سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۵ - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

553 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Amin Iloon گفته:
    مدت عضویت: 996 روز

    به نام خدا

    بریم سراغ نوتیس کردن زیبایی های این قسمت سریال و چیزهایی که میتونیم ازش یاد بگیریم.

    شکر خدا به خاطر سرسبزی بی نظیر امریکا با این همه انبوع درختان که ادم لذت میبره ازش واقعا – خدایا شکر

    اون قسمت پارتی چقدر لذت بخش هست

    من خودم به شخصه ی جورایی مهاجرت کردن به استان – و وقتی میرم شهرستان خونواده های اقوام میبینم که کلی زحمت میکشن – چندین نمونه غذا و.. ادم میگه اخ امدیم همدیگر رو ببینیم و لذت ببریم ولی این خوانواده همش درگیر غذا پختن و‌‌.. هستن

    ادم ی جورایی احسلس میکنه اونها رو تو دردسر انداخته

    در حالی که اونجا هدف لذت بردن هست – و غذا ها رو باهم میارن میزارن اونجا – هر خونواده ای با هر غذایی که داره – بعد تو نهار ده نمونه غذا هست متفاوت – و این طوری ادم میتونه کلی لذت ببره..

    خدا را شکر که اولویت اینها کلی رو شادی و لذت بردن هست

    و ان خانم فوق العاده امدن و درباره بزرگ فکر کردن صحبت کردن – اینکه اگر ادم فرکانس بالایی باشی – لاجرم با افراد فرکانس بالا هم صحبت میشی

    خدا را شکر به خاطر لذت و زیبایی که تجربه میکنید و اینکه ایرانی هستید ولی با خارجی ها خیلی راحت سینک میشین…

    اینکه استاد اون سگ رو چقدر عالی نوازش کردن و لذت بردن..

    شکر خدا بابت دیدن لین زیبایی ها و لذت..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    طاهره حجتی گفته:
    مدت عضویت: 1061 روز

    بنام الله یکتا

    سلام به دوستان خوبم

    بازهم عالیی بود

    چقدر دنیامون تغییر میکنه وقتی ما از درون تغییر میکنیم.

    الان ک این فایل دیدم خودمو مقایسه کردم با قبل اشنایم با استاد:

    من ادمی بودم ک میرفتم بیرون اگ ادرسی میخواستم اصلا نمیتونستم از بقیه بپرسم،

    من ادمی بودم ک وقتی مهمون میومد خونمون من خودمو براشون میکشتم حتی اگر اون مهمون ها خواهرهای خودم بودن ک هرروز خونمون بودن ایقدی وطیفه خودم میدونستم بهشون سرویس بدم ک حتی بچه هاشونم با پرروی به تمام معنا بهم دستور میدادن،

    من ادمی بودم ک از حرف زدن با بقیه به شدت ترس داشتم،

    من ادمی بودم ک همیشه به خودم سخت میگرفتم ک لباسی بپوشم ک بقیه خوششون بیاد،

    من ادمی بودم ک همیشه بهم میگفتن این مسیر این شغل این لباس این تیپ بزن،

    اما اما حالا همون ادم:

    وقتی میره بیرون سرش بالاس به خودش افتخار میکنه هر جا لازم باشه چیزی بپرسم با متانت تمام وبا صدای بلند از بقیه میپرسم اصلا هم برام مهم نیست ک بگن تو چطور همچین چیزی نمیدونی.

    حالا من برای خودم سبک شخصی دارم با هیشکی رودربایسی ندارم جوری شده ک هرکس میاد خونمون خودش همه کاراش میکنه بدون اینکه من بخام با کسی بحث کنم با تغییر افکارم و خود ارزشی ک برای خودم قرار دادم به اینجا رسیدم الان به تمام کارهای شخصیم میرسم، وخود مهمونامون همه کارها انجام میدن و فقط موقع غذا خوردن منو با احترام صدا میزنن.

    حالا من تیپ و قیافه مورد علاقه خودم دارم اصلا دیگه با ادم های ک بهم امر و نهی میکردن روبرو نمیشم یا اگ هم میشم در حد چند ثانیه است

    حالا من دارم کارمورد علاقه ا ی خودم انجام میدم برام مهم نیست بقیه بگن این کار کن یا این مسیر برات بهتر من مسیری ک میدونم درسته میرم برامم مهم نیست کسی راضی باشه یا ن،

    وهمه اینها بخاطر پذیرفتن خودم و ارش قایل شدن و ساده گرفتن زندگی به سبک خودم است ن بقیه

    خیلی بهم کمک کردید برام یاد اوری شد ک من چه کارهای مفیدی کردم و اثارشونم تا ابد هست و هرروز بهتر هم میشن

    سپاسگزارم از شما خانم شایسته عزیز و استاد عزیزم و دوستان فوق العاد ام ک کلی ازشون یاد گرفتم به سوالام پاسخ میدن وعاشقانه کمک میکنند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    فاران گفته:
    مدت عضویت: 2612 روز

    سلام

    هر وقت میخوندم یکی با دیدن فایل اشکهاش دراومده تو دلم پوزخند میزدم

    چه معنی میده

    ولی امروز اشک خودم دراومد

    چرا ؟

    اولش ک سادگی و خود واقعی بودن اون آدمها دلمو نرم کرد و آخرای فیلم ……..

    این روز ها بچه ها امتحاناتشون رو دادن و تعطیلاتشوت شروع شده

    برای هزارمین بار از همسرم خواستم مارو ببره گردش

    حتی همین دور و بر شهرمون

    حتی بچه ها هم خیلی میگن ولی اصلا اصلا فایده نداره

    منم بدجور حساس شدم

    هرچی از ما اصرار از اون انکار

    و ذهنم این روزها میرفت اقوامی ک هی میرن مسافرت رو جلو چشمم می آورد ک ببین اینا چقدر خوشبختن ولی ما…..

    و برا بچه ها یادآوری میکردم ک به پدرشون بگن و خودم در ظاهر سکوت ولی تو دلم پر از عصبانیت و گله و شکایت

    گاهی متوسل میشم به این و اون

    گاهی هم تصمیم میگیرم با تور بریم ولی باز میترسم

    آخرای این فایل اومد انگشت گذاشت رو نقطه حساس وجودم

    گفتم خدایا اینهمه جای قشنگ داری اونوقت من دارم واسه یه جایی ک 2/3تا درخت داره اینقدر ّبه این ادم اصرار میکنم

    واونجا اشکهام سرازیر شد

    مثل اینکه یه شب خواب ببینی ک دختر ثروتمندترین آدم شهری ولی با فلاکت و زجر و التماس افتادی دنبال یه تیکه نون ک دست یه گداست وداری ازش خواهش و تمنا میکنی

    ولی این خواب نبوده متاسفانه زندگی من بوده

    گفتم چرا از خود خدا نخواستم من مشرک بودم

    دیگه قول دادم زیپ دهنمو ببندم

    دیگه هیچوقت از بنده خدا نمیخوام

    اون آدم فوق العاده ایه ولی واسه اینکار آفریده نشده

    دیگه در این مورد (مسافرت) ک پاشنه آشیلمه گله و شکایت نمیکنم

    دیگه واقعا رهاش میکنم و میسپارم بخدا

    سخته ولی این جهاد منه

    باید بتونم

    زندگی مو زیبا میبینم و لذت میبرم ازش بدون مسافرت اون تیکه از پازلو از حدا میخوام ک به موقعش بزاره سرجاش

    الان ک دارم اینا رو مینویسم و غرق رویاهام شدم و ساکت و تسلیم با چشمانی خیس به برنامه زیبایی ک خدا برام میچینه خیره موندم دیدم ک دوتا یاکریم خوشگل اومدن تو خونه و رو فرشها دارن راه میرن بدون اینکه از من بترسن

    این نشونه خوبیه از طرف خدا ک باهان حرف میزنه

    شاید سرازیر شدن جریان خوشبختی به همین سادگی باشه

    درتسلیم بودن و رها کردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 2730 روز

    بنام خداوند مهربان

    درود به استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز

    اصل و اساس جهان هستی آسانی و سادگی هست و هر چقدر ساده‌تر بگیریم بیشتر لذت میبریم و باید بیشتر یاد بگیرم توی هر چیزی از زندگیم توی کارم همه چی رو آسان بگیرم توی مهمانی‌ها جوری شده ک اونجور ک باید دور هم باشن و از کنار هم لذت ببرن از رفتن داخل گوشی لذت میبرن و همه سرشون تو موبایلشون هست حتی در مسافرت ها هم همینطور توی مهمونیا چند نوع غذا درست میکنه اون کسی ک دعوت میکنه برای اینکه نشون بده من دستپختم خوبه و بلدم و نشون دادن و تایید طلبی و پر از دسر و هزار جور ترشی سر سفره میارن ک نگاه می‌کنیم هیچکدوم خورده نمیشه و اون کسی ک مهمانی داده وقتی مهمان ها میرن میگه آخیش تمام شد با احساس بدی ک داره ک چقدر ظرف داره بشوره

    و خدا رو شکر میکنم از وقتی روی باورهام کار میکنم سعی میکنم خودم و خدای خودم بریم سفر و چقدر خوش میگذره و همه چی رو ساده میگیرم ک بیشتر لذت ببریم

    و چقدر این آهنگ زیبا بود و این جاده زیبا پر از درختان سرسبز و چقدر رانندگی در این جاده لذت‌بخشه خدا هدایتم کن بسمت زیبایها و لذت‌های بیشتر

    در پناه خداوند یکتا باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    احسان چیانی گفته:
    مدت عضویت: 2695 روز

    سلام استاد به نظرم این متن زیبایی که نوشتید را باید دوباره کپی کنم و هزاران باره دیگر منتشر کنم

    روح ما به «سادگی» گرایش دارد. روح ما نگاه ساده‌ای به همه چیز دارد و وقتی به خودمان ساده می‌گیریم‌، با روح‌مان هم داستان می‌شویم.

    جادوی سفر‌ هم‌، «سادگی» است. هرچه سفر طولانی‌تر‌، ضرورت ساده‌گرفتن نیز بیشتر.

    دارم به چشم خودم می‌بینم که چگونه این سفر شاخ و برگ‌های اضافی‌ام را هرس و مرا ساده‌تر می‌کند. برای همین می‌گویم همراه با این سفر تجربی‌، سفری عمیق‌تر و معنوی‌تر در وجودم آغاز شده که مرا بیش از پیش ساده‌تر گردانیده است و هرچه این سفر طولانی‌تر می‌شود‌، ضرورت ساده گرفتن‌ نیز، بیشتر

    دارم به چشم خودم می‌بینم که برای تجربه‌ی عمیق زندگی‌، راهی جر ساده بودن و ساده گرفتن نداریم.

    به اندازه‌ای زیبایی‌های جهان‌مان را تجربه می‌کنیم که به خودمان ساده می‌گیریم و از وقایع لذت می‌بریم. به همان اندازه که موضوعات را سخت و پیچیده می‌کنیم‌، خودمان را از تجربه‌ی آنها محروم می‌کنیم.

    البته ساده گرفتن‌، ارتباط بسیاری با عزت نفس‌مان دارد. هرچه بخش‌های بیشتری از عزت نفس‌مان را می‌سازیم‌، بیشتر خودمان می‌شویم و سبک شخصی خودمان را زندگی می‌کنیم و درباره همه چیز‌، «سادگی» تنها انتخاب‌مان می‌شود:

    میهمانی گرفتن را ساده می‌گیریم‌،

    میهمانی رفتن را ساده می‌گیریم‌،

    صحبت با غریبه‌ها را ساده می‌گیریم‌،

    حتی لذت بردن را هم ساده می‌‌گیریم و از اتفاقات کوچک‌، شادی‌های بزرگی می‌سازیم‌.

    سوال از غریبه‌ها را ساده می‌گیریم‌،

    اعتراف به ندانستن‌هامان و اشتباهات‌مان را ساده می‌گیریم‌،

    و در یک کلام با تمامیت وجودمان در صلح قرار می‌گیریم.خودمان می‌شویم‌، همان موجود ارزشمندی که‌، نیازی به اثبات ارزشمندی‌اش به دیگران ندارد.

    همان موجودی که‌، میزان ارزش او را «میزان کارهایی که می‌تواند انجام دهد‌، تعیین نمی‌کند». چراکه ذات او «ارزش» است.

    چرا که ساخته‌ی دست نیرویی است که‌، جز ارزش نیافریده است.

    برای همین هرچه بیشتر خودمان می‌شویم‌، بیشتر و بیشتر از «اثبات توانایی‌هامان به دیگران‌»، پرهیز می‌کنیم.

    برای همین است که هرچه بیشتر خودمان می‌شویم‌، بیشتر و بیشتر از« تأیید شدن توسط دیگران» بی‌نیاز می‌شویم.

    نویسنده : استاد عباس منش و خانم شایسته

    واقعا که سادگی همه چیز است من هنوزم تو این فکرم که تو پیاده رو سفره رو استاد پهن میکردند و نیم رو طوری می‌خوردند که انگار دارند بهترین غذای دنیا را می‌خورند

    ممنونم استاد جان و خانم شایسته مهربان که همیشه سادگی را به یاد ما می‌آورید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    فروزان گفته:
    مدت عضویت: 1862 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جون و دوستای خوبم توی سایت

    چقدر صحنه هایی که نشونمون دادین زیبا بود انگار یه تیکه از بهشت بود با اون بارون زیبا که راحت میشد اون هوای بهشتی رو حسش کرد خیلی دوست داشتم منم اونجا بودم و از اون هوا و اون فضا لذت میبردم از اون بوی آتیش با صدای بارون و

    اون برگای سبز

    جاده چقدر خوب بود تمیز و سرسبز و خداروشکر که من امروز هدایت شدم به دیدن این فایل و لذت بردن از دیدن این همه زیبایی

    همسایه هاتون داخل پارک آدمهای بینظیری که خودشون بودن و با خودشون توی صلح بودن و مراسمشون رو ساده گرفته بودن و از بودن باهم لذت میبرن انگار که چندساله با شما دوستن

    ماام از دیدن شما و اونا لذت بردیم و دیدن اون تیشرتای استاد که همشون جملات زیبایی داره و یکی از یکی خوشرنگرگ تر و زیباتر ممنونم ازتون که مارو تو اتفاقات خوب زندگیتون شریک میکنین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    andisheh گفته:
    مدت عضویت: 4003 روز

    سلام

    بسیار زیبا بود. ممنونم از اینکه ما رو هم در این زیباییها شریک میکنید.

    زشتی مثل تاریکیه. به خودی خود معنی نداره. وقتی نور نباشه تاریکی به میون میاد. وقتی نگاه زیبا نباشه زشتی معنی پیدا میکنه.

    پس به خودم میگم من سعی میکنم در پدیده های اطرافم فقط و فقط زیبایی ببینم. چرا که خدا زیباست و به تبع اون همه ی مخلوقات و پدیده هاش زیباست.

    من زیبا دیدن رو تمرین میکنم و به این تمرین مثل نفس کشیدن تا آخر عمرم ادامه میدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سانیا رهبری گفته:
    مدت عضویت: 3309 روز

    به نام الله سراسر زیبایی

    سلام

    متحیرم از این همه حسی که از این فایل دریافت کردم .

    هر چقدر بیشتر زیباییها رو درک میکنم تواضعم در مقابل انرژی مطلق بیشتر میشه ، وای خدای من … نمیتونم حسم رو بیان کنم فقط میتونم بگم فوق العاده ست … فوق العاده …

    مهربونی و صفای وجود اون خانم رو با تمام وجودم حس کردم و تصور کردم که من هم اونجام .

    زیبایی بی نظیری رو تو لحظات پایانی به نمایش گذاشتین ، واقعا سپاس گزارم .

    هر روز اگه وصل به این نیروی برتر هستی بشیم ، همه چیز برامون به بهترین شکل رقم میخوره .

    اگه هر روزم تاکید این موضوع باشه که از تک تک لحظاتم لذت ببرم و شادیم رو موکول به وجود خواسته هام نکنم ، با جان و دل تمام تمرکزم رو براش میزارم . و ایمانم بیشتر میشه که خداوند مدیر و مدبّر تمام زندگی منه خودشم به عالیترین شکل ممکن .

    وقتی همه چیز برام به سادگی و لذت بخش رخ میده ، جز خودم اطرافیانم تعجب میکنند ولی من میدونم که به خاطر هماهنگی با خدای درونمه که نتایجم به شکل عالی رخ میده .

    واقعا این سری فایلهای سفرنامه فوق العاده اند ، چقدر الهام بخش و انگیزه بخش هستن .

    بی نهایت سپاس گزارم خانم شایسته عزیزم و استاد بی نظیرم .

    در پناه خدای خوبیها و زیباییها شاد و سلامت باشید .???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مجتبی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 3147 روز

    سلام خانم شایسته…این کلیپ بی نظیر تر از همه کلیپها بود…مثل یه فیلم مستند کوتاه شده بود ماشاالله شما یه پا مستند ساز هستید عالی بود عالی واقعا اشکم در اومد….

    به نظرم یکی از نکات این بود که این دفعه آهنگ نگذاشتید بین فیلم گرفتن و همین که اجازه دادید صدای خود اطراف باشه زیبایی این کلیپ رو چندین برابر کرد انگار داشتم یه فیلم مستند زیبا نگاه میکردم…صدای زیبای بلبل ،صدای واقعی داخل Rv هنگام جابه جایی وسایل…به نظر من اگه صلاح دونستید آهنگ رو فقط بگذارید 5 دقیقه آخر تا صدای واقعی دوروبر رو گوش و لمس کنیم با تمام وجود تا روح ما راحتتر بتونه خودشه اونجا حاضر ببینه…من واقعا با اون آهنگ آخر اشکم در اومد و یه حس عجیب انگار روحم میخواست پرواز کنه بره همونجایی که بوده…

    من واقعا از مردم آمریکا ،به خاطر صفا و سادگی و زیبایی این مردم که هر چی بگم کم گفتم نهایت لذت رو میبرم….احساس میکنم این مردم خیلی به روحشون نزدیکتر هستند بدون هیچ نقاب خود واقعی خودشون هستند و همین واقعا زیباست….ممنونم خانم شایسته من تا الان هیچ دیدگاهی در مورد این مردم نداشتم …چه قدر برخورد اون خانم زیبا بود و بسیار از شخصیتش خوشم اومد…با این فیلمها متوجه اعتماد بنفس و عزت نفس فوق‌العاده و احساس لیاقت این مردم دوست داشتنی شدم،واقعا مشخصه که این مردم خودشون رو لایق این زیباییها میدونند…وامافیلم کوتاه مستند شما باعث شده من به زیبایی و اصالت این مردم و سادگیشون پی ببرم بی نظیرند…سپاسگزارم

    عالی بود عالی…یه لحظه دلم تنگ شد برای اونجا با اون آهنگ

    سفرتون به خوشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      الهه تدین گفته:
      مدت عضویت: 2667 روز

      سلام دوست عزیز

      من هم کاملا با نظر شما موافقم. صدای واقعی محیط برای من هم خیلی لذت بخش هست.

      در ضمن می تونم ازتون بپرسم این اهنگ اخر فیلم اسمش چیه؟ می خوام تو اینترنت متن اش رو پیدا کنم. من انگلیسی ام خوبه اما وقتی اهنگی گوش میدم به خاطر لهجه شون خیلی کلمات برام واضح و قابل درک نیست. ولی کلا آهنگ ملایم و نازی بود برام جالب شد متنش رو بخونم. اگه تونستید بهم کمک کنید ممنون میشم.

      خوش باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        اكرم فلاح گفته:
        مدت عضویت: 2045 روز

        سلام دوست عزیز، آقای امیری تو اولین صحفه کامنت ها متن آهنگ رو گذاشتن من کپی کردم و اینجا براتون میزارم

        آهنگ آخر این قسمت کاریه از Leonard Cohen به نام Famous Blue Raincoat که متنشو واستون میذارم: (لئونارد کوهن رمان نویس، شاعر، خواننده و ترانه سرا یهودی‌تبار کانادایی بود)

        It’s four in the morning, the end of December

        I’m writing you now just to see if you’re better

        New York is cold, but I like where I’m living

        There’s music on Clinton Street all through the evening

        I hear that you’re building your little house deep in the desert

        You’re living for nothing now. I hope you’re keeping some kind of record

        es, and Jane came by with a lock of your hair

        She said that you gave it to her

        That night that you planned to go clear

        Did you ever go clear?

        The last time we saw you you looked so much older

        Your famous blue raincoat was torn at the shoulder

        You’d been to the station to meet every train

        But then you came home without Lili Marlene.

        And you treated my woman to a flake of your life

        And when she came back she was nobody’s wife

        I see you there with the rose in your teeth

        One more thin gypsy thief

        Well I see Jane’s awake

        She sends her regards

        And what can I tell you my brother, my killer?

        What can I possibly say?

        I guess that I miss you. I guess I forgive you

        I’m glad that you stood in my way

        If you ever come by here for Jane or for me

        I want you to know that your enemy is sleeping

        I want you to know that his woman is free

        Yes, and thanks for the trouble you took from her eyes

        I thought it was there for good so I never tried

        And Jane came by with a lock of your hair

        She said that you gave it to her

        That night that you planned to go clear

        و در پایان سپاس فراوان از خداوند عزیز به خاطر هدایت همه ما برای کشف مسیر درست

        سپاس فراوان از استاد و مریم عزیز به خاطر این همه تاثیر مثبتی که در جهان میزارن

        و سپاس از همه دوستان به خاطر تک تک نظرات فوق العاده ای که میزارن و در کنار زحمات استاد و مریم جان هر نظری تاثیر مثبت خودش رو داره.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: