گفتگو با دوستان 62 | تمرکز بر دایره برتری ام

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • پیشرفت = بهبودهای کوچک اما ادامه دار؛
  • حیاتی ترین اصل کسب و کار: دایره برتری ات را بشناس و روی بهبود آن، تمرکز کن؛
  • توانایی شما در حل مسائل دیگران، برای کسب و کار شما مشتری می سازد؛
  • کلید پر رونق کردن کسب و کار؛
  • سرمایه اصلی من؛
  • “تخصص” و “توانایی” شما وقتی مورد توجه مشتریان قرار می گیرد که بتواند مسائل آنها را حل کند؛

منابع بیشتر

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

102 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زکیه لرستانی» در این صفحه: 1
  1. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1812 روز

    بنام خدای بخشنده ی مهربانم

    سلام ب همگی عزیزانم

    استاد جان

    مریم عزیزم

    و آزاده عزیز

    الهی صدهزار مرتبه شکرت ک یکبار دیگه از طریق کامنت دوستانم منو هدایت کردی ب این گفتگوی فوق العاده ک پراز باورهای خوب

    پراز ایمان

    پراز نتیجه اس

    و پراز عملگرایی و توحید هست

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    پلن خداوند چقد قشنگه

    توانایی هایی ک یاد میگیری تو ی مقطعی از زندگیت

    و باز هدایت میشی ب کارهای جدید تر ک متفاوته با اون توانایی

    و اونم یاد میگیری و بعد متوجه میشی ک اینا جزئی از روند تکاملت بوده

    اگه تو توانایی های قبلی و نمیداشتی

    نمیتونستی الان ازش استفاده کنی

    و ازش پول بسازی

    و همین توانایی باعث تمایز تو میشه از بقیه باعث میشه ک بخوایی مسیر خودت و بری و از آدم هایی ک تو مسیرت بودن درسهاتو یادبگیری

    دقیقا مث خانمی ک آزاده جان پیشش کار میکرد

    اخلاق نامناسبش باعث شد ک آزاده متوجه بشه باید خوش اخلاق باشی با مشتری ها

    صادق باشی باهاشون

    وعلاوه براینکه کار مشتری و عالی انجام بدی و لذتشو ببری مشتری هم راضی باشه و همین مشتری میشه تبلیغ عالی برای تو

    و وقتی ب این درک برسی ک من باید ارزش خلق کنم و خودم در مرحله ی اول راضی باشم از کار و مشتری فرکانس و احساس تو رو دریافت میکنه

    ک چقد براش ارزش قائلی

    وقتی ک ب این مرحله رسبدی از رشد

    پوله ک دنبال تو میاد

    ثروته ک از هر طرف ب سمت تو جاری میشه الهی صدهزار مرتبه شکرت

    یاد حرف های آسیه جان صاحب مرکز پوستی ک توش کار میکنم افتادم

    دیروز میگفت:تو باید کارت نتیجه داشته باشه تو پوست و مهم نیست ک چقد هزینه میکنی

    حتی اگه شده بعضی وقتا مشتری نمیخواد پول هزینه کنه برای فیشیال

    و خدمات پایین تر میخواد

    ولی تو میدونی ک این موادی ک میخوایی براش کار کنی اون نتیجه ی دلخواهتو نمیده

    تو مواد با کیفیت و براش کار کن

    مهم نیست ک سود نمیکنی از این مشتری

    ولی همین مشتری میشه تبلیغ برای تو و میره چند نفر دیگه رو میاره برات

    تو سعی کن کارتو عالی انجام بدی خدا برات جبران میکنه از ی جای دیگه

    و دندون گرد نباش ک چون پول کمی داده مواد ارزون براش کار کنی

    خدایا شکرت بخاطر آگاهی هایی ک دریافت کردم و انرژی ک برای ادامه مسیر گرفتم

    ب قول استاد وقتی ک ما توی مسیر درست قرار بگیریم ثروت و نعمت و خوشبختی ب صورت طبیعی وارد زندگیمون میشه

    وقانون همیشه جواب میده

    خداوند پاداش میده ب شجاعان

    کسایی ک قدم بر میدارن برای خواسته ها و آرزوهاشون

    کسایی ک ایمان دارن و کنترل ذهن انجام میدن و حرکت میکنن

    منم یکی از توانایی هام ابرو هست برداشتن و حالت دادنش

    این توانایی و از دوران ابتدایی یاد گرفتم و تونستم ازش پول بسازم

    الان علاوه بر اصلاح وابرو

    کار کوتاهی و بافت هم انجام میدم ولی باید آموزش ببینم بیشتر

    و فیشیال هم دارم آموزش میبینم اونم رایگان رایگان

    من تو مسیرم و باید تکاملم و طی کنم برای اینکه دایره ی برتری خودم و بهتر بشناسم

    ولی میدونم ک خداوند هدایتم میکنه

    و هرلحظه مراقب منه داره کارها رو برام انجام میده

    امروز روز76روزشمار من بود

    خداروشکر روز عالی داشتم هدیه دریافت کردم

    نهار و شام خوشمزه مامان پز خوردیم دور هم

    برای مادر حنا گذاشتم رو موهاش

    و فوایدش و ک خوندم حسم گفت توهم امتحان کن

    ذهنم مقاومت میکرد ک چرا میخوایی بزاری دیگه نمیتونی بعدش رنگ کنی موهاتو

    بقیه چی فک میکنن حنا خیلی بیکلاسه تو سالن میری بوی حنا تا یک هفته میاد از سرتهااا ول کن

    و غیره

    ک بالاخره زدم و اهمیت ندادم ب نجواها

    چقد حس خوبی داشت خنک بود حسابی و ی حرارتی از پوست سرم آزاد میشد خیلی باحال بود خخخخ

    قرار بود فقط برای مادر بزارم

    و کاتالوگش و بخونم ک طرز تهیه ش نوشته بود با آب جوش ب ازای هر پیمانه دو پیمانه آب بریزید

    ک مادر گفت من همیشه با آب سرد درستش میکنم ک گفتم بزار یکبار با آب جوش درست کنیم هوم؟

    گفت باشه

    خلاصه خیلی شیک و مجلسی گذاشتم رو سر مادر و ی نایلون هم گذاشتم روش

    توی طرز تهیه ش نوشته بود

    کاری ک مادر تاحالا انجام نداده بود

    بعدش منم اومدم برای خودم گذاشتم رو موهای جلوم مادر هم بقیه موهام ک بلند بود و تو دید من نبود و برام اوکی کرد

    خلاصه بعد دوساعت شستم

    رنگ موهام خییلی باحال شد

    ی قرمزی حالت شرابی گرفت ک کامل تارهای سفیدی هم ک داشتم و کاور کرده بود

    مهمتر از اینا حس خوبی ک داشتم انگار سرم سبک شده بود و موهامم نرمتر

    مادر کلی حرف زد ک چرا زود شستی سرتو من همیشه تا صبح میزارم رو سرم بمونه

    موهای منو ک دید وقتی خشک کردم

    دیدم بعد یک ساعت رفت موهاشو شست

    و گفت چقد قبلا خودم و اذیت میکردم تا صبح روی سرم میزاشتم بمونه

    و الان چقد سریع هم رنگ گرفت

    الهی صدهزار مرتبه شکرت بخاطر اینکه هرلحظه داری هدایتمون میکنی

    ی اتفاقی ک دیروز افتاد تو سالن

    ماساژ کارمون داداشش و ک11سالش بود و آورده بود همراش ک مدل ماساژ و حجامت بشه برای اولین هنرجویی ک گرفته بود

    داداشش و با زور واجبار آورده بود

    و خیلی هم طفلی خجالت میکشید داشت آب میشد میگفت اینا همه دخترن اینجا ک ب هر ترفندی بود بردش داخل اتاق ماساژ ک آماده بشه برای مدل شدن

    خلاصه در اتاق ماساژ دستگیره نداره و اگه ببندیش دیگه باز نمیشه

    ک مدل قصه ی ما در و جفت کرد خخخخخ و اون تو گیر افتاد

    ک همه مون چشامون گرد شد و ترسبدیم ک الان چیکار کنیم

    آسیه گفت زکیه ببین میتونی بازش کنی

    چون ی سری هم خودم گیر افتاده بودم و خداروشکر با هدایت الله در باز کردم

    ولی این بار فرق میکرد چون از, بیرون زبونه در دیده نمیشد و راه نداشت

    ی کم توضیح دادم براش ک چطور درو باز

    کنه ک متوجه نشد

    ک آسیه زنگ زد ب صاحب ملک ک در قفل شده و اینا اونم داشت توضیح

    میداد ک چطور بازش کنید

    ک گفتم خدایا خودت کمک کن تا باز کنیم درو ،ی ایده اومد برام گفتم نرجس گوشیتو بده داداشت از زیر در تا از داخل سمت قفل و زبونه در عکس بگیره

    تا من از زیر در ( نزدیک 7سانت بازه)

    رو گوشی بهش بگم کجا رو با پنس فشار بده ک در باز بشه

    ک خداروشکر داداشش متوجه توضیحاتم شد و در ب راحتی باز شد

    ک اینقد ذوق کردم

    محکم براش دست زدم وتحسبنش کردم گفتم آفرین چقد خوب انحامش دادی خیلی باهوشی ک خندید

    واقعا عالی تونست عمل کنه و درو باز کنه

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    چقد خوبه ک میدونم همیشه هستی و هدایتم میکنی و همیشه ی راهی هست

    و خیلی هم آسونه

    شاید اگه در باز نمیشد و یکی از بیرون میومد در و باز میکرد باعث دردسر برای سالن میشد ک چرا ی پسرو مدل کردبن

    ک خداروشکر ب خیر گذشت

    و درسی ک گرفتم

    اینه ک قانون قانونه وبرای همه ثابته

    احساس بد=اتفاقات بد

    و احساس خوب=اتفاقات خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: