شکل میگیره لذت ببریم و به هدف نچسبیم (یعنی عجله نکنیم و ایمان داشته باشیم طبق قانون بدون تغییر خداوند وقتی من هدفی دارم و درخواستشو به جهان دادم ،این جهان بدون شک هدف من همدن لحظه بهم داده و اجابت کرده منو ولی در صورتی من دریافت میکنم خواسته خودمو که اولا ایدهای عملیمو اجرا کنم و بزارم تکاملم طی بشه و آماده بشم برای دریافتش و خیالم راحت باشه که بهش میرسم )
تمام مشکل ما چسبیدن بع هدفه و فکر میکنیم اگر این هدفو بهش برسیم دیگه خوشبختیم در حالی که این مسیر رسیدن به هدف که باعث خوشحالی و لذت ..
این تجربه شخصی خودمه
من خیلی دوسداشتم که سمینار برگزار کنم و هر شب تجسم میکردم و حسابی براش ایدهامو اجرا کردم ولی وقتی داشتم برگزارش میکردم و انجامش دادم انگار هیچ احساس خاصی نداشتم ،یعنی خوشحال بودم ولی احساس خیلی خاصی نداشتم ،برعوس اون موقع که فکر میکردم اگه جور بشه من به همه چی میرسم هیچ اتفاق خاصی پیش نیومد
یعنی میخوام بگم دیگه سعی میکنم وقتی خواسته ای دارم برنامه بچینم براش و ایدهامو اجرا کنم ولی رسیدن بهش میسپلرم دست خدا و این جهان و فقط لذت میبرم و رهاترم نسبت به قبل
این رهاتر بودن من الان برام معنی پیدا کرده ،قبلا اصلا درکش نمیکردم ولی الان معنیش یه چیز دیگه شد برام
سپاسگزار الله یکتا هستم که این آگاهی ها رو به واسطه استاد عزیزمون بهم انتقال داده ..
استاد عزیزم هر کجا هستین در پناه الله یکتا شاد و سربلند پیروز باشین
سلام به همه عباس منشی های عزیز خدا رو شکر که در سال 1402 با سایت عباس منش آشنا شدم و زندگیم دگرگون شد کلی اتفاقات خوب افتاده برام خدایا شکر که خیلی آرام تر شدم البته بقول استاد هنوز خیلی جا داره تا رو خودم کار کنم ، اما الان مسلط تر و آرومتر نسبت به خودم هستم و اینو دیروز واقعا از اونجایی حس کردم که منو همکارم هردو با یه سمت (کارشناس ارشد حسابداری ) دنبال کار بهتر می گردیم و هر جای خوبی که پیدا کنیم به همدیگه می گیم و دیروز از یه جای خوب به اون زنگ زدن و گفتن که از اول سال بعد بیاد و مشغول کار بشه و این تو شرایطی بود که مدیر مالیمونم به خاطر بچه دار شدن تو بستن حساب ها نبود و اگه این همکارم میرفت شرایط نادلخواه پیش میومد ولی من ذهنمو کنترل کردم و گفتم که اشکال نداره هر تضادی پیش میاد برای پیشرفت منه و برای همکارم آرزوی موفقیت کردم و گفتم قطعا خدا برای من کار بهتری مطابق خواسته هام جور میکنه . و خیلی جالب بود که اگه قبلا بود اصلا برخوردم اینطوری نبود. و خداروشکر که در این حد تکاملم رو طی کردم . مورد دوم آزمونی بود که جمعه داشتم و مطالعه ی کلی داشتم و این آزمون کلی شرکت کننده داشت ولی من گفتم خدایا من که تا اونجا که می تونستم خوندم و خدارو شکر می کردم که می خوام برم سر آزمون و سوالا طوری هست که من به اندازه قبولی میزنم و واقعا حسم خوب بود و چون فایل های احساس لیاقت رو گوش داده بودم به جای مترو ، اسنپ گرفتم و خدا رو شکر کردم که انقدر امکانات هست و من به راحتی می تونم برم سرجلسه و چقدر آقایی که منو رسوند خوش برخورد بود و برام دعای خیر کرد . و بااینکه یه خورده دیر شده بود و من باید ساعت 3 میرسیدم و بازم خدا رو شکر کردم که خیلی مراقب های مهربون و خوش برخوردی هستن اونجا و من براحتی می تونم برم سر جلسه. و خیلی جالب بود که این باعث شده بود من به هر کدوم از مراقبا که میرسیدم قبل از همه منو راهنمایی می کردن و همه جوره کمکم،می کردن که به راحتی و زود صندلیم رو پیدا کنم انگار همه وظیفه داشتن که بهم،کمک کنن و من،به راحتی رسیدم به صندلیم و حوزه ی امتحانیم و جالب تر این بود که من دلم چایی می خواست و وقتی چایی آوردن واسه مراقبا گفت 2 تا چایی اضافه داریم کسی می خواد و من دستم رو بالا بردم و اونم خیلی با احترام آورد و چایی و با قند برام گذاشت و این اولین بار بود تو یه آزمونی که انقدر مراقب مهربونی داشتیم که اونو هم به خاطر تغییرات و کنترل ذهنم می دونم و حالام که دارم می نویسم حسم به آزمونه خیلی خوبه و میگم خداروشکر که قبول میشم و هر لحظه اون لحظه اعلام نتایج و دیدن اسم خودم رو تو قبول شده ها و حال خوبم رو در اون لحظه تصور می کنم و مطمئنم اون روز قطعا میام تو سایت و مجدد این حس خوب رو با بچه ها در میون میذارم .
خدایا شکرت بابت همه ی این اتفاقات عالی و موضوع بعدی مرخصی ام هست که الان خیلی راحت می تونم هر موقع بخوام مرخصی بزنم و براحتی تایید بشه و برم و از لحظات خوب لذت ببرم و این از وقتی اتفاق افتاد که من بیشتر با خودم تکرار می کنم که چقدر زیادن آدمایی که تایم کاریشون مثل استاد دسته خودشونه و لذت میبرن از زندگی و یه موضوع جالب که یادم افتاد اینکه من روز قبل از آزمون رو مرخصی می خواستم تا بشینم درس بخونم و خیلی راحت مدیرمون موافقت کرد و چون خونمون به خاطر ساخت ساختمون بغلی خیلی سرو صدا بود و من قبلا همش غر میزدم بابت این موضوع ، ولی اون روز وقتی دوباره سرو صدا شد وسیله هامو جمع کردم و با خودم گفتم میرم کتابخونه تو محله ای که دوس دارم اونجا خونه داشته باشیم با اینکه اصلا نمی دونستم اونجا کجا کتابخونه عمومی فعال برای مطالعه داره ولی بازم خدارو شکر کردم که یه کتابخونه خوب با ویو عالی و ساکت می تونم براحتی پیدا کنم و همین طور که با خوشحالی 1 ساعت راه رو تا اون محله طی می کردم خدارو بابت اینکه اونجا کتابخونه های خوب داره و جای خوش آب و هوایی هست شکر می کردم و زدم اینترنت و دوتا کتابخونه رو آورد برام وقتی اولی رو رفتم گفت خانم اینجا دیگه جمع شده ولی میتونی کتابخونه ی اونیکی پارک رو بری و من رفتم اون کتابخونه و متصدی اش جلو در بود و داشت با یکی صحبت می کرد و وقتی من گفتم می تونم از کتابخونه استفاده کنم خیلی محترمانه گفت بله حتما و من براحتی رفتم و واقعا به همون زیبایی و سکوتی بود که می خواستم خدایا شکرت که انقدر مهربونی و جالب تر اونجا بود که بعد از من یه آقایی اومد تو و گفت میشه اینجا نشست و مطالعه کرد منم گفتم میشه ولی نمی دونم چطور میشه کتاب امانت گرفت، گفت : من فقط جای ساکت می خوام و کتابا رو دست نمیزنم و نشست و کمی بعد متصدی اومد داخل و به آقایی که نشسته بود گفت شما باید عضو کتابخونه باشی تا بتونی استفاده کنی و ایشونم گفتن من عضویت کلی کتابخانه های عمومی رو دارم و این در حالی بود که اصلا به من حرفی نزد و این رو از کنترل ذهن و احساس خوب مساوی اتفاقات خوب می دونم .البته منم حق عضویت و درخواست صدور کارت عضویت رو دادم تا دفعات بعد خواستم برم راحت باشم و کلی از زیبایی های اون محله و آدماش شکر گزاری کردم و مطمئنم که بزودی میام و خبر خرید خونه دلخواهم رو تو سایت می نویسم براتون .خدایا شکرت برای این همه زیبایی و حال خوب .
سلام بر همدانشگاهیهای عزیز.
این ویدئو نشانهی امروز من بود. حقیقتا یک اتفاق باعث صدمه دیدن بدنم شد و این باعث شد که تاخیر بزرگی توی برنامههام ایجاد بشه؛ ولی چیزی که هست اینه که اگر این اتفاق نمیافتاد من متوجه خیلی چیزها نمیشدم، متوجه نمیشدم چیزی که یاد گرفتم اشتباه بوده و باید عوضش کنم، متوجه نمیشدم که تصمیمی که گرفتم اشتباه بوده و اون رو هم باید عوض کنم. متوجه نمیشدم باید صبر کردن رو به درستی یاد بگیرم و اینکه فقط حرف بزنم از اینکه عجول نیستم من رو یک آدم صبور نمیکنه و اتفاقا چون حرفش رو زدم یعنی عجولانه فکر و اقدام کردم. متوجه شدم که باید همیشه درصد خطایی رو در نظر بگیرم و اینقدر از اطمینان روی چیزی صحبت نکنم، چیزی که تازه یادش گرفتم. متوجهی چیزهایی شدم که ندیده بودم و متوجهی ذهن مسموم از افکار منفیم شدم. و متوجه شدم سلامتی چقدر نعمت بزرگ و مهمیه توی زندگی و چقدر دستِ کمش گرفته بودم و چقدر به بدن خودم و به سلامتی بدنِ عزیزم بیتوجه بودم.
هنوز در حین این واقعه هستم و چیزی از درسهای بعدیم نمیدونم ولی مطمئنم قراره آدم بهتری بشم!
خیلی ممنون از استاد بابت صحبتهای کوبندهاشون که دلِ همهی ما گرمه به ایشون.
در پناه حق باشید.
بنام خدا
سلام استاد عزیزم و دوستان گلم
این فایل پیام هدایتی امروز منه ،
قبلاً من جلوی تغییر مقاومت داشتم ،وتا به شدت سرم بلا نمیومد اون کارو تکرار میکردم
ولی ازوقتی روی خودم کار کردم توی دوازده قدم آگاه شدم
از فایلهای الگوهای تکرار شونده یاد گرفتم که چرا یک اتفاق تکرار میشه
کسی که روی خودش کار میکنه امکان نداره جواب نگیره
ممنونم از استاد برای همه اگاهی های ناب
به نام خدای هدایتگرم هر لحظه به سمته زیباییها و خوبیها به نام خدایی که هر چه دارم همه از آن اوست
سلام بر بهترین و زیباترین و دوست داشتنی ترین و توحیدی ترین استاد دنیا
سلام به مریم عزیزم و دوستان توحیدیم
استاد عزیزم در مورد تبلیغ که در این فایل زیبا صحبت کردین منم همون اوایل کسب و کارم دوست داشتم زیاد تبلیغ کنم تا مردم منو بشناسن و بیان از من خرید کنن با خودم میگفتم اگه تبلیغ نباشه خب از کجا همه بفهمن من تو این کوچه مغازه دارم آخه خونه من تو کوچه آخر بود و زیاد دیده نمیشد خلاصه برگه چاپ کردم چند روز اذیت شدم تا تمام کوچه های اون منطقه خودمون رو برگه تو خونه ها بندازم هزینه بماند اذیت خودم بماند احساسه بد هم که هیچ مشتری هم کم میومد (در ضمن بگم که فایلها رو هم گوش میدادم اما چه فایده به قول استاد اون گوش دادن تو سرم بخوره ) یک سال و نیم به همین منوال گذشت تا پارسال شهریور خدا کمک کرد و اومدم تو راسته خیابون مغازه ای اجاره کردم و بعد از چند سال گوش دادن این فایلها فهمیدم تمام اشتباه متوجه میشدم گوش دادن بدون نتیجه بودو فهمیدم وقتی من قدرت خدا رو بپذیرم درک کنم حسش کنم
وقتی من در مسیر درست قدم بردارم رها باشم آرام و صبور باشم نگران نباشم
وقتی من قبول کنم از دسته من هیچ کاری برنمیادچون توانایی و قدرت ندادم و بپذیرم و تسلیم باشم خودش همه رو برام درست میکنه اومدم کمر همت بستم فقط و فقط روی باورها و شخصیت و افکار کار کردم توحید عملی رو زیاد و زیاد زیاد گوش دادم و میدم
فهمیدم اگر قدرت او رو باور کنم هم برام مشتری میشه هم برام تبلیغ میکنه
خداوند همه چیز میشود همه کس را
من اوایل میخواستم بدون تکامل راه بیام بالا یه شبه همه منو بشناسن اما اشتباه بود مسیرم
الان خدا رو شکر مسیر رو شناختم و راه درست رو پیدا کردم هر کی میاد مغازه ام میگه تو که قسطی نمیدی برات راه میره کسب و کارت خوبه میگم من خدا رو دارم و او برام درست میکنه اونا متوجه نمیشن من چی میگم اما من که میفهم و از درون حسه خوبی دارم وقتی قدرتشو درک کردم
و هر روز هم بهتر از روز دیگه برام درست میکنه چون فقط و فقط به خداوند بزرگ سپردم
هر روز تو مسیر راه خونه به مغازه و بالعکس و خیابون رفتن و همه جا با خودم زمزمه میکنم خدایا هر چه که دارم همه از آن توست همه رو تو به من دادی من به تو محتاجم من به تو وابسته ام
خدایا تو عظیمی تو بزرگی تو رزاقی تو وهابی تو عالمی تو دانایی تو سمیعی تو بصیری تو رحمانی تو رحیمی
و خیلی احساسم عالی آرامش دارم با خودم در صلحم کنترل ذهن دارم نمیذارم ذهنم زیاد به بیراهه بره و اینا را ممنون خداوند بزرگ هستم که دستانش رو فرستاد ( استاد عباس منش عزیزم را) تا من بتونم زندگیمو تغییر دهم به سمته خوبیها و زیباییهای زیاد استاد ممنونتم ممنونتم ای که تو بهترین و محبوبترین بنده خداوند هستی و ما رو هم با آگاهیهای نابت محبوبه خداوند کردی
ما هم بندگان توحیدی خداوند شدیم و بهتر از این میشویم به شرطه ایمانمون
خیلی خوشحالم که کنار همچین استاد عزیزو دوستان خوبم هستم در این سایت الهی بهترینها نصیبتون زیبا رویان
به نام خالق یکتا
سلام به کبری عزیز.
خیلی براتون خوشحالم وتحسینتون می کنم برای این حد از درک توحید واین ایمان وموفقیت.
من هم این موضوع رو تو کار درک کردم هر روز که خودم وکارم رو به خدا سپردم وگفتم خدایا من حرکت می کنم تو بقیش رو درست کن اون روز عالی شده با درامد عالی.
اما هر وقت غرور من رو گرفت وفکر کردم من دارم پول می سازم وچقدر خوب کار کردم یه دفعه کارم خوابید .
وخیلی باید حواس ادم جمع باشه گاهی متوجه این شرک نمی شیم و وقتی به خودت می یای می بینی راه رو اشتباه رفتی.
وچقدر خوب گفتید توحید عملی کمک می کنه که راه رو از چاه بشناسیم وسعی می کنم هر روز اگه شده یکی از فایلهای توحیدی رو گوش بدم .
براتون ارزوی خوشبختی ایمان وسلامتی وشادی می کنم حرفهاتون باعث شد بیشتر حواسم رو جمع کنم ودچار شرک نشم امیدوارم هر روز درکارتون موفق وموفقتر بشید.
در پناه خدا.
به نام خدای مهربانم که منو هدایت کرد به این سایت عظیم و هدایت کرد تا دوستان توحیدی مثل فاطمه جان رو بشناسم ممنونم عزیزم که وقت گذاشتی کامنت منو خوندی
واقعا وقتی از ته دلت با ایمان با آرامش کامل همه چی رو میسپاری به خودش و میشینی کنار بعد میبینی بر ات معجزه میکنه و هر بار که از این سپردن و این رها بودن نتیجه خوب میگیری ایمانت بالاتر میره و بهتر قدرتشو درک میکنی و قدم بر میداری و حرکت میکنی اگر تو یه قدم برداری قدمهای بعدی رو او برات قشنگ بر میداره و بعد با اشک شوق سجده شکر میذاری
خدایا شکرت سپاسگزارتم برای این استاد عزیز و این دوستان نام
فاطمه حانم بهترینها نصیبت ان شالله روز به روز پیشرفت کنی و ایمانت بالاتر بره
یاحق
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد خوبیها وخانم شایسته عزیز وتمام دوستان هم فرکانسی خوبم
خدا رو شکر با یه آگاهی خوب به این سایت قشنگ چیزهای خوب در مسیر زندگی به من کمک میکنه
اما در مورد نکات خوب وعالی در مورد این فایل
همون جور که استاد گفتند ایمان به کاری که میکنی مسیرهای درست سر راه تو سبز میشه
وتلاش کردن وحرکت کردن باعث میشه به اهدافتان برسید چون خداوند خیر وبرکت را برای ما در نظر داره استاد واقعا از وقتی به این سایت مراجعه کردم با تعهدی که به خودم دادم برای پیشرفت ثروت باید به یه رشد ذهنی برسم یا اینکه باور هایم رو تغییر بدم یعنی باقانون وتکامل مسیر ها را برای خودم هموارتر کنم وبا صبر وایمان زندکی خوبی رو تجربه کنم
استاد وخانم شایسته عزیز ازشما ممنونم توفایل چیزهای زیادی رو یاد گرفتم وبا تجربه های دوستان باعث شده کمک های زیادی رو از نظر درک وآگاهی به من میدهد
همه ی شما را به خدای بزرگ میسپارم خدانگهدار