سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 200 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 200
    455MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

668 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    معصومه صادقى گفته:
    مدت عضویت: 1834 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام

    چقد طبیعت زیبا بود واقعا ازتون ممنونم از همینجا با همه وجودم احساس کردم انرژى اون فضا هوای پاکشو ، بی نظیر بود چقد زیبا بود هر چقد بگم کم گفتم انقد روى روحم اثر گذاشت که همون لحظه خواستم اقدام کنم واسه رفتن به همچین جایی تو دور و برم

    قشنگ قلبم جیلیز و ویلیز کرد

    این درسى که استاد تو این فایل داشت میداد منو یاد یکی از تجربه های روزهای اخیرم کرد

    یه اقایى یه زمینشو سپرده بود بهم واسه فروش

    منم از قوانین و نحوه باورسازی روش تمرکز کردم که بفروشم از ستاره قطبی هم کمک گرفتم و نهایتا همه کارهاشو راحت انجام دادم

    زمان معامله نهایی یه اتفاقی افتاد که من مجبور شدم برم توی املاک جدید برای معامله اینم بگم که من از تو خونه فقط کار میکنم

    وقتی واسه معامله نهایی رفتم اونجا دیدم ٣ تا پسر گنده که مشاور اونجا بودن با تعجب داشتن بهم نگاه مى کردم و قشنگ علامات تعجب و شکسته شدن سدهای ذهنیشون رو اون لحظه احساس کردم

    در حالی که این کار برای من سخت نبود چون اصلا به حرف های بیرون گوش نمیدادم که بازار خرابه همیشه با خودم میگفتم بازار خدا همیشه داغه

    و خیلی خوشحال شدم که تونستم تو مدت کوتاه براى افرادی که چندین سال تو این کار بودن و از من امکانات و شرایط خیلی مناسب تری داشته باشن الگو بشم

    دلیلش فقط اینکه باور داشتم میشه

    اینم بگم من اگه جای اون دختره بودم حرصم میگرفت پسره رو هوا میدادم :) وقتی تصمیم گرفتی و رفتی بالا و موقعیت رو هم سنجیدی دیگه باید بپری

    من خودم یکی از ترس هام ترس از ارتفاع هست دیروز رفتم بالای درخت انجیر و متوجه شدم اگه ازون بالا هی به پایین نگاه کنم هى من و من کنم ترس رو تو وجودم پرورش میدم ولی همون موقع خدا بهم گفت به زیر پا نگاه نکن ترس وجودتو فرا میگیره ، خیلی ریلکس حسش کن و انجیرتو بچین و کارتو ادامه بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    فرزانه ارزشمند گفته:
    مدت عضویت: 850 روز

    به نام خداوند رنگین کمان

    خداوند بخشنده ی مهربان

    خداوند زیبایی و عطر و رنگ

    خداوند پروانه های قشنگ

    خداوند باران و نقل و تگرگ

    نفس های باد و تپش های برگ

    خدایی که سرشار از آرامش است

    طرفدار سرسبزی و دانش است

    خدایی که از بوی گل بهتر است

    و از نور باران صمیمی تر است

    خدای صمیمی، خدای سلام

    خدای غزل ، قصه ی ناتمام

    خدایا به ما مهربانی بده

    دلی ساده و آسمانی بده…

    سلامی به گرمی آفتاب خوزستان ‌‌به استاد عباسمنش عزیزم و عزیزدلشون خانم شایسته مهربان و زیبا

    سلام به یاران و همراهان نورانی و الهی سایت عباسمنش

    امیدوارم هرجا که هستید، دمتووووون گرم باشه و سرشار از انرژی و عشق و حااااال خوب عزیزای دلم..

    دیشب که تا نیمه های شب مشغول مراقبه و خلوت با خودم بودم…پوستر فایل جدید رو دیدم…

    تداعی کننده این عزل زیبای مولانای جان بود برام‌…

    حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

    و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

    هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

    وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

    رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها

    وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

    باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

    گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو

    دیشب به خودم قول دادم که چشمم رو به دیدن زیبایی ها عادت بدم… از زیبایی ها بگم و تحسین کنم ، بیشتر از گذشته تا یادم بیاد دنبال چی هستم و چی‌ می‌خوام ‌‌!!

    به قول دوست خوبمون ، آقای ابراهیم عزیز…

    می‌خوام بگم من چی دوست دارررررم از این فایل به جانم برسه، به زندگیم دعوت کنم…می‌خوام اونو بگم و تحسین کنم….

    دوتا عشق، دوتا همسفر دو‌استاد عزیز توی قاب پوستر فایل، توی بهشت بکر و باشکوه پروردگار…دستاشون روی شونه های همدیگه، با یه لبخند زیبا ، دارن داد میزنن چقدر باهم هماهنگ هستن ، چقدر با خودشون و جهان توی صلح هستن….

    حال تون ، احساستونو ، اون لبخند زیبا تون رو خریدارم استاد عزیزم…. عشقی که به هم دارید رو تحسین می‌کنم…

    الهی شکرررررت خدای زیبایی ها ، بخاطر رابطه زیبا و عاشقانه و سراسر احترام استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته زیبا..

    الهی شکرت که رابطه های زیبا و عاشقانه و سراسر احترام به وفور و فراوانی یافت میشه…شکرت خدای خوبم.

    از بس این قسمت سفر زیبا بود ، از بس محسور کننده بود ، سه بار این فایل رو دیدم و سیر نشدم…

    حتی ذخیره کردم که همش نگاهش کنم‌‌‌..کیف کنم و لذت ببرم ‌‌.‌

    داشتم فکر میکردم چقدر این مناظر آشناست….

    متوجه شدم که بچه تر که بودم شبکه جهار یه برنامه ای رو پخش میکرد به«« اسم لذت نقاشی با باب راس »»

    اونموقع خیلی کوچیک بودم ولی اینقدر برام لذت بخش بود دیدن ذوق و هنر باب راس که مینشستم چند قسمت رو پشت سر هم میدیدم…

    بعدها فهمیدم که تمام نقاشی هایی که باب راس عزیز کشیدن الهام گرفته از بهشتی بود که توی ذهنش تداعی کرده بود….و حالا همین بهشت رو استاد عزیز دارن نشون ما میدن…

    «روحشان در آرامش ابدی»

    این مسیر کوهستانی دقیقا همون بهشت خیالی نقاشی شده باب راسه…خدای من چقدر زیباست …تا حالا هیچوقت کوهستانی با اینهمه درخت کاخ ندیدم..چقدر میتونه زیبا و چشم نواز باشه دیدن کوهستانی که پوشش گیاهیش همش درخت سر به فلک کشیده کاجه…چقدر زیباست این رنگ های قشنگ طبیعت….رنگ سبز …آبی زیبای اسموووون …سفیدی خوشگل ابر ها….

    چقدر این رنگ ها صفای جان هستن….

    خدایا شکرت که میتونم رنگ ها رو تشخیص بدم و ببینم و لذت ببرم ..خدایا شکرت واقعا…

    تلاقی سبزی درختان کاخ با قد و بالای رعناشون و تیزی نوکشون با آبی زیبای آسمون و سفیدی ابرای پفکی قشنگی که چقدر چشم نوازه

    چقدر زیباست این بهشت…الله اکبر….

    خدایا شکرت بخاطر ابن بهشت زمینی در سرزمین امریکا….خدایا این. زیبایی و عظمت و نظم و هماهنگی درختان کاج فقط می‌تونه خالق بزرگی چون تو داشته باشه…

    الهی سپاسگزار بهشتی هستم که استاد عزیزمون به سمتش هدایت کردی و مارو هم بی نصیب نکردن‌ …

    تحسین می‌کنم استاد عزیزم رو که چقدر مهربانانه و با گشاده روی با انسان ها برخورد میکنن…

    دوستت دارم استاد جان…‌‌

    آبشار زیبایی که از دل کوه میجوشه ، نمیتونم وصفش کنم این همه شکوه رو…

    همه چیز شگفت انگیز و زیباست…چیزی که بیشتر از همه چیز نظرمو جلب میکنه‌‌…تمیزی محیط هست…

    خدایا حتی یه زباله کوچیک رو نه توی مسیر جاده میبنیم نه توی جنگل نه نه در جوار آبشار زیبا…

    انگار همین الان خدا ساخته ….اینقدر بکر و دست نخوردست ‌‌…

    هرساله وقتی به سرزمین های پدری ، استان چهارمحال بختیاری میریم

    طبیعت همینقدر بکر و زیباست….آبشاری های زیبا..‌ که الحق ولانصاف دست کمی از این ابشار ندارن..و حتی زیباتر هستن…حتی باشکوه تر هستن..

    اما تمیزی این کجا و تمیزی آن کجا….!!!!

    قلبم گرفت با یاد آوری ، بطری های دلستر و نوشابه و پوست جلد پفک و چیپس معلق توی آب!!!

    واقعا هیچوقت نفهمیدم یعنی فقط باید بخورن و بعدم رهاش کنن!!!!!!!!!!!!!

    دلم میگیره از رفتار مردمم در برخورد با طبیعتی که خدا رایگان در اختیارمون گذاشته و سپاسگزار نیستیم….

    ذهنم داره گولم میزنه که برو به تا زیبایی ها فکر کن..تو نباید این زیبایی هارو ببینی.

    ولی کور خونده..

    می‌خوام از زوج جذاب و عاشقی بگم که از دیدن انرژی شون سیر نشدم..

    دو جفت زیبا جوری با تمام عشق و توجه در حال استفاده هرچه تمام تر از کوه و آب و…هستن جوری که انگار نمیخوان یه لحظه و یه وجب از این طبیعت زیبا رو از دست بدن..

    در حالی که سنگ نوردی می‌کنن ، توی آب شیرجه میزنن و لذت میبرن. و عشق میورزن ….

    چقدر تحسین می‌کنم زوجی که با لبخند و انرژی وصف ناپذیر یکی یکی سنگ هارو پشت سر میزارن و دوشادوش همدیگه، هر دفه از یه نقطه و هر دفه بالاتر از نقطه قبلی به ترساشون حمله میکنن و توی آب شیرجه میزنن و کیف میکنن

    با تمام وجودم اعتراف میکنم فریاد میزنم که این حجم آزادی و رهایی و عشق و لذت و کیف و ….رو می‌خوااااااام…..

    خدایا شکرت بخاطر این رابطه های قشنگ….برای این حجم از آزادی و رهایی

    واقعا چه لذتی باید داشته باشه شنا کردن توی این آب زلال توی طبیعت بکر توی این بهشت کنار یار……جوری که با تمام پوست و گوشت این لذت رو بچشی ….. اگه این عین زندگی بهشتی که خدا وعده داده نیست ،‌پس چیه؟!!!!!!

    سپاسگزارم از استاد عباسمنش عزیزم که از شنا کردن و لذت بردن این زوج زیبا فیلم گرفتن تا یادم بیاد که دلم چی می‌خوااااااد….

    رب العالمین می‌خواااااام، قربونت برم اجابت کن خدای من…

    مسیر و جاده و همه همه اونقدر قشنگ و با شکوه هست که آدم دلش نمی‌خواد به مقصد برسه..مقصد همینجاست ..همین آرامش….همین شکوه …همین عظمت…

    همش رنگ و بوی خداست…..قدرت خداست…تصویر خداست….

    دوستت دارم رب العالمین….

    سر تعظیم فرود میارم در برابر قدرتت، عظمتت، نعمتت ، جهانت…..

    دوستتون دارم دوستای خوبم …

    الهی چشمای قشنگتون ، وجود نورانی و بزرگ تون ، تجربه دیدن همچین بهشتی با همین کیفیت و زیبایی رو داشته باشه..الهی غرق بشین در خوشی و سعادت و تحقق آرزوهای قشنگتون..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 935 روز

      بنام خالق زیبایی ها

      سلام بر خواهر نازنیم

      سلام بر فرشته ی عاشق

      حالتون عالی و متعالی

      بر خواهر فرزانه و ارزشمندم

      سلامی که سینش نقش سلامت دارد ،

      لام آن ، لطف و لطافت روح است .

      الفش، الفت بی پایان است

      میم آن عطر محبت دارد .

      مرسی فرزانه عزیز ،

      که واقعا لذت بردم از کامنت بی نظیرت.چقدر حال خوب

      چقدر انرژی مثبت. الله اکبر

      مرسی که نوشتی .

      خدا وند رو شاکرم برای وجود این فرشته ی دانا

      امیدوارم هر لحظه از زندگی

      به سوی بهتر شدن، و سعادت قدم برداری،

      و ساعت و دقیقه هات به کامت باشه .

      و قله های موفقیت رو فتح کنی .

      بدرقه ی راهت بهترین آرزوها.

      راستی فرزانه نازنین

      پاسخ کامنتت رو در قسمت قبلی برات نوشتم.

      بسیار زیبا برام نوشتی .

      جا داره بازم ازت تشکر کنم .

      بازم برامون بنویس .

      در پناه رب العالمین باشی .

      دوست دارم فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        فرزانه ارزشمند گفته:
        مدت عضویت: 850 روز

        سلامممممممم سید جان ، بردار با محبت و نازنینم…

        میدونی چیه بزار این جسارت رو بخرج بدم و بگم..هرجا کامنت میخوندم امروز رد پای شما بود…

        اونم با چه کامنت هاییی…

        سراسر عشق و محبت یا زیباترین کلمات…..

        سید عزیزم ، چطوری میتونی اینجوری بذل و بخشش کنی…؟!!!

        اون قلب آینه ای که قسمت چپ سینه شماست ، قطعا نور الله ست…

        سید جان داداش توحیدی نازنینم…

        متشکرم از حس خوب و حال خوبی که منتقل میکنی…

        راستی من و شما اول راه هستیم…

        من توی این مسیر چقدر دارم بالا پایین….امروز یکی از اون روزا بود که هیچ تمرینی انجام دادم هیچ….

        تمرین عملی هم رسماً رد شدم…

        الان نیمه شب هست و تنها هستم…

        یه کاپ کاپوچینو برای خودم دم کردم و سوره حمد با صدای آسمانی عبدالباسط رو گذاشتم و باهاش اشک ریختم….

        کامنت سعیده شهریاری عزیز رو خوندم که نوشت من اولین کامنتم رو 120 روز بعد عضویت گذاشتم اونم چند خط.‌..‌‌

        سعیده برامون نوشت…ممارست بخرج بدین‌.‌

        به ریسمان الله چنگ بزنید ..

        چقدر حالشو خریدارم…

        چقدر بهش افتخار میکنم چقدر تحسینش میکنم…

        سید جان، وقتی کامنت سعیده رو خوندم…کمی به خودم افتخار کردم به خودم حق دادم گاهی هم حالم بد باشه ..گاهی هم ناامید باشم‌..

        سرشب داشتم به یک دوست پیام میدادم که دوست دارم برم جایی که من باشم و خودم تنها و کسی نباشه…دست از سرم بردارن آدم ها….

        شاید باورت نشه اومدم آرزوی مرگ کنم اما دیدم نه…من نباید اینقدر ضعیف باشم…کامنت سعیده رو خوندم کامنت سمانه رو…کامنت حمید حنیف رو خوندم‌.. گفتم عیب نداره…گریه کن ولی بلند شو…

        الان 3 ساعت هست دارم کامنت میخونم, بهتر شدم ..اینه کنارمه و می‌خوام نگاه خودم کنم ، به خودم عشق بدم ولی نمیتونم….

        نمی‌دونم حال شما که اول راه هستین چطوره اما عظیم عزیزم مطمعنم اونقدر خوب هستین که همه رو بمباران عشق و محبت میکنید…من وقتی حالم اوکی نیست نمیتونم…‌

        سیدجان، برای شما نور خداوند رو توی همه لحظات زندگیت آرزومندم

        با درود و قلب فراوااااان

        دوستت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 2025 روز

          سلام فرزانه جانم.

          سلام عشق جان.

          سلام بنده ی زیبایِ خدا که دوستم شدی.

          دوباره اومدم پیشت.

          برای دومین بار در یک روز…

          این قسمت کلیدِ اصلیِ کامنتته:

          گفتم عیب نداره…گریه کن ولی بلند شو…

          وقتی خوندم گفتم yessssss

          همینه

          باریکلا فرزانه جانم

          همه مون نوسان داریم، مخصوصا اوایل، چون انگار ذهن نمیخواد بیاد تو جاده اصلی و هی شیطنت میکنه بپره تو جاده خاکی…

          شیطان نمیخواد بیای تو بغلِ خدا، برای همین با افکار نازیبا آزارت میده که از خدا دور شی…

          ولش کن.

          تو بپر تو بغلِ خدا، شیطان هم نمیتونه هیچ غلطی بکنه، اصلا عددی نیست…

          شیطان از طریقِ حس بهمون حمله میکنه، برای همین استاد همیشه تاکید دارن به حسِ خوب، چون فقط با حس خوب، شیطان خلعِ سلاح میشه و میره.

          حس خوب چی میتونه باشه؟

          یعنی هر چیزی که الان داری و داشتنش بهت حس خوب میده.

          میتونه مادی باشه، میتونه معنوی باشه.

          مثلِ بادی که الان میوزه ساعتها، و منو دیوانه ی خودش کرده.

          مثل کامنتِ قشنگی که واسم نوشتی و خوندم و کیف کردم…

          ببین یه الگو روی من خیلی جواب داده، شاید روی تو هم جواب بده.

          یادمه چندین بار شب داشتم میترکیدم، حسم نازیبا بود، زیاد هم بلد نبودم درستش کنم…

          هر طور بود شب تموم شد، صبح شد…

          جالبه بیدار شدم دقیقا ریست شدم، نازیبایی شب گذشته پَر زد و رفت…

          تو پیاده روی خدا بهم گفت هر روز، روزِ جدیدیه برات، فرصت جدیدیه، دیروز رو ولش کن، الان لذت ببر…

          با چی؟

          نمیدونم.

          ولی دلیل‌ها خودشون میان سراغت.

          و یه ابزارِ به شدت قدرتمندِ حال خوب کنِ تضمینی.

          شک نکن، مشتری میشی :)

          شروع کن به سپاس گزاری

          با چند تا دونه که متوجهی شروع کنی هم عالیه، به مرور زمان بهتر و بهتر میشی.

          دقیقا وقتی قُفلی

          حالت بده

          دلیل حال بدت مهم نیست

          اینکه میدونی حالت نازیباست

          و تو باید بیای بیرون ازش…

          نمون توش چون طبقِ قانون:

          احساس خوب= اتفاقات خوب

          احساس بد= اتفاقات بد

          یه چیز دیگه بالا اومد که بنویسم برات:

          میدونی یکی از بددترین چیزها و ابزارِ دقیقِ شیطان برای ایجادِ حس بد در انسان چیه؟

          سرزنش خود

          احساس گناه

          شک نکن واردش بشی حالت بد میشه.

          سعی کن آگاهانه ذهنت که شروع کرد به نجوا و سرزنش و قضاوت و انواعِ نازیبایی ها در نطفه خفه اش کنی…

          ببین فرزانه جان، اصلا خودتو با هیچ کس مقایسه نکن.

          فقط ببین هر بار یه پله از دفعه قبلت بهتر شی کافیه…

          قرار نیست الانِ خودت رو با الانِ دیگری مقایسه کنی…

          تلاش‌های ما متفاوته.

          به نظرت درسته من خودمو با مثلا سعیده جان، حمید اقا، سید علی جان، آقا اسدالله و … مقایسه کنم؟

          خیر…

          این بچه ها دارن متفاوت عمل میکنن.

          منم متفاوت.

          من هنوز جا داره تا برسم به مدارشون…

          اما

          به خودم افتخار میکنم چون خودمو میشناسم، قبلم رو یادمه، الان میوه شو دارم برداشت میکنم به اندازه ی تلاشم.

          پس به خودت زمان بده، تو جاده باش با همه ی نوسان هات، روی غلتک میوفتی، نترس، خدا کنارته…

          فقط نترس و همینجا بمون.

          هر روز به زیبایی های اطرافت توجه کن

          سپاس گزاری کن

          تحسین کن خودت و دیگرانو

          یه دونه یه دونه شروع کن

          توقعت رو منطقی کن از خودت

          قرار نیست کولاک کنی، هر روز کمی بهتر از دیروز…

          این درستشه.

          صبر کن

          ادامه بده

          جوابها میاد

          تو الان اینجایی

          تو این سایتی

          یعنی تو جاده ای

          فقط ادامه بده

          معجزه ی زندگی من توجه به زیبایی ها، سپاس گزاری و تحسین کردنه.

          با این سه تا زندگی میکنم هر روز که زندگیم زیر و رو شده.

          تقریبا دیگه بعد از ماه ها ممارست رفتن تو شخصیتم، نمیتونم به زیبایی ها توجه نکنم، تحسین نکنم، سپاس گزاری نکنم…

          فقط عجله نکن…

          فرصت بده به خودت

          و نذار شیطان از ابزارِ عجله، ناامیدی، احساس گناه، سرزنش، سُکان زندگیِ تو رو به دست بگیره.

          دست خدا بالاترین دست هاست.

          یدالله فوق ایدیهم

          امیدت به خدا باشه حتی تو دلِ سیاهیِ شب و اوجِ غصه هات اون کنارته فقط منتظره بگی خدا کجایی؟ بیا پیشم، بهت نیاز دارم.

          اون همونجاست، جایی نرفته، از اول هم پیشت بوده، همیشه هم پیشت میمونه.

          فرزانه جونم فکر نکن بقیه که کامنت میذاریم نوسان نداریم.

          همه گاهی دچار نوسان میشیم …

          اما چیکه چیکه داریم یاد میگیرم تمرکز و توجهمون رو بدیم به قشنگی های زندگی مون…

          با اینکار زندگیمون لحظه به لحظه بهتر و باکیفیت تر میشه.

          روند تکاملی خیلی مهمه، چون باعث میشه خودمو با دیگری قضاوت نکنم.

          فکر نکن اگه از مسیر خارج شدی، خراب شده و نمیتونی برگردی…

          اینو بنویس بذار جلوی چشمت که یادت بمونه:

          صد بار اگر توبه شکستی بازآ

          من نمیدونم توی چه تضادی هستی عزیزم، در حقیقت فرقی هم نمیکنه، مهم اینه کوچولو کوچولو سعی کنی کنترل ذهن کنی.

          بزرگترین ابزار کنترل ذهن= الخیر فی ماوقع

          اینو از استاد جان یاد گرفتم

          عینِ آب روی آتیشه.

          نمیگم همیشه خوب عمل میکنم، اما دارم تلاش میکنم و کمی بهتر شدم، همین یعنی موفقیت من نسبت به گذشته ام.

          به من گفته شد، منم نوشتم، امیدوارم باعثِ آسودگیِ روح و جسم و جانِ نازنینت شه فرزانه ی قشنگ و شیرین و دوست داشتنیِ خدا.

          ماچ به روی ماهت.

          تو بغلِ خدا باشی همیشه.

          راستی فرزانه جان، هم زیبا مینویسی، هم زیبا تحسین میکنی، تحسینت میکنم برای نگاهِ قشنگت تو کامنتها.

          خدایا شکرت که همیشه باهامونی، تو قلب مون هستی، کنارمونی، هوامونو داری، هدایتمون میکنی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          سید عظیم بساطیان گفته:
          مدت عضویت: 935 روز

          بنام خدای مینو سرشت.

          سلام بر روی ماهت

          سلام بر دختر نازنین

          سلام به عشق و بر عاشق سلام

          به خواهر و جواهرم بی نظیرم سلام

          مگه میشه منم حالم بد نشه.

          گرفته نشه ،

          دیشب حال و هوای دیگه داشتم رفتم وضو گرفتم و رفتم مسجد و با خدای خودم خلوت کردم ،

          تنهایی خوبه و من همیشه عادت دارم گوشیمو خاموش میکنم و اشک میریزم.

          الان که کامنت تو خوندم خیلی گریه کردم

          بقدری که زیر سر خیس آب شد .

          من خیلی احساسات قوی هستش،

          من آگه یکی بچه شو بزنه ، آتیش میگیرم.

          بعضی مواقع تا حدی

          که از خودم بدم میاد .”

          ولی بازم سعی میکنم حالمو خوب نگه دارم .

          گفتی کامنت بچه ها ،

          من کامنت های

          دوستان رو قبل از خوندن، میرم داخل اتاقم کسی نباشه و خدا خدا میکنم کسی نیاد،

          و تا میخونم اشک میریزم تا حدی که چشمام قرمز میشه.

          اتفاقا برای سعیده عزیز م که از صمیم قلبم دوسش دارم همیشه تو کامنت های که براش مینویسم میگم؟ که اشک میریزم”

          اشک خوبه و سبک میشی.

          تنهایی خوبه ، و با خدای خودت خلوت کنی خوبه ،

          فرزانه ی نازنینم

          سعی کن به نکات خوب توجه کنی،

          من هر موقع حالمو خوب نگه میدارم ، اتفاقات خوب برام میفته.

          امروز منو تو ، اول راهیم و قطعا سخته و نجواها میادش.

          یکم طول میکشه باورها مو نو قوی تر کنیم .

          من خدا رو شاهد میگیرم . یک روز نیام تو ی سایت تو در و دیوارم.

          و پرت میشم.

          به قول سعیده عزیز

          مثل رینگ بوکس میمونه، و باید با شیطان درگیر بود .

          و از خدا کمک بگیریم تا پیروز میدان بشیم.

          قطعا آگه سید عظیم و فرزانه اینجاست،

          ما هدایت شده هستیم

          و خداوند متعال داره ، دست ما رو میگیره،

          و میگه این مسیر رو ادامه بده ، ادامه بده

          از سایت جدا نشو،

          هر موقع حالتودیدی بد میشه،

          سریع خودتو مشغول کن ،

          هر گاه نجوا اومد، اون رو با آتیش ایمان خاموش کن.

          همین امروز ، چیزی تو ذهنم میگفت، نرو سایت

          نمیخواد کامنت بنویسی .

          .

          .

          دو سه روز نباش.

          الله اکبر از این شیطان

          خواهر توحیدیم

          منم خیلی نجوای درونی دارم .

          ولی به زبون نمیارم

          امروز باید عمل کنی

          امروز ببینم کی مرد میدانه،

          و یقین بدون خداوند به شجاعان پاسخ میده،

          قوی باش

          شجاع باش

          آرام باش

          توکل کن …

          تفکر کن ….

          آنگاه دستان خداوند رو میبینی قبل شما دست بکار شده است.

          من اومدیم از بنده ی جامعه جدا بشیم.

          اگر مثل اونا فکر کنیم.

          مثل اونا نتیجه میگیریم.

          کار گردان همیشه نقش اول ، رو به کسی میده که خوب بتونه بازی کنه ”

          شیطان قسم خورده ،

          ما باید کم نیاریم. ”

          مرسی که برام نوشتی

          و حس و حالتو برام نوشتی .

          خیلی بهت افتخار میکنم .

          قدر خودتو بدون

          شما ارزشمندی.

          چقدر کامنتات بی نظیر ه،

          چقدر از قلم توانات خوشم میاد .”

          این قدرش مال اونه ”

          چقدر زیبا می نویسی .

          چقدر بچه ها تحسینت کردن ”

          پاشو،

          بازم برامون بنویس.

          اینا رد پاهای توعه ”

          اینا رو با پول نمیشه خرید ”

          خواهر من خیلی شجاعه،

          خیلی نترسه.”

          چشم ما به علم و تقوای

          شماست.

          هر چه بیشتر تلاش کن و خود رد برای آن مهیا ساز .

          بی نهایت دوست دارم

          بی نهایت عاشقتم

          مواظب خودت باش

          در پناه رب العالمین باشی .

          فرشته ی عاشق الله

          خواهر خودم .دانشمند دانا . فرزانه ارزشمند .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 1017 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته جان و دوستان الهی

    استاد جانم اینقدر فایل هاتون رویاییه که آدم دوسداره روی هر کدومش چندین کامنت بنویسه و تموم نمیشه حرفها…من این دومین کامنتم روی این فایله دوسداشتم در مورد یه موضوعی که تازگی‌ها دارم لمسش میکنم باهاتون حرف بزنم

    استاد عزیزم وقتی شما گفتید که آدمها خودشون شرایطشون رو میسازن و خودشون زندگیشون رو میسازن من خیلی خوشحال میشدم و گوش میکردم و امیدوار میشدم چون جنس حرفهاتون با تمام حرفهایی که تو عمرمون شنیدیم فرق می‌کنه ولی استاد وقتی که آدم به این حرف میرسه وقتی که حسش می‌کنه وقتی می‌ره تو جامعه و توجه می‌کنه و کم کم لمس می‌کنه میبینه و با گوشت و پوست و استخونش لمسش می‌کنه اون موقع ای که انگار یه چیزی در درون آدم منفجر میشه و خییییلی فرق می‌کنه با زمانی که فقط گوش کرده این حرفهارو و شنیده

    استاد عزیزم من دارم توی شهرمون قدم میزنم و میبینم که خدایااااا چقدر درسته این حرف خدایا این مردم همیشه مینالن از دولت از تمام کسانی که یک سمتی توی مملکت دارن از هوا از شرایط و از تمام چیزهایی که وجود داره و نمیدوننننننن که اینارو خودشون ساختن خدایا چند روز پیش رفتم دندونپزشک وقتی برگشتم تاکسی سوار بشم دیدم تاکسی ها به بهونه ی ترافیک و این حرفها کرایه رو‌ دو برابر میگیرن اونم به بهونه های الکی و من سوار نشدم گفتم من توی این کار شریک نمیشم توی این راضی نبودن به حق خودت و گله و شکایتها و حرفه زور شریک نمیشم و پیاده راه افتادم و با خودم گفتم خدایا این مردم خودشون با این کارشون دارن شرایط و زندگیشون رو نابود میکنن و همیشه هم مینالن که دولت بیچارمون کرد فلان کشور فلان مسئول بیچارمون کرده و خوشبحاله کشورهای دیگه و از این حرفها

    همینجوری که داشتم پیاده میومدم یه حسی گفت الان بمون تا تاکسی بیاد موندم یه تاکسی در عرض یک دقیقه اومد راحت کولر روشن خنک و با همون کرایه و دوباره باید یه جا دیگه سوار میشدم تا برسم خونه یه مسیر دیگه بود دیدم کلللی آدم موندن و تاکسی نیست لبخند زدم گفتم من میمونم و خدا می‌رسونه هوا هم تاریک شده بود موندم خداشاهده یک دقیقه نشد تاکسی اومد از همه رد شد موند جلوی پای من و سوار شدم و به بهترین شکل رسیدم خونه

    خلاصه استاد عزیزم این فیلمهایی که میزارید روی سایت برای ما خییییلی درس داره چقدر ذهن مارو باز می‌کنه چقدر چیزهایی درش میبینیم و متوجه میشیم و مقایسه می‌کنیم و به واقعیت‌هایی میرسیم که واقعا باور کردنی نیست

    من از وقتی که دارم مردم امریکارو میبینم و دارم مقایسه میکنم به این رسیدم که خدایااا به خدا خودشون ساختن این بهشت رو و کسی نیاورده بهشون بده نه دولت نه رئیس جمهور نه هیچ کشور دیگه ای .. ای کاش ما بفهمیم که مگه میشه آشغلهارو بریزیم توی پارکها خیابونها و بعدش لذت برد ؟

    مگه میشه واسه همدیگه بد بخوایم و خوشبخت بشیم؟

    مگه میشه روراست نبود و خل و خش داشت و موفق بشیم؟

    مگه میشه گذشت نداشت و کمک نکرد و آرامش داشت؟

    مگه میشه خوب نباشی و خوبی بخای

    مگه میشه هر جا که کار داری دنبال آشنا بازی باشی و بعدش انتظار عدالت و رشد و پیشرفت داشت

    بخدا نمیشه که نمیشه

    استاد جانم من این روزها هر جا که میرم هر کاری که میکنم هر اتفاقی که میفته و هر حرفی که زده میشه با قانون مقایسش میکنم و میگم بعله همینه

    و چقدر فرق داره شنیدنه قانون با دیدن و لمس کردنش

    خدایا راه را به من نشان بده و بگذار خیر و برکت را به وضوح نظاره کنم

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم .مارا به راه راست هدایت کن به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای و نه گمراهان

    استاد عزیزم بهترین دست خداوند سپاسگزارم که چشمهای مارو باز میکنید .

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    ساره امین آبادی گفته:
    مدت عضویت: 1335 روز

    به نام خدای یکتا

    چقدر دلم برای کامنت نوشتن تنگ شده بود ، اما یه مدت حس میکردم فرکانسم ضعیف شده و باید خودم رو بسازم و بیام

    و اما برای این قسمت از سفرنامه میخام بنویسم . از غلبه بر ترسم . استاد من دوره عزت نفس رو خیلی وقت پیش تموم کردم اما هنوز آروم آروم دارم تمرین میکنم . چون حس میکنم اعتماد به نفسم در زمان دوره مثل یه جرقه مثل یه هل دادن لحظه ای بود اما چیزی که درک کردم باید استمرار داشته باشم تا درونم دائمی بشه ، نهادینه بشه . من با هدایت الله به مسیر مورد علاقم یعنی ساخت و ساز ساختمان هدایت شدم اما یسری ترمز ها دارم و اون ترس از ارتفاعه. من در کاشان سر پروژه تخریب و مرمت خونه تاریخی رفتم .(خونه های تاریخی به این صورته که یک طبقه روی سطح زمینه و یکی دو طبقه زیر زمینه، وسط هم که گودال باغچه هست) اونجا زمین زیر پا سسته و هیچ پله ای نیست که ارتفاع 2 طبقه رو پایین بریم اول که از روی داربست باید رد بشیم و بعد یه شیبراه خاکی باریک فقط هست که کنارش هیچ حفاظی نداره . این موضوع کاملا برای کارگرها طبیعیه ولی من بی نهایت ترسیدم . هر کسی سر پروژه میخاست کمکم کنه رد میکردم میگفتم یا به خاطر علاقم غلبه میکنم پایین میرم یا برمیگردم . هر مرحله رو تیکه تیکه مثل اون پسر بالای آبشار مکث میکردم بعد واردش میشدم . من موفق شدم اما برای اینکه درونم دائمی بشه نیاز به تکرار داره

    اینجا بود که گفتم ببین ساره تو الان هر دفعه با هر ترسی که غلبه میکنی یه پله بزرگتر میشی عزت نفست یه پله بیشتر میشه خداروشکر

    دوستتون دارم

    شاگردتون با افتخار ساره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    محمد جواد میگلی گفته:
    مدت عضویت: 3017 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الله اکبر به این همه عظمت و زیبایی خدایا شکرت هزاران بار

    واقعا مثل کارت پستال بود صحنه ها خیلی زیباست خیلی و آدمو به وجد میاره و مست میکنه بوی طراوت و تازگی از این طبیعت زیبا به مشامم می خورد الله اکبر

    بالاترین عبادته دیدن این عظمت و زیبایی کوهها آسمان درختان ابرها و رودخانه و آبشار خدایا شکرت

    ترکیب این زیبایی فاصله ذهن و قلب منو به صفر رسوند و برای لحضاتی فقط مسخ این زیبایی ها شدم عاشقتم استاد جان و خانم شایسته و سپاسگذارم ازتون بابت شریک کردن ما توی این عشق بازی و نقاشی خداوند متعال الهی شکر

    استاد چقدر عالی درس زندگی رو آموختی و به منه نوعی هم آموزش دادی و به مقداری که تونستم تسلیم باشم و عمل کنم اما و اگر ها رو بزارم کنار و به قول قرآن بزارم کنار هر چه رو از گذشتگان خودم توی ذهنم فرو کرده بودند نتایج هم در زندگی من تغییر کردند یعنی همه چیز تغییر کرد

    از یه انسان مقروض و بدهکاری که همیشه بدو بدو بود دنبال پول و ثروت به اندازه ایی که به این قوانین که قاطعانه میگم عالی آموزشش میدید نمی گم الان هیچ مشکلی ندارم ولی باعث شد آموزشها که اولین محصولی که اونم با صفر تومان سرمایه اولیه با همون چیزی که داشتم و البته قدرت رب العالمین و هدایت های بی نظیر و بی بدیلش به مبلغ 21 میلیون تومان به فروش برسونم

    کجا من می تونستم شغل مورد علاقه ام رو پیدا کنم به جز اینجا اصلا پیدا کردن این عشق و علاقه چند می ارزه؟ چقدر ارزش پولی داره؟ میشه روش قیمت گذاشت ؟ فک نکنم

    آره من اینجا عشق و علاقه ام رو پیدا کردم کاری که هر لحظه منو یاد خدا می اندازه هر لحظه اش با او هستم در واقع او کننده هست من هیچ کاره هستم من فقط سیستم رو روشن می کنم دیگه خودش میگه چکار کن کجا برو نمی دونم چطور بگم و توصیفش کنم نمی تونم استاد نمیشه گفتش این چه قدرتی هست که منی که اصلا به قول خودتون نه درسی خوندم توی این زمینه

    نه مدرک خاصی دارم

    هیچ هیچ

    فقط یه باور دارم همین تمام

    دیگه خودش منو میبره خدایا شکرت

    حالا آیا میشه روی این اتفاق که توی زندگی من افتاده یعنی پیدا کردن عشق و علاقه ام قیمت گذاشت؟

    میدونی چقدر کار منو راحت کرده چقدر از تقلا های الکی و گمراه کننده منو نجات داده

    چقدر من با همین اتفاق کارها رو برای بی نهایت آدم ساده و راحت کردم و کلی بدو بدو هاشون رو کمتر کردم البته من نکردم به قول استاد اصلا من اعتبارش رو به خودم نمی دم همش خودشه اون انجام میده من هیچ کاره ام

    اولین درآمد من از فروش محصول 21 میلیون تومان بود

    و این به اندازه ایی هست که من این باور رو ساختم که میشود از مسیر عشق و علاقه ام بی نهایت ثروت بسازم

    خدایا شکرت

    جدا و صد در صد اگر تمام دریا ها مرکب و تمام درختان قلم من حتی نمی تونم معجزات و نعمت های خداوند رو فقط و فقط توی زندگی خودم بشمارم و به نگارش در بیاورم چه برسه به کل جهان

    الحمد الله رب العالمین خدایا هزاران بار ازت سپاسگذارم الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    منیره ملاباقری گفته:
    مدت عضویت: 967 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزززززززم ومریم جان دوست داشتنی ودوستان هم فرکانسی خودم

    خداااااای من از این همه زیبایی زبونم بند رفته ،چقدرررر این درختها زیبا هستن،خداوند این جهان رو با چه تدبیری آفریده ودر اختیار ما گذاشته تا از این طبیعت زیبا استفاده کنیم وسپاسگزار این همه نعمت باشیم.خدایا شکرررررررت برای این همه زیبایی

    خداااااای من وقتی اون منظره ی آبشار واون طبیعت دور اون دریاچه رو دیدم ،داشتم دیوونه میشدم ،چه قدر دلم خواست اونجا باشم،هرچند که تو تجسمم انگار اونجا کنار شما بودم ،وااااای چه لذتی بهم داد دیدن این همه زیبایی،خداحفظتون کنه که از دل وجون برای شاگرداتون مایه میزارین

    بریم سراغ اون خانوم وآقایی که استاد کلی در موردشون صحبت کردن،چه قدر لذت بردم از اینکه یک نفر ازجنس خودم ،یک خانوم این همه جسارت داشته باشه ،به خدا بسیار بسیار لذت بردم واین خانوم رو تحسین کردم

    وقتی که اون آقا رو دیدم که میترسید از ارتفاع شیرجه بزنه ،یاد خودم افتادم که رفتم کلاس شنا ثبت نام کردم ،خیللللللی خیللللللی از آب واز ارتفاع میترسم ولی اون روز به خودم گفتم اگه شاگرد استادم باید این کار رو انجام بدم،وقتی که استاد شنا بهم گفت منیر شیرجه بزن توی آب مثل این آقا دل دل میکردم ولی بالاخره شیرجه زدم وبعد فهمیدم که فقط وفقط ترس هست که نمیزاره حرکت کنیم ،تمام این تجربه ها لذت بخشه به شرط اینکه به ترسهامون غلبه کنیم ،از اون سالی که با استاد آشنا شدم خیلی دوست دارم برم تو دل ترسهام وامیدوارم روز به روز اعتماد به نفسمون بالا بره تا بتونیم از این تجربه ها تو زندگیمون بیشتر وبیشتر به کار ببریم.

    خسته نباشید میگم به خواهر عزیزم ،مریم جان که انقدر پرانرژی هستن واین انرژی رو به ما هم انتقال میدن ،اون لحظه که مریم جان پاهاش رو گذاشته بود توی آب، اون سردی آب رو من هم احساس کردم ،یاد آب بسیار سرد تونل برفی در شهر لرستان افتادم وکلی لذت بردم ،چه قدر این آب زلال وشفاف بود ،چه قدر تمیز،چه قدر زیبا،آدم لذت میبره از این همه تمیزی.

    چه آسمان آبی رنگی ،نگاه میکردم به آسمان با خودم میگفتم چه قدر آسمون آبیه،رنگ آبی آسمون خیلی پر رنگ بود از بس تمیزه این آب وهوا ،چه ابرهای قشنگی آدم دوست داره بغلشون کنه،خدایا شکرررررررت برای این همه زیبایی

    من که بسیار بسیار لذت بردم از این فایل زیبا ،از شما استاد بزرگوارم ومریم جان عزیزم سپاسگزارم که هر وقت به مکان‌های زیبا هدایت می‌شوند ما رو هم از این سفر زیباشون بی نصیب نمیگذارن

    امیدوارم هر کجا هستین در پناه الله یکتا شاد باشین ،سالم باشین ،خوشبخت باشین ،ثروتمند باشین وسعادتمند در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    نجمه شمسی گفته:
    مدت عضویت: 2056 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستداشنیم و مریم جان عزیز

    سلام به این همه زیبایی و سلام به زندگی که هر روز رخ زیبایش رابه ما نمایان میکند

    استاد چقد زیبایی توی این فایل بود خدایا شکرت

    استاد عزیز دیروز که فایل سفر به دور آمریکا قسمت 200رو دیدم چقد به خودم افتخار کردم که خیلی دوست دارم برم تو دل ترسام و از بچگی این طوری بودم .یادمه خیلی کوچیک بودم و با مادربزرگم توی یه خونه ی خیلی بزرگ داشتن با هم میخوابیدیم واصلا نمیترسیدیم و پدربزرگم نبود و هیچ کس دیگه ای هم اون نزدیکیها زندگی نمیکرد ولی من یاد گرفته بودم که هیچ وقت نترسم و این نترسیدن همیشه بهم کمک میکرد که کارها و مهارتهای بیشتری یاد بگیرم مثل دوچرخه سواری توی کودکی و یا شنا کردن و از بالا پریدن توی اب و سوار اسبازیهای توی شهربازی که خیلی بزرگ بودن و توی بچگی برام وهشت داشتن ولی میرفتم و با داششم سوار میشدم ولی خواهر بزرگم همیشه میترسید و سوار نمیشد والان هم میترسه.یادمه بچه که بودم و با خواهرم توی اتاق میخوابیدیم دست منو میگرفت میگفت صالحه تو نخواب من که خواب رفتم بعدش تو بخوام منم همین کارو میکردم و خیلی مواظب بودم نترسه و برام جالب بود که چرا میترسه و بزرگ تر شدم فهمیدم که همه میترسن ولی خودم همیشه میگفتم ترس یه کاری باهات میکنه که هیچ کار نکنی و بگی نمیشه ولی اگه نترسی و کارهایی که دوست داری انجام بدی چقد لذت بیشتری میبری و از همه مهمتر که به خودت افتخار میکنی و عزت نفست بالا میره .استاد عزیز چقد این فایل بهم کمک کرد برای جلسه 4 قدم 12 به لیستم اضافه کنم و روحیه بگیرم

    استاد توی کارم هم این اتفاق جدیدا افتاد که من همیشه میگفتم اصلا من بلد نیستم نقاشی بکشم حتی یه خط نمیتونم بکشم.

    با این باور بودم و علاقه داشتم به گلدوزی خیلی دوست دارم وقتی انجام میدم و با نخهای رنگی گلهای زیبا میدوزی و کیف میکنی ولی طرحی که میاس روی پارچه بکشم رو میدادم شوهرم میکشید یا میدام چاپ میکردن بعد میدوختم. میدیدم که من باید این نقاشی روش کار کنم و گر نه پیشرفتی ندارم و همش باید نگران این باشم که چطوری طرحمو انتقال بدم ولی باز هم مشکلو حل نمیکردم تا اینکه واقعا نمیدونم خداوند چطوری آدمو هدایت میکنه مثل آب خوردن راحت و بدون هیچ مشکلی

    یک بار که اینستارو باز کردم دیدم یه استوری که خانمه داره میگه شما میتونین روی پارچه طراحی کنید با طرحهای خیلی ساده و طرحتونو بکشید و رنگ کنید و من هم که گلدوزی بلد بودم گفتم چقد خوب که میتونم طرح بزنم و اصلا هم حواسم به نقاشی کردنش نبود که من اصلا بلد نیستم و به خانمه پیام دادم و اون هم که این کلاس که تخفیف خورده بود با قیمت خیلی کم منو ثبت نام کرد و استاد ،خدا شاهده که یک دری باز شد برای کارم که من فکرشو نمیکردم این قد با

    این کارم بتونم تلفیق کنم و کار جدید تولید کنم و بتونم با بازی با رنگها که برام خیلی لذت بخشه رو انجام بدم و وقتی شروع کردم گفتم صالحه ببین این یه روزی ترس تو بود که نقاشی بلد نبودی ولی الان داری این طرحهای خوشکلو برای کارت میزنی و همین که استاد رنگهارو بر میدارم و روی پارچه میزارم چنان لذتی در من شکل میگیره که تا شب حالم خوبه و کلا تمام روز حالم خوبه که یه وقتی پیدا کنم و برم سراق نقاشیهام و رنگام که خیلی دوسشون دارم .الان یه دفتر طراحی خریدم که بیشتر نقاشی یاد بگیرم و واقعا با bob Russ نقاشی کشیدن و تابلو زندگی خودتو بکشی و روزها لذت ببری و عشق کنی و اصلا عصبانی نشی و سکوت رو تجربه کنی و ارام بودن را تجربه کنی و با خودت در صلح باشی چقد لذت بخش و کارها به راحتی انجام میشه و خداوند چقد بهت نزدیک میشه و در قلب و وجود تو راحت جا میگیره

    خدایا شکرت و سپاسگزارم به خاطر همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    الهام 🌳 گفته:
    مدت عضویت: 2461 روز

    سلا م به شما استاد عزیز خانم شایسته ی دوست داشتنی و دوستان.

    توی قسمت ٩ سفر به دور امریکا شما به ما یاد دادی خانم شایسته، که هر زیبایی رو‌دیدیم خدارو شکر کنیم و بگیم خدایا من میخوام بیشتر از این زیبایی ها چشمم ببینه. من از این فرکانس بیشتر میخوام…

    این چند سالی که سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت رو‌میبینیم انصافا خود من یکی به زیبایی های بیشتر هدایت شدم، این روزها هم خودم رو آگاهانه در معرض دیدن فایلای سفر به دور امریکا از اول قرار دادم چون دلم زیبایی و سفر بیشتر میخواست… به خواهرم میگفتم این همه که جاهای زیبا میرم سفر ، به خاطر دیدن این فایل هاست ..

    یکم پیش تو قسمت 11 سفر به دور امریکا کامنت گذاشتم و از معجزات امروز که بعد از دیدن ، گوش دادن فایل ها اتفاق افتاد نوشتم …

    از اینکه قرارِ سفر برم .

    سفری که معجزه وار جور شد، و حداقل تا نیمه ی شهربور فکر نمیکردم سفری در پیش داشته باشیم.

    اما خب من درخواست رو داده بودم به خدا و خدا هم که سریع اجابت میکنه… قرار شد برم شمال.

    و جالب اینکه :الان من اصلا باید خواب میبودم ،گفتم بذار یک کاری انجام بدم تو سایت که اصلا یادم نیست چی بود بعد بخوابم ، دیدم اااا فایل جدید..

    ٣٠ ثانیه بیشتر از فایل رو هنوز ندیدم اما اون درختا اون منظره هوش از سرم برد، و گفتم کامنت بذارم، البته بگم که خیلی وقت ها دوست دارم زود کامنت بذارم رو فایلِ جدید، یه دلیلش اینه که من در مدار دریافت و دیدن فایل تو لحظات اولی که آپلود شده بودم و یکیشم اینکه دوست دارم شاگرد خوبی بشم و کامنتم صفحات اول باشه… ایشالا این رفتارم درست میکنم که کامنت رو فقط برای دل ِ خودم و درکی که داشتم بذارم.

    اما خواستم صادق باشم.

    خلاصه گفتم پس حالا که خدا هی زیباییه بیشتر نشون میده، معلومه که این سفرمون خیلییی بینظیرتر از همیشه خواهد شد.

    ممنونم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1126 روز

    «إیَّاکَ نَعْبُدُ وإیَّاکَ نَسْتَعِین»

    با عرض سلام و خسته نباشی به دوستان و یاران عباس منشی و خواهرم مریم جان و استاد نازنینم عباس منش عزیز

    بریم سراغ فایل سریع :

    فقط میتونم در مورد زیبایی های فایل بگم الله اکبر از اون منظره های رویایی که درختان انبوه در دل این کوه به این زیبایی رشد کردن و یاد آور فراوانی این جهانه و اون آسمان زیبا با ابر های پفکی و سفید رنگ که از شیر سفید تر بودن این منظره رو به قول استاد مانند کارت پستال کرده و جاده ای که پر از سنگ بوده و خاک ولی تراکمپر به آسونی از این مسیر که شیب فوق العاده ای داشت اومد اونم به خاطر وزن زیادی که روی چرخ ها سوار شده من رو یاد حرف های استاد میندازه که وقتی انسان نتیجه میگیره دیگه به هر تضادی بر میخوره از اون بزرگتره و اون نتیجه مانند تراکمپریه که نتیجه سال ها تکامله که به این آسونی از این جاده سخت و سنگلاخی بالا آورده ولی اون مسیری که استاد داشتن به سمت آبشار میرفتند اونم با پا برام جالب بود که بابا مگه دیدن یک آبشار اینقدر ارزش داره که بری ولی وقتی به ابشار رسیدن واقعا ارزش دیدن رو داشت چرا که زیبایی آبشار فوق العاده و حس هوای اون هوا رو بسیار دلپذیر تر و بهتر میکرد و از استاد ممنونم که این حس رو به اشتراک گذاشتن وقتی که به آبشار استاد و مریم جان رسیدن وقتی که اون صحنه رو که اون آقا روی سخره بود برام جالب بود که چرا نمیپره ولی یاد خودم افتادم که در بعضی کار ها بسیار جسور ولی در بعضی دیگر پر از ترسم به قول خودم شجاعت نترسیدن نیست بلکه نپذیرفتن ترس برای فرمان روایی توست من اون آقا رو قضاوت نمیکنم چرا که بعضی از بعضی چیز ها میترسند و از بعضی دیگر نه ولی اون خانم رو بسیار ستایش میکنم که واقعا با اینکه خانوم بودند ولی این ترس رو نپذیرفت و پرید و وقتی بپری وبه ترس اجازه ندی میبینی که چیزی جز یک تصور نبوده و مابین تو و اون کار خارق العاده و حس خوب فقط یک قدم فاصله داشته و وقتی که انسان یک کار رو میکنه دفعه بعدی راحت تر اون کار رو انجام میده مثل همون آقایی که اول بار استاد پانزده دیقه منتظر پریدنش بود ولی دفعه های بعدی بلافاصله بعد از اون خانوم محترم پریدند و این شجاعت باعث میشه که در مسائل دیگر راحت تر کار ها را انجام بدی یک مثال از خودم بزنم من هیچ وقت هیچ کاریو قبل از رفتن به خدمتم کامل انجام ندادم بلکه تا حد و قدم اخر میرفتم ولی دیگه انجامش نمیدادم مثلا تویه نانوایی دیگه شاطر بود ولی بعد از یادگیری شاطری دیگه شاطری رو کامل نمیکرد و از اون کار بیرون میرفتم

    ولی وقتی رفتم سربازی و با زور و اجبار (البته خودم هم خیلی به اسلحه علاقه دارم )سلاح رو یاد گرفتم این باور به من داده شد تو هم لایق این هستی که یک کار را کامل یاد بگیری

    وقتی که باور لیاقت به من دست داد خیلی کار های دیگر هم انجام دادم مانند تمام کردن خدمت گرفتن گواهینامه تایپ ده انگشتی کسب و کار خودم و……. و این درس رو من زمانی سر منشاء یاد گرفتم که جلسه اول قدم اول دوره دوازده قدم رو گوش کردم که چکاب فرکانسی قدم اول بود اما وقتی استاد برگشتن و مریم خانم خواهر عزیزم خسته شدند تازه متوجه شدم که چقدر راه رو اومده بودید اونم نه هموار بلکه سرا شیبی و سر بالایی و خسته نباشی میگم به هردوتون که برای علایقتون اینقدر انرژی گذاشتید و این درس رو به من داد که وقتی که انسان به موفقیت هایی دست پیدا میکنه بر میگرده به پشت سرش نگاه میکنه تازه میفهمه که چقدر راه اومده یادمه زمان سربازیم یه روز یکی از افسر های گردانمون اومد گفت که کی این تنه درخت رو در میاره تنه خیلی بزرگی بود به طوری که اگه میخواستیم جابه جاش کنیم از روی سطح زمین پنج یا شش نفر باید کمک میکردند رو کرد به یکی از بچه ها که جسه بزرگ و ورزیده ای داشت گفت که بیا این کار رو انجام بده ولی اون قبول نکرد و گفت که بابا مگه دیوانه ام که این کارو کنم میدونی که نمیشه و قبول نکرد خلاصه کل سربازا قبول نکردن و قرعه از بخت خوب افتاد به نام من و من رو یک بیل و یک لوله بزرگ داد و گفت که بیا دورش رو بکن وقتی به ریشه رسید لوله رو زیرش دیلم میکنیم و درش میاریم من باورم نمیشد که میشه یه همچین تنه ای رو از دل زمین در آورد آخه یک بته علف رو به زور از دل زمین در میاریم این که هزار برابر بته بود منم گفتم باشه تویه کمتر از یک ساعت دور تنه رو خالی کردم و با کمک اون افسر که چند ماه آخر خدمتش بود با لوله که دیلمش کرده بودیم زیر تنه تونستیم که درش بیاریم و اون لحظه این رو گفتم وای باورم نمیشه یعنی تونستیم که این کار رو انجام بدیم واقعا

    یک جمله ای گفت که با وجود گذشت حدود سه سال هنوز تویه ذهنم اونم این بود که

    انسان یک سری کار های بزرگ میکنه ولی وقتی که نتیجه اش رو میبینه میگه وای من تونستم این کار رو بکنم مثل همین شکر گزاری ها و فایل گوش دادن ها که زندگی من و هزاران نفر دیگر رود تغییر داد .

    بسیار ممنون و سپاس گذارم استاد نازنینم که هستی و تونستی با لطف پروردگارمون این قوانین رو یاد بگیری و به من و امثال من آموزش بدی که بتونیم سرنوشت خودمون رو رقم بزنیم و هم سعادت در این دنیا و هم در آن دنیا را نسیب ما کردی و از خواهرم مریم جان شایسته بسیار ممنونم که مانند استاد دستی از دستان خدا شدند که من و خانواده عباس منشی رو در این راه زیبا همراهی کنند/خدا نگهدارتان باشد کسانی که در خود را در راه خدا نگه داشتید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    یوسف احمدی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2607 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد عزیزم مریم خانم شایسته و سایر دوستان جان

    خدا رو شکر امشب از سر شب قسمت جدید بهترین سریال جهان یعنی سفر به امریکا اومده و جالبیش اینه که قسمت دویستمه، یادمه تو قسمت 100 کامنت من هم جز چند کامنت منتخب بود، اونموقه من خیلی تو مسیر بودم حالم خیلی بهتر بود، حرص و ولع داشتم واسه فایلا و کامنت نوشتن و مرتب لایکای استاد به کامنتام تایید کننده این بود، بعد انگار کم کم دور شدم، اون شور و شوق رفت(ناگفته نماند تو مسیر بودم ولی نه با دل و جون، درامدم نسبت به اولای کار که 2و800 بود چندین برابر شده و از حقوق بهترین کارمندا هم بیشتره، خونه نداشتم الان خونه بزرگ و زیبا دارم، تو بدترین رابطه بودم الان تبدیل شده به یه ازدواج قشنگ، مغازه 12 متریم شده 50 متر، من همیشه سرما خورده، سالهاست دارو نخوردم و سالمم و…) میدیدم تمام فایلا رو، هیچ فایلی نیست که بیاد رو سایت و ندیده باشمش، ولی دیگه حسم حس سابق نبود، اون ذوق و شوق نبود، کامنت نوشتنی در کار نبود، هرچی میکردم با اون احساس فایل ببینم و گوش کنم نمیشد و نمیشد، بعد نمیگرفتم که مشکل از منه، فک میکردم بعد چند سال دیگه تکراری میشن فایلا، تا اینکه تو این مدت که استاد شروع کرد به گذاشتن فایل های الگوهای تکرار شونده، من بیشتر رفتم تو بهر کامنتا، میدیدم که بچه ها از توحید میگن، آیات قران میارن، حالشون خوبه،متعهدن مثل(اسدالله، حمید اتش نشان، خانم شهریاری) و سایر دوستان عزیزم، منم میدیدم و میخاستم، فایلای سفرنامه که شروع شدن اسدالله عزیز تو کامنت نوشته بود آقا واسه هر قسمت کامنت بزارید و همچین مضمونی داشتن نوشته هاش که تا اخر این فصل چقد حالتون بهتر میشه و نتایج خوب میگیریت، گاهی یسری حرفا برا خود آدمن و میگیرشون، من این حرفو گرفتم و شروع کردم نوشتن و توجه به فایلا با دقت بیشتر، هنوز چند قسمت نشده حالم خیلی خوب شده، فروشم بهتر شده و ساعت کاری کمتر، درونم صیقلی شده، قران میخونم اصلا یه طوری سرمست میشم از آیات، با یه سری کامنتا سرمست میشم، حین دیدن فایلا سرمست میشم، الانه که میفهمم حرف های استاد، فایلا و قانون تکراری نمیشه بلکه هی تازه تر و زیباتر میشه، منم که باید دل بسپرم بهشون، خدایا شکرت.

    خب بریم سروقت قسمت 200 و ببینیم چی میاد واسه نوشتن.

    یسری فایلا دیگه اوج زیبایی ان، زبان قاصره از نوشتن، مثل اون فایلی که رفتین خونه دوستتون که پیش خلیج مکزیک بود و اقیانوس، خدای من چه جایی رو انتخاب کردین یا بهتره بگم انتخاب شدین واسه دیدن این زیباییها، کسی که این همه دنبال زیبایی باشه باید هم هدایت بشه به اینطور جایی که خود استاد به این همه گشت گذار تو کل جهان میگه از بهترین جاهاییه که دیدم، من چی بگم اونوقت.

    چقدر جالبه که قبلش توضیح دادن که این مکان مخصوص چه ماشینایی هست و راهنمایی میکنن که کسی دچار مشکل نشه، چقدر این منظره قشنگه، درختای زیبای خیلی سبز و سرحال و ابرایی که انگار چسبیدن به درختا کوه های پر از درخت، ماشین فوردی که امکانات عالیی داره واسه صعب العبورترین جاها، این هم نشونیه از معنویت ثروت که پول باعث میشع بهترین امکانات رو واسه خودت و خانوادت فراهم کنی و سپاسگزار خداوند باشی.

    درود بر شما دو عزیز دلم که چندین کیلومتر تو این راه پر پیچ خم ولی خیلی زیبا راه میرین که هیچ زیبایی رو از دست ندین، منظره آبشار و کل اون منطقه طوریه که اگر اولین بار بود استاد و فایلاش رو میدیدم میگفتم بابا نقاشی پشتشه و الکی میگه، اون کوه سرسبز بلند چقدر زیبا و پر ابهته خدایا شکرت، آبشار و اون صخره ها و اون آب برکه مانند 3 بر 0 جلوتره از هرچی زیبایی که تا الان دیدم، بخدا انگار من داشتم شنا میکردم و روحم جلا داده میشد، زوج جوون که شدن نقش اول این قسمت چقدر دلنشین بودن و دوست داشتنی، چقد رابطشون قشنگ بود، نشستنشون کنار هم خیلی برام باحال بود، شیرجه زدناشون و لذت بردنشون، دختر زیبا و شجاعتش خیلی قابل ستایش بود واسم و پسره که با وجود ترس باز میرفت بالا و ادامه میداد خیلی واسم تحسین برانگیز بود.

    خانمی که سنش بالا بود و اومده بود تو اونطور جایی، نشون از اینه که سن فقط عدده و به درون خودمون بستگی داره و نکته جالب اینه که هرجا استاد و مریم خانم رفتن افراد مسنی هستن که اومدن واسه تفریح و لذت بردن که نشون از اینه که وقتی حالمون خوبه تو هر شرایط و سنی دنبال اتفاقات خوبیم و سن بالا محدودیتی نداره و ربطی هم نداره چون سن رفته بالا هی مریض باشیم و ناخوش.

    تصاویر جاده زیبا و صحبت های استاد که فایل رو صد چندان زیباتر کرد واسم و آفرین به استاد نکته سنجم که همیشه درس میگیره از اتفاقات و همچی رو از نگاه قانون میبینه و میسنجه، در مورد الگو گرفتن میتونم بگم که تو کاری ک الان هستم چون یکی از بستگان قبل من شروع کرده بود و نتایجش هم خیلی خوب بودن منم شروع کردم به همون کار و خیلی راضی ام، یا چون میدیدم همکارم با همین شغل من خونه نیمه ساخت خرید و تکمیلش کرد منم باور کردم که میتونم و خونه ای شاید 3 برابر خونه اون دوستم ساختم، ولی تو یکسری کارا با شجاعت میگم نتونستم بر ترسام غلبه کنم چون الگویی خوبی نداشتم تو دوست و آشنا و اگر الگوی غریبه ای بوده ذهنم نپذیرفتش کا از ضعف ایمانمه، نمونش کارهای اینترنتیه که خیلی توشون استعداد دارم و از سالها قبل راحت جیمیل درست میکنم، کارا کافی نتی رو راحت تو خونه با گوشی انجام میدم واسه خودم و دوستان و اینطور کارایی، ثبت نام تو بورس، ابلاغیه گرفتن، حساب بانکی باز کردن، رمز ضد هک ساختن و… ولی نتونستم تبدیلشون کنم به شغل و تو اینطور کارایی متخصص بشم و پیشرفت کنم و ازشون پول بسازم ولی مطمئنم انجامش میدم و هدایت میشم و تسلیمم.

    استاد عزیزم و مریم خانم واقعا سپاسگزارتونم که این تصاویر رو نشونمون میدین و ما رو هم شریک این زیبایی ها میکنید و تحسینتون میکنم که اینقد آسون شدین واسه آسونیا و لذتا و کامنتم رو با آیه 112 سوره بقره تموم میکنم

    بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ (١١٢)

    آرى، هر کس خود را [با تمام وجود] تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش [محفوظ ] است و نه خوفى بر آنهاست و نه اندوهگین شوند

    هممون رو به خداوند بزرگ میسپارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: