این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-10.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-20 04:15:472022-12-10 07:46:04سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 165
385نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم خانم عزیزدل و همه ی دوستان و همسفران
امروز خیلی اتفاقی بعد روز شمارم هدایت شدم به این فایل البته عکس زیباش منو مجذوب خودش کرد و منم که عاشق زیبایی هام با کمال میل قبول کردم و واقعااااااااا خوش حالم که گوش به هدایتم دادم و زیبایی های فوق العاده رو با چشم دل و جانم تماشا کردم و خدارو سپاس گفتم برای این عظمت و زیبایی ها فوق العادست فوق العاده انگار که خدای من با دقت و ظرافت تمام طراحی کرده و در اوج لذت و شادی طرح فوق العاده رو ترسیم کرده واییییی دلم ضعف میکرد و طلب میکرد که منم اونجا باشم انگار که داشتم پرواز میکردم استاد عزیزم قدردانتونم که زیبایی هارو با ما به اشتراک میزارین و خدارو شکر میکنم که تو فرکانسش بودم و هدایت شدم و از زیبایی ها لذت بردم خدایا سپاس گذارم برای تمام زیبایی هایی که خلق کردی تا فقط لذت ببریم و با لذت زندگی کنیم و زیبایی هارو طلب میکنم و هدایت میکنه خدای زیبایی هایم من رو به هنرهاش خدایاااااا شکرت همه چیز فوق العادست .از نمای بالا انگار که خورشید داره آبتنی میکنه خیلیییییی فوق العادست انقدر هیجان زده شده بودم که صدای قلبم رو کاملا احساس میکردم خدایا شکرت برای این لحظه زیبا .شکر شکر شکر
امیدوارم حالتون عالی باشه …یه هفته ای هست که کامنتی ننوشتم …
چون این چند روز اعتکاف بودم و یه خلوت بی نظیر با خدا داشتم …
این دفعه برعکس پارسال که با کلی آرزو ی داشتن موبایل توی اعتکاف برای خودم تصویر سازی میکردم که اگه موبایل داشته باشم فایلای استاد و توی این سه روز که توی مسجد معتکف هستم میزارم و خودمو رشد میدم ….و کلی این خواسته ی داشتن موبایل درونم ریشه گرفت …
ولی
امسال
بعد از یک سال
که تموم این آرزو ها نزد من بود
..
خودم
با هدایت خدا و انتخاب خودم
موبایلمو خاموش کردمو گذاشتم توی خونه ….
امسال دیگه سرگردان نیستم …
یه هدف دارم …
در مسیر علایقم …و انگار خدا بهم گفت تو این سه روز فقط این کار ها رو بکن …
و اون سه روز …به بهترین نحو گذشت …
البته که خواب زیادی هم رفتم ولی خوابم بهم آرامش میداد…
3 روز به دور از هیچ وسیله ی الکترونیکی …
و حتی به دور از هیچ وسیله ای که بتونم خودم توش ببینم …
من …
با دو دفتر …
و دو خودکار …
و خدا …
و قرآن…
راستی اصلا تعهدمو زیر پا نزاشتمااااا چون قرار بود آیه های عذاب رو پیدا کنم و به صورت کامنت بنویسم …اونجا هم کلی قرآن خوندم ….کلی تفکر کردم …کلی چیز یاد گرفتم …
و قربونت اون خدا برم که با مثال یکسری چیزا رو برای آدم جا میندازه که با هیچ حرفی نمیتونی بفهمی ….
راسش هر چی بیشتر می خوندم بیشتر کلمه ی کَفَر و شُکر به چشمم میخورد…یه جورایی که انگار این دو کلمه متضاد هم هستن …
جالب بود چون هیچ وقت کلمه ی کفر ورزیدن رو با شکرگزار بودن متضاد نمیگرفتم ….
خلاصه …
بعد از اون اعتکاف متوجه شدم که چقدر خلوت با خدام رو دوست دارم …توی طبیعت …یه جایی شبیه به پرادایس استاااادددد
و کشیدم …اون پرادایس خودمو کشیدم و بعد بهش نگاه کردمو گفتم آخه مگه اصلا همچین جایی وجود داره …و یه حسی ته قلبم گفت …وجود داره …نگران نباش …من میدونم کجاست …هدایتت میکنم به اونجا …
تو فقط منو باور کن ….
آخ قربونت برم …
راسش روز سوم….
از ظهر، بعد از نماز توی مسجد اعمال اُم داوود رو انجام میدیم …
داستانش از این قراره که داوود بی گناه توی زندان بوده و مادرش میره پیش امام صادق و امام صادق بهش میگه 3روز روزه بگیر و روز سوم این سوره ها رو بخون پسرت آزاد میشه …و اُم داوود هم اینکارو میکنه و پسرش چند روز بعد آزاد میشه ….حالا راستو دروغگو نمیدونم ولی اینو میدونستم که آگاهی ها و باور های همین سوره ها باعث توحیدی تر و گشایش در وجود مادر داوود میشه …
خلاصه… قبل از این اعمال انگار خدا بهم گفت اگه می خوای این سوره ها رو بخونی بگو چی می خوای …چه آزادی؟
و من توی حیات …نشستم …
(اینم بگم که قبل از اینکه اعتکاف ثبت نام کنیم من از خدا خواسته بودم یه جایی باشه که کمتر کسی بهم کار داشته باشه …حیات داشته باشه تا بتونم اونجام باهاش رازو نیاز کنم …و بیشتر توی اون شلوغی بتونم تنها باشم و حتی موقع های روضه و گریه یکم دور باشم …..و باورتون نمیشه …با اینکه همه از یه ماه پیشو اینا ثبت نام کردن با همون روز اول که باید وارد مسجد میشدیم ثبت نام کردیم و رفتیم اونجا …
یه جای خیلی خوب خوابیدیم که هیچ کس هیچ کاری بهمون نداشت …تازه …برای حیات مسجد هم صیغه مسجد خونده شده بود و جزو مسجد بود چون همیشه میگفتن نباید از مسجد خارج بشین و اینا و تا پاتو میزاشتی بیرون میگفتن باید زود برگردی ولی اینجا تا هر موقع که دوست داشتی میتونستی بیرون باشی چون حیات هم حکم مسجد داشت …و آسمون…و تازهههه یه مسجد بزرگ و راحت و برعکس تمام مسجدهای دیگه که درو برای نماز برای بقیه هم باز میکردنو شلوغ میشدو اینا …اینجا اینجوری نبود و انگار مسجد کامل فقط برای معتکف ها بود ..خلاصه که خیلی خوب بود و خیلی خواسته هام برام واضح تر شد که دقیقا برای خلوت با خدا و تمرکز با اون روی چیزایی که می خوام چی باشه ؟….)
خیلی خب کجا بودیم ….
آهان اعمال ام داوود …
اره دیگه …منم اومدم بیرون …زیر آسمون…
و دفترمو برداشتم و شروع کردم به نوشتن …که خدایا من چی میخوام …چه آزادی…و تمام آزادی ها رو نوشتم ..
و بعد رفتم داخل و همگام با روانخوانی اون حاج آقا ها من فقط معنی میخوندم ….
و سعی میکردم قوانینی که خدا میگه رو درک کنمو به کلماتی که میشنوم توجه کنم …
اینقدر لذت بخش بود که نگو …همزمان با اون هم دفترمو برداشته بودن و هر جا یه لحظه حس میکردم خدا بهم میگه ببین این آیه…این ایمان یا حتی این صفحه کلید هست ، یادداشت میکردم …سعی میکردم با قوانینی که به تازگی از استاد یاد گرفته بودم قرآن و داستان ها و مثال های خدا رو بفهمم…و علاوه بر اون …توی دو روز قبل با هدایت خدا از صفحه ای از سوره ی یوسف …تفکر کردن در آیات و تفاوت بین یکسری کلمات رو شروع کرده بودم و به یکسری سوالات رسیده بودم …سعی میکردم اونا رو هم توی خوندنم بگنجانم…
حدود 5 جز سوره بود که اولیش سوره ی انعام بود (که البته من به اون سوره نرسیدم )و آخرین جز هم جز 30 بود (که این جزء هم به خاطر مداحی و اینا نخوندن …)
اولش ناراحت شدم …چون دوست داشتم جزء 30 رو میخوندم …چون خودم هم خیلی آروم تر میخوندم هم یکم خسته شده بودم …خلاصه اونا اومدن روضه و گریه و فلان …(میدونی یه چیزی رو فهمیدم …که انگاری اینا براشون افتخاره …یه جوری روضه میخوندن که قشنگ حس میکردم تنها هدفشون به گریه انداختن مردمه …هرکی بیشتر تونست اشک و صدای گریه ی مردم رو بیشتر در بیاره اون برندس …غافل از اینکه چقدر این حس بد و حس بدبختی میتونه تاثیر منفی بزاره …و اونا رو به سمت مشکلات بیشتر ببره ..عجب بابا ….)و خب چون منم از اون فضا فراری بودم بلند شدم اومدم توی حیات و زیر آسمان با خدای خودم حرف میزدم …با هم غروب رو تماشاکردیم …و کلی توی اون یه ساعت خوش گذشت و از اون طرف و همه، توی مسجد پای زار زدن و گریه کردن …
خداوند جدا میکنه واقعاااا
به قول استاد هیچ وقت ترو خشک با هم نمیسازند…
خلاصه کلی خدا بهم حال داد ..
و کلی خواسته های جدید و زیبا برام تداعی شد …و با اینکه هنوز نمونش رو توی هیچ عکسی ندیدم …ولی یه ایمان قلبی توی وجودم هست که میگه همچین چیزی وجود داره …و مال توعه نگران نباش …
خلاصه …دیگه …ما اومدیم خونه…
ولی بعد از اینکه اومدیم …من دوباره درگیر فضای مجازی و حس مقایسه شدم …
که یه اتفاق خیلی خیلی بد هم افتاد …
و دیروز هم همش مهمون داشتیم و خیلی خسته شدم …تا اینکه …
خلاصه بگم که این فایل نشانه ی من بود
راسش اصلا حس خوبی نداشتم …
داشتم به خدا غر میزدم …که چرا آخه فایل تصویری …
گفتم که بهم نشانه واضح بده …و تو به جای این همه فایل صوتی فایل سفر به دور آمریکا رو آوردی…
تا اینکه یکی از کامنتا ی این صفحه رو خوندم …حسم خیلی بهتر شد …
به پیشنهاد دوستمون قسمت قبل و بعد رو هم دانلود کردم …تا ببینم …
ولی بازم انگار حالشو نداشتم …
نصف شب بود …
ولی انگار یه حسی بهم گفت برو متن فایل که از کامنت یکی از دوستان هست رو بخون …
باورتون نمیشه …
اشک توی چشمام جمع شد …هرلحظه که که بیشتر میخوندم بیشتر باور میکردم که دقیقا این فایل مال منه ….این حرف خداست …و باید ببینمش …
مخصوصا این تیکه هاش ؛که انگار خدا داشت با من حرف میزد و می گفت ؛ ملیکا !
تو هیچی نیستی؛ تو نهایت چند متر جلو چشمت و چلو پات رو می بینی؛ خدا اما ماورای این متراژها به همه چی محیط و محاطه…بسپر به اون که از دور می بینه؛ از بالا می بینه؛ هزاران متر و کیلومتر دورتر از چند قدمی الانت رو می بینه و واسه همین بهت میگه این راه رو برو؛ این قدم رو بردار…چون دیده؛ چون می دونه که تهش برات چیه…پس دل بده بهش و تسلیم شو…بسپار خودت رو بهش … هرجا که تردید اومد سراغت و دچار منم منم و من می دونم ها شدی؛ همین دِرون رو یادت بیار و بدون که تو هیچی نیستی و اونه که همه چیز رو می بینه و می دونه
……..
یه لحظه …..
…….
چند دقیقه قبل …
…….
خدا بهم گفت اینیستا رو پاک کن …بی خیال هر پیجو درآمدی که تازه فکر میکنی میتونی داشته باشی …
به من اعتماد کن …چیزایی که می خوام بهت بدم خیلی بیشتر از ایناس …
و من هرچی خواستم دلیل بیارم اون پاشو کرده بود توی یه کفش که نه ….پاک کن ….
خلاصه منم تسلیم شدمو پاک کردم ….
ولی بهش میگفتم اصلا مگه استاد نگفته که باید درآمد داشته باشین …خب منم می خوام درآمد داشته باشم حالا که اینیستا رو پاک کردم …چیکار کنم ؟ برم کانال یوتیوب بزنم ….
و اون می گفت نه ….
فقط روی کاری که بهت میگم و آموزش هایی که هدایتت کردم برو جلو. …
دو ماه
فقط دوماه به حرف من گوش کن …بعد سال جدید میشه …اگه دیدی نتیجه نداد اون وقت بیا و چیز بگو بهم …..
خلاصه هنوزم یه حس لجاجت داشتم …
بهش میگفتم پیج مامانم چی …اون گفته من پیج کارشو بزنم …پیج پدر چی …قرار بود این وسیله ها رو بفروشم ….
گفت ببین …تو چیکار داری تو اعتماد کن …
دیگه خلاصه من پیج پاک کردم…یعنی کلا اینیستا رو با تموم اون 4 یا 5 تا پیج پاک کردم …و باورتون نمیشه بعدش مامانم البته که یکم با حس نامناسب ولی خب …
بهم گفت اصلا اموزشای اینیستا رو بده خودم یاد بگیرم و پیجو بزنم …
منم از خداخواسته گفتم آره حتما چون من اینیستا رو پاک کردم …خلاصه که خیلی باحال بود …این هدایت و بعدش این اتفاق …
…
دیگه از تیکه هایی که دوست داشتم اینا بود ؛
با همه وجودم می خوام بهم آزادی مالی؛ آزادی زمانی و مکانی بدی تا این زیبایی ها رو ببینم از نزدیک…
.
یادتونه درخواست منو توی رو، سوم اعتکاف …
قربونت برمممم
.
.
.
خدایا لحظه ای من رو به خودم وانگذار….خدایا لحظه ای من رو به خودم مغرور نکن….خدایا همه تویی….همه اعتبار از توست….رب من من رو به درکِ همین برسون که من هیچم و همه تویی …الله اکبر از اینهمه زیبایی
.
خداوند به هر موجودی فرصت رشد داده
.
.
من فدات خدا جونممممم
.
.
فقط کافیه از این فرصت استفاده کنیم تا پتانسیل وجودی مون در جهت هدایت الهی شکوفا بشه…
.
.
چراغ راه دستتونه …و صدالبته که این چراغ؛ چراغ خداشناسی و توحیده
.
.
اصلا مکه خوشگل تر از این خدا هست …خوشگل ترین و خوش صحبت ترین و بهترین راهنمای دنیااااا
عاشقتوننننمممم
خواستم این کامنتو حتما نوشته باشم ولی حتما با دیدن فیلم هم یه کامنت دیگه مینویسممم
هربار که این تصاویر زیبا رو بااین اهنگ میبینم بی اختیار اشک از چشمانم جاری میشود از این همه زیبایی…
خدایا شکرت واس این همه نعمت ،باینکه هنوز شرایطشو ندارم که این زیبایی هارو از نزدیک ببینم ولی از خداشاکرم که استادی به این همه باسلیقه تصاویر رو بااهنگی برایم اماده میکند و من باز هم متحیر میشوم از این زیبایی تازه دارم متوجه میشم جهان این همه زیبایی داره ،خدایا شکرت مطمئنم یه روزی هم از نزدیک شاهد این همه زیبایی خالقم میشوم،،،
هرجا زیبایی از طبیعت رو میبینم همین اهنگ تو ذهنم پلی میشه
الان که دارم تایپ می کنم این مطالب رو دقیقا لحظه ای از این ویدیو که با درون از بالای اون دریاچه تصویربرداری کردید و من تصویر رو استوپ کردم. نمیدونم چطور توصیف کنم و چی بگم بهتون انقدر برام سنگین بود انقدر درک این همه زیبایی توی یک قاب برام سخت بود و میتونم بگم غیرقابل درک یعنی در ظرف من نمیگنجه این تصویر زیبا این حد از زیبایی به طرزی که تحت فشار زیادی قرار گرفتم اشک چشمانم سرازیر شد و ویدئو رو استاپ کردم و گفتم بیام بگم این حرفامو چون واقعاً این یک قلم رو نتونستم طاقت بیارم و فقط تو دل خودم نگه دارم و هیچ چیز راجع بهش نگم چون واقعاً این حد از زیبایی این حد از عظمت در تحمل من تنها نبود نمیتونم جلو اشکامو بگیرم نمیتونم اونجور که باید وصف کنم حالم رو این عظمت رو این خدایی که این زیبایی رو آفریده نمیتونم درکش کنم چقدر خدای ما بزرگه چقدر تواناست چقدر فوق العاده است چقدر خداوند رو شاکرم که این صحنه رو دیدم چقدر شاکرم که همچین خداییه خدای من واقعا نمیتونم درک کنم واقعا درظرف درکم نمیگنجه این همه زیبایی دوست دارم تا صبح فقط بگم نمیتونم درک کنم این حجم از زیبایی رو فقط همینو بگم.
سیر نمیشم از دیدن این حد از زیبایی به حدی که میخوام غرق شم درونش
وقتی توی نوجوانی داستان حضرت ابراهیم و درخواست از خداوند که خودت رو به من نشون بده رو توی کتاب های درسی شنیده ام که اصلاً هیچ درکی نداشتم ازش .هرچه بزرگتر شدم و بیشتر مفهوم زیبایی های طبیعت رو درک کردم بیشتر اون ابراهیم رو در حد توان خودم درک کردم . زیبایی های بسیار زیادی دیده ام زیباییهایی که مبهوت شدم مغزمو استوپ کرده و من محو شدم و اونجوری که باید نتونستم درک کنم و ظرف وجود من کوچیک بوده واسه درکش بیشتر به ابراهیم و اون لحظه فکر کردم تو اون لحظات و سعی کردم بیشتر بفهمم اون لحظه رو و الان به جرات میتونم بگم این صحنه ای که الان جلوی من توی تلویزیون من استوپ شده و من دارم میبینم بزرگترین زیبایی بوده که من تاب تحمل تحت دیدنش رو نداشتم و بیشتر ابراهیم را فهمیدم و بیشترین کوههایی رو فهمیدم که وقتی خداوند خودش را به آنها نشان داد کوه از هم متلاشی شد و الان میفهمم که این فشار بالای دیدن زیبایی عظیم به چه مفهوم است. واقعاً عاجزم از وصف حالم در این لحظه یعنی من اگر صفحات و صفحات و صفحات بینهایتی را الان بنویسم یک ذره از این حال عجیب من وصف نمیشه. این زیبایی و خالق این زیبایی انقدر بزرگ انقدر عظیم در مقابل فهم و درک من که واقعاً می خوام زار بزنم فقط می خوام گریه کنم بی اختیار دارم این کارو انجام میدم شاید شاید این یک واکنش طبیعی بدن من برای اینکه این حجم از فشار رو تخلیه کنه نمیدونم هرچه هست از ظرف در که وجود من از این طرح این زیبایی و خداوند را خیلی خیلی شکر می کنم که خدای منه و از شما استاد عباس منش خیلی ممنونم که همچین زیبایی هارو برای ما به تصویر می کشید. خیلی عجیبم خیلی حالم غریبه خیلی خدای من بزرگه خیلی تواناست خیلییییی.
استاد خیلی دوست دارم تصاویری که از بالا از اون دریاچه ی بینهایت زیبا و اعجاب انگیز تهیه کردید به صورت عکس با کیفیت بالا داشته باشم و حتی به چاپ برسونم بزنم به دیوار خونه م . اگر براتون مقدور باشه که برام از طریق ایمیل یا هر طریقی که کیفیت فایل حفظ بشه ارسال کنید بینهایت ممنونتون میشم.
هر قسمت از متن من رو موقع انتشار اگر مایل بودید میتونید حذف کنید.
خدا حفظتون کنه و انقدر بهتون برکت ثروت و سلامتی و طول عمر بده که این زیبایی ها رو در سراسر جهان برای من و امثال من منتشر کنید تا ما هم ترغیب بشیم به دیدن و انتشار زیباییها.
من هم نتونستم با دیدن این همه زیبایی این همه رنگ ابراز احساسات نکنم.بعد از مدتها دارم دیدگاه میذارم. خدایا شکرت که از این ور دنیا میتونیم زیباییهای اون ور دنیا را ببینیم. خدایا شکرت بابت وجود استاد عزیز و مریم نازنین.
استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان واقعا با دیدن این تصاویر زیبا چیزی جز شکر نعمت های خدا نمی توان گفت بارها و بارها این قسمت رو دیدم و هر بار بیشتر از تصاویر لذت بردم
سپاسگزارم که ما رو هم در دیدن زیبایی های سفر شریک میکنید
استاد عزیز روزی نیست که برای حضور شما در زندگیم شکرگزاری نکنم همه چیز در زندگیم دقیقا همانی است که میخواهم و این رو مدیون آموزش های شما هستم
سلام استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان که زحمت میکشید و این زیبایی ها رو برای ما ثبت میکنید و ما هم میتونیم استفاده کنیم خدا رو بسیار سپاسگزارم که من رو هدایت کرد که با شما و سایتتون آشنا شدم هر چی بیشتر به فایل های شما نگاه میکنم بیشتر به قوانین پی میبرم و بیشتر برام ثابت میشه که قوانین کار میکنن و میشود به هر خواسته ای رسید وقتی هدایت خودمون رو به الله میسپاریم ما رو به چه جاهایی هدایت میکنه وقتی حالمون خوبه چه اتفاقات عالی و مثبتی برامون رقم میخوره و چه لذتی برای ما داره خداوند رو سپاسگزارم که دیدن این فایل برای من نتیجه توجه به نکات مثبتی بود که توی مسیر کارم توجه کردم و میبینم که واقعا توجه به نکات مثبت یکی از اصل هاست
به نام خداوند هدایت گرم که هر چه دارم از اوست
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم خانم عزیزدل و همه ی دوستان و همسفران
امروز خیلی اتفاقی بعد روز شمارم هدایت شدم به این فایل البته عکس زیباش منو مجذوب خودش کرد و منم که عاشق زیبایی هام با کمال میل قبول کردم و واقعااااااااا خوش حالم که گوش به هدایتم دادم و زیبایی های فوق العاده رو با چشم دل و جانم تماشا کردم و خدارو سپاس گفتم برای این عظمت و زیبایی ها فوق العادست فوق العاده انگار که خدای من با دقت و ظرافت تمام طراحی کرده و در اوج لذت و شادی طرح فوق العاده رو ترسیم کرده واییییی دلم ضعف میکرد و طلب میکرد که منم اونجا باشم انگار که داشتم پرواز میکردم استاد عزیزم قدردانتونم که زیبایی هارو با ما به اشتراک میزارین و خدارو شکر میکنم که تو فرکانسش بودم و هدایت شدم و از زیبایی ها لذت بردم خدایا سپاس گذارم برای تمام زیبایی هایی که خلق کردی تا فقط لذت ببریم و با لذت زندگی کنیم و زیبایی هارو طلب میکنم و هدایت میکنه خدای زیبایی هایم من رو به هنرهاش خدایاااااا شکرت همه چیز فوق العادست .از نمای بالا انگار که خورشید داره آبتنی میکنه خیلیییییی فوق العادست انقدر هیجان زده شده بودم که صدای قلبم رو کاملا احساس میکردم خدایا شکرت برای این لحظه زیبا .شکر شکر شکر
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
به نام خدای عزیزم ….
خدایی که هرچه دارم رو اون بهم داد …
قربونت برم ….
سلام سلام سلام
سلام استاد عزیزم
سلام دوستان دوست داشتنی من …
سلام همراهان عزیزممم
امیدوارم حالتون عالی باشه …یه هفته ای هست که کامنتی ننوشتم …
چون این چند روز اعتکاف بودم و یه خلوت بی نظیر با خدا داشتم …
این دفعه برعکس پارسال که با کلی آرزو ی داشتن موبایل توی اعتکاف برای خودم تصویر سازی میکردم که اگه موبایل داشته باشم فایلای استاد و توی این سه روز که توی مسجد معتکف هستم میزارم و خودمو رشد میدم ….و کلی این خواسته ی داشتن موبایل درونم ریشه گرفت …
ولی
امسال
بعد از یک سال
که تموم این آرزو ها نزد من بود
..
خودم
با هدایت خدا و انتخاب خودم
موبایلمو خاموش کردمو گذاشتم توی خونه ….
امسال دیگه سرگردان نیستم …
یه هدف دارم …
در مسیر علایقم …و انگار خدا بهم گفت تو این سه روز فقط این کار ها رو بکن …
و اون سه روز …به بهترین نحو گذشت …
البته که خواب زیادی هم رفتم ولی خوابم بهم آرامش میداد…
3 روز به دور از هیچ وسیله ی الکترونیکی …
و حتی به دور از هیچ وسیله ای که بتونم خودم توش ببینم …
من …
با دو دفتر …
و دو خودکار …
و خدا …
و قرآن…
راستی اصلا تعهدمو زیر پا نزاشتمااااا چون قرار بود آیه های عذاب رو پیدا کنم و به صورت کامنت بنویسم …اونجا هم کلی قرآن خوندم ….کلی تفکر کردم …کلی چیز یاد گرفتم …
و قربونت اون خدا برم که با مثال یکسری چیزا رو برای آدم جا میندازه که با هیچ حرفی نمیتونی بفهمی ….
راسش هر چی بیشتر می خوندم بیشتر کلمه ی کَفَر و شُکر به چشمم میخورد…یه جورایی که انگار این دو کلمه متضاد هم هستن …
جالب بود چون هیچ وقت کلمه ی کفر ورزیدن رو با شکرگزار بودن متضاد نمیگرفتم ….
خلاصه …
بعد از اون اعتکاف متوجه شدم که چقدر خلوت با خدام رو دوست دارم …توی طبیعت …یه جایی شبیه به پرادایس استاااادددد
و کشیدم …اون پرادایس خودمو کشیدم و بعد بهش نگاه کردمو گفتم آخه مگه اصلا همچین جایی وجود داره …و یه حسی ته قلبم گفت …وجود داره …نگران نباش …من میدونم کجاست …هدایتت میکنم به اونجا …
تو فقط منو باور کن ….
آخ قربونت برم …
راسش روز سوم….
از ظهر، بعد از نماز توی مسجد اعمال اُم داوود رو انجام میدیم …
داستانش از این قراره که داوود بی گناه توی زندان بوده و مادرش میره پیش امام صادق و امام صادق بهش میگه 3روز روزه بگیر و روز سوم این سوره ها رو بخون پسرت آزاد میشه …و اُم داوود هم اینکارو میکنه و پسرش چند روز بعد آزاد میشه ….حالا راستو دروغگو نمیدونم ولی اینو میدونستم که آگاهی ها و باور های همین سوره ها باعث توحیدی تر و گشایش در وجود مادر داوود میشه …
خلاصه… قبل از این اعمال انگار خدا بهم گفت اگه می خوای این سوره ها رو بخونی بگو چی می خوای …چه آزادی؟
و من توی حیات …نشستم …
(اینم بگم که قبل از اینکه اعتکاف ثبت نام کنیم من از خدا خواسته بودم یه جایی باشه که کمتر کسی بهم کار داشته باشه …حیات داشته باشه تا بتونم اونجام باهاش رازو نیاز کنم …و بیشتر توی اون شلوغی بتونم تنها باشم و حتی موقع های روضه و گریه یکم دور باشم …..و باورتون نمیشه …با اینکه همه از یه ماه پیشو اینا ثبت نام کردن با همون روز اول که باید وارد مسجد میشدیم ثبت نام کردیم و رفتیم اونجا …
یه جای خیلی خوب خوابیدیم که هیچ کس هیچ کاری بهمون نداشت …تازه …برای حیات مسجد هم صیغه مسجد خونده شده بود و جزو مسجد بود چون همیشه میگفتن نباید از مسجد خارج بشین و اینا و تا پاتو میزاشتی بیرون میگفتن باید زود برگردی ولی اینجا تا هر موقع که دوست داشتی میتونستی بیرون باشی چون حیات هم حکم مسجد داشت …و آسمون…و تازهههه یه مسجد بزرگ و راحت و برعکس تمام مسجدهای دیگه که درو برای نماز برای بقیه هم باز میکردنو شلوغ میشدو اینا …اینجا اینجوری نبود و انگار مسجد کامل فقط برای معتکف ها بود ..خلاصه که خیلی خوب بود و خیلی خواسته هام برام واضح تر شد که دقیقا برای خلوت با خدا و تمرکز با اون روی چیزایی که می خوام چی باشه ؟….)
خیلی خب کجا بودیم ….
آهان اعمال ام داوود …
اره دیگه …منم اومدم بیرون …زیر آسمون…
و دفترمو برداشتم و شروع کردم به نوشتن …که خدایا من چی میخوام …چه آزادی…و تمام آزادی ها رو نوشتم ..
و بعد رفتم داخل و همگام با روانخوانی اون حاج آقا ها من فقط معنی میخوندم ….
و سعی میکردم قوانینی که خدا میگه رو درک کنمو به کلماتی که میشنوم توجه کنم …
اینقدر لذت بخش بود که نگو …همزمان با اون هم دفترمو برداشته بودن و هر جا یه لحظه حس میکردم خدا بهم میگه ببین این آیه…این ایمان یا حتی این صفحه کلید هست ، یادداشت میکردم …سعی میکردم با قوانینی که به تازگی از استاد یاد گرفته بودم قرآن و داستان ها و مثال های خدا رو بفهمم…و علاوه بر اون …توی دو روز قبل با هدایت خدا از صفحه ای از سوره ی یوسف …تفکر کردن در آیات و تفاوت بین یکسری کلمات رو شروع کرده بودم و به یکسری سوالات رسیده بودم …سعی میکردم اونا رو هم توی خوندنم بگنجانم…
حدود 5 جز سوره بود که اولیش سوره ی انعام بود (که البته من به اون سوره نرسیدم )و آخرین جز هم جز 30 بود (که این جزء هم به خاطر مداحی و اینا نخوندن …)
اولش ناراحت شدم …چون دوست داشتم جزء 30 رو میخوندم …چون خودم هم خیلی آروم تر میخوندم هم یکم خسته شده بودم …خلاصه اونا اومدن روضه و گریه و فلان …(میدونی یه چیزی رو فهمیدم …که انگاری اینا براشون افتخاره …یه جوری روضه میخوندن که قشنگ حس میکردم تنها هدفشون به گریه انداختن مردمه …هرکی بیشتر تونست اشک و صدای گریه ی مردم رو بیشتر در بیاره اون برندس …غافل از اینکه چقدر این حس بد و حس بدبختی میتونه تاثیر منفی بزاره …و اونا رو به سمت مشکلات بیشتر ببره ..عجب بابا ….)و خب چون منم از اون فضا فراری بودم بلند شدم اومدم توی حیات و زیر آسمان با خدای خودم حرف میزدم …با هم غروب رو تماشاکردیم …و کلی توی اون یه ساعت خوش گذشت و از اون طرف و همه، توی مسجد پای زار زدن و گریه کردن …
خداوند جدا میکنه واقعاااا
به قول استاد هیچ وقت ترو خشک با هم نمیسازند…
خلاصه کلی خدا بهم حال داد ..
و کلی خواسته های جدید و زیبا برام تداعی شد …و با اینکه هنوز نمونش رو توی هیچ عکسی ندیدم …ولی یه ایمان قلبی توی وجودم هست که میگه همچین چیزی وجود داره …و مال توعه نگران نباش …
خلاصه …دیگه …ما اومدیم خونه…
ولی بعد از اینکه اومدیم …من دوباره درگیر فضای مجازی و حس مقایسه شدم …
که یه اتفاق خیلی خیلی بد هم افتاد …
و دیروز هم همش مهمون داشتیم و خیلی خسته شدم …تا اینکه …
خلاصه بگم که این فایل نشانه ی من بود
راسش اصلا حس خوبی نداشتم …
داشتم به خدا غر میزدم …که چرا آخه فایل تصویری …
گفتم که بهم نشانه واضح بده …و تو به جای این همه فایل صوتی فایل سفر به دور آمریکا رو آوردی…
تا اینکه یکی از کامنتا ی این صفحه رو خوندم …حسم خیلی بهتر شد …
به پیشنهاد دوستمون قسمت قبل و بعد رو هم دانلود کردم …تا ببینم …
ولی بازم انگار حالشو نداشتم …
نصف شب بود …
ولی انگار یه حسی بهم گفت برو متن فایل که از کامنت یکی از دوستان هست رو بخون …
باورتون نمیشه …
اشک توی چشمام جمع شد …هرلحظه که که بیشتر میخوندم بیشتر باور میکردم که دقیقا این فایل مال منه ….این حرف خداست …و باید ببینمش …
مخصوصا این تیکه هاش ؛که انگار خدا داشت با من حرف میزد و می گفت ؛ ملیکا !
تو هیچی نیستی؛ تو نهایت چند متر جلو چشمت و چلو پات رو می بینی؛ خدا اما ماورای این متراژها به همه چی محیط و محاطه…بسپر به اون که از دور می بینه؛ از بالا می بینه؛ هزاران متر و کیلومتر دورتر از چند قدمی الانت رو می بینه و واسه همین بهت میگه این راه رو برو؛ این قدم رو بردار…چون دیده؛ چون می دونه که تهش برات چیه…پس دل بده بهش و تسلیم شو…بسپار خودت رو بهش … هرجا که تردید اومد سراغت و دچار منم منم و من می دونم ها شدی؛ همین دِرون رو یادت بیار و بدون که تو هیچی نیستی و اونه که همه چیز رو می بینه و می دونه
……..
یه لحظه …..
…….
چند دقیقه قبل …
…….
خدا بهم گفت اینیستا رو پاک کن …بی خیال هر پیجو درآمدی که تازه فکر میکنی میتونی داشته باشی …
به من اعتماد کن …چیزایی که می خوام بهت بدم خیلی بیشتر از ایناس …
و من هرچی خواستم دلیل بیارم اون پاشو کرده بود توی یه کفش که نه ….پاک کن ….
خلاصه منم تسلیم شدمو پاک کردم ….
ولی بهش میگفتم اصلا مگه استاد نگفته که باید درآمد داشته باشین …خب منم می خوام درآمد داشته باشم حالا که اینیستا رو پاک کردم …چیکار کنم ؟ برم کانال یوتیوب بزنم ….
و اون می گفت نه ….
فقط روی کاری که بهت میگم و آموزش هایی که هدایتت کردم برو جلو. …
دو ماه
فقط دوماه به حرف من گوش کن …بعد سال جدید میشه …اگه دیدی نتیجه نداد اون وقت بیا و چیز بگو بهم …..
خلاصه هنوزم یه حس لجاجت داشتم …
بهش میگفتم پیج مامانم چی …اون گفته من پیج کارشو بزنم …پیج پدر چی …قرار بود این وسیله ها رو بفروشم ….
گفت ببین …تو چیکار داری تو اعتماد کن …
دیگه خلاصه من پیج پاک کردم…یعنی کلا اینیستا رو با تموم اون 4 یا 5 تا پیج پاک کردم …و باورتون نمیشه بعدش مامانم البته که یکم با حس نامناسب ولی خب …
بهم گفت اصلا اموزشای اینیستا رو بده خودم یاد بگیرم و پیجو بزنم …
منم از خداخواسته گفتم آره حتما چون من اینیستا رو پاک کردم …خلاصه که خیلی باحال بود …این هدایت و بعدش این اتفاق …
…
دیگه از تیکه هایی که دوست داشتم اینا بود ؛
با همه وجودم می خوام بهم آزادی مالی؛ آزادی زمانی و مکانی بدی تا این زیبایی ها رو ببینم از نزدیک…
.
یادتونه درخواست منو توی رو، سوم اعتکاف …
قربونت برمممم
.
.
.
خدایا لحظه ای من رو به خودم وانگذار….خدایا لحظه ای من رو به خودم مغرور نکن….خدایا همه تویی….همه اعتبار از توست….رب من من رو به درکِ همین برسون که من هیچم و همه تویی …الله اکبر از اینهمه زیبایی
.
خداوند به هر موجودی فرصت رشد داده
.
.
من فدات خدا جونممممم
.
.
فقط کافیه از این فرصت استفاده کنیم تا پتانسیل وجودی مون در جهت هدایت الهی شکوفا بشه…
.
.
چراغ راه دستتونه …و صدالبته که این چراغ؛ چراغ خداشناسی و توحیده
.
.
اصلا مکه خوشگل تر از این خدا هست …خوشگل ترین و خوش صحبت ترین و بهترین راهنمای دنیااااا
عاشقتوننننمممم
خواستم این کامنتو حتما نوشته باشم ولی حتما با دیدن فیلم هم یه کامنت دیگه مینویسممم
ممنونم از همتون ….
بی نهایت عاشقتونمممم
در پناه لله یکتا
فعلا،..
نتوان وصف تو گفتن …که تو درفهم نگنجی…
.
.
.
هربار که این تصاویر زیبا رو بااین اهنگ میبینم بی اختیار اشک از چشمانم جاری میشود از این همه زیبایی…
خدایا شکرت واس این همه نعمت ،باینکه هنوز شرایطشو ندارم که این زیبایی هارو از نزدیک ببینم ولی از خداشاکرم که استادی به این همه باسلیقه تصاویر رو بااهنگی برایم اماده میکند و من باز هم متحیر میشوم از این زیبایی تازه دارم متوجه میشم جهان این همه زیبایی داره ،خدایا شکرت مطمئنم یه روزی هم از نزدیک شاهد این همه زیبایی خالقم میشوم،،،
هرجا زیبایی از طبیعت رو میبینم همین اهنگ تو ذهنم پلی میشه
نتوان وصف تو گفتن …که تو در فهم نگنجی
سلام عرض می کنم خدمت استاد عباس منش عزیزم
الان که دارم تایپ می کنم این مطالب رو دقیقا لحظه ای از این ویدیو که با درون از بالای اون دریاچه تصویربرداری کردید و من تصویر رو استوپ کردم. نمیدونم چطور توصیف کنم و چی بگم بهتون انقدر برام سنگین بود انقدر درک این همه زیبایی توی یک قاب برام سخت بود و میتونم بگم غیرقابل درک یعنی در ظرف من نمیگنجه این تصویر زیبا این حد از زیبایی به طرزی که تحت فشار زیادی قرار گرفتم اشک چشمانم سرازیر شد و ویدئو رو استاپ کردم و گفتم بیام بگم این حرفامو چون واقعاً این یک قلم رو نتونستم طاقت بیارم و فقط تو دل خودم نگه دارم و هیچ چیز راجع بهش نگم چون واقعاً این حد از زیبایی این حد از عظمت در تحمل من تنها نبود نمیتونم جلو اشکامو بگیرم نمیتونم اونجور که باید وصف کنم حالم رو این عظمت رو این خدایی که این زیبایی رو آفریده نمیتونم درکش کنم چقدر خدای ما بزرگه چقدر تواناست چقدر فوق العاده است چقدر خداوند رو شاکرم که این صحنه رو دیدم چقدر شاکرم که همچین خداییه خدای من واقعا نمیتونم درک کنم واقعا درظرف درکم نمیگنجه این همه زیبایی دوست دارم تا صبح فقط بگم نمیتونم درک کنم این حجم از زیبایی رو فقط همینو بگم.
سیر نمیشم از دیدن این حد از زیبایی به حدی که میخوام غرق شم درونش
وقتی توی نوجوانی داستان حضرت ابراهیم و درخواست از خداوند که خودت رو به من نشون بده رو توی کتاب های درسی شنیده ام که اصلاً هیچ درکی نداشتم ازش .هرچه بزرگتر شدم و بیشتر مفهوم زیبایی های طبیعت رو درک کردم بیشتر اون ابراهیم رو در حد توان خودم درک کردم . زیبایی های بسیار زیادی دیده ام زیباییهایی که مبهوت شدم مغزمو استوپ کرده و من محو شدم و اونجوری که باید نتونستم درک کنم و ظرف وجود من کوچیک بوده واسه درکش بیشتر به ابراهیم و اون لحظه فکر کردم تو اون لحظات و سعی کردم بیشتر بفهمم اون لحظه رو و الان به جرات میتونم بگم این صحنه ای که الان جلوی من توی تلویزیون من استوپ شده و من دارم میبینم بزرگترین زیبایی بوده که من تاب تحمل تحت دیدنش رو نداشتم و بیشتر ابراهیم را فهمیدم و بیشترین کوههایی رو فهمیدم که وقتی خداوند خودش را به آنها نشان داد کوه از هم متلاشی شد و الان میفهمم که این فشار بالای دیدن زیبایی عظیم به چه مفهوم است. واقعاً عاجزم از وصف حالم در این لحظه یعنی من اگر صفحات و صفحات و صفحات بینهایتی را الان بنویسم یک ذره از این حال عجیب من وصف نمیشه. این زیبایی و خالق این زیبایی انقدر بزرگ انقدر عظیم در مقابل فهم و درک من که واقعاً می خوام زار بزنم فقط می خوام گریه کنم بی اختیار دارم این کارو انجام میدم شاید شاید این یک واکنش طبیعی بدن من برای اینکه این حجم از فشار رو تخلیه کنه نمیدونم هرچه هست از ظرف در که وجود من از این طرح این زیبایی و خداوند را خیلی خیلی شکر می کنم که خدای منه و از شما استاد عباس منش خیلی ممنونم که همچین زیبایی هارو برای ما به تصویر می کشید. خیلی عجیبم خیلی حالم غریبه خیلی خدای من بزرگه خیلی تواناست خیلییییی.
استاد خیلی دوست دارم تصاویری که از بالا از اون دریاچه ی بینهایت زیبا و اعجاب انگیز تهیه کردید به صورت عکس با کیفیت بالا داشته باشم و حتی به چاپ برسونم بزنم به دیوار خونه م . اگر براتون مقدور باشه که برام از طریق ایمیل یا هر طریقی که کیفیت فایل حفظ بشه ارسال کنید بینهایت ممنونتون میشم.
هر قسمت از متن من رو موقع انتشار اگر مایل بودید میتونید حذف کنید.
خدا حفظتون کنه و انقدر بهتون برکت ثروت و سلامتی و طول عمر بده که این زیبایی ها رو در سراسر جهان برای من و امثال من منتشر کنید تا ما هم ترغیب بشیم به دیدن و انتشار زیباییها.
از دست و زبان که برآید
کز عهده ی شکرش به درآید
مانا باشید
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
مگه دااااااااااریم آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا انقدررررر فوق العاده است این دنیا
این ترکیب رنگ را حتی به شکل مصنوعی هم نمیشه در اوردش ولی طبیعت این و نقاشی کشیده ؟؟؟
پس چه قدرتی تو درون ما انسان ها وجود داره که کشف بشه متحول می کنه.
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
یا رب شکرت
خدای من
مگه از این زیباتر هم میشه
خدایا تو چقد زیبایی. در این جهان داری که تمام نشدنیه
چقد فراوانی چشمه های آب جوشان
چه رنگ های جدیدی من اینجا دیدم که تا به حال این ترکیب رنگ رو هیج کجا ندیده بودم
استادم عزیزتریمم جان دلم ممنون که این همه زیبایی رو برای من نمایش میدید مخصوصا تو این اوضاع که همه جا و همه آدما دارن از خشونت و نارضایتی میگن
ما چقد خوشبختیم که استادی مثل شما داریم
چقد لطف خدا شامل حال ما شده که ما این آگاهی ها رو دریافت میکنیم
استاد ازت ممنونم برای این سایت پرعشق پر از حس خوب
سلام به دوستان بی نظیر و هم فرکانسی
الله اکبر از این همه زیبایی
من هم نتونستم با دیدن این همه زیبایی این همه رنگ ابراز احساسات نکنم.بعد از مدتها دارم دیدگاه میذارم. خدایا شکرت که از این ور دنیا میتونیم زیباییهای اون ور دنیا را ببینیم. خدایا شکرت بابت وجود استاد عزیز و مریم نازنین.
واقعا این همه رنگ و زیبایی اشک من را درآورد.
خدایا شکرت
استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان واقعا با دیدن این تصاویر زیبا چیزی جز شکر نعمت های خدا نمی توان گفت بارها و بارها این قسمت رو دیدم و هر بار بیشتر از تصاویر لذت بردم
سپاسگزارم که ما رو هم در دیدن زیبایی های سفر شریک میکنید
استاد عزیز روزی نیست که برای حضور شما در زندگیم شکرگزاری نکنم همه چیز در زندگیم دقیقا همانی است که میخواهم و این رو مدیون آموزش های شما هستم
واقعا با دیدن این تصاویر زیبا چیزی جز شکر نعمت های خدا نمی توان گفت بارها و بارها این قسمت رو دیدم و هر بار بیشتر از تصاویر لذت بردم
سپاسگزارم که ما رو هم در دیدن زیبایی های سفر شریک میکنید
استاد عزیز روزی نیست که برای حضور شما در زندگیم شکرگزاری نکنم همه چیز در زندگیم دقیقا همانی است که میخواهم و این رو مدیون آموزش های شما هستم
بنام رب جهان
سلام استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان که زحمت میکشید و این زیبایی ها رو برای ما ثبت میکنید و ما هم میتونیم استفاده کنیم خدا رو بسیار سپاسگزارم که من رو هدایت کرد که با شما و سایتتون آشنا شدم هر چی بیشتر به فایل های شما نگاه میکنم بیشتر به قوانین پی میبرم و بیشتر برام ثابت میشه که قوانین کار میکنن و میشود به هر خواسته ای رسید وقتی هدایت خودمون رو به الله میسپاریم ما رو به چه جاهایی هدایت میکنه وقتی حالمون خوبه چه اتفاقات عالی و مثبتی برامون رقم میخوره و چه لذتی برای ما داره خداوند رو سپاسگزارم که دیدن این فایل برای من نتیجه توجه به نکات مثبتی بود که توی مسیر کارم توجه کردم و میبینم که واقعا توجه به نکات مثبت یکی از اصل هاست
و در آخر سپاس گزار از خداوند مهربانم
وشما استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز