سفر به دور آمریکا | قسمت 103 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

203 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیه علی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2431 روز

    سلام خدمت استاد وخانم شایسته عزیز چه قدر زیبا عشق بدون وابستگی رو با مثالی از زندگی شخصیتون نشون دادید این یعنی هم استاد هم مریم جون و هم مایک عزیز با خودشون در صلحند استاد جون میتونم قسم بخورم هیچ کسی رو تا به الان ندیدم که انقدر قران رو خوب و به دور از تعصب درک کرده. باشه شما از بهترین مفسرها که سالها در دانشگاه درسشو خواندند قران رو بهتر تفسیر و اموزش میدید. قطعا تونستید به مبدا وصل بشید و پیامها رو دریافت کنید من رو دوره کشف قوانین رو‌ کار میکنم احساس میکنم تو لحظاتی از دوره صحبت‌ها رو کسی بهتون میگه واقعا انگار خدا داره از طریق شما پیامش رو به من میده استاد عزیز ممنون از این که این اگهی ها به ما هم انتقال میدید هر چند همین فایلهای رایگان رو هم فقط کسانی دریافت می‌کنند که امادگیشو داشته باشند مشتاق قسمت‌های بعدی سفرنامه هستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسام حائری گفته:
      مدت عضویت: 2427 روز

      منظورم این بود آدم نباید بگوید من ازدواج موقت را که جزو احکام اسلام و رساله عملیه است قبول دارم ولی نماز را آنطور که رساله گفته نمیخوانم ، هر طور خودم دلم خواست با خدا اختلاط میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3446 روز

    سلام و احترام به استاد عزیز و خانم شایسته گلم

    در مورد بحث حمایت کنندگی خیلی خوشحالم شدم چون منم اینطوریم و اصلادوست ندارم کسی مرا حمایت کندو برایم کاری کند من معتقدم که خدامرا آفریده است و هم نوع امکانات راهم به من داده است که از آنها استفاده کنم و نیازی به کسی غیر از خدا ندارم و واقعا به این اصل اعتقاد واقعی دارم نه الکی و طبق اعتقادم هم عمل می کنم ؛ این روزها در جاهایی زیادمی روم که همه با کلی فک و فامیل و خانواده می روند من مثل همیشه تنها می روم و کسی که اصل این کار است به من گفت تو اسمت را گذاشتم همیشه تنها ؛ گفتم نه من تنها نیستم من معامله ای قوی با خدا دارم و نیازی به هیچ کس ندارم و کلی تشویقم کرد ؛ از آنجائیکه بچه کوچک خانواده هستم بقیه خیلی می خواهند مرا حمایت کنند خیلی سعی کردم در طی سالیان و تقریبا 80 درصد فهمیدند که برای من نمی خواهدو دوست ندارم کاری بکنند.

    در مورد بحث عزت نفس و مواردی که فرمودید خیلی چیزها یاد گرفتم و فهمیدم که این عزت نفس چه ها که نمی کند و چقدر احترام به خود باعث می شود که ناخودآگاه هم دیگران به من احترام بگذارند یعنی فرکانسی که از خودم ساطع می کنم رفتار دیگران را با من می سازد و این من هستم که رفتار دیگران را با خودم درست می کنم اگر خوب رفتار می کنند یا نمی کنند یعنی رفتار من و فرکانسهای من درست است یا نیست.

    در مورد قدم 3 که خانم شایسته در مورد آن صحبت کردند من قبلا یک سری کارها را انجام داده بودم به تازگی هم خیلی بیشتر انجام میدهم و احساس راحتی بیشتری را دارم و احساس اعتماد به نفس بالایی دارم و اینکه این طوری عمل کنم یا نکنم رفتار دیگران را با من عوض نمی کند همان فرکانس من است همان اعتماد به نفس من است که کارساز است .

    در پناه خدای مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    نوشا گفته:
    مدت عضویت: 3227 روز

    ب نام الله یکتا

    این فایلو ک دیدم،یاد یه ماجرایی افتادم ک همین چند روز پیش اتفاق افتاد،داشتم ماشینمو دم خونه تو کوچه پارک میکردم،کنار خونه نونواییه،نونوا اومد بیرون و گفت دخترم لاستیکای ماشینتو ب جدول کنار پیاده رو چفت کن ک رینگارو باز میکنن،لاستیکارو میدزدن،همین چندشب پیش لاستیکای همسایه روبرویی و اون وری رو دزدیدن

    انقد اصرار کرد ک من صرفا برا اینکه دست از سرم برداره و پیله نکنه یکم چفت کردم،هرچی گفت لاستیکای جلوتم چفت کن ب حرف نکردم و گفتم خوبه و رفتم تو خونه،تمام فکرم هم این بود ک الله حافظ اموال منه و نیازی ب نگرانی نیست و ماشینمو جلوی ماشین مامانم پارک کردم،ماشین مامانم پشت ماشین من پارک بود

    خلاصه ک من رفتم خونه و حرف نونوا رو فراموش کردم و فیلم دیدم یه ساعت و بعدشم تخت گرفتم خوابیدم

    فرداش مامانم زنگ زد با نگرانی و استرس گفت ماشینشو دزد زده دیشب و ضبط شو یه سری چیزاشو برده،وسط حرفاش تعریف کرد ک چندشب پیش خاله م اومده خونه و ب مامانم گفته ماشینتو بزن تو پارکینگ اینجاها دزد زیاده و آخرش ماشینتو میدزدن،مامانم میگفت تا صبح خواب دزد میدیدم از استرس!

    همینطور ک تعریف میکرد من شوک شدم یه لحظه،تفاوت باورهای من و مامانم بود ک نتیجه رو رقم زد،من تخت گرفتم خوابیدم و سپردم ب الله یکتا ولی مامانم تا صبح با نگرانی خوابیده،ماشین من از مامانم گرون تره و اگه قرار ب دزدیدن بود،منطقی تر بود ک ماشین منو بزنن،دقیقا دوتا ماشین پشت ب پشت هم پارک بودن،اینا شاید برا خیلیا مسائل جزئی باشه و اصن بهش توجه نکنن ولی برامن یه عالمه درس عبرته،یه عالمه قانون جهانه،کلی سپاسگذاری کردم از خدای مهربونم برا ایمانی ک بهش داشتم و ب شایستگی حافظ اموالم بوده تا الان،من کلا هیچ وقت حوصله ی قفل و بند کردن اموالمو نداشتم،آسوده م همیشه،این نوع رفتار و از وقتی یادم میاد تو وجودم داشتم،انگار ک سرشتی هست،هیچ وقت نترسیدم از تنهایی،خیلی وقتا تنهایی سفر رفتم،یه شهر جدید ک اولین بار بوده اونجا پا میذاشتم،در کمال آرامش،بی اینکه نگران رفتار مردم باشم،تنهاییم،اتفاقاتی ک قراره بیفته و …

    همیشه هم ب لطف الله مهربونم بهترین آدمای دنیا سر راهم قرار میگرفتن،تو یه کامنت دیگه داستان سفرم ب اصفهانو تعریف کردم ک مال همین یکی دوماه پیش بود ک انقد اتفاقات بی نظیر افتاد و انقد بهم کمک کردن مردم و خوش گذشت ک اصن نفهمیدم چطور یه هفته تنهایی سر کردم تو اون شهر.

    در مورد این تنها موندن ها همیشه تحسینتون کردم استاد عزیز و منم شبیه شما هستم،منم ب الله یکتا ایمان دارم،ب هدایتش،ب مهربونیش فقط یه چیزی ک تا امروز نمیدونستم این بود ک نمیدونستم راهم درسته،دخترای دور و برم شبیه من انقد مستقل نبودن و این طرز رفتار من عجیب ب نظر میومد همیشه و فک میکردم من اشتباه میکنم،خیلی وقتا حتی ب زور جلوی خودمو گرفتم ک مستقل نباشم،تظاهر کردم ک وابسته م ب آدمایی ک باهاشون تو رابطه بودم،تظاهر کردم ک از تنهایی میترسم یا نیاز ب حمایت عاطفی دارم درحالیکه کاملا از پس کارهام برمیومدم و خیلی هم مستقل و شاد بودم،امشب یه نفس راحت کشیدم،بعد سالها فهمیدم ک راهم درست بوده،عجیب نیستم و ب ندای درونم اعتماد باید بکنم،ب جای تظاهر ب چیزی ک نیستم

    ازتون ممنونم ک این فایل و ضبط کردید،شنیدن این حرف ها از زبون شمایی ک بهش اعتماد کامل دارم و قبولش دارم برام خیلی لذت بخشه

    دوستون دارم

    ممنونم ک هستید

    از الله یکتا متشکرم ک عضو خانواده ی صمیمی عباس منشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    بارانا پارسامنش گفته:
    مدت عضویت: 2280 روز

    سلام و درود

    همه حرفها را دوستان در دیدگاههاشون زدند.

    من از خودم میپرسم چرا واقعا ما قرآن رو درست نمیخونیم.

    جای بینهایت تشکر هست از استاد عباس منش.

    خدا را بینهایت سپاس و شکر میکنم از مداری که در آن هستم و دریافت این همه آگاهی های ناب.

    من قدم به قدم دارم آگاهتر میشم و این رو مدیون لطف خدا واستاد هستم

    من برای درصد بسیاری از سوالهام جواب گرفتم.

    خدایا شکرت.??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    محمد حسن شمسی گفته:
    مدت عضویت: 3507 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم گل

    خداروصدهزار مرتبه شکر امروز هدایت شدم و همینطوری کلیک کردم روی نشانه های امروز من و این کامنت های بسیار بسیار زیبا و عالی رو خوندم خدارو شکر خدارو صدهزار مرتبه شکر که ایقدر حسم عالی شد واقعا ممنون از استاد گلم مریم شاسته عزیز و همه افرادی که با عشق واقعا با عشق میشینن و مینویسن این کامنت های بسیار عالی رو بازم خداروشکر و هزاران و هزارن شکر خدایی که با عشق بی حد و مرز مارو دوست داره و مارو هدایت میکنه که حس خوبی داشته باشیم و زندگیمون عالی باشه

    خدایارو همراه همه تون باشه یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    دریا هدایت شده گفته:
    مدت عضویت: 2668 روز

    به نام خدایی که در این نزدیکی است

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم

    همگی

    من در این حین که این پیام را ارسال میکنم رتبه کنکورم اومده و انتخاب رشته هام را هم انجام دادم

    میدونین من اون لحظات اول که رتبه ام را دیدم حالم خوب نبود و نمیتونستم درک کنم که چی شده و چرا این رتبه انقدر با چیزی که من میخواستم فرررق داره

    من حدود ۱ هفته هست که انتخاب رشته ام را کردم با تمام اون داستان هایی که برام پیش اومد که من تا خود هون روز ۱۲ شبش داشتم ارسال میکردم تا لحظه اخر داشتم اتخاب نهایی را انجام میدادم

    و به دلیل رتبه ای که داشتم به احتمال زیاد باید از شهر خودم برم و حتی تهرانی هم که میخواستم برم هم به احتمال داره که نشه ولی شهر های دیگه را هم انتخاب کردم

    اون اولش که داشتم این کار را میکردم خیلی برام سخت بود که احتمال داره یک شهر دیگه ای برم به جز تهران با اینکه من کلا دختر مستقلی هستم و از بچگی بهم گفتن که باید روی پای خودم بایستم و خدارشکر برخلاف خیلی ها من مادرم چون خودشون مستقل بودن خیلی در مستقل بار امدن من کمکم کردن و لوس بار نیامدم با اینکه پدرم کمی نسبت به مادرم در این زمینه احساسی تر عمل میکردن ولی بازهم خدارشکر مستقل بار امدم

    میخوام بگم برام این مشکل نبود که برم یک جای دیگه تنها چون خودم را برای مهاجرت کردن به تهران اماده کرده بودم

    ولی الان که فکرشو میکنم تا زمانی که نتیجه ها بیاد من باید خیلی روی ایمانم بیشتر کار کنم و دوباره اون باور های توحیدی که سست شدن درستشون کنم

    و اینکه ۳ حالت بیشتر نداره

    ۱: تهران قبول میشم

    ۲: شهر خودم میمونم در کنار خانواده

    ۳: شهر های که انتخاب کردم میرم

    خوب در این ۳ حالت

    خدا همه جا هست

    و قطعا هر ۳ حالت به تقویت باور توحیدی خیلی کمک میکنه و اگر هم مهاجرت کنم که خیلی قوی تر میتونه بشه

    استاد های خوب در هر دانشگاهی وجود داره و اگر هم نباشه من دیگه قراره دانشجو بشم و خودم باید خیلی چیز ها را پیدا کنم و قطعا این به مستقل شدنم خیلی کمکم میکنه

    و دانشجوی واقعی در همه دانشگاه ها خودشون پیگیر جواب ها بودن و اون ادم ها انسان های قوی بودن چون به تفکر ادم های اطراف کاری نداشتن و اون کاری که باید انجام میدادن را انجام دادن

    پس این به قوی ترشدن من خیلی کمک میکنه

    در خوابگاه ها هم دانشجو های خوب زیاد هستن هم اتاقی های خوب و درس خون زیاد هستن و این به ارتباط اجتماعی خیلی کمک میکنه و تجربه ات را زیاد تر میکنه و قطعا بزرگ تر هم خواهی شد

    کسب و کار هم احمد الله خیلی زیاده با اجازه تون شما برای کار کردن فقط به مدرک نیست و یا فقط فلان دانشگاه تو باید خیلی مهارتت را زیاد کنی در کاری که میخوای انجام بدی و این را بدون که موقییت های کاری هم جور میشه پس شجاع باش و برو جلو و مهارت کسب کن و انجامش بده و این را بدون که

    همه جا و همه کس برای کمک کردن تو خدا فراهم میکنه فقط باید به حرفش گوش بدی

    و نگران نباشی 😊😉

    و این را بدون موقییت خیلی بزرگی در انتظارت هست که قرارا توشون بترکونی

    اینو بدون که حتی اگه تهران هم نری و هم شهر خودت نمونی این حتما قراره جاهای دیگه تجربیاتی کسب کنی که در کار های اینده ات به دردت میخوره و این را بدون که اگر هم تهران نشه خدا یک چیز بزرگی برات در نظر داره که هنوز اماده دیدنش نشودی

    این را بدون که با موقش به اونجا میری و کمکت میکنه که به ارزو هات برسی و این اساس جهانه و قطعا مستقل شدن خیلیییی کمک کنندا خواهد بود

    شیر بانو باید قوی بود که بتونی به جهان خودت و اطرافت کمک کنی ❤❤❤😍😘😘🌷🌷

    در پناه تنها پناهگاهمان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مهدی الف گفته:
    مدت عضویت: 2773 روز

    سلام

    می خواهم در این دیدگاه انشاالله با قرآن ثابت کنم که گوشت های غربی حرام هستند (بصورت کاملا آشکار و بی برو برگرد). حالا میخواهید قبول کنید می خواهید نه. من این مطالب رو قرار میدم هر کسی کور بود و ندید به ضرر خوش هست و هر کسی دید و عمل کرد به سود خودش هست و من مسوول شما نیستم.

    دوستان: «هدایت را در قران بجویید و گرنه گمراه خواهید شد، یعنی آنچه به شما گفته شد را نپذیرید مگر آنکه آنرا با قران سنجیده باشید».

    من امروز هدایت شدم به این فایل به عنوان نشانه امروز

    چند نکته، اول اینکه خداوند به من فهماند که به چه چیزی باید بپردازم که اون مسأله شخصی من هست و امید به خدا به آن خواهم پرداخت (بحث اعتماد به نفس بیشتر بود).

    دوم اینکه یک مطلب دیگری در اینجا از استاد گفته شد که دوست دارم من هم در این زمینه یک مطلبی رو بگم.

    اینکه ما فقط یک آیه از قرآن رو ملاک قرار بدیم و بر اساس فقط یک آیه از قرآن تصمیم بگیریم و آن تصمیم رو هم آشکارا به عنوان راه حل اعلام کنیم، بصورت کلی درست نیست. بلکه همونطور که استاد همیشه میگن باید کل اون مطلب رو در قرآن بررسی کنیم و نتیجه بگیریم نه فقط یک آیه رو.

    مانند آیه هایی که درباره شراب آمده است. فقط یک آیه هست که آن را حرام کرده و سه مورد دیگر از آیه ها شراب را مجاز و حتی سودمند دانسته است، ولی هر کسی که کمترین تحقیقی در این زمینه کرده باشد می فهمد که شراب به دلایل روشن قرآنی حرام است (بی برو برگرد).

    همین مسأله هم درباره کشتار حلال و حرام وجود دارد. نباید فقط یک آیه از قرآن رو ملاک قرار دهیم و به آیه‌های دیگر قرآن در این زمینه بی توجه باشیم و بعد بگیم: ا چون قرآن این آیه رو گفته پس کلاه شرعی درست کنیم و خودمان رو گول بزنیم. خداوند و قانون و فرکانس کلاه سرش نمی رود. آیه های قرآن هم همینطور!

    اون آیه ای که استاد فرمودند فقط یکی از چند آیه‌های قرآن در این زمینه هست و آیه‌های دیگری هم هست که دقیقا به این مسأله پرداخته اند و باید به آنها هم توجه شود.

    بگذارید یک مروری بکنیم؛

    آیه ای که استاد به آن استناد کردند آیه زیر است:

    بقره: آیه ۱۷۳

    – تنها مردار، خون، گوشت خوک، و آنچه نام غیرخدا بر آن بلند شده باشد را بر شما حرام کرده است، با این حال کسی که ناچار شود، بدون آنکه طالب و متجاوز باشد، در این صورت گناهی بر او نیست و خدا مسلماً بخشنده مهربان است.

    یعنی حرامها چهار مورد هستند: ۱) مردار، ۲) خون، ۳) گوشت خوک و ۴) آنچه نام غیر خدا بر آن برده شده

    ولی چندین آیه دیگر را استاد نادیده گرفتند:

    اولین آیه که بصورت کاملا واضح (بصورت ۱۰۰ درصد) گوشتهای غربی را حرام اعلام می کند این است: (خواننده گرامی خواه گوش کن و خواه نادیده بگیر)

    انعام: آیه ۱۲۱

    و از آنچه نام خدا بر آن برده «نشده» نخورید که مسلماً این کار، فسق است و بی‌گمان شیاطین به دوستان خود اشاره می‌کنند تا با شما به مجادله بپردازند و اگر از آنها اطاعت کنید، شما نیز مشرک خواهید شد.

    از این واضحتر نمی توان گفت که گوشتهای غربی حلال نیستند و حرام هستند. چرا که قران می فرماید از گوشتهایی که نام خدا بر آن برده نشده نخورید. توجه شود نمی گوید از گوشتی که نام غیر خدا بر آن برده شده نخورید، بلکه می گوید از گوشتی که نام خدا را بر آن «نبرده اند» هم نخورید. پس اگر گوشتی را که نام خدا بر آن برده «نشده» بخوریم فرمان خدا را نادیده گرفته ایم و دچار فسق شده ایم بنا به قران.

    آیه دیگر قرآن که باز خیلی روشن ثابت می کند گوشتهای غربی حرام هستند این است:

    سوره مائده آیه سوم:

    ـ بر شما حرام شده است؛ مردار، گوشت خوک و آنچه نام غیرخدا بر آن برده شده باشد، یا خفگی، ضربه، سقوط و شاخ کشته شده باشد و شکارِ درندگان، مگر آن که ذبح کرده باشید، و آنچه در آستانه بُت‌ها قربانی شده باشد، و تقسیم به قید قرعه. همه این‌ها حرمت شکنی است. امروز کسانی که کفر ورزیدند، از دین شما نومید شدند، پس از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین‌تان را برای شما به کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و تسلیم را به عنوان دین برای شما پسندیدم. پس هر کس از شدّت گرسنگی، ناچار گردد، بدون آنکه قصد سوء استفاده داشته باشد، خداوند بخشنده مهربان است.

    همانگونه که استاد همیشه می گویند، مثال زدن بهترین شیوه آموزش دادن نیست، بلکه تنها شیوه آموزش دادن هست. قرآن هم در اینجا (آیه سوم سوره مائده) مثال می زند و نام می برد که این موارد حرام هستند:

    – خفگی، ضربه، سقوط و شاخ کشته شده باشد و شکارِ درندگان، مگر آن که ذبح کرده باشید.

    خداوند از این مثالها چه منظوری داشته است؟ اگر این آیه را با آیه مورد استناد استاد کنار هم قرار دهیم (این کنار هم گذاری را حتما انجام دهید و مقایسه کنید آیه ۳ سوره مائده را با آیه ۱۷۳ سوره بقره) می بینیم که این چند مثال جایگزین مورد دوم (خون) از چهار مورد حرام شده‌اند، یعنی سه گروه دیگر در هر دو آیه یکسان هستند و این مثالهای آیه سوم سوره مائده جایگزین گروه دوم آیه ۱۷۳ سوره بقره یعنی «خون» شده اند. این مثالها چه ویژگی دارند؟ ویژگی که دارند این هست که همگی به گونه‌ای خفه شده‌اند و «خون» در گوشت آنها باقی مانده است و از بدن آنها خارج نشده است. (خفگی، ضربه، سقوط، شکار درنده)

    آنچه در غرب انجام می شود دقیقا از همین موارد هستند: با الکتریسیته قلب و مغز حیوان را از کار می اندازند و سپس آنرا می کشند یا پوست می کنند بنابراین خون در گوشت و بدن حیوان باقی مانده است چون با الکتریسیته دقیقا قلب را هدف قرار می دهند و آن را از کار انداخته اند، خون به بیرون پمپاژ نمی شود و در گوشت آمیخته باقی می ماند!

    قران همیشه منطقی است، منطق و دلیل حرام بودن این موارد و گوشتهای غربی نیز همین دو مورد است: نخست باقی ماندن خون در گوشت آنها و دوم نام خدا را بر آنها نبردن

    در زمان پیامبر الکتریسیته نبود و گرنه شاید آن هم در این آیه گفته می شد. مهم این است که اصل مطلب رو بگیریم و در قالب واژه ها خودمان را قرار ندهیم. کشتار با الکتریسیته و یا خفگی با گاز (که در کشتارهای غربی انجام می شوند) مصداق همین آیه قران هستند. (خفگی، ضربه و سقوط)

    به عنوان شخصی که سالهاست در آمریکای شمالی (کانادا) زندگی کرده‌ام و همیشه خدا رو شکر از گوشت حلال (ذبح حلال) استفاده کرده‌ام خیال دوستانی که نگران این مساله هستند را راحت کنم، اینجا همه جا به راحتی در همه شهرها تقریبا گوشت حلال پیدا می شود چون در همه جا مسلمان هست و کلی هم برند حلال هست که در بیشر سوپر مارکتها هستند. در مغازه های مسلمانان هم که همیشه گوشت حلال هست و مغازه های مسلمانان در بیشتر (تقریبا همه) شهرهای آمریکا و کانادا و غرب وجود دارد.

    اصلا گوشت غیر حلال (مانند همبرگر های مک‌دونالد) یک مزه و بوی بدی می دهد و مزه خون می دهد (من البته استفاده نکرده‌ام و از زبان همسرم که اعتقادی به گوشت حلال نداشت می گویم ولی وی پس از چند بار استفاده، بخاطر مزه خونی که گوشت های غربی می دهند دیگر از آنها استفاده نمی کند و فقط گوشت حلال می خورد)، افرادی را هم می شناسم که پس از استفاده از هر دو گوشت حلال و کشتار غربی، دیگر گوشت کشتار غربی نمی خورند و حلال خوار شده‌اند. (بصورت کلی خانمها در تشخیص بو و مزه خیلی قویتر هستند و بهتر متوجه می شوند)

    آیه‌های ۴ و ۵ سوره مائده هم پاکیزه ها (طیبات) را برای خوردن حلال کرده است، پاکیزه ها یعنی چی؟ آنها که ریشه یابی کرده‌اند (مانند آیت الله طالقانی) می گویند یعنی آنچه پاکیزه باشد و دلت پیش شود آنرا بخورد، گوشت سگ و گربه و سوسک و موش و تمساح و مار و عقرب و …. را آیا دلتان می شود بخورید؟ با وجودی که که در قرآن نگفته که حرام هستند (در گروههای چهارگانه حرام نیستند) ولی چه کسی دلش پیش می شود آنها را بخورد؟

    اینها مطالبی بودند که به دلم آمد اینجا خدمت دوستان بگم. آنها که خداوند هدایتشان کرده باشد (بدنبالش بوده باشند) انشاالله این مطلب را خواهند یافت.

    امیدوارم این تلنگر در ذهن برخیها ایجاد شود که نکند من تا حالا اشتباه میکرده ام. این تلنگر کافی است تا خداوند راه درست را به ما نشان دهد انشاالله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محمد حسین فاضلی گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    🌹به نام خدا🌹

    ♥️سلام وصدتا سلام به عزیزای دلم♥️

    استاد دست مریزاد عجب بیست وهفت دقیقه ای بود🙏🌹ثانیه به ثانیه پراز نکات عالی و آموزشی بود🌹از هر دوره ای ارزشمندتر🌹چقدر لذت بردم که از تنهایی ونیاز به خلوت داشتنتون گفتید🌹من قبلا از تنهایی فراری بودم واحساس بدبختی میکردم🌹احساس میکردم انسان بدرد نخوری هستم که هیچکسو ندارم ودوسم ندارند🌹سعی میکردم تو جمع حضور داشته باشم وگاهی خودمو تحمیل میکردم از تنها بودم میترسیدم وغصه میخوردم وفکرای بد بسراغم میومد🌹الان دیگه واقعا انتخاب منه که تنها بمونم برای مدتی ومثل قند بهم لذت میده وحتی وقت کم میارم🌹ذوق دارم که برم خونه وباخودم خلوت کنم ولذت ببرم عاشق خودم شدم واحوالاتی دارم که نگو ونپرس🌹

    چقدر یاد گرفتم از رابطه ای که با جنس مخالف دارید واین خواسته در من ایجاد شد که با افراد قوی ارتباظ داشته باشم و انسانهای مستقل ارزشمند هستن وابستگی در روابط سم هست🌹از مریم جان بسیار آموختم وتحسینتذمیکنم که خودتو به چالش میکنی وخودتو مسول زندگیت میدونی ومیخوای نقاط ضعفت رو اصلاح کنی وتبدیل به انسان قویتری بشی🌹♥️

    بسیار لذت بردم از نوع ارتباط استاد با تنها پسرشون وبزرگترین عشق زندگیش که اجازه نداده این عشق تبدیل به نقطه ضعفش بشه🌹👍 استادم درود برشما که هم برای خودتون وهم اطرافیانتون انقدر زیاد ارزش قائلید ومهمترین آدم زندگیتون خودتون هستید🌹در عمل ثابت کردید که باورتون اینه که ما انسانهای مستقلی زاده شدیم وهرکس مسول زندگی وخوشبختی وشادی خودشه🌹

    بسیار ممنونم از توضیحاتتون در رابطه با قوانین امریکا و فرهنگش وبسیار برام روشن شد واز تاریکی در اومدم وبسیار این کشور ومردمش رو تحسین میکنم و این خواسته در من ایجاد شد که امریکا رادبرای ادامه زندگی انتخاب کنم🌹و فرزندانم ونسل بعدیم امریکایی باشن وتو این فضاذوفرهنگ بزرگ بشن و این بستر براشون فراهم باشه که تو محیط تاپ زندگی کنن🙏🌹

    دررابطه با اعتماد بنفس وعزت نفستونذواحساسذارزشمندی که داشتید بسیار تحسینتون میکنم🌹

    در رابطه با اینکه اون دوستمون اطلاعات وباورها وشناخت غلطی از قران داشتن واین نقطه ضعف خیلی از ماها هم هست خیلی برام درس داشت و یک کتاب درس داشت برام🌹وچقدر زیبا بهش آموختید که بره از تو قران در بیاره اصل ماجرا چیه و بجای ماهی دادن ماهی گیری یادش دادید🌹♥️وصدها نکته ارزشمند دیگه که تواین بیست وهفت دقیقه نهفته هست که قطعا همه ما بارها وبارها این فایل ارزشمند روباید ببینیم واز توش مرواریدهای ارزشمند راصید کنیم🌹بینهایت از شما متشکرم از مریم شایسته عزیز بسیار ممنونم🌹واز پسر درجه یک داستانمون مایک عزیز درسهای بزرگی گرفتم وامیدوارم که همه اینها رو سرلوحه زندگیم قرار بدم جهت رشد کردن وزندگی بهتر🌹♥️😍🥰😘عاشقتونم وبراتون بهترینها رو آرزو میکنم🌹🌹🌹♥️♥️♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    نوشین تقی پور گفته:
    مدت عضویت: 2039 روز

    به نام خداوند بسیار بخشنده ی بسیار مهربان

    سلام،

    اول از همه ممنونم ازتون که این وقت رو گذاشتید و به سوال های دوستان پاسخ دادید. :)

    من میخوام نظرم رو در مورد اون قسمت از حرف هاتون که در مورد حمایت دیگران بود، بگم.

    حمایت که، فکر میکنم لغت “کنترل گری” در حال حاضر در مورد موضوع مورد صحبت من مناسب تر باشه.

    ما هممون ایرانی هستیم و تو خانواده های ایرانی و با فرهنگ ایرانی بزرگ شدیم. همینطور که بیشترمون احتمالا باهاش برخورد کردیم، والدین ایرانی تمایل زیادی برای وابسته کردن فرزندانشون به خودشون دارند.

    ما توی فرهنگمون، به این عمل اسم “سلطه گری” و “کنترل گری” نمیدیم و لباس “نگرانی”، “محبت” و “خیرخواهی” رو تنش کردیم و عموما با این چهره و با این اسم ها میشناسیمش.

    خاطرم هست، زمان دانشجویی با پدرم تماسی داشتم و بین صحبت ها، تمایلم به کار کردن هم مطرح شد.

    پدرم گفت که اصلا نیاز نیست به فکر کار کردن باشی و تو فقط درس بخون و خوش بگذرون و ما برات پول میفرستیم..!

    یعنی نه تنها از سن پایین تر من رو سوق ندادند که مستقل بشم و وارد جامعه بشم و تجربه های بزرگی کسب کنم، بلکه همچنان حتی مخالفش هم هستند!

    توی پرانتز اضافه کنم که متاسفانه بعضی از خانواده های ایرانی کار کردن بچه هاشون رو مساوی با بی کفایت بودن خودشون در امر تامین مخارج تلقی میکنند و ازین جهت حتی به نوعی بهشون بر می خوره که فرزندانشون بخوان کار کنند و به دنبال این تفکر با تامین مخارج فرزند احساس کفایت میکنند و به نظرم یکی از دلایل تمایلشون برای وابسته کردن فرزندانشون به خودشون هم همین هست..

    خلاصه من هیچوقت با این طرز فکر خانواده م موافق نبودم و همچنان هم متاسفانه با برچسب های “نگرانی”، “دلسوزی” و جملاتی مثل “خب من مادرم تا مادر نشی درک نمیکنی”، من رو تا حدی تحت “سلطه” و “کنترل” خودشون قرار دادند. شاید فکر کنید این کلمات، کلمات بسیار سنگینی برای بیان منظورم هستند، اما دقیقا احساس من همین هست.

    صحبتی که استاد در ادامه کردند دقیقا از دل من بود، اونجا که گفتند: من اصلا خوشم نمیاد کسی نگرانم بشه یا بخوام اطلاعی برای کارهام به کسی بدم. من از کوچکترین چیزی که بخواد آزادیم رو بگیره بدم میاد.

    شاید یک مقدار عجیب باشه، اما من دقیقا همیشه از اینکه بخوام برای حتی کارهای خیلی عادی مثل اینکه “دارم تا سوپر میرم” هم به کسی خبر و اطلاع بدم، بَدم میومد. و همیشه خانواده م تعجب میکردند و از من طلبکار میشدن که خب این کاملا طبیعیه که ما به هم خبر بدیم کجا میریم تا بقیه یک وقت نگران نشن. نمیخوام الان بگم نظر اونا درسته یا خواسته ی من. فقط میخوام بگم در هر صورت من همیشه این میل شدید رو داشتم. آزادی و رهایی صد درصد. همینکه حتی کسی یا کسایی منتظرم باشند که من معمولا تا فلان موقع برگردم خونه، یا توضیح بدم کجا بودم و با کیا بودم خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنید روح آزاد و یاغی من رو تحت فشار قرار میده.

    خانواده ی من خانواده ی بسته با کنترل گری زیادی نیستند. من کاملا آزادم کارهای مورد علاقه م رو بکنم و خودمم در موردش کاملا جدی و محکم هستم. اما حتی کوچکترین اطلاع دادن ها رو هم دوست ندارم و همین رو هم زنجیری هر چند کوچیک به پاهام میبینم که دوست دارم کاملا قطعش کنم.

    متاسفانه برخی والدین ایرانی نه برای خودشون حق آزادی و تنهایی رو قائل هستند، نه برای فرزندانشون.

    هیچ وقت ندیدم پدر و مادرم بخوان یه مدت رو تنها با خودشون وقت بگذرونن و این واقعا برای من عجیبه. چرا آدم ها انقدر باید در هم تنیده بشن که خودیت و هویت مستقل خودشون کم کم کمرنگ بشه..

    و متاسفانه برخی از این خانواده ها و اون فضا، فرزندانی رو تحویل میدن که اون فرزندان هم عشق و محبت و دوست داشتن به طرف مقابلشون رو، در کنترل گری و خبر دادن های پی در پی و ارتباط شبانه روزی تلقی میکنند!

    امیدوارم که ما آگاه بشیم که روال و خواسته های اون ها، روال عادیش نیست و خودمون برای آزادی هایی که حق انسانیمون هست تلاش کنیم و عدم همراهی و خوش نیومدن اون هارو به جون بخریم.

    چون طبیعی و عادیش “آزادی عمل کامل” هست و اگر اون به اصطلاح “نگرانی” دیگران، هر کسی، داره به من حس بدی میده و آزادی عمل من رو دچار محدودیت میکنه پس یه جای کار ایراد داره و طبیعی نیست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: