اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
مدتی هست که دارم روی این فایل کار میکنم چون واقعا ارزشمنده وجای کار داره واحساس کردم میتونه خیلی به پیشرفتم کمک کنه…
جالبه من خیلی به خودم افتخار میکردم که تا حالا تا جایی که یادمه از خداوند نخواستم که یه نعمتی به من بده تا منم به بنده هاش کمک کنم.
اما من امروز یه ترمز خیلی بزرگ رو در خودم پیدا کردم که الان با حیرت زدگی دارم این کامنت ومینویسم…
داشتم با خودم خیال پردازی میکردم که فکن یک عالمهههه شلوار تو یه بسته بندی عظیم برات بیاد از انواع واقسامش تو طرح ها ورنگ ها و مدلای مختلف و….(من عاشق لباسم)
و همینجوری داشتم با خودم ذوق میکردم وکیف میکردم و حسم خوب بود تا اینکه یهو اومد تو ذهنم که خب اونوقت مجبور میشم به بقیه هم بدم ازشون
و همسرم حتما منو مجبور میکنه که چندتاشو بدم به بقیه و اگه ندم سرزنشم میکنه
ولی من اصلا دوست ندارم اینکارو بکنم من دلم میخواد همشون ماله خودم باشن
و بقیه هم توقع دارن که بهشون بدم و اگه من اینکارو نکنم بهم برچسب میزنن میگن خودخواهه خسیسه بخشنده نیست ودلش بزرگ نیست و حس خوبی نسبت بهم نخواهند داشت و قضاوتم میکنن…
تازه اگه خودمو هم بی اهمیت نشون بدم به توقع و حرف اطرافیان
خودم با خودم عذاب وجدان میگیرم که ببین زهرا خدا یه نعمت بزرگ به تو داد ولی تو هیچی ازش نبخشیدی و کار قشنگی نکردی …
از یه طرفم خب اصلا دلم نمیخواد ازش بدم به کسی میخوام همش ماله خودم باشه میخوام خودم لایق همش باشم وباهاش کیف کنم
پس اصلا ولش کن اصلا نخواستم این نعمت و….
واااای یه بررسی کلی که کردم دیدم این باور واسه همه ی نعمت هایی که میخوام داشته باشم تو زندگیم داره عمل میکنه و منو در نهایت منصرف میکنه و میگه ولش کن به دردسرش نمی ارزه…همون نداشته باشیش بهتره …
(این ها گفتگوهایی در لایه های عمیق و پنهان ذهن من بودن و من الان دارم درکشون میکنم ها…)
من کلا این باور رو داشتم از بچگی که اگه چیزی بدم به کسی خودم تو فشار وسختی میفتم (باورکمبود)
و با این واژه آشنا بودم که تو خسیسی و ….
و این سال های اخیر خیلی سعی میکردم روی خودم کار کنم که بهتر بشم و یجاهایی خودمو مجبور میکردم که نعمتی میاد من یه بخشیشو باید بدم به کسی یعنی خودم و مجبور میکردم که انفاق کنم
و همسرم هم که آدم بخشنده ایه خیلی موثر بود روی این طرز فکر من
چون تقریبا در تمام طول زندگیمون وقتی نعمت زیادی وارد زندگیمون میشد حالا پول بود یا وسیله ای بود یا مواد غذایی یا هرچی که بود باااید یه بخشیشو میدادیم به بقیه ویجورایی منو مجبور میکرد که اینکارو کنیم …
و من هم چون برچسب خسیس بهم خورده شده بود میگفتم خب ایراد از منه و ایشون درست میگه خلاصه تسلیم میشدم و خودمو مجبور میکردم که باید یه بخشیشو بدیم به بقیه
میدادم ولی ته حسم خوب نبود رضایت قلبی کامل نداشتم
بعدها فهمیدم که همسرم کاملا نیتش خیر و درست بوده و عمیقا این باور تو وجودش بوده که از هر دست بدی از همون دست میگیری و باید عشق تا عشق بگیری …
(باورش این بوده که داره به خودمون کمک میکنه)
اما باوری که در ذهن من شکل گرفت این بود که من لایق یه نعمت زیاد و بزرگ نیستم باید حتما بخشیشو بدم به کسی تا لایقش بشم …
و اونقدر عزت نفس هم ندارم که بگم این نعمت خودمه دلم نمیخواد به هیچ کس بدم هر فکری هم دوست دارید راجع بهم بکنید …
اگه هم نمیدادم عذاب وجدان میگرفتم و انگار برام خیر نداشت چون احساس میکردم خدا هم از کارم خوشحال نیست
خلاصه من با هر (انفاقی) که خودم رو مجبور میکردم به انجامش ،داشتم لیاقت و عزت نفس خودمو تخریب میکردم.
با اینکه خیلی تغییرات عظیمی در شخصیتم ایجاد کردم ولی از انفاق فراریم
حتی اسمشم میبینم حس خوبی ندارم
چون هیچ وقت با حس خوب نبوده با عشق نبوده
از روی اجبار و اکراه بوده…
با این نگاه نبوده که دارم به خودم کمک میکنم دلم بخواد انجام میدم دلمم نخواد انجام نمیدم…
و اینو فهمیدم هرجایی که حسمون خوب نیست یه ایرادی وجود داره کار اشتباهه… حتی اگه داریم بهترین کار دنیارو هم انجام میدیم حتی اگه داریم انفاق میکنیم …
باید ببینیم مشکل کجاست وحلش کنیم
باید هرکاری رو با احساس 100درصد خوب و رضایت قلبی کامل انجام بدیم ….
این باورهای مخرب باعث شده که من همیشه ناخودآگاه از ثروت و نعمت زیاد بترسم چون بعدش خودمو مجبور میبینیم که باید با اجبار واکراه یه بخشیشو بدم به کسی و لایق همش نیستم
واین ترمز منه برای دریافت نعمت و ثروت …
خدای عزیز و مهربانم همونطور که به این زیبایی هدایتم کردی که این ترمز پنهان وبسیار محدود کننده رو درک کنم
هدایتم کن که باورهای درست وقدرتمند کننده رو براش پیدا کنم …
و با تکرار وکارکردن روی باورهای درست
جریان طبیعی و بی نهایت ثروت و نعمت وارد زندگیم بشه ….
سلام خدمت استاد عزیز وتک تک دوستانم،یکی از بزرگترین ترمزهای که ازبچگی بامن بوده ترس اخرج کردن وقتی به مراکز خرید میرم مخصوصا فروشگاههای مواد غذایی ترس ازخرج کردن دارم اینکه پولم تموم میشه وفقط آدمهای ثروتمند لایق بهترین مواد غذایی وخوراکی ورستورانهای عالی هستن،ودومین ترمز لایق خرید بهترین چیزها نیستم مثلا اگه یه مسیری وپیاده برم خیلی بهتره که پول به تاکسی ندم واگه گرسنه شدم بیام خونه ویه چیز ساده بخورم وگرسنگی وتحمل کنم،تمام خریدهای خوب وتفریح خوب برای یه قشر خاصه،خوب حالا میام وباور اینکه من هرچی خرید کنم ده برابر پول میاد تو کارتم ومن لایق بهترینها هستم جایگزین میکنم
ممنون استاد من توی یه زمینه ای دارم کار میکنم به سود دهی نمیرسیدم … امروز با دیدن این ویدیو متوجه شدم ترمزم توی این تخصص و کارم اینکه من یه حالت شرک داشتم رو این کار حساب باز کرده بودم بجای اینکه روی خدا و تخصص و مهارتم حساب کنم .
من احساس میکنم اشتباه ترین باور در این افراد این هست که خودشان را لایق ثروت مستقیم از خداوند نمیدانند چون هنوز به غیب ایمان ندارند. باور ترمزی بعدی باور کمبود در جهان هست یعنی ثروت محدود است و دست یه عده ی خاصی هست.
راستش مطلبی که میخوام بنویسم مربوط به موضوع مسابقه نیست داشتم ترمزهای ذهنمو بیرون میکشیدم که یه ترمز خودشو بطور خیلی نامحسوسی قایم کرده بود و الان که نگاه میکنم ترمزی هست که از بچگی همرامه. همیشه تو ذهنم وقتی به ثروت و ثروتمند شدن فکر میکردم اولش که خوب پیش میرفت منتها بعدش ذهنم به سمتی میرفت که تبدیل میشم به کسی که خیلی سرم شلوغ شده هیچ وقت آزادی واسه خودم و خانوادم ندارم و کسی میشم که همسرم ترکم میکنه یا آخرش مسبب میشه بهم خیانت کنه چون بخاطر پول هیچ ارزش و اهمیتی بهش نمیدادم و همیشه این ترمز یه ترسی از ثروتمند شدن و در وجودم رخنه میکرد واقعا از استاد ممنون چون اگر ایشان نبودند هیچوقت این ترمزهای که بطور خیلی نامحسوسی در وجدمون هستند و نمیتونستیم شناسایی کنیم و از بین ببریمشون.
با اینکه این مسابقه مهلتش تموم شده ولی چون اولین سوال هست که فکر میکنم جوابش و شاید بدونم دلم میخواست جوابش و بنویسم…و بعد فایل بعدی استاد و گوش کنم….
من سه تا مورد تو این طرز فکر میبینم….
۱. احساس گناه از ثروتمند شدن باعث میشه که تو ذهنمون بخوایم برای جبرانش کار خیری انجام بدیم و به دیگران کمک کنیم.
۲. توی ذهنمون لیاقت داشتن و لذت بردن اینهمه ثروتی که میخوایم و نداریم… و نمی تونیم بپذیریم همه ثروتی و.که میخوایم و تنها برای خودمون استفاده کنیم … برای همین میخوایم با دیگران قسمتش کنیم.
۳. شاید خودمون و مسول ادمای نیازمند اطرافمون میبینیم و ذهنمون میگه اگه تو ثروتمند و خوشبخت باشی پس اطرافیانت چی میشن… بهت عذاب وجدان میده و این گاهی بخاطر شرک هم هست چون خودمون و بجای خدای آدما میذاریم و یادمون میره اونا هم خدایی دارن و ما نباید براشون خدایی کنیم. (این یکی در مورد خودم صدق میکنه…و ضربش و هم دیدم…)
خیلی تجربه به دست اوردم خیلی خالص تر شدم خیلی تکاملی روند ارتباطم با خدا که برام مهمترین بود درست شد، همه چیز داره عالی و عالیتر میشه خداروهزارمرتبه شکر . خدایا شکرت بابت این سایت بینهایت فوق العاده بابت استاد خوب بابت بچه های آگاهی که توی این سایت من از خوندن کامنتاشون لذت میبرم، الهی صدهزارمرتبه شکر که این سفر خیلی تحولات فوق العاده ای در زندگیم داشته، خدایا شکرت که هدایتم کردی و هر لحظه هدایتم میکنی، از همه ی دوستان عزیزمم سپاسگذارم
سلام استاد جان
همه چیز ساختنیه اول میسازی بعد با عمل کردن
خلقش میکنی و ب هیچ عامل بیرونی نیاز نداریم
این سیستمی بودن خدا را نشان میدهد هرچی
ک ورودی بدی خروجی همون میشود
عدالت خداوند مثل اینه است
استاد من این موضوع خوب فهمیدم وقتی با
شما آشنا شدم و روی خودم کار کردم اتفاقات
غیر مترقبه یا آدمهای ناجور ب تورم نخورده
و زندگی ام روان و حال خوب و آرامشی ک از
درون دارم خیلی راضی ام خدایاشکرت
سلام به همه دوستان عزیزم
سلام به استاد بی نظیر و مریم عزیزم
مدتی هست که دارم روی این فایل کار میکنم چون واقعا ارزشمنده وجای کار داره واحساس کردم میتونه خیلی به پیشرفتم کمک کنه…
جالبه من خیلی به خودم افتخار میکردم که تا حالا تا جایی که یادمه از خداوند نخواستم که یه نعمتی به من بده تا منم به بنده هاش کمک کنم.
اما من امروز یه ترمز خیلی بزرگ رو در خودم پیدا کردم که الان با حیرت زدگی دارم این کامنت ومینویسم…
داشتم با خودم خیال پردازی میکردم که فکن یک عالمهههه شلوار تو یه بسته بندی عظیم برات بیاد از انواع واقسامش تو طرح ها ورنگ ها و مدلای مختلف و….(من عاشق لباسم)
و همینجوری داشتم با خودم ذوق میکردم وکیف میکردم و حسم خوب بود تا اینکه یهو اومد تو ذهنم که خب اونوقت مجبور میشم به بقیه هم بدم ازشون
و همسرم حتما منو مجبور میکنه که چندتاشو بدم به بقیه و اگه ندم سرزنشم میکنه
ولی من اصلا دوست ندارم اینکارو بکنم من دلم میخواد همشون ماله خودم باشن
و بقیه هم توقع دارن که بهشون بدم و اگه من اینکارو نکنم بهم برچسب میزنن میگن خودخواهه خسیسه بخشنده نیست ودلش بزرگ نیست و حس خوبی نسبت بهم نخواهند داشت و قضاوتم میکنن…
تازه اگه خودمو هم بی اهمیت نشون بدم به توقع و حرف اطرافیان
خودم با خودم عذاب وجدان میگیرم که ببین زهرا خدا یه نعمت بزرگ به تو داد ولی تو هیچی ازش نبخشیدی و کار قشنگی نکردی …
از یه طرفم خب اصلا دلم نمیخواد ازش بدم به کسی میخوام همش ماله خودم باشه میخوام خودم لایق همش باشم وباهاش کیف کنم
پس اصلا ولش کن اصلا نخواستم این نعمت و….
واااای یه بررسی کلی که کردم دیدم این باور واسه همه ی نعمت هایی که میخوام داشته باشم تو زندگیم داره عمل میکنه و منو در نهایت منصرف میکنه و میگه ولش کن به دردسرش نمی ارزه…همون نداشته باشیش بهتره …
(این ها گفتگوهایی در لایه های عمیق و پنهان ذهن من بودن و من الان دارم درکشون میکنم ها…)
من کلا این باور رو داشتم از بچگی که اگه چیزی بدم به کسی خودم تو فشار وسختی میفتم (باورکمبود)
و با این واژه آشنا بودم که تو خسیسی و ….
و این سال های اخیر خیلی سعی میکردم روی خودم کار کنم که بهتر بشم و یجاهایی خودمو مجبور میکردم که نعمتی میاد من یه بخشیشو باید بدم به کسی یعنی خودم و مجبور میکردم که انفاق کنم
و همسرم هم که آدم بخشنده ایه خیلی موثر بود روی این طرز فکر من
چون تقریبا در تمام طول زندگیمون وقتی نعمت زیادی وارد زندگیمون میشد حالا پول بود یا وسیله ای بود یا مواد غذایی یا هرچی که بود باااید یه بخشیشو میدادیم به بقیه ویجورایی منو مجبور میکرد که اینکارو کنیم …
و من هم چون برچسب خسیس بهم خورده شده بود میگفتم خب ایراد از منه و ایشون درست میگه خلاصه تسلیم میشدم و خودمو مجبور میکردم که باید یه بخشیشو بدیم به بقیه
میدادم ولی ته حسم خوب نبود رضایت قلبی کامل نداشتم
بعدها فهمیدم که همسرم کاملا نیتش خیر و درست بوده و عمیقا این باور تو وجودش بوده که از هر دست بدی از همون دست میگیری و باید عشق تا عشق بگیری …
(باورش این بوده که داره به خودمون کمک میکنه)
اما باوری که در ذهن من شکل گرفت این بود که من لایق یه نعمت زیاد و بزرگ نیستم باید حتما بخشیشو بدم به کسی تا لایقش بشم …
و اونقدر عزت نفس هم ندارم که بگم این نعمت خودمه دلم نمیخواد به هیچ کس بدم هر فکری هم دوست دارید راجع بهم بکنید …
اگه هم نمیدادم عذاب وجدان میگرفتم و انگار برام خیر نداشت چون احساس میکردم خدا هم از کارم خوشحال نیست
خلاصه من با هر (انفاقی) که خودم رو مجبور میکردم به انجامش ،داشتم لیاقت و عزت نفس خودمو تخریب میکردم.
حالا میفهمم چرا از انفاق خوشم نمیاد وهمیشه باهاش مشکل دارم
با اینکه خیلی تغییرات عظیمی در شخصیتم ایجاد کردم ولی از انفاق فراریم
حتی اسمشم میبینم حس خوبی ندارم
چون هیچ وقت با حس خوب نبوده با عشق نبوده
از روی اجبار و اکراه بوده…
با این نگاه نبوده که دارم به خودم کمک میکنم دلم بخواد انجام میدم دلمم نخواد انجام نمیدم…
و اینو فهمیدم هرجایی که حسمون خوب نیست یه ایرادی وجود داره کار اشتباهه… حتی اگه داریم بهترین کار دنیارو هم انجام میدیم حتی اگه داریم انفاق میکنیم …
باید ببینیم مشکل کجاست وحلش کنیم
باید هرکاری رو با احساس 100درصد خوب و رضایت قلبی کامل انجام بدیم ….
این باورهای مخرب باعث شده که من همیشه ناخودآگاه از ثروت و نعمت زیاد بترسم چون بعدش خودمو مجبور میبینیم که باید با اجبار واکراه یه بخشیشو بدم به کسی و لایق همش نیستم
واین ترمز منه برای دریافت نعمت و ثروت …
خدای عزیز و مهربانم همونطور که به این زیبایی هدایتم کردی که این ترمز پنهان وبسیار محدود کننده رو درک کنم
هدایتم کن که باورهای درست وقدرتمند کننده رو براش پیدا کنم …
و با تکرار وکارکردن روی باورهای درست
جریان طبیعی و بی نهایت ثروت و نعمت وارد زندگیم بشه ….
الهی به امید تو
سلام خدمت استاد عزیز وتک تک دوستانم،یکی از بزرگترین ترمزهای که ازبچگی بامن بوده ترس اخرج کردن وقتی به مراکز خرید میرم مخصوصا فروشگاههای مواد غذایی ترس ازخرج کردن دارم اینکه پولم تموم میشه وفقط آدمهای ثروتمند لایق بهترین مواد غذایی وخوراکی ورستورانهای عالی هستن،ودومین ترمز لایق خرید بهترین چیزها نیستم مثلا اگه یه مسیری وپیاده برم خیلی بهتره که پول به تاکسی ندم واگه گرسنه شدم بیام خونه ویه چیز ساده بخورم وگرسنگی وتحمل کنم،تمام خریدهای خوب وتفریح خوب برای یه قشر خاصه،خوب حالا میام وباور اینکه من هرچی خرید کنم ده برابر پول میاد تو کارتم ومن لایق بهترینها هستم جایگزین میکنم
سلام
ممنون استاد من توی یه زمینه ای دارم کار میکنم به سود دهی نمیرسیدم … امروز با دیدن این ویدیو متوجه شدم ترمزم توی این تخصص و کارم اینکه من یه حالت شرک داشتم رو این کار حساب باز کرده بودم بجای اینکه روی خدا و تخصص و مهارتم حساب کنم .
سلام
من احساس میکنم اشتباه ترین باور در این افراد این هست که خودشان را لایق ثروت مستقیم از خداوند نمیدانند چون هنوز به غیب ایمان ندارند. باور ترمزی بعدی باور کمبود در جهان هست یعنی ثروت محدود است و دست یه عده ی خاصی هست.
سلام به استاد عزیز و همه دوستان گرامی
راستش مطلبی که میخوام بنویسم مربوط به موضوع مسابقه نیست داشتم ترمزهای ذهنمو بیرون میکشیدم که یه ترمز خودشو بطور خیلی نامحسوسی قایم کرده بود و الان که نگاه میکنم ترمزی هست که از بچگی همرامه. همیشه تو ذهنم وقتی به ثروت و ثروتمند شدن فکر میکردم اولش که خوب پیش میرفت منتها بعدش ذهنم به سمتی میرفت که تبدیل میشم به کسی که خیلی سرم شلوغ شده هیچ وقت آزادی واسه خودم و خانوادم ندارم و کسی میشم که همسرم ترکم میکنه یا آخرش مسبب میشه بهم خیانت کنه چون بخاطر پول هیچ ارزش و اهمیتی بهش نمیدادم و همیشه این ترمز یه ترسی از ثروتمند شدن و در وجودم رخنه میکرد واقعا از استاد ممنون چون اگر ایشان نبودند هیچوقت این ترمزهای که بطور خیلی نامحسوسی در وجدمون هستند و نمیتونستیم شناسایی کنیم و از بین ببریمشون.
با تشکر
به نام خداوند وسیله ساز
باسلام وعرض ارادت خدمت خانواده صمیمی عباس منش.
کمک ودلسوزی برای دیگران از نوع معامله یا واسطه گری بین خدا وبنده خود نشانه شرک پنهان وضعف در توحید عملی می باشد.
از نظر دیگر نشان از باور غلط وبسیار پنهان
با سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
با اینکه این مسابقه مهلتش تموم شده ولی چون اولین سوال هست که فکر میکنم جوابش و شاید بدونم دلم میخواست جوابش و بنویسم…و بعد فایل بعدی استاد و گوش کنم….
من سه تا مورد تو این طرز فکر میبینم….
۱. احساس گناه از ثروتمند شدن باعث میشه که تو ذهنمون بخوایم برای جبرانش کار خیری انجام بدیم و به دیگران کمک کنیم.
۲. توی ذهنمون لیاقت داشتن و لذت بردن اینهمه ثروتی که میخوایم و نداریم… و نمی تونیم بپذیریم همه ثروتی و.که میخوایم و تنها برای خودمون استفاده کنیم … برای همین میخوایم با دیگران قسمتش کنیم.
۳. شاید خودمون و مسول ادمای نیازمند اطرافمون میبینیم و ذهنمون میگه اگه تو ثروتمند و خوشبخت باشی پس اطرافیانت چی میشن… بهت عذاب وجدان میده و این گاهی بخاطر شرک هم هست چون خودمون و بجای خدای آدما میذاریم و یادمون میره اونا هم خدایی دارن و ما نباید براشون خدایی کنیم. (این یکی در مورد خودم صدق میکنه…و ضربش و هم دیدم…)
سلام استاد عزیز امیدوارم حالتون عالی باشه منم وظیفم دونستم باورهای محدود کننده ای که تا الان در خودم شناسایی کردم رو بگم
❌باور فراوانی اولیش بود یعنی باور داشتم که همه چیز محدوده جمعیت داره به شدت زیاد میشه و کمتر کسی میتونه به ثروت برسه
❌باور این که بیشتر ادم ها از راه نادرست به ثروت میرسن و بعضی هام یا شانس داشتن یا پدر پولدار
❌باور این که اگه ثروت مند بشم فقط میخوام کارایه بد بکنم اینجوری از خداوند دور میشم
❌باور این که قدرت رو به عوامل بیرونی داده بودم فکر میکردم شرایط کشور ادم ها تو زندگیم نقش مهمی دارن وتا شرایط بهتر نشه من به ثروت نمیرسم
❌باور این که توانایامو نمیدیدم و فکر میکردم کاری که میخوام بکنم احتمالا با شکست رو به رو میشه
❌و اطرافیانمم پراز انسان هایی بود با همین طرز فکر و باور
بنام خدای بخشنده و مهربان
سلام به همگی عزیزانم
روز ۱۰۰ سفرنامه🤩
خدایا شکرت که ۱۰۰ روز توی این سفرزیبا بودم
خیلی تجربه به دست اوردم خیلی خالص تر شدم خیلی تکاملی روند ارتباطم با خدا که برام مهمترین بود درست شد، همه چیز داره عالی و عالیتر میشه خداروهزارمرتبه شکر . خدایا شکرت بابت این سایت بینهایت فوق العاده بابت استاد خوب بابت بچه های آگاهی که توی این سایت من از خوندن کامنتاشون لذت میبرم، الهی صدهزارمرتبه شکر که این سفر خیلی تحولات فوق العاده ای در زندگیم داشته، خدایا شکرت که هدایتم کردی و هر لحظه هدایتم میکنی، از همه ی دوستان عزیزمم سپاسگذارم