اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نظر من باید اول از گناهش توبه کنه و باور کنه که خدا توبه ش رو پذیرفته و اون رو بخشیده
بعد با خودش بگه حالا که خدا منو بخشیده منم باید خودم رو ببخشم و به خودش و خدای خودش قول بده که هرگز این کار رو تکرار نکنه
در قدم بعدی سعی کنه هر طوری که میتونه اون رو جبران کنه
هرکاری از دستش برمیاد انجام بده و از خدا بخواد که تو جبران کردن بهش کمک کنه و مدام باخودش تکرار کنه که همه انسانها ممکنه اشتباه کنن ولی انسان موفق کسیه که اون اشتباه رو تکرار نمیکنه
کسی که بر اثر یک اشتباه بزرگ دچار حس گناه و به نوعی عذاب وجدان میشه،نیاز داره که بخاطر شدت حس گناهش به مشاور و رواندرمانگر حرفه ای ارجاع داده بشه تا به مرور زمان الگوی باورهای اون فرد شکسته بشه و طبیعتا چیزی نیست که یکی دو روزه یا یکی دو هفته ای برطرف بشه.ولی بطور کلی از اونجاییکه این موضوع ریشه آن به شکل گیری باورهای مرکزی اون فرد از دوران کودکی که بطور مدام به او گفته شده یا ترسونده شده یا مورد سرزنش و تنبیه های زیاد و شدید قرار گرفته می تونه باشه.البته تیپ شخصیت فرد که از دوران کودکی فردی احساسی هم باشه این موضوع رو راحت تر و بیشتر میپذیره و باور میکنه و شکننده تر میشه.بنابراین نوع شخصیتش و محیطش بر شکل گیری و رشد باورهای سخت گیرانه اون باعث این موضوع میشه .و انگار که ذهنش برنامه ریزی شده برای جذب اتفاق منفی و خیلی بد و ترس این را در ناخودآگاهش داشته که نکنه این اتفاقات بیفته…..!
و دچار حس درماندگی شدید میکنه وقتی این اتفاق رو تجربه میکنه احساس میکنه در یک زندان گیر کرده و راه فراری نداره به همین خاطر در همه جنبه های زندگیش اثر میزاره.
به زبان ساده همونطور که میدونید ما سه زمان داریم که در این سه زمان زندگی می کنیم: زمان گذشته/حال/آینده .بعنوان یک قانون مشخص ذهن باید بگم که ذهن ما در این سه حالت بطور مدام چرخ میزنه.و احساسات کلی ماهم در دو دسته خوشایند و ناخوشایند بطور کلی طبقه بندی میشن که نامهای مختلف و اثرات مختلف و نتایج و عملکردهای مختلف در زندگی ما دارن.وقتی ذهن متوجه و متمرکز آینده میشه حالش خوب نیست و وقتی هم متوجه گذشته میشه بازم حالش بد میشه.بزارین یک مثالی بزنم وقتی ما نگرانیم یا مضطرب هستیم یعنی ذهن ما در آینده هست.یعنی نگرانی محصول تمرکز ذهن به زمان آینده است.(نکنه امتحانمو خراب کنم؟)(یعنی میشه؟)(اگه نشه؟)و…. و زمانی هم که ذهن در گذشته هست احساسان منفی و ناخوشایند سراغ ما میاد مثه حسرت/افسوس/غم و اندوه و بخصوص حس تلخ گناه یعنی یک چیزی که در گذشته اتفاق افتاده و مطابق باورهای گذشته خود مدام بهش توجه میشه مدام بهش بال و پر داده میشه و بهش اهمیت داده میشه چون با اون باورها و با اون چیزی که بهش میگم تکیه گاه ذهنی انسان میخواد بهش معنی بده و به اون تکیه کنه تا اتفاقاتو ثابت کنه در ذهنش و توجیهی براش بیاره به نوعی انسان(که حس گناه داره) به اون باورها میخواد که پایبند و مقید باشه و حس میکنه که زیر پا گذاشتن و قبول نکردن او باورها و اندیشه ها یک خیانتی انگار کرده و هویت خودشو از دست میده پس بهش مقید میمونه و فکر میکنه که انسانی هست که اصول اخلاقی رو رعایت نکره و بخصوص تیپ های کمال گرا و اصول گرا (که تعریف خیلی مفصلی داره)خیلی بیشتر امکان داره در این شرایط دچار همچین حسی بشن چون ترس از اشتباه کردن دارن چون اصول اخلاقی براشون خیلی مهمه و اگه خلافه اون اصولشون باشه چیزی،میتونن دچار این حس بشن.که توضیح این مورد زمان خاص خودش رو نیاز داره.
بنابراین تنها زمانی که میتونه واقعی باشه و فقط احساسات خوب و خوشایند رو میشه تجربه کرد زمان حال است.(اکنون و همین جا)ویژگیهای خیلی زیادی باز هم در مورد انسان اینجایی و اکنونی میشه گفت که بعدا در موردش صحبت میکنم.
باید با شکستن الگوهای و باورهای کهنه ذهنی که منجر به کسیده شده به این حس گناه در فرد شده رو شناسایی کرد و بطور مرتب و حرفه ای اون الگوها رو باید زیر سوال برد و باعث شک کردنش به اون الگوها بشه.تا به مرور دیدگاه و بینش جدیدی در اون شروع به شکل گیری و جایگزینی بشه.چیزهایی که باعث شده بیشتر در گذشته زندگی کنه و به محض بوجود اومدن اشتباهات بزرگتر مدام خودش رو تنبیه و سرزنش میکنه که البته همونطور که گفتم تیپهای کمال گرا خیلی بیشتر به این مساله دچار میشن که حتما در مورد این تیپها در صورتیکه علاقه مند باشین (تو دسته بندی تیپها)توضیح میدم.باید بدونه که این احساس از کجا اومده؟ریشه فکرش کجاست؟چه صداهایی رو در ذهنش میشنوه؟چه کسانی بودن که دچار حس گناه شدید شدن و از اون حالت بیرون آمدن و تونستن به زندگی عادیشون برگردن؟اون افراد رو باید پیدا کرد و با اونها صحبت کرد و الگو سازی کرد و میشه از اینجور افراد برای اون فرد مثالهای بیشتری زد.
با تمرینات زندگی در حال و متمرکز حال شدن به مرور میتونه از شدت این حس کم کنه.تنها چیزی که امکان پذیره همینه.چون همونطور که گفتم فقط سه زمان وجود داره و فقط در زمان حال هست که حال خوبی رو تجربه میکنیم و اجازه نمیدیم حس گناه در وجود ما زندگی کنه.
زندگی اساسش حال است و بس.و البته این کار راحتی نیست.آگاهی ،تمرین،حوصله و پشتکار و ممارست میخواد ولی بسیار لذت بخش است و اثرات درمان کننده عمیقی داره.هر تجربه شیرینی در حال است.بزارین اینطوری بگم به میزانی که در حال و لحظه زندگی میکنیم به همون میزان از عواطف منفی و حس گناه یا نگرانی دور هستیم.کیفیت زندگی به نوع توجه ما به زمانش بستگی داره.هر چه حال تر باشیم با حالتریم:-) .معمولا والدین سخت گیر و سرزنش گر و تنبیه گر با سبک تربیتی خود میتونن این اثر نامطلوب رو ولی ناآگاهانه و ناخواسته بر روی فرزند خود بزارن.
تیپهای کمال گرا و معمولا انسان تمایل به خوب بودن داره ولی گاهی به نادرستی بعضی چیزها در ذهن افراد خوب و یا بد معنی میشه. باید معانی در ذهن عوض بشه.
این فرد به یک حس امیدواری به آینده که این امکان قطعا وجود داره که از این حس بیرون بیای هست. یعنی یک نگاه امیدوارکننده و نه مایوس کننده نیاز داره و اینکه آینده هیچ وقت با گذشته برابر نیست . و این جزو اولین و مهمترین کارهایی هست که باید کمک کرد تا او انجام بده
نباید حس تنهایی کنه.باید یک حامی و پشتیبان کنارش باشه چون تنهایی باعث میشه که مثه خوره وجودش رو بخوره و از درون داغون بشه به انزوا و افسردگی تبدیل میشه و حتی عواقب خیلی جدی و ناخوشایندی برای اون میتونه به همراه داشته باشه.
مهمترین و بهترین و بزرگترین خدمات و موفقیتها و کارهای شایسته و موثری که در طول دوران زندگیش انجام داده رو باید به یادش آورد.تا تمام توجهش به آن جلب بشه.
باید به عزت نفسش که در این موقع خیلی زیاد لطمه وارد شده اونو بازسازی کرد و او را بعنوان انسان پذیرفت و با او همدلی کرد.و این خیلی موثر و الزامیست.
باید اجازه داد احساسش را براحتی بیرون بریزه و بیان کنه.
در شرایط و محیط مفرح و آرامش بخشی خوبه که قرار بگیره.
ببخشید که با توجه به اولویت بندی از نظر اجرای نکات،ننوشتم.تمام این نکات برای این فرد به عقیده من میتونه موثر باشه و حداقل هایی است که حتی الزامی است.
به نظر من کسی که گناه یا کار اشتباهی میکنه بخاطر اینکه در همه ی لحظات زندگی اش خوب نبوده پس برای جبران آن تنها کاری که باید انجام دهد این است که لحظات بعدی زندگی اش را ایده آل باش تا رویداد های خوش آیند به سراغش بیاید.
احساس گناه اون رو به سمت نگرانی و فکر و تجسم در باره ی اشتباهش میبره و این باعث تکرار دوباره کار نا خوشایندش می شود.
به نظر من کسی که گناه یا کار اشتباهی میکنه بخاطر اینکه در همه ی لحظات زندگی اش خوب نبوده پس برای جبران آن تنها کاری که باید انجام دهد این است که لحظات بعدی زندگی اش را ایده آل باش تا رویداد های خوش آیند به سراغش بیاید.
بازم سلام من خیلی خواستم به او بگویم قوانین خدا چیه وبرا چی اینا بسرت میاد اونیز اینها را قبول داشت ومیگفت کمن راست میگویم ودقیقا هم همینه ولی باز کار خودش را انجام میداد وخودشو حاضر نبود ببخشه پس بل اجبار نا محسوس جوری کمتوجه نشود کارهایی کدر قسمتهای قبل برای او کردم را برای اواجرا کردم وکم کم احساس خوبی بهش دادم تا بتونه او خودشو ببخشه که تا حالا یک سالو نیم طول کشیده و او نیز هر روز بهتر وبهتر میشود ومن نیز خدا راشکر میگویم کچنین علمی به من داد واز شما تقاضا دارم کبسته روانشناسی ثروت را بمن جایزه بدهید چون میدانم کخداوند انرژیه ودر همجا وجود داره شاید او بخواهد این درخواست من را بوسیله یکی از دستانش که شما هستید به من بدهد ومن او را شکر میگویم
سلام دوباره یکاری یادم اومد ک جزع اولین کا رایی کتو یک سالونیم انجام دادم بود واونو از تو سمینار چگونه ثروتمند شویم جک کنفیلد یاد گرفته بودم و اون این بود کبهش گفتم خداعادله اون شرایط تو رو دیده اون دیده کتو در اون شرایط بهترین کارو انجام دادی واین واقعا بمن جواب داد واونو دیدم که اتفاقای خوب براش میفتاد کخوشحالش میکرد ومن میگفتم دیدی خدا تو رو بخشیده اگه نبخشیده بود که این اتفاقای خوب برات نمیفتاد اصلا منوبزندگیت نمیفرستاد وهزاران مثال دیکه که کم کم اون اینا رو قبول میکرد لذا خواهشمندم جایزه ی این جانب را بسته روانشناسی ثروت را قرار دهید وخدا رو شکر میگویم که از در ودیوار برای من پول میریزد وهر چرا میخواهم ودرنود درصد موارد بیشتر از ان را برایم قرار میدهد شکرت خدا
سلام دوباره من برا شخص پایین همه روشو امتحان کردم او حاضر بنوشتن نمیشد یا اینکه بخواد حتی فیلم کمدی ببینه او خودشو تو گناهش غرق میدید واین کارارو برای حواسشو بطرف خوبیا بردن قبول نمیکرد ومن میبایست خیلی خیلی نا محسوس تر عمل میکردم چون بعضی وقتا واکنش های خیلی شدیدی نشون میداد واینا عوارض داشت من راه های زیادی در طول یکو نیم سال امتحان کردم وفقط این راهایی کجواب داد وبخاطرش نمیخواست دچار خسارتی شویمو در متن قبل اوردم در کل باید خیلی نا محسوس باشه اگرنه مقاومت شدید میکنه وممکنه او بر تو پیروز بشه وباوراتو خراب کنه چون اون هم نشونه های خیلی پر رنگی داره اگه بهشون توجه کنی مغلوب خواهی شد فقط باید وقتی حرف میزنه بگی باشه او دلایل خیلی محکمی داره کخدا نبخشیدش کار خودتو بکن چون شاید دوباره همچی با یک جمله بحالت اول برگرده وباورا تو هم خراب کنه بعدشم یادش دادم مثل ادمهای موفق راه بره این اعتماد بنفسشو بالا میبرد واحساس خوبی بهش میداد اینا خیلیم دوست دارن بگی بهش دوستد دارم اگه بهش ثابت کنی کدوستش داری نصف کار حله واو بحرفات بیشتر گوش میده بتو هم احساس خوبی میده یکار دیگه که من کردم بعد بهتر شدنش بهش گفتم تو مثل یزمینی بودی کتوش خارو خاشاک در اومده بود من خارو خاشاکتو کندم دوباره محصول خوب کاشتم وازشون مراقبت کردم حالا وقت میوه دادنت رسیده باید بهم احساس خوبی بدی این بزرگترین میوته اونم تمام سعیشو میکرد کمیوه بده اگر عکسشم میشد باز من میگفتم مرسی ممنون من قدرکارهای تو رو میدونم وبرا من نتیجه مهم نیست مهم نیت تو بود کمن کاملا درکش میکنم ممنونمواین جوری اون دنبال کارای بیشتری میره تا منو شاد کنه ومن هم خدا رو شکر میکنم کفهمیدم این راه ثروت مند شدن نی ما نباید برای بزرگ شدن بمشکلات مردم توجه کنیم واونارو حل کنیم وراه اینه که بثروت توجه کنیم واز ثروت حرف بزنیم وباز نیز من تقاضا دارم که جایزه این جانب را بسته روانشناسی ثروت قرار دهید
با سلام ودرود خدمت استاد عزیز وتمام دوستان گرامی من سعید واحدی هستم چون میخواستم از قبل در مورد اعتما بنفس سمیناری برگذار کنم لذا من تمام چیزهایی کنوشته بودم در قسمت سوال اول رابهشون رسیده بودم که این بخاطر این بود کمن یه باور قشنگ وزیبا دارم که میگه خداوند هر چیو ازش بخوای یا نیاز داشته باشیو از قبل بتو داده وفقط باید ما نگاه کنیم ببینیم کجا گذاشتیم ومنم جوابوپیدا کردم و برداشتم وسریع بدون نگاه دقیق به سوال وچه خواستن سوال جوابو گذاشتم کاینم خودم در زندگیم قرارش دادم چجوری بوسیله باورا خودم در این سوال دقیقا از چیزایی که دورو برم اتفاق افتاده چبرا خودم چدیگران کدیدم صحبت میکنم تا اگه بر طبق قوانین خدا پیش برم این بار بتونم بسته روانشناسی ثروت را بگیرم ویکی دیگه از هدفامو تیک بزنم یک مورد که تقریبا98درصدش را خودم حل کردم کسی بود کبخاطر اشتباهی ککرده بود یا بخاطر منفی گراییهاش وگوش کردن بحرفای دیگران مجبور بود ان را تجربش کنه باعث شده بود او چنان عذاب وجدانی داشته باشه که مریضیای زیادیو بخواد تحمل کنه پادرد های وحشتناک تنگی نفسی شدیدوضربان قلبی که بعد از یکی دو کلمه حرف زدن با نامحرم دیگه نمیذاشت حتی او هیچ کاریو انجام بده وتکون بخوره بهترین ایده این بود که حواسش را از اون گناه پرت کنم این واقعا کار اسانی نبود چون او حتی هر شب خواب عذاب وقبر میدید واصلا قادر بخنده نبود اگر هم واقعا کاری خنده دار میدید ومیخندید همان لحظه عداب وجدان میگرفت وخودشو اطرافیانشوناراحت میکرد پس من با صبر وحوصله شروع کردم به عوض کردن باورای کوچیکش تا کم کم خودشم عوض شه اول اونو بجاهایی کدوست داشت بردم مثل داخل طبیعت اماکن مذهبی رستوران وهر جایی کدلش میکشید کم کم بهش احساس ارزش مندی دادم وبهش ثابت کردم که انسان ارزشمندیه مثلا اگه چیزی میگفتو سریع بحرفش گوش میدادم یا اگه هر چی میخواستو سریع براش میخریدم چون من یه باور زیبای دیگه هم دارم واینه که اگه الان من پولی دارم وچیزی میخوامو خداوند اون پولوفقط برای خرید همون چیزبمن داده وسریع میخرم وبرا بعد هم بخدا وغیبش توکل میکنم وخدا هم پولای خیلی زیادیو از راه های خیلی زیاد برام میفرسته خلاصه احساس ارزش مندی کرد اهنگای منفیو به اندازه بسیار زیاد ازش دور کردم چون تا اتفاقی میفتاد کخوشایند نبود برای فرار اهنگایی گوش میداد کاونا هم بهش ثابت میکردن که بله تو مستحق اینا هستی خوب اونم قبول میکرد و…یجورایی تمریناییی بهش دادم که بتونه تو حال زندگی کنه خوب خیلی مقاومت میکرد ومنم میگفتم نبایدم غیر این باشه تا یک دفعه سر یک تغیری کخواسته بودم واون مقاومت میکرد برگشت بمن گفت میدونم مشکل کجاست تو خودتو بالا تر از خدا میدونی وبقیرو ادم هم نمیدونی بعد چند لحظه سکوت این جوابا بذهنم رسید کگفتم بهش این خیلی خنده داره که کسی خودشو بخواد بالاتر از خدا بدونه مگه میشه بالا تر از خدا کسی یا چیزی وجود داشته باشه واین حرف واقعا خنده داره چون خدا همچیزه ودر ادامه گفتم من حق ندارم خودمو کمتر از خدا هم بدونم چون بفرموده خود او در قران مجید هرچیرو بخوام خود او اجابتش را بر عهده گرفته پس من کمتر از خدا هم نمیتونم باشم وهی تغیراتو از او خواستم تا ضمیرناخدا گاهش عادت به تغیر کنه والبته بامقاومت های فراوانی نیز روبرو میشدم ولی خوب باین فکر میکردم که من خودم نیز بزرگ میشوم وادامه میدادم وبهرانچه میخواستم نیز رسیدم طرز درست صحبت کردنو با او کار کردم واورا ارزشمند ومهم میخواندم واین کارو هی ادامه دادم وهر روزنیز بنتیجه های بهتری میرسیدم راهای زیادیو امتحان کردم کالبته 90درصد انها نیز جواب داد درکل من باین نتیجه رسیدم که اگر نگذارم او فکر بیهوده کند او خود درست میشود کاین کار را من دوران خدمت انجام میدادم تا روزها زودتر بگذرد که به او تمرینیو دادم که بصدای نفس کشیدنش تمرکز کنه وگوش بده واقعا جواب میده چون رو خودم هم خیلی امتحان کردم ودر همه جا جواب گرفته بودم البته او این را امتحان نکرد ودرشرایط سخت بیشتر گریه میکرد ومن نیز از این فقط میفهمیدم کچه میخواهم وچیزی را که میخواستم در موردش حرف میزدم او یک خدایی را قبول دارد که اگر ما بیرون بودیم یا در جلسه که اذان میگفتن واو بلند نمیشد ودرخواست نمیکرد کجایی برای نماز در اختیارش بذارن اوان روز را برای من بیاد ماندنی میکرد ومن باو میگفتم که تو فرق بین نماز اول وقت ونماز سر وقتو بد فهمیدی بله نماز اول وقت سواب بیشتری داره ولی طبق دینی کتو قبول داری نمازیکه کمی دیر تر از اول وقت خوانده شود نیز گناه نکرده ای البته خود من نماز را گفتگو با خدا میدون کبهترین شکل نیز همان نماز های 5گانه میباشد باید در نماز با خدا صحبت کرد کاین نیز شرایط دارد وراه وروش در کل اگه بخوای برای این که دچار احساس گناه نشوی کاری را بکنی باید فکرت رادر اختیار بگیری که این نیز کاری نشدنی میباشد ولی خیلی راحت تو با کنترل حواس 5گانه وبیشتر نیز کلامت میتونی کاملا فکرتو کنترل کنی یعنی ما نباید هر حرفی را بزندم چون هر حرفی مثل خودش را برایت می اورد وبعد باید صداها را کنترل کنیم که ان نیز باید فیلم نبینیم وهر موزیکیو گوش ندهیم که برای خیلیا از جمله دوست من کار سختیه چون او در گذشته برای فرار از چیزی به اینها روی می اورده وفقط چند لحظه خوشی لحظه ایش را فرا می اورده و…بعد باید تصاویری را ببینی کفقط برایت احساس لذت داشته باشد من تاکید کردم فقط چون دوست من با تصاویر حیوانات مخصوصا گربه زیاد حال میکرد ولی او وقتی اینها را میدید بعد از 1000دفعه برات بمیرم وفدات شوم باز چون ان را نداشت احساس خوبی نداشت چی بگم میتونم 1000ران تجربه رابگم که من برای اینو اون حلشون کردم ولی بیشتر تمرکزتونو بزارید رو چیزی کمیخواید من قبلا شاید میخواستم کبدیگران کمک کنم وهر روز نیز کسیو میدیدم کنیاز بکمک داشت ومن نیز با حل کردن مسایل اونا ودیدن ادمهای پر مسعله از همونا رو بیشتر جذب میکردم بخواستم میرسیدم من بزرگترمیشدم حالا خواستمو عوض کردم پس حالا فقط وفقط میخوام رو رسیدن بخدا(کاولش داشتن پول وثروت زیاده)در کل رسیدن بهرچی بخوام از جمله هیوندا النترا بسته روان شناسی ثروت ساخت خانه دوبلکس 2خوابه در شهر خودمون وهزاران چیز دیگه کمیخوام ونیاز دارم لذا درخواست دارم کبسته روان شناسی ثروت را جایزه این جانب قرار دهید تا این جانب یکی دیگر از اهدافمو نیز زده باشم البته میدانم وبسیار دیدم کخدا از هر راهی کبخواد من را به اهدافم میرساند ومن بغیب ایمان دارم پس درخواست روانشناسی ثروت را میکنم چون شاید خدا بخواهد از دست شما من را به این هدفم نیز برساند با کمال تشکر از استاد عزیز وتمام دوستان گرامی خدارو شاکرم که امروز توانستم جواب خود را بطور عالی بنویسم
استاد من چه تقدیم کنم برای شما ..چه چیزی میتونه جبران کنه این اموزشها وفعالیت های شما رو…خدایا سپاسگذارم بابت این حس خوبی که دارم…..
چه ایده ای برای کسی که به خاطر خطاهای بسیار بزرگی دچار احساس گناه شده است دارید تا دیگر احساس گناه نداشته باشد؟
احساس گناه باعث درد و رنج می شود. احساس گناه در واقع همان انتقاد شدید از خود است.کسی که احساس گناه داره مطمئنا نه خودشورو به درستی شناخته و نه خدا رو. انسان موجودی هست جایزالخطا و اگر خطایی انجام بده میتونه رو خودش کار کنه ولا اقل تو اون زمینخ خاص دیگه اشتباه یا گناه مورد نظر رو نکنه مثلا طرف بابت دزدی احساس گناه داره روی خودش در این زمینه کار کنه..ویا با کارهای خیرخواهانه میتونه روح خودشو تسکین بده ….
اما خدا….
هرچقدر که گناه شما بزرگ باشتد خدا ازآن گناه بزرگتراست…وقتی خدا میبخشه چرا شما نباید خودتون رو ببخشین..مثال فرض کنیم که بدترین کار رو انجام داده باشین مثلا قتل…بی ابرو کردن یه نفر…وقتی شما ازکارتون پشیمون میشین وتوبه میکنین چطور میشه که خدا با این همه عظمت نبخشه…وقتی خدا تورو میبخشه چطور شما خودتونو نبخشین… خدا تو قرآن اشاره به توبه پذیر بودن و مهربونیش کرده و راه بازگشت رو باز گذاشته. هرکس کار بدی کند یا بر خویش ستم ورزد سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را آمرزنده مهربان خواهد یافت (نساء 110).
راه رهایی از احساس گناه دوست داشتن خود ودرواقع همون عزت نفس داشتنش وپذیرفتن اینکه انسان جایزالخطاست0000ودر یک جمله بخشیدن خوداست.وحتی راه خوب اینه که راجبه احساس گناهمون با کسی صحبت کنیم…واز همه مهمتر که خودمونو تو ذهنمون همش قضاوت نکنیم وخودمونو محکوم نکنیم ویه کم به نفع خودتان فکر کنیدوبگین اشکال نداره ولی دیگه هیچ گاه تکرار نمیشه…
با این سوال یاد بچگی هام افتادم یاد اون روزها که خطاهای کوچکم توی دل کوچکم جا نمیشد
به یاد دارم زمانی رو که مدام خودم روسر زنش می کردم و خودم رو عذاب میدادم تا اینکه یه روز با خودم روراست صحبت کردم و گفتم تا کی می خوای الکی غصه بخوری و خودت رو سرزنش کنی
با خودم گفتم یادت باشه که دل بزرگا از دل تو خیلی بزرگ تره پس بی خود غصه نخور اونا تو روبخشیدن پس توهم خودت رو ببخش
الان هم اگه خطایی ازم سر بزنه به یاد خودم میارم که خدا از من خیلی بزرگ تره و می تونه منو ببخشه و من هم هر روز دارم بزرگ تر و کامل تر میشم پس نباید با این حس گناه خودم روو به گذشته قفل و زنجیر کنم
سلام
به نظر من باید اول از گناهش توبه کنه و باور کنه که خدا توبه ش رو پذیرفته و اون رو بخشیده
بعد با خودش بگه حالا که خدا منو بخشیده منم باید خودم رو ببخشم و به خودش و خدای خودش قول بده که هرگز این کار رو تکرار نکنه
در قدم بعدی سعی کنه هر طوری که میتونه اون رو جبران کنه
هرکاری از دستش برمیاد انجام بده و از خدا بخواد که تو جبران کردن بهش کمک کنه و مدام باخودش تکرار کنه که همه انسانها ممکنه اشتباه کنن ولی انسان موفق کسیه که اون اشتباه رو تکرار نمیکنه
با سلام و احترام خدمت آقای عباس منش و اعضای گرامی
کسی که بر اثر یک اشتباه بزرگ دچار حس گناه و به نوعی عذاب وجدان میشه،نیاز داره که بخاطر شدت حس گناهش به مشاور و رواندرمانگر حرفه ای ارجاع داده بشه تا به مرور زمان الگوی باورهای اون فرد شکسته بشه و طبیعتا چیزی نیست که یکی دو روزه یا یکی دو هفته ای برطرف بشه.ولی بطور کلی از اونجاییکه این موضوع ریشه آن به شکل گیری باورهای مرکزی اون فرد از دوران کودکی که بطور مدام به او گفته شده یا ترسونده شده یا مورد سرزنش و تنبیه های زیاد و شدید قرار گرفته می تونه باشه.البته تیپ شخصیت فرد که از دوران کودکی فردی احساسی هم باشه این موضوع رو راحت تر و بیشتر میپذیره و باور میکنه و شکننده تر میشه.بنابراین نوع شخصیتش و محیطش بر شکل گیری و رشد باورهای سخت گیرانه اون باعث این موضوع میشه .و انگار که ذهنش برنامه ریزی شده برای جذب اتفاق منفی و خیلی بد و ترس این را در ناخودآگاهش داشته که نکنه این اتفاقات بیفته…..!
و دچار حس درماندگی شدید میکنه وقتی این اتفاق رو تجربه میکنه احساس میکنه در یک زندان گیر کرده و راه فراری نداره به همین خاطر در همه جنبه های زندگیش اثر میزاره.
به زبان ساده همونطور که میدونید ما سه زمان داریم که در این سه زمان زندگی می کنیم: زمان گذشته/حال/آینده .بعنوان یک قانون مشخص ذهن باید بگم که ذهن ما در این سه حالت بطور مدام چرخ میزنه.و احساسات کلی ماهم در دو دسته خوشایند و ناخوشایند بطور کلی طبقه بندی میشن که نامهای مختلف و اثرات مختلف و نتایج و عملکردهای مختلف در زندگی ما دارن.وقتی ذهن متوجه و متمرکز آینده میشه حالش خوب نیست و وقتی هم متوجه گذشته میشه بازم حالش بد میشه.بزارین یک مثالی بزنم وقتی ما نگرانیم یا مضطرب هستیم یعنی ذهن ما در آینده هست.یعنی نگرانی محصول تمرکز ذهن به زمان آینده است.(نکنه امتحانمو خراب کنم؟)(یعنی میشه؟)(اگه نشه؟)و…. و زمانی هم که ذهن در گذشته هست احساسان منفی و ناخوشایند سراغ ما میاد مثه حسرت/افسوس/غم و اندوه و بخصوص حس تلخ گناه یعنی یک چیزی که در گذشته اتفاق افتاده و مطابق باورهای گذشته خود مدام بهش توجه میشه مدام بهش بال و پر داده میشه و بهش اهمیت داده میشه چون با اون باورها و با اون چیزی که بهش میگم تکیه گاه ذهنی انسان میخواد بهش معنی بده و به اون تکیه کنه تا اتفاقاتو ثابت کنه در ذهنش و توجیهی براش بیاره به نوعی انسان(که حس گناه داره) به اون باورها میخواد که پایبند و مقید باشه و حس میکنه که زیر پا گذاشتن و قبول نکردن او باورها و اندیشه ها یک خیانتی انگار کرده و هویت خودشو از دست میده پس بهش مقید میمونه و فکر میکنه که انسانی هست که اصول اخلاقی رو رعایت نکره و بخصوص تیپ های کمال گرا و اصول گرا (که تعریف خیلی مفصلی داره)خیلی بیشتر امکان داره در این شرایط دچار همچین حسی بشن چون ترس از اشتباه کردن دارن چون اصول اخلاقی براشون خیلی مهمه و اگه خلافه اون اصولشون باشه چیزی،میتونن دچار این حس بشن.که توضیح این مورد زمان خاص خودش رو نیاز داره.
بنابراین تنها زمانی که میتونه واقعی باشه و فقط احساسات خوب و خوشایند رو میشه تجربه کرد زمان حال است.(اکنون و همین جا)ویژگیهای خیلی زیادی باز هم در مورد انسان اینجایی و اکنونی میشه گفت که بعدا در موردش صحبت میکنم.
باید با شکستن الگوهای و باورهای کهنه ذهنی که منجر به کسیده شده به این حس گناه در فرد شده رو شناسایی کرد و بطور مرتب و حرفه ای اون الگوها رو باید زیر سوال برد و باعث شک کردنش به اون الگوها بشه.تا به مرور دیدگاه و بینش جدیدی در اون شروع به شکل گیری و جایگزینی بشه.چیزهایی که باعث شده بیشتر در گذشته زندگی کنه و به محض بوجود اومدن اشتباهات بزرگتر مدام خودش رو تنبیه و سرزنش میکنه که البته همونطور که گفتم تیپهای کمال گرا خیلی بیشتر به این مساله دچار میشن که حتما در مورد این تیپها در صورتیکه علاقه مند باشین (تو دسته بندی تیپها)توضیح میدم.باید بدونه که این احساس از کجا اومده؟ریشه فکرش کجاست؟چه صداهایی رو در ذهنش میشنوه؟چه کسانی بودن که دچار حس گناه شدید شدن و از اون حالت بیرون آمدن و تونستن به زندگی عادیشون برگردن؟اون افراد رو باید پیدا کرد و با اونها صحبت کرد و الگو سازی کرد و میشه از اینجور افراد برای اون فرد مثالهای بیشتری زد.
با تمرینات زندگی در حال و متمرکز حال شدن به مرور میتونه از شدت این حس کم کنه.تنها چیزی که امکان پذیره همینه.چون همونطور که گفتم فقط سه زمان وجود داره و فقط در زمان حال هست که حال خوبی رو تجربه میکنیم و اجازه نمیدیم حس گناه در وجود ما زندگی کنه.
زندگی اساسش حال است و بس.و البته این کار راحتی نیست.آگاهی ،تمرین،حوصله و پشتکار و ممارست میخواد ولی بسیار لذت بخش است و اثرات درمان کننده عمیقی داره.هر تجربه شیرینی در حال است.بزارین اینطوری بگم به میزانی که در حال و لحظه زندگی میکنیم به همون میزان از عواطف منفی و حس گناه یا نگرانی دور هستیم.کیفیت زندگی به نوع توجه ما به زمانش بستگی داره.هر چه حال تر باشیم با حالتریم:-) .معمولا والدین سخت گیر و سرزنش گر و تنبیه گر با سبک تربیتی خود میتونن این اثر نامطلوب رو ولی ناآگاهانه و ناخواسته بر روی فرزند خود بزارن.
تیپهای کمال گرا و معمولا انسان تمایل به خوب بودن داره ولی گاهی به نادرستی بعضی چیزها در ذهن افراد خوب و یا بد معنی میشه. باید معانی در ذهن عوض بشه.
این فرد به یک حس امیدواری به آینده که این امکان قطعا وجود داره که از این حس بیرون بیای هست. یعنی یک نگاه امیدوارکننده و نه مایوس کننده نیاز داره و اینکه آینده هیچ وقت با گذشته برابر نیست . و این جزو اولین و مهمترین کارهایی هست که باید کمک کرد تا او انجام بده
نباید حس تنهایی کنه.باید یک حامی و پشتیبان کنارش باشه چون تنهایی باعث میشه که مثه خوره وجودش رو بخوره و از درون داغون بشه به انزوا و افسردگی تبدیل میشه و حتی عواقب خیلی جدی و ناخوشایندی برای اون میتونه به همراه داشته باشه.
مهمترین و بهترین و بزرگترین خدمات و موفقیتها و کارهای شایسته و موثری که در طول دوران زندگیش انجام داده رو باید به یادش آورد.تا تمام توجهش به آن جلب بشه.
باید به عزت نفسش که در این موقع خیلی زیاد لطمه وارد شده اونو بازسازی کرد و او را بعنوان انسان پذیرفت و با او همدلی کرد.و این خیلی موثر و الزامیست.
باید اجازه داد احساسش را براحتی بیرون بریزه و بیان کنه.
در شرایط و محیط مفرح و آرامش بخشی خوبه که قرار بگیره.
ببخشید که با توجه به اولویت بندی از نظر اجرای نکات،ننوشتم.تمام این نکات برای این فرد به عقیده من میتونه موثر باشه و حداقل هایی است که حتی الزامی است.
امیدوارم اوقات خوبی داشته باشید.
مهدی رجبی
با عرض سلام و خسته نباشید.
به نظر من کسی که گناه یا کار اشتباهی میکنه بخاطر اینکه در همه ی لحظات زندگی اش خوب نبوده پس برای جبران آن تنها کاری که باید انجام دهد این است که لحظات بعدی زندگی اش را ایده آل باش تا رویداد های خوش آیند به سراغش بیاید.
احساس گناه اون رو به سمت نگرانی و فکر و تجسم در باره ی اشتباهش میبره و این باعث تکرار دوباره کار نا خوشایندش می شود.
با عرض سلام و خسته نباشید.
به نظر من کسی که گناه یا کار اشتباهی میکنه بخاطر اینکه در همه ی لحظات زندگی اش خوب نبوده پس برای جبران آن تنها کاری که باید انجام دهد این است که لحظات بعدی زندگی اش را ایده آل باش تا رویداد های خوش آیند به سراغش بیاید.
بازم سلام من خیلی خواستم به او بگویم قوانین خدا چیه وبرا چی اینا بسرت میاد اونیز اینها را قبول داشت ومیگفت کمن راست میگویم ودقیقا هم همینه ولی باز کار خودش را انجام میداد وخودشو حاضر نبود ببخشه پس بل اجبار نا محسوس جوری کمتوجه نشود کارهایی کدر قسمتهای قبل برای او کردم را برای اواجرا کردم وکم کم احساس خوبی بهش دادم تا بتونه او خودشو ببخشه که تا حالا یک سالو نیم طول کشیده و او نیز هر روز بهتر وبهتر میشود ومن نیز خدا راشکر میگویم کچنین علمی به من داد واز شما تقاضا دارم کبسته روانشناسی ثروت را بمن جایزه بدهید چون میدانم کخداوند انرژیه ودر همجا وجود داره شاید او بخواهد این درخواست من را بوسیله یکی از دستانش که شما هستید به من بدهد ومن او را شکر میگویم
با ارزوی ثروت وسلامتی سعید واحدی
سلام دوباره یکاری یادم اومد ک جزع اولین کا رایی کتو یک سالونیم انجام دادم بود واونو از تو سمینار چگونه ثروتمند شویم جک کنفیلد یاد گرفته بودم و اون این بود کبهش گفتم خداعادله اون شرایط تو رو دیده اون دیده کتو در اون شرایط بهترین کارو انجام دادی واین واقعا بمن جواب داد واونو دیدم که اتفاقای خوب براش میفتاد کخوشحالش میکرد ومن میگفتم دیدی خدا تو رو بخشیده اگه نبخشیده بود که این اتفاقای خوب برات نمیفتاد اصلا منوبزندگیت نمیفرستاد وهزاران مثال دیکه که کم کم اون اینا رو قبول میکرد لذا خواهشمندم جایزه ی این جانب را بسته روانشناسی ثروت را قرار دهید وخدا رو شکر میگویم که از در ودیوار برای من پول میریزد وهر چرا میخواهم ودرنود درصد موارد بیشتر از ان را برایم قرار میدهد شکرت خدا
سلام دوباره من برا شخص پایین همه روشو امتحان کردم او حاضر بنوشتن نمیشد یا اینکه بخواد حتی فیلم کمدی ببینه او خودشو تو گناهش غرق میدید واین کارارو برای حواسشو بطرف خوبیا بردن قبول نمیکرد ومن میبایست خیلی خیلی نا محسوس تر عمل میکردم چون بعضی وقتا واکنش های خیلی شدیدی نشون میداد واینا عوارض داشت من راه های زیادی در طول یکو نیم سال امتحان کردم وفقط این راهایی کجواب داد وبخاطرش نمیخواست دچار خسارتی شویمو در متن قبل اوردم در کل باید خیلی نا محسوس باشه اگرنه مقاومت شدید میکنه وممکنه او بر تو پیروز بشه وباوراتو خراب کنه چون اون هم نشونه های خیلی پر رنگی داره اگه بهشون توجه کنی مغلوب خواهی شد فقط باید وقتی حرف میزنه بگی باشه او دلایل خیلی محکمی داره کخدا نبخشیدش کار خودتو بکن چون شاید دوباره همچی با یک جمله بحالت اول برگرده وباورا تو هم خراب کنه بعدشم یادش دادم مثل ادمهای موفق راه بره این اعتماد بنفسشو بالا میبرد واحساس خوبی بهش میداد اینا خیلیم دوست دارن بگی بهش دوستد دارم اگه بهش ثابت کنی کدوستش داری نصف کار حله واو بحرفات بیشتر گوش میده بتو هم احساس خوبی میده یکار دیگه که من کردم بعد بهتر شدنش بهش گفتم تو مثل یزمینی بودی کتوش خارو خاشاک در اومده بود من خارو خاشاکتو کندم دوباره محصول خوب کاشتم وازشون مراقبت کردم حالا وقت میوه دادنت رسیده باید بهم احساس خوبی بدی این بزرگترین میوته اونم تمام سعیشو میکرد کمیوه بده اگر عکسشم میشد باز من میگفتم مرسی ممنون من قدرکارهای تو رو میدونم وبرا من نتیجه مهم نیست مهم نیت تو بود کمن کاملا درکش میکنم ممنونمواین جوری اون دنبال کارای بیشتری میره تا منو شاد کنه ومن هم خدا رو شکر میکنم کفهمیدم این راه ثروت مند شدن نی ما نباید برای بزرگ شدن بمشکلات مردم توجه کنیم واونارو حل کنیم وراه اینه که بثروت توجه کنیم واز ثروت حرف بزنیم وباز نیز من تقاضا دارم که جایزه این جانب را بسته روانشناسی ثروت قرار دهید
با ارزوی سلامتی وثروت دوست دارشما سعید واحدی
با سلام ودرود خدمت استاد عزیز وتمام دوستان گرامی من سعید واحدی هستم چون میخواستم از قبل در مورد اعتما بنفس سمیناری برگذار کنم لذا من تمام چیزهایی کنوشته بودم در قسمت سوال اول رابهشون رسیده بودم که این بخاطر این بود کمن یه باور قشنگ وزیبا دارم که میگه خداوند هر چیو ازش بخوای یا نیاز داشته باشیو از قبل بتو داده وفقط باید ما نگاه کنیم ببینیم کجا گذاشتیم ومنم جوابوپیدا کردم و برداشتم وسریع بدون نگاه دقیق به سوال وچه خواستن سوال جوابو گذاشتم کاینم خودم در زندگیم قرارش دادم چجوری بوسیله باورا خودم در این سوال دقیقا از چیزایی که دورو برم اتفاق افتاده چبرا خودم چدیگران کدیدم صحبت میکنم تا اگه بر طبق قوانین خدا پیش برم این بار بتونم بسته روانشناسی ثروت را بگیرم ویکی دیگه از هدفامو تیک بزنم یک مورد که تقریبا98درصدش را خودم حل کردم کسی بود کبخاطر اشتباهی ککرده بود یا بخاطر منفی گراییهاش وگوش کردن بحرفای دیگران مجبور بود ان را تجربش کنه باعث شده بود او چنان عذاب وجدانی داشته باشه که مریضیای زیادیو بخواد تحمل کنه پادرد های وحشتناک تنگی نفسی شدیدوضربان قلبی که بعد از یکی دو کلمه حرف زدن با نامحرم دیگه نمیذاشت حتی او هیچ کاریو انجام بده وتکون بخوره بهترین ایده این بود که حواسش را از اون گناه پرت کنم این واقعا کار اسانی نبود چون او حتی هر شب خواب عذاب وقبر میدید واصلا قادر بخنده نبود اگر هم واقعا کاری خنده دار میدید ومیخندید همان لحظه عداب وجدان میگرفت وخودشو اطرافیانشوناراحت میکرد پس من با صبر وحوصله شروع کردم به عوض کردن باورای کوچیکش تا کم کم خودشم عوض شه اول اونو بجاهایی کدوست داشت بردم مثل داخل طبیعت اماکن مذهبی رستوران وهر جایی کدلش میکشید کم کم بهش احساس ارزش مندی دادم وبهش ثابت کردم که انسان ارزشمندیه مثلا اگه چیزی میگفتو سریع بحرفش گوش میدادم یا اگه هر چی میخواستو سریع براش میخریدم چون من یه باور زیبای دیگه هم دارم واینه که اگه الان من پولی دارم وچیزی میخوامو خداوند اون پولوفقط برای خرید همون چیزبمن داده وسریع میخرم وبرا بعد هم بخدا وغیبش توکل میکنم وخدا هم پولای خیلی زیادیو از راه های خیلی زیاد برام میفرسته خلاصه احساس ارزش مندی کرد اهنگای منفیو به اندازه بسیار زیاد ازش دور کردم چون تا اتفاقی میفتاد کخوشایند نبود برای فرار اهنگایی گوش میداد کاونا هم بهش ثابت میکردن که بله تو مستحق اینا هستی خوب اونم قبول میکرد و…یجورایی تمریناییی بهش دادم که بتونه تو حال زندگی کنه خوب خیلی مقاومت میکرد ومنم میگفتم نبایدم غیر این باشه تا یک دفعه سر یک تغیری کخواسته بودم واون مقاومت میکرد برگشت بمن گفت میدونم مشکل کجاست تو خودتو بالا تر از خدا میدونی وبقیرو ادم هم نمیدونی بعد چند لحظه سکوت این جوابا بذهنم رسید کگفتم بهش این خیلی خنده داره که کسی خودشو بخواد بالاتر از خدا بدونه مگه میشه بالا تر از خدا کسی یا چیزی وجود داشته باشه واین حرف واقعا خنده داره چون خدا همچیزه ودر ادامه گفتم من حق ندارم خودمو کمتر از خدا هم بدونم چون بفرموده خود او در قران مجید هرچیرو بخوام خود او اجابتش را بر عهده گرفته پس من کمتر از خدا هم نمیتونم باشم وهی تغیراتو از او خواستم تا ضمیرناخدا گاهش عادت به تغیر کنه والبته بامقاومت های فراوانی نیز روبرو میشدم ولی خوب باین فکر میکردم که من خودم نیز بزرگ میشوم وادامه میدادم وبهرانچه میخواستم نیز رسیدم طرز درست صحبت کردنو با او کار کردم واورا ارزشمند ومهم میخواندم واین کارو هی ادامه دادم وهر روزنیز بنتیجه های بهتری میرسیدم راهای زیادیو امتحان کردم کالبته 90درصد انها نیز جواب داد درکل من باین نتیجه رسیدم که اگر نگذارم او فکر بیهوده کند او خود درست میشود کاین کار را من دوران خدمت انجام میدادم تا روزها زودتر بگذرد که به او تمرینیو دادم که بصدای نفس کشیدنش تمرکز کنه وگوش بده واقعا جواب میده چون رو خودم هم خیلی امتحان کردم ودر همه جا جواب گرفته بودم البته او این را امتحان نکرد ودرشرایط سخت بیشتر گریه میکرد ومن نیز از این فقط میفهمیدم کچه میخواهم وچیزی را که میخواستم در موردش حرف میزدم او یک خدایی را قبول دارد که اگر ما بیرون بودیم یا در جلسه که اذان میگفتن واو بلند نمیشد ودرخواست نمیکرد کجایی برای نماز در اختیارش بذارن اوان روز را برای من بیاد ماندنی میکرد ومن باو میگفتم که تو فرق بین نماز اول وقت ونماز سر وقتو بد فهمیدی بله نماز اول وقت سواب بیشتری داره ولی طبق دینی کتو قبول داری نمازیکه کمی دیر تر از اول وقت خوانده شود نیز گناه نکرده ای البته خود من نماز را گفتگو با خدا میدون کبهترین شکل نیز همان نماز های 5گانه میباشد باید در نماز با خدا صحبت کرد کاین نیز شرایط دارد وراه وروش در کل اگه بخوای برای این که دچار احساس گناه نشوی کاری را بکنی باید فکرت رادر اختیار بگیری که این نیز کاری نشدنی میباشد ولی خیلی راحت تو با کنترل حواس 5گانه وبیشتر نیز کلامت میتونی کاملا فکرتو کنترل کنی یعنی ما نباید هر حرفی را بزندم چون هر حرفی مثل خودش را برایت می اورد وبعد باید صداها را کنترل کنیم که ان نیز باید فیلم نبینیم وهر موزیکیو گوش ندهیم که برای خیلیا از جمله دوست من کار سختیه چون او در گذشته برای فرار از چیزی به اینها روی می اورده وفقط چند لحظه خوشی لحظه ایش را فرا می اورده و…بعد باید تصاویری را ببینی کفقط برایت احساس لذت داشته باشد من تاکید کردم فقط چون دوست من با تصاویر حیوانات مخصوصا گربه زیاد حال میکرد ولی او وقتی اینها را میدید بعد از 1000دفعه برات بمیرم وفدات شوم باز چون ان را نداشت احساس خوبی نداشت چی بگم میتونم 1000ران تجربه رابگم که من برای اینو اون حلشون کردم ولی بیشتر تمرکزتونو بزارید رو چیزی کمیخواید من قبلا شاید میخواستم کبدیگران کمک کنم وهر روز نیز کسیو میدیدم کنیاز بکمک داشت ومن نیز با حل کردن مسایل اونا ودیدن ادمهای پر مسعله از همونا رو بیشتر جذب میکردم بخواستم میرسیدم من بزرگترمیشدم حالا خواستمو عوض کردم پس حالا فقط وفقط میخوام رو رسیدن بخدا(کاولش داشتن پول وثروت زیاده)در کل رسیدن بهرچی بخوام از جمله هیوندا النترا بسته روان شناسی ثروت ساخت خانه دوبلکس 2خوابه در شهر خودمون وهزاران چیز دیگه کمیخوام ونیاز دارم لذا درخواست دارم کبسته روان شناسی ثروت را جایزه این جانب قرار دهید تا این جانب یکی دیگر از اهدافمو نیز زده باشم البته میدانم وبسیار دیدم کخدا از هر راهی کبخواد من را به اهدافم میرساند ومن بغیب ایمان دارم پس درخواست روانشناسی ثروت را میکنم چون شاید خدا بخواهد از دست شما من را به این هدفم نیز برساند با کمال تشکر از استاد عزیز وتمام دوستان گرامی خدارو شاکرم که امروز توانستم جواب خود را بطور عالی بنویسم
با ارزوی ثروت وسلامتی سعید واحدی
سلام
استاد من چه تقدیم کنم برای شما ..چه چیزی میتونه جبران کنه این اموزشها وفعالیت های شما رو…خدایا سپاسگذارم بابت این حس خوبی که دارم…..
چه ایده ای برای کسی که به خاطر خطاهای بسیار بزرگی دچار احساس گناه شده است دارید تا دیگر احساس گناه نداشته باشد؟
احساس گناه باعث درد و رنج می شود. احساس گناه در واقع همان انتقاد شدید از خود است.کسی که احساس گناه داره مطمئنا نه خودشورو به درستی شناخته و نه خدا رو. انسان موجودی هست جایزالخطا و اگر خطایی انجام بده میتونه رو خودش کار کنه ولا اقل تو اون زمینخ خاص دیگه اشتباه یا گناه مورد نظر رو نکنه مثلا طرف بابت دزدی احساس گناه داره روی خودش در این زمینه کار کنه..ویا با کارهای خیرخواهانه میتونه روح خودشو تسکین بده ….
اما خدا….
هرچقدر که گناه شما بزرگ باشتد خدا ازآن گناه بزرگتراست…وقتی خدا میبخشه چرا شما نباید خودتون رو ببخشین..مثال فرض کنیم که بدترین کار رو انجام داده باشین مثلا قتل…بی ابرو کردن یه نفر…وقتی شما ازکارتون پشیمون میشین وتوبه میکنین چطور میشه که خدا با این همه عظمت نبخشه…وقتی خدا تورو میبخشه چطور شما خودتونو نبخشین… خدا تو قرآن اشاره به توبه پذیر بودن و مهربونیش کرده و راه بازگشت رو باز گذاشته. هرکس کار بدی کند یا بر خویش ستم ورزد سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را آمرزنده مهربان خواهد یافت (نساء 110).
راه رهایی از احساس گناه دوست داشتن خود ودرواقع همون عزت نفس داشتنش وپذیرفتن اینکه انسان جایزالخطاست0000ودر یک جمله بخشیدن خوداست.وحتی راه خوب اینه که راجبه احساس گناهمون با کسی صحبت کنیم…واز همه مهمتر که خودمونو تو ذهنمون همش قضاوت نکنیم وخودمونو محکوم نکنیم ویه کم به نفع خودتان فکر کنیدوبگین اشکال نداره ولی دیگه هیچ گاه تکرار نمیشه…
باسلام
با این سوال یاد بچگی هام افتادم یاد اون روزها که خطاهای کوچکم توی دل کوچکم جا نمیشد
به یاد دارم زمانی رو که مدام خودم روسر زنش می کردم و خودم رو عذاب میدادم تا اینکه یه روز با خودم روراست صحبت کردم و گفتم تا کی می خوای الکی غصه بخوری و خودت رو سرزنش کنی
با خودم گفتم یادت باشه که دل بزرگا از دل تو خیلی بزرگ تره پس بی خود غصه نخور اونا تو روبخشیدن پس توهم خودت رو ببخش
الان هم اگه خطایی ازم سر بزنه به یاد خودم میارم که خدا از من خیلی بزرگ تره و می تونه منو ببخشه و من هم هر روز دارم بزرگ تر و کامل تر میشم پس نباید با این حس گناه خودم روو به گذشته قفل و زنجیر کنم