اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نظر من این نوع درخواست ریشه در شناخت کمتر از پروردگار و خودمون داره و نیاز داریم که نظام هستی رو بهتر درک کنیم و اینکه هر کاری که میکنیم و هر چیزی رو خلق میکنیم در راستای رسیدن و نزدیک شدن به نیروی خیر و خوبی میباشد حالا خواه میتوانیم راهمون رو فیلتر کنیم خواه میتونیم بهش شتاب بدیم زمین جایگاه خاصی میباشد و از موهبتی به نام زمان و مکان برخورداریم نه برای اینکه در گذشته و آینده زندگی کنیم و با افکارمون در زمانی جلوتر یا عقبتر باشیم ما اینجا هستیم تا در لحظه زندگی کنیم و در لحظه ببخشیم و یا بگیریم ما با این کار بهترین حالت سپاس گذار بودنمون رو نصبت به پروردگار اعلام میکنیم و اگر هر لحظه مانند یک خشت باشد اینجوری بهترین ساختمان زندگیمون رو میسازیم چون بهترین نقشه زندگیمون رو در دست گرفتیم
همونجوری که ما نمیتونیم در کار پروردگار نصبت به دیگران دخالت کنیم( چون طرح کلی دست اونه و ما جزء هستیم) همانطور هم نمیتوانیم در کار همان پروردگار نصبت به زمان دخالت کنیم چون هیچکس از فردای خودش خبر نداره که بخواد ببخشه یا بگیره . ولی میتوانیم بهترین خودمون رو بهترین ورژن خودمون رو از خدا بخواهیم اونم زمانی که از درون آماده باشیم یعنی زمانی که ظرفمون آماده باشه ظرفمون در حال رشد باشه هم پر باشه هم خالی باشه یعنی تظادهارو درک کرده باشیم هم بالا رو ببینیم هم عکس کل رو ببینیم ( جهان توحیدی ) و هم دنیایی رو که برامون ترسیم کرده خدا.. این یعنی لذت بردن از زندگی یعنی هر آنچه رو که میخوایم در دنیای درونمون داریم و اگر بتونیم در این احساس لذت و سپاس گذاری بمونیم نشون میده که باورهامون و راهمون درسته و چیزی که من خودمم خیلی تو اون خیلی ضعیف میکنم اینه که دوست ندارم تغییر رو تغییر بدم همواره دنبال جای امن هستم در حالی که امنترین مکان احساس خوب احساس ناب لذت میباشد و اونم به تغذیه مداوم و تغییر پی در پی نیاز دارد در حالی که باید صبور باشم که بتونم نگهش دارم در کل باید رابطه درستی بین نظام توحیدی و دنیای خودم شکل بدم
همه نظرات رو نخوندم ولی میخونم و از همتون متشکرم و سپاسگذارم
خداروشکرمیگم که این فرصت بسیارخوب رو از طریق یکی ازبندگان خوبش یعنی استاد عباس منش دراختیار ما قرار دادتادراین خانواده صمیمی بتوانیم برآگاهی وشناختمان بیفزائیم و خالق زندگی خودمان باشیم .
به نظر بنده این باور موانع ربزودرشتی به شرح زیر داره
اول عدم باور به فراوانی ثروت
دوم تشبیه ماهیت وجودی خدا با انسان
سوم عدم باور به مکانیزم سیستمی بودن جهان هستی
چهارم عدم لیاقت و شایستگی
پنجم اعتقاد شرک آلود به عدالت خدای مهربان
ششم عدم آگاهی از رشدتکاملی انسانها
هفتم احساس گناه برای کسی که صرفا ثروت رو برای خودش بخواد.
یک مانع محدود کننده این است تا فرد باید ثروتمند شود تا بتواند ببخشد، در این صورت پیامی که به کائنات فرستاده می شود ثروتمند نبودن فرد است ، و طبق قانون جذب در شرایط و موقعیت های قرار میگرد که ثروتمند نمیشود
عامل محدود کننده دیگر توجه به فقر و بیماری است ، فردی با این طرز فکر جهان را پر از فقر و بیماری میبیند و به این مسائل فکر می کند و بازهم طبق قانون جذب این قبل موضوعات را بیشتر و بیشتر در زندگی خود تجربه می کند.نه ثروت و سلامتی را،
مورد دیگر این است که مثل اینکه خداوند خودش نمی تواند یا نمی خواهد به افراد نیازمند و بیمار کمک کند، و این فرد با ثروتی که از پرودگار می گیرد این توانایی را بدست می آورد تا به نیازمندان کمک کند و با این کار قدرت را به غیر خدا نسبت می دهد و در دلش خداوند را به عنوان قادر مطلق که سر چشمه تمام ثروت ها و خوبی ها ست نمی شناسد،که ایمان داشته باشد تنها خداوند است که روزی ده و قادر مطلق است.
امّا هنگامی که از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و درحالیکه روگردان بودند، پشت کردند.
از ابیامامه باهِلى نقل شده که این آیات دربارۀ ثعلبه بن حاطب که مردى از انصار بود، نازل شد. او به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله عرض کرد: از خدا بخواه تا مالى روزى من گرداند.
حضرت در پاسخش فرمود: اى ثعلبه! مال اندکى که شکرش را بهجا آورى، بهتر از مال بسیارى است که تاب آن را نداشته باشى. آیا نمیخواهى به پیامبر خدا اقتدا کنى؟ سوگند به آنکه جانم بهدست اوست، اگر بخواهم کوهها بهصورت طلا و نقره در آمده، همراهم روان شوند، خواهد شد.
ثعلبه دوباره نزد آن حضرت آمد و گفت: اى رسول خدا از خدا بخواه تا مالى روزى من گرداند و سوگند به آنکه تو را به رسالت مبعوث فرمود اگر خدا مالى روزى من کرد، به هر صاحبِ حقّى حقِّ او را میپردازم.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دعا کرد و گفت: خدایا مالى روزى ثعلبه گردان!
ثعلبه رفت و گوسفندى گرفت. این گوسفند مانند کرم خاکى، به سرعت افزایش یافت تا جایى که شهر مدینه بر او تنگ شد و به یکى از درّههاى اطراف رفت، ولى باز هم در اثر ازدیاد گوسفندان ناچار شد از آنجا هم دورتر برود و همین دورى سبب شد که از حضور در جماعت و نماز جمعه محروم شود.
روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله کسی را براى گرفتن زکات نزد او فرستاد. ثعلبه حاضر به پرداخت زکات نشد. بخل ورزید و در پاسخ مأمور آن حضرت گفت: اینکه از ما مطالبه میکنید، نوعى جزیه است.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله چون این سخن شنید، فرمود: «واى بر ثعلبه؛ واى بر ثعلبه» به دنبال آن، آیات فوق نازل شد.
ثعلبه عهدکردکه اگرخدابه اومال عطاکنه صددرصداهل صدقه وبخشش بشه امانشدوبرگشت به حالت قبل.
به خاطراینکه خودش به اون لیاقت نرسیده بودتاواجداون همه پول بشه.
ونکته دیگه اینکه اگه خودمون بالیاقت نرسیم حتی دعای یک پیامبرمستجاب الدعوه درباره مابی اثره
استاد گرانقدر سپاسگزارم که خداوند مهربان وشنوا شما رد در مسیر زندگی من قرار داد
من سال گذشته از دی ماه با کلی بدهکاری با سایت شما آشنا شدم
ولی در عرض سه ماه کل تعهدات مالیم پرداخت شد
فروش محصولاتم به طوری شد که خودم هم متوجه نشدم دستان خداوند چگونه باهم کمک کردند
خدایا سپاسگزارم عاشقانه دوستتان دارم
در این مسابقه رفع موانع که دقت میگردم مطالبی که گفته شده واقعا ترمز داره با این جملات ما با خدا معامله میکنیم اگر ثروت دهی ما هم اینچنین میکنیم کمک میکنیم فضا میسازیم مدرسه میسازیم…
ولی من از شما استاد بزرگوار و با خوندن قران متوجه شدم که خدا میفرماید تو بندگی کن پرستش کن ما به تو روزی میدهیم ما روزی کسی را از تو نمیخواهیم
خداوند اونقدر بی نهایت غنی هست که برای همه ی آفریدهاش موجود به وفور نعمت هست
چقدر خوبه که بتونیم با خداوند عهد بندگی و شکر گزاری ببندیم
بارها در قران دیدم که نوشته عده ی قلیلی از بندگان من شکر گزارند
بار دیگر تشکر و سپاس گزاری میکنم از شمااستاد عباسمنش عزیز
الهی که باخداوند همیشه نگاه به نگاه و دل به دل باشیم و شکر گزار?
به نظر من وقتی که از خداوند میخواهیم که به ما ثروت زیادی دهد تا به دیگران کمک کنیم فکر میکنیم که با این درخواست خداوند میگوید این بنده من چقدر خوب است که میخواهد با گرفتن این ثروت از من به افراد زیادی کمکم کند و بعد فکر میکنیم که خداوند دلش به حال ما می سوزد واین کار را برای ما انجام دهد ولی اینطور نیست اولا که خداوند دلش به حال ما نمیسوزد و بگوید چون این بنده من قصد دارد به همه کمک کند من این ثروت را به او بدهم و خداوند جهان را در عادلانه ترین حالت قرار داده است اگر قرار بود که دل خداوند بسوزد پس هیچ فقیری در دنیاوجود نداشت چون دل خداوند به حال همه میسوزد و به انها ثروت می داد ولی این طوری نیست خداوند سیستم این جهان را طوری طراحی کرده که همه جواب عملکرد باور هایشان را ببینند و نباید فکر کنیم که ما با ثروتمند شدنمان میتوانیم همه را نجات دهیم، نه ،هر کسی که بخواهد نجات پیدا کند نجانت پیدا میکند چه از طریق ما که یکی از بی نهایت دستان خداوند هستیم چه از طریق راه های دیگر
من خودم شخصا تا حد کمی این ترمز رو داشتم. مثلا وقتی با خدای خودم صحبت میکردم میگفتم که آره اگر درآمدم فلان قدر بشه، میخوام باهاش فلان چیزو بخرم یا این کارو کنم. ولی آخرشم میگفتم قول میدم که حتما یه مقدار مناسبیش رو ببخشم.
تا الان من کامنتهای چند صفحه اول رو خوندم و تا اینجا واقعا همه کامنتها فوقالعاده بوده و نکات ارزشمندی داشتن.
ترمزهایی که من تو این جمله پیدا کردم، موارد زیر هستن:
این فردی که چنین درخواستی از خدا داره، به نظرم هنوز خدا رو نشناخته و درکش نکرده. در واقع خدا رو مثل آدمی دیده که چندتا کیسه پول تو دستشه و میخواد اینارو به یکسری از آدمای خاص بده. این فرد هم با این درخواست که من مدرسه و مسجد و… میسازم میخواد به خدا بگه «ببین من چه بنده خوبیم، بیا این کیسه پولها رو به من بده!»
مثل این میمونه که بگیم خدا فقط به اونایی که دوست داره ثروت و نعمت میده و ما هم باید با این حرفها دلشو به دست بیاریم. در صورتی که اصلا اینطور نیست. اول اینکه خداوند بینهایت بخشندهست و از فضلش به من و شما میبخشه. بعدشم خداوند انسان نیست که با این حرفها دلش نرم بشه و بگه «آهااااا، این بنده خوبیه. بچهها بهش ثروت بدید.»
زندگی ما رو فقط و فقط فرکانسهای ما تشکیل میده؛ نه چیز دیگهای. در اصل اگر ما به این جمله ایمان و باور 100 درصد داشته باشیم دیگه اصلا این کارها معنی نداره.
مورد بعدیم همونطور که دوستان اشاره کردن این هست که چنین فردی خودش رو لایق ثروت نمیدونه. به خاطر همین میخواد با این حرفا هم خودش و هم خدا رو قانع کنه. از اون سمتم ممکنه فکر کنه که اگر ثروتمند بشه به راه نادرست بره و دست به کارهای خلاف بزنه، به خاطر همینم از الان یسری قول و قرارها با خدا میریزه تا خدایی نکرده بعدا به راه خلاف نره!
یه مشکل دیگهای هم که هست اینه که این فرد میخواد خودش رو هر طور که شده به عنوان «دست خداوند» جا بزنه. ببینید اینکه اگر ما ثروتمند بشیم قدرت بخشیدنمون میره بالا و میتونیم خیلی راحتتر ببخشیم، یک واقعیت هست. اما مسئله اینجاست که این بخشیدن نباید به خاطر کمک به دیگران باشه، بلکه اینم به خاطر خودمون هست. الان شما پاشو برو تو همه کوچههای شهرتون یه مسجد و مدرسه بساز، آیا همه افراد درس میخونن یا 24/7 میان تو مسجد؟ قطعا اینطور نیست.
از نظر من اصل و اساس بخشش به خاطر اون حس لذتبخشی هست که به خود آدم میده. وگرنه اینکه بیایم بگیم من میخوام ثروتمند بشم تا فلان کارو برای مملکتم بکنم و اینا… این خودش شرکه. هر آدمی بخواد پیشرفت کنه یا به مسیر درست بره، خداوند هدایتش میکنه. همونطور که ما خواستیم پیشرفت کنیم و به این سایت و خانواده هدایت شدیم. حالا اینکه میای میگی مـــــن ثروتمنـــــد بشم، فلان کارو و بهمان کارو میکنـــم، دیگه مشکل از عدم درک قانون هست.
این داستانم بگم شاید براتون جالب باشه. چند وقت پیش عموی مادرم اومده بود خونه ما و یه مدتی پیشمون بود. ایشون نسبت به کل فامیل از نظر مالی چندین برابر بالاتره و کلا هر کی به هر چیزی نیاز داشته باشه میاد پیش این آقا و ازش کمک میخواد. (شرک) قبل از اینکه وارد داستان اصلی بشیم بذارید یکم از باورهای خوبش براتون بگم. ایشون کلا رفتارش طوری هست که هر چیزی لذت میبره و کلا سخت گیر نیست. یه مثال خیلی سادش این بود که یه روز داشت نون و پنیر خیار میخورد و به زنش میگفت واقعا این غذای خوشمزهای هست و واقعا داشت با این غذای ساده حال میکرد. حالا این نه چیز خاصی هست و نه میشه بگیم برای اولین بار تو عمرش خورده بود. : )) یا اینکه مثلا رفتیم بیرون و این میزهای پینگ پنگ و بقیه وسایل عمومی رو دید تعجب کرد که چرا مثلا کسی نمیاد از این امکانات استفاده کنه و لذت ببره. حالا این دو نمونه یکی از سادهترین چیزهاش بود. یه باور خوب دیگه از صحبتهاش فهمیدم این بود که این فرد تا حالا تو عمرش نه قرض داده، نه قرض گرفته و نه وام گرفته. با این حال فرسنگها از نظر مالی از کل طایفه ما جلوتره. به قول خودش اگر کسی ازم قرض بخواد بهش نمیدم و فقط میبخشم. یعنی روی اون پولی که داده رفته دیگه حساب نمیکنه.
حالا بریم سر اصل مطلب. این آقا با اینکه باورهای خوبی درباره ثروت داره، اما درباره تربیت فرزند و کلا روابط خانوادگی یکم مشکل داره؛ مخصوصا با بچههاش. این باورهای اشتباهش باعث شده تا هم بچههاش رفتار بدی باهاش داشته باشن و یه طور واکنش نشون بدن که انگار طلبکارن و هم خودش بعضی مواقع دست به کارهای احمقانه بزنه. حالا جریان چیه؟ جریان اینه که این آقا، چند سال پیش یه مغازه میزنه و یکی از برادرهاش و پسر بزرگش رو میذاره کنار خودش تا کمکش کنن. به اونا هم هر ماه حقوق میداده. بعد یه مدت میبینه که آره، پسرش اصلا اخلاق خوبی نداره و دائما با مشتریها دعوا میکنه و کلا همه رو شاکی کرده. حتی بعضی مواقع با بقیه فروشندههای مغازه هم دعوا میکرد. دیگه کار به جایی رسید و اینقدر گندش در اومد که این آقا به پسرش گفت که کلا مغازه نیا و بشین تو خونه بگیر و بخواب و منم هر ماه یه پولی به حسابت میریزم و خرجت رو میدم! طبق اون چیزی که خودش میگفت، این روند تا پنج سال و همین چند ماه پیش ادامه داشت!
خلاصه بعد این مدت پسرش میاد بهش میگه که من میخوام با یکی از دوستام باشگاه بدنسازی بزنم و تو هم به عنوان پدر وظیفته که بهم کمک کنی! این آقا هم گفته چشم و امکانات رو براشون فراهم کرده. طبق اون چیزی که خودش میگفت، چیزی حدود 80 میلیون فقط وسایل باشگاه رو خریده و پول رهن باشگاه رو هم داده. فقط بهشون گفته که اجاره هر ماه رو خودتون کار کنید و بدید.
حالا همین چند روز پیش که این آقا خونه ما بود، پسرش زنگ میزنه و میگه که میخوان بیان و باشگاه رو ببندن! : ))) جریان چیه؟ جریان اینه که این آقا پسر کلا کارت مربیگری نداره و برای اینکه کارش سریعتر راه بیوفته، کارت شریکش رو گرفته و عکس خودش رو روش زده. بعدم اومده به باباش نشون داده و گفته ببین، من کارتمم گرفتم و خیالت راحت باشه. حالا خبر رسیده که این دوتا با هم دعواشون شده و اون رفته از این پسر آقا شکایت کرده و کل ماجرا رو لو داده. به خاطر همینم قرار شده تا بیان تو این چند روز باشگاه رو کلا ببندن.
حالا نظرتون درباره کمک کردن به دیگران چیه؟ XD این آقا کلا هر چیزی در توان داشت برای پسرش گذاشت. این فقط یکی از نمونههاش بود. اما آیا پسرش تغییر کرد و تونست موفق بشه؟ قطعا نه. دیگه من به این یقین رسیدم که اگر کسی تو مدار بدبختی و فقر باشه، اگر خودتم تیکه پاره کنی نمیتونی کمکش کنی. این مثالم یکی از نمونههای واقعی بود که تو همین چند روزه با چشم خودم دیدم.
شاید با ثروتمند شدنمون یه عده از نزدیکان به خواسته خودشون برسن اما اینکه بیایم بیس و انگیزه اصلی ثروتمند شدنمون رو کمک به دیگران بذاریم، مطمئن باشید که به هیچ جا نمیرسیم. چون کار اصلی ما لذت بردن از زندگی هست، نه کمک به دیگران! بقیه خدای خودشون رو دارن و باید از اون بخوان.
به قول استاد: «بابااااااااا وظیفه من خدایی نیست، من باید بندگیمو بکنم.» :D
به نظر من درهمچین درخواستهایی ازخدا یکی دوباورمخرب یاهمون کد مخرب وجودداره یکی اینکه احساس عدم لیاقت درماوجود داره یعنی فکر میکنیم که ما لیاقت وشایستگی پول زیاد رو نداریم بنابراین باید قسمتی از این پول رو ببخشیم ودوم اینکه فکر میکنیم اگه اینطور درخواست کنیم خدا ازما خوشش میاد وسریع آرزوی ما رو براورده میکنه درصورتی که این طورنیست یعنی میخواهیم با این کار خدا رو دور بزنیم باسپاس
1-کم بودن ثروت در جهان که اگر به من ثروت بدهی من هم ثروت را بین بندگانت پخش می کنم (انقدر ثروت نیست که هم به من برسه و هم به بقیه)
2-خدابه من بعنوان وسیله برای رساندن خیر و نعمت به سایر بندگان نیاز دارد
(یک جورایی باور نداریم قدرت مطلقی که بی نیاز به همه کس است تنها اوست بواسطه زیاد دیدن قدرتمندانی که در عین قدرت محتاج ترینند)
3-خدا نگران فقرا است دلش هم میسوزدخیلی هم دوست دارد کاری بکند که از فقر دربیایند(باورداریم که خدا احساسی عمل می کندودلش که به رحم بیاید ولو بوسیله عجز- لابه وزاری- روضه خانی -گریه -التماس –نذر-صدقه-واسطه قراردادن امامان –شب قدر-قسم دادن خداوند به قران –به امام حسین-دلش به رحم می اید وقوانینش را فراموش می کندو خیلی شخصی و پارتی بازانه استثنا قاءل میشودو جور دیگر رفتار می کندوبرای ما قوانین اش را دور میزندواصلا دنیا مگر قانون هم دارد هر کاری کنی درست است.
4-درجهان عدالت برقرارنیست به فقرا ظلم شده که فقیر مانده اند (باور نداریم که هر کسی در هر شرایطی است انجایگاه حق مسلم اوست و جایگاه واقعی او همانجایی است که الان است -عدالت به معنای مساوی بودن نیست عدالت یعنی اگر طبق قوانین صاحب جهان عمل کنی به ثروت میرسی – مثل -قانون مدارهاوفرکانس قانون جذب -هر چه بیشتر باور کنی که ثروت بینهایت است بیشتر ثروتمند میشوی-مثل-هرچه ظرف بزرگتری داشته باشی باران بیشتری جمع می کنی-مثل-در هر موقعیتی جوری رفتار کنی که حس بهتری به شما بدهد و هر چیزی هر قدر هم منفی و بد ازیک جهتی دیگرخیر و مثبت است و…..)
6- کسانی که فقیر مانده اند بخاطر این است که کسی نبوده انها را کمک کندودستشان را بگیرد مدیریتشان کند و واسطه بین خلق و خالق شود
من می توانم به دیگران کمک کنم و بوسیله ان خدا از من راضی شودوبه من ثروت عطا کند(هیچ کسی نمیتواند به دیگری کمک کند مگرخود شخص اقدام کندو تمام کار هایی که ما برای دیگران می کنیم فقط و فقط کمک به خودمان است که اگر پولی میبخشم تایید میشوم به خودم و تثبت میشوم که من ثروتمندم این بخشش هم نشانه اش و خودم متقاعدتر و با یقین تر و مستحکمتر میشوم و یا علمی که به کسی یاد میدهم ان علم وکلام برای خودم تثبت تر میشودو در ان علم ماهرترمیشوم و اول از همه خودم می اموزم چیزهایی که که فقط با چلنج و در گیری با مستمعین و شنونده درب جدیدی ان علم برای من باز میشود)
7-کمبود احساس لیاقت برای خودم که من که لیاقت ثروت را ندارم حداقل
به خاطر دیگران خدایا به من بده وگر نه من که قابل نیستم وبنده کوچک حقیری در پیشگاه خداوند هستم (عبدی ذلیل و عقلی قلیل )
7-مهم بودن دیگران –دیگران خیلی مهم است که بخاطر انها به من عطا و بخشش شود ( هدف از زندگی اصلا خدمت است خدمتی بی توقع به دیگران)
از خود بگذر به خاطر جامعه و خلق –نیاز جامعه برنیاز فرد برتری داردوفرد باید نیازهایش را در برابر جمع قربانی کندو اگرهم لازم باشدخودش هم قربانی شود تا دیگران و ایندگان به رفاه امنیت ارامش برسند(تفکر ققنوسی)
من بسوزم تا فرزندم راحت باشدمن زجر بکشم که دیگران وخانواده یا فرزندان راحت باشندویا حداقل جوری رفتار کند که جامعه بپسندد وانسانی باشد که نظر و عقیده مردم برای او اهمیت داشته باشدو طبق سلیقه مردم رفتارکند و واکنش نشان بده هدو به دنبال جلب نظر دیگران باشد
8-وقتی می گویی خدایا به من بده یعنی خدایا یک پول قلمبه بده به دستم که من ثروتمند شوم (ثروت از دست ناشی نمیشود از ذهن می اید ثروت مقوله ای است که ذهن سرچشمه می گیردو نه از دست)
9- وقتی می گویی خدایا بده باور داری که خداوند نداده (اما نعمتها و ثروت خدا از اب بیشتر است به اندازه هوا است که همه جا در دسترس است فقط باید 1-باور کرد و 2-ظرفیت و قابلیت داشت – 3-ثروت خودبخود می اید )
و خدارا سپاسگزارم که استاد عباس منش را به من نشان دادکه ببینم و الگو بگیرم وحرکت کنم استاد شما من را شگفت زده و متحیر می کنید از این همه بصیرت از این اندازه یقین این اندازه تبحر از این اندازه توکل از این اندازه گونه گون فکرکردن (طرحی دیگر انداختید)و در هر مقوله ای صاحب نظری عالی منظر بودن- این اندازه خلاقیت-از این اندازه ثروت-از این اندازه ……
در پناه خداوند شاد پیروز سلامت در دنیا و اخرت باشید
سلام بر استاد عزیز و دوستان گلم
به نظر من این نوع درخواست ریشه در شناخت کمتر از پروردگار و خودمون داره و نیاز داریم که نظام هستی رو بهتر درک کنیم و اینکه هر کاری که میکنیم و هر چیزی رو خلق میکنیم در راستای رسیدن و نزدیک شدن به نیروی خیر و خوبی میباشد حالا خواه میتوانیم راهمون رو فیلتر کنیم خواه میتونیم بهش شتاب بدیم زمین جایگاه خاصی میباشد و از موهبتی به نام زمان و مکان برخورداریم نه برای اینکه در گذشته و آینده زندگی کنیم و با افکارمون در زمانی جلوتر یا عقبتر باشیم ما اینجا هستیم تا در لحظه زندگی کنیم و در لحظه ببخشیم و یا بگیریم ما با این کار بهترین حالت سپاس گذار بودنمون رو نصبت به پروردگار اعلام میکنیم و اگر هر لحظه مانند یک خشت باشد اینجوری بهترین ساختمان زندگیمون رو میسازیم چون بهترین نقشه زندگیمون رو در دست گرفتیم
همونجوری که ما نمیتونیم در کار پروردگار نصبت به دیگران دخالت کنیم( چون طرح کلی دست اونه و ما جزء هستیم) همانطور هم نمیتوانیم در کار همان پروردگار نصبت به زمان دخالت کنیم چون هیچکس از فردای خودش خبر نداره که بخواد ببخشه یا بگیره . ولی میتوانیم بهترین خودمون رو بهترین ورژن خودمون رو از خدا بخواهیم اونم زمانی که از درون آماده باشیم یعنی زمانی که ظرفمون آماده باشه ظرفمون در حال رشد باشه هم پر باشه هم خالی باشه یعنی تظادهارو درک کرده باشیم هم بالا رو ببینیم هم عکس کل رو ببینیم ( جهان توحیدی ) و هم دنیایی رو که برامون ترسیم کرده خدا.. این یعنی لذت بردن از زندگی یعنی هر آنچه رو که میخوایم در دنیای درونمون داریم و اگر بتونیم در این احساس لذت و سپاس گذاری بمونیم نشون میده که باورهامون و راهمون درسته و چیزی که من خودمم خیلی تو اون خیلی ضعیف میکنم اینه که دوست ندارم تغییر رو تغییر بدم همواره دنبال جای امن هستم در حالی که امنترین مکان احساس خوب احساس ناب لذت میباشد و اونم به تغذیه مداوم و تغییر پی در پی نیاز دارد در حالی که باید صبور باشم که بتونم نگهش دارم در کل باید رابطه درستی بین نظام توحیدی و دنیای خودم شکل بدم
همه نظرات رو نخوندم ولی میخونم و از همتون متشکرم و سپاسگذارم
سلام
خداروشکرمیگم که این فرصت بسیارخوب رو از طریق یکی ازبندگان خوبش یعنی استاد عباس منش دراختیار ما قرار دادتادراین خانواده صمیمی بتوانیم برآگاهی وشناختمان بیفزائیم و خالق زندگی خودمان باشیم .
به نظر بنده این باور موانع ربزودرشتی به شرح زیر داره
اول عدم باور به فراوانی ثروت
دوم تشبیه ماهیت وجودی خدا با انسان
سوم عدم باور به مکانیزم سیستمی بودن جهان هستی
چهارم عدم لیاقت و شایستگی
پنجم اعتقاد شرک آلود به عدالت خدای مهربان
ششم عدم آگاهی از رشدتکاملی انسانها
هفتم احساس گناه برای کسی که صرفا ثروت رو برای خودش بخواد.
موفق سربلندوثروتمندباشید.
با سلام
یک مانع محدود کننده این است تا فرد باید ثروتمند شود تا بتواند ببخشد، در این صورت پیامی که به کائنات فرستاده می شود ثروتمند نبودن فرد است ، و طبق قانون جذب در شرایط و موقعیت های قرار میگرد که ثروتمند نمیشود
عامل محدود کننده دیگر توجه به فقر و بیماری است ، فردی با این طرز فکر جهان را پر از فقر و بیماری میبیند و به این مسائل فکر می کند و بازهم طبق قانون جذب این قبل موضوعات را بیشتر و بیشتر در زندگی خود تجربه می کند.نه ثروت و سلامتی را،
مورد دیگر این است که مثل اینکه خداوند خودش نمی تواند یا نمی خواهد به افراد نیازمند و بیمار کمک کند، و این فرد با ثروتی که از پرودگار می گیرد این توانایی را بدست می آورد تا به نیازمندان کمک کند و با این کار قدرت را به غیر خدا نسبت می دهد و در دلش خداوند را به عنوان قادر مطلق که سر چشمه تمام ثروت ها و خوبی ها ست نمی شناسد،که ایمان داشته باشد تنها خداوند است که روزی ده و قادر مطلق است.
سوال استادروخودخدادراین دوآیه به صراحت جواب داده
وَ مِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ (۷۵)
و بعضی از آنها با خدا عهد کردند که اگر از فضل خویش به ما ببخشد، حتماً صدقه میدهیم و از صالحان خواهیم بود.
فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (۷۶)
امّا هنگامی که از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و درحالیکه روگردان بودند، پشت کردند.
از ابیامامه باهِلى نقل شده که این آیات دربارۀ ثعلبه بن حاطب که مردى از انصار بود، نازل شد. او به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله عرض کرد: از خدا بخواه تا مالى روزى من گرداند.
حضرت در پاسخش فرمود: اى ثعلبه! مال اندکى که شکرش را بهجا آورى، بهتر از مال بسیارى است که تاب آن را نداشته باشى. آیا نمیخواهى به پیامبر خدا اقتدا کنى؟ سوگند به آنکه جانم بهدست اوست، اگر بخواهم کوهها بهصورت طلا و نقره در آمده، همراهم روان شوند، خواهد شد.
ثعلبه دوباره نزد آن حضرت آمد و گفت: اى رسول خدا از خدا بخواه تا مالى روزى من گرداند و سوگند به آنکه تو را به رسالت مبعوث فرمود اگر خدا مالى روزى من کرد، به هر صاحبِ حقّى حقِّ او را میپردازم.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دعا کرد و گفت: خدایا مالى روزى ثعلبه گردان!
ثعلبه رفت و گوسفندى گرفت. این گوسفند مانند کرم خاکى، به سرعت افزایش یافت تا جایى که شهر مدینه بر او تنگ شد و به یکى از درّههاى اطراف رفت، ولى باز هم در اثر ازدیاد گوسفندان ناچار شد از آنجا هم دورتر برود و همین دورى سبب شد که از حضور در جماعت و نماز جمعه محروم شود.
روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله کسی را براى گرفتن زکات نزد او فرستاد. ثعلبه حاضر به پرداخت زکات نشد. بخل ورزید و در پاسخ مأمور آن حضرت گفت: اینکه از ما مطالبه میکنید، نوعى جزیه است.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله چون این سخن شنید، فرمود: «واى بر ثعلبه؛ واى بر ثعلبه» به دنبال آن، آیات فوق نازل شد.
ثعلبه عهدکردکه اگرخدابه اومال عطاکنه صددرصداهل صدقه وبخشش بشه امانشدوبرگشت به حالت قبل.
به خاطراینکه خودش به اون لیاقت نرسیده بودتاواجداون همه پول بشه.
ونکته دیگه اینکه اگه خودمون بالیاقت نرسیم حتی دعای یک پیامبرمستجاب الدعوه درباره مابی اثره
با سلام دوست عزیز
با این جمله و حرفها منظور اینه که اگه دارا بشی از راه خدا دور میشی و این باور اصلا درسا نیست
سلام
من هم خوشحالم که در جمع صمیمی شما هستم
استاد گرانقدر سپاسگزارم که خداوند مهربان وشنوا شما رد در مسیر زندگی من قرار داد
من سال گذشته از دی ماه با کلی بدهکاری با سایت شما آشنا شدم
ولی در عرض سه ماه کل تعهدات مالیم پرداخت شد
فروش محصولاتم به طوری شد که خودم هم متوجه نشدم دستان خداوند چگونه باهم کمک کردند
خدایا سپاسگزارم عاشقانه دوستتان دارم
در این مسابقه رفع موانع که دقت میگردم مطالبی که گفته شده واقعا ترمز داره با این جملات ما با خدا معامله میکنیم اگر ثروت دهی ما هم اینچنین میکنیم کمک میکنیم فضا میسازیم مدرسه میسازیم…
ولی من از شما استاد بزرگوار و با خوندن قران متوجه شدم که خدا میفرماید تو بندگی کن پرستش کن ما به تو روزی میدهیم ما روزی کسی را از تو نمیخواهیم
خداوند اونقدر بی نهایت غنی هست که برای همه ی آفریدهاش موجود به وفور نعمت هست
چقدر خوبه که بتونیم با خداوند عهد بندگی و شکر گزاری ببندیم
بارها در قران دیدم که نوشته عده ی قلیلی از بندگان من شکر گزارند
بار دیگر تشکر و سپاس گزاری میکنم از شمااستاد عباسمنش عزیز
الهی که باخداوند همیشه نگاه به نگاه و دل به دل باشیم و شکر گزار?
باعرض سلام و شادی به تمام دوستان
به نظر من وقتی که از خداوند میخواهیم که به ما ثروت زیادی دهد تا به دیگران کمک کنیم فکر میکنیم که با این درخواست خداوند میگوید این بنده من چقدر خوب است که میخواهد با گرفتن این ثروت از من به افراد زیادی کمکم کند و بعد فکر میکنیم که خداوند دلش به حال ما می سوزد واین کار را برای ما انجام دهد ولی اینطور نیست اولا که خداوند دلش به حال ما نمیسوزد و بگوید چون این بنده من قصد دارد به همه کمک کند من این ثروت را به او بدهم و خداوند جهان را در عادلانه ترین حالت قرار داده است اگر قرار بود که دل خداوند بسوزد پس هیچ فقیری در دنیاوجود نداشت چون دل خداوند به حال همه میسوزد و به انها ثروت می داد ولی این طوری نیست خداوند سیستم این جهان را طوری طراحی کرده که همه جواب عملکرد باور هایشان را ببینند و نباید فکر کنیم که ما با ثروتمند شدنمان میتوانیم همه را نجات دهیم، نه ،هر کسی که بخواهد نجات پیدا کند نجانت پیدا میکند چه از طریق ما که یکی از بی نهایت دستان خداوند هستیم چه از طریق راه های دیگر
با ارزوی بهترین ها از الله یکتا
من خودم شخصا تا حد کمی این ترمز رو داشتم. مثلا وقتی با خدای خودم صحبت میکردم میگفتم که آره اگر درآمدم فلان قدر بشه، میخوام باهاش فلان چیزو بخرم یا این کارو کنم. ولی آخرشم میگفتم قول میدم که حتما یه مقدار مناسبیش رو ببخشم.
تا الان من کامنتهای چند صفحه اول رو خوندم و تا اینجا واقعا همه کامنتها فوقالعاده بوده و نکات ارزشمندی داشتن.
ترمزهایی که من تو این جمله پیدا کردم، موارد زیر هستن:
این فردی که چنین درخواستی از خدا داره، به نظرم هنوز خدا رو نشناخته و درکش نکرده. در واقع خدا رو مثل آدمی دیده که چندتا کیسه پول تو دستشه و میخواد اینارو به یکسری از آدمای خاص بده. این فرد هم با این درخواست که من مدرسه و مسجد و… میسازم میخواد به خدا بگه «ببین من چه بنده خوبیم، بیا این کیسه پولها رو به من بده!»
مثل این میمونه که بگیم خدا فقط به اونایی که دوست داره ثروت و نعمت میده و ما هم باید با این حرفها دلشو به دست بیاریم. در صورتی که اصلا اینطور نیست. اول اینکه خداوند بینهایت بخشندهست و از فضلش به من و شما میبخشه. بعدشم خداوند انسان نیست که با این حرفها دلش نرم بشه و بگه «آهااااا، این بنده خوبیه. بچهها بهش ثروت بدید.»
زندگی ما رو فقط و فقط فرکانسهای ما تشکیل میده؛ نه چیز دیگهای. در اصل اگر ما به این جمله ایمان و باور 100 درصد داشته باشیم دیگه اصلا این کارها معنی نداره.
مورد بعدیم همونطور که دوستان اشاره کردن این هست که چنین فردی خودش رو لایق ثروت نمیدونه. به خاطر همین میخواد با این حرفا هم خودش و هم خدا رو قانع کنه. از اون سمتم ممکنه فکر کنه که اگر ثروتمند بشه به راه نادرست بره و دست به کارهای خلاف بزنه، به خاطر همینم از الان یسری قول و قرارها با خدا میریزه تا خدایی نکرده بعدا به راه خلاف نره!
یه مشکل دیگهای هم که هست اینه که این فرد میخواد خودش رو هر طور که شده به عنوان «دست خداوند» جا بزنه. ببینید اینکه اگر ما ثروتمند بشیم قدرت بخشیدنمون میره بالا و میتونیم خیلی راحتتر ببخشیم، یک واقعیت هست. اما مسئله اینجاست که این بخشیدن نباید به خاطر کمک به دیگران باشه، بلکه اینم به خاطر خودمون هست. الان شما پاشو برو تو همه کوچههای شهرتون یه مسجد و مدرسه بساز، آیا همه افراد درس میخونن یا 24/7 میان تو مسجد؟ قطعا اینطور نیست.
از نظر من اصل و اساس بخشش به خاطر اون حس لذتبخشی هست که به خود آدم میده. وگرنه اینکه بیایم بگیم من میخوام ثروتمند بشم تا فلان کارو برای مملکتم بکنم و اینا… این خودش شرکه. هر آدمی بخواد پیشرفت کنه یا به مسیر درست بره، خداوند هدایتش میکنه. همونطور که ما خواستیم پیشرفت کنیم و به این سایت و خانواده هدایت شدیم. حالا اینکه میای میگی مـــــن ثروتمنـــــد بشم، فلان کارو و بهمان کارو میکنـــم، دیگه مشکل از عدم درک قانون هست.
این داستانم بگم شاید براتون جالب باشه. چند وقت پیش عموی مادرم اومده بود خونه ما و یه مدتی پیشمون بود. ایشون نسبت به کل فامیل از نظر مالی چندین برابر بالاتره و کلا هر کی به هر چیزی نیاز داشته باشه میاد پیش این آقا و ازش کمک میخواد. (شرک) قبل از اینکه وارد داستان اصلی بشیم بذارید یکم از باورهای خوبش براتون بگم. ایشون کلا رفتارش طوری هست که هر چیزی لذت میبره و کلا سخت گیر نیست. یه مثال خیلی سادش این بود که یه روز داشت نون و پنیر خیار میخورد و به زنش میگفت واقعا این غذای خوشمزهای هست و واقعا داشت با این غذای ساده حال میکرد. حالا این نه چیز خاصی هست و نه میشه بگیم برای اولین بار تو عمرش خورده بود. : )) یا اینکه مثلا رفتیم بیرون و این میزهای پینگ پنگ و بقیه وسایل عمومی رو دید تعجب کرد که چرا مثلا کسی نمیاد از این امکانات استفاده کنه و لذت ببره. حالا این دو نمونه یکی از سادهترین چیزهاش بود. یه باور خوب دیگه از صحبتهاش فهمیدم این بود که این فرد تا حالا تو عمرش نه قرض داده، نه قرض گرفته و نه وام گرفته. با این حال فرسنگها از نظر مالی از کل طایفه ما جلوتره. به قول خودش اگر کسی ازم قرض بخواد بهش نمیدم و فقط میبخشم. یعنی روی اون پولی که داده رفته دیگه حساب نمیکنه.
حالا بریم سر اصل مطلب. این آقا با اینکه باورهای خوبی درباره ثروت داره، اما درباره تربیت فرزند و کلا روابط خانوادگی یکم مشکل داره؛ مخصوصا با بچههاش. این باورهای اشتباهش باعث شده تا هم بچههاش رفتار بدی باهاش داشته باشن و یه طور واکنش نشون بدن که انگار طلبکارن و هم خودش بعضی مواقع دست به کارهای احمقانه بزنه. حالا جریان چیه؟ جریان اینه که این آقا، چند سال پیش یه مغازه میزنه و یکی از برادرهاش و پسر بزرگش رو میذاره کنار خودش تا کمکش کنن. به اونا هم هر ماه حقوق میداده. بعد یه مدت میبینه که آره، پسرش اصلا اخلاق خوبی نداره و دائما با مشتریها دعوا میکنه و کلا همه رو شاکی کرده. حتی بعضی مواقع با بقیه فروشندههای مغازه هم دعوا میکرد. دیگه کار به جایی رسید و اینقدر گندش در اومد که این آقا به پسرش گفت که کلا مغازه نیا و بشین تو خونه بگیر و بخواب و منم هر ماه یه پولی به حسابت میریزم و خرجت رو میدم! طبق اون چیزی که خودش میگفت، این روند تا پنج سال و همین چند ماه پیش ادامه داشت!
خلاصه بعد این مدت پسرش میاد بهش میگه که من میخوام با یکی از دوستام باشگاه بدنسازی بزنم و تو هم به عنوان پدر وظیفته که بهم کمک کنی! این آقا هم گفته چشم و امکانات رو براشون فراهم کرده. طبق اون چیزی که خودش میگفت، چیزی حدود 80 میلیون فقط وسایل باشگاه رو خریده و پول رهن باشگاه رو هم داده. فقط بهشون گفته که اجاره هر ماه رو خودتون کار کنید و بدید.
حالا همین چند روز پیش که این آقا خونه ما بود، پسرش زنگ میزنه و میگه که میخوان بیان و باشگاه رو ببندن! : ))) جریان چیه؟ جریان اینه که این آقا پسر کلا کارت مربیگری نداره و برای اینکه کارش سریعتر راه بیوفته، کارت شریکش رو گرفته و عکس خودش رو روش زده. بعدم اومده به باباش نشون داده و گفته ببین، من کارتمم گرفتم و خیالت راحت باشه. حالا خبر رسیده که این دوتا با هم دعواشون شده و اون رفته از این پسر آقا شکایت کرده و کل ماجرا رو لو داده. به خاطر همینم قرار شده تا بیان تو این چند روز باشگاه رو کلا ببندن.
حالا نظرتون درباره کمک کردن به دیگران چیه؟ XD این آقا کلا هر چیزی در توان داشت برای پسرش گذاشت. این فقط یکی از نمونههاش بود. اما آیا پسرش تغییر کرد و تونست موفق بشه؟ قطعا نه. دیگه من به این یقین رسیدم که اگر کسی تو مدار بدبختی و فقر باشه، اگر خودتم تیکه پاره کنی نمیتونی کمکش کنی. این مثالم یکی از نمونههای واقعی بود که تو همین چند روزه با چشم خودم دیدم.
شاید با ثروتمند شدنمون یه عده از نزدیکان به خواسته خودشون برسن اما اینکه بیایم بیس و انگیزه اصلی ثروتمند شدنمون رو کمک به دیگران بذاریم، مطمئن باشید که به هیچ جا نمیرسیم. چون کار اصلی ما لذت بردن از زندگی هست، نه کمک به دیگران! بقیه خدای خودشون رو دارن و باید از اون بخوان.
به قول استاد: «بابااااااااا وظیفه من خدایی نیست، من باید بندگیمو بکنم.» :D
امیدوارم برای همیشه این مسیر رو با هم ادامه بدیم.
سلام استاد,ممنون میشم درموردروابط هم سوالی مطرح کنیدتاباخوندن جوابهای بینظیردوستان ,ترمزهایی که دراین زمینه داریم روشناسایی کنیم.بینهایت سپاس?
باسلام خدمت استادوهمه دوستان عزیز
به نظر من درهمچین درخواستهایی ازخدا یکی دوباورمخرب یاهمون کد مخرب وجودداره یکی اینکه احساس عدم لیاقت درماوجود داره یعنی فکر میکنیم که ما لیاقت وشایستگی پول زیاد رو نداریم بنابراین باید قسمتی از این پول رو ببخشیم ودوم اینکه فکر میکنیم اگه اینطور درخواست کنیم خدا ازما خوشش میاد وسریع آرزوی ما رو براورده میکنه درصورتی که این طورنیست یعنی میخواهیم با این کار خدا رو دور بزنیم باسپاس
سلام خدمت استادخودم اقای سید حسین عباس منش
در پاسخ به جواب مسابقه
1-کم بودن ثروت در جهان که اگر به من ثروت بدهی من هم ثروت را بین بندگانت پخش می کنم (انقدر ثروت نیست که هم به من برسه و هم به بقیه)
2-خدابه من بعنوان وسیله برای رساندن خیر و نعمت به سایر بندگان نیاز دارد
(یک جورایی باور نداریم قدرت مطلقی که بی نیاز به همه کس است تنها اوست بواسطه زیاد دیدن قدرتمندانی که در عین قدرت محتاج ترینند)
3-خدا نگران فقرا است دلش هم میسوزدخیلی هم دوست دارد کاری بکند که از فقر دربیایند(باورداریم که خدا احساسی عمل می کندودلش که به رحم بیاید ولو بوسیله عجز- لابه وزاری- روضه خانی -گریه -التماس –نذر-صدقه-واسطه قراردادن امامان –شب قدر-قسم دادن خداوند به قران –به امام حسین-دلش به رحم می اید وقوانینش را فراموش می کندو خیلی شخصی و پارتی بازانه استثنا قاءل میشودو جور دیگر رفتار می کندوبرای ما قوانین اش را دور میزندواصلا دنیا مگر قانون هم دارد هر کاری کنی درست است.
4-درجهان عدالت برقرارنیست به فقرا ظلم شده که فقیر مانده اند (باور نداریم که هر کسی در هر شرایطی است انجایگاه حق مسلم اوست و جایگاه واقعی او همانجایی است که الان است -عدالت به معنای مساوی بودن نیست عدالت یعنی اگر طبق قوانین صاحب جهان عمل کنی به ثروت میرسی – مثل -قانون مدارهاوفرکانس قانون جذب -هر چه بیشتر باور کنی که ثروت بینهایت است بیشتر ثروتمند میشوی-مثل-هرچه ظرف بزرگتری داشته باشی باران بیشتری جمع می کنی-مثل-در هر موقعیتی جوری رفتار کنی که حس بهتری به شما بدهد و هر چیزی هر قدر هم منفی و بد ازیک جهتی دیگرخیر و مثبت است و…..)
6- کسانی که فقیر مانده اند بخاطر این است که کسی نبوده انها را کمک کندودستشان را بگیرد مدیریتشان کند و واسطه بین خلق و خالق شود
من می توانم به دیگران کمک کنم و بوسیله ان خدا از من راضی شودوبه من ثروت عطا کند(هیچ کسی نمیتواند به دیگری کمک کند مگرخود شخص اقدام کندو تمام کار هایی که ما برای دیگران می کنیم فقط و فقط کمک به خودمان است که اگر پولی میبخشم تایید میشوم به خودم و تثبت میشوم که من ثروتمندم این بخشش هم نشانه اش و خودم متقاعدتر و با یقین تر و مستحکمتر میشوم و یا علمی که به کسی یاد میدهم ان علم وکلام برای خودم تثبت تر میشودو در ان علم ماهرترمیشوم و اول از همه خودم می اموزم چیزهایی که که فقط با چلنج و در گیری با مستمعین و شنونده درب جدیدی ان علم برای من باز میشود)
7-کمبود احساس لیاقت برای خودم که من که لیاقت ثروت را ندارم حداقل
به خاطر دیگران خدایا به من بده وگر نه من که قابل نیستم وبنده کوچک حقیری در پیشگاه خداوند هستم (عبدی ذلیل و عقلی قلیل )
7-مهم بودن دیگران –دیگران خیلی مهم است که بخاطر انها به من عطا و بخشش شود ( هدف از زندگی اصلا خدمت است خدمتی بی توقع به دیگران)
از خود بگذر به خاطر جامعه و خلق –نیاز جامعه برنیاز فرد برتری داردوفرد باید نیازهایش را در برابر جمع قربانی کندو اگرهم لازم باشدخودش هم قربانی شود تا دیگران و ایندگان به رفاه امنیت ارامش برسند(تفکر ققنوسی)
من بسوزم تا فرزندم راحت باشدمن زجر بکشم که دیگران وخانواده یا فرزندان راحت باشندویا حداقل جوری رفتار کند که جامعه بپسندد وانسانی باشد که نظر و عقیده مردم برای او اهمیت داشته باشدو طبق سلیقه مردم رفتارکند و واکنش نشان بده هدو به دنبال جلب نظر دیگران باشد
8-وقتی می گویی خدایا به من بده یعنی خدایا یک پول قلمبه بده به دستم که من ثروتمند شوم (ثروت از دست ناشی نمیشود از ذهن می اید ثروت مقوله ای است که ذهن سرچشمه می گیردو نه از دست)
9- وقتی می گویی خدایا بده باور داری که خداوند نداده (اما نعمتها و ثروت خدا از اب بیشتر است به اندازه هوا است که همه جا در دسترس است فقط باید 1-باور کرد و 2-ظرفیت و قابلیت داشت – 3-ثروت خودبخود می اید )
و خدارا سپاسگزارم که استاد عباس منش را به من نشان دادکه ببینم و الگو بگیرم وحرکت کنم استاد شما من را شگفت زده و متحیر می کنید از این همه بصیرت از این اندازه یقین این اندازه تبحر از این اندازه توکل از این اندازه گونه گون فکرکردن (طرحی دیگر انداختید)و در هر مقوله ای صاحب نظری عالی منظر بودن- این اندازه خلاقیت-از این اندازه ثروت-از این اندازه ……
در پناه خداوند شاد پیروز سلامت در دنیا و اخرت باشید