این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2019/10/abasmanesh-19.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-10-29 05:00:442024-09-12 10:08:31سفر به دور آمریکا | قسمت 82
358نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
تصاویر زیبا، صحنه های شگفتی ساز، ویوی عالیی، دوربین بینظیر، خلاقیت یعنی استفاده از همون داشته های ارزشمندت برای اون چیزی که تو را قلقک داده و میخوای خلقش کنی ( مثل گذاشتن ایفون به جایی که منتظر بود! کنار آیینه! )، صداقت، سلام، تحسین کردن، خندیدن، اینکه حالا اونا این جیبپه اون موتورسواره رفته بابا این دوچرخه سواره وای خدایی من چطور رفته خب اگر تونستند منم میتونم، ادیت عالی، موسیقی های الهام بخش و مثبت، امکانات عالی.. یک روحیه ی اماده. همه و همه را دیدم و تحسین کردم ولی تحسینم از اونجایی که خودم را یک کوچولو میشناسم تحسینم زمانی کامل تر میشه کارم زمانی کامل تر میشه که در موردش بنویسم.
بنویسم که چه چیزی را درک کردم
همین امروز که روزی از روزهای بینظیر خداست
خواهر زاده ی عزیزم اومد پیشم ساعت 11 و محمدباقر کلاس هفتمه، و برای کاری پیشم اومد
میخوام در مورد ” هدف ” بگم. چیزی که صبح به محض فرصت داده شدن یک روز دیگه برای زندگی خدای درونم گفت
گفت: هر وقت محمد باقر اومد برگه را بذار کنارش و یک قلم بهش بده تا بنویسه هدفش را:
ما میخواهیم در مدرسه یک بازارچه راه بیاندازیم که فقط برای کلاس های هفتم است در واقع معلم میگوید این فقط برای این است که روی شما ” باز ” شود ( مارکو: بترس ولی اقدام کن! خیلی جالبه این هم زمانی دیدن این قسمت برای امروز و اومدن خواهرزاده ی گلم .. و از اونجایی که میدونم من نویسنده ی ابر توانایی هستم و بسیار خلاق میدونم و مطمئنم که خدای درونم همینجوری که داره بهم الهام میکنه و من مینویسم، یک نوشته ی بینظیر خلق میشه، so Let’s go ، اها یک اتفاق باحالی که الان افتاد این بود که اومدن دم در و 230 هزارتومن بهم پول نقد دادن، خب ادامه میدیم ) و این هم میگوید نه غذای سرخ کردنی و نه خوردنی نه بازی ممنوع است و نمیتوانید ببرید و میگوید که اگر به سمت صنایع دستی بروید بهتر است حال من با خود فکر کردم که اگر بخرم از بازار گران درمیاید ولی اگر ” تولید ” کنم نه پس ” تصمیم ” گرفتم که تولید کنم و در مدرسه برای جشنواره حضور داشته باشم.
بهش گفتم من چه کمکی میتونم بهت بکنم:
حال من از شما کمک میخواهم که کمکم کنی تا من در این جشنواره رو سفید بیرون بیایم حال چگونه میتوانی کمک کنی؟ راستش من تفکرم این بود که با هم دریم کچر درست کنیم ( من قبلا درست میکردم و به هر شهری میرفتم به سفر بساط میکردم و هزینه های سفرم را در میاوردم و در ادامه با تکامل و خوردن به تضادهای دوست داشتنی و بزرگ شدن من و تجربه ها و رفتنم به مدارهای خیلی بالاتر و مهم تر به ندای درونم گوش کردن دیگه اون را گذاشتم کنار چون حالا میخواستم همه چی را راحت تر بدست بیارم چون لایقشم چون باورش کردم و همانا این و همانا بازم هدایت لحظه به لجظه خدا ) چون من هر چه تمرین کردم شل درامدن پس اگر ممکن است ( خیلی با این تیکه اش کف کردم ) به من کمک کنن. البته نه اینکه فقط تو درست بکنی بلکه با هم با کمک یکدیگر. من هدفم این است از اومدنم به اینجا.
از اون ساعت تا حالا شروع کردیم با در نظر تکامل اموزش self made خودم در این کار بهترین ورژن درست کردنش را با هم جلو رفتیم و بهش این احساس را منتقل کردم که میتونه، بترسه ولی اقدام بکنه
بترسه خراب بکنه! نه خرابی وجود نداره، ما یا میبریم همون فرکانس و باورهامون را یا تجربه میکنیم. یعنی ممکنه چیزی را خلق کنی که دوسش نداشته باشی حال نکنی باهاش حالا میتونی ببینی اشتباه کارت کجا و یا کجاها بوده و درستشون کنی و اینجوری تکاملت را جلو و جلوتر ببری.
تو میتونی!
فقط انجامش بده!
استاد عزیزم شما هدف داشتی، ترس داشتی ولی اقدام کردی، خیلییی خوبشم اقدام کردی
وای خدای من اون دقیقه 5 خیلی برام جالب بود هرچند یکبار قبلا فایل لایو را دیدم ولی انگار الان بایستی اون را میدیدم، یعنی همون چیزی که زندگی را داره ساده تر میکنه راحت تر میکنه شما هم حواستون بود؟!
همون پدری که یک نشیمن برای برای دختر نازنینش هم پاره ی من درست کرده بود و به جای بغل .. واوو باریکلا
خوشحالم که امروزم قسمتی دیگه از سفرنامه را دیدم.
یعنییی خیلی خوشحال
و خیلییی خیلیی خوشحال تر و سپاس گزارتر برای اینکه از همین فرصت چند دقیقه ای برای نوشتن استفاده کردم.
خیلی خوبه که هیچ مقاومتی ندارم برای نوشتن و با کمال میل مینویسم.
چند روز پیش یادته برات کامنت گذاشتم گفتم همزمان روی فایل نشانه ی من رو برگه دیگه ایی از مرورگرم کامنت شما رو خوندم و کلی تحسینت کردم و کلی اون روز توهوا و تو فضا بودم.
امروز یهو یادم اومد راستی من نشانه ی منی که میخواستم روش کامنت بنویسم تا لینکش برای شما کپی نکردم بیاد. کدوم بود….!باورت میشه مثل یک سوزن در انبار کاه تمام نشانه های من خودمو رو از27 دی مرور کردم. کامنت صفحاتش رو بالا پایین کردم. تا یادم بیاد تا پیدا کنم. مثل یک کار نیمه تمام تو ذهنم مونده بود. خداروشکر از بین این همه گنج اون دوتا کامنتت رو که گفتم مال سال 98 بود پیدا کردم… به هر حال برو حالشو ببر مارکوپولوی سپاس گزار ثروتمند
همین کامنت رو بری بالا به کامنت دیگه ات که خیلی گفتم خفن خاطراتی نوشتی میرسی.
اینم یک بخش کوچیکه اون کامنتت(بالای همین کامنت برو کاملش رو بخون):
واقعا باید ذهن را تربیت کرد عادت به حرکت عادت به اینکه وقتی همه چی خوبه باید تغییر کرد اون موقع وقتشه.
تقدیم با عشـق
خدایا شکرت که تونستم پیدا کنم و الحق که جوینده یابنده است چون تویی دارم که پاسخ دهنده است.
خدایا شکرت برای این نشانه ها، برای این یادآوری ها
خدایا شکرت برای وجود این دوستان ارزشمند و در مسیر رشد و توحیدی ام
چندباری که توی فایل های مختلف شنیدم استاد درباره تریل یوتا و تجربه ای که داشتن صحبت کردند و به اون وقایع رفرنس دادن، مشتاق دیدن این قسمت شدم و اخرین باری که شنیدم اعلام کردم دلم میخواد بدونم کدوم قسمت سفر به دور آمریکا هست، و در درونم به حسی بهم گفت که مطــــمین باش یک روز قطعا میبینیش، و این فایل امروز نشانه روزانه م بود و دارم هم لذت میبرم از دیدنش و هم درسهای خیلی مهمی گرفتم، هم یک تمرینی بهم گفته شد که انجام بدم، یعنی از مرحله خواسته ای که در ذهنم شکل گرفته بود به مرحله ابراز رسید( مشخص کردن خواسته و اعلامش) … این نوع اعلام درخواست در واقع یک نشانه برای تایید این تمرینی که برای خودم مشخص کردم…
تمرین رو در ادامه مینویسیم به امید خدا….
.
استاد میگه که «بدون نگرانی بچه ها رو آوردن و همه راحت و بدون نگرانی راه میرن و هیچ اتفاقی هم برای کسب نمیفته و هیچکس هم جز من نگران نبود
وقتی متفاوت فکر میکنی، متفاوت نتیجه میگیری»
(وقتی من نخوام که بیفتم خوب نمیفتم، چرا باید فکر کنم با وجود اینکه نمیخوام ولی قانونه که بیفتم؟! یا خدا میگه بذار این داره سرپیچی میکنه از قانون ( قاتون اشتباه توی ذهنم که خودم خلقش کردم البته) بذار مواظبش نباشم تا بیفته !!!! )
در صورتی که اینطور نیست، قانون اینه که واقعی بخواب سالم بمونی می مونی ! نه اینکه افتادن رو تجسم کنی پس میفتی، همونطور که تجسم کردی!.
نگران نباش تا اون چیزی که ازش میترسی سرت نیاد.
استاد میگه که « نمیدونستم قراره کجا برسم یا چه اتفاقی قراره در انتهای مسیر بیفته، نیمه راه میخواستم برگردم ذهنم منطقی نبود براش زحمت این راه، برای همین میخواستم برگردم
ولی دیدم کسانی رو که داشتن برمیگشتن و خوشحال بودند»
الله اکبر
خدایا من بهت گفته بودم که دلم میخواد با مثال زدن قانون رو بهم یاد بدی، چقدر زیبا داری برام مثال میزنی، با چی؟! با سفر با تجربه سفر،،، برای من که تمام وجودم برای سفر کردن میتپه، و مطمین هستم که در زندگی قبلیم احتمالا یک پرنده مهاجر بودم…
این راهی که درش هستم هم همینه
باید برای خودم مشخص کنم ته این راه میخوام چی باشه که برم سمتش و ادامه بدم، که بخاطرش عادت های اشتباه قبلم رو که ذهنم بعنوان کنج امنیتم میکنه ترک کنم، که ذهنم خاموش بشه از نجوای منفی و از نیروی مثبتش استفاده کنم.
باید مشخص کنم
اینهایی که خوشحال و به مقصد رسیده دارن برمیگردن مثل حامد، پریسا، نرگس، هرمز، هوشیار و تمام کسانی که من میشناسمشون و باهاشون آشنا هستم، مثل تمام دوستانی که توی سایت هستیم با هم و نتیجه عالی بی نظیری گرفتن که منم همونها رو میخوام، هستند.
پس
من باید برسم
به چی؟!
ـــــــ به دقیقه ۶ فایل رسیدم
استپ ش کردم و فکر کردم
آیا من مشخص کردم که چی میخوام و به کجا میخوام برسم؟
آیا نتیجه رو هر چه پیش آید خوش آید در نظر گرفتم؟
من که اعلام کردم خواسته م رو که میخوام فایل یوتا رو ببینم و دریافت کردم
آیا نباید خواسته هام رو هم مشخص کنم؟ بالاخره جهان باید بدونه من چی میخوام که بهم بده
مثل فروشنده ای که تا من بهش نگم چی میخوام، نمیتونه جنس رو بیاره و بهم تحویل بده…
تمرین
بنویس چی میخوای؟ دقیق اعلام کن …
_ من میخوام سفر برم، همه دنیا رو بگردم و تجربه کنم و از نزدیک ببینم ، میخوام اینجا توی یوتا عکس بگیرم زیر این طاق سنگی زیبا در حالی که خیلی خیلی خیلی راضی و خشنود هستم و با عشقم هستم، خداوندم هدایت و حمایت و تامینم میکنه در راه رسیدن به این خواسته م،
_ میخوام کار من و لذت من و سفرهای من یکی باشه، میخوام آزاد مثل استاد باشم و لذت ببرم از آزادی زمانی و ازادی مکانی و ازادی مالی م
_ میخوام کار خودم رو شروع کنم با ایونت های دسته جمعی هستم ایونت ونکوور و به هلدینگم برسم
_ میخوام خونه م دیوار شیشه ای یا یک پنجره بزرگ داشته باشه و منظره ش طبیعت و شهر ترکیب باشه
_ میخوام یه تراس خودمونی داشته باشه که بشینم و نفس عمیق بکشم و هوا رو حس کنم
_ میخوام همیشه بارونی باشه و خنک
_ میخوام همیشه جیبم پر پول باشه و دلم آروم
_ میخوام دست به خاک میزنم طلا بشه
_میخوام که مطمین و موفق باشم هر قدمی که بر میدارم
_میخوام آسان بشم برای آسانی ها
_ میخوام هر کسی و هر چیزی که در زندگی من میاد برای سهولت و برکت امور زندگی من باشه
_میخوام مومن واقعی باشم، همونی که خدا میگه نه ترسی دارند و نه غمی از گذشته
_ میخوام آینه ای از قانون استفاده کنم، دستمو میبرم بالا توی آیینه هم دستم هویت بیاد بالا
.
خدایا شکرت برای شجاعتی که داشتم و خواسته هام رو نوشتم
.
ـــــــ
این دوچرخه سوارها با دوچرخه اومدن چون هدف داشتند، چون نگفتند تا ماشین یا موتور نخریدیم نمیریم، چون اینقدر هدف شون و لذتشون براشون مشخص و واضح بوده که میدونستن از هر راهی هر قدمی براحتی میتونن بهش برسن… چون میدونستند که ته خط به چی میخوان برسن، تحت هر شرایطی آدم میتونه برسه
این خودم هستم که تعیین میکنم میخوام چجوری برسم.
• امروزی که در ادامه هدایت های این روزها در ادامه تصمیم قطعی و مشخص کردن تاریخ مهاجرتم ( توسط خودم، نه تسلیم شرایط بودن و مناظر ایده ال شدن شرایط برای مهاجرتم گرفتم) هماهنگ با توانایی هام و قبول قانون تکامل الانم دارم دریافت میکنم
نگران نبودن
ایمان به قدرت خودم در انتخاب نتیجه ای که میخوام بگیرم
اتفاقی که در بهترین زمان و مکانش افتاد و این فایل نشانه امروزم شد برای اینکه
خدا میخواست بهم بگه
شیرین نگران نباااااااااش
باورت رو به من زیاد کن
قطعی وقتی مطمین باشی صد در صد که تو انتخاب میکنی نتیجه رو، در بهترین زمان و بهترین مکان بهت میدمش
## این ترمز و باور اشتباه رو هم اینجا پیدا کردم که توی ذهن قبلی و زندگی گذشته من
بهترین زمان و بهترین مکان یعنی جایی که دیگه همه چیز به مو بنده و لحظه مرگ و زندگیه، رسیدن یا تموم شدنه همه چیزهایی که میخواستم
در حالی که نه
بهترین زمان و بهترین مکان
بهتــــرینه، ایده آل ترینه##
خدایا شکرت شکرت شکرت
خیلی خوشحالم قلبم داره تندتر میزنه و ذوق زده ترینم از دریافت این آگاهی ها، وی عمل به اونها هم میخوام هدایت و حمایت م کن.
.
اون جیپ رو که دیدم و استاد که اینهمه تجربه سفر و دیدن اتفاقات و جاهای مختلف داره میگفت باورم نمیشه
یکهو یه آگاهی درونم گفت که
همین الان زندگی هایی در جریانه که من حتی الان فکرشم نمیتونم بکنم
اونقدر عالی و شگفت انگیز و راحت
که حتی توی تصوراتم هم نیست…
&&& پس من همیشه ازت میخوام خدای من که
_ هــــــرچیزی که میخوام ازت رو بهترینش رو نصیب من کنی
_ هر راهی میخوام برم، آسونترینش رو برام مهیا کنی
خداوندم فقط تو میتونی فقط تو
خدایا شکرت که از تو دارم میخوام
صد در صد
صددرصد این مقصد فعلی که برای قدم اول مهاجرتم انتخاب کردم، تکامل منه، خدایا شکرت قلبم به هیجان افتاده الان که دارم این جمله رو مینویسیم.
با دیدن این فابلها باور من تغییر میکنه
خدای من
نسبت به انجام کارهای غیرممکن و گذر از محدودیت های ذهنی که فقط خودم مسئولش هستم.
همه چیز امکانپذیره
توکل به خدا
راه میفتم و کمکم میکنه و تامینم میکنه
بقول استاد توی شروع تریل سختی که در پیش داشت
«انشالا خداوند منو حمایت میکنه»
.
چقدر جیپ ها تمیز هستند، یعنی طرف نگفته میخوام برم تریل توی صخره و خاک چرا تمیز کنم ماشینم رو…. گفته من عاشق ماشینم و تمیز بودنش هستم پس طبق استانداردم میرم و جهان کمکش کرده و تا اینجای مسیر تمیز مونده
میخواهی و می شود
میخواهی و قوانین برای تو تغییر میکند حتی قوانین طبیعت و خاک و هوا
عجله ای که استاد نداره و ایستاده و از دیدن توانایی ادم ها لذت میبره بجای عجله کردن برای رفتن تا اخر راه، توقف کرده و داره لذت میبره، درس میگیره.
خواسته ها در درپنش شکل میگیرن، باورسازی میشه براش این شدن ها ، غیر ممکن نبودنها ، توانستن ها، .
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
یک انرژی خاصی دارم، احساس میکنم دارم حرکت میکنم، مقاومت و ترمزهام کمتر شدند انرژیم بیشتره
قلبم بازتر شده و این نشونه نعمت زندگی منه
نشونه دریافت خواسته هامه
.
و قسمت پایانی فایل
.
و در انتهای این راه، جاده صاف و راحتی میرسم که سرعتم بیشتر میشه و سختیش کمتر و لذتش بیشتر
دقیقا همونجایی که احساس میکنی ته کشیدی، اخر راه و رسیدن به نتیجه س و میخوای دست از حرکت برداری
یک قدم مونده
فقط
یک قدم مونده شیرین ، ادامه بده که تو به راه راست کسانی هدایت شدی و حضور داری که بهشون نعمت داده شده
خدایا شکرت که دوباره هدایتم کردی به این مسیر توحیدی
به به استاد گلم و لباس قشنگشون چه قدر قشنگ و زیبا این بیابان و آسمان و چه قدر قشنگ گفتی که مادرها اصلا نمیترسن و بچه هاشون رو رها کردند کنار اون صخره اونا به خدا اعتماد دارن چه قدر رها واقعا اینو میگم امشب هدایت شدم به این پست تصمیم مهاجرت داشتم به خودم قول دادم من تا فیلم رو دیدم زدم نشانه من این کلیپ بالا اومد به طرز معجزه اسا وقتی استاد رو دیدم اون آدما میخوام بزنم به دل خطر بزار گذشته خودم بنویسم منم خودمو محدود کرده بودم به خاطر ایده هایی که زمان میبرد ازش ثروت خلق کنم حدود ۸ماه بیکار بودم تو خونه البته میرفتم کار میکردم اما کم روی باورهام کار میکردم روی ایده هام اما تصمیم گرفتم هیچ وقت بیکار نباشم به قول استاد میگه هیچ وقت بیکار نشو برو قدم بر دار خدا قدم های بعدی رو بهت میگه مثل رزا که انگلستان بود از دانشجویان استاد توی همین سایت هست طرف از رستوران شروع کرد به یک ماه نکشید هدایت شد بع جایی که رسیده ۸۰میلیون دارمد داره منم تصمیم گرفتم حرکت کنم
اینو یادم نمیره علی هیچ وقت بیکار نشین
بیکار بودن ،بدبختی میاره مدارت پایین میاره
واقعا تصمیم گرفتم فقط با همین کلیپ امشب آماده زود بخوابم و مهاجرت کنم از صفر از صفر
خودمو میبخشم بابت گذشته خدایا منو ببخش و منو هدایت کن به مسیر توحید
واقعا هیچ برنامه ریزی ندارم برای فردا ذهنم کمی نجوا میکنه میگه علی بری بدبخت میشی من میخوام بزن به دل ناشناخته ها
امشب مینویسم
ساعت 21:22
1401/8/24
مهاجرت به جایی که نه میدونم قراره چه کاری انجام و قراره چه جور جایی باشه
خدایا منو فردا بع فراوانی ها و جای خوب اون شهری که میخوام هدایت کن
خدایا توکل میکنم به خودت
خدایا تو توکل کنندگان رو دوست داری
خدایا میدونم پیش تو شاغلم خدایا میدونم تمام شغل ها تمام ثروت ها تمام شرکت ها دست تو هست مدیرش تویی منم نگرانی ندارم با خیال راحت میرم
من میام ادامه داستان مهاجرت رو باعشق مینویسم !!!!
روزی که تصمیم مهاجرت گرفتم با دیدن همین کلیپ دوتا چهار تا نکردم فقط اقدام کردم خدابا شکرت
ای خداااا من اینجا نبودممم حالا استااااد من جزء همون دسته دیوانه هستم که تو توضیحات گفتید? :D:D یعنی واقعا برای همچین مواقع کلم داغه و از بچگی عین بز کوهی از دیوار و کوه و کمر میکشیدم بالا و پایین و بدطور دیوانه موتورم!!! استاد حال کنننن واسه خودت اونجا تو اون منظره فوق العاده! من اگر بودم اصلا ذره ای شک به دل راه نمیدادم چون هم عشقشو داشتم و هم آرامش و هدایت پروردگارمو و همممم اینکه با یه همچین وسایل هیولایی که اصلا اعتماد میکنه آدم بهش و جنسهههه الصِ الصصصص به قول شما :D ;) و دیگه امانش نمیدادم و میکشیدم بالا و پایین. چون واقعا دوست دارم استاد من دیوانه هیجانم! یکی عشق موتورم هر نوع موتوری ، یک هم خلبانیییییییییی واااای اگه یه روز از عمرم باقی مونده باشه باید حتما خلبانی رو تجربه کنم و پرش آزاد از ارتفاعات بالا و پرواز با این لباسای مخصوص هست آدم عین خفاش تو هوا پرواز میکنهههه ای جووون که تو اِمریکا اینارو تجربه کنم اوووووووووووف ???
مرسی از انگیزه و تشویقت نیما جان، آره واقعا اینا از اهداف عالی زندگیم هستن و واقعا همیشه از بچگی شور و شوق و عشقشو داشتم خیلی خیلی زیاد. همیشه هم تهه دلم یه ندایی یه حسی هست از جانب خدای مهربون که توی مکان و موقعیت و فضای مناسب و رویاییش که امریکا هست و من دیوانشم همه این چیزارو تجربه میکنم با آزادی و فراغ بال بدون محدودیت?
برات آرزوی بهترین ها رو دارم نیما جان و سلامتی و حال خوب هر روز و 24/7 ??
منم برای شما آرزوی سلامتی و حال خوش و شور و شوق و هیجان هر روزه دارم (چون باقی چیزا خودش میاد? ) و امیدوارم که گواهینامه هرچییی عشقتونه رو بگیرید و حالشو ببرید.
و..
امیدوارم همگیییی باهممم بریم به سمت منازل استاد تو اِمریکا ???
بله منم مشتاقم بخونم داستان شما رو توی پروفایلتون.
بله من علاقه بسیار زیاد و توصیف ناپذیری به نجوم و فضای لایتناهی دارم،ستاره ها،کهکشان ها،و مخصوصا دستاوردهای بشر و بزرگترین و بهترین سازمان فضایی یعنی ناسا و اِمریکا برای این علوم و تحقیقات و گام های بزرگی که برداشته شده برای کیهان و کیهان شناسی. ارادت خاصی به آپولو یازده دارم? و سه فضانورد استوره ای و تاریخی که نیل آرمسترانگ، باز آلدرین،و مایکل کالین که در این عملیات بودند و مخصوصا جمله طلایی و بسیار زیبا و احساس برانگیز نیل آرمسترانگ که بعد از اولین گامی که بر روی سطح ماه گذاشت گفت: “این گامی کوچک برای یک انسان و جهشی بزرگ برای بشریت است”
این جمله یه حس عجیب و فوقالعاده در من همیشه ایجاد کرده از همون بار اولی که جمله رو دیدم و به گوشم رسید عجیب تو دلم نشست و همیشه عاشقش هستم، عاشق فضا،فضانوردی و کیهان کلا.
منم سپاسگزارم از توجه و حس خوبی که دوباره باعث شدید به من داده بشه هم با تفکر و تعمق در فضا و نوشته های خودم و هم باقی داستان.
من هنوز این فایل ندیدم ولی یه نکته ایی از دیروز و امروز میخوام بگم.
دیروز که من کامنت گذاشته بودم توی فایل “شیوه استفاده از امکانات سایت قسمت سوم” شبش دیدم کامنتم توی کانال قرار گرفته خب نتیجه چی میشه ؟؟ احساس خوبم بیشتر و بیشتر شد
بعدش که نشستم به فکر کردن بیشتر به درک اصل قوانین حاکم بر جهان هستی رسیدم و آن اصل، احساس خوب.
همه ما آگاهی داریم که احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد ولی اینکه چقدر باورش کردیم و چقدر به درکش رسیدم تکامل و تمرین میخواد.
تو کامنت قبلی توضیح دادم که جدیدا دوره راهنمای عملی رو مجدد شروع کردم و فقط نزدیک به دوهفته ست که روی جلسه 1 زوم کردم.مخصوصا 6 دقیقه اول فایل.
توی 6 دقیقه اول کل حرف استاد اینه: اگر محتاج و نیازمند چیزی یا کسی هستین، دارین ازش دور میشین.
من ساعتها به این جمله دارم فکر میکنم و از خودم میپرسم که مهرداد به چه چیزایی محتاجی؟؟؟ به چه چیزایی نیازمندی؟؟؟؟ فکر پشت فکر….. و هرچی بیشتر فکر میکنم میبینم که به چه چیزایی چقدر وابسته م چقدر محتاجم و چقدر نیازمندم.
به هرچیزی که محتاجم مینویسم و میبینم که دارم ازشون دور میشم و در عوض، چیزهایی و کسایی میبینم که بهشون نیازمند نیستم وبه راحت ترین و ساده ترین حالت ممکن خودشون میان سراغم و نیاز نیست من سراغشون برم.
همین 6 دقیقه اول فایل جلسه اول دوره راهنمای عملی چنان منو به فکر فرو برده و چناااااااااااااااااااااان احساااااااااااس آرامشی داده که هر روز داره احساسم بهتر و بهتر و بهتر میشه.
اینارو گفتم که بگم وقتی هدایت شدم به فایل “شیوه استفاده از امکانات سایت قسمت سوم” و نظر خودم دیدم توی 2 دقیقه پایانی فایل که باعث بیشتر شدن احساس خوبم شد و بعدش کامنتی که زیر همون فایل نوشتم توی کانال قرار گرفت و به احساس بیشترم افزود.
نکته ش خیلی واضحِ، وقتی توجه میکنی به داشته ها، به چیزایی که بهت احساس بهتری بده، جهاااااااان هستی هم اتفاقاتی برات ایجاد میکنه که احساس خوبت بیشتر و بیشتر و بیشتر بشه .
حالا امروز من ساعت نزدیک 10 صبح از خواب بلند شدم و دیدم قبلش بارون امده بود، چنااااان حسم خوب شد که حد نداشت واقعا حد نداشت، رفتم بیرون و به ابرهای خوشگل پنبه ایی نگاه کردممممم که چه زیبا کنار هم قرار گرفته بودن و زیبایی بینظیری به آسمون داده بودن. هوای به شدت پاک و پر عطر رو استشمام کردم که دوست داشتم باهاش یکی بشم و صدااااااااای بینظیر گنجشک ها که اصلا احساس خوبم چندین برابر کرده بود و البته حیااااط به شدت زیبا و خوشگل خونمون که و حیاط زیبای همسایه مون و درختان توی خیابون همه اینا چنان جلوه ایی به این زیبایی داده بودن که من فقط دلم میخواست خودم بسپارم به این طبیعت و غرق توش بشم و سپاسگزااااااااار خداوندی که قوانینش بسیااااااار دقیق و هوشمندانه ست. ??????
وقتی توی این حال و احوال بودم بهم الهام شد که برو آتیش درست کن و صبحونه امروز توی حیاط بخور.
خانوادم رفتن مشهد و فقط من و داداشم و دوستش هستیم. رفتم تو باربیکیو حیاطمون آتیش درست کردم با عششششششق با لذذذذذذت ، بعدش روغن دمبه و جزغاله(اینو اگه نمیدونین توی اینترنت سرچ کنین حتما به شدت خوشمزه ست?) توی ماهیتابه ریختم داغ شد و بعدش تخم مرغ اضافه کردم وااااااااااااااای چه بوی دودی گرفته بود اصلااا بینظیرر…….
داداشمم سیب زمینی هارو با ورق آلومینیوم درست کرد و توی آتیش گذاشت . وقتی آماده شد نون سنگک هم اوردیم روی آتیش گذاشتیم که هم گرم بشه و هم بوی دود بگیره بعدش من رو فرشی خونه رو اوردم توی حیاط کنار گل و گیاه ها انداختم، داداشمم نعناع و ریحون از توی باغچه جمع کرد همراه با گوجه و ماست چکیده شروع کردیم بااااااا لذذذذذذت و عششششششششق به خوردنشوووون .????
و کلییییییییییی احساس هر سه نفرمون عالی بود و احساس من بیشتر وبیشتر.
راستی اینو یادم رفت بگم. وقتی از خواب بلند شدم قبل از اینکه بیرون برم فایل “توانایی کنترل ذهن ” هم دیدم و توضیحات مربوط به جلسه 5 و 6 دوره جهان بینی هم خوندم که مربوط به احساس خوب و کنترل ذهن
همه این زیبایی هارو با عشق توضیح دادم که بگم
وقتی با کنترل ذهن به احساس خوب میرسیم لاجرم اتفاقات خوب بیشتر وارد زندگی میشه و احساس خوب بیشتر بیشتر بیشر میکنه تا جایی که اگه ادامه بدی و تمرین پشت تمرین باشه به پایداری میرسه و اون موقع ست که چناااااااان نعمت وارد زندگیت میشه که این جمله رو با تمام وجودت درک میکنی که :
با رسیدن به خواستهها به احساس بهتر نمیرسید، بلکه با احساس خوب که به خواستهها میرسید.
واقعاااااا بینظیررررررررررر همه چیز ، بینظیرررررررررر زندگیییییی و هداییییت رو دارم هرلحظه میبینم که خدا از من مشتاق تر که به احساس خوب پایدار برسم و بعدش به خواسته هام.
اصلا بچه ها وقتی آگاهانه ذهنتون کنترل میکنین و به احساس خوب میرسین و اینو تکرار میکنین، اگر شرایطی پیش بیاد که بخواد حستون بد کنه بخداا خدا جوری هدایتتون میکنه و شرایطی رقم میزنه که احساستون بد نشه و به احساس خوب برسین اینو من بارها و بارها لمسش کردم و دارم میکنم.
خیلی دوستون دارم
خیلی خیلی همه تون دوست دارم??
زندگی واقعا بینظیررررررررر
اگه میخوایم توحیدی رفتار کنیم
توحیدی عمل کنیم
توحیدی فکر کنیم
توحیدی باور کنیم
یادتون باشه که باید آگاهانه با کنترل ذهن به احساس خوب برسیم. با باورهای قدرتمند به احساس خوب برسیم
بعدش توی مسیر توحیدی میشیم. بعدش ظرفمون جوری بزرگ میشه که …………… فقط باید بهش برسی که درک کنی چی میگم…
بوسسسسسسسس به همه تون??????
عاششششششششششقتونم.
تا الان هم هرچی داشتم مینوشتم همزمان آهنگهای آلبوم Yann Tiersen – Amelie پلی میشد.???
?آگاهانه تلاش میکنم به وسیلهی «صدق بالحسنی»، به مدارهای بالاتری هدایت شوم تا، طبق وعدهی «فسنیسره للیسری» خداوند، آسان بشوم برای آسانیها. تا ثروت، برکت، سلامتی، عشق را مشتاق بشود برای همراهی با من و به دنبال من آمدن.?
استاد عزیزم اول از همه آفرین بهتون تبررررریک میگم که باترستون مقابله کردین و ازش عبور کردین . برام بازهم مرور شد که باید….. باااااید بتونم روی ترسهام پابذارم تا بتونم به جاهای زیبا تر پر هیجان تر خدا منو هدایت کنه و چقدر لذت بخشه حس بعدش که من تونستم اررررره من تونستم این راه دشوار رو با تمام ترسهام بگذرونم و ازش عبور کنم .
استاد عزیزم میدونم که میدونی چقدر این کلیپ گذاشتنهاتون تاثیر گذاره و مارو هدایت میکنه و لحظه به لحظه اش نه تنها برای ما بلکه برای شماهم درس بزرگی داره و ممنون که هر لحظه به فکر ما هستید و سپاسگزارم .
استاد عزیزم ……
اینکه حتی برای مهارتهای اون خانمی که با سگش اومده بود و از خدا سپاسگزاری کردین خیلی برام جالب بود و همش فیلمو میزدم عقب تا بازم بشنوم …… که گفتید واااایی خدایا شکرت ببین په جراتی داره چه مهارتی داره …… خب من یاد گرفته بودم برای زیبایی ها سپاسگزاری کنم اما الان این درس رو یاد گرفتم که ……
حتی ………. دیگران رو برای تواییهاشون و یا مهارتاشون علاوه بر تحسین انها ، پیش خودم خدارو شکر کنم بابت مهارتشون ….
خدارو سپاس بابت این کلیپ زیبا
خدای را سپاس بابت اینکه استاد عباس منش گلم تونست بر ترسهاش غلبه کنه و به مهارتهاش اضافه بشهههه ….
خدارو هزاران بار شکر میکنم که خانم مریم مهربان وقت گذاشتین و این فایلای ارزشمند که هر قسمتش پر از درس و زیبای هست رو برای ما تهیه کردین
واقعا ازتون ممنونم
من قبلا وقتی حرف از دستهای خدا میشد با خودم فکر میکردم که سالی یه بار یه نفر میاد و کمک میکنه و زندگیم متحول میشه ولی با دیدن فایلای ارزشمند شما فهمیدم که هر روز دستای خدا تو زندگیم حضور داشتن و دارن ولی من نمیدیمشون اما من الان به لطف شما میتونم هر روز ببینمشون
وقتی حرف از زیبایی می شد با خودم میگفتم حتما باید برم یه جایی که خیلی قشنگ باشه ارامش توش باشه ولی وقتی فایلای شمارو دیدم فهمیدم که زیبایی همینجا کنارمه و هر لحظه هرجا حتی تو خونه ی خودمون هم بود ولی من نمی دیدم
برای شکر گزاری نمیدونستم که هر لحظه میتونم شکر گزار باشم فکر می کردم باید یه زمان براش جدا کنم و بشینم و یکی یکی برا همه چی شکر گزاری کنم
حل مسائل شما عالیه یعنی الان میفهمم که حل کردن مسئله به این معنی که هرچیزی تو زندگی پیش میاد یه مسئله اس و خودم به کمک خدا میتونم راحت حلش کنم
وقتی رانندگی می کنید و فیلم میزارید ماشینای اطرافتونو نگا می کنم همش با خودم میگم خدایا بابت این همه فراوانی شکر
بدون استثنا با هر قسمت اشک شوق ریختم که خدایا هزاران بار شکرت که به وسیله ی این فیلما چقد دید من نسبت به خودم و زندگیم تغییر کرد باید هزاران بار بشینم و فیمارو از اول ببینم زندگیتون مهربونیتون صبوریتون خدارو هزاران هزار هزار هزار بار شکر که هستید و من با شما اشنا شدم و وقت گذاشتید برامون از زندگی پر برکتتون فیلم تهیه کردید
من هر روز هزاران بار خدارو شکر میکنم که با شما اشنا شدم و همیشه از خدا برای شما سلامتی ، آرامش ، رفاه و خیر مطلق رو آرزو میکنم
واقعا ازتون ممنونم خدارو شکر که هستید و من با شما اشنا شدم
یعنی چی بگم بخدا از کجا بگم چطوری بگم واقعا فوق العاده عالی بود، یعنی این سفر با روح و روان من حسابی بازی کرده، خصوصا این قسمت های اخیرش که عمیقا روح و روان منو در هم کوبیده…. یعنی هر چی جلوتر میره واویلا تر میشه.
تو قسمتی که غار بود و اول با خوندن دیدگاه بچه ها ،دیدگاه گذاشتم و بعد دیدم?، گفتم رشته ام زمین شناسی هست و این قسمت هم معرکه بود معرکه…
من از اونجا که کنجکاو بودم در دوران دانشجویی یک تحقیق و سرچی درباره جاذبه های زمین شناسی دنیا کرده بودم و یک سری عکس دیدم و علاقه ام به ابهت و شکوه رشته مورد علاقه ام بیشتر شد.
و یکی از اون عکس ها همین طاق معروف بود که فقط میدونستم تو آمریکاست، مثل خیلی از پارک های ملی که یک جاذبه خاص زمین شناسی داره مثل گرند کانیون…
یعنی هماهنگی تا چقدر? اصلا معرکه بود که رفتین اونجا.
استاد یادتون باشه کلی فرکانس هم از خانواده صمیمی عباس منش براتون میاد که گاهی بی هدف پا در راه میذارین و میشه شگفتی و ذوق زدگی همه مون? البته بنظر من اون ندانستن و بی هدف بالا رفتن درونش کلی هدف بودا کشف زیباترین، دیدن و حرکت کردن در مسیر قدمت زمین تو درون خودش بود و کلی چیز دیگه که نمود باورها و انتظار شما از جهان بوده که بهتون به عنوان سورپرایز نشون داد….
دمت گرم استاد جون دمت گرم??
ممنون که رفتی بالا، ممنون که فیلم گرفتی ممنون که هستین.خدا جون شکرت.
واقعا موندم چی بگم بخاطر این اتفاق باحال…
اونجا یکی از جاذبه های باحال و دوست داشتنی من بود و هست،که یادم رفته بود.ممنون بابت یادآوری…
پیشنهاد میکنم حتما برین خیلی زیاد هستن و اینجا که دیدیم یکی از Delicate Arch که معروف ترین هست.
کلی دره و تپه و طاق …. چی بگم که فقط باید دید و لمسش کرد، حسش کرد.
دیگه از دید زمین شناسی اش نگم که هر لایه از این سنگ ها و اشکال و دره ها و طاق ها یک تاریخ داستان و قدمت داره?
من قطعا یک روزی اونجا خواهم آمد?
واقعا ممنون بخاطر این همه لطف.?
چه فضایی بود: رفتار آدم هاش یک جور معرکه بود و آسمان و اون طبیعت بکر و ناب یک جور. اون حس آرامش و اطمینان، حس آزادی و صعود، حس لذت و … وای که چقدر میشه گفت.
من که واجب شد سومین بار ببینم و بعد فقط بنویسم بنویسم بنویسم….
آسمان رو نگم که آبی آرامش بخش با هلال ماه تربیع اول که تلاقی او ذهن من آورد، تداعی زمین تا آسمان (من به نجوم و ستاره ها هر آنچه در آسمان هست علاقه دارم و به من اینو گفت که فهیمه اشتباه نرفتی از زمین تا آسمان یا از آسمان تا زمین…)
وای موتور سواری رو که نگو چه مکان ناب و بی نظیری.
چقدر درس داشت چقدر خداجون شکرت
درس مهم که چسبید به ذهنم دیگه به صورت عملی این بود:بترس و اقدام کن. با اون تصویر برداری خفن و ویژه استاد باحال مون قشنگ متوجه شدیم باید بریم تو دل تررررس. بری توش بزرگ میشی، یاد می گیری، پوست میندازی. یا به قول معروف “هر آنچه مرا نکشد قوی ترم میکند”
استاد ممنون ممنون ممنون بخاطر اینکه قطعا شما بزرگتر شدین، رشد میکنین و برای بزرگ تر شدن اینجور تلاش میکنید ممنون…
اینکه باید در مسیر یک جاهایی توقف کرد برای لذت بردن و لحظه ایی درنگ و سکوت، برای تصمیم گرفتن و قوای انرژی…
اینکه سر دو راهی ها میشه از با تجربه تر ها سوال کرد…
عالی بود شجاعت خودتون و آدم های دیگه که با ماشین یا دوچرخه میرفتن عالی بودن.
دیگه اشک شوق و تپش قلب و حس ناب نمی ذاره بنویسم.
هر چند که شب قبل دیدگاه نوشتم شاید به اندازه همون دقایق وقت گذاشتم و نوشتم ولی پاک شد، گوشی و سایت همه چی هنگید. اون دیدگاه حسم تازه تر بود، خصوصا با بوی باران و باران قشنگی که در شهر مون داشت میبارید و فقط دیدگاه خداجون شکرت رو فرستادم و سکوت کردم و دیگر هیچ…یک کلام با مقاومت بالاخره دیدگاه ام رو گذاشتم?
استاد به خدا که کار شما دیگه از توکلم گذشته.شما دیگه کاملا تو بغل خود خدا نشستی.باور کنین الان که دارم این فایلا میبینم دست و پام از استرس خیس عرق شده.من ترس از ارتفاعم دارم فقط تو اون مسیر سخت که میومدین با وجودی که میدونستم الان تو سلامت کاملین فقط میگفتم خدایا کمکشون کن که استاد چیزیش نشه.خدای من، اونایی که ما میدیدیم به قول خودتون که هیولا بودن.ولی به نظر من هیولاتر از اونا شمایین که با این همه ترس چجوری پا تو مسیری گذاشتین که نه تنها راجبش شناختی نداشتین که حتی نه مهارتی.خدایا استاد شما واقعا الگویی.دیگه کی بهتر از شما که اینقدر واضح به ما و به منی که هنوزم ترسام بیشتر از توکلمه بگه بابا راهی شو خدا خودش باهاته اصلا این تو نیستی که میری این قدمای خداونده و تو فقط در اغوششی.که بگی از روزمرگیات دل بکن و پا بزار تو راهی که هیچ وقت حتی فکرشم نمیکردی یه روز بتونی امتحانش کنی،تا برسی به ناشناخته های وجودت تا ببینی که خداوند چه تواناییهایی بهت داده و تو تا حالا ازشون بیخبر بودی،که زیبایی هایی که تا حالا تو تصوراتتم ندیده بودی ببینی تا درک کنی جهانی هست ورای همه عاداتت ورای همه شناخته هات،و همه اون محدوده ایی که فکر میکردی همه دنیاته.استاد زندگیت اموزش عملیه تمام اموزه هاته.چقدر باید خداوندو برای قرار دادن این دست زیبای خودش تو زندگیمون شکر کرد اخه.استاد در اغاز یه راه جدیدی توی زندگیه کاریم هستم که هنوزم نتونستم همه ترسهامو در موردش کنار بگذارمو ایمان عملیمو ثابت کنم ولی دیدن این فایل واقعا برام پر از حرف بود پر بود از اگاهی و انگار اماده شده بود که بهم بگه دیگه واقعا خجالت بکش ومحکم خودتو به خدا بسپار و چشمکو ببینو با شجاعت ترساتو زیر تایر موتورت لح کنو برو جلو.استاد براتون ارزوی سلامتی دارم و هر لحظه به عنوان الگوی عالی زندگیم تحسینتون میکنم.
خداروشاکرم که بعد از معجزه قشنگش و هدایتم به سمت لایو شماره ۶ و سفر استاد به ایالت یوتا، امروز هم به طرز معجزه آسایی توسط دوست عزیز و هم مسیرم هدایت شدم به این قسمت از سفرنامه که دقیقااااا ادامه همون فایله!
خدارو بینهایت ممنونم بابت هدایت های قشنگش و دستان نازنینش
به محض اینکه فایل رو پلی کردم، اون منظره زیبا و خداگونه خیلی توجهم رو جلب کرد!
اون خوورشید تابانی که پشت صخره، با تشعشعاتش خودنمایی میکرد و در عین حال با گرماش صخره ها رو گرم کرده بود!
آره ….
درسته اونجا نبودم و نتونستم دمای اونجا رو بسنجم اما اون گرمی صخره کاملا برام قابل درک بود! انگار قبلا اونجا بودم😊
چقدر قبطه خوردم به اون آقایی که کفشاشو دراورده بود و به پاهاش، تجربه ی لمس صخره های گرم و گرد و صاف اون ناحیه خارق العاده رو داده بود!
حال اونا رو خریدارم که بدون هیچ زیراندازی روی همون صخره نشسته بودن و بدون هیچ حرفی فقط زل زده بودن به اون هیبت!
و چقدر خوشم اومد اون خانمی که دفترشو بازکرده بود و در حال نوشتن بود! اما وسطای نوشتن، با خودکارش بازی میکرد … انگار که مشغول فکر کردن و بازی با کلمات بود که جمله بهتری رو بنویسه! فقط خدا میدونه چه حالی داره مثل اونا تکیه بزنی به صخره پشتت و فقط بشینی و زل بزنی به منظره! به اون عظمت! به اون شکوه و هیبیت! که دره و صخره رو کنار هم قرار داده!
بازم همون سوال دیشب موقع دیدن فایل لایو ۶ به ذهنم رسید و با خودم گفتم یعنی چه اینا چه باورای زیبایی دارن که زن و بچه و پیرزن و پیر مرد همگی راهی ماجراجویی و سفرهای پر از چالش میشن؟!
چه باورایی باعث میشه که اون پدر بزرگوار، بچه کوچیکش رو بر کولش ببنده و با همون بچه ی کوچیک بیاد چنین مکانی با این سختی مسیر!؟
چی باعث میشه اون پیرزن و پیرمرد، با لباسای رنگ شادشون پا به چنین مکان و مسیری بزارن؟!
اگه ما جای اونا بودیم چه طور فکر میکردیم و چه باورایی داشتیم؟
چی باعث میشه اون خانم و آقای شرقی، از شرق جهان به غرب جهان سفر کنن و پا به چنین مکانی بزارن؟!
واقعا تفاوت باورها چقدر تفاوت رفتار و تفاوت شخصیت رو سبب میشه که یه سری افراد با این انرژی و تعهد، ثانیه های زندگی شون رو اینطوری میگذرونن و یه سری دیگه … .
دیدن اون آرچ اصلی نماد یوتا چقدر برام لذت بخش بود!
چون در فایل لایو۶ که دیشب دیدم خیلی دنبالش میگشتم … یعنی دنبال همون آرچی بودم که استاد باهاش سلفی گرفته بودن! و متاسفانه نتونستم پیداش کنم و با علامت سوال ذهنم ادامه فایل، یعنی این سفرنامه رو دیدم. چقدر خوشحال شدم با دیدن همون آرچ معروف!
چون بک گراند کامپیوترم هم همینه!
چون تصویر پروفایل استاد در اینستاگرام هم همینه!
برسیم به قسمت موتور سواری استاد …
چقدر ذوق کردم با دیدن اون همه موتور روی اون صخره ها کنار هم …
چقدر متناسب بودن با فضای اونجا
خدای منلباساشون، تجهیزات و کلاه شون!
یاد بازی های کامپیوتری موتور سواری افتادم که بچگیام بازی میکردم.
اون موقع فقط فکر میکردم چنین مکان ها و ورزش هایی فقط توی بازی ها و فیلم هاست اما با دیدن این صحنه به وجودشون پی بردم! به بودنشون …. به واقعی بودنشون! به اینکه میشه! هست! شده! و اینا همه یعنی گسترش هرچه بهتر باور فراوانیم، به لطف هدایت خداوندم به این فایل.
بینهایت شکرگزار خداوندم هستم که به طرق مختلف، هرروز هدایتم میکنه به سمت رشد بیشتر!
رشد بیشتر یعنی افزایش ظرفیت آگاهیم!
افزایش ظرفیت باور فراوانیم!
و افزایش ظرفیتم برای دریافت نعمات بیشتر!
با دیدن این فایل، چقدر باورای مخربم نسبت به موتور عوض شد!
منی که از بچگی بهم گفته بودن موتور، مخصوص پسرای بد و لا ابالی خیایونه و …
با چنین دید و باوری بزرگ شدم و اصلا دنبال یادگیری موتور سواری نرفتم!
اصلا حتی بهش فکر هم نکردم!
من با این پیش زمینه و با این باورا، با صحنه ای روبرو شدم که گروهی موتور سوار حرفه ای، با تجهیزات حرفه ای و در مسیر حرفه ای هستن که پزشک هستن! خدای من! تفاوت باورها چه میکنه! اونا با چه باورایی به اینجا رسیدن و ما و پزشک های ما چه طور؟!
چقدر تفاوت باور میتونه باعث تنفر از یک چیز و یا عشق به یک چیز بشه!
فکرشو بکن گروهی پزشک متخصص نه تنها دنبال موتور سواری رفتن و موتور سواری رو یادگرفتن، بلکه با موتورای حرفه ای و تجهیزات حرفه ای در مسیری حرفه ای تر مشغول رسیدگی به علاقه شون و سبک زندگی شخصی شون هستن!
ولی ما فکر میکنیم که پزشک فقط تو زندگی باید درس بخونه و تا آخر عمرش سخت درس خوندن رو ادامه بده! مایی که کلی باور نادرست و غلط نسبت به این قشرداریم و معتقدیم که انجام چنین فعالیت هایی برای پزشکا افت شخصیت داره و یا نمیتونن از پسش بربیان!
الله اکبر
کسی که موتور رو مخصوص افراد لاابالی جامعه میدونست با صحنه ای روبرو میشه که یک گروه پزشک متخصص همگی مشغول موتور سواری حرفه ای هستن!
فکر میکنم یکی از بهترین و کوبنده ترین اتفاقات برای منطقی کردن ذهن نجواگرم و تغییر باورام، همین صحنه از فیلم در این مورد بود!
پس پیدا کردن الگو برای تغییز باورها چقدر میتونه موثر باشه؟!
و چقدر کیف کردم از تجهیزاتشون …
با یه وسیله کوچیک به اندازه خودکار، نه تنها میزان باد چرخ هارو نشوم میداد، بلکه خودش تلمبه بود و میتونست اون چرخ ها رو باد کنه! خدایا شکرت بابت این حجم از پیشرفت جهان و تکنولوژی و راحت تر شدن کارها!
و چقدر خوشم از حرکت اون آقای دکتر اومد که با اون تلمبه کوچولوش، تک تک چرخ های همه موتورای همسفرش رو چک میکرد که مبادا بادشون کم و زیاد باشه! و دقیقا اگه اون شخص این کارو نمیکرد، اگه به هدایت ربش گوش نمیداد، چرخ موتور استادم خالی از باد باقی می موند! چی باعث میشه اون شخص این کارو بکنه؟! چیزی جز هدایت پروردگار؟!
چقدر لذت بردم از اینکه بین مسیر، یه هر مکان زیباتر و با ویوی عالی تری که میرسیدن توقف میکردن و از منظره لذت میبردن! یعنی فقط موتور سواری و خستگی نبود! بلکه همون مسیر رو لذت بخش میکردن!
ما هم باید در مسیر حرکتمون به سمت درک قوانین خداوند، طوری مسیر رو طی کنیم که علاوه برتلاش برای رسیدن به مقصد، از همون مسیر لذت ببریم و هزجا لازم شد استراحت کنیم اما جا نزنیم!
زمانی که دیدم استاد مشغول استراحت هستن و گفتن که به باقی دوستان گفتن که حرکت کنن… با خودم گفتم چه طور میتونستن این کارو بکنن؟
مسیر به این دشواری
فعالیت به این سختی
از طرفی هنوز اونقدرا مهارت این مسیر رو پیدا نکردن …
چه چیزی جز ایمان به یک نیروی قوی تر که همیشه مواظبشه میتونه باعث این تصمیم بشه!؟
چه چیزی جز ایمان میتونه باعث این تصمیم بشه؟!استاد که دوربین رو بر روی موتور نصب کرد خیلی خوشحال شدم! چراکه این تجربه ناب از موتور سواری در دل یوتا رو به منم منتقل میکرد!
منی که باورم نسبت به موتور سواری چقدر عوض شده بود خیلی دوست داشتم موتور سواری رو از این زاویه ببینم.
خصوصا اون ۵ دقیقه آخر فایل لایو۶ که شب قبل دیدم و موتور سواری استار رو نشون میداد، حسابی منو تشنه ی یک تجربه جدیدتر کرده بود.
میکس اون آهنگای محشر رو این منظره زیبا و پر از چالش ایده ای عالی بود!
باید اعتراف کنم که من و دوستم اون آهنگا رو پیدا کرویم و دانلود کردیم. به قدری انرژی بخش بود
فقط اون قسمتی که موتورسوارا به دلیل سختی مسیر توقف کرده بودن اما استاد عباس منش چشمک خداوندش رو دید و حرکت کرد!
چقدر زیبا بود که با این کارش حتی اون موتورسوارهایی که توقف کرده بودن رو تشویق به حرکت کرد!
درود بر شما استادم که معتقدین کار نشد نداره!خدای من یه سریا حتی با سگ شون اومده بودن!
بازم علامت سوال همیشگی و عدم آگاهی از باورهای قشنگشون که باعث میشه چنین حرکات خارق العاده ای انجام بدن …
خب چه باوری باعث میشه پیرزن ۸۰ ساله سوار جیپ تور بشه؟!
چه باوری باعث میشه یک خانم، تک و تنها با یک دوچرخه و با سگش، وارد این جالش بشع!؟
چقدر افتخار میکنم به شما استا. عزیزم که تونستین انجامش بدین و از پسش بر اومدین!
با دیدن زیر نویس “این قسمت ادامه دار … ”
انگار قلبم نشانه دیگه دریافت میکنه و مشتاق تر ، منتظره قسمت بعدیشو پیدا کنه!
چرا که هدایت خداوند بود که ما رو اول به لایو۶ یوتا و الان به سفرنامه یوتا بیاره و باعث بشه کلی خواسته جدید در وجود ما شکل بگیره که باز هم فراوانی و ظرفیت ما رو گسترش بده. که باز هم فرکانس نابمون رو اینطوری ادامه بدیم و لذت ببریم از زیبایی های مسیر!
خداوند رو بینهایت سپاسگزارم بابت هدایت به هزار شیوه ختلف
هدایتی که بعد از تعهد رخ میده
وقتی ببینه متعهدانه زمان میزاری و کار میکنی و با ایمان جلو میری.
امیدوازگرم خداوند هر لحظه ما رو به درک بیشتر قوانین هدایت کنه که بتونیم با اجرای بی نقص تر قانون، نتایج بی نقص تری هم بگیریم.
عالی بود یزدان جان بی نهایت لذت بردم واین طرز نگاهتون رو تحسین میکنم من چندروزه ک دارم فایلای استادو نگاه میکنم و کامنت بچه هارو میخونم یکی از کامنتایی ک خیلی رو من تاثیر گذاره و باورهامو تقویت میکن کامنتهای شماست امیدوارم همیشه موفق باشی و به تموم ارزوهات برسی 🙏❤💛💜
قطعا این شما بودی که در وهله اول، با فرکانست در مداری قرار گرفتی که این حرفا برات مفید باشه.
آرزو میکنم همینطور که فایلارو میبینی، درک کرده هه و فهمیده هات از اون فایل رو کامنت کنی تا به درک خودت و بقیه کمک کرده باشی.
که صد البته اول از همه بخودت کمک میکنی جرا که شنیده ها به شکل کلمات درنیاد، درک صورت نمیگیره و تا درک صورت نگیره، عملی در کار نخواهد بود و تا عملی درکار نباشه، نتیجه هم در کار نخواهد بود
راستش 25 دقیقه زمان دارم، بهتره بنویسم.
سلام
سلامم بازم به روی ماهت ای هم پاره ی ارزشمندم
اصلا اینجا این سایت، یک کهکشانِ دیگه است
خداروشکر خداروشکر خداروشکر
تصاویر زیبا، صحنه های شگفتی ساز، ویوی عالیی، دوربین بینظیر، خلاقیت یعنی استفاده از همون داشته های ارزشمندت برای اون چیزی که تو را قلقک داده و میخوای خلقش کنی ( مثل گذاشتن ایفون به جایی که منتظر بود! کنار آیینه! )، صداقت، سلام، تحسین کردن، خندیدن، اینکه حالا اونا این جیبپه اون موتورسواره رفته بابا این دوچرخه سواره وای خدایی من چطور رفته خب اگر تونستند منم میتونم، ادیت عالی، موسیقی های الهام بخش و مثبت، امکانات عالی.. یک روحیه ی اماده. همه و همه را دیدم و تحسین کردم ولی تحسینم از اونجایی که خودم را یک کوچولو میشناسم تحسینم زمانی کامل تر میشه کارم زمانی کامل تر میشه که در موردش بنویسم.
بنویسم که چه چیزی را درک کردم
همین امروز که روزی از روزهای بینظیر خداست
خواهر زاده ی عزیزم اومد پیشم ساعت 11 و محمدباقر کلاس هفتمه، و برای کاری پیشم اومد
میخوام در مورد ” هدف ” بگم. چیزی که صبح به محض فرصت داده شدن یک روز دیگه برای زندگی خدای درونم گفت
گفت: هر وقت محمد باقر اومد برگه را بذار کنارش و یک قلم بهش بده تا بنویسه هدفش را:
ما میخواهیم در مدرسه یک بازارچه راه بیاندازیم که فقط برای کلاس های هفتم است در واقع معلم میگوید این فقط برای این است که روی شما ” باز ” شود ( مارکو: بترس ولی اقدام کن! خیلی جالبه این هم زمانی دیدن این قسمت برای امروز و اومدن خواهرزاده ی گلم .. و از اونجایی که میدونم من نویسنده ی ابر توانایی هستم و بسیار خلاق میدونم و مطمئنم که خدای درونم همینجوری که داره بهم الهام میکنه و من مینویسم، یک نوشته ی بینظیر خلق میشه، so Let’s go ، اها یک اتفاق باحالی که الان افتاد این بود که اومدن دم در و 230 هزارتومن بهم پول نقد دادن، خب ادامه میدیم ) و این هم میگوید نه غذای سرخ کردنی و نه خوردنی نه بازی ممنوع است و نمیتوانید ببرید و میگوید که اگر به سمت صنایع دستی بروید بهتر است حال من با خود فکر کردم که اگر بخرم از بازار گران درمیاید ولی اگر ” تولید ” کنم نه پس ” تصمیم ” گرفتم که تولید کنم و در مدرسه برای جشنواره حضور داشته باشم.
بهش گفتم من چه کمکی میتونم بهت بکنم:
حال من از شما کمک میخواهم که کمکم کنی تا من در این جشنواره رو سفید بیرون بیایم حال چگونه میتوانی کمک کنی؟ راستش من تفکرم این بود که با هم دریم کچر درست کنیم ( من قبلا درست میکردم و به هر شهری میرفتم به سفر بساط میکردم و هزینه های سفرم را در میاوردم و در ادامه با تکامل و خوردن به تضادهای دوست داشتنی و بزرگ شدن من و تجربه ها و رفتنم به مدارهای خیلی بالاتر و مهم تر به ندای درونم گوش کردن دیگه اون را گذاشتم کنار چون حالا میخواستم همه چی را راحت تر بدست بیارم چون لایقشم چون باورش کردم و همانا این و همانا بازم هدایت لحظه به لجظه خدا ) چون من هر چه تمرین کردم شل درامدن پس اگر ممکن است ( خیلی با این تیکه اش کف کردم ) به من کمک کنن. البته نه اینکه فقط تو درست بکنی بلکه با هم با کمک یکدیگر. من هدفم این است از اومدنم به اینجا.
از اون ساعت تا حالا شروع کردیم با در نظر تکامل اموزش self made خودم در این کار بهترین ورژن درست کردنش را با هم جلو رفتیم و بهش این احساس را منتقل کردم که میتونه، بترسه ولی اقدام بکنه
بترسه خراب بکنه! نه خرابی وجود نداره، ما یا میبریم همون فرکانس و باورهامون را یا تجربه میکنیم. یعنی ممکنه چیزی را خلق کنی که دوسش نداشته باشی حال نکنی باهاش حالا میتونی ببینی اشتباه کارت کجا و یا کجاها بوده و درستشون کنی و اینجوری تکاملت را جلو و جلوتر ببری.
تو میتونی!
فقط انجامش بده!
استاد عزیزم شما هدف داشتی، ترس داشتی ولی اقدام کردی، خیلییی خوبشم اقدام کردی
وای خدای من اون دقیقه 5 خیلی برام جالب بود هرچند یکبار قبلا فایل لایو را دیدم ولی انگار الان بایستی اون را میدیدم، یعنی همون چیزی که زندگی را داره ساده تر میکنه راحت تر میکنه شما هم حواستون بود؟!
همون پدری که یک نشیمن برای برای دختر نازنینش هم پاره ی من درست کرده بود و به جای بغل .. واوو باریکلا
خوشحالم که امروزم قسمتی دیگه از سفرنامه را دیدم.
یعنییی خیلی خوشحال
و خیلییی خیلیی خوشحال تر و سپاس گزارتر برای اینکه از همین فرصت چند دقیقه ای برای نوشتن استفاده کردم.
خیلی خوبه که هیچ مقاومتی ندارم برای نوشتن و با کمال میل مینویسم.
این خبر خیلی خوبیه.
دوستون دارم
سلام محمد مارکو عزیز
چند روز پیش یادته برات کامنت گذاشتم گفتم همزمان روی فایل نشانه ی من رو برگه دیگه ایی از مرورگرم کامنت شما رو خوندم و کلی تحسینت کردم و کلی اون روز توهوا و تو فضا بودم.
https://elmeservat.com/fa/results-of-master-abasmanesh-teachings-09/comment-page-10/#comment-1050173
این کامنت رو میگم اگر یادت بیاد.
امروز یهو یادم اومد راستی من نشانه ی منی که میخواستم روش کامنت بنویسم تا لینکش برای شما کپی نکردم بیاد. کدوم بود….!باورت میشه مثل یک سوزن در انبار کاه تمام نشانه های من خودمو رو از27 دی مرور کردم. کامنت صفحاتش رو بالا پایین کردم. تا یادم بیاد تا پیدا کنم. مثل یک کار نیمه تمام تو ذهنم مونده بود. خداروشکر از بین این همه گنج اون دوتا کامنتت رو که گفتم مال سال 98 بود پیدا کردم… به هر حال برو حالشو ببر مارکوپولوی سپاس گزار ثروتمند
همین کامنت رو بری بالا به کامنت دیگه ات که خیلی گفتم خفن خاطراتی نوشتی میرسی.
اینم یک بخش کوچیکه اون کامنتت(بالای همین کامنت برو کاملش رو بخون):
واقعا باید ذهن را تربیت کرد عادت به حرکت عادت به اینکه وقتی همه چی خوبه باید تغییر کرد اون موقع وقتشه.
تقدیم با عشـق
خدایا شکرت که تونستم پیدا کنم و الحق که جوینده یابنده است چون تویی دارم که پاسخ دهنده است.
خدایا شکرت برای این نشانه ها، برای این یادآوری ها
خدایا شکرت برای وجود این دوستان ارزشمند و در مسیر رشد و توحیدی ام
ارادتمندت فهیمه
سللااااااام
چندباری که توی فایل های مختلف شنیدم استاد درباره تریل یوتا و تجربه ای که داشتن صحبت کردند و به اون وقایع رفرنس دادن، مشتاق دیدن این قسمت شدم و اخرین باری که شنیدم اعلام کردم دلم میخواد بدونم کدوم قسمت سفر به دور آمریکا هست، و در درونم به حسی بهم گفت که مطــــمین باش یک روز قطعا میبینیش، و این فایل امروز نشانه روزانه م بود و دارم هم لذت میبرم از دیدنش و هم درسهای خیلی مهمی گرفتم، هم یک تمرینی بهم گفته شد که انجام بدم، یعنی از مرحله خواسته ای که در ذهنم شکل گرفته بود به مرحله ابراز رسید( مشخص کردن خواسته و اعلامش) … این نوع اعلام درخواست در واقع یک نشانه برای تایید این تمرینی که برای خودم مشخص کردم…
تمرین رو در ادامه مینویسیم به امید خدا….
.
استاد میگه که «بدون نگرانی بچه ها رو آوردن و همه راحت و بدون نگرانی راه میرن و هیچ اتفاقی هم برای کسب نمیفته و هیچکس هم جز من نگران نبود
وقتی متفاوت فکر میکنی، متفاوت نتیجه میگیری»
(وقتی من نخوام که بیفتم خوب نمیفتم، چرا باید فکر کنم با وجود اینکه نمیخوام ولی قانونه که بیفتم؟! یا خدا میگه بذار این داره سرپیچی میکنه از قانون ( قاتون اشتباه توی ذهنم که خودم خلقش کردم البته) بذار مواظبش نباشم تا بیفته !!!! )
در صورتی که اینطور نیست، قانون اینه که واقعی بخواب سالم بمونی می مونی ! نه اینکه افتادن رو تجسم کنی پس میفتی، همونطور که تجسم کردی!.
نگران نباش تا اون چیزی که ازش میترسی سرت نیاد.
استاد میگه که « نمیدونستم قراره کجا برسم یا چه اتفاقی قراره در انتهای مسیر بیفته، نیمه راه میخواستم برگردم ذهنم منطقی نبود براش زحمت این راه، برای همین میخواستم برگردم
ولی دیدم کسانی رو که داشتن برمیگشتن و خوشحال بودند»
الله اکبر
خدایا من بهت گفته بودم که دلم میخواد با مثال زدن قانون رو بهم یاد بدی، چقدر زیبا داری برام مثال میزنی، با چی؟! با سفر با تجربه سفر،،، برای من که تمام وجودم برای سفر کردن میتپه، و مطمین هستم که در زندگی قبلیم احتمالا یک پرنده مهاجر بودم…
این راهی که درش هستم هم همینه
باید برای خودم مشخص کنم ته این راه میخوام چی باشه که برم سمتش و ادامه بدم، که بخاطرش عادت های اشتباه قبلم رو که ذهنم بعنوان کنج امنیتم میکنه ترک کنم، که ذهنم خاموش بشه از نجوای منفی و از نیروی مثبتش استفاده کنم.
باید مشخص کنم
اینهایی که خوشحال و به مقصد رسیده دارن برمیگردن مثل حامد، پریسا، نرگس، هرمز، هوشیار و تمام کسانی که من میشناسمشون و باهاشون آشنا هستم، مثل تمام دوستانی که توی سایت هستیم با هم و نتیجه عالی بی نظیری گرفتن که منم همونها رو میخوام، هستند.
پس
من باید برسم
به چی؟!
ـــــــ به دقیقه ۶ فایل رسیدم
استپ ش کردم و فکر کردم
آیا من مشخص کردم که چی میخوام و به کجا میخوام برسم؟
آیا نتیجه رو هر چه پیش آید خوش آید در نظر گرفتم؟
من که اعلام کردم خواسته م رو که میخوام فایل یوتا رو ببینم و دریافت کردم
آیا نباید خواسته هام رو هم مشخص کنم؟ بالاخره جهان باید بدونه من چی میخوام که بهم بده
مثل فروشنده ای که تا من بهش نگم چی میخوام، نمیتونه جنس رو بیاره و بهم تحویل بده…
تمرین
بنویس چی میخوای؟ دقیق اعلام کن …
_ من میخوام سفر برم، همه دنیا رو بگردم و تجربه کنم و از نزدیک ببینم ، میخوام اینجا توی یوتا عکس بگیرم زیر این طاق سنگی زیبا در حالی که خیلی خیلی خیلی راضی و خشنود هستم و با عشقم هستم، خداوندم هدایت و حمایت و تامینم میکنه در راه رسیدن به این خواسته م،
_ میخوام کار من و لذت من و سفرهای من یکی باشه، میخوام آزاد مثل استاد باشم و لذت ببرم از آزادی زمانی و ازادی مکانی و ازادی مالی م
_ میخوام کار خودم رو شروع کنم با ایونت های دسته جمعی هستم ایونت ونکوور و به هلدینگم برسم
_ میخوام خونه م دیوار شیشه ای یا یک پنجره بزرگ داشته باشه و منظره ش طبیعت و شهر ترکیب باشه
_ میخوام یه تراس خودمونی داشته باشه که بشینم و نفس عمیق بکشم و هوا رو حس کنم
_ میخوام همیشه بارونی باشه و خنک
_ میخوام همیشه جیبم پر پول باشه و دلم آروم
_ میخوام دست به خاک میزنم طلا بشه
_میخوام که مطمین و موفق باشم هر قدمی که بر میدارم
_میخوام آسان بشم برای آسانی ها
_ میخوام هر کسی و هر چیزی که در زندگی من میاد برای سهولت و برکت امور زندگی من باشه
_میخوام مومن واقعی باشم، همونی که خدا میگه نه ترسی دارند و نه غمی از گذشته
_ میخوام آینه ای از قانون استفاده کنم، دستمو میبرم بالا توی آیینه هم دستم هویت بیاد بالا
.
خدایا شکرت برای شجاعتی که داشتم و خواسته هام رو نوشتم
.
ـــــــ
این دوچرخه سوارها با دوچرخه اومدن چون هدف داشتند، چون نگفتند تا ماشین یا موتور نخریدیم نمیریم، چون اینقدر هدف شون و لذتشون براشون مشخص و واضح بوده که میدونستن از هر راهی هر قدمی براحتی میتونن بهش برسن… چون میدونستند که ته خط به چی میخوان برسن، تحت هر شرایطی آدم میتونه برسه
این خودم هستم که تعیین میکنم میخوام چجوری برسم.
• امروزی که در ادامه هدایت های این روزها در ادامه تصمیم قطعی و مشخص کردن تاریخ مهاجرتم ( توسط خودم، نه تسلیم شرایط بودن و مناظر ایده ال شدن شرایط برای مهاجرتم گرفتم) هماهنگ با توانایی هام و قبول قانون تکامل الانم دارم دریافت میکنم
نگران نبودن
ایمان به قدرت خودم در انتخاب نتیجه ای که میخوام بگیرم
اتفاقی که در بهترین زمان و مکانش افتاد و این فایل نشانه امروزم شد برای اینکه
خدا میخواست بهم بگه
شیرین نگران نباااااااااش
باورت رو به من زیاد کن
قطعی وقتی مطمین باشی صد در صد که تو انتخاب میکنی نتیجه رو، در بهترین زمان و بهترین مکان بهت میدمش
## این ترمز و باور اشتباه رو هم اینجا پیدا کردم که توی ذهن قبلی و زندگی گذشته من
بهترین زمان و بهترین مکان یعنی جایی که دیگه همه چیز به مو بنده و لحظه مرگ و زندگیه، رسیدن یا تموم شدنه همه چیزهایی که میخواستم
در حالی که نه
بهترین زمان و بهترین مکان
بهتــــرینه، ایده آل ترینه##
خدایا شکرت شکرت شکرت
خیلی خوشحالم قلبم داره تندتر میزنه و ذوق زده ترینم از دریافت این آگاهی ها، وی عمل به اونها هم میخوام هدایت و حمایت م کن.
.
اون جیپ رو که دیدم و استاد که اینهمه تجربه سفر و دیدن اتفاقات و جاهای مختلف داره میگفت باورم نمیشه
یکهو یه آگاهی درونم گفت که
همین الان زندگی هایی در جریانه که من حتی الان فکرشم نمیتونم بکنم
اونقدر عالی و شگفت انگیز و راحت
که حتی توی تصوراتم هم نیست…
&&& پس من همیشه ازت میخوام خدای من که
_ هــــــرچیزی که میخوام ازت رو بهترینش رو نصیب من کنی
_ هر راهی میخوام برم، آسونترینش رو برام مهیا کنی
خداوندم فقط تو میتونی فقط تو
خدایا شکرت که از تو دارم میخوام
صد در صد
صددرصد این مقصد فعلی که برای قدم اول مهاجرتم انتخاب کردم، تکامل منه، خدایا شکرت قلبم به هیجان افتاده الان که دارم این جمله رو مینویسیم.
با دیدن این فابلها باور من تغییر میکنه
خدای من
نسبت به انجام کارهای غیرممکن و گذر از محدودیت های ذهنی که فقط خودم مسئولش هستم.
همه چیز امکانپذیره
توکل به خدا
راه میفتم و کمکم میکنه و تامینم میکنه
بقول استاد توی شروع تریل سختی که در پیش داشت
«انشالا خداوند منو حمایت میکنه»
.
چقدر جیپ ها تمیز هستند، یعنی طرف نگفته میخوام برم تریل توی صخره و خاک چرا تمیز کنم ماشینم رو…. گفته من عاشق ماشینم و تمیز بودنش هستم پس طبق استانداردم میرم و جهان کمکش کرده و تا اینجای مسیر تمیز مونده
میخواهی و می شود
میخواهی و قوانین برای تو تغییر میکند حتی قوانین طبیعت و خاک و هوا
عجله ای که استاد نداره و ایستاده و از دیدن توانایی ادم ها لذت میبره بجای عجله کردن برای رفتن تا اخر راه، توقف کرده و داره لذت میبره، درس میگیره.
خواسته ها در درپنش شکل میگیرن، باورسازی میشه براش این شدن ها ، غیر ممکن نبودنها ، توانستن ها، .
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
یک انرژی خاصی دارم، احساس میکنم دارم حرکت میکنم، مقاومت و ترمزهام کمتر شدند انرژیم بیشتره
قلبم بازتر شده و این نشونه نعمت زندگی منه
نشونه دریافت خواسته هامه
.
و قسمت پایانی فایل
.
و در انتهای این راه، جاده صاف و راحتی میرسم که سرعتم بیشتر میشه و سختیش کمتر و لذتش بیشتر
دقیقا همونجایی که احساس میکنی ته کشیدی، اخر راه و رسیدن به نتیجه س و میخوای دست از حرکت برداری
یک قدم مونده
فقط
یک قدم مونده شیرین ، ادامه بده که تو به راه راست کسانی هدایت شدی و حضور داری که بهشون نعمت داده شده
رسیدنت نوش جونت باشه
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدایا شکرت که دوباره هدایتم کردی به این مسیر توحیدی
به به استاد گلم و لباس قشنگشون چه قدر قشنگ و زیبا این بیابان و آسمان و چه قدر قشنگ گفتی که مادرها اصلا نمیترسن و بچه هاشون رو رها کردند کنار اون صخره اونا به خدا اعتماد دارن چه قدر رها واقعا اینو میگم امشب هدایت شدم به این پست تصمیم مهاجرت داشتم به خودم قول دادم من تا فیلم رو دیدم زدم نشانه من این کلیپ بالا اومد به طرز معجزه اسا وقتی استاد رو دیدم اون آدما میخوام بزنم به دل خطر بزار گذشته خودم بنویسم منم خودمو محدود کرده بودم به خاطر ایده هایی که زمان میبرد ازش ثروت خلق کنم حدود ۸ماه بیکار بودم تو خونه البته میرفتم کار میکردم اما کم روی باورهام کار میکردم روی ایده هام اما تصمیم گرفتم هیچ وقت بیکار نباشم به قول استاد میگه هیچ وقت بیکار نشو برو قدم بر دار خدا قدم های بعدی رو بهت میگه مثل رزا که انگلستان بود از دانشجویان استاد توی همین سایت هست طرف از رستوران شروع کرد به یک ماه نکشید هدایت شد بع جایی که رسیده ۸۰میلیون دارمد داره منم تصمیم گرفتم حرکت کنم
اینو یادم نمیره علی هیچ وقت بیکار نشین
بیکار بودن ،بدبختی میاره مدارت پایین میاره
واقعا تصمیم گرفتم فقط با همین کلیپ امشب آماده زود بخوابم و مهاجرت کنم از صفر از صفر
خودمو میبخشم بابت گذشته خدایا منو ببخش و منو هدایت کن به مسیر توحید
واقعا هیچ برنامه ریزی ندارم برای فردا ذهنم کمی نجوا میکنه میگه علی بری بدبخت میشی من میخوام بزن به دل ناشناخته ها
امشب مینویسم
ساعت 21:22
1401/8/24
مهاجرت به جایی که نه میدونم قراره چه کاری انجام و قراره چه جور جایی باشه
خدایا منو فردا بع فراوانی ها و جای خوب اون شهری که میخوام هدایت کن
خدایا توکل میکنم به خودت
خدایا تو توکل کنندگان رو دوست داری
خدایا میدونم پیش تو شاغلم خدایا میدونم تمام شغل ها تمام ثروت ها تمام شرکت ها دست تو هست مدیرش تویی منم نگرانی ندارم با خیال راحت میرم
من میام ادامه داستان مهاجرت رو باعشق مینویسم !!!!
روزی که تصمیم مهاجرت گرفتم با دیدن همین کلیپ دوتا چهار تا نکردم فقط اقدام کردم خدابا شکرت
ای خداااا من اینجا نبودممم حالا استااااد من جزء همون دسته دیوانه هستم که تو توضیحات گفتید? :D:D یعنی واقعا برای همچین مواقع کلم داغه و از بچگی عین بز کوهی از دیوار و کوه و کمر میکشیدم بالا و پایین و بدطور دیوانه موتورم!!! استاد حال کنننن واسه خودت اونجا تو اون منظره فوق العاده! من اگر بودم اصلا ذره ای شک به دل راه نمیدادم چون هم عشقشو داشتم و هم آرامش و هدایت پروردگارمو و همممم اینکه با یه همچین وسایل هیولایی که اصلا اعتماد میکنه آدم بهش و جنسهههه الصِ الصصصص به قول شما :D ;) و دیگه امانش نمیدادم و میکشیدم بالا و پایین. چون واقعا دوست دارم استاد من دیوانه هیجانم! یکی عشق موتورم هر نوع موتوری ، یک هم خلبانیییییییییی واااای اگه یه روز از عمرم باقی مونده باشه باید حتما خلبانی رو تجربه کنم و پرش آزاد از ارتفاعات بالا و پرواز با این لباسای مخصوص هست آدم عین خفاش تو هوا پرواز میکنهههه ای جووون که تو اِمریکا اینارو تجربه کنم اوووووووووووف ???
با این شور و شوقی که تو واسه تجربه خواسته هات داری ?
واسه خدا راهی به غیر از اجابت نذاشتی ???
عالی بود پسر ? دمت گرررم
تو میرسی و تجربه ش میکنی ?? فقط خیال راحت نداریم
?میدونم به لطف خدا حواست هست ? اشاره به داستان حضرت یونس
قربونه تو داداچ ??
مرسی از انگیزه و تشویقت نیما جان، آره واقعا اینا از اهداف عالی زندگیم هستن و واقعا همیشه از بچگی شور و شوق و عشقشو داشتم خیلی خیلی زیاد. همیشه هم تهه دلم یه ندایی یه حسی هست از جانب خدای مهربون که توی مکان و موقعیت و فضای مناسب و رویاییش که امریکا هست و من دیوانشم همه این چیزارو تجربه میکنم با آزادی و فراغ بال بدون محدودیت?
برات آرزوی بهترین ها رو دارم نیما جان و سلامتی و حال خوب هر روز و 24/7 ??
سلام و درود بر شما
منم پایه خلبانی و اون لباس های خفاشی هستم.
هر چند گواهینامه رانندگی نگرفتم هنوز، ولی خلبانی دوست دارم.
با آرزوی بهترین ها برای شما?
درود و دو صد بدرود بر شما ??
به به چه اسم پروفایل زیبایی آفرین ???
منم برای شما آرزوی سلامتی و حال خوش و شور و شوق و هیجان هر روزه دارم (چون باقی چیزا خودش میاد? ) و امیدوارم که گواهینامه هرچییی عشقتونه رو بگیرید و حالشو ببرید.
و..
امیدوارم همگیییی باهممم بریم به سمت منازل استاد تو اِمریکا ???
پیش به سوی امریکااا ????
سلامی دوباره به آقای محترم
ممنون از تعریف تون، من این اسم رو خیلی دوست دارم و واسه خودش داستانی داره با من… حالا توضیحش رو یک روز در پروفایلم مینویسم.
اسم پروفایل شما هم جالبه،یکی از سری ماموریت های آپولو و…. حس یادآوری نجومی فضایی خوبی به من میده.
تشویق تون برای گواهینامه با حال بود.سپاس
پیش به سوی آمریکا و فراتر از آن..?
درود بر شما دوست هم فرکانسی من.
بله منم مشتاقم بخونم داستان شما رو توی پروفایلتون.
بله من علاقه بسیار زیاد و توصیف ناپذیری به نجوم و فضای لایتناهی دارم،ستاره ها،کهکشان ها،و مخصوصا دستاوردهای بشر و بزرگترین و بهترین سازمان فضایی یعنی ناسا و اِمریکا برای این علوم و تحقیقات و گام های بزرگی که برداشته شده برای کیهان و کیهان شناسی. ارادت خاصی به آپولو یازده دارم? و سه فضانورد استوره ای و تاریخی که نیل آرمسترانگ، باز آلدرین،و مایکل کالین که در این عملیات بودند و مخصوصا جمله طلایی و بسیار زیبا و احساس برانگیز نیل آرمسترانگ که بعد از اولین گامی که بر روی سطح ماه گذاشت گفت: “این گامی کوچک برای یک انسان و جهشی بزرگ برای بشریت است”
این جمله یه حس عجیب و فوقالعاده در من همیشه ایجاد کرده از همون بار اولی که جمله رو دیدم و به گوشم رسید عجیب تو دلم نشست و همیشه عاشقش هستم، عاشق فضا،فضانوردی و کیهان کلا.
منم سپاسگزارم از توجه و حس خوبی که دوباره باعث شدید به من داده بشه هم با تفکر و تعمق در فضا و نوشته های خودم و هم باقی داستان.
واقعا پیش به سوی امریکااا و فراتر از آن ???
سلام به آپولو۱۱ پراندیشه…
درورد بر عمق نگاه و دیدگاه تون…?�
کاملا درک میکنم چون خودمم همین چیزها رو که گفتین برام یک احترام درونی خاصی داره و ارزشمند…
چه جالب اون رو جمله که گفتین منم دوست دارم و نگاه ژرف آرمسترانگ در اون لحظه رو دوست دارم…
واقعا چه جالب…
داستان هم مداری رو میبینید…
قول استاد…
من اون جمله رو جدیدا برای پاسخ روی دیدگاه همسرم نوشتم ولی دقیق یادم نبود?
به زودی در پروفایلم خواهم نوشت…
پیش به سوی فراتر از خود…
سلامممممم به استاااد خوشگلللممم
سلاممممم به خانم شایسسسسته مهربووووونم
سلامممم به دوستان همیشه خوشحالم
??
من هنوز این فایل ندیدم ولی یه نکته ایی از دیروز و امروز میخوام بگم.
دیروز که من کامنت گذاشته بودم توی فایل “شیوه استفاده از امکانات سایت قسمت سوم” شبش دیدم کامنتم توی کانال قرار گرفته خب نتیجه چی میشه ؟؟ احساس خوبم بیشتر و بیشتر شد
بعدش که نشستم به فکر کردن بیشتر به درک اصل قوانین حاکم بر جهان هستی رسیدم و آن اصل، احساس خوب.
همه ما آگاهی داریم که احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد ولی اینکه چقدر باورش کردیم و چقدر به درکش رسیدم تکامل و تمرین میخواد.
تو کامنت قبلی توضیح دادم که جدیدا دوره راهنمای عملی رو مجدد شروع کردم و فقط نزدیک به دوهفته ست که روی جلسه 1 زوم کردم.مخصوصا 6 دقیقه اول فایل.
توی 6 دقیقه اول کل حرف استاد اینه: اگر محتاج و نیازمند چیزی یا کسی هستین، دارین ازش دور میشین.
من ساعتها به این جمله دارم فکر میکنم و از خودم میپرسم که مهرداد به چه چیزایی محتاجی؟؟؟ به چه چیزایی نیازمندی؟؟؟؟ فکر پشت فکر….. و هرچی بیشتر فکر میکنم میبینم که به چه چیزایی چقدر وابسته م چقدر محتاجم و چقدر نیازمندم.
به هرچیزی که محتاجم مینویسم و میبینم که دارم ازشون دور میشم و در عوض، چیزهایی و کسایی میبینم که بهشون نیازمند نیستم وبه راحت ترین و ساده ترین حالت ممکن خودشون میان سراغم و نیاز نیست من سراغشون برم.
همین 6 دقیقه اول فایل جلسه اول دوره راهنمای عملی چنان منو به فکر فرو برده و چناااااااااااااااااااااان احساااااااااااس آرامشی داده که هر روز داره احساسم بهتر و بهتر و بهتر میشه.
اینارو گفتم که بگم وقتی هدایت شدم به فایل “شیوه استفاده از امکانات سایت قسمت سوم” و نظر خودم دیدم توی 2 دقیقه پایانی فایل که باعث بیشتر شدن احساس خوبم شد و بعدش کامنتی که زیر همون فایل نوشتم توی کانال قرار گرفت و به احساس بیشترم افزود.
نکته ش خیلی واضحِ، وقتی توجه میکنی به داشته ها، به چیزایی که بهت احساس بهتری بده، جهاااااااان هستی هم اتفاقاتی برات ایجاد میکنه که احساس خوبت بیشتر و بیشتر و بیشتر بشه .
حالا امروز من ساعت نزدیک 10 صبح از خواب بلند شدم و دیدم قبلش بارون امده بود، چنااااان حسم خوب شد که حد نداشت واقعا حد نداشت، رفتم بیرون و به ابرهای خوشگل پنبه ایی نگاه کردممممم که چه زیبا کنار هم قرار گرفته بودن و زیبایی بینظیری به آسمون داده بودن. هوای به شدت پاک و پر عطر رو استشمام کردم که دوست داشتم باهاش یکی بشم و صدااااااااای بینظیر گنجشک ها که اصلا احساس خوبم چندین برابر کرده بود و البته حیااااط به شدت زیبا و خوشگل خونمون که و حیاط زیبای همسایه مون و درختان توی خیابون همه اینا چنان جلوه ایی به این زیبایی داده بودن که من فقط دلم میخواست خودم بسپارم به این طبیعت و غرق توش بشم و سپاسگزااااااااار خداوندی که قوانینش بسیااااااار دقیق و هوشمندانه ست. ??????
وقتی توی این حال و احوال بودم بهم الهام شد که برو آتیش درست کن و صبحونه امروز توی حیاط بخور.
خانوادم رفتن مشهد و فقط من و داداشم و دوستش هستیم. رفتم تو باربیکیو حیاطمون آتیش درست کردم با عششششششق با لذذذذذذت ، بعدش روغن دمبه و جزغاله(اینو اگه نمیدونین توی اینترنت سرچ کنین حتما به شدت خوشمزه ست?) توی ماهیتابه ریختم داغ شد و بعدش تخم مرغ اضافه کردم وااااااااااااااای چه بوی دودی گرفته بود اصلااا بینظیرر…….
داداشمم سیب زمینی هارو با ورق آلومینیوم درست کرد و توی آتیش گذاشت . وقتی آماده شد نون سنگک هم اوردیم روی آتیش گذاشتیم که هم گرم بشه و هم بوی دود بگیره بعدش من رو فرشی خونه رو اوردم توی حیاط کنار گل و گیاه ها انداختم، داداشمم نعناع و ریحون از توی باغچه جمع کرد همراه با گوجه و ماست چکیده شروع کردیم بااااااا لذذذذذذت و عششششششششق به خوردنشوووون .????
اینقددددددددددرررررررر دوستش میگفت ایووووووووووووووول عجب ایده ایی ، مرسییییی مهرداد که گفتی اینکارو کنیم و……..
و کلییییییییییی احساس هر سه نفرمون عالی بود و احساس من بیشتر وبیشتر.
راستی اینو یادم رفت بگم. وقتی از خواب بلند شدم قبل از اینکه بیرون برم فایل “توانایی کنترل ذهن ” هم دیدم و توضیحات مربوط به جلسه 5 و 6 دوره جهان بینی هم خوندم که مربوط به احساس خوب و کنترل ذهن
همه این زیبایی هارو با عشق توضیح دادم که بگم
وقتی با کنترل ذهن به احساس خوب میرسیم لاجرم اتفاقات خوب بیشتر وارد زندگی میشه و احساس خوب بیشتر بیشتر بیشر میکنه تا جایی که اگه ادامه بدی و تمرین پشت تمرین باشه به پایداری میرسه و اون موقع ست که چناااااااان نعمت وارد زندگیت میشه که این جمله رو با تمام وجودت درک میکنی که :
با رسیدن به خواستهها به احساس بهتر نمیرسید، بلکه با احساس خوب که به خواستهها میرسید.
واقعاااااا بینظیررررررررررر همه چیز ، بینظیرررررررررر زندگیییییی و هداییییت رو دارم هرلحظه میبینم که خدا از من مشتاق تر که به احساس خوب پایدار برسم و بعدش به خواسته هام.
اصلا بچه ها وقتی آگاهانه ذهنتون کنترل میکنین و به احساس خوب میرسین و اینو تکرار میکنین، اگر شرایطی پیش بیاد که بخواد حستون بد کنه بخداا خدا جوری هدایتتون میکنه و شرایطی رقم میزنه که احساستون بد نشه و به احساس خوب برسین اینو من بارها و بارها لمسش کردم و دارم میکنم.
خیلی دوستون دارم
خیلی خیلی همه تون دوست دارم??
زندگی واقعا بینظیررررررررر
اگه میخوایم توحیدی رفتار کنیم
توحیدی عمل کنیم
توحیدی فکر کنیم
توحیدی باور کنیم
یادتون باشه که باید آگاهانه با کنترل ذهن به احساس خوب برسیم. با باورهای قدرتمند به احساس خوب برسیم
بعدش توی مسیر توحیدی میشیم. بعدش ظرفمون جوری بزرگ میشه که …………… فقط باید بهش برسی که درک کنی چی میگم…
بوسسسسسسسس به همه تون??????
عاششششششششششقتونم.
تا الان هم هرچی داشتم مینوشتم همزمان آهنگهای آلبوم Yann Tiersen – Amelie پلی میشد.???
?آگاهانه تلاش میکنم به وسیلهی «صدق بالحسنی»، به مدارهای بالاتری هدایت شوم تا، طبق وعدهی «فسنیسره للیسری» خداوند، آسان بشوم برای آسانیها. تا ثروت، برکت، سلامتی، عشق را مشتاق بشود برای همراهی با من و به دنبال من آمدن.?
به نام خالق زیبایی ها
استاد عزیزم اول از همه آفرین بهتون تبررررریک میگم که باترستون مقابله کردین و ازش عبور کردین . برام بازهم مرور شد که باید….. باااااید بتونم روی ترسهام پابذارم تا بتونم به جاهای زیبا تر پر هیجان تر خدا منو هدایت کنه و چقدر لذت بخشه حس بعدش که من تونستم اررررره من تونستم این راه دشوار رو با تمام ترسهام بگذرونم و ازش عبور کنم .
استاد عزیزم میدونم که میدونی چقدر این کلیپ گذاشتنهاتون تاثیر گذاره و مارو هدایت میکنه و لحظه به لحظه اش نه تنها برای ما بلکه برای شماهم درس بزرگی داره و ممنون که هر لحظه به فکر ما هستید و سپاسگزارم .
استاد عزیزم ……
اینکه حتی برای مهارتهای اون خانمی که با سگش اومده بود و از خدا سپاسگزاری کردین خیلی برام جالب بود و همش فیلمو میزدم عقب تا بازم بشنوم …… که گفتید واااایی خدایا شکرت ببین په جراتی داره چه مهارتی داره …… خب من یاد گرفته بودم برای زیبایی ها سپاسگزاری کنم اما الان این درس رو یاد گرفتم که ……
حتی ………. دیگران رو برای تواییهاشون و یا مهارتاشون علاوه بر تحسین انها ، پیش خودم خدارو شکر کنم بابت مهارتشون ….
خدارو سپاس بابت این کلیپ زیبا
خدای را سپاس بابت اینکه استاد عباس منش گلم تونست بر ترسهاش غلبه کنه و به مهارتهاش اضافه بشهههه ….
در پناه خدا باشید …..
به نام خداوندی که خالق همه ی زیبای هاست
سلام به استاد عباس منش عزیز و بزرگوار
سلام به خانم مریم شایسته ی عزیز و مهربان
سلام به مایک عزیز
خدارو هزاران بار شکر میکنم که خانم مریم مهربان وقت گذاشتین و این فایلای ارزشمند که هر قسمتش پر از درس و زیبای هست رو برای ما تهیه کردین
واقعا ازتون ممنونم
من قبلا وقتی حرف از دستهای خدا میشد با خودم فکر میکردم که سالی یه بار یه نفر میاد و کمک میکنه و زندگیم متحول میشه ولی با دیدن فایلای ارزشمند شما فهمیدم که هر روز دستای خدا تو زندگیم حضور داشتن و دارن ولی من نمیدیمشون اما من الان به لطف شما میتونم هر روز ببینمشون
وقتی حرف از زیبایی می شد با خودم میگفتم حتما باید برم یه جایی که خیلی قشنگ باشه ارامش توش باشه ولی وقتی فایلای شمارو دیدم فهمیدم که زیبایی همینجا کنارمه و هر لحظه هرجا حتی تو خونه ی خودمون هم بود ولی من نمی دیدم
برای شکر گزاری نمیدونستم که هر لحظه میتونم شکر گزار باشم فکر می کردم باید یه زمان براش جدا کنم و بشینم و یکی یکی برا همه چی شکر گزاری کنم
حل مسائل شما عالیه یعنی الان میفهمم که حل کردن مسئله به این معنی که هرچیزی تو زندگی پیش میاد یه مسئله اس و خودم به کمک خدا میتونم راحت حلش کنم
وقتی رانندگی می کنید و فیلم میزارید ماشینای اطرافتونو نگا می کنم همش با خودم میگم خدایا بابت این همه فراوانی شکر
بدون استثنا با هر قسمت اشک شوق ریختم که خدایا هزاران بار شکرت که به وسیله ی این فیلما چقد دید من نسبت به خودم و زندگیم تغییر کرد باید هزاران بار بشینم و فیمارو از اول ببینم زندگیتون مهربونیتون صبوریتون خدارو هزاران هزار هزار هزار بار شکر که هستید و من با شما اشنا شدم و وقت گذاشتید برامون از زندگی پر برکتتون فیلم تهیه کردید
من هر روز هزاران بار خدارو شکر میکنم که با شما اشنا شدم و همیشه از خدا برای شما سلامتی ، آرامش ، رفاه و خیر مطلق رو آرزو میکنم
واقعا ازتون ممنونم خدارو شکر که هستید و من با شما اشنا شدم
دوستون دارم خانواده ی عزیزم
سارا
خداجونم شکرت
سلام به اهالی خانواده باحال و پر انرژی
سلام ویژه تر به استاد باحال مون?
یعنی چی بگم بخدا از کجا بگم چطوری بگم واقعا فوق العاده عالی بود، یعنی این سفر با روح و روان من حسابی بازی کرده، خصوصا این قسمت های اخیرش که عمیقا روح و روان منو در هم کوبیده…. یعنی هر چی جلوتر میره واویلا تر میشه.
تو قسمتی که غار بود و اول با خوندن دیدگاه بچه ها ،دیدگاه گذاشتم و بعد دیدم?، گفتم رشته ام زمین شناسی هست و این قسمت هم معرکه بود معرکه…
من از اونجا که کنجکاو بودم در دوران دانشجویی یک تحقیق و سرچی درباره جاذبه های زمین شناسی دنیا کرده بودم و یک سری عکس دیدم و علاقه ام به ابهت و شکوه رشته مورد علاقه ام بیشتر شد.
و یکی از اون عکس ها همین طاق معروف بود که فقط میدونستم تو آمریکاست، مثل خیلی از پارک های ملی که یک جاذبه خاص زمین شناسی داره مثل گرند کانیون…
یعنی هماهنگی تا چقدر? اصلا معرکه بود که رفتین اونجا.
استاد یادتون باشه کلی فرکانس هم از خانواده صمیمی عباس منش براتون میاد که گاهی بی هدف پا در راه میذارین و میشه شگفتی و ذوق زدگی همه مون? البته بنظر من اون ندانستن و بی هدف بالا رفتن درونش کلی هدف بودا کشف زیباترین، دیدن و حرکت کردن در مسیر قدمت زمین تو درون خودش بود و کلی چیز دیگه که نمود باورها و انتظار شما از جهان بوده که بهتون به عنوان سورپرایز نشون داد….
دمت گرم استاد جون دمت گرم??
ممنون که رفتی بالا، ممنون که فیلم گرفتی ممنون که هستین.خدا جون شکرت.
واقعا موندم چی بگم بخاطر این اتفاق باحال…
اونجا یکی از جاذبه های باحال و دوست داشتنی من بود و هست،که یادم رفته بود.ممنون بابت یادآوری…
پیشنهاد میکنم حتما برین خیلی زیاد هستن و اینجا که دیدیم یکی از Delicate Arch که معروف ترین هست.
کلی دره و تپه و طاق …. چی بگم که فقط باید دید و لمسش کرد، حسش کرد.
دیگه از دید زمین شناسی اش نگم که هر لایه از این سنگ ها و اشکال و دره ها و طاق ها یک تاریخ داستان و قدمت داره?
من قطعا یک روزی اونجا خواهم آمد?
واقعا ممنون بخاطر این همه لطف.?
چه فضایی بود: رفتار آدم هاش یک جور معرکه بود و آسمان و اون طبیعت بکر و ناب یک جور. اون حس آرامش و اطمینان، حس آزادی و صعود، حس لذت و … وای که چقدر میشه گفت.
من که واجب شد سومین بار ببینم و بعد فقط بنویسم بنویسم بنویسم….
آسمان رو نگم که آبی آرامش بخش با هلال ماه تربیع اول که تلاقی او ذهن من آورد، تداعی زمین تا آسمان (من به نجوم و ستاره ها هر آنچه در آسمان هست علاقه دارم و به من اینو گفت که فهیمه اشتباه نرفتی از زمین تا آسمان یا از آسمان تا زمین…)
وای موتور سواری رو که نگو چه مکان ناب و بی نظیری.
چقدر درس داشت چقدر خداجون شکرت
درس مهم که چسبید به ذهنم دیگه به صورت عملی این بود:بترس و اقدام کن. با اون تصویر برداری خفن و ویژه استاد باحال مون قشنگ متوجه شدیم باید بریم تو دل تررررس. بری توش بزرگ میشی، یاد می گیری، پوست میندازی. یا به قول معروف “هر آنچه مرا نکشد قوی ترم میکند”
استاد ممنون ممنون ممنون بخاطر اینکه قطعا شما بزرگتر شدین، رشد میکنین و برای بزرگ تر شدن اینجور تلاش میکنید ممنون…
اینکه باید در مسیر یک جاهایی توقف کرد برای لذت بردن و لحظه ایی درنگ و سکوت، برای تصمیم گرفتن و قوای انرژی…
اینکه سر دو راهی ها میشه از با تجربه تر ها سوال کرد…
عالی بود شجاعت خودتون و آدم های دیگه که با ماشین یا دوچرخه میرفتن عالی بودن.
دیگه اشک شوق و تپش قلب و حس ناب نمی ذاره بنویسم.
هر چند که شب قبل دیدگاه نوشتم شاید به اندازه همون دقایق وقت گذاشتم و نوشتم ولی پاک شد، گوشی و سایت همه چی هنگید. اون دیدگاه حسم تازه تر بود، خصوصا با بوی باران و باران قشنگی که در شهر مون داشت میبارید و فقط دیدگاه خداجون شکرت رو فرستادم و سکوت کردم و دیگر هیچ…یک کلام با مقاومت بالاخره دیدگاه ام رو گذاشتم?
واقعا دیگر هیچ نمیشه گفت دیگه
سپاس سپاس سپاس از شما??
خداجون شکرت
خداجون شکرت
خداجون شکرت
استاد به خدا که کار شما دیگه از توکلم گذشته.شما دیگه کاملا تو بغل خود خدا نشستی.باور کنین الان که دارم این فایلا میبینم دست و پام از استرس خیس عرق شده.من ترس از ارتفاعم دارم فقط تو اون مسیر سخت که میومدین با وجودی که میدونستم الان تو سلامت کاملین فقط میگفتم خدایا کمکشون کن که استاد چیزیش نشه.خدای من، اونایی که ما میدیدیم به قول خودتون که هیولا بودن.ولی به نظر من هیولاتر از اونا شمایین که با این همه ترس چجوری پا تو مسیری گذاشتین که نه تنها راجبش شناختی نداشتین که حتی نه مهارتی.خدایا استاد شما واقعا الگویی.دیگه کی بهتر از شما که اینقدر واضح به ما و به منی که هنوزم ترسام بیشتر از توکلمه بگه بابا راهی شو خدا خودش باهاته اصلا این تو نیستی که میری این قدمای خداونده و تو فقط در اغوششی.که بگی از روزمرگیات دل بکن و پا بزار تو راهی که هیچ وقت حتی فکرشم نمیکردی یه روز بتونی امتحانش کنی،تا برسی به ناشناخته های وجودت تا ببینی که خداوند چه تواناییهایی بهت داده و تو تا حالا ازشون بیخبر بودی،که زیبایی هایی که تا حالا تو تصوراتتم ندیده بودی ببینی تا درک کنی جهانی هست ورای همه عاداتت ورای همه شناخته هات،و همه اون محدوده ایی که فکر میکردی همه دنیاته.استاد زندگیت اموزش عملیه تمام اموزه هاته.چقدر باید خداوندو برای قرار دادن این دست زیبای خودش تو زندگیمون شکر کرد اخه.استاد در اغاز یه راه جدیدی توی زندگیه کاریم هستم که هنوزم نتونستم همه ترسهامو در موردش کنار بگذارمو ایمان عملیمو ثابت کنم ولی دیدن این فایل واقعا برام پر از حرف بود پر بود از اگاهی و انگار اماده شده بود که بهم بگه دیگه واقعا خجالت بکش ومحکم خودتو به خدا بسپار و چشمکو ببینو با شجاعت ترساتو زیر تایر موتورت لح کنو برو جلو.استاد براتون ارزوی سلامتی دارم و هر لحظه به عنوان الگوی عالی زندگیم تحسینتون میکنم.
خداروشاکرم که بعد از معجزه قشنگش و هدایتم به سمت لایو شماره ۶ و سفر استاد به ایالت یوتا، امروز هم به طرز معجزه آسایی توسط دوست عزیز و هم مسیرم هدایت شدم به این قسمت از سفرنامه که دقیقااااا ادامه همون فایله!
خدارو بینهایت ممنونم بابت هدایت های قشنگش و دستان نازنینش
به محض اینکه فایل رو پلی کردم، اون منظره زیبا و خداگونه خیلی توجهم رو جلب کرد!
اون خوورشید تابانی که پشت صخره، با تشعشعاتش خودنمایی میکرد و در عین حال با گرماش صخره ها رو گرم کرده بود!
آره ….
درسته اونجا نبودم و نتونستم دمای اونجا رو بسنجم اما اون گرمی صخره کاملا برام قابل درک بود! انگار قبلا اونجا بودم😊
چقدر قبطه خوردم به اون آقایی که کفشاشو دراورده بود و به پاهاش، تجربه ی لمس صخره های گرم و گرد و صاف اون ناحیه خارق العاده رو داده بود!
حال اونا رو خریدارم که بدون هیچ زیراندازی روی همون صخره نشسته بودن و بدون هیچ حرفی فقط زل زده بودن به اون هیبت!
و چقدر خوشم اومد اون خانمی که دفترشو بازکرده بود و در حال نوشتن بود! اما وسطای نوشتن، با خودکارش بازی میکرد … انگار که مشغول فکر کردن و بازی با کلمات بود که جمله بهتری رو بنویسه! فقط خدا میدونه چه حالی داره مثل اونا تکیه بزنی به صخره پشتت و فقط بشینی و زل بزنی به منظره! به اون عظمت! به اون شکوه و هیبیت! که دره و صخره رو کنار هم قرار داده!
بازم همون سوال دیشب موقع دیدن فایل لایو ۶ به ذهنم رسید و با خودم گفتم یعنی چه اینا چه باورای زیبایی دارن که زن و بچه و پیرزن و پیر مرد همگی راهی ماجراجویی و سفرهای پر از چالش میشن؟!
چه باورایی باعث میشه که اون پدر بزرگوار، بچه کوچیکش رو بر کولش ببنده و با همون بچه ی کوچیک بیاد چنین مکانی با این سختی مسیر!؟
چی باعث میشه اون پیرزن و پیرمرد، با لباسای رنگ شادشون پا به چنین مکان و مسیری بزارن؟!
اگه ما جای اونا بودیم چه طور فکر میکردیم و چه باورایی داشتیم؟
چی باعث میشه اون خانم و آقای شرقی، از شرق جهان به غرب جهان سفر کنن و پا به چنین مکانی بزارن؟!
واقعا تفاوت باورها چقدر تفاوت رفتار و تفاوت شخصیت رو سبب میشه که یه سری افراد با این انرژی و تعهد، ثانیه های زندگی شون رو اینطوری میگذرونن و یه سری دیگه … .
دیدن اون آرچ اصلی نماد یوتا چقدر برام لذت بخش بود!
چون در فایل لایو۶ که دیشب دیدم خیلی دنبالش میگشتم … یعنی دنبال همون آرچی بودم که استاد باهاش سلفی گرفته بودن! و متاسفانه نتونستم پیداش کنم و با علامت سوال ذهنم ادامه فایل، یعنی این سفرنامه رو دیدم. چقدر خوشحال شدم با دیدن همون آرچ معروف!
چون بک گراند کامپیوترم هم همینه!
چون تصویر پروفایل استاد در اینستاگرام هم همینه!
برسیم به قسمت موتور سواری استاد …
چقدر ذوق کردم با دیدن اون همه موتور روی اون صخره ها کنار هم …
چقدر متناسب بودن با فضای اونجا
خدای منلباساشون، تجهیزات و کلاه شون!
یاد بازی های کامپیوتری موتور سواری افتادم که بچگیام بازی میکردم.
اون موقع فقط فکر میکردم چنین مکان ها و ورزش هایی فقط توی بازی ها و فیلم هاست اما با دیدن این صحنه به وجودشون پی بردم! به بودنشون …. به واقعی بودنشون! به اینکه میشه! هست! شده! و اینا همه یعنی گسترش هرچه بهتر باور فراوانیم، به لطف هدایت خداوندم به این فایل.
بینهایت شکرگزار خداوندم هستم که به طرق مختلف، هرروز هدایتم میکنه به سمت رشد بیشتر!
رشد بیشتر یعنی افزایش ظرفیت آگاهیم!
افزایش ظرفیت باور فراوانیم!
و افزایش ظرفیتم برای دریافت نعمات بیشتر!
با دیدن این فایل، چقدر باورای مخربم نسبت به موتور عوض شد!
منی که از بچگی بهم گفته بودن موتور، مخصوص پسرای بد و لا ابالی خیایونه و …
با چنین دید و باوری بزرگ شدم و اصلا دنبال یادگیری موتور سواری نرفتم!
اصلا حتی بهش فکر هم نکردم!
من با این پیش زمینه و با این باورا، با صحنه ای روبرو شدم که گروهی موتور سوار حرفه ای، با تجهیزات حرفه ای و در مسیر حرفه ای هستن که پزشک هستن! خدای من! تفاوت باورها چه میکنه! اونا با چه باورایی به اینجا رسیدن و ما و پزشک های ما چه طور؟!
چقدر تفاوت باور میتونه باعث تنفر از یک چیز و یا عشق به یک چیز بشه!
فکرشو بکن گروهی پزشک متخصص نه تنها دنبال موتور سواری رفتن و موتور سواری رو یادگرفتن، بلکه با موتورای حرفه ای و تجهیزات حرفه ای در مسیری حرفه ای تر مشغول رسیدگی به علاقه شون و سبک زندگی شخصی شون هستن!
ولی ما فکر میکنیم که پزشک فقط تو زندگی باید درس بخونه و تا آخر عمرش سخت درس خوندن رو ادامه بده! مایی که کلی باور نادرست و غلط نسبت به این قشرداریم و معتقدیم که انجام چنین فعالیت هایی برای پزشکا افت شخصیت داره و یا نمیتونن از پسش بربیان!
الله اکبر
کسی که موتور رو مخصوص افراد لاابالی جامعه میدونست با صحنه ای روبرو میشه که یک گروه پزشک متخصص همگی مشغول موتور سواری حرفه ای هستن!
فکر میکنم یکی از بهترین و کوبنده ترین اتفاقات برای منطقی کردن ذهن نجواگرم و تغییر باورام، همین صحنه از فیلم در این مورد بود!
پس پیدا کردن الگو برای تغییز باورها چقدر میتونه موثر باشه؟!
و چقدر کیف کردم از تجهیزاتشون …
با یه وسیله کوچیک به اندازه خودکار، نه تنها میزان باد چرخ هارو نشوم میداد، بلکه خودش تلمبه بود و میتونست اون چرخ ها رو باد کنه! خدایا شکرت بابت این حجم از پیشرفت جهان و تکنولوژی و راحت تر شدن کارها!
و چقدر خوشم از حرکت اون آقای دکتر اومد که با اون تلمبه کوچولوش، تک تک چرخ های همه موتورای همسفرش رو چک میکرد که مبادا بادشون کم و زیاد باشه! و دقیقا اگه اون شخص این کارو نمیکرد، اگه به هدایت ربش گوش نمیداد، چرخ موتور استادم خالی از باد باقی می موند! چی باعث میشه اون شخص این کارو بکنه؟! چیزی جز هدایت پروردگار؟!
چقدر لذت بردم از اینکه بین مسیر، یه هر مکان زیباتر و با ویوی عالی تری که میرسیدن توقف میکردن و از منظره لذت میبردن! یعنی فقط موتور سواری و خستگی نبود! بلکه همون مسیر رو لذت بخش میکردن!
ما هم باید در مسیر حرکتمون به سمت درک قوانین خداوند، طوری مسیر رو طی کنیم که علاوه برتلاش برای رسیدن به مقصد، از همون مسیر لذت ببریم و هزجا لازم شد استراحت کنیم اما جا نزنیم!
زمانی که دیدم استاد مشغول استراحت هستن و گفتن که به باقی دوستان گفتن که حرکت کنن… با خودم گفتم چه طور میتونستن این کارو بکنن؟
مسیر به این دشواری
فعالیت به این سختی
از طرفی هنوز اونقدرا مهارت این مسیر رو پیدا نکردن …
چه چیزی جز ایمان به یک نیروی قوی تر که همیشه مواظبشه میتونه باعث این تصمیم بشه!؟
چه چیزی جز ایمان میتونه باعث این تصمیم بشه؟!استاد که دوربین رو بر روی موتور نصب کرد خیلی خوشحال شدم! چراکه این تجربه ناب از موتور سواری در دل یوتا رو به منم منتقل میکرد!
منی که باورم نسبت به موتور سواری چقدر عوض شده بود خیلی دوست داشتم موتور سواری رو از این زاویه ببینم.
خصوصا اون ۵ دقیقه آخر فایل لایو۶ که شب قبل دیدم و موتور سواری استار رو نشون میداد، حسابی منو تشنه ی یک تجربه جدیدتر کرده بود.
میکس اون آهنگای محشر رو این منظره زیبا و پر از چالش ایده ای عالی بود!
باید اعتراف کنم که من و دوستم اون آهنگا رو پیدا کرویم و دانلود کردیم. به قدری انرژی بخش بود
فقط اون قسمتی که موتورسوارا به دلیل سختی مسیر توقف کرده بودن اما استاد عباس منش چشمک خداوندش رو دید و حرکت کرد!
چقدر زیبا بود که با این کارش حتی اون موتورسوارهایی که توقف کرده بودن رو تشویق به حرکت کرد!
درود بر شما استادم که معتقدین کار نشد نداره!خدای من یه سریا حتی با سگ شون اومده بودن!
بازم علامت سوال همیشگی و عدم آگاهی از باورهای قشنگشون که باعث میشه چنین حرکات خارق العاده ای انجام بدن …
خب چه باوری باعث میشه پیرزن ۸۰ ساله سوار جیپ تور بشه؟!
چه باوری باعث میشه یک خانم، تک و تنها با یک دوچرخه و با سگش، وارد این جالش بشع!؟
چقدر افتخار میکنم به شما استا. عزیزم که تونستین انجامش بدین و از پسش بر اومدین!
با دیدن زیر نویس “این قسمت ادامه دار … ”
انگار قلبم نشانه دیگه دریافت میکنه و مشتاق تر ، منتظره قسمت بعدیشو پیدا کنه!
چرا که هدایت خداوند بود که ما رو اول به لایو۶ یوتا و الان به سفرنامه یوتا بیاره و باعث بشه کلی خواسته جدید در وجود ما شکل بگیره که باز هم فراوانی و ظرفیت ما رو گسترش بده. که باز هم فرکانس نابمون رو اینطوری ادامه بدیم و لذت ببریم از زیبایی های مسیر!
خداوند رو بینهایت سپاسگزارم بابت هدایت به هزار شیوه ختلف
هدایتی که بعد از تعهد رخ میده
وقتی ببینه متعهدانه زمان میزاری و کار میکنی و با ایمان جلو میری.
امیدوازگرم خداوند هر لحظه ما رو به درک بیشتر قوانین هدایت کنه که بتونیم با اجرای بی نقص تر قانون، نتایج بی نقص تری هم بگیریم.
آقا یزدان سلام.اومدم بگم مرسی مرسی بخاطر دلنوشته های زیبات.مرسی که یادم انداختی نسترن عجله نکن، وایسا، نگاه کن، حس کن، لذت ببر،غرق زیبایی های الله شو تا بدست بیاری. ممنونم دوست مهربانم🌹🌹🌹🌹
سلام نسترن خانم،
خوشحالم اینجا پیامتون رو میبینم.
مثل همیشه عالی و پر انرژی .
بینهایت سپاسگزارم.
دقیقا! دقیقا!
هدف خوده خواسته نیست! هدف لذت بردن از مسیر رسیدن به خواستست! وقتی ما از مسیر لذت ببریم اصلا متوجه طولانی بودن مسیر نمیشیم و کلی از مسیر لذت میبریم.
اون موقع چه دیر و یا چه زود که به هدفمون برسیم، ناراحت نیستیم چون مسیر برامون لذت بخش بوده … .
پس تا میتونیم از همین لحظات لذت ببریم.
منتظر خبرای خوب باشیم😊
عالی بود یزدان جان بی نهایت لذت بردم واین طرز نگاهتون رو تحسین میکنم من چندروزه ک دارم فایلای استادو نگاه میکنم و کامنت بچه هارو میخونم یکی از کامنتایی ک خیلی رو من تاثیر گذاره و باورهامو تقویت میکن کامنتهای شماست امیدوارم همیشه موفق باشی و به تموم ارزوهات برسی 🙏❤💛💜
سلام خانم ثروتمند و موفق گروه😊
بینهایت ممنونم از پیام انرژی بخش شما
قطعا این شما بودی که در وهله اول، با فرکانست در مداری قرار گرفتی که این حرفا برات مفید باشه.
آرزو میکنم همینطور که فایلارو میبینی، درک کرده هه و فهمیده هات از اون فایل رو کامنت کنی تا به درک خودت و بقیه کمک کرده باشی.
که صد البته اول از همه بخودت کمک میکنی جرا که شنیده ها به شکل کلمات درنیاد، درک صورت نمیگیره و تا درک صورت نگیره، عملی در کار نخواهد بود و تا عملی درکار نباشه، نتیجه هم در کار نخواهد بود