سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194 - صفحه 1

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

600 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه پژوهنده» در این صفحه: 18
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2245 روز

    بنام تنها فرمانروای آســـمان ها و زمیــن

    سلام به استاد عزیز و گرانقدرم، سلام به بانو مریم شایسته قشنگ و نازنینم

    سلام به دوستان در مسیر و همسفرم به سمت شگفتی ها و زیبایی ها و درس ها و تغییرات…سلام به خودم به فهیمه ایی که ورژن جدید رو به بهبودش رو خیلی دوست دارم خیلی(اصلا من سال هاست که خودمو دوست دارم اصلا یک روز تو آینه خودمو نبینم دلم تنگ میشه برای خودم)

    با هدایت و توکل به الله یکتا میرم که غرق نوشتن بشم و از خدا یاری میخوام تا بنویسم و به یاد بیارم و ببینم آنچه را که باید بنویسم و به یاد بیارم اونم به آسانی…

    چون هیچ ایده ایی ندارم و بعد یکهو کلی چیز اومد تو ذهنم تا بنویسم از خودم از صحبت های استاد و مریم جان برای اینکه این حجم و هیجان رو کنترل کنم میخوام ترمز این شتاب زدگی رو بکشم و الان که خیلی وقت دارم و خیلی خیلی مشتاق این سفرم از تک تک صحنه هاش نگذرم.

    از تصویر و عکس انتخابی بنر این قسمت شروع میکنم.

    سریال سفر به دور آمریکا_ قسمت 194

    خب مسلما قبل دانلود شدن فایل همه ی ما اول چشم مون به بنر این قسمت میخوره و اونو میبینیم و احتمالا تو ذهن مون یک پیش داوری از اینکه این قسمت چه چیزهایی در انتظارمون هست اونم احتمالا به صورت ناخودآگاه از ذهن مون رد میشه و اصلا شاید خودمون هم متوجه نشیم که چه افکاری با دیدن این قسمت تو ذهن مون چرخیده. حالا من میخوام آگاهانه بنویسم چیزی که با دیدن عکس بنر این قسمت تو ذهنم اومد. اینکه به به استاد و مریم جان تو ماشین قشنگ مون نشستن و قراره فیس تو فیس باهامون صحبت کنن. بعد به اون زیبایی لبخندهاشون توجه امم جلب شد، بعد به پوست و اندام و صورت های بشاش شون، بعد لباس ها و رنگ لباس هاشون. بعد به مدل موهای مریم جان که من چندین هفته است حدس زده بودم مریم جان داره مدل موهاشو تغییر میده و گذاشته موهاش یکم بلندتر از قبلش بشه(اخه جالبه منم چندماهه این تصمیم رو گرفتم) و با دیدن موهای مریم جان بیشتر این قضاوت و حدسم به یقین داره تبدیل میشه و چقدر هم با تمام نامرتب بودن موها وقتی داره تغییر حالت میده چقدر زیباست. چقدر این نامنظم شدن مدل مو برای تغییر حالتش رو دوست دارم(قبلا اصلا خوشم نمیومد، اینکه فاصله بین تغییر مدل مو تا مدل موی بعدی منو اذیت میکرد و حس شلختگی داشتم اما الان اصلا اینجوری نگاه نمیکنم و اتفاقا این تغییر رو زیبا میبینم و اصلا بنظرم در عین بی نظمی و ظاهر نسبتا شلخته، قیافه آدم رو بامزه تر میکنه و بنظرم روند رشد موها و اون نظم در خلقت طبیعی و رشدششون رو میبینم.)

    خلاصه که الان که به همین یک تصویر ظاهرا ساده نمیکنم میتونم بگم کلی فکر از ذهنم رد شده. از حس این عکس، حس عشق و صمیمتی که به وضوح روی صورت هردو عزیزان موج میزنه. حس شادی و راحتی که به همراه اون لبخند میبینم. حس در حرکت بودن و سفر. اصلا این عکس یک صمیمت و عشق خاص داره. حس لعلک ترضی شدن داره.

    تو این عکس یک استاد عاشق میبینم به همراه شاگرد عاشق تری که خودش داره میشه شبیه استادش، شبیه همراه و همسفرش.

    تو این عکس عشق و نوری میبینم که سراسر ماشین رو گرفته.

    تو این عکس حس رهایی و آزاده بودن میبینم.

    میدونید همین عکس، همین رنگ ها، همین بدون چهارچوب خاص بودن عکس ها و بی قید بودن از یک قالب و فرمت خاص عکاسی هاتون برای من چقدر چقدر درس داره. من کلی میتونم از همین عکس ساده برای خودم درس ها بگیرم و کلی تو ذهنم فکرای خوب میاد غیر از اینکه یک قضاوت و پیش بینی هم میاد که این قسمت قراره چی ببنم یا چی بشنوم و قضاوتم غیر از اینکه قراره صحبت رو در رو داشته باشیم این بود شاید به رسم عادتی که استاد در قسمت های قبل ایجاد کردن، خوندن کامنت بچه های در صفحات اول بود. و اینکه مریم جان میخونن و بعد استاد با اون نگاه ریز بینانه و از زاویه و عینک قوانینی که همیشه روی چشم هاشون هست نکات اون نوشته های بچه ها رو برامون صدبرابر میکنن. آخه کی بدش میاد کامنتش خونده بشه و استاد بیاد نکته ها و اصل های این کامنت رو دربیاره و بازم درس بگیره و تشویق بشه از اینکه بیشتر دیده شده(واقعا آدمی هست که از دیده شدن بدش بیاد؟!…) خلاصه که در همین افکار تو ذهنمم قطعا رد شده منم میخوام کامنتم رو استاد بخونه و ببینم چطور اصل ها رو از کامنتم بیرون میکشن، اصلا کدوم کامنت من خونده میشه، اصلا من چطور باید بازم درس بگیرم و بنویسم و توجه کنم تا قوانین رو بهتر بهش عمل کنم و درکم بالاتر بره و حتی هر جمله ام رنگ و بوی عمل به قوانین و اصل بده. چطور باید بازم از این بهتر عمل کنم و این جور نوشتن بشه شخصیت من. این نوشتن از قانون بشه جزئی از من، نوشتن از زیبایی ها و شگفتی ها بشه بخشی از من که هربار میخواد خودشو متجلی کنه…من برای اون روز هربار قدم های کوچیک خودمو برمیدارم و ایمان دارم روزی میشه که خودمم میگم آره این یعنی نوشتن و عشق کردن و با قوانین در همه حال زندگی کردن…خدایا چقدر این حس رو دوست داشتم ممنونم که منو به خودم بیشتر میشناسونی و یادآوری میکنی.

    (خدایی من بخوام مقدمه بنویسم، مقدمـم خودش یک طومار میشه.اصلا خودش میره تا جایی که بزنم تو باقالی ها و انگشت هام از سرعت تایپ کم بیاره مثل الان….)

    بـــــه بـــه دیگه میخوام برم تو دل ماجرای این فایل

    ثانیه های اول رو شروع میکنیم از نگاه دوربین مریم جان این دست مهربان خداوند و نوید حرکت و در جاده بودن و شروع سفر رو میده.با یک موزیک بی کلام زیبا….لَـه لَــه لَه لَه لَـــه…لَـه لَــه لَه لَه لَـــه. لَـــــ لَـلَـــــه لَه لَه لَـــه دریم دریم دریم دریــــــم…دریم دریم دریم دریــم…لَـه لَــه لَه لَه لَـــه. لَـه لَــه لَه لَه لَـــه (مگه میشه زبان تصاویر و زبان گوش رو نوشت اصلا.مگه میشه زبان احساس رو نوشت اصلا…اینا رو نوشتم بگم من هرچقدر بخوام تلاش کنم که با جزئیات بیشتری بنویسم از اصل ها بیشتر غافل میشم چون در توان من نیست این همه رو با هم یکجا به زبان نثر و خط در آوردن. اصلا دیوانه شدم تا همینجا…یعنی جوری محو میتونم بشم که دیگه خودمو فراموش کنم)

    میریم که استراحتی بکنیم و استاد جان بعد از گذشتن از یک جاده زیبا و کلی رانندگی توقف میکنن و میریم که بریم داخل ویزیتور سنتر…خداقوت استادجان، خداقوت مریم جان.

    واقعا خدایا شکرت.

    رســیدیم به ایالت اَلِ باما

    سپاسگزارم که ما رو هم با خودتون همراه این سفر شگفت انگیز میکنید واقعا سپاسگزارم.

    شعار این ایالت اینه از زبان مریم جان: هیچ جا خونه ی آدم نمیشه.

    شعارش برام جالب بود و منو کنجکاو کرد برم یک سرچی بزنم و ببینم کجا رسیدیم و ماجرای این ایالت چیه. بخشی از کنجکاوی هامو اینجا هم به اشتراک میذارم.

    ——————————————————————-

    Alabama

    پرچم سفیدی که روش یک ضربدر قرمز کشیده شده.

    و شعاری که در ویکی پدیا براش نوشته: با جرات از حقوقمان دفاع می‌کنیم

    (لاتین: Audemus jura nostra defendere)

    یکی از ایالت‌های جنوبی آمریکا هست.

    که اصطلاحا به ایالت های جنوبی آمریکا در زبان عوام «جنوب» رو «دیکسی» میگن. (البته جنوب نه صرفا از نظر جغرافیایی بلکه تاریخی و قدمت)

    این ایالت از شمال با ایالت تنسی، از شرق با ایالت جورجیا، در جنوب با ایالت فلوریدا و خلیج مکزیک، و در غرب با ایالت میسیسیپی همسایه است.

    کوه چیها بلندترین نقطهٔ آلاباما

    از نظر اب و هوایی در رده نیمه گرمسیری مرطوب قرار دارد.

    به‌طورکلی آلاباما دارای تابستان‌های بسیار گرم و زمستان‌های ملایم و بارش‌های فراوان در طول سال است.

    تابستان‌های آلاباما گرم‌ترین تابستان‌های آمریکا است.

    پایتخت آلاباما شهر مونتگُمِری، پرجمعیت‌ترین شهر آن برمینگهم، بزرگ‌ترین شهر آن هانتسویل و قدیمی‌ترین شهر آن موبیل است.

    در زبان آلاباما به شخص آلابامایی «آلابامو» گفته می‌شود.

    دربارهٔ معنای آن توافق نظر ندارند. در سال 1842 مقاله‌ای در روزنامهٔ جکسونویل ریپابلیکَن منتشر شد که ادعا می‌کرد معنای نام آلاباما «اینجا ما استراحت می‌کنیم» است.

    پژوهشگران بر این باورند که این کلمه از دو واژه در زبان کوچتاو، شامل آلبا (یعنی “گیاهان” یا “درختان و چوب‌ها”) و آمو (یعنی “بریدن”، “پیراستن”، یا “جمع کردن”) گرفته شده‌است. معنای آلاباما شاید «تمیزکنندگان بیشه‌زار»یا «جمع‌کنندگان بوته» باشد که به تمیز کردن زمین برای کشاورزی یا جمع‌آوری گیاهان دارویی اشاره دارد.آلاباما یکی از چندین نام مکانی است که در ایالت‌های با ریشه‌ای از بومیان آمریکا وجود دارد.

    «ایالت پنبه» از لقب‌های آلاباماست.

    این ایالت ازنظر تولید پنبه در ردهٔ هشتم تا دهم قرار دارد و در کنار تکزاس، میسیسیپی و جورجیا (چهار ایالت جنوبی) سومین تولیدکنندهٔ پنبه در آمریکاست.

    کارخانه‌های خودروسازی هوندا، هیوندای موتور، مرسدس-بنز آمریکا، تویوتا موتور و شرکت‌های پرشمار تأمین قطعات این کارخانه‌ها در آلاباما فعال هستند.

    کارخانه خودروسازی «هیوندای موتور» در مونتگمری قرار داره.

    مرکز پروازهای فضایی مارشال که تحت نظر ناساست و «یگان تجهیزات ارتش ایالات متحده» در هانتسویل که موشک ساترن 5 در سال 1964 اونجا مونتاژ شده‌.

    منبع: سایت ویکی پدیا

    ———————————————————————————–

    به به یک چرخی داخل ویزیتور سنتر زدیم و چقدر اطلاعات بهون میدن این مراکز. واقعا چه ایده خوبیه واقعا تحسین برانگیز هست . لذت میبرم از این قانون کارآمد و ثروت ساز شون….

    خدایا شکرت از روی یک پل زیبا داریم رد میشیم و چقدر زیباست،چه سازه با شکوهی. پلی که در یک نگاه انگار تو رو به آبی آسمون وصل میکنه…خدایا شکرت برای این تجربه ها و زیبایی ها…

    اصلا همینطور که از روی این پل رد شدیم آسمان به افق دریا وصل میشد و دریا نمایان و نمایان تر میشد.بعد نمیدونم چرا فکر کردم قبلا این پل رو بارها و بارها دیدم. حالا شبیه این پل رو…الان که نوشتم فکر کنم صحنه ایی از فیلم های مارول داستان مرد عنکبوتی روی همین پل بوده بنظرم.خدایا چقدر زیبا میریم ومیریم از جاده های تمیز و زیبا و سرسبز با آسمان آبی و اون ابرهای سفید زیبایی که گسترده شده…خدایا شکرت برای این همه زیبایی، ثروت و نعمت… میرسیم به می سی سی پی

    welcome to MISSISSIPPI

    وای که چقدر گل از گلم میشکوفه که استاد میگن سلام به دوستان عزیزم در سریال سفر به دور آمریکا شما اینطور نیستین بچه ها، یا من فقط اینقدر دیوونه ام. اصلا انگار استاد داره با من، با تک من هایی که باهاشون همسفریم حرف میزنه و سلام میکنه.این حس رو بصورت واقعی و نزدیک حس میکنم و اصلا انگار نه انگار که من قاره آسیام و استاد قاره آمریکا و اندازه چند قاره بین ما و اونا از نظر فیزیکی و جغرافیایی و موقعیت مکانی فاصله است.اصلا فاصله معنا نداره اینجا فقط فرکانسه که در جریانه بدون هیچ محدودیت مکانی و زمانی. خدایا شکرت

    وای چقدر عالیــه هم صحبت شدن در سفر اونم با این همسفران عزیز و ارزشمندمون اونم توی یک جاده زیبا در میـسیـسیـپیِ ایالت آلاباما.

    وای چقدر لذت بردم استاد جان گفتن عزیزدلشون میخواست درباره موضوعی حرف بزنه و به اشتراک بذاره و مریم جان گفتن که میخواد جلو دوربین بگه.(یعنی یکجورایی مریم عزیز از استاد درخواست کرده،یعنی مریم عزیز اینقدر جسارت و شجاعت به خرج دادند، یعنی اینقدر تغییر، اینقدر اعتماد به نفس و عزت نفس،یعنی اینقدر ایشون خوب شاگردی کردند و میکنن،یعنی من عاشق این صداقت ها و هماهنگی هاتون شدم…)

    سلام به روی ماهتون مریم قشنگم بانوی توحیدی و نازنین مون

    موضوع درباره به یادآوردن تغییرات شخصیتی مریم جان موقعی که داشتن وسایل سفر رو میبستن.متوجه یک تغییری شدن، یعنی شخصیت اون ادم قبلی که بود رو به یاد آورد.

    چقدر خوب بود این جملت که یک آدمِ دیگه ایی شدین، چقدر آرام آرام تغییر کردین اینکه گفتین این سال ها که تلاش میکردی و روی خودت کار میکردی متوجه شدی، یعنی به یاد آوردی که چقدر یک آدم دیگه ایی شدی، چقدر تغییر کردی. واقعا ماشالله واقعا آفرین…

    اینکه از اون آدمی که در تجربه اول سفرش کلی کیف و تشکیلات آرایشی و بهداشتی همراهش بوده و الان کل وسایل شخصی و حمامش خلاصه میشه به چند قلم ساده و کم جا…

    چقدر قشنگ گفتی از اونجایی که اون سفر در دل طبیعت کویر مصادف شده بود با او زمانی که شما خیلی جدی دوست داشتی تغییر کنی، دوست داشتی رشد کنی.

    چقدر قشنگ اشاره کردی به این که احسـاس لیاقتـت خیلی وابسته شده بود به اینکه من خیلی آرایش کنم. آره ما هم باید با خودمون صادق باشیم، اینقدر به خودشناسی برسیم که متوجه بشیم احساس لیاقت مون رو به چی وابسه کردیم، حس لیاقت مون رو به چی گره زدیم؟! تو مثال مریم جان از خودش اینکه زیبا باشه و آرایش کنه احساس لیاقت میکرده که این موضوع متاسفانه بخاطر عادت های غلط و فرهنگ غلط و باورهای غلط تو جامعه بین ما خانم های ایرانی زیادشایعـه.(بیخود نیست اینقدر سرانه مصرف لوازم آرایشی در کشور ما بالاست.)

    _از اونجایی که اشتیاق رفتن به اون سفر کویری در مریم جان زیاد بوده راهش رو پیدا میکنه که چطوری به این سفر بره؟چیکار کنه تا علی رغم نبود یکسری امکانات ولی بازم بیخیال سفر نشه و بره؟!

    _ چقدر آدم میتونه با این تغییرهای کوچیک کوچیک و آروم و آرومی که میکنه و ادامــه اش میده، میتونـه اصلا یک آدم دیگه ایی بشه.

    _ هر سفری که میریم میتونه ما رو یک درجه رشد بده و تغییر کنیم و هر سفر یکسری تجربیاتی بهمون میده که باعث میشه بیشتر به درون مون برگردیم.

    خدای من استاد چه حرف ها و دُر و گوهرهایی گفتین که خیلی لازم دارم بارها و بارها بشنوم.

    اگر انسان بتونه اون احساس خود ارزشمندی که فارغ از زیبایی هایی که در چهره داریم، فارغ از توانایی ها یا موفقیت و دستاورد هایی که کسب کردیم، فارغ از جایگاهی که داره از دید بقیه رو به یاد بیاره. واقــعا شرایط تغییر میکنه.واقعا زندگی در تمام ابعادش تغییر میکنه. همه ی ما از بچگی وقتی ب دنیا اومدیم اون احساس ارزشمندی رو داشتیم.

    _چقدر استاد جان قشنگ گفتین که کلا سفر انسان سازه.

    _ در سفر خیلی مسائل میتونه پیش بیاد و در سفر دوست یا آدم ها رو میشه بیشتر شناخت. ظرفیت آدم ها مشخص میشه.

    مریم جان واقعا برای تمام تغییرهات تحسین ات میکنم. برای اینکه احساس ارزشمندی رو در درون خودت پیدا کردی و دنبال ارزش ها در درون خودت هستی.

    _زندگی خیلی قشنگه وقتی در سفر یکجورایی زندگی خارج از قالب های روزمره است و من اینو خیلی دوست دارم. چون اصلا دلم نمیخواد در قالب خاصی گیر بیفتم و میخوام آزاد باشم.چقدر زندگی در سفر خوبه زندگی در لحظه و خارج از مرز و محدوده و قالب…

    چه خبر خوبی دادین که دوره جدید هم تقریبا آماده شده و قراره در زمان مناسبش روی سایت قرار بگیره و منم امیدوارم جز اون افرادی باشم که بتونم این دوره ارزشمند رو داشته باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 120 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2245 روز

    سلام به شما دوست ارزشمندم

    سلام به شما نجمه رضائی عزیز

    چقدر خوشحالم که کامنت شما رو خوندم، چقدر زیبا نوشتی، چقدر قشنگ از تغییراتت گفتی، چقدر اون صداقت و خودشناسی ات رو دوست داشتم. واقعا نجمه جان تحسینت میکنم.

    اینکه نوشتین:

    چقدر شجاعت لازمه که حتی اگر با افرادی همسفر شدی که اونها خیلی به خودشون میرسن و مدام تیپ عوض میکنن ولی شما توجهی بهشون نکنی و روی اصول خودت بمونی.

    منم یکجورایی مثل شمام خیلی اهل آرایش نبودم وقتی ازدواج کردم، گفتن تازه عروسی فلان کن بلان کن، بعد با افرادی گشتم و دیدم.

    جالبه چند وقت پیش رفتم لوازم آرایشی اینقدر وسایل آرایشی جدید اومده من اصلا نمیدونستم اونا رو برای چی استفاده میکنن چه برسه به اسمش، میخوام بگم منم خیلی به اینجور چیزا وابسته و آلوده نشدم اما گاهی فشار روانی و سادگی و حس بی رنگ و رو بودن منو مجبور میکرد رژ بزنم. البته هنوز نتونستم رژ زدن رو کامل بزارم کنار اما کم رنگ تر شده و از قبل هم اهل تمدید و دوباره رژ زدن نبودم، پاک میشد یا زمان زیادی بیرون بودم همونی بود که خونه زدم والسلام….

    اما همین کم هم نباید منو گول بزنه، چون به هرحال بقول شما یک جایی حس ضعف بین بقیه ایی که خیلی آرایش کردن بهم دست میده.

    ممنون که نوشتی.

    خداروشکر که هدایت شدم خوندم و منم نوشتم تا باز بیشتر این “ترس قضاوت شدن و حرف مردم” رو ببینم اینکه ارزشمندی رو از درون بگیرم زیبایی رو از درون بگیرم و سبک شخصی خودمو مشخص کنم و بهش پایبند باشم.

    سپاسگزارم نجمه جان برای اینکه اینقدر داری خوب روی خودت و تغییر و بهبود خودت کار میکنی و ووقت میگذاری.

    ارادتمندت فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2245 روز

    سلام به شما دوست ارزشمندم

    سلام به شما مهسا سالاروند

    چقدر اسم و فامیلت زیباست عزیزم، واقعا سالارانه داری به مانند ماه در این سایت می درخشی و رو به صعود تغییر میکنی.

    واقعا مهسا جان تحسینت میکنم برای تمام تلاش ها و تغییراتت…

    سپاسگزارم چقدر زیبا نوشتی:

    سفر یعنی تغییر،سفر یعنی پارو فراتر از عادت ها گذاشتن،سفر یعنی خارج شدن از نقطه امن،سفر یعنی انعطاف پذیر شدن،سفر یعنی حال خوب ،یعنی توجه به زیبایی ها و نکات مثبت ،یعنی سپاسگزار بودن .

    مهسا جان ممنونم برای تمام بودن هات…

    ارادتمندت فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2245 روز

    سلام به شما دوست ارزشمندم

    سلام به شما نگین فلامرزی عزیز

    چقدر خوشحالم که کامنتت رو خوندم، چقدر لذت بردم ازاینکه سبک لباس پوشیدن و استایل خودت رو انتخاب کردی فارغ از نگاه و حرف جامعه، فارغ از چیزی که مد شده یا اکثریت دارن. واقعا نگین جان تحسین ات میکنم.

    من از خودم راضی هستم و همیشه به خودم میگم این لایف استایل منه این سبک زندگی منه و خیلی راحتم و خوشحالم که این سبک زندگی را انتخاب کردم.

    برای این جملاتی که نوشتی بارها گفتم دمت گرم دختر آفرین بهت و مشتاق شدم روی ماهت رو ببینم، عکس پروفایلت دونفری هست، دوتا دختر زیبا هر کدوم هستی قطعا درون زیباتری داری از خودت میسازی که قابل دیدن نیست…

    سپاسگزارم از خودت ردپای زیبا گذاشتی، اگر داستان هدایتت رو هم نوشتی از خدا میخوام هدایتم کنه بیام بخونم و بازم لذت ببرم و درس بگیرم و قانون رو بهتر درک کنم.

    ارادتمندت فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2245 روز

    سلام به شما دوست ارزشمندم

    سلام سیدعلی خوشدل عزیز

    به به از دبی رسیدی استانبول، عالیه. چقدر تحسینت میکنم پسر، صمیمانه تمام قدم هات رو تبریک میگم، تمام عمل به ایده هات رو تبریک میگم، اینه همیـــنه، تو خود پای در راه بــنه و هیچ مپرس که خود راه گویدت چون باید کرد…

    منم شاید الان میشد استانبول باشم اما خودمو سپردم به هدایت و اینکه قراره برای تجربه کردن عجله نکنم و از همین جایی که هستم نهایت لذت رو ببرم.

    ممنونم که تجربه خودت رو به اشتراک میذاری، من که نزدیکه یکساله اینستا نیستم اما وقتی بودم دقیقا برای خودم و تمرینی برای توجه به زیبایی ها و ساختن یک دفتر خاطرات از مسیری که اومدم حضور داشتم و نهایت دیدن استاد جان، جالبه منم همچین ایده ایی برای تولیدمحتوا روی سایت شخصی خودم دارم اما هنوز بیس آماده نیست، هنوز کارای طرف خودمو تموم نکردم و به تاخیر انداختم متاسفانه… خوندن کامنتت برام یادآوری کرد.

    اینجا که گفتی رو خدا هدایتم کنه در بهترین زمان تجربه اش کنم:

    یکی از قشنگی های ترکیه در ارتفاعات ترابزون با نام غار Calkoy و دمای به راحتی نزدیک 10 درجه رو در دل تابستون

    سید علی عزیز برای ردپاهای زیبات و حضور ارزشمندت صمیمانه سپاسگزارم.

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  6. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2245 روز

    سلام به شما دوست ارزشمندم

    سلام به شما سمیرا کیان عزیز

    چقدر خوشحالم که کامنتت رو خوندم و خیلی سپاسگزارم ازتون برای این ردپای زیبا و پر از درس و نکته…

    واقعا تبریک گفتم که به ایده ات عمل کردی، تصمیم گرفتی و انجامش دادی و توی ترس و شک و دودلی نموندی آفرین…

    واقعا کار بزرگیه برای کسی که تا حالا خیلی دست به کوتاه کردن موهاش نزده، یا خیلی در قالب موی بلند فرو رفته و حالا میخواد تغییر کنه من اینو خوب درک میکنم.

    من سال ها موهام تا جای گوشم یا نزدیک گردنم نبوده سال ها که میگم یعنی فکرکنم بچگی قارچی زدم و البته دبیرستان هم بودم یکبار چون رزمی کار میکردم و خیلی عرق میکردم و برام راحتی و تمرین و ورزش مهم بود آلمانی و پسرانه زدم مثلا 15 یا 16سالگی ام آخرین بار بود تا همین دوسال پیش 1400. بعد کلی تغییر رها شدن از وابستگی و مهاجرت به تهران دیدم یک حرکت بزرگ دیگه هم باید بزنم.

    منی که سال ها موهام تا کمرم بود و خیلی خیلی دوستشون داشتم رفتم زدم جوری که دیگه بسته نمیشد، دیگه بدون چطوری.

    منی که اگر میرفتم آرایشگاه برای مرتب کردن یک قیچی پایین موهام بزنه اگر یک سانت ببشتر میزد مات میگرفتم و چند روزی دلخور بودم رفتم تا این حد زدم، چقدر سبک تر شد سرم.

    چقدر حس رهایی بهم دست داد.

    چقدر حس کردم بزرگ شدم.

    چقدر حس کردم حرف و نظر بقیه برام پوچ و بی اهمیته حتی وقتی تماس تصویری گرفتیم و فامیل و یا دوستان هرکسی منو می دید میگفت حیف نبود، چرا فهیمه این کار رو کردی، یا یکی شاید تیکه انداخت اینجوری پول رنگ و مش کمتر بدی و…

    خلاصه من این کار رو کردم و اینقدر صدای قدرتمند کننده و حس خوب برام بلند بود که اینایی که شما هم نوشتی منم داشتم و کمرنگ و کمرنگ تر شد.

    با خودم میگفتم من کاری رو کردم که دلم خواست و دوست داشتم

    من نظر بقیه برام محترمه اما من قرار نیست خواسته اونا رو زندگی کنم.

    من پا روی وابستگی گذاشتم من مهاجرت کردم بعد کوتاه کردن مو که عددی نیست.

    من قراره بزرگ بشم و این اگر بهای این رشده من با عشق دادم و با موهای جدید و قیافه جدیدم حال کردم و این تغییر یادم انداخت عجب نعمتی داشتم و تجربه حمام رفتن راحت تر و سریع خشک شدن ها اصلا برام لذت بود، بعد باز کوتاه تر کردم چندباری و حسابی لذت بردم از تصمیمی که گرفتم و الان چندماهی گذاشتم بلند بشه و موهام دوباره با کش و کلیپس بسته میشه و این تصمیمم دوست دارم و برای خودم دلیل شخصی خودمو دارم.

    خواستم بگم این کار چندماه دیگه بیشتر رشدش رو بهت نشون میده، فکر کن این بهای مسیر رشد و تغییرت بود و از یک قالب اومدی بیرون پس ذهن حرفی نداره که بزنه چون تویی که تصمیم میگیری. چون کنترل زندگی ات دست خودته.

    سمیرا جان تغییر در هر جنبه ایی بنظرم شجاعت میخواد و این شجاعتت رو تحسین میکنم عزیزم.

    ارادتمندت فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  7. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2245 روز

    سلام به شما دوست ارزشمندم

    سلام به شما مونا ترحمی عزیز

    چقدر تحسینت کردم برای این همه تغییر، دختر واقعا دمت گرم. واقعا چقدر عالی از تغییر عادت ها و نگرش و باورت به آرایش کردن نوشتی و چقدر قشنگ تغییر کردی. اصلا فکر نمیکردم توام اینجوری بوده باشی.واقعا آفرین مونا جان…چقدر دیدن این تغییرات هر چند کوچیک خوبه، چقدر خوبه با هم در مسیر رشد و بهبود هستیم. در مسیر طبیعی زندگی کردن ساده اما عمیــق…

    سپاسگزارم برای ردپاهایی که از خودت به زیبایی ثبت میکنی و اینجا هستی.

    چقدر قشنگ نوشتی:

    من از استاد یاد گرفتم که اعتماد به نفسم رو نباید رو عوامل بیرونی سوار کنم چون اگه اون عوامل بیرونی رو ازم بگیرم من نابود میشم ولی اگه اعتماد به نفس دورنی باشه نه تنها از بین نمیره بلکه هربار هم تقویت میشه و ارزشش هم بیشتر میشه

    سپاسگزارم مونا جان دوست ارزشمندو خودساخته ی من. چقدر دوست دارم بغلت کنم و بگم چقدر ارزشمند وجودت…

    ارادتمندت فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2245 روز

    سلام به شما دوست ارزشمندم

    سلام به شما آمنه نصیری عزیز

    چقدر خوشحالم دوستان ارزشمندو با نگرش و زیبا کلامی چون شما عزیزان دارم و باهاتون هربار بیشتر آشنا میشم.

    آمنه عزیز چقدر همون شروع کامنتت دل منو برد.

    چقدر اون حس عشق و آرامش از خودت دریافت کردم و در آخر هم اون عشق ها که فرستادی نثار وجود و قلب خودت تک تک چیه گوله ایی برگرده که لبریزت کنه از حس عشق و رهایی و آرامش…

    خیلی خوشحالم و سپاسگزارم برای دیدن ردپات ممنونم که هستی.

    ارادتمندت فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2245 روز

    سلام به شما دوست ارزشمندم

    سلام به شما ملیحه قنبری فیروزآبادی عزیز

    چه سلا زیبا و دلچسی کردی ملیحه جان و خوشحالم که کامنتت رو خوندم و لذت بردم و کلی ازت درس گرفتم و باورهامو تقویت کردی(خصوصا اونجا که گفتی با بچه 8 ماهه چه تجربه ایی در سفر داشتی و چقدر عالی برخورد کردی. واقعا سپاسگزارم که از خودت برامون ردپا گذاشتی.

    چقدر زیبا نوشتی از ســفــر:

    ارزش سفر به همین بیرون اومدن از قالبهای روزمره و قواعدی که خودمون ساختیم

    ارزش سفر به تجربه کردن ناشناخته ها، دیدن طبیعت زیبا و مسیری که طی میکنی،غرق شدن در افکار و هدفها و ایده هاییه که خداوند به ما الهام میکنه،احساس بزرگ شدن میکنی

    به امید روزهایی که داریم با رشد خودمون بهش میرسیم و قراره تجربه های بینظیر گروهی با حضور استاد عزیزمون داشته باشیم در اون روزا…به امید الله یکتا انشالله

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2245 روز

    سلام به شما دوست ارزشمندم

    سلام به شما حمید رجایی عزیز

    چقدر خوشحالم به خوندن کامنت شما هدایت شدم، واقعا لذت بردم و ممنون و سپاسگزارم از شما که از خودتون این ردپای زیبا رو ثبت کردین. یکم رفتم بقیه کامنت ها رو خوندم بعد یکهو یک حس غریبی اینکه شما هم فامیل مامانمم هستید باعث شد کنجگاوتر بشم بیشتر باهاتون آشنا بشم.زدم رو پروفایل تون دیدم بــه بــه شما داستان هدایت تون رو چقدر قشنگ و با حوصله و باعشق نوشتید. یاده خودم افتادم وقتی نمیدونم از اول شروع کنم یا آخر یا وسط یا اصلا چی بنویسم چنان موتور نوشتنم روشن میشه که فقط مگه انگشت هام انصراف بدن وگرنه کلمه و جمله کم نمیارم. خوندم و خوندم و لذت بردم. چقدر زیبا از روند رشد و شرایط و شخصیتی که داشتید نوشته بودین و بعدش اینکه چه جالب با استاد آشنا شدین واقعا بقول استاد جان داستان هدایت هرکسی یونیکه واحد و منحصر به فرده و خوندن داستان هدایت بچه ها بهمون بیشتر کمک میکنه تا باور کنیم که خدا هزاران راه بلده و هزاران دست خدا روی زمین هست برای هدایت کردن و رسوندن ما به خواسته هامون…

    واقعا آقا حمید عزیز بهت افتخار کردم برای تمام تلاش هات، تغییراتت و برام خیلی جالب شد که شما هم مهاجرت کردین.(مثل منو همسرم از مشهد به تهران) واقعا تحسین کردم این شجاعت و این جسارت و این حد از ایمانی که ساختین و منجر به اقدام مهمی شد. واقعا به افتخارتون می ایستم و دست میزنم حمیدجان…

    سپاسگزارم برای وجودت و اینکه از خودت نوشتی و باعث شدی ازت درس بگیرم.

    چقدر اون تجسم خواسته ات رو دوست داشتم و آرزو میکنم و از خدا میخوام تو رو هربار به سمت خواسته ات نزدیکترو نزدیکتر کنه…

    براتون از الله یکتا بهترین بهبودهای درونی و بیرونی رو خواهانم.

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: