اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد بزرگوار ودوست داشتنی عزیز وهمه ی دوستان گل
چیزی که من ازاین باور وترمز های اون همیشه بهش فکر میکردم اینه که ترمزی که اینجا هست اینه که ما فکر میکنیم برای رسیدن به خواسته وثروت باید از طریق واسطه ای دزخواست کنیم درحالی که ما اول باید خودمون از هرچیزی به رهایی برسیم یعنی اشباع بشیم تابعد اونو جاری کنیم نه به واسطه دیگری سپاسگذار همتونم وسپاسگذار خدایی بزرگ برای بودن در همچین جمعی
سلام به همه دوستای هم فرکانسیم⚘من تازه به شماها پیوستم و خداروهزاران بار شاکرم که وقتی چیزیو از ته دلم بخوام هدایتم میکنه مثل این سایت که تو سن سی سالگی بهش هدایت شدم و برام کلی ارزشمنده.حتما که جواب این سوال خیلی جلوترها داده شده و فک میکنم بخاطر ترس های مذهبی که از گذشته تو ذهن ما ریشه کرده این احساس عدم لیاقت را بوجود اورده که مارو وادار به شرط میکنه .من قبل آشنایی با استاد یک دنیای سخت گیرانه ای برای خودم ساخته بودم که فقط خودم توش اذیت میشدم یادمه تو خانواده ما ی باوری بود که “نمیشه همه چیو باهم داشت” این همیشه پس ذهن من فریاد میکشید وقتی ازدواج کردم با توجه به زیبایی و تحصیلات و ازدواج خوبی که داشتم انگار این باور نمیذاشت که رها باشم و لذت ببرم تا جایی که اونقدر بهش بار دادم تا فرزندمو از دست دادم و البته که الخیر و فی ما وقع “و بازگشت همه بسوی اوست اونموقع ناآگاه بودم و خداروشکر که به این سایت هدایت شدم و هرروز دارم یاد میگیرم خواستم این ترمزو اینجا بگم که گاهی ما حواسمون به بعضی باورها نیست ولی هستن و دارن کارشونو میکنن .امیدوارم هممون هرروز تو مسیر الهی قدم برداریم و هدایت بشیم به مسیری که بخاطرش خلق شدیم.
اونها احساس ارزشمندی پیش خدارا ندارن و احساس میکنند ک با کار خیر خداوند اونهارا با ارزش میداند وبعد اینکه مواردیک میخواهد کمک کند را ضعیف نشان میدهد احساس میکنند خداوند شرطی به انها ثروت میدهد. ارزوی خوشبختی وسعادت را برایتان خواستارم🌷🌷
باسلام خدمت استاد عزیز،مریم دوسداشتنی و همراهان و هم قدمان ثابت قدم
یکی از ترمزهاایی که منم در این مورد داشتم و شناسایی کردم اینه که
منم میخوام ثروتمند بشم که به همه کمک کنم!!!!از خودم سوال کردم ریشه این خواسته ازکجا اب میخوره؟
داستان از اینجا شروع میشه که عموهای من از ثروتمندان شهرمون بودن و هستن وهمیشه کارایی خیرانه انجام میدن و مدرسه و مسجد و راهو از این چیزا میسازن و به همه کمک میکردنو میکنن…یکی از آرزوهای من این بود که اینقد پولدار بشم که بگن فلانی جای عموشو گرفته چه ادم بزرگیه چقد خیره چقد پولداره و من همیشه با این افکار لذت میبردم
و زندگی میکردم!
بعدکه با استاد اشنا شدم فهمیدم تو این باور چندین ترمز هست و چقدر خودمو از ثروت بیشتر دور کردم!
اول اینکه:من میخواستم شبیه عموم پولداربشم که به همه کمک کنم همچین باورهایی هر لحظه می تونه برات ترمز درس کنه چون خارج از خودت دنبالشی وخودت نیستی،اگه بفهمی اون شخص در سن پایین پولدار شده وتو سنت رفته بالا همین میشه یک ترمز
اگه اون شخص از صفرشروع نکرده باشه وتو سرمایه اولیه نداشته باشی برات یه ترمز دیگه میشه وخیلی چیزای دیگه…
من آرزوی توجه و تحسین دیگران رو داشتم :
این یعنی دنبال تحسین دیگران هستیو خودت نیستی،همیشه دنبال توجه دیگرانی به چشاشون توجه میکنی بینم به چی نگاه میکنن به حرفاشون گوش میدی بینم از چی خوششون میاد چی میگن و پشت حرفاشون چه باوری دارن تا توام شبیه به اون چیزی بشی که اونا دوسدارن!!!این یعنی هزینه کردن تمام انرژیت،این یعنی خستگی مفرط، یعنی در به دردی!!!
و پی بردم یکی از دلایلش کمبود اعتماد بنفس و بی ایمانیه!
ومن شروع کردم روی خودم کار کردن که راحتترین و سخترین کار دنیاست!!
بعد از چند سال فهمیدم خودم مرکز جهانم،عشقمو جان جانانم،من برتر و پاکتر از تمام پیامبران و قدیسانم،من منم،من خودمم خود خودم نه کس دیگه،شبیه به هیچ کس حتی شبیه به دیروز خودمم نیستم،وقتی با خدا عشق باری میکنم لذت جهانو میبرم خواسته هامو دستوری بهش میگم!میگم عشق دیرینم جان جانانم فلان چیزو میخوام وظیفه من بندگی و عشق بازی با توه،وظیفه تو براورده کردنه پس بهم بده چون تو دقیق ترین مدیری،دربهترین زمان و بهترین مکان بهم بدش!
و مگه میشه چیزی از نفسم،از جان جانان از عشقم بخوام نه بگه!!!اون همیشه دو دستی تقدیمت میکنه وظیفشو بلده ماییم که وظیفمونو درست بجا نمیاریم با بی ایمانیمون
ما بدنیا اومدیم لذت ببرین نه اینکه زجر بکشیم و خودمونو به زحمت بندازیم که دیگران لذت ببرن،اگه از همون مردمی که بهشون کمک کردیم توهینی یا بی مهری ببینیم غمگین نمیشیم؟نمیگیم بی نون ونمکا!!!!ایا بهم نمیریزیم؟؟؟
من اینو اینجوری حلش کردم:
من به همون لحظه فک میکنم که چکار کنم خودم لذت ببرم نه اینکه چکار کنم دیگری لذت ببره این دیگری میخواد هرکی باشه!همسرم باشه یا پدرو مادر یا خواهر و برادر یا هرکی که در اطرافمون هست..وقتی اینجوری فک میکنم در نوشتار شاید خودخواهانه بنظر برسه ولی در عمل هم خودت لذت میبری هم دیگران،به دیگران عشق میورزم بخاطر اینکه بخشی از وجود خدان نه اینکه عشق میورزم تا بهم عشق بورزن…گدایی عشق هیچکسو نمیکنم جز جان و جانان خودم
الان انفاق میکنم فقط بخاطر خودم بدون منت بدون چشم داشت،با عشق انفاق میکنم با لذت چون فهمیدم انفاق کردن خودمو غنی تر میکنه(و باز هم خودم مرکز دنیام!میبخشم بخاطر غنی شدن خودم این نهایت عشقه،این تفکر،
خودخداست!
نتیجه میگیریم
اگه میخوای ثروتمند شی خودخواهانه به خودتو خدات عشق بورز
میخوای روابطتتو درست کنی؟ به خودتو جان جانان عشق بورز
میخوای بیماریتو اوکی کنی؟به خودتو اون رفیق همیشه پایه که همیشه و همه جا هستش عشق بورز
سیکس پک میخوای،پوست خوب میخوای،خواب خوب،ماشین خوب،کار خوب،چی میخوای؟هرچی میخوای فقط عاشق باش!!عاشق جان جانان همین
عاشقتونم دوستان، با تمام وجودم،با تک تک سلولهام چون شمام بخشی از جان جانان منید
1 – عدم لیاقت ثروتمند بودن: یعنی اینکه ما خودمون را لایق ثروتمند بودن نمی دانیم و از خداوند میخواهیم به واسطه کمک کردن به بقیه،به ما ثروت بده.
2 – حس میکنیم اگه خدا بهمون ثروت بده آدم بدی میشیم و بقیه را فراموش میکنیم و توی این معامله با خدا،میخوایم بگیم ببین من را ثروتمندم بکنی بازم حواسم هست که به بقیه کمک کنم و بنده بدی نمیشم(من خودم خیلی مشکل با این باور دارم)
3 – یه ترمزی که به نظر من خیلی مخفی میتونه باشه اینه که توی این معامله یه جورایی میخوایم بگیم آدمهای پولدار آدمهای بدی اند و از انفاق کردن غافل اند در صورتیکه کسی که پولدار باشه میتونه انفاق کنه(یه باوری که خیلی تو سر ما فرو کردند اینه که پولدارها خیلی بدتر اند و حساب کتاب میکنند و هیچ گذشتی هم ندارند و متاسفانه ما باور کردیم)
چند سال پیش بنده به خودم گفتم همین قدر که پول دارم و درآمد حقوق بگیری با افزایش سالیانه، دیگر برای من کافی است و بیشتر از این درآمد و ثروت ممکن است باعث دور شدن از معنویت و خدا شود.وچندسالی است تمام تلاشهایم برای ثروت یا بی حاصل است یا جواب عکس میدهد و باعث از دست رفتن ثروتهای قبلی میشود واگر بعضا موفقیتی داشتم با حرکتهای بعدی از بین رفته و پس از سوالهای فراوان و درگیری شدید به اینجا هدایت شدم.
و با آموخته های استاد حدس میزنم یکی از دلایل روند از دست دادم شرایط مثبت قبلی و منفی شدن درآمدم ،همین ذهنیتها باشد.اگر استاد بتوانند مرا راهنمائی کنند ممنون میشم .
درضمن بنده هم تا قبل از این به همان باور عدم نیاز و عدم لیاقت، از خدا به طور شرطی هم درخواست ثروت داشتم .روزگار بر همگی خوش
سلام خدمت استاد عزیزم من امروز در قسمت من را به سوی نشانه ام هدایت کن با این فایل برخورد و در ضمن اولین کامنتم هست.🌷
به نظر من وقتی این شرط هارا موقع درخواست از خداوند میزاریم این حسو داریم که من پیش خداوند به اندازه کافی ارزش ندارم و به همین راحتی خداوند خواسته من نمیدهد درصورتی که در خواسته ، شریکی قرار دهم آن موقع پیش خداوند عزیز می شوم و خداوند خواسته من را اجابت میکند.
در صورتی که همه ما پیش خداوند به یک اندازه عزیز هستیم و خداوند بدون این که شرطی بگذاریم هم خواسته ما میدهد فقط باید باور داشته باشیم که ارزش ما پیش خداوند بسیار است و ما خالق هستیم .
این هم نشأت میگیرد از باور های غلطی که افراد دیگر در ذهن ما گنجانده اند که ما به تنهایی نمیتوانیم به چیزی برسیم و در صورت کار خیر یا وجود شریکی پیش خداوند عزیز می شویم .
از اینکه وقتتان را گذاشتید و کامنت من را خواندید ممنون.🌷🌷
سلام به استاد خوبم و بچه های صمیمی سایت🖐🏼🖐🏼🖐🏼
من این فایل رو ماه ها پیش هم دیده بودم ولی این دفعه که به صورت کاملا هدایتی بهش رسیدم تصمیم گرفتم ترمز هایی که از این سوال پیدا کردم رو حتی بعد از دوسال😅از فایل در اولین کامنتم بگم
خب،میتونیم از این شروع کنیم که خدایی که همونقدر میتونه به من بده میتونه به پدر،مادر،خواهر،برادر،رفیق یا هرکس که قصد ما کمک کردن به اونه هم بده به شرطی که شخص در مدار گرفتن اون پول باشه که اگر نباشه ما هیچ جوره نمیتونیم زندگیه اون رو تغییر یا حتی کوچیک ترین کمک به اون شخص بکنیم!
مورد دوم این حرف که فلان قدر به من بده تا فلان کار رو بکنم از احساس عدم لیاقت نشأت میگیره
و همونجور که میدونید احساس عدم لیاقت یک باور مخرب قدرتمنده!که تا وقتی برطرف نشه از خیلی از لذت ها محروم میمونیم
این دو مورد چیزهایی بود که من پیدا کردم
خیلی خوشحالم که بعد از مدت ها کامنت گذاشتم.خییییلی حس نابیه😄
امید وارم همیشه ی همیشه ثروت و سعادت در زندگیتون موج بزنه🌺🌹🏵️
خداروشکر که بعد از دیدن همه ی فایلهای این سوال و خوندن دهها نظر از دوستان به این نتیجه رسیدم که من هم نظرم رو بنویسم.
من در طول زندگی خودم با درآمدی که داشتم سعی بر این داشتم که به خانواده مثلا پدر،مادر،برادر یا خواهرهام کمک کنم.
خیلی از نظرات دوستان رو خوندم و دیدم اون چیزی که من تو ذهنم بود گفته نشد و یا شاید من ندیدمشون.
همیشه وقتی کمکی میکردم به خانوادم ( حالا یا پول نقد یا خریدن شارژ برا گوشی یا خرید وسایل برا خونه یا هرچی) اصلا به این فکر نمیکردم که من به خانوادم میبخشم که اونا خودشون نمیتونن یا وسع مالیشون نمیرسه یا اونا ندارند من باید بهشون کمک کنم…
به این فکر میکردم که من این کارها رو میکنم و پیش خودم این برداشت رو داشتم که :
آقا فرض رو بر این بذار که این پول اصلا توی زندگیت نبوده که حالا بخوای ببخشی،یعنی سعی بر این داشتم که فراموشش کنم چون اینجوری احساس بدی نسبت به کمبود پول پیدا نمیکنی.
و خلاصه پیش خودم میگفتم ولش کن کلا و اصلا هم احساس بد یا خوبی پیدا نمیکردم ، نه اینکه بگم اصلا ولی چون اصل فکرم رو بر این پایه گذاشته بودم که کلا نبوده و الان هم بی خیالش شو
( همون ضرب المثل شتر دیدی ندیدی)،به همین خاطر زود از یادم میرفت.
حالا بعد از خوندن نظرات دوستان و تفاوت دیدگاه خودم با اونها به یک نتیجه رسیدم:
من با این کار چندتا چیز رو هم فراموش میکردم؛
۱. فراموشم میشد که به خاطر وجود این پول سپاسگزاری خداوندی رو بکنم که قدرت کسب این پول رو به من داده.
۲.من به جای اینکه این پول رو بدم و بی خیالش بشم میتونم با تکیه بر سپاسگزاری و تکرار آن یک احساس خوب رو در خودم ایجاد کنم. چرا من واقعا این کار رو نمیکردم!!؟؟
و ۳.من با این طرز فکر و شکرگزاری نکردن(البته نمیگم صفر بوده ولی کم بوده، خودم الآن بهتر میفهممش) و اینکه احساس خوبی رو در خودم به صورت آگاهانه ایجاد نکردم(که اینم شاید باید بیشتر میبوده) جلوی خیلی چیزها رو گرفتم.
و خداروشکر که خیییلی به بیراهه نرفتم ولی خیلی بیشتر میشد که از این کار خوبتر استفاده کرد. این هم چند نکته بود که برای خودم خیلی مفید بود و گفتم شاید برای دوستان هم جالب باشه.
به هر حال ممنون از خوندن نظر من.
🌹 از استاد و دوستان و همراهان گرامی بسیار سپاسگزارم و از خداوند برای همه،هرآنچه را میخواهند درخواست دارم.🌹
سلام به استاد بزرگوار ودوست داشتنی عزیز وهمه ی دوستان گل
چیزی که من ازاین باور وترمز های اون همیشه بهش فکر میکردم اینه که ترمزی که اینجا هست اینه که ما فکر میکنیم برای رسیدن به خواسته وثروت باید از طریق واسطه ای دزخواست کنیم درحالی که ما اول باید خودمون از هرچیزی به رهایی برسیم یعنی اشباع بشیم تابعد اونو جاری کنیم نه به واسطه دیگری سپاسگذار همتونم وسپاسگذار خدایی بزرگ برای بودن در همچین جمعی
سلام به همه دوستای هم فرکانسیم⚘من تازه به شماها پیوستم و خداروهزاران بار شاکرم که وقتی چیزیو از ته دلم بخوام هدایتم میکنه مثل این سایت که تو سن سی سالگی بهش هدایت شدم و برام کلی ارزشمنده.حتما که جواب این سوال خیلی جلوترها داده شده و فک میکنم بخاطر ترس های مذهبی که از گذشته تو ذهن ما ریشه کرده این احساس عدم لیاقت را بوجود اورده که مارو وادار به شرط میکنه .من قبل آشنایی با استاد یک دنیای سخت گیرانه ای برای خودم ساخته بودم که فقط خودم توش اذیت میشدم یادمه تو خانواده ما ی باوری بود که “نمیشه همه چیو باهم داشت” این همیشه پس ذهن من فریاد میکشید وقتی ازدواج کردم با توجه به زیبایی و تحصیلات و ازدواج خوبی که داشتم انگار این باور نمیذاشت که رها باشم و لذت ببرم تا جایی که اونقدر بهش بار دادم تا فرزندمو از دست دادم و البته که الخیر و فی ما وقع “و بازگشت همه بسوی اوست اونموقع ناآگاه بودم و خداروشکر که به این سایت هدایت شدم و هرروز دارم یاد میگیرم خواستم این ترمزو اینجا بگم که گاهی ما حواسمون به بعضی باورها نیست ولی هستن و دارن کارشونو میکنن .امیدوارم هممون هرروز تو مسیر الهی قدم برداریم و هدایت بشیم به مسیری که بخاطرش خلق شدیم.
باسلام خدمت دوستان واستاد عزیز
اونها احساس ارزشمندی پیش خدارا ندارن و احساس میکنند ک با کار خیر خداوند اونهارا با ارزش میداند وبعد اینکه مواردیک میخواهد کمک کند را ضعیف نشان میدهد احساس میکنند خداوند شرطی به انها ثروت میدهد. ارزوی خوشبختی وسعادت را برایتان خواستارم🌷🌷
باسلام خدمت استاد عزیز،مریم دوسداشتنی و همراهان و هم قدمان ثابت قدم
یکی از ترمزهاایی که منم در این مورد داشتم و شناسایی کردم اینه که
منم میخوام ثروتمند بشم که به همه کمک کنم!!!!از خودم سوال کردم ریشه این خواسته ازکجا اب میخوره؟
داستان از اینجا شروع میشه که عموهای من از ثروتمندان شهرمون بودن و هستن وهمیشه کارایی خیرانه انجام میدن و مدرسه و مسجد و راهو از این چیزا میسازن و به همه کمک میکردنو میکنن…یکی از آرزوهای من این بود که اینقد پولدار بشم که بگن فلانی جای عموشو گرفته چه ادم بزرگیه چقد خیره چقد پولداره و من همیشه با این افکار لذت میبردم
و زندگی میکردم!
بعدکه با استاد اشنا شدم فهمیدم تو این باور چندین ترمز هست و چقدر خودمو از ثروت بیشتر دور کردم!
اول اینکه:من میخواستم شبیه عموم پولداربشم که به همه کمک کنم همچین باورهایی هر لحظه می تونه برات ترمز درس کنه چون خارج از خودت دنبالشی وخودت نیستی،اگه بفهمی اون شخص در سن پایین پولدار شده وتو سنت رفته بالا همین میشه یک ترمز
اگه اون شخص از صفرشروع نکرده باشه وتو سرمایه اولیه نداشته باشی برات یه ترمز دیگه میشه وخیلی چیزای دیگه…
من آرزوی توجه و تحسین دیگران رو داشتم :
این یعنی دنبال تحسین دیگران هستیو خودت نیستی،همیشه دنبال توجه دیگرانی به چشاشون توجه میکنی بینم به چی نگاه میکنن به حرفاشون گوش میدی بینم از چی خوششون میاد چی میگن و پشت حرفاشون چه باوری دارن تا توام شبیه به اون چیزی بشی که اونا دوسدارن!!!این یعنی هزینه کردن تمام انرژیت،این یعنی خستگی مفرط، یعنی در به دردی!!!
و پی بردم یکی از دلایلش کمبود اعتماد بنفس و بی ایمانیه!
ومن شروع کردم روی خودم کار کردن که راحتترین و سخترین کار دنیاست!!
بعد از چند سال فهمیدم خودم مرکز جهانم،عشقمو جان جانانم،من برتر و پاکتر از تمام پیامبران و قدیسانم،من منم،من خودمم خود خودم نه کس دیگه،شبیه به هیچ کس حتی شبیه به دیروز خودمم نیستم،وقتی با خدا عشق باری میکنم لذت جهانو میبرم خواسته هامو دستوری بهش میگم!میگم عشق دیرینم جان جانانم فلان چیزو میخوام وظیفه من بندگی و عشق بازی با توه،وظیفه تو براورده کردنه پس بهم بده چون تو دقیق ترین مدیری،دربهترین زمان و بهترین مکان بهم بدش!
و مگه میشه چیزی از نفسم،از جان جانان از عشقم بخوام نه بگه!!!اون همیشه دو دستی تقدیمت میکنه وظیفشو بلده ماییم که وظیفمونو درست بجا نمیاریم با بی ایمانیمون
ما بدنیا اومدیم لذت ببرین نه اینکه زجر بکشیم و خودمونو به زحمت بندازیم که دیگران لذت ببرن،اگه از همون مردمی که بهشون کمک کردیم توهینی یا بی مهری ببینیم غمگین نمیشیم؟نمیگیم بی نون ونمکا!!!!ایا بهم نمیریزیم؟؟؟
من اینو اینجوری حلش کردم:
من به همون لحظه فک میکنم که چکار کنم خودم لذت ببرم نه اینکه چکار کنم دیگری لذت ببره این دیگری میخواد هرکی باشه!همسرم باشه یا پدرو مادر یا خواهر و برادر یا هرکی که در اطرافمون هست..وقتی اینجوری فک میکنم در نوشتار شاید خودخواهانه بنظر برسه ولی در عمل هم خودت لذت میبری هم دیگران،به دیگران عشق میورزم بخاطر اینکه بخشی از وجود خدان نه اینکه عشق میورزم تا بهم عشق بورزن…گدایی عشق هیچکسو نمیکنم جز جان و جانان خودم
الان انفاق میکنم فقط بخاطر خودم بدون منت بدون چشم داشت،با عشق انفاق میکنم با لذت چون فهمیدم انفاق کردن خودمو غنی تر میکنه(و باز هم خودم مرکز دنیام!میبخشم بخاطر غنی شدن خودم این نهایت عشقه،این تفکر،
خودخداست!
نتیجه میگیریم
اگه میخوای ثروتمند شی خودخواهانه به خودتو خدات عشق بورز
میخوای روابطتتو درست کنی؟ به خودتو جان جانان عشق بورز
میخوای بیماریتو اوکی کنی؟به خودتو اون رفیق همیشه پایه که همیشه و همه جا هستش عشق بورز
سیکس پک میخوای،پوست خوب میخوای،خواب خوب،ماشین خوب،کار خوب،چی میخوای؟هرچی میخوای فقط عاشق باش!!عاشق جان جانان همین
عاشقتونم دوستان، با تمام وجودم،با تک تک سلولهام چون شمام بخشی از جان جانان منید
سلام به دوستان و استاد عزیز:
به نظر من ترمزهای زیر در این باور وجود داره:
1 – عدم لیاقت ثروتمند بودن: یعنی اینکه ما خودمون را لایق ثروتمند بودن نمی دانیم و از خداوند میخواهیم به واسطه کمک کردن به بقیه،به ما ثروت بده.
2 – حس میکنیم اگه خدا بهمون ثروت بده آدم بدی میشیم و بقیه را فراموش میکنیم و توی این معامله با خدا،میخوایم بگیم ببین من را ثروتمندم بکنی بازم حواسم هست که به بقیه کمک کنم و بنده بدی نمیشم(من خودم خیلی مشکل با این باور دارم)
3 – یه ترمزی که به نظر من خیلی مخفی میتونه باشه اینه که توی این معامله یه جورایی میخوایم بگیم آدمهای پولدار آدمهای بدی اند و از انفاق کردن غافل اند در صورتیکه کسی که پولدار باشه میتونه انفاق کنه(یه باوری که خیلی تو سر ما فرو کردند اینه که پولدارها خیلی بدتر اند و حساب کتاب میکنند و هیچ گذشتی هم ندارند و متاسفانه ما باور کردیم)
سلام بر استاد بزرگوارم و باقی دوستان هدایت یافته.
چند سال پیش بنده به خودم گفتم همین قدر که پول دارم و درآمد حقوق بگیری با افزایش سالیانه، دیگر برای من کافی است و بیشتر از این درآمد و ثروت ممکن است باعث دور شدن از معنویت و خدا شود.وچندسالی است تمام تلاشهایم برای ثروت یا بی حاصل است یا جواب عکس میدهد و باعث از دست رفتن ثروتهای قبلی میشود واگر بعضا موفقیتی داشتم با حرکتهای بعدی از بین رفته و پس از سوالهای فراوان و درگیری شدید به اینجا هدایت شدم.
و با آموخته های استاد حدس میزنم یکی از دلایل روند از دست دادم شرایط مثبت قبلی و منفی شدن درآمدم ،همین ذهنیتها باشد.اگر استاد بتوانند مرا راهنمائی کنند ممنون میشم .
درضمن بنده هم تا قبل از این به همان باور عدم نیاز و عدم لیاقت، از خدا به طور شرطی هم درخواست ثروت داشتم .روزگار بر همگی خوش
سلام خدمت استاد عزیزم من امروز در قسمت من را به سوی نشانه ام هدایت کن با این فایل برخورد و در ضمن اولین کامنتم هست.🌷
به نظر من وقتی این شرط هارا موقع درخواست از خداوند میزاریم این حسو داریم که من پیش خداوند به اندازه کافی ارزش ندارم و به همین راحتی خداوند خواسته من نمیدهد درصورتی که در خواسته ، شریکی قرار دهم آن موقع پیش خداوند عزیز می شوم و خداوند خواسته من را اجابت میکند.
در صورتی که همه ما پیش خداوند به یک اندازه عزیز هستیم و خداوند بدون این که شرطی بگذاریم هم خواسته ما میدهد فقط باید باور داشته باشیم که ارزش ما پیش خداوند بسیار است و ما خالق هستیم .
این هم نشأت میگیرد از باور های غلطی که افراد دیگر در ذهن ما گنجانده اند که ما به تنهایی نمیتوانیم به چیزی برسیم و در صورت کار خیر یا وجود شریکی پیش خداوند عزیز می شویم .
از اینکه وقتتان را گذاشتید و کامنت من را خواندید ممنون.🌷🌷
سلام به استاد خوبم و بچه های صمیمی سایت🖐🏼🖐🏼🖐🏼
من این فایل رو ماه ها پیش هم دیده بودم ولی این دفعه که به صورت کاملا هدایتی بهش رسیدم تصمیم گرفتم ترمز هایی که از این سوال پیدا کردم رو حتی بعد از دوسال😅از فایل در اولین کامنتم بگم
خب،میتونیم از این شروع کنیم که خدایی که همونقدر میتونه به من بده میتونه به پدر،مادر،خواهر،برادر،رفیق یا هرکس که قصد ما کمک کردن به اونه هم بده به شرطی که شخص در مدار گرفتن اون پول باشه که اگر نباشه ما هیچ جوره نمیتونیم زندگیه اون رو تغییر یا حتی کوچیک ترین کمک به اون شخص بکنیم!
مورد دوم این حرف که فلان قدر به من بده تا فلان کار رو بکنم از احساس عدم لیاقت نشأت میگیره
و همونجور که میدونید احساس عدم لیاقت یک باور مخرب قدرتمنده!که تا وقتی برطرف نشه از خیلی از لذت ها محروم میمونیم
این دو مورد چیزهایی بود که من پیدا کردم
خیلی خوشحالم که بعد از مدت ها کامنت گذاشتم.خییییلی حس نابیه😄
امید وارم همیشه ی همیشه ثروت و سعادت در زندگیتون موج بزنه🌺🌹🏵️
به امید الله یکتا✋🏼✋🏼✋🏼
اول باید ثروت را معنی کرد
ثروت همان ارزش است دنیا به طریقی هست که
طبیعت ما را جوری ساخته که خودش توسط ساختهاش پیشرفت کند و ما باید باعث پیشرفت طبیعت بشویم تا خودمان پیشرفت کنیم
به خاطر ثروت جانهای بسیاری از دست رفته
ارزش از جان انسان نزد دنیا مهمتر است
چون ما از عمر خود بها میزاریم تا به ثروت برسیم
ثروت و پیشرفت همان عصاره وجود خداوند است
کمک کردن مثل کاشت بذر میماند اول باید بکاری تا بعد برداشت کنی
به نظر من باید به افراد ثروتمند کمک کرد یا از اونها خرید کرد
افراد فقیر کمک بگیرند همون خورده کاری هم که میکردند دیگه نمیکنند
سلام به دوستان و همراهان عزیز.
خداروشکر که بعد از دیدن همه ی فایلهای این سوال و خوندن دهها نظر از دوستان به این نتیجه رسیدم که من هم نظرم رو بنویسم.
من در طول زندگی خودم با درآمدی که داشتم سعی بر این داشتم که به خانواده مثلا پدر،مادر،برادر یا خواهرهام کمک کنم.
خیلی از نظرات دوستان رو خوندم و دیدم اون چیزی که من تو ذهنم بود گفته نشد و یا شاید من ندیدمشون.
همیشه وقتی کمکی میکردم به خانوادم ( حالا یا پول نقد یا خریدن شارژ برا گوشی یا خرید وسایل برا خونه یا هرچی) اصلا به این فکر نمیکردم که من به خانوادم میبخشم که اونا خودشون نمیتونن یا وسع مالیشون نمیرسه یا اونا ندارند من باید بهشون کمک کنم…
به این فکر میکردم که من این کارها رو میکنم و پیش خودم این برداشت رو داشتم که :
آقا فرض رو بر این بذار که این پول اصلا توی زندگیت نبوده که حالا بخوای ببخشی،یعنی سعی بر این داشتم که فراموشش کنم چون اینجوری احساس بدی نسبت به کمبود پول پیدا نمیکنی.
و خلاصه پیش خودم میگفتم ولش کن کلا و اصلا هم احساس بد یا خوبی پیدا نمیکردم ، نه اینکه بگم اصلا ولی چون اصل فکرم رو بر این پایه گذاشته بودم که کلا نبوده و الان هم بی خیالش شو
( همون ضرب المثل شتر دیدی ندیدی)،به همین خاطر زود از یادم میرفت.
حالا بعد از خوندن نظرات دوستان و تفاوت دیدگاه خودم با اونها به یک نتیجه رسیدم:
من با این کار چندتا چیز رو هم فراموش میکردم؛
۱. فراموشم میشد که به خاطر وجود این پول سپاسگزاری خداوندی رو بکنم که قدرت کسب این پول رو به من داده.
۲.من به جای اینکه این پول رو بدم و بی خیالش بشم میتونم با تکیه بر سپاسگزاری و تکرار آن یک احساس خوب رو در خودم ایجاد کنم. چرا من واقعا این کار رو نمیکردم!!؟؟
و ۳.من با این طرز فکر و شکرگزاری نکردن(البته نمیگم صفر بوده ولی کم بوده، خودم الآن بهتر میفهممش) و اینکه احساس خوبی رو در خودم به صورت آگاهانه ایجاد نکردم(که اینم شاید باید بیشتر میبوده) جلوی خیلی چیزها رو گرفتم.
و خداروشکر که خیییلی به بیراهه نرفتم ولی خیلی بیشتر میشد که از این کار خوبتر استفاده کرد. این هم چند نکته بود که برای خودم خیلی مفید بود و گفتم شاید برای دوستان هم جالب باشه.
به هر حال ممنون از خوندن نظر من.
🌹 از استاد و دوستان و همراهان گرامی بسیار سپاسگزارم و از خداوند برای همه،هرآنچه را میخواهند درخواست دارم.🌹
و شکر الهی همیشه پابرجاست