اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و درود خدمت استاد عزیزم و سایر دوستان با انگیزه و موفقم
بنده حدود سه سال است که سعی در فهمیدن قوانین حاکم بر جهان هستی کردم و در این مدت و طی این مسیر البته دانش و درکم از جهان بهتر شده و دنیا را با دید جدید نگاه میکنم ولی در رسیدن به اهدافم مخصوصاٌ اهداف مالی ام موفق نبودم.
حدود یک سال است که با استاد عباس منش آشنا شدم و گاهاٌ به سایت سر می زدم ولی از زمانی که دوره کشف قوانین زندگی استاد را تهیه کردم بطور خیلی خیلی جدی مطالب استاد را پیگیر می شوم و تمام همت و توانم را پای این کار گذشتم که رموز این جهانی را که در آن زندگی می کنم کشف کنم
در جلسه دوم کشف قوانین زندگی که استاد موضوع ترمز ها را بیان فرمودند فهمیدم که دلیل اصلی نرسیدن به اهداف مالی ام همان ترمز هاست
قبلاٌ روی خواسته هایم به اندازه کافی کار کرده ام و آنها را به خداوند عرضه داشتم اینکه اتفاق نیافتاده کار همین ترمز هاست که استاد مطرح فرمودند تو این مدت خیلی خیلی روی این موضوع فکر کردم یکی دو تا ترمز و باور غلط را یافتم که دارم روی باور های درست آن کار میکنم ولی یکی از باور اصلی و هدف اصلی ام که کمک به دیگران و انجام کارهای خیریه و عام المنفعه بود اصلاٌ توجه نمی کردم.
استاد عزیزم و دوستان بزرگوارم اهدافی که در این مدت برای خودم در پروسه زمانی 5 ساله نوشته بودم اولین آن خیر نمونه شدن و تحت سرپرستی گرفتن کودکان یتیم آزادی زندانیان غیر عمد و سایر بود تو این مدت خیلی روی این هدف ام تصویر سازی کردم که بعد از ثروتمند شدن من این کارها را بکنم و خیر نمونه انتخاب بشوم.و دلایلی که این باور در من بوجود آمده بود یکی این بود که در قران موضوع انفاق بارها ذکر شده و بخشش در نظر من ارزش است و خودم وقتی که به نیازمندی کمک میکنم از عمق وجود لذت می برم
از وقتی که استاد ترمز و کد های مخرب را بیان فرمودند که در این فکر و باور وجود دارد دو روز است که تماماٌ فکر و ذهنم مشغول فکر کردن به این موضوع است که اشکال کار و ترمز این باور چه میتونه باشه این باور خیلی در من عمیق است و ترمز اصلی نرسیدن به اهداف مالی ام حتماٌ این باور می باشد
با مطالعه دیدگاه های دوستان و فکری که روی ترمز های این باور کردم به نظرم کد های مخرب این باور اینها می تونه باشه
1- این باور در تضاد با قوانین جهان هستی است کسی که در هر فرکانس و مدار قرار بگیره همان اتفاقات را رقم خواهد زد لذا کسی که در مدار فقر و نداری قرار گرفته است تا خودش باور و مدارش را عوض نکند من نمیتوانم مدار او را عوض کنم .
2- فکر کردن به این موضوع به نظرم توجه و تمرکز بر نداری و فقر است نه بر مدار و فرکانس ثروت
3- شرط اصلی رسیدن به خواسته ها ایمان کامل است و اینکه درخواست ات اجابت شده و شما باید الان پذیرش کنید لذا باید احساس خوبی داشت که من به خواسته ام همین الان رسیدم و دریافت کردم ولی در این کار شک و تردید وجود دارد که ای خدا به من ثروت بده این کار ها را بکنم یعنی هنوز باور وجود ندارد که خدا ثروت را داده او باید جذب کند.
منتظر نظرات و راهنمای های دوستان عزیز هستم مخصوصا با توجه به دلایل قبلی ایجاد این باور
امیدوارم با نظرات استاد کد مخرب این باور را بشناسم و با اصلاح آن ترمز رسیدن به اهدافم برداشته بشه
و اما در مورد جواب سوالی که استاد فرمودن چیزهایی که به ذهنم رسید: 1- نعوذ بالله این شرط مثل این میمونه که خدا خودش نمیتونه یا نمیخواد به فقرا کمک کنه و ما میخوایم این کار رو انجام بدیم
2- باعث میشه که ما به فقر و بیماری توجه کنیم و با این توجه سطح انرژیمون و مدارمون به همون حد پائین میاد و این خودش نقطه مقابل ثروته و مانع بزرگیه برای دسترسی به ثروت چون ما رو از مدار ثروت بسیار دور میکنه
3- ما وقتی به مدار ثروت میریم که حس و حال خوبی داشته باشیم درحالی که این گونه دعا کردن و اینگونه جملات بیشتر از اینکه حس و حال خوبی به ما بده ما رو به فکر های منفی فقر و بیماری می بره و حالمون با این توجهات بد میشه (حس منفی- مثلا مریضی پدر یا مادر تو ذهنمون تداعی میشه و .. ) و مدارمون پایین میاد (برخلاف مدار ثروت)
4- اونا (فقرا- بیماران و ..) رو جلو میندازیم تا خدا به خاطر اونا به ما پول و ثروت بده یعنی که خودمون هیچ ارزشی نداریم و اینطوری یعنی ما خودمون رو لایق پول نمیدونیم (حس منفی به خودمان پیدا میکنیم / مدار میاد پائین ) خدا به هر دلیلی حتما ما رو لایق نمیدونه بهمون مستقیم پول بده – احساس دوری از خدا (حس منفی/ مدار میاد پائین)
5- به جای توجه به موانع واقعی و ترمزهایی که داریم و باورهای اشتباهی که نمیذاره ثروت بیاد تو زندگیمون و ایجاد باورهای درست و گام برداشتن در مسیر درست ثروت سازی و تلاش توجهمون به چیزهایی که نه تنها ثروت رو تو زندگیمون نمیاره بلکه به خاطر موارد بالا اون رو ازمون دور میکنه
سلام روز وشبتون خوش ومملو از شور و اشتیاق سوزان برای رسیدن به خواسته هاتون وبا آرزوی سعادت و خوشبختی واسه همه دوستان عزیزم و استاد عزیز وثروتمندم
چون من هرگز چنین خواسته ای نداشتم و همیشه در تمام زندگی از خداوند بزرگ خواستم که خودم منشاء اثر در جهان باشم تمام فکرم رو خودم و باورها و خواسته های شخصیم قرار گرفته یکم سخت بود ترمزا رو پیدا کنم ولی ۴ تا ترمز رو با تصویر سازی پیدا کردم؛
۱-ما خودمون رو لایق نمیدونیم که مستقیم از خداوند خالق و فروانروای جهان هستی ثروت رو دریافت کنیم در نتیجه شرط میزاریم که به واسطه هر غیر خود و خدا ثروت رو بدست بیاریم .
۲-چون فکر میکنیم آدم خوبی نیستیم،بلکه از این طریق بتونیم خوب باشیم ،پس نیاز به بخشش رو در خودمون حس میکنیم.
۳-چون کسریهای زیادی در زندگی خودمون میبینیم و انگار چیزی برای بخشیدن در ما وجود نداره و به جای تمرکز و شکرگذاری برای داشته هامون،داشته هامون رو بی ارزش غیر قابل بخشش در نظر میگیریم.
۴-حس حسادت که به جای اینکه دعا کنیم برای کسانی که در مدار فقر هستند تا خداوند از بینهایت دستانش به اونها کمک کنه و ما خوشحال بشیم میخواهیم که خودمان این کار رو انجام بدیم.
امیدوارم که کمکی کرده باشم تا کسانی که این شرک مخفی رو تو وجودشون دارند بتونن تغییری هر چند کوچک انجام بدهند.
شکر خدا و سپاسگزار فرمانروای جهان هستی که تنظیمات فوق العاده سیستمیش بینظیره.
خدایا دوست دارم ،استاد خدا قوت پایدار و ثروتمند باشید
به نظر من باور مخرب این دیدگاه اینه که ما فکر می کنیم تو حالت عادی نمی تونیم ثروتمند بشیم و اگه از خدا بخوایم بهمون ثروت نمیده و چون فکر می کنیم خداوند مثل انسانها احساس داره داریم سعی می کنیم احساسات خدارو برانگیخته کنیم و به نوعی حس دلسوزی در خدا ایجاد کنیم تا بهمون ثروت بده. در صورتی که بهترین دیدگاه نسبت به خدا دیدگاه سیستمی است نه انسانی.
با تشکر از استاد بابت طرح این سوال بسیار حساس و ظریف و پر نکته
١-به نظرم اولین علت این باور که ما از بچگی داشتیم به دلیل خانواده و رسانه و …و خیلی قوی در ما شکل گرفته مثل اینکه بهمون می گفتن تا مثلا درس نخونی و نمرت خوب نشه بهت آزادی و پول و …. نمی دین
٢- دلیل قبول این شرط هم از کمبود عزت نفس ما برای قبول چنین شرطی از دوران کودکیست که اصلا تن به چنین شرط هایی می دادیم.
٣- باورهای مخربی که در این راستا وجود داره ناشی از عدم وهاب دانستن خدا و اینکه بسیار می بخشد و بی قید و شرط به هر کس که بخواهد و درخواست کند
۴- باور مخرب دیگر به دلیل عدم لایق دونستن خود و نبود حس ارزشمندی در خودمونه
۵- باور به عدم فراواتی
۶- یک عذاب وجدان بسیییار خفیف و احساس گناه که در کودکی در ما وجود داره که با این حرکت می خوایم اون رو رفع کنیم و اون هم ناشی از عدم عزت نفسس و حس ارزشمندیه
٧- باور مخرب دیگه اینکه ما باعث خوشحالی و کمک به افراد هستیم یعنی ندیده گرفتن قانون فرکانس
٨- کل این باور باعث توجه به فقر و نبود و است و باعث گسترش فقر میشه
٩- این باور باعث ایجاد حس قدرت در ما میشه و یک جلب توجه مخفی هم درش خوابیده که از عدم عزت نفس میاد
١٠- علت دیگر ناشی از عجول بودن و طی نکردن تکامل است که یه پول زیاد و از نظر ذهنی بزرگ می خوایم چون برامون بزرگ و دست نیافتنی است با این شرط می خوایم از بار بزرگ بودن خواستمون کم کنیم تا برامون منطقی و دست یافتنی بیاد وگرنه کسی که مدارها رو تا مبلغ زیاد با تکامل طی کنه شرط نمی ذاره
طولانیه اما با عشق نوشتم چون نمیشه از خدا تو مسئله به سادگی گذشت پس لطفا بخوانید
من به شدت به این موضوع معتقدم که چرا اینطور قراردادی با خدا برای ثروتمند شدن؟؟؟؟ من معتقدم بدی این نوع قرارداد ها و نذرها به اینه که بدون در نظر گرفتن اینکه خدا چیه، خدا کیه و اینکه ما چه چیزی میخوایم و به چه قیمتی این درخواست را میکنیم .
از نظر من ای کاش دیدگاه ما نسبت به خدا تغییر میکرد نسبت به قوانین افرینش اینکه خود میدانیم یکسری قوانینی در جهان هستی وجود دارد و باز هم غافلیم .غافل مانده ایم چون اصول افرینش و جهان هستی را در نظر نمیگیریم .از سالهای پیش اساتید مختلف و نیز استاد عباسمنش دائما به این موضوع تاکید میکنند که حس خوب اتفاقات خوب ،شاید با خود بگووید خب کسی ک نذری میکند که اگر ثروتمند شدم چنان میکنم و چنان حالش عالیست حسش بینظیرست اما آیا میتوان تمام این احساس عالی را برای خودمان در تمام مدت خواسته حفظ کنیم ،دوستان جواب خیر است
زیرا ما در واقع شدیدااا خود را شرطی میکنیم و با هر بار گفتن اینکه ثروتمند شوم مثلا یاد بیمارستان می افتیم و پایدار ماندن ثروت را از لحظه اول منوط بر احداث بیمارستان کرده ایم حال آنکه خودِ بیمارستان هم داستان های زیادی دارد .
اینکه مثلا من بگویم اگر ثروتمند شدم بیمارستان احداث میکنم ناخودآگاه در ذهن من برنامه ریزی میشود که دقت خود را به بیمارستان افزایش دهم حتی زمانی که فقط برای یک تزریقات ساده به آنجا میروم (هزاران مثال دیگر میتوان برای این موضوع زد) ودر واقع توجه من به ناخواسته هایم زیاد وزیاد وزیادتر میشود تا حدی که شاید فراموش کنم اصل خواسته ام چیست و من هنوز غافلم از اینکه با یک نذر یا قرار داد مثلا نیکو با خدا طبق قواعد همان خدای بزرگ چه لطمه ها و مشکلاتی را برای خودم بوجود می آورم
توجه به خواسته ها باید پررنگ باشه دوستان عزیزم هرچقدر میشه به قول استاد باید تصور نهایی را رنگی رنگی کرد .وقتی میشه فقط به یه موضوع تمرکز کرد وقتی ما قوانین را بلدیم چرا قدرت ذهن خودمون را به بند میکشیم خسته میکنیم و نمیذاریم کارش را بکنه …
و باز هم غافلیم غافل از اینکه خدا را هم نمیشناسیم
دوستان بذارید اینطور بگم که به قول استاد خدا یه حس یه انرژیه به شخصه عرض میکنم من همیشه میگم خدا اون حس خوبه است که من وقتی حالم خوبه میاد وقتی دارم فکر میکنم و حالم خوبه هست وقتی دارم یه کار خیری انجام میدم یا بخششی هست ،خیلی زیباست اونقدر ک مو به تنم هر وقت راجع به خدا صحبت میکنم سیخ میشه مبهوت مبهوت نزدیک نزدیک، هه حتی از رگ گردن نزدیک تر حتی خودش میگه من مکارترینم یعنی چی مگه میشه اخه خدا ؟؟!!آره دوستان وقتی بفهمی خدا یه حسه که تمام جهان هستی را در بر میگیره اون موقع میفهمی زمانی هم که حتی بدجنسی میکنی بازهم خداست ،به قول استاد مگه به حضرت محمد نمیگه واسه جنگیدنش که تو نجنگیدی تو شمشیر نزدی ،پس کی زد ؛بله دقیقاااااا خدا زد
دوستان عزیزم این باور بینظیره خیلی وقتها در روز زمان من به عشق بازی با خدا صرف میشه اینقدر ک حس میکنم تو خلسه عمیقم بهترین لذت دنیاست بهترین بهترین ……..
حالا بنظرت با این شناخت از خدا قرارداد نیازِ ؟آیا وقتی خدا را اینطور درک کنی پا رو قواعدش میذاری و خودت و دچار این ترمزها و دست انداز ها میکنی
خب میخوای ببخشی میخوای نذر کنی وقتی داشتی وقتی حست عالی بود نذر کن ببخش اما وقتی اینقدر به تو نزدیکه واسه ثروتمند شدنت واسطه دیگه نمیخواد نذر نمیخواد یا هر مانع ذهنی دیگه نمیگم نذر بده خیلی هم عالیه اما به وقتش
دوستان گلم یادمون نره به قول استاد بهترین چیزی که فرکانس و مدار مارا عوض میکنه فراموش نکنیم سپاسگزاری خداست پس خواهش میکنم یکم قشنگتر به خدا نگاه کنیم
اون موقع ثروتمند میشیم سلامت هستیم لذت میبریم و از لذت خودمون هم به دیگران میبخشیم چون میدونیم 700برابرش برمیگرده
یه دوست دارم همیشه نا امیده چند روز پیش توی اوج قیمت طلا رفت مقداری خرید همون موقع بهم گفت من شانس ندارم از فردا میاد پائین و فرداش این اتفاق افتاد براش بهم گفت دیدی . شنیدید میگن خدا واسه ادمای تنبل میخواد . اونا باور دارن که همه چیز براشون حل میشه .
مشکل و مانع و ترمز اصلی واسه ما ادم ها عدم باور قلبی ب وجود و توانایی خداست . همچنین توانایی های خودمون . بدونید هر ارزویی ک دارید خدا توانش رو در وجودتون گذاشته و برای رسیدن بهش اول باید باورهای غلط رو تغییر بدید . انرژی و تفکر مثبت بفرستید به جهان چون :
به نظرمن جواب این سوال اینه که ما داریم به خدا حین خواسته مون شرک می ورزیم . و داریم با خدا معامله میکنیم که خدایا تو به مردم کمک نمی کنی اگه به من ثروت بدی من کمکشون میکنم .یعنی خدا تو بده به ما ما میدیم به بندهات . در حالی که خدا درحد خواسته های یک فرد بهش نعمت و ثروت میده واین فکر که اگه تو ثروت به من بدی منم به بندهات می رسونم این باور غلط رو اثبات میکنه که خداوند به بنده ها کمک نمی کند . و به جای اینکه به خداوند به چشم مالک این جهان (رب) نگاه کنیم و بدونیم که خداوند صاحب کل جهان هستی ست و خودش قوانین رو وضع کرده داریم با خدا معامله میکنیم .که ممکنه خدا ثروت نده اگه بهش این قولو بدم ممکنه بده یعنی باور عدم لیاقت داشتن ثروت رو هم داریم .
اول اینکه سپاسگزار خدای بسیار مهربانم هستم که من هم فرصت این داشتم که در این مسابقه شرکت کنم. و دوم سپاسگزار استاد و مربی مهربانم هستم که باز بهانه و دلیلی شد برای اینکه دریچه ای دیگر از ابهامات ذهنی برخی از ما رو بگشاید.
من مفاهیم و نکات بیان شده در این ویدیو رو به دو قسمت تقسیم میکنم.
سوال اول:
چرا با وجود اینکه من مدت تقریبا زیادی هست که دارم روی باورهام کار می کنم ولی هنوز اون نتیجه عالی که در مورد یک خواسته ای هست، اتفاق نیفتاده؟ مشکل از کجاست؟
(این دقیقا سوال خودم بود و خب هنوز هم یه جورایی هست که چند ماه پیش در بخش مصاحبه با استاد پرسیدم؛ اما متاسفانه فرصتی برای پاسخ به این سوال از سوی استاد در اون ویدیوها پیش نیومد!! اما الان خوشحالم که بار دیگر این مساله ذهنی من نه تنها توسط استاد بلکه توسط گستره ای از ذهن های آماده و ثروتمند، داره پاسخ داده میشه.
اینم از کار خدا…. من فقط سپاسگزارم.)
که من در اون سوال، کامل هم بیان کردم که نه چسبیدم به اون آرزو و نه …/ و هم سوالاتی از درونم پرسیدم از طریق قدرت سوال قانون آفرینش…/ و با خودم گفتم چه باوری دارم که مخرب و چه باور و یا توکلی ندارم که لازم هست؟ طبق دوره رسیدن به آرزوها/ و… که خب به جوابی نرسیدم!
اینم لینک سوالم:
<<<>>
.
سوال دوم:
من خواسته ای و آرزویی دارم که به صورت شرطی از خدام می خام… که خدا به من بی نهایت ثروت بده تا من بعدش بتونم بواسطه اون همه ثروت، شهرم و کشورم خانوادم و محلم و… آباد و آزاد کنم./از فقر نجات بدم./ براشون هدیه بخرم./ ببرمشون مسافرت./ و ….
چه باورهای مخربی در این باور هست؟؟
————————————————————————————-
به این دلیل این دو مفهوم جداگانه هست که چون حداقل برای من طبق تجربه شخصی که بیان کردم، این دو مفهوم و سوال مجزا هستند. زیرا که در ذهن من، مفهوم وسوال اول وجود داره اما اون باور مخربی که به صورت شرطی و معامله ای با خدا می بندیم، هرگز وجود نداره……. چون این به شدت مطمینم و میدونم و بهش اعتقاد دارم که خودم مسول زندگی خودم هستم. به همین ترتیب هر کس مسول زندگی خودش هست…….و اصلا اون خواسته ای که در ذهن من هست، کاملا شخصی و ارتباطی با دیگر افراد نداره.
—————————————————————————————
پاسخ سوال اول:::
البته خب با توجه به اینکه من در بالا شرح دادم که این دقیقا سوالی هست که مدتهاست ذهنم درگیر خودش کرده و هنوز جواب منطقی نتونستم از خودم و خدای خودم بگیرم…. اما با این وجود مواردی که به یادم بیاد اینجا مینویسم…. هر چند که سخت هست چون پاشنه آشیل ذهن خودم.
1 شاید هنوز باورهای محدود کننده و ضعیف کننده قبلی در ضمیر ناخودآگاهم هست که خیلی قوی هستند و خیلی نیاز به کار داشته باشه تا ازش رها بشم.
2 شاید الگوهای نامناسب در ذهنم هست که مانعی شده برای پیشرفت.
3 شاید باید الکوهای مناسب بیشتر به خودم یادآوری کنم و دنبالشون بگردم.
4 چه باور قوی ندارم و چه باور ضعیفی دارم؟ شاید باید دایم و هر لحظه شناسایی کنم.
5 شاید به قول استاد در فایل اخر، اینکه اگر من نتیجه ای نمیبینم، من فکر میکنم که باورهام عوض شده!! ولی در عمل عوض نشده!! نمیدونم….شاید.
6 چه باور مهم دیگه ای از قلم افتاده که ذهنم به اون نرسیده؟
7 بعید میدونم که تکاملم طی نشده باشه! چون این خواسته مشخص سالهاست که در انتظارشم و از خدای خودم میخام.
8 در ذهن خودم هیچ چیز محالی در این جهان وجود نداره و اساسا به عقیده من انسان با اراده قوی خودش و کمک خدا، هر سدی می تونه بشکونه!!هر کاری شدنی هست.
پس الان یعنی ارادم کافی نیست؟
9 ایا خودم به اندازه کافی باور ندارم که می تونم هر کاری انجام بدم؟
10 آیا قوه تجسم من توهم بوده و نه تجسم خلاق؟؟
11 ایا من اجازه ورود اون خواسته رو به درون زندگیم نمیدم؟
12 میزان ایمان = میزان نتیجه…پس یعنی ایمانم کافی نیست؟
13 آیا من نگرانشم؟
و….
فقط از خدای مهربانم میخام که من هدایت کنه به پاسخ های بهترو راهگشاتر!
—————————————————————————————
پاسخ سوال دوم:::
در مورد سوال دوم و یا شاید اصلی مسابقه هم بکم که من هم قبلنها اینطور فکر میکردم و اگر از خدا ثروتی میخاستم، نصفش به خاظر کارهای خیرخوانهم بود!! اصلا فک کنم هر کی که با این مباحث توحیدی که استاد کار میکنه، آگاه نباشه به همین سمت و سو میره!!
1 باور مخربی به نام نجات یافتن از طریق یک منجی… یک قهرمان …
این باور ایجاد میکنه که افراد دیگر، دوست آشنا خانواده که من میخام این لطفها رو بعدها بهشون بکنم، خودشون که توانایی رسیدن به خواسته ها و آرزوهاشون ندارند، یک نفری مثل من باید پیدا بشه تا بتونه مشکل مردم و بقیه حل کنه. تا بلکه از طریق من، دیگزان بتونند به یک سری از آرزوهای خودشون دست یابند. که این یعنی باور شرک آلود.
2 باور مخربی به نام کمبود و محدودیت… و نه باور فراوانی…
این باور ایجاد میکنه که انقدر ثروت در این جهان کم هست که راه های ثروتمند شدن بسیار سخت و محدود هست بین افراد. اصلا محال هست که این افراد و اطرافیان من بتونند ثروتمند بشن و خودشون گلیم خودشون از آب بکشند بیرون. و به آرزوهاشون حتی فکر کنند چه برسه که بخان بهشون برسند. ثروتمند شدن نیرو و توان خارق العاده ای میخاد که هر کسی نمیتونه اون داشته باشه. پس خدا تو لطفی بکن و من ثروتمند کن. تو به من نیرویی بده تا بتونم این مقدار کم ثروت بین اطرافیانم پخش کنم.
3 باور مخربی به نام سخت رسیدن به آرزوها و خواسته ها….
این باور ایجاد میکنه که اینکه بتونی به آرزوهای خودت دست یابی، کار بسیار مشکلی هست. حالا من که تا حدودی فهم و درک بالاتری نسبت به اطرافیان خودم دارم، خدا جون تو به من ثروت و نعمت بده تا من واسطه ای بشم بین مردم و آرزوهای محالشون. همینجوری که اونها توانایی رسیدن به خواسته هاشون ندارند.
4 باور مخربی به نام اینکه تا خدا به من نعمت، ثروت ندی یا کمک نکنی، من هم در مسیر خوبی ها کاری برای رضایت تو نمیکنم….من هم به کسی کمک نمیکنم…
این باور ایجاد میکنه که کمک من به افراد دیگر در گرو کمک تو هست… و تا خودت رو به صورت نعمت ثروت فراوانی در زندگی من نمایان و اثبات نکنی، نه باورت می کنم و نه اینکه کار مفید و خاصی در این جهان انجام میدم! اول تو خودت ثابت بکن و بعد من خودم پیش تو با کارهای خوبم ثابت کنم! این معامله به اینصورت شکل میگیره.
باور درست::: ما تا قبل از اینکه باور نکینم و نیاریم به عظمت و قدرت خدا؛ نخواهیم تونست به ثروت و فراوانی بی حد و حساب دست یابیم…تا بعد بخایم تازه کارهایی هم در جهان صورت بدیم.
5 باور مخربی به نام اینکه من مسول خوشبختی بقیه هستم… بار و وظیفه خوشبختی دیگران بر دوش من است…
باور درست::: در صورتیکه در این جهان هر کس مسول زندگی خودش هست. چه پدر چه مادر چ خواهر چ برادر چ همسر چ فرزند چ دوست چ مردم چ نیازمندان… بنابراین اگر من خواسته ای میخام فقط و فقط برای خودم هست و نه دیگران… چون من خودم از اون آرزو لذت میبرم اون خواسته رو میخام. و گرنه که شاید اصلا اون آدم ها قلبا با چیزهای دیگه شاید شادتر بشن و نه با آرزوهای شخص خود ما!!!
چرا ما حتی پیش خدا هم از بیان خواسته های شخصی خودمون عاجزیم؟؟ یعنی انقدر بی اعتماد به نفسیم؟؟ انقدر بی لیاقتیم؟؟ انقدر ما زیادی هستیم در این جهان؟؟ انقدر کم خودمون باور داریم؟؟
6 باور مخربی به نام اینکه نیازمندان و فقیران نیاز به کمک از سوی من و یا افراد ثروتمند دیگر و یا یک نیروی خارجی غیر از نیروی درونیشان دارند….
باور درست::: در صورتیکه باید به عدل خدا و عادل بودن این جهان اعتماد کرد و باید قبول کرد هر کس طبق فرکانس های خودش، زندگی خودش خلق گرده و میکنه! چرا فکر می کنیم که ما با دادن گوشه ای از ثروتمون یا صدقه دادن به افراد نیازمند، میتونیم به اونها کمک کنیم؟؟؟
ذهنی که آماده نباشه هزاری هم به اون کمک بشه و اصلا خود خدا بیاد شخصا به اون آدم کمک کنه، چون اون آدم آمادگی ذهنی کافی نداره و تکاملش بدرستی طی نشده، در اغلب مواقع اون کمک به ضررش شده و از راه بیراه شده. که تازه بعدش میگیم ما به اون کمک نمیکردیم بهتر بود… مثالهای متنوعی از این موارد من و شما میتونیم به یاد بیاریم.
هر شخص باید خودش به اون حد از آگاهی ها و باورها رسیده باشه تا بتونه نیازهای اساسی خودش تامین کنه!
طبق کتاب زیبا و عزیز خودم؛ the science of getting rich فقیران و نیازمندان بیشتر از صدقه به انگیزه نیاز دارند!!
اتفاقا ما باید از خدا بخایم که ما رو انقدر ثروتمند کنه که الگوی موفقی بشیم برای علاقه مندان و افرادی که خواستار پیشرفتند….نه اینکه ما رو انقدر ثروتمند کن که من بخام حالا یک پول ناچیزی کف دست فقیران بزارم….
به جای ماهی دادن به افراد، ماهیگیری به افراد یاد بدم… چه جوری؟؟ با ماهیگیر ماهر شدن. با رسیدن به خواسته هام، با ایجاد انگیزه در بقیه…. دقیقا همون کاری که رهبران بزرگ از جمله استاد عباسمنش انجام میده!
اتفاقا از این طریق شخص نیازمند به تضاد زندگیش بهتر و بیشتر بر میخوره و انوقت با مشاهده من ثروتمند، تازه میره به دنبال اینکه چطور یه فردی مثل من بشه!! این روندی هست که اگثر ثروتمندان خودساخته رفتند…. پس نیازمندی و فقر خیلی هم در برهه ای از زمان بد نیست. (تاکید میکنم فقط برهه ای) باعث میشه طرف خواسته هاش بفهمه.
7 باور مخربی به نام اینکه من که خودم به تنهایی لایق این نیستم که به آزادی محض، ثروت بی حد و حساب، فراوانی، نعمت، ارامش، خوشبختی برسم… حتما باید به خاطر بقیه این الطاف خدایی به من برسه… تا اونجوری دیگه به من اون نعمتها بچسبه و بتونم لذت ببرم…وگزنه برای خودم به تنهایی فایده ای نداره…
این باور ایجاد میکنه که من لایق بهترینها نیستم. من به خودی خود ارزشی ندارم تا ثروتها به پای من ریخته بشه. تا مگر به این شکل در قالب دیگران و زیر سایه دیگران من هم اون وسط مسطا بتونم یه زندگی برای خودم دست و پا کنم.
8 باور مخربی به نام من به دیگران به خانواده به دوستان مدیون هستم… باید هر جوری شده یه جوری کمک بقیه رو جبران کنم… من یک دینی به این مردم به این سرزمین دارم… تا وجدانم راضی بشه…
الف) این باور ایجاد میکنه که انگار منت خانواده اطرافیان دوستان بر دوش ما هست و خلاصه از این طریق من بتونم بار اذیت و آزارهام و اشتباهات و گناهانم یه جوری کم کنم. و سبک تر بشم. شب راحتتر بخابم.
باور درست:: در صورتیکه هیچ گناه و اشتباهی صورت نگرفته…تازه اگر هم اتفاق افتاده باعث پیشرفت ما شده… و اینکه چطور بقیه اشتباه می کنند؟ خب من هم می تونم اشتباه کنم! پس نیاز به عذاب وجدان نیست. انسان جایزالخطاست.
ب) و این باور ایجاد میکنه که همینطور کمک هایی که یک سری افراد در زندگی به من کردند و زمانی دست من گرفتند… بنابراین من با برآورده کردن آرزوهاشون و کمک هایی به شکل های دیگه بتونم جبران کنم.
هههههههههههه…… این باور مخرب تو ذهن منم بود و یه جورایی شاید هنوز مونده باشه…. خدایا شکرت که یافتم. البته میگم قبلن ها قبل از اینکه با استاد آشنا بشم بود، الان خیلی کمتر شده یا شایدم نباشه دیگه!… همیشه هر وقت یک نفری به من حتی یه کمک ناچیزی میکرد؛ بعد از کلی تشکر و سپاسگزاری… آخر جمله من این بود::: ایشاله که بتونم جبران کنم!!!!
باور درست:: درصورتیکه ما همه بندگان خدا هستیم… اگر هم کمکی از طرف فرد دیگری صورت میگیره، به قول استاد اون دستی از جانب خدا بوده…. یعنی یک نفرنبود ک ب من این بگه یا خودم بهش برسم که آخه این چه حرفی بود که من میزدم؟؟!!
آخه چرا باید جبران میکردم؟ چی باید جبران می کردم؟…. اون کمک، لطفی از جانب خدا بوده.
تازه اگر حالا یک نفری پیدا شده که به من کمک کرده، خب منم بارها به طرق مختلف کمک هایی به افراد دیگر و نه لزوما همون آدم انجام دادم. چرا شرک؟؟ چرا من کمک از جانب اون فرد میدونستم؟؟؟ چرا حضور خدا رو در اون کمک نمیدیدم؟؟؟
اینجاست که در دل یک باور، یک باور دیگر و مهم و اساسی که استاد بارها در قالب توحید عملی صحبت میکنه، برای این سوال بوجود میاد.( باور تو باور شده….)
…. باور مخربی به نام شرک که دقیقا در این باور و سوال خوابیده….
9 ناآگاهی و نشناختن کامل سیستم و ساز و کارجهانی؛ کاینات و خدا…
اینکه ما خدا رو مانند یک انسان فرض کنیم که دارای احساساتی هست که مثلا با این مدل از صحبت کردن و بیان نمودن خواسته ها، دلش به رحم بیاد و به خاطر اینکه ما آدم بسیار خوب و خیرخواهی هستیم و قراره که بعد از دریافت نعمت و ثروت یک سری کارهای خیرخواهانه انجام بدیم، پس به ما بی نهایت ثروت بده اونم یک جا!!
باور درست:: در صورتیکه کل این جهان ما از طریق فرکانسهامون شکل میدیم و نه زبانی و نه احساس دلسوزی و ترحم…..
واقعا قبلنها چقدر من بچه گانه این جهان درک میکردم و خدا رو در حد یه ادم میدیدم!! خب شاید هم اینجور دیدن در جامعه شرک آلود ما، طبیعی باشه!!
10 باور مخربی به نام دست به هر کاری زدن (حتی خلاف) به اسم مردم و برای دیگران و نه برای خودم…
باور درست:: اونوقت دیگه برای خودت زندگی نمی کنی… دیگه از زندگیت لذت نمیبری…همش خودت باید ته ته ذهنت، فدای مردم دوستان اطرافیان کنی… و به همین بهانه هم برای رسیدن به همون اهداف و آرزوهای به اصطلاح مردمی، ممکن هست دچار یک سری اشتباهاتی برای دست یافتن به اونها بشی و به هر بهانه و شکلی که شده (حتی کارهای نادرست) بخای به اون اهداف برسی… بعد اگر در آخر ازت پرسیدن که چرا برای مثال دست به کارهای خلافی زدی؟؟ سریع بگی به خاطر مردم…به خاطر خانواده … به خاطر بچه هام…
که در این مواقع از این جور دلایل و بهانه ها هم که کم نیستند بین ما آدما….
که اینجاست که باز هم خودت رو در قالب دیگران و زیر سایه دیگران مخفی می کنی و مسولیت اتفاقات زندگی که خودت برای خودت رقم زدی، به دیگران حواله میدی. و اینجاست که کلا از هدف به اصطلاح متعالی و خیرخواهانه خودت دور و دورتر میشی.
———————————————————————————-
پس در همین جا میشه به این نتیجه دست یافت که ما همه آرزوها و خواسته هامون برای خودمون میخایم و نه برای بقیه!!! این یک دروغ بزرگ هست که بگم به خاطر بقیه!! چون اگر بخایم برای مردم و فلانی و … حرکت کنیم که شاید اصلا مورد علاقه اونها یک چیز دیگه باشه و با اون موردی که ما در ذهنمون هست و به اصطلاح میخایم بهشون کمک کنیم، متفاوت باشه!!! پس داستان اینجا چی میشه؟؟؟
برای مثال چون من خوشحال میشم که ورزش کنم و رقابتهای ورزشی از نزدیک ببینم و به سلامتیم اهمیت میدم و از ورزش کردن و سلامتی خودم و اتفاقا اطرافیان و دیگران هم خوشحال میشم….. تصمیم میگیرم که یک استادیوم بزرگ ورزشی چند منظوره تاسیس کنم که توش از همه ورزش ها باشه. که این کار اول برای خودم و بعد برای دیگران انجام میدم.
باید انقدر قوی بشم و شهامت داشته باشم که بگم آره چون من خودم دوست داشتم و دارم و برای خودم ارزش قایل هستم، بنابراین تصمیم به انجام چنین هدفی گرفتم. من برای خودم این اسپرت کامپلکس بزرگ ساختم. حالا هر کی خواست بیاد استفاده کنه.
———————————————————————————–
(که البته همه اون باورهای مخربی که در بالا برای سوال دوم اشاره کردم، به خود فرد اول ضربه میزنه و بعد بقیه!! )
بسم الله الرحمن الرحیم
تا حدودی همگی بنظرم این عقیده و باور در وجودمان هست که نفی هر گونه شادی،کار خدای است.
«زندگی را تحسین و ستایش نکردن کار الهی است»
مثال همین پول و ثروت خواستن از خدا،و در ادامه میگویم خدا کار خیر انجام میدم کمک میکنم بنظرتان چرا؟
چون فکر میکنیم خواستی داریم غیر الهی و با گفتن کمک کردن به دیگران،به خواستمان رنگ و وجوه الهی میدیم.
که خدا نگاه من دنیاتو نمیخوام فکر نکن من دنیا پرستم،
چون از بچگی شنیدیم حب الدنیا راس کل خطیئته.
من پول میخوام برای اینکه کار خیر انجام بدم میخوام باهاش در نهایت آخرتم آباد کنم،
در اول متنم گفتم که تحسین و ستایش نکردن دنیا کار الهی است الان در خواست ثروت کار غیر الهی است از نظر ما،
احساس بوجود آمده برای خودم عذاب وجدان کار غیر الهی کردن توجه به دنیا،در خواست بعدی برای انجام کارهای خیر ،احساس خوب دونبالش میات.
بنظرم احساسی که از این در خواست و ادامش میات یچیزی متضاد،اول احساس بد،و بعد احساس خوب.
اولین کار ما این است دست از این قضاوت برداریم، سعی کنیم بدانیم روح چه آرزوی دارد،
آرزوی غنی شدن که جزء صفات خداوند میباشد.
و روح که دونبال عالتیرین احساس که همان وحدت با ذات یگانه است.
بنظرم ارزو یا خواستی روح غنی بودن، ولی دانش ما باورهای که در ما از جامعه شکل گرفت چیز دیگه است.
همون چیزی که استاد میگه پاشنه آشیلش بود،ثروتمندها به بهشت نمیرون،و تعویض با این باور که ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست.
و منظور از حدیث بالا،وابستگی نداشتن به دنیا است،ولی طوری که برای ما جا افتاده پول خواستن حب الدنیاست.
«ومنهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه وقنا عذاب النار،اولئک لهم نصیب مما کسبوا و الله سریع الحساب.»
سلام و درود خدمت استاد عزیزم و سایر دوستان با انگیزه و موفقم
بنده حدود سه سال است که سعی در فهمیدن قوانین حاکم بر جهان هستی کردم و در این مدت و طی این مسیر البته دانش و درکم از جهان بهتر شده و دنیا را با دید جدید نگاه میکنم ولی در رسیدن به اهدافم مخصوصاٌ اهداف مالی ام موفق نبودم.
حدود یک سال است که با استاد عباس منش آشنا شدم و گاهاٌ به سایت سر می زدم ولی از زمانی که دوره کشف قوانین زندگی استاد را تهیه کردم بطور خیلی خیلی جدی مطالب استاد را پیگیر می شوم و تمام همت و توانم را پای این کار گذشتم که رموز این جهانی را که در آن زندگی می کنم کشف کنم
در جلسه دوم کشف قوانین زندگی که استاد موضوع ترمز ها را بیان فرمودند فهمیدم که دلیل اصلی نرسیدن به اهداف مالی ام همان ترمز هاست
قبلاٌ روی خواسته هایم به اندازه کافی کار کرده ام و آنها را به خداوند عرضه داشتم اینکه اتفاق نیافتاده کار همین ترمز هاست که استاد مطرح فرمودند تو این مدت خیلی خیلی روی این موضوع فکر کردم یکی دو تا ترمز و باور غلط را یافتم که دارم روی باور های درست آن کار میکنم ولی یکی از باور اصلی و هدف اصلی ام که کمک به دیگران و انجام کارهای خیریه و عام المنفعه بود اصلاٌ توجه نمی کردم.
استاد عزیزم و دوستان بزرگوارم اهدافی که در این مدت برای خودم در پروسه زمانی 5 ساله نوشته بودم اولین آن خیر نمونه شدن و تحت سرپرستی گرفتن کودکان یتیم آزادی زندانیان غیر عمد و سایر بود تو این مدت خیلی روی این هدف ام تصویر سازی کردم که بعد از ثروتمند شدن من این کارها را بکنم و خیر نمونه انتخاب بشوم.و دلایلی که این باور در من بوجود آمده بود یکی این بود که در قران موضوع انفاق بارها ذکر شده و بخشش در نظر من ارزش است و خودم وقتی که به نیازمندی کمک میکنم از عمق وجود لذت می برم
از وقتی که استاد ترمز و کد های مخرب را بیان فرمودند که در این فکر و باور وجود دارد دو روز است که تماماٌ فکر و ذهنم مشغول فکر کردن به این موضوع است که اشکال کار و ترمز این باور چه میتونه باشه این باور خیلی در من عمیق است و ترمز اصلی نرسیدن به اهداف مالی ام حتماٌ این باور می باشد
با مطالعه دیدگاه های دوستان و فکری که روی ترمز های این باور کردم به نظرم کد های مخرب این باور اینها می تونه باشه
1- این باور در تضاد با قوانین جهان هستی است کسی که در هر فرکانس و مدار قرار بگیره همان اتفاقات را رقم خواهد زد لذا کسی که در مدار فقر و نداری قرار گرفته است تا خودش باور و مدارش را عوض نکند من نمیتوانم مدار او را عوض کنم .
2- فکر کردن به این موضوع به نظرم توجه و تمرکز بر نداری و فقر است نه بر مدار و فرکانس ثروت
3- شرط اصلی رسیدن به خواسته ها ایمان کامل است و اینکه درخواست ات اجابت شده و شما باید الان پذیرش کنید لذا باید احساس خوبی داشت که من به خواسته ام همین الان رسیدم و دریافت کردم ولی در این کار شک و تردید وجود دارد که ای خدا به من ثروت بده این کار ها را بکنم یعنی هنوز باور وجود ندارد که خدا ثروت را داده او باید جذب کند.
منتظر نظرات و راهنمای های دوستان عزیز هستم مخصوصا با توجه به دلایل قبلی ایجاد این باور
امیدوارم با نظرات استاد کد مخرب این باور را بشناسم و با اصلاح آن ترمز رسیدن به اهدافم برداشته بشه
به نام خدا
سلام به استاد عزیز و همه دوستان
و اما در مورد جواب سوالی که استاد فرمودن چیزهایی که به ذهنم رسید: 1- نعوذ بالله این شرط مثل این میمونه که خدا خودش نمیتونه یا نمیخواد به فقرا کمک کنه و ما میخوایم این کار رو انجام بدیم
2- باعث میشه که ما به فقر و بیماری توجه کنیم و با این توجه سطح انرژیمون و مدارمون به همون حد پائین میاد و این خودش نقطه مقابل ثروته و مانع بزرگیه برای دسترسی به ثروت چون ما رو از مدار ثروت بسیار دور میکنه
3- ما وقتی به مدار ثروت میریم که حس و حال خوبی داشته باشیم درحالی که این گونه دعا کردن و اینگونه جملات بیشتر از اینکه حس و حال خوبی به ما بده ما رو به فکر های منفی فقر و بیماری می بره و حالمون با این توجهات بد میشه (حس منفی- مثلا مریضی پدر یا مادر تو ذهنمون تداعی میشه و .. ) و مدارمون پایین میاد (برخلاف مدار ثروت)
4- اونا (فقرا- بیماران و ..) رو جلو میندازیم تا خدا به خاطر اونا به ما پول و ثروت بده یعنی که خودمون هیچ ارزشی نداریم و اینطوری یعنی ما خودمون رو لایق پول نمیدونیم (حس منفی به خودمان پیدا میکنیم / مدار میاد پائین ) خدا به هر دلیلی حتما ما رو لایق نمیدونه بهمون مستقیم پول بده – احساس دوری از خدا (حس منفی/ مدار میاد پائین)
5- به جای توجه به موانع واقعی و ترمزهایی که داریم و باورهای اشتباهی که نمیذاره ثروت بیاد تو زندگیمون و ایجاد باورهای درست و گام برداشتن در مسیر درست ثروت سازی و تلاش توجهمون به چیزهایی که نه تنها ثروت رو تو زندگیمون نمیاره بلکه به خاطر موارد بالا اون رو ازمون دور میکنه
سلام روز وشبتون خوش ومملو از شور و اشتیاق سوزان برای رسیدن به خواسته هاتون وبا آرزوی سعادت و خوشبختی واسه همه دوستان عزیزم و استاد عزیز وثروتمندم
چون من هرگز چنین خواسته ای نداشتم و همیشه در تمام زندگی از خداوند بزرگ خواستم که خودم منشاء اثر در جهان باشم تمام فکرم رو خودم و باورها و خواسته های شخصیم قرار گرفته یکم سخت بود ترمزا رو پیدا کنم ولی ۴ تا ترمز رو با تصویر سازی پیدا کردم؛
۱-ما خودمون رو لایق نمیدونیم که مستقیم از خداوند خالق و فروانروای جهان هستی ثروت رو دریافت کنیم در نتیجه شرط میزاریم که به واسطه هر غیر خود و خدا ثروت رو بدست بیاریم .
۲-چون فکر میکنیم آدم خوبی نیستیم،بلکه از این طریق بتونیم خوب باشیم ،پس نیاز به بخشش رو در خودمون حس میکنیم.
۳-چون کسریهای زیادی در زندگی خودمون میبینیم و انگار چیزی برای بخشیدن در ما وجود نداره و به جای تمرکز و شکرگذاری برای داشته هامون،داشته هامون رو بی ارزش غیر قابل بخشش در نظر میگیریم.
۴-حس حسادت که به جای اینکه دعا کنیم برای کسانی که در مدار فقر هستند تا خداوند از بینهایت دستانش به اونها کمک کنه و ما خوشحال بشیم میخواهیم که خودمان این کار رو انجام بدیم.
امیدوارم که کمکی کرده باشم تا کسانی که این شرک مخفی رو تو وجودشون دارند بتونن تغییری هر چند کوچک انجام بدهند.
شکر خدا و سپاسگزار فرمانروای جهان هستی که تنظیمات فوق العاده سیستمیش بینظیره.
خدایا دوست دارم ،استاد خدا قوت پایدار و ثروتمند باشید
با سلام خدمت دوستان عزیز،
به نظر من باور مخرب این دیدگاه اینه که ما فکر می کنیم تو حالت عادی نمی تونیم ثروتمند بشیم و اگه از خدا بخوایم بهمون ثروت نمیده و چون فکر می کنیم خداوند مثل انسانها احساس داره داریم سعی می کنیم احساسات خدارو برانگیخته کنیم و به نوعی حس دلسوزی در خدا ایجاد کنیم تا بهمون ثروت بده. در صورتی که بهترین دیدگاه نسبت به خدا دیدگاه سیستمی است نه انسانی.
سلام به تمااام عاشقان الله
با تشکر از استاد بابت طرح این سوال بسیار حساس و ظریف و پر نکته
١-به نظرم اولین علت این باور که ما از بچگی داشتیم به دلیل خانواده و رسانه و …و خیلی قوی در ما شکل گرفته مثل اینکه بهمون می گفتن تا مثلا درس نخونی و نمرت خوب نشه بهت آزادی و پول و …. نمی دین
٢- دلیل قبول این شرط هم از کمبود عزت نفس ما برای قبول چنین شرطی از دوران کودکیست که اصلا تن به چنین شرط هایی می دادیم.
٣- باورهای مخربی که در این راستا وجود داره ناشی از عدم وهاب دانستن خدا و اینکه بسیار می بخشد و بی قید و شرط به هر کس که بخواهد و درخواست کند
۴- باور مخرب دیگر به دلیل عدم لایق دونستن خود و نبود حس ارزشمندی در خودمونه
۵- باور به عدم فراواتی
۶- یک عذاب وجدان بسیییار خفیف و احساس گناه که در کودکی در ما وجود داره که با این حرکت می خوایم اون رو رفع کنیم و اون هم ناشی از عدم عزت نفسس و حس ارزشمندیه
٧- باور مخرب دیگه اینکه ما باعث خوشحالی و کمک به افراد هستیم یعنی ندیده گرفتن قانون فرکانس
٨- کل این باور باعث توجه به فقر و نبود و است و باعث گسترش فقر میشه
٩- این باور باعث ایجاد حس قدرت در ما میشه و یک جلب توجه مخفی هم درش خوابیده که از عدم عزت نفس میاد
١٠- علت دیگر ناشی از عجول بودن و طی نکردن تکامل است که یه پول زیاد و از نظر ذهنی بزرگ می خوایم چون برامون بزرگ و دست نیافتنی است با این شرط می خوایم از بار بزرگ بودن خواستمون کم کنیم تا برامون منطقی و دست یافتنی بیاد وگرنه کسی که مدارها رو تا مبلغ زیاد با تکامل طی کنه شرط نمی ذاره
٨-
با سلام خدمت همه دوستان عزیز و استاد بزرگوارم.
طولانیه اما با عشق نوشتم چون نمیشه از خدا تو مسئله به سادگی گذشت پس لطفا بخوانید
من به شدت به این موضوع معتقدم که چرا اینطور قراردادی با خدا برای ثروتمند شدن؟؟؟؟ من معتقدم بدی این نوع قرارداد ها و نذرها به اینه که بدون در نظر گرفتن اینکه خدا چیه، خدا کیه و اینکه ما چه چیزی میخوایم و به چه قیمتی این درخواست را میکنیم .
از نظر من ای کاش دیدگاه ما نسبت به خدا تغییر میکرد نسبت به قوانین افرینش اینکه خود میدانیم یکسری قوانینی در جهان هستی وجود دارد و باز هم غافلیم .غافل مانده ایم چون اصول افرینش و جهان هستی را در نظر نمیگیریم .از سالهای پیش اساتید مختلف و نیز استاد عباسمنش دائما به این موضوع تاکید میکنند که حس خوب اتفاقات خوب ،شاید با خود بگووید خب کسی ک نذری میکند که اگر ثروتمند شدم چنان میکنم و چنان حالش عالیست حسش بینظیرست اما آیا میتوان تمام این احساس عالی را برای خودمان در تمام مدت خواسته حفظ کنیم ،دوستان جواب خیر است
زیرا ما در واقع شدیدااا خود را شرطی میکنیم و با هر بار گفتن اینکه ثروتمند شوم مثلا یاد بیمارستان می افتیم و پایدار ماندن ثروت را از لحظه اول منوط بر احداث بیمارستان کرده ایم حال آنکه خودِ بیمارستان هم داستان های زیادی دارد .
اینکه مثلا من بگویم اگر ثروتمند شدم بیمارستان احداث میکنم ناخودآگاه در ذهن من برنامه ریزی میشود که دقت خود را به بیمارستان افزایش دهم حتی زمانی که فقط برای یک تزریقات ساده به آنجا میروم (هزاران مثال دیگر میتوان برای این موضوع زد) ودر واقع توجه من به ناخواسته هایم زیاد وزیاد وزیادتر میشود تا حدی که شاید فراموش کنم اصل خواسته ام چیست و من هنوز غافلم از اینکه با یک نذر یا قرار داد مثلا نیکو با خدا طبق قواعد همان خدای بزرگ چه لطمه ها و مشکلاتی را برای خودم بوجود می آورم
توجه به خواسته ها باید پررنگ باشه دوستان عزیزم هرچقدر میشه به قول استاد باید تصور نهایی را رنگی رنگی کرد .وقتی میشه فقط به یه موضوع تمرکز کرد وقتی ما قوانین را بلدیم چرا قدرت ذهن خودمون را به بند میکشیم خسته میکنیم و نمیذاریم کارش را بکنه …
و باز هم غافلیم غافل از اینکه خدا را هم نمیشناسیم
دوستان بذارید اینطور بگم که به قول استاد خدا یه حس یه انرژیه به شخصه عرض میکنم من همیشه میگم خدا اون حس خوبه است که من وقتی حالم خوبه میاد وقتی دارم فکر میکنم و حالم خوبه هست وقتی دارم یه کار خیری انجام میدم یا بخششی هست ،خیلی زیباست اونقدر ک مو به تنم هر وقت راجع به خدا صحبت میکنم سیخ میشه مبهوت مبهوت نزدیک نزدیک، هه حتی از رگ گردن نزدیک تر حتی خودش میگه من مکارترینم یعنی چی مگه میشه اخه خدا ؟؟!!آره دوستان وقتی بفهمی خدا یه حسه که تمام جهان هستی را در بر میگیره اون موقع میفهمی زمانی هم که حتی بدجنسی میکنی بازهم خداست ،به قول استاد مگه به حضرت محمد نمیگه واسه جنگیدنش که تو نجنگیدی تو شمشیر نزدی ،پس کی زد ؛بله دقیقاااااا خدا زد
دوستان عزیزم این باور بینظیره خیلی وقتها در روز زمان من به عشق بازی با خدا صرف میشه اینقدر ک حس میکنم تو خلسه عمیقم بهترین لذت دنیاست بهترین بهترین ……..
حالا بنظرت با این شناخت از خدا قرارداد نیازِ ؟آیا وقتی خدا را اینطور درک کنی پا رو قواعدش میذاری و خودت و دچار این ترمزها و دست انداز ها میکنی
خب میخوای ببخشی میخوای نذر کنی وقتی داشتی وقتی حست عالی بود نذر کن ببخش اما وقتی اینقدر به تو نزدیکه واسه ثروتمند شدنت واسطه دیگه نمیخواد نذر نمیخواد یا هر مانع ذهنی دیگه نمیگم نذر بده خیلی هم عالیه اما به وقتش
دوستان گلم یادمون نره به قول استاد بهترین چیزی که فرکانس و مدار مارا عوض میکنه فراموش نکنیم سپاسگزاری خداست پس خواهش میکنم یکم قشنگتر به خدا نگاه کنیم
اون موقع ثروتمند میشیم سلامت هستیم لذت میبریم و از لذت خودمون هم به دیگران میبخشیم چون میدونیم 700برابرش برمیگرده
یا حق
سلام
یه دوست دارم همیشه نا امیده چند روز پیش توی اوج قیمت طلا رفت مقداری خرید همون موقع بهم گفت من شانس ندارم از فردا میاد پائین و فرداش این اتفاق افتاد براش بهم گفت دیدی . شنیدید میگن خدا واسه ادمای تنبل میخواد . اونا باور دارن که همه چیز براشون حل میشه .
مشکل و مانع و ترمز اصلی واسه ما ادم ها عدم باور قلبی ب وجود و توانایی خداست . همچنین توانایی های خودمون . بدونید هر ارزویی ک دارید خدا توانش رو در وجودتون گذاشته و برای رسیدن بهش اول باید باورهای غلط رو تغییر بدید . انرژی و تفکر مثبت بفرستید به جهان چون :
کائنات اونی تفکری رو بهمون میده ک بهش ارسال میکنیم .
به نظرمن جواب این سوال اینه که ما داریم به خدا حین خواسته مون شرک می ورزیم . و داریم با خدا معامله میکنیم که خدایا تو به مردم کمک نمی کنی اگه به من ثروت بدی من کمکشون میکنم .یعنی خدا تو بده به ما ما میدیم به بندهات . در حالی که خدا درحد خواسته های یک فرد بهش نعمت و ثروت میده واین فکر که اگه تو ثروت به من بدی منم به بندهات می رسونم این باور غلط رو اثبات میکنه که خداوند به بنده ها کمک نمی کند . و به جای اینکه به خداوند به چشم مالک این جهان (رب) نگاه کنیم و بدونیم که خداوند صاحب کل جهان هستی ست و خودش قوانین رو وضع کرده داریم با خدا معامله میکنیم .که ممکنه خدا ثروت نده اگه بهش این قولو بدم ممکنه بده یعنی باور عدم لیاقت داشتن ثروت رو هم داریم .
اول اینکه سپاسگزار خدای بسیار مهربانم هستم که من هم فرصت این داشتم که در این مسابقه شرکت کنم. و دوم سپاسگزار استاد و مربی مهربانم هستم که باز بهانه و دلیلی شد برای اینکه دریچه ای دیگر از ابهامات ذهنی برخی از ما رو بگشاید.
من مفاهیم و نکات بیان شده در این ویدیو رو به دو قسمت تقسیم میکنم.
سوال اول:
چرا با وجود اینکه من مدت تقریبا زیادی هست که دارم روی باورهام کار می کنم ولی هنوز اون نتیجه عالی که در مورد یک خواسته ای هست، اتفاق نیفتاده؟ مشکل از کجاست؟
(این دقیقا سوال خودم بود و خب هنوز هم یه جورایی هست که چند ماه پیش در بخش مصاحبه با استاد پرسیدم؛ اما متاسفانه فرصتی برای پاسخ به این سوال از سوی استاد در اون ویدیوها پیش نیومد!! اما الان خوشحالم که بار دیگر این مساله ذهنی من نه تنها توسط استاد بلکه توسط گستره ای از ذهن های آماده و ثروتمند، داره پاسخ داده میشه.
اینم از کار خدا…. من فقط سپاسگزارم.)
که من در اون سوال، کامل هم بیان کردم که نه چسبیدم به اون آرزو و نه …/ و هم سوالاتی از درونم پرسیدم از طریق قدرت سوال قانون آفرینش…/ و با خودم گفتم چه باوری دارم که مخرب و چه باور و یا توکلی ندارم که لازم هست؟ طبق دوره رسیدن به آرزوها/ و… که خب به جوابی نرسیدم!
اینم لینک سوالم:
<<<>>
.
سوال دوم:
من خواسته ای و آرزویی دارم که به صورت شرطی از خدام می خام… که خدا به من بی نهایت ثروت بده تا من بعدش بتونم بواسطه اون همه ثروت، شهرم و کشورم خانوادم و محلم و… آباد و آزاد کنم./از فقر نجات بدم./ براشون هدیه بخرم./ ببرمشون مسافرت./ و ….
چه باورهای مخربی در این باور هست؟؟
————————————————————————————-
به این دلیل این دو مفهوم جداگانه هست که چون حداقل برای من طبق تجربه شخصی که بیان کردم، این دو مفهوم و سوال مجزا هستند. زیرا که در ذهن من، مفهوم وسوال اول وجود داره اما اون باور مخربی که به صورت شرطی و معامله ای با خدا می بندیم، هرگز وجود نداره……. چون این به شدت مطمینم و میدونم و بهش اعتقاد دارم که خودم مسول زندگی خودم هستم. به همین ترتیب هر کس مسول زندگی خودش هست…….و اصلا اون خواسته ای که در ذهن من هست، کاملا شخصی و ارتباطی با دیگر افراد نداره.
—————————————————————————————
پاسخ سوال اول:::
البته خب با توجه به اینکه من در بالا شرح دادم که این دقیقا سوالی هست که مدتهاست ذهنم درگیر خودش کرده و هنوز جواب منطقی نتونستم از خودم و خدای خودم بگیرم…. اما با این وجود مواردی که به یادم بیاد اینجا مینویسم…. هر چند که سخت هست چون پاشنه آشیل ذهن خودم.
1 شاید هنوز باورهای محدود کننده و ضعیف کننده قبلی در ضمیر ناخودآگاهم هست که خیلی قوی هستند و خیلی نیاز به کار داشته باشه تا ازش رها بشم.
2 شاید الگوهای نامناسب در ذهنم هست که مانعی شده برای پیشرفت.
3 شاید باید الکوهای مناسب بیشتر به خودم یادآوری کنم و دنبالشون بگردم.
4 چه باور قوی ندارم و چه باور ضعیفی دارم؟ شاید باید دایم و هر لحظه شناسایی کنم.
5 شاید به قول استاد در فایل اخر، اینکه اگر من نتیجه ای نمیبینم، من فکر میکنم که باورهام عوض شده!! ولی در عمل عوض نشده!! نمیدونم….شاید.
6 چه باور مهم دیگه ای از قلم افتاده که ذهنم به اون نرسیده؟
7 بعید میدونم که تکاملم طی نشده باشه! چون این خواسته مشخص سالهاست که در انتظارشم و از خدای خودم میخام.
8 در ذهن خودم هیچ چیز محالی در این جهان وجود نداره و اساسا به عقیده من انسان با اراده قوی خودش و کمک خدا، هر سدی می تونه بشکونه!!هر کاری شدنی هست.
پس الان یعنی ارادم کافی نیست؟
9 ایا خودم به اندازه کافی باور ندارم که می تونم هر کاری انجام بدم؟
10 آیا قوه تجسم من توهم بوده و نه تجسم خلاق؟؟
11 ایا من اجازه ورود اون خواسته رو به درون زندگیم نمیدم؟
12 میزان ایمان = میزان نتیجه…پس یعنی ایمانم کافی نیست؟
13 آیا من نگرانشم؟
و….
فقط از خدای مهربانم میخام که من هدایت کنه به پاسخ های بهترو راهگشاتر!
—————————————————————————————
پاسخ سوال دوم:::
در مورد سوال دوم و یا شاید اصلی مسابقه هم بکم که من هم قبلنها اینطور فکر میکردم و اگر از خدا ثروتی میخاستم، نصفش به خاظر کارهای خیرخوانهم بود!! اصلا فک کنم هر کی که با این مباحث توحیدی که استاد کار میکنه، آگاه نباشه به همین سمت و سو میره!!
1 باور مخربی به نام نجات یافتن از طریق یک منجی… یک قهرمان …
این باور ایجاد میکنه که افراد دیگر، دوست آشنا خانواده که من میخام این لطفها رو بعدها بهشون بکنم، خودشون که توانایی رسیدن به خواسته ها و آرزوهاشون ندارند، یک نفری مثل من باید پیدا بشه تا بتونه مشکل مردم و بقیه حل کنه. تا بلکه از طریق من، دیگزان بتونند به یک سری از آرزوهای خودشون دست یابند. که این یعنی باور شرک آلود.
2 باور مخربی به نام کمبود و محدودیت… و نه باور فراوانی…
این باور ایجاد میکنه که انقدر ثروت در این جهان کم هست که راه های ثروتمند شدن بسیار سخت و محدود هست بین افراد. اصلا محال هست که این افراد و اطرافیان من بتونند ثروتمند بشن و خودشون گلیم خودشون از آب بکشند بیرون. و به آرزوهاشون حتی فکر کنند چه برسه که بخان بهشون برسند. ثروتمند شدن نیرو و توان خارق العاده ای میخاد که هر کسی نمیتونه اون داشته باشه. پس خدا تو لطفی بکن و من ثروتمند کن. تو به من نیرویی بده تا بتونم این مقدار کم ثروت بین اطرافیانم پخش کنم.
3 باور مخربی به نام سخت رسیدن به آرزوها و خواسته ها….
این باور ایجاد میکنه که اینکه بتونی به آرزوهای خودت دست یابی، کار بسیار مشکلی هست. حالا من که تا حدودی فهم و درک بالاتری نسبت به اطرافیان خودم دارم، خدا جون تو به من ثروت و نعمت بده تا من واسطه ای بشم بین مردم و آرزوهای محالشون. همینجوری که اونها توانایی رسیدن به خواسته هاشون ندارند.
4 باور مخربی به نام اینکه تا خدا به من نعمت، ثروت ندی یا کمک نکنی، من هم در مسیر خوبی ها کاری برای رضایت تو نمیکنم….من هم به کسی کمک نمیکنم…
این باور ایجاد میکنه که کمک من به افراد دیگر در گرو کمک تو هست… و تا خودت رو به صورت نعمت ثروت فراوانی در زندگی من نمایان و اثبات نکنی، نه باورت می کنم و نه اینکه کار مفید و خاصی در این جهان انجام میدم! اول تو خودت ثابت بکن و بعد من خودم پیش تو با کارهای خوبم ثابت کنم! این معامله به اینصورت شکل میگیره.
باور درست::: ما تا قبل از اینکه باور نکینم و نیاریم به عظمت و قدرت خدا؛ نخواهیم تونست به ثروت و فراوانی بی حد و حساب دست یابیم…تا بعد بخایم تازه کارهایی هم در جهان صورت بدیم.
5 باور مخربی به نام اینکه من مسول خوشبختی بقیه هستم… بار و وظیفه خوشبختی دیگران بر دوش من است…
باور درست::: در صورتیکه در این جهان هر کس مسول زندگی خودش هست. چه پدر چه مادر چ خواهر چ برادر چ همسر چ فرزند چ دوست چ مردم چ نیازمندان… بنابراین اگر من خواسته ای میخام فقط و فقط برای خودم هست و نه دیگران… چون من خودم از اون آرزو لذت میبرم اون خواسته رو میخام. و گرنه که شاید اصلا اون آدم ها قلبا با چیزهای دیگه شاید شادتر بشن و نه با آرزوهای شخص خود ما!!!
چرا ما حتی پیش خدا هم از بیان خواسته های شخصی خودمون عاجزیم؟؟ یعنی انقدر بی اعتماد به نفسیم؟؟ انقدر بی لیاقتیم؟؟ انقدر ما زیادی هستیم در این جهان؟؟ انقدر کم خودمون باور داریم؟؟
6 باور مخربی به نام اینکه نیازمندان و فقیران نیاز به کمک از سوی من و یا افراد ثروتمند دیگر و یا یک نیروی خارجی غیر از نیروی درونیشان دارند….
باور درست::: در صورتیکه باید به عدل خدا و عادل بودن این جهان اعتماد کرد و باید قبول کرد هر کس طبق فرکانس های خودش، زندگی خودش خلق گرده و میکنه! چرا فکر می کنیم که ما با دادن گوشه ای از ثروتمون یا صدقه دادن به افراد نیازمند، میتونیم به اونها کمک کنیم؟؟؟
ذهنی که آماده نباشه هزاری هم به اون کمک بشه و اصلا خود خدا بیاد شخصا به اون آدم کمک کنه، چون اون آدم آمادگی ذهنی کافی نداره و تکاملش بدرستی طی نشده، در اغلب مواقع اون کمک به ضررش شده و از راه بیراه شده. که تازه بعدش میگیم ما به اون کمک نمیکردیم بهتر بود… مثالهای متنوعی از این موارد من و شما میتونیم به یاد بیاریم.
هر شخص باید خودش به اون حد از آگاهی ها و باورها رسیده باشه تا بتونه نیازهای اساسی خودش تامین کنه!
طبق کتاب زیبا و عزیز خودم؛ the science of getting rich فقیران و نیازمندان بیشتر از صدقه به انگیزه نیاز دارند!!
اتفاقا ما باید از خدا بخایم که ما رو انقدر ثروتمند کنه که الگوی موفقی بشیم برای علاقه مندان و افرادی که خواستار پیشرفتند….نه اینکه ما رو انقدر ثروتمند کن که من بخام حالا یک پول ناچیزی کف دست فقیران بزارم….
به جای ماهی دادن به افراد، ماهیگیری به افراد یاد بدم… چه جوری؟؟ با ماهیگیر ماهر شدن. با رسیدن به خواسته هام، با ایجاد انگیزه در بقیه…. دقیقا همون کاری که رهبران بزرگ از جمله استاد عباسمنش انجام میده!
اتفاقا از این طریق شخص نیازمند به تضاد زندگیش بهتر و بیشتر بر میخوره و انوقت با مشاهده من ثروتمند، تازه میره به دنبال اینکه چطور یه فردی مثل من بشه!! این روندی هست که اگثر ثروتمندان خودساخته رفتند…. پس نیازمندی و فقر خیلی هم در برهه ای از زمان بد نیست. (تاکید میکنم فقط برهه ای) باعث میشه طرف خواسته هاش بفهمه.
7 باور مخربی به نام اینکه من که خودم به تنهایی لایق این نیستم که به آزادی محض، ثروت بی حد و حساب، فراوانی، نعمت، ارامش، خوشبختی برسم… حتما باید به خاطر بقیه این الطاف خدایی به من برسه… تا اونجوری دیگه به من اون نعمتها بچسبه و بتونم لذت ببرم…وگزنه برای خودم به تنهایی فایده ای نداره…
این باور ایجاد میکنه که من لایق بهترینها نیستم. من به خودی خود ارزشی ندارم تا ثروتها به پای من ریخته بشه. تا مگر به این شکل در قالب دیگران و زیر سایه دیگران من هم اون وسط مسطا بتونم یه زندگی برای خودم دست و پا کنم.
8 باور مخربی به نام من به دیگران به خانواده به دوستان مدیون هستم… باید هر جوری شده یه جوری کمک بقیه رو جبران کنم… من یک دینی به این مردم به این سرزمین دارم… تا وجدانم راضی بشه…
الف) این باور ایجاد میکنه که انگار منت خانواده اطرافیان دوستان بر دوش ما هست و خلاصه از این طریق من بتونم بار اذیت و آزارهام و اشتباهات و گناهانم یه جوری کم کنم. و سبک تر بشم. شب راحتتر بخابم.
باور درست:: در صورتیکه هیچ گناه و اشتباهی صورت نگرفته…تازه اگر هم اتفاق افتاده باعث پیشرفت ما شده… و اینکه چطور بقیه اشتباه می کنند؟ خب من هم می تونم اشتباه کنم! پس نیاز به عذاب وجدان نیست. انسان جایزالخطاست.
ب) و این باور ایجاد میکنه که همینطور کمک هایی که یک سری افراد در زندگی به من کردند و زمانی دست من گرفتند… بنابراین من با برآورده کردن آرزوهاشون و کمک هایی به شکل های دیگه بتونم جبران کنم.
هههههههههههه…… این باور مخرب تو ذهن منم بود و یه جورایی شاید هنوز مونده باشه…. خدایا شکرت که یافتم. البته میگم قبلن ها قبل از اینکه با استاد آشنا بشم بود، الان خیلی کمتر شده یا شایدم نباشه دیگه!… همیشه هر وقت یک نفری به من حتی یه کمک ناچیزی میکرد؛ بعد از کلی تشکر و سپاسگزاری… آخر جمله من این بود::: ایشاله که بتونم جبران کنم!!!!
باور درست:: درصورتیکه ما همه بندگان خدا هستیم… اگر هم کمکی از طرف فرد دیگری صورت میگیره، به قول استاد اون دستی از جانب خدا بوده…. یعنی یک نفرنبود ک ب من این بگه یا خودم بهش برسم که آخه این چه حرفی بود که من میزدم؟؟!!
آخه چرا باید جبران میکردم؟ چی باید جبران می کردم؟…. اون کمک، لطفی از جانب خدا بوده.
تازه اگر حالا یک نفری پیدا شده که به من کمک کرده، خب منم بارها به طرق مختلف کمک هایی به افراد دیگر و نه لزوما همون آدم انجام دادم. چرا شرک؟؟ چرا من کمک از جانب اون فرد میدونستم؟؟؟ چرا حضور خدا رو در اون کمک نمیدیدم؟؟؟
اینجاست که در دل یک باور، یک باور دیگر و مهم و اساسی که استاد بارها در قالب توحید عملی صحبت میکنه، برای این سوال بوجود میاد.( باور تو باور شده….)
…. باور مخربی به نام شرک که دقیقا در این باور و سوال خوابیده….
9 ناآگاهی و نشناختن کامل سیستم و ساز و کارجهانی؛ کاینات و خدا…
اینکه ما خدا رو مانند یک انسان فرض کنیم که دارای احساساتی هست که مثلا با این مدل از صحبت کردن و بیان نمودن خواسته ها، دلش به رحم بیاد و به خاطر اینکه ما آدم بسیار خوب و خیرخواهی هستیم و قراره که بعد از دریافت نعمت و ثروت یک سری کارهای خیرخواهانه انجام بدیم، پس به ما بی نهایت ثروت بده اونم یک جا!!
باور درست:: در صورتیکه کل این جهان ما از طریق فرکانسهامون شکل میدیم و نه زبانی و نه احساس دلسوزی و ترحم…..
واقعا قبلنها چقدر من بچه گانه این جهان درک میکردم و خدا رو در حد یه ادم میدیدم!! خب شاید هم اینجور دیدن در جامعه شرک آلود ما، طبیعی باشه!!
10 باور مخربی به نام دست به هر کاری زدن (حتی خلاف) به اسم مردم و برای دیگران و نه برای خودم…
باور درست:: اونوقت دیگه برای خودت زندگی نمی کنی… دیگه از زندگیت لذت نمیبری…همش خودت باید ته ته ذهنت، فدای مردم دوستان اطرافیان کنی… و به همین بهانه هم برای رسیدن به همون اهداف و آرزوهای به اصطلاح مردمی، ممکن هست دچار یک سری اشتباهاتی برای دست یافتن به اونها بشی و به هر بهانه و شکلی که شده (حتی کارهای نادرست) بخای به اون اهداف برسی… بعد اگر در آخر ازت پرسیدن که چرا برای مثال دست به کارهای خلافی زدی؟؟ سریع بگی به خاطر مردم…به خاطر خانواده … به خاطر بچه هام…
که در این مواقع از این جور دلایل و بهانه ها هم که کم نیستند بین ما آدما….
که اینجاست که باز هم خودت رو در قالب دیگران و زیر سایه دیگران مخفی می کنی و مسولیت اتفاقات زندگی که خودت برای خودت رقم زدی، به دیگران حواله میدی. و اینجاست که کلا از هدف به اصطلاح متعالی و خیرخواهانه خودت دور و دورتر میشی.
———————————————————————————-
پس در همین جا میشه به این نتیجه دست یافت که ما همه آرزوها و خواسته هامون برای خودمون میخایم و نه برای بقیه!!! این یک دروغ بزرگ هست که بگم به خاطر بقیه!! چون اگر بخایم برای مردم و فلانی و … حرکت کنیم که شاید اصلا مورد علاقه اونها یک چیز دیگه باشه و با اون موردی که ما در ذهنمون هست و به اصطلاح میخایم بهشون کمک کنیم، متفاوت باشه!!! پس داستان اینجا چی میشه؟؟؟
برای مثال چون من خوشحال میشم که ورزش کنم و رقابتهای ورزشی از نزدیک ببینم و به سلامتیم اهمیت میدم و از ورزش کردن و سلامتی خودم و اتفاقا اطرافیان و دیگران هم خوشحال میشم….. تصمیم میگیرم که یک استادیوم بزرگ ورزشی چند منظوره تاسیس کنم که توش از همه ورزش ها باشه. که این کار اول برای خودم و بعد برای دیگران انجام میدم.
باید انقدر قوی بشم و شهامت داشته باشم که بگم آره چون من خودم دوست داشتم و دارم و برای خودم ارزش قایل هستم، بنابراین تصمیم به انجام چنین هدفی گرفتم. من برای خودم این اسپرت کامپلکس بزرگ ساختم. حالا هر کی خواست بیاد استفاده کنه.
———————————————————————————–
(که البته همه اون باورهای مخربی که در بالا برای سوال دوم اشاره کردم، به خود فرد اول ضربه میزنه و بعد بقیه!! )
از خدای خودم بی اندازه سپاسگزارم.