نقش «باور و انگیزه» در بروز توانمندی ها - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    593MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی نقش «باور و انگیزه» در بروز توانمندی ها
    20MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

453 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 847 روز

    89مین گام روزشمارزندگی. به نام خدا سلام به خدا.

    سلام به استادومریم جون.

    سلام به همه ی ساکنین خانه ی استادعباسمنشی.

    من راستش نتونستم باوروانگیزه روبه ذهن نازنینم چیزفهم کنم ولش کردم گفتم: بهترزندگی روزانه ی خودموانجام بدم چون داشت حالموبدمیکرد!

    دیشب بچه‌ها باپسرخالشون قرارکوهنوردی زُشک روگذاشتن.ساعت6صبح راه افتادن.منم روزه گرفته بودم وساعت9/30بیدارشدم. سریع حاضرشدم خدایاکجابرم پیاده روی حال دلم سمت کوه پلکانی کرده ولی نه که برم بالای کوه!ازپایین کوه جاده ی آسفالت وآسان رو،دورست کردن به چه زیبایی!؟ ازهمون بالابازهم یک عالمه ازشهررومیبنی!ولی اگربالای کوه پلکانی بتونی بری از4طرف شهرزیرپاتِ .ازخانه راه افتادم به بعضی رهگذرهاباانرژی الهی سلام وصبح بخیرمیگفتم.به ایستگاه خط واحدرسیدم یک خانم مسن وعصابدست وارداستگاه شدسلام وصبح بخیر گفتم: گفت :ببخشیدمن چشام نمیبینه فلان خط اومدبگوسوارشم منم پرسیدم باکدام خط برم نزدیکترین ایستگاه کوه باشه راهنمایی کردوخط رسید.کمک حاج خانم کردم سوارشدودویدم درب جلوازآقای راننده پرسیدم وکارت زدم نشستم آخرین ایستگاهی که به کوه پلکانی بودمن پیاده شدم وبه مسیرم ادامه دادم ازهمین جاده پایین راه افتادم به سمت پارک خورشیدکلی کوهنوردهای توی مسیر‌،روسلام وروزبخیرمیگفتم وازاین عملم لذت میبردم! تابه کوه خورشیدرسیدم دوست داشتم ازمسیربالاتربرگردم به کوه پلکانی ولی گفتم ریسک نمیکنم!الانشم تشنه شدم رفتم ایستگاه خط سوارشدم تاایستگاه مترووداخل مترو2پیام بازرگانی انجام دادم وبه خانه برگشت وتومسیرهم احساس خوبم رابادیگران به اشتراک میگذاشتم ورسیدم خانه ناهارروآماده کردم بچه‌ها ازکوه برگشتن دورهم غذاخوردن ومنم لذتشوبردم والان پسرم برام افطارآماده کرده ودارم استراحت میکنم تاافطار. و ذهنم گفت توکه مفهوم درس امروزروخوب متوجه نشدی چی داری بنویسی؟!گفتم توانممندی خودمومینویسم عاشقتونم که هرروزبرام تمرین گذاشتین وگرنه من خیلی استراحت طلبم دوست دارم همیشه توکارهام اول باشم مثلابهارچندمدل سبزیجات کوهی وکَنگرجمع میکنیم برای توغذاهامون سعی میکنم قبل از فامیل وهمشهریهاماکارمونو انجام داده باشیم واگرکسی گفت بیاین بریم گوه چیزی جمع کنیم .یاباعزیزدلم براتفریح بریم وکمی هم سبزی جمع کنیم وگرنه پسرام جلوتررفتن همه چی آوردن تکمیلیم اینم ازاول بودنمون حالانمیدونم ربطی به این فایل داره یانداره!؟ولی بایدردپامیذاشتم بگم که ماهم کوه ودشت وصحرامیریم به خصوص فصل بهارجمع آوری سبزی کوهی داریم وهرغذایی که درست میکنیم ازاین سبزیجات استفاده میکنیم کل ساختمون ازعطروبوی خوشش پُرمیشه. عاشتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    مجید نظری گفته:
    مدت عضویت: 3911 روز

    نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم

    در این سراب فنا چشمه حیات منم

    وگر به خشم رَوی صد هزار سال ز من

    به عاقبت به من آیی که منتهات منم

    نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی

    که نقش بند سراپرده رضات منم

    نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی

    مرو به خشک که دریای باصفات منم

    نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو

    بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم

    نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند

    که آتش و تبش و گرمی هوات منم

    نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند

    که گم کنی که سر چشمه صفات منم

    نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت

    نظام گیرد خلاق بی‌جهات منم

    اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست

    وگر خداصفتی دان که کدخدات منم

    درود بر استاد عزیز و همه دوستان گرامی

    امروز دکلمه ای از استاد احمد شاملو شنیدم که نتونستم جلوی اشکامو بگیرم، دوست داشتم این حس رو با انتشار شعر زیبای مولوی با همه دوستان شریک باشم،باشد که به تقویت باور دوستان کمگی شده باشد،انشالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    معصومه صادقى گفته:
    مدت عضویت: 1784 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام 🌹

    روز ۸۹ سفرنامه ام

    چه همزمانی ….امروز داشتم به این فکر می کردم چطور بود که من وقتی زمان کنکورم رسید انقد انگیزه انرژی و عشق داشتم که مدرسه پیش دانشگاهیمو تعطیل کردم گفتم میشینم تو خونه خودم می خونم

    نه کلاسی

    نه آزمونی

    تازه هدفم ۲ رقمی بود

    دانش اموز زرنگی هم نبودم !

    ولی ایمان و باور داشتم نمی دونم چطوری ولی داشتم و همینطور انگیزه

    چرا انگیزه داشتم ، چون دوست داشتم از فضای خونمون رها شم ، دوست داشتم مستقل شم …. عشق به آزادی و استقلال و دور بودن از خانواده انقد تو من قوی بود که تونستم تنهایی ۱ سال تمام بدون کمک و مشاوری و چیزی درس بخونم روزی ۱۶ – ۱۸ ساعت …..

    ولی الان تا ۲-۳ روز نشونه از خواسته هام نمی بینم انگیزمو از دست میدم

    انگار یه چیزی کم دارم

    باور و انگیزه با هم

    وقتی سنم پایین تر بود تمرکزم بیشتر روی لذت و حس رسیدن به خواسته هام بود

    ولی با گذشت زمان بعد چند بار شکست تمرکزم از قسمت زیبای هر اتفاقی شیفت کرده سمت ترس …. یا سمت بی تفاوت بودن نسبت به اون خواسته و کلا هر خواسته ای

    ولی همزمان فشار خدا و کائنات رو میبینم که داره از تو تضادها من رو یاد رویاهام یاد انگیزه هام یاد خواسته هام میاره ….تا دوباره من رو رو به جلو به طور مستمر حرکت بده

    وقتی بچه ها رو می بینم معنی شور و شوق و باور رو متوجه میشم

    از نظرشون همه چیز امکان پذیره ، و اعتماد به نفس زیبایی هم دارن و همیشه تو رویاهاشون دارن عشق می کنن ….

    خدایا قدرت ، انرژی ، عشق و انگیزه گذشتمو می خوام حتی بیشتر …. تو بر هر چیزی قادری ، هر چیزی از تو بخوایم بهمون میدی ❤️

    این باور زیبایی هست که با خدا همه چیز امکان پذیره و میشه

    خدا با منه پس هر کاری میشه چون اون قدرت مطلقه ، بی احترامی به قدرت خداست که بگم یه خواسته ای نمیشه

    وقتی به کهکشان ها

    ستاره ها و سیاره ها نگاه کنیم متوجه میشیم که هر چیزی میشه و برای خدا نشد نداره

    بازم بر میکردیم به توحید

    در واقع ته و اصل همه چیز بر میگرده به توحید

    ته باور داشتن به اینکه می‌شود

    ته انگیزه هم خود خداست

    چه انگیزه ای محرک تر از انگیزه های معنوی

    اینکه من تو این دنیا یه اثری بزارم تا خدا واسم دست بزنه و بهم افتخار کنه ….

    وقتی به کامنت بچه ها نگاه میکنم تو همین سفرنامه یا تو هر دوره ای میبینم که هر چه به انتها میرسیم تعداد افراد یا انگیزه کمتر میشه

    خودم هم همین مشکل رو داشتم که همیشه اول پر شور و انگیزه بودم و هر چقد به انتها می رسیدم انگیزم کمتر میشد و یادم می رفت

    که یک روز تصمیم گرفتم تو هر کاری انگیزم رو محکم و روزافزون نگه دارم

    خدایا شکرت واسه حس الانم واسه ذهن خالیم که از خودت خواسته بودم این کار رو واسم کنی

    خدایا شکرت واسه اینکه همیشه بهترین ها رو سمت من می فرستی

    مثل استاد عباسمنش بهترین استاد برای من ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 1022 روز

    به نام خداوند وهاب وعظیم

    شور شوق وباور به رسید به هدف دلیل محقق شدن خواسته است

    یک مثال از خودم میزنم برای درک بهتر این سازو کار هم برای خودم هم برای دوستانم

    من دقیقا 10 ماه پیش وزنم رسیده بود به 101 کیلو گرم خالص

    خب من قبل از اینکه وزنم برسه به 101 کیلو گرم که داشتم زندگیمو میکردم با همون رفتار های قبلیم وهمه چیز می خوردم شیرینیو خوردنی های فست فودو خلاصه هرچی دم دستم می اومد می خوردم واز اون طرف تحرکیم نداشتم برای اینکه بخشی از این کالری که وارد بدنم کردم سوخته بشه واز طرفیم توی یکی دوسال من رسیده بکدم به اون وزنه وارام آرام وزنم رفته بود بالا واحساس رنجی نداشتم تا قبل از اون

    یعنی انگیزه ای نداشتم برای کم کردن وزن

    شور شوقی نبود که بخوام اندام متناسب تری داشته باشم وداشتم با همون فرمون پیش میرفتم تا اینکه یه روز وقتی رفتم روی ترازو و وزن خودمو دیدم که دیگه آقاا سه رقمی شدی دیگه داری خیلی خرااب میکنی اوضاع رو وباید بس بکنی این روند افزایشیو

    اونوقت شروع کردم به رعایت رژیم غذایی درس تر وسالم تر ودر کنارش ورزش روهم آوردم وشروع کردم به کاهش وزن که این یعنی باور داشتم که اگر من غذا خوردنمو کنترل بکنم ورودی نا مناسب نداشته باشم و از اون طرف کالریاهم سوخته بشه از بدنم می رسم به اون وزن واندام دلخواهم.

    خب تا اینجا قشنگ واضح ومشخصه که یک انگیزه درون من شکل گرفت از اون تضادی که بعش بر خوردم به عنوان سه رقمی شدن وزنم واز اون طرف باورهم درونم بود وباور داشتم که می شود وزنمو کم کنم پس این دوتا دیگه جاشون درست بود ونسبت وجودشونم اندازه بود یعنی هم به اندازه کافی انگیزه بود هم بااور داشتم که می شود وزن کم کرد.پس دیگه فقط اقدام می خواست که دیگه با این باورا وانگیزه اقدامم کردم وبعد از گذشت 10 ماه وزنم از 101 کیلو گرم رسید به 82 کیلو گرم اونم 82 کیلو بدنی عظلانی وکاملا خوش فرم.البته نسب به قبلانم.

    پس اینو دیگه من قشنگ درکش کردم که شور شوق وباور چجوری دست به عملم می کنه

    پس باید همین روشو همین قانونو توی بقیه خواسته هامم اجرا بکنم وانگیزه داشته باشم براشون که اغلبم انگیزه از تضاد توی اون موضوع پیش میاد مثل تضاد ثروت مند بودن.چون ثروتمند نبودم وبخاطر نبود پول توی زندگیم خیلی خواسته هام محقق نشده این رسیدن به ثروت وپول یک انگیزس برام حالا باید باوراشم بسازم که آقا می شود پول دار هم شد می شود ثروتمند هم شد اونم اونقدر که گذر بکنی ازش حالا باوره رو باید درست درکش بکنم وبسازم توی وجودم .که اونم راهش منطقی کردن باوره.که ببینم آدمایی که همین العان بی نهایت ثروتمندن وبه تمومه خواسته هاشون رسیدن مثل استاد عزیرم که گذر کرده اصلا از ثروت واز جاایم شروع کرده که همه چی مهیا بوده که بخواد بهونه داشته باشه برای ثروتمند نشدن ولی با همه اون شرایط تونسته وشده ورخ داده برلش حالا اینقدر باید این کارو انجام بدم وباور بسازم ومثال بیارم نشون بدم به ذهنم که می شود که هست که اینقدر ثروت وجود داره که میشه از پول گذر کرد تا تبدیل بشه به باور وبعد اون انگیزه واین باور به ثروتمند شدن خودش راه خودشو باز میکنه وهدایت میشم به مسیری که باید ایمان نشون بدم وعمل بکنم وقدم بردارم وبعدش چی میشه ؟؟

    ثروت میاد خودش موقعیت خودش شکل میگیره به صورت تکاملی وپله به پله وبعد تصاعدی وبعد منم بی نیاز میشم وگذر میکنم از ثروت اگر این روندو ادامه بدم

    وخیلی زیباست این مسیر کار کردن روی خودمون ورسیدن به هدف هامون چون اصلا یک اعتماد بنفسی بهمون میده ویک احساس خلق کنندگی بهمون میده که اون احساسه حتی از رسیدن به خود اون خواسته بهتره ودل چسب تره برامون

    امید وارم که این احساس رو همیشه توی وجود خودمون زنده نگه داریم وهمیشه با شور شوق وباور به رسیدن به اهدافمون قدم برداریم که زندگی اینجوری معنا پیدا میکنه برامون

    وامروز روز 89 از روز شمار تحول زندگیم بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زهراء گفته:
      مدت عضویت: 3506 روز

      سلام دوست عزیز

      اول تبریک میگم بتون برای این موفقیت و کم شدن وزن.خیلی تحسین برانگیزه این عزم و ارادتون و استقامت در مسیر.و استفاده کردن از دو اهرم قوی باور وانگیزه.

      این فایل و کامنتهای شما نشانه روز من است وقتی از خدا خاستم که هدایتم کنه که چطور قدرتمند ادامه بدم و این مرحله رو پشت سر بگذارم.

      دقیقا فرمول همینه به اندازه کافی انگیزه داشته باشیم و باور داشته باشیم که میشود برای ما که این باور در خودش باورهای زیادی داره مثل احساس لیاقت رسیدن به هر خواستهای که داریم.

      براتون ارزو دارم که به خواسته ثروت هم برسید که لایقش هستید و پتانسیلش رو همه ما داریم. خدا در وجودمون قرار داده.ان شالله ثروتی پربرکت و زیبا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        محمود کاظمی گفته:
        مدت عضویت: 1022 روز

        منم سلام می کنم به شما زهرا خانم عزیزم

        اول از همه یه تشکر ویژه بکنم از تون که با خوندن کامنت من و جواب دادن بهش باعث شدین یک بار دیگه خودم برم کامنتمو بخونم.وچقدر خودم انگیزه هام بالاتر رفت بعد خوندنش

        چون دوباره یادآوری شد برام که چه توانایی هایی می تونم داشته باشم وموفقیت هام برام مرور شد

        واین که ما بتونیم بجای ذهن نجوا گر که کارش همش اینه شکست ها ونارسایی هامونو بهمون نشون بده

        بجاش موفقیت ها مونو به خودمون یاد آور بشیم این خودش خیلی کمک کنندست برای کسب موفقیت های بعدی وبزرگتری که العان برامون بزرگتره

        ومنم از صمیم قلب برای شما بهترینارو می خوام زهرای عزیز

        و آرامش خاطری از جنس خود خود خداوند رو برات می خوام

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ناصر لطفی گفته:
    مدت عضویت: 1278 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت استادان گرانقدر و دوستان عزیزم

    روز هشتاد و نهم از سفرنامه زندگی من

    عنوان فایل: نقش باور و انگیزه در بروز توانمندی ها

    وقتی ما روی باورهای خودمون کار میکنیم رفتارهای ما تغییر میکنه و انگیزه‌های زیادی در ما به وجود میاد تا رفتارهای جدید کارهای جدید انجام بدیم چون باور داریم این مسیر مسیری هست که مارو در تمام ابعاد بهبود میده و خوشبخت میکنه؛انقدر که من به این مسیر باور دارم و ایمان دارم داشتم به این فکر میکردم که اگه ما از خدا میپرسیدیم تو این دنیایی که بی نهایت سلیقه و مسیر و تنوع در عقاید و افکار و باورها هست کدوم مسیر که خیلی خالص تر و اصل تر و لذت بخش تر و در عین حال ساده تر و قابل استفاده تر هست مطمئنن همین مسیری که ما هستیم رو نشونمون میداد و میگفت همین و لاغیر؛حالا که انقدر ما بچه های این سایت الهی ایمان داریم که این مسیر یه مسیر سرراست و یه اتوبان 8 بانده س که پر از سرسبزی و زیبایی و آرامش با هوای رویاییه که زندگی کردن واقعی رو به ما یاد میده(خواستم بنویسم مارو به اهدافمون میرسونه دیدم فراتر از اینهاست)پس من باید با تعهد بیشتر توکل بیشتر تمرکز بیشتر انرژی بیشتر توحید بیشتر همراه این مسیر باشم و روی باورهام کار کنم

    باور و انگیزه هر دو باهم یک ترکیب فوق العاده س جوری که اگر ما باورهای مناسب و انگیزه مناسب در مورد یک هدفی داشته باشیم مطمئنا بهش میرسیم خیلی از انگیزه های ما هم از تضادها و کمبودهای ما به وجود میاد جوری که شور و شوق و انگیزه‌ بسیار بالایی داریم که کمبود رو جبران کنیم؛ارزش تضاد ها اینجا مشخص میشه که مارو به حرکت درمیاره در واقع جهان اینکارو میکنه تا ما حرکت کنیم به واسطه این تضاد و انگیزه ای که بعدش به وجود میاد حالا همین انگیزه با باورهای درست ترکیب بشه کولاک میکنه

    یکی از دلایلی که افراد موفق دیگه مثل سابق انگیزه ندارن که رشد کنن اینکه پر شدن از شهرت از مادیات و خیلی چیزای دیگه و راهکار استاد برای این مسئله اینکه اولا باور داشته باشیم ما هرچقدر موفق بشیم بازم میتونیم موفقیت های بیشتری داشته باشیم و هیچ انتهایی براش نیست دوما اینو باور کنیم که ما باید حرکت کنیم و خودمونو رشد بدیم وگرنه جهان دست به کار میشه و با تضادها اینو به ما میفهمونه که حرکت کن پس در نتیجه ما به هر هدفی رسیدیم باید هدف بعدی رو مشخص کنیم و تو باد موفقیت هدف قبلی مون نمونیم و آگاهانه برای خودمون چالش ایجاد کنیم این اون زندگی واقعیه که میتونیم بسازیم و الگوی ما استاد عزیزمون هستن که خیلی سعی میکنن انگیزه های خودشون رو حفظ کنن و آگاهانه برای خودشون چالش جدیدی ایجاد کنن چون کارکرد جهان رو بلدن و میدونن جهان با کسی شوخی نداره

    خدارو شکر میکنم برای این مسیر و این فایل فوق العاده و سپاس از شما استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سیدامیر عقیلی گفته:
    مدت عضویت: 2843 روز

    سلام به استاد عزیز و خانواده دوست داشتنی عباسمنش

    من همین دیروز عضو سایت شدم ازاین بابت بسیار خوشحالم 6ماهه با استاد آشنا شدم وزندگیم دست خوش تغییرات مثبت زیادی شده خدایا شکرت.استاد لوکیشن خیلی عالی بود و انرژی خاصی داشت وموضوعی که صحبت کردین خیلی مفید بود.موفق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    آرین عبّاسی گفته:
    مدت عضویت: 1740 روز

    سلام بر خداوند جان و خرد!

    درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی سلامت و پیروز باشیم همگی!

    خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر کادر اجرایی سایت!

    بسیار فایل عالی و زیبایی بود!

    دوستان، جواب های بسیار عالی ای دادند به سوال فایلِ قبلی!

    و هر کسی از درک و دیدگاه، خودش راه حل های خوبی را داد!

    حالا می تونیم از این جواب ها، استفاده کرده و باورهای عالی ای در ذهنمون ایجاد کنیم!

    استاد هم از ته، هر چی مو بود رو زد!

    تا همه چی، به بهترین و راحت ترین شکلش، تبدیل بشه!

    اتفاقا همیشه به خودم میگم: استاد تو حموم کردن، کارِ خیلی راحتی داره!

    این داستانِ فیلمِ ۸ نفرت انگیز هم برایم جالب بود!

    درسِ این فیلم: هیچ قراردادی وجود نداره که بگه، باید سخت زندگی کنیم!

    هر چیزی که آسان، لذّت بخش و شادی بخش باشد؛ یعنی در مسیر درستی است!

    جمله ی طلایی: سفری که شروعش با اتفاقات بد همراه باشد؛ به احتمالِ زیاد پایانِ جالبی در پِی نخواهد داشت!

    چرا نگفتم مطمئنا!؟

    چون؛ ممکنه تو حینِ اون سفر، افراد حاضر، دیدگاه شون نسبت به مسائل تغییر کنه و …!

    وقتی همه چیز راحت و لذّت بخش است؛ پس بهتره احساسِ رضایت در ما بوجود بیاد!

    در رابطه با باور که توضیحاتِ زیادی داده شده و امروز می خواهیم در مورد انگیزه صحبت کنیم!

    اول باید بدونیم که باورها و انگیزه، مکمل هم هستند: یعنی؛ باور درست-> انگیزه ی بالا و انگیزه ی بالا-> باور درست!

    در سنین نوجوانی و جوانی، انسان به طور طبیعی انگیزه ی بالایی برای اول شدن در هر چیزی دارد!

    و همیشه در هر رقابتی، دوست دارد برنده باشد!

    اما رفته رفته این احساس، در فرد کمرنگ تر می شود و حتی برای مثال می بینیم که: یک پسر، در سنین جوانی میگه که من همیشه می خواهم که اول بشم و این احساس تا زمان مرگ با من هست و من بسیار آدمِ رقابتی ای هستم!

    همین پسر چند سالِ دیگر که پدر می شود؛ در اکثر رقابت ها و بازی هایی که با فرزندش می کند، به گونه ای عمل می کند که فرزندش به طورِ طبیعی فاتح میدان شود!

    و اون موقع پدر، خوشحال است؛ زیرا الان انگیزه ی معنوی دارد ولی قبلا انگیزه ی مادی داشت!

    به جرئت می تونم بگم به لطف خدا، این مثال کلِ درس ها و صحبت های استاد رو در این فایل، تو خودش داره!

    انگیزه رو باید با باورهای مناسب و درست ایجاد کنیم!

    اگر انگیزه ی لازم رو برای پیروزی و موفقیت داشته باشیم!

    دیگه اصلا سن ملاک نیست!

    مثالِ خدا و گنج باحال بود!

    پس به این نتیجه رسیدیم که تو یک سنِ خاص آدم به برنده شدن علاقه ی وافری داره!

    تازه اگر تو اون سن، به خواسته هاش نرسیده باشه!

    تضادها و ناخواسته ها به شکل آشکار یا نهان در ما انگیزه و خواسته ایجاد می کنند!

    الان علاوه بر ورزشکارها، استاد خواننده ها رو هم مثال زدند!

    که بعد از رسیدن به شهرت و پول، معمولا افت می کنه کیفیت صدا و کارشون!

    این موضوع حتی برای خواننده های لس آنجلسی هم، صدق می کند!

    باید همیشه یک سری هدف های بلند مدت برای خودمون داشته باشیم!

    و قبل از رسیدن به خواسته ای، باید خواسته ی بعدی مون رو مشخص کنیم!

    تا به قول معروف: تکلیف مون با خودمون، خدا و جهان، مشخص بشود!

    انگیزه شامل سه سطح است:

    سطح اول-> مادیات!

    سطح دوم-> معنویات!

    سطح سوم-> اون دنیا!

    مثال هایی از افراد سن بالا که هنوز خوش می درخشند:

    ۱. بیل گیتس.

    ۲. راجر فدرر.

    ۳. رضا عنایتی.

    ۴. علی دایی.

    ۵. رونالدینیو.

    ۶. بوفون.

    ۷. زلاتان!

    ۸. روبرتو کارلوس.

    و …!

    برایِ مثال: خیلی از فوتبالیست ها، وقتی که از دنیای بازیگری خداحافظی می کنن، میان تو عرصه ی مربیگری!

    این یعنی اینکه؛ این افراد همیشه برای خودشون هدفی تعیین کرده و با انگیره ی بالا به سمت آن حرکت می کنند!

    یه مسئله ی خیلی مهم: اینکه انگیزه مون برای اول بودن کم باشه یا زیاد؛ یک چیز کاملا شخصی است و هر فرد با توجه به رفتارش، یکی را انتخاب می کند!

    با داشتن تکنیک، توانایی، فکر خوب، قدرت تصمیم گیری و …؛ می تونیم همیشه در بهترین سطح باشیم!

    سعی کنیم که پَشِن و شور و شوقِ خودمون رو همیشه در بالاترین سطح قرار دهیم!

    احساس رقابت طلبی به دلیل رسیدن به خواسته است!

    باور و انگیزه در کنارِ هم، یک مولد قوی را برای حرکت در انسان میسازد!

    حتی دلیلِ زنده بودن و مردن افراد، به انگیزه ی آنها بر میگردد!

    و این رو هم بدونیم که انگیزه برای زندگی و دوست داشتن برای زنده بودن، با هم خیلی فرق می کنند!

    این داستانِ انسان در جستجوی معنا، خیلی خیلی جالب و آگاهی دهنده بود!

    دلیلِ زنده ماندنِ افراد: انگیزه برای زنده ماندن و باورِ به آن!

    دلیلِ فرار کردن افراد از زندان: باورِ به توانستن و انگیزه های خارج از چارچوبِ زندان!

    از همدیگر تشکّر می کنیم؛ چرا که هم داریم خوب زندگی می کنیم، هم داریم دنیا رو بهتر می کنیم!

    زمانی که ما با افکار و عملکردِ خوب مان به ثروتِ پایدار برسیم!

    آنگاه؛ بزرگترین، کمک را به جهان و اهالیش کرده ایم!

    بسیار فایلِ عالی ای بود و کلی درس و جای گفتگو داشت!

    سپاسگزار خداوند هستم، که من را به سویِ پول، یکتاپرستی، آئین ابراهیم، سعادتمندی و شادی هدایت می کند!

    ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر اعضای سایت!

    در پناه خدا؛ متعهد، با انگیزه، خوش بین و با باورِ مناسب باشیم همگی در دنیا و آخرت!

    آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران!

    خدای من با ثبات ترین، با انگیزه ترین، پاک ترین و خالص ترین هست؛ پس من بهترینم!

    بدرود!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1357 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته‌ی عزیز

    من از بچگی به طور پیوسته کلاس زبان میرفتم و تا وقتی ۱۳ ۱۴ سالم شده‌بود، به سطح advance رسیده‌بودم. ولی هیچوقت زیاد خودم رو باور نداشتم، اینکه منم زبانم خیلی خوبه، راحت میتونم یاد بگیرم، برعکس به نظرم اتفاقا خیلی هم سخت بود، حس خاصی هم بهش نداشتم، میتونم بگم ، اره، دوسش نداشتم ،فقط چون از بچگی میرفتم کلاس، عادت کرده‌بودم به یادگیریش.

    تا اینکه رفتم کلاس هفتم، تازه درس زبان انگلیسی به برنامه‌مون اضافه شده‌بود.

    اون موقع فهمیدم که از همه بچه‌های کلاسمون و حتی اونایی که از من بزرگتر بودن تومدرسه، بیتشتر بلدم و سطحم بالاتره.

    بقیه براشون خیلی جالب بود و منو خیلی تحسین میکردن. اونا و معلما جوری رفتار میکردن که حس میکردم واقعا یه نابغه‌م تو این زمینه و همینطور اینکه فکر میکردن من عاشق زبان انگلیسیم.

    درحالی که تا اون موقع اصلا اینجوری نبود. شاید حتی برعکس.

    ولی دقیقا همون سال، جوری پیشرفت کردم که حتی فکرشو نمیتونید بکنید.

    منی که همیشه نمره‌های پایان‌ترمم تقریبا لب مرز بود و تقریبا جزو نمره‌های پایین کلاس بودم، حالا شده‌بودم تاپ کلاس.

    من هیچ تلاش اضافه‌ای نکرده‌بودم. کار خاص و جدیدی هم انجام نداده‌بودم.

    ولی رفتار بقیه و اون اتفاقا باعث شده‌بود که باور کنم من تو این زمینه واقعا یه نابغه‌م. بعد از اون خیلی برام راحت‌تر شده‌بود درسا. مثل آب خوردن بود اصلا.

    رفتار اونا باعث شده‌بود انگیزه بالایی هم داشته‌باشم برای یادگیری، همش سعی میکردم چیزای جدید یاد بگیرم. رفتم سراغ کار کردن روی لهجه‌م چیزی که اصلا هیچوقت بهش فکر هم نمیکردن. و خیلی راحت و سریع جوری پیشرفت کردم که همه حتی استادام بهم میگفتن که جوری عالی حرف میزنم انگار که خود آمریکا به دنیا اومدم.

    ولقعا باور خیلی تاثیر داره رو انگیزه داشتن. من قبلا اصلا علاقه‌ای ب زبان نداشتم. چون ب نظرم افتضاح بودم توش. ولی وقتی به وسیله‌ی دیگران به این باور رسیدم که اتفاقا خیلی هم توش عالیم و بااستعداد و خیلی هم عاشق زبانم ، برام جزو لذت‌بخش‌ترین کارهای دنیاس یادگیری زبان، میتونم از صبح تا شب رو صرف این‌کار کنم و هیچوقت هم خسته نشم.

    یعنی جوری تغییر کردم که باور اینکه من بودم که اصلا زبانو دوست نداشتم و ازش فراری بودم، توش افتضاح بودم و درس خیلی سختی بود از نظرم، خیلی سخته. ولی این تغییرات همش واقعیت محضه. و این مورد قدرت باورها، و تغییرات باورنکردنی که میتونن تو زندگیمون به وجود بیارن اگه تغییرشون بدیم، رو برام ثابت میکنه.

    تصور اینکه در بقیه جنبه‌های زندگیم میتونه چه معجزاتی رو ب وجود بیاره هیجان زده‌م میکنه.

    ب خاطر این فایل بی‌نظیر سپاسگزارم و براتون بهترین‌ها رو آرزومندم.💗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    علیرضا نقدیان گفته:
    مدت عضویت: 1777 روز

    روز 89 فصل سوم

    .

    .

    خدایا شکرت که اینجا هستم یه چیزی رو من متوجه شدم اینکه یه سری چیز ها هستند که چون تعداد زیادی از افراد باور کردند و پیچیده به خاطر همین همه دارند تجربه میکنند مثل اینکه مثلا خیلی ها باور دارند که بعد از ازدواج آدم خیلی درگیر مشکلات میشه و باید تا قبل از اون لذت برد که بعدش آدم درگیر میشه و وقت خیلی از تفریحات رو نداره از همون اولی که این رو من شنیدم به خودم گفتم نه اینجوری نیست حالا اون رابطه میخواد ازدواج باشه یا هر چیزی اتفاقا خیلی ها هستند ک بعد از ازدواج خیلی شرایطشون بهتر شده و راحت تر زندگی کردند و خیلی خوب دارندروز به روز بهتر زندگی میکنند و جهان هم هر روز نمونه هاش رو بهم نشون میده ، یا مثلا اینکه دختر خوب وجود نداره و… و من از وقتی که تصمیم گرفتم باور نکنم جهان به من فراوانی رابطه خوب همسر خوب و خیلی چیز های دیگه رو نشون داد و من هدایت شدم که خیلی از چیز ها رو دیدم و فهمیدم که برای من زیاد هست بقیه رو نمیدونم .شاید براتون جالب باشه خیلی از اساتید دانشگاه که واقعا آدم های دلسوزی هستند و هدفشون اینه که آدم رو راهنمایی کنند این رو میگن که از دوران دانشجویی لذت ببرید چون بعدش درگیر مسائل زندگی میشید و… چرا این اتفاق افتاده چون اونها هم نسل در نسل این رو شنیدند و بعدش باور کردند و جهان اثبات کرده براشون که اینجوریه ولی من صد ها نفر رو دیدم که توی دانشگاه چه توی فضای مجازی که توی همین دوران دانشجویی وارد رابطه ای شدند و بعدش هم به ازدواج ختم شده توی دوران دانشجویی خودشون هیچی نداشتند و یا داشتند و الان همه چیز دارند و عالی دارند زندگی میکنند و همه تو مسافرت هستند و لذت میبرند از زندگیشون و جهان هر روز آدم های بیشتری از این جنس فرکانس رو نشون میده به من

    .

    یا باور های غلطی که خودتون بیشتر میدونید مثلا اینکه خیلی ها باور کردند که زن زیبا مال مردم هست که اصلا من نمیدونم منظورشون یعنی چی؟ یعنی اینکه کسی از تو میگیره اگر داشته باشی؟ یا همیشه باید موظبش باشی؟ یا اینکه تو نمیتونی داشته باشی؟ اصلا درک نمیکنم و ذهنم نمیپذیره که حتی معنی این جمله چیه؟ یعنی چی واقعا و نمیخواهم که بدونم یا اینکه باور دارند خیلی از ایرانی ها که خواهر شوهر و مادر شوهر با عروس همیشه سازگاری ندارند یا اینکه اطرافیان همیشه میخوان تو زندگی آدم دخالت کنند

    .

    من خودم این باور رو ساختم که مردم معمولی که درگیر کلی مشکل توی زندگیشون هستند و صبح تا شب دارند کار میکنند وقت نمیکنند مشکلات خودشون رو بر طرف کنند چه برسه که بیان راجب من نظر بدن و پشت سر من حرف بزنند و یا… که من از ترس قضاوت هاشون کاری رو نکنم یا کاری رو انجام بدم به اجبار و از زمانی که اینجوری فکر کردم نه کسی به من گفته کجا میری چیکار میکنی و یا اینکه سوال شخصی از من بپرسه که من توضیح بدم بهش اصلن اتفاق نیوفتاده برای من خداروشکر و چیز دیگه هم که انجام دادم چون دوست ندارم کسی از من سوال شخصی بپرسه از کسی سوال شخصی نمیپرسم این هم خیلی بهم کمک کرد یه ضرب المثل خوب هم داریم که میگه آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند.

    .

    و هزاران مثال دیگه که خودتون میدونید خدا روشکر استاد عزیز م که اینقدر دوستان خوبی دارم و توی این سایت هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    Farshad Usefi گفته:
    مدت عضویت: 2110 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به همسفرای عزیزم

    باز هم خدا هدایتم کرد برای یه ردپا

    یه آگاهی و تکرار

    یه تمرین ذهنی و یه استاندارد نو

    نقش باور و انگیزه:

    با مثال های استاد این باور درون من ایجاد شد که برای رسیدن به خواسته باید انگیزه پشن،داشته باشی

    انگیزه واشتیاق داشتن برای رسیدن به هدف نوعی سوختیه که شمارو به خواستتون میرسونه

    مثالی که در مورد باور و انگیزه توی چنتا از فایلاتون زده بودین

    اینکه اگه یه نفر به شما بگه فلان جای شهر یه گنجی وجود داره

    به میزان باور شما به اون شخص شما اون حرف رو باور میکنین

    این مثال منو به فکر فرو میبره

    اینکه چقدر رو خدا رو حرف خدا که بهت میگه میتونی حساب باز کنی

    به میزان باورت به خداوند این شورو شوق و شعف زندگی توی وجودت بیدار میشه

    اصل صحبتای استاد برمیگرده همیشه به توحید عملی

    اگر یک شخص انگیزه هاشو برای زندگی توی ذهنش از دست بده میمیره و این انگیزه و شور زندگی کردن

    معنای زندگی کردن یا همون معنوی زندگی کردن میتونه اشتیاق زندگی کردن رو تو وجودمون روشن کنه

    از خدای منان میخوام این شورو شوق و انگیزه

    در این

    مسیر صراط مستقیمش

    روز به روز

    بیشتر بشه.

    با همین تعهد و استانداردای عملی و نگاه توحیدی

    میشودددددددددد

    ایه امروزم:

    ما قرآن را می‌فرستیم که برای مؤمنان درستکار مایۀ شفا و رحمت است؛ اما برای بدکارهای بی‌دین، جز خسارت و بدبختیِ بیشتر نتیجه‌ای ندارد.أِسرا 82

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: