سفر به دور آمریکا | قسمت 76 - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)

به نام خداوند مهربان

سلام استاد و خانم شایسته عزیز

حیاط خانه امروز.

استاد به پیاده روی رفتند و پارک آبی کودکان را دیدند و خانم شایسته را دعوت کردند به دیدن بازی کودکان . بله درست است زندگی یک بازی است.

چقدر همه چیز سبز و زیباست پارک آبی شگفت انگیز که قطرات آب را بر روی بچه ها و بزرگسالان می پاشد. کودکان شاد و خوشحال که در حال پریدن و دویدن هستند . پدر ها و مادرانی که در کنار بچه ها بازی می کنند . دستگاه های مختلفی که فقط برای شادی و لذت توسط افرادی ساخته شده که هدفشان دیدن شادی و خوشحالی دیگران است مانند خانم شایسته که از دیدن زیباییها شاد می شوند و آن را با بزرگواری برای ما به نماش می گذارند

سطل های آب پاشی و کودکان که به صورت گروهی بدون اینکه همدیگر را بشناسند فقط در کنار هم لذت می برند. مردی که به شیوه ای متفاوت با دیگران در همک از موبایل خود استفاده می کند و در این فضای زیبا میان این همه شور و بازی کودکان کتاب هم می خواند.

و بچه ها که هر کدام سرگرمی مورد علاقشان را انتخاب و یا اختراع کرده بودند و با آن به تنهایی یا با دیگران از بازی لذت می بردند.

پارکی که آبی نبود برای کسانی که آب بازی دوست نداشتند . غلت زدن بچه ها روی چمن ها که استاد هم هنوز به آن علاقمندند.

سرسره ها و تاب هایی برای لذت بردن، درختان زیبا و سرسبز که با نظم و ترتیب کنار هم رشد و تکامل خود را طی کرده و سایه ای زیبا برای افراد ساخته بودند. بچه هایی از همه دنیا که هر کدام برای خود داستانی زیبا برای نوشتن دارند دختری که فواره زمینی را با پاهای کوچکش گرفته یود، پسر تپلی که به هیچ وجه از آب بازی حاضر نبود دست بر دارد، پسر کوچکی که به نواختن سازی مشغول بود…….

و اما درختان که به صف بودند مانند ارتشی وظیفه داشتند که برای کودکان سایه ایجاد کنند و از شادی آنها هم شاد شوند و بیشتر و بیشتر قد بکشند و بلند و بلندتر شوند.

خدایا شکرت

عاشقتونیم