این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2015/11/عکس-فایل-1.jpg400510گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2015-11-26 21:06:122020-08-28 10:15:06آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به نام نور به نام ارامش بخش دل ها انکه با حضورش با یاد و نامش قلبم را غرق ارامش میکند درهر لحظه از زندگیم .
یکی از تصمیمات محکم و درست زندگیم که با توکل و تکیه بر این نیرو گرفتم ترک تحصیل از دانشگاه و رشته ای که هیچ علاقه ای بهش نداشتم و دوری از کنکور بود کنکوری که لااقل به درد من نمیخورد منی که روهایم را خارح از دانشگاه و پشت در های و دیوارهای آن میدیدم وباور داشتم و دارم خواسته های من خیلی خیلی بیشتر از این است که با دانشگاه رفتن و گرفتن مدرک بدست بیاید یک سال قبل بدون این که ایده ای برای بعدش داشته باشم ترک تحصیل کردم اما با این وجود قلبم سرشار از ارامش بود انگار منتظر گرفتن این تصمیم و عمل به ان بود میتوانم بگویم بزرگ ترین قدم من بود حرکت به سمت خواسته خود که خیلی ها به خصوص نزدیکان من با ان مخالف شدید بودند وحتی تمام تلاش خود را با هر روشی که بلد بودند کردند که از تصمیم خود دست بکشم چرا که فکر میکردند این تصمیم به صلاح من نبست اما همان شب که تصمیم را اعلام کردم باور داشتم که این بهترین تصمیم است و از خدای خود خواستم شغلی را به من نشان دهد که تنها خودم باشم و خودش بدون وعده وعید های بندگانش برای کمک به من اخر قبل ان وقتی مهندسی محیط زیست میخواندم پسر خاله ام وعده کار در اداره شهر داری را داد و وقتی خو د را برای کنکور روانشناسی اماده میکردم خاله ام وعده کار و حمایت در این رشته را شکر رب از همین وعده وعید ها بود که فهمیدم این راه اشتباه است اخر از کودکی تا به کنون از وعده وعید ها دوری میکردم هرچه بزرگ تر شدم از تشویق ها و وعده های خانواده برای انجام کارهایی که اط نظرشان درست است فاصله می گرفتم و بی توجهیم بیشتر و بیشتر بود چرا که ان را تو خالی و پوچ میدانستم درست مثل الان ، به نبال. راهی بودم که خودم باشم و خدا ی خودم کاری که دوست ش داشته باشم و از ان لذت ببرم صبح با عشق بلند شم شب با عشق بخوابم درران آزاد و رها. باشم حال ان را پیدا کردم و اکنون خاک ان را میخورم و ایمان دارم تکاملم را در این کار به سرعت میتوانم طی کنم تا به جاهای بالای دست پیداکنم من عاشق دیدن کارتون و انیمیشن های مختلف هستم و از دیدنش سیر نمیشوم شغلی هم که تا چند ماه پیش اصلا از وجودش خبر نداشتم در رابطه با علاقه من در این حوضه است و شکر رب بعد یک سال و افتادن اتفاقاتی به ظاهر تلخ اما همراه با برکات بسیار خانواده ام هم به تصمیم و انتخاب من احترام میزارند و دیگر اسراری برای رفتن به دانشگاه و گرفتن مدرک ندارند وهمه این ها نیست مگر به لطف رب به لطف ان که جسارت و ایمان گرفتن این تصمیم را ان شب به من داد تا ان را مطرح کرده و این جایی که هستم برسم یارب عاشقانه میپرستمت که تویی فرمانروای این حهان و ان جهان تویی کافی تویی روزی دهنده بی حساب وتویی تنها یارو یاور من رفیق بیشریک من دوستت دارم همانطور که مرا دوست داری به انتها . سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم
در پناه الله شاد و ثروتمند و سلامت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت.
سلام مریم جانم؛ امیدوارم هرکجا که هستی غرق در احساس فوقالعاده، سلامتی، موفقیت و عشق باشی🌼🦋
واقعا این شجاعت و جسارتت رو تحسین میکنم که تصمیمت رو با قاطعیت اعلام کردی و به دنبال عشق و علاقه خودت رفتی حتی از دانشگاه انصراف دادی! واقعا این ایمان زیبای تو باعث میشه که ایمان ما هم قوی تر بشه.
رویاهای من هم درست مثل تو هستند، زیاد به داشتن مدرک و رفتن به دانشگاه گره نخورده و به تنها چیزی که نیاز داره عشق و ایمان هست! حتما این دیدگاه زیبای تو نشانهای است برای مصمم بودن بر آنچه که خداوند به عنوان رویا در قلب ما گذاشته، و سپردن بقیه مسیر به الله مهربان برای هدایت شدن:)) امیدوارم محکم و با ایمان در مسیر علاقت ادامه بدی، ازش لذت ببری و به موفقیت های چشمگیری برسی🌸✨
✨آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 ؛ 📎فایلِ روزِ سی و سومِ روز شمارِ تحولِ زندگی من.
در ابتدا از استاد عُذر خوامی میکنم .چون استاد گفته اند که سعی کنید متنِ فایل ها را در کامنت ها ننویسید و از تجربیات خودتون بنویسید. اما من چون دارم تایپِ دَه انگشتی تمرین می کنم دوست دارم متن این فایل را دقیق تایپ کنم.
همچنین دوست دارم با تفسیر این گفته ها رد پایی بگزارم تا در اینده بخوانم تا ببینم چه میزان پیشرفت کردم و چه مدار هایی را پشت سر گذاشتم.
به دوستان عزیز هم در همین ابتدا می گویم که این برداشت ها و تفسیر هایی که من داخل [ ] می نویسم فقط نگاه و برداشت و تفسیر خودم است و صرفا یک رد پا هستِش.
متنِ فایلِ قسمتِ اولِ آرامش در پرتوی آگاهی :
قلبت را پاک کن، سلامت می کنم و آنجا که من و تو یکی هستیم را گرامی می دارم .آنجا که من و تو یگی هستیم ، سکوت کن و دل بسپار.[ اگر قلبت را پاک کنی من تسلیمِ تو هستم یعنی هر چه را که باور کنی و تصویر سازی کنی برایت می فرستم]
چه اهمیت دارد که کیست که می گوید و کیست که می شنود؟[ آنچه که از قلبت می شنوی اصل است]
چه اهمیت دارد که من کجا هستم و تو کجا؟[ هیچ فرقی نمی کند که کجای این کیهان هستی ، قوانین ثابت است]
چه اهمیت دارد که من به چه باور دارم و تو به چه؟
این ها همه قیل و قال های نفس توست،حال آن که خود متعالی تو می خواهد َآرام باشد.
بی هیچ نام، بی هیچ مکان ، بی هیچ قبیله ، بی هیچ قضاوت . آزاد و نا محدود ، بی هر فرم و قالب.
این قید و بند های زمینی را ، این طبفه بندی های نفسانی را کنار بزن ، نام را ، مکان را ، باور را و هر تفاوتی را با ذهنی آرام، بیشین و بشنو.
می خواهی برایت بگویم و تو بشنوی؟
می خواهم برایت بگویم و تو بشنوی.
بشنو و تجربه کن.
بیا از پیش داوری ها و حتی از قضاوتها رها شویم و فقط گوش کنیم . بیا باور کنیم که لزومی ندارد که همیشه از خودمان دفاع کنیم.
بیا گوش دادن ساده را تجربه کنیم و رها شویم از قضاوت ، رها شویم از هر گونه قبیله و طبقه ، رها از باورهایمان و پاک از همه قالب هایی که محدودمان می کنندو تنها رها و ارام است که می شنود.
آرامش این برکه سبز را تجربه کن ، بیا تا فقط گوش بدهیم و تجربه کنیم.
قلبت را پاک کن ، اتفاقات خوب تنها وقتی از راه می رسند که قلبت را پاک کرده ای.
تو پاره ای از خدا یی.
تو فرا تر از جسمت و فرا تر از ذهنت ، آگاهی هستی و آگاهی تو اصل توست.
خود حقیقی توست.
خود متعالی توست.
تو لاینتهایی هستی و مقدس.
آگاهی تو پاره ای از آگا هی همه جهان است.
پاره ای از خداست. خود خداست. مثل قطره ای از دریا ، که پاره ای از دریاست.خود دریاست.
تو پاره ای از خدایی و من هم و او که کنار تو نشسته است.
و او که آن سوی دنیاست وکهکشانی که آن سوی کیهان.
و تو پاره ای از من هستی و من پاره ای از تو مثل دو قطره از دریا که هر دو دریا هستند. یکی هستند.
جایگاهی را ارج می نهیم و گرامی می داریم که من و تو یکی هستیم و خدا.
برای سه روز آینده:
فقط برای سه روز با همه یکی شو . همه هستی را باره ای از وجود خودت ببین.
فقط برای سه روز خودت را و همه را گرامی بدار ، چون پاره ای از خودت ، چون قلبت ، چون پاره ای از خداوند.
فقط برای سه روز با هر موجودی که روبرو می شوی این جمله را در ذهن تکرار کن :
او پاره ای از من است ، پاره ای از خداست و ببین که عشق بی قید و شرط چگونه در و جود تو جاری می شود.[ همه چیز از انرژی است]
سلام به همه دوستای عزیز خانواده عباس منش. سلام به استاد و مریم عزیزمم.
روز سی و سوم سفرنامه.
قلبت را پاک کن، اتفاقات خوب وقتی به سراغت می آیند که قلبت را پاک کرده باشی.
بچه که بودم وقتی با دوستام دعوام میشد، یه دوساعت بعد میرفتم خونشون و با هم آشتی میکردیم و دوباره بازی میکردیم. چیزی به نام کینه تعریفی نداشت. بی پروا از آرزو ها و خواسته هامون حرف میزدیم و غرق در خاله بازی از زندگی لذت میبردیم. یادمه هر روز به عشق دیدن دوستام و لحظه شماری برای بازی هایی که باهاشون میکردم، بیدار میشدم و از کوچکترین چیزها لذت میبردم. بی پروا و آزاد . یادمه تو شرایط سخت که حتی بابام پول نداشت برای من لباس بخره و مامانم از تکه های لباس خودش یه دامن خوشگل تیکه تیکه درس کرده بود، من از پوشیدن اون دامن اینقد ذوق کرده بودم که حد نداشت و هنوزم یادمه که چقد خوشحال بودم که دامن دارم. یا روزای عید برای خرید یک کفش عید اینقدددددد ذوق و شوق داشتم که زودتر عید بشه و بپوشمش. با اون کفش کلی تصور میکردم و تو رویای خودم با اون کفش از روی جوب آب، رو چمنا رد میشدم و لذت میبردم. کم کم بزرگ شدم و فهمیدم روح من همونی هستش که تو بچگی بوده، فقط خیلی چیزا به آگاهیش و تجاربش افزوده شده. روح من همونه و هنوزم نیاز داره مثل روزای بچگیم، با ذوق انجام تمام کارای روزانه پا بشه و اینقد این کارا براش ساده و جذاب باشه که از انجامشون لذت ببره. روح من نیاز داره چیزی به نام غرور که هی من من میکنه رو حذف کنه و براحتی اول خودشو دوست داشته و با عشق ادم ها رو هم دوست داشته باشه. اینجوری میتونه وقتی یه تضاد دید، براحتی بخنده و ساده از روش بگذره. بجاش بگه خدایا من دوست دارم ادمای دور و برم عکس این تضاد عمل کنن و بره دنبال کاراش، آزاد و رها. فقط خیال پردازی کنه و برقصه و شاد باشه. یادمه موقعی که برای کنکور ارشد میخوندم، با دنیای مجازی قط ارتباط کرده بودم و کاملا مرتبط با دنیای زیبای درونم شده بودم. تو خیالم دوستا و هم اتاقیایی رو تصور میکردم که با هم شاد غذا درس میکنیم. با هم صحبت میکنیم . با هم غذا میخوریم. میریم بیرون و در کل در صلح و صفا و ارامش و عشق با هم زندگی میکنیم. هم کلاسیایی تصور میکردم که بسیار مهربان، شاد، امیدوار و موفق و پولدارن. اساتیدی رو تصور میکردم که بسیار دلسوز و دوست داشتنی هستن و در این خیال خودم از زندگی تو اون شرایط لذت میبردم. اینقد تو خیالات خودم غرق بودم که از حس زیبای اونا انرژی میگرفتم و با لذت درس میخوندم. تا اینکه تهران قبول شدم و دقیقا و حتی بهتر از اون چیزایی که تو خیالم بود اتفاق افتاد و من بهترین روزای زندگیم رو با اون هم اتاقیا گذروندم. و هنوزم عاشقشونم. با یکی اونجا آشنا شدم که عاشقش شدم و خالصانه دوستش داشتم و دارم. و کلی اتفاقات خوب دیگه. وقتی قشنگ تر به این روند نگا میکنم. میبینم که چقد دنیای مجازی میتونه ادم رو از خواسته هاش پرت کنه. و چقد لازمه با خودمون خلوت کنیم تا این خیالات رو واضح تر ببینیم. یادمه حتی با اعضای خانوادمم زیاد صحبت نمیکردم و به امید قبولی فقط درس میخوندم اونم با عشق. گاهی وقتا ذهنم راجب پدرم هی بد و بیزاه میگه و منم باهاش همراهی میکنم. تا اینکه میبینم به یه ادم وحشی تبدیل شدم. یهو به خودم و شرو میکتم به ساده گرفتن عمل بخشش. برمیگردم به تجربیات بچگیم که چقدددد راحت میبخشیدم که هیچ، راحت هم دوست داشتم. گفتم باید قبل از قضاوت کسی، میزان علاقه خودم به افراد رو بسنجم. اگر دیدم کمه اول علاقه ام رو ببرم بالا و بعد بیام قضاوت کنم . اونوقته که قضاوت کردن فقط برات مسخره بازی میشه. در اصل من بخاطر کمبود علاقه یه افراد اونا رو قضاوت میکزدم. در اصل مشکل در درون منه. و هیچعامل بیرونی نیست.
من باید عشق رو در درونم بیشتر گسترش بدم. مثل بچه ۱ ساله ای که براحتی و با یه بکشن به همه ادمها میخنده.
دلیل اینکه ما دیگرانو قضاوت میکنیم اینه که بهشون علاقه نداریم و عشق نمیورزیم بهشون.با تموم وجودم این آگاهی ناب رو از تو که تیکه ای از وجود من هستی رو دریافت کردم.
قطعاااااا همینه و جز این نمیتونه باشه.هربار که عاشقانه همسرمو دوست داشتم هیچ وقت در مورد کاراش قضاوت نکردم هر بار که عشق و محبتم کم و شد و سرسنگین شدم باهاش شروع کردم به قضاوت های پی در پی و پی در پی ..و افتادم تو چرخه ی بی انتهای قضاوت که هرچی قضاوت میکردم تمومی نداشت و جهان موارد بیشتری رو برای قضاوت به سمتم میکشید.
حسل عزیزم چقدر این قسمت از دیدگاهت جواب بود برام.
تو این چند روز به شدت داشتم مقابله میکردم با قضاوتهام ولی هرچی بیشتر دست و پا میزدم انگار ناتوان تر میشدم غافل از اینکه اصلا ایراد کار از یه جای دیگه است…ریشه از یه جای دیگه است اونو باید درستش کرد…
بی نهایت ازت سپاسگذارم حسل عزیزم هم پاره ای من…تیکه ای از خدا عاشقتم…
دیروز هدایت شدم به صفحه ارامش در پرتوی اگاهی 2, فقط فرصت شد متنشو بخونم، واضح متوجه نشدم موضوع چیه، اما عکس گرفتم که سرفرصت بررسی کنم، الان اومدم واااااااای استاد دارم اشک میریزم، اخه من برای خودم رسالت نوشتم رسالت اینکه متجلی خدا باشم، متجلی عشق بی قید و شرط، تجلی صبر و اگاهی و توحید،
چند روز پیش دلم برای حفظ ارامشم گفت ببین تو باید عاشق همه باشی، خدا رو در همه ببینی، و الان چند روز که تلاشم شده این، و واقعا این نگاه چه احساس ارامش عمیقی داره ، چقدر خیلی موضوعات برات بی ارزش میشن. چقدر همه چیز زیباتر میشه، واقعا اولین موفقیت کسب ارامش هست،
و الان من هدایت شدم به این فایل ، اشکم به این خاطر هست شما چندسال پیش فایلی ضبط کردید، و من در این مدتی که عضو هستم اصلا این فایل انگار به چشمم نخورده بود، اولش که اسمشو خوندم برام اسمش غریبه بود که این دیگه چه فایلی که من تا الان ندیدمش،؟ اشکم به این خاطر که چند روز پیش این حرفها رو از ندای درونی شنیدم، که دلم از اگاهی حرف زد که من صدای دلمو درست شنیدم ، خدایا شکرت……… تو چقدر زیبایی عااااشق خدای نازنیم… ما همه خدا هستیم❤
من فایلهای آرامش درپرتو آگاهی روخیلی دوست دارم وهروقت گوش میکنم حس وحال خوبی بهم دست میده حس وصل شدن به خداوند
احساس آرامش درونم
روحم آزادمیشه
سبک میشم
خدایاشکرت که من رولیاقت دادی واین مسیر زیبایت رابمن نشان دادی
من دیشب داشتم تا حدودای صبح با عزیزترین فرد زندگیم در مورد این مسیر زیباوهدایتهای پروردگار صحبت میکردیم
خیلی لذت بردم از صحبتهای عزیزم که اینقدر فوق والعاده خودش رو پیدا کرده بودوداشت برام از خداوند وظرف وجودیش میگفت ومن فقط گوش میدادم وحسشو دریافت میکردم وتحسینش میکردم که چقدر خوب تونسته بودتوی مدت کوتاهی که وارد سایت شده بود وبامن هم مسیرشده بود اینقدر باخودش درصلح باشه
وبه خداوند نزدیک بشه وازتنهایی خودش لذت ببره
خداوندروشکرمیکردم که این چنین فردآرامی رودرزندگیم وهم مسیرم قرارداده
براش آرزوی بهترینهاروازخداوند خواستارم
چونکه لیاقتش رو داره وانسانی بسیار خوش قلب ومهربانه
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
اینکه من اینقدرخوب به این درک وآگاهی رسیدم که من تیکه ای ازوجود خداوندم ودرهرلحظه میتونم وصل بشم به منبع وانرژی دریافت کنم بهم احساس خوبی دست میده
خدایاشکرت که بمن این لیاقت روعطافرمودی
خدایادست من را محکمترازهمیشه دردستانت بگیرورهایم نکن
خدایاتوهمه چیز من هستی درزندگی ام
وقتی تنهام تودرکنارمی ونوازشم میکنی وآرامش بهم میدی
خیلی خوبه که من میتونم همیشه به خداوند وصل باشم وحضورخداوندرو درزندگی ام همیشه حس کنم
خداوندا من تسلیم توهستم واینتوهستی که منرابه این مرحله اززندگی ام رساندی
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز ودوستان همسفرم
سفرنامه روز سی وسوم
درون توست اگر خلوتی یا انجمنی ست بیرون پی چی میگردی جهان خالیست
من ،تو ،او پاره ای از خداوند هستیم
من فراتر از ذهنم فراتر از جسمم من ذهن نیستم من جسم نیستم من آگاهی هستم من نامحدودم
یکی بود یکی نبود غیر از خدا کسی نبود
من و جز خدا کسی دیگری نیست همه چیز توهمات ذهن من هست پس رها میکنم و خودم را با خداوند یکی میکنم قلبم را از ذهنیت هام پاک میکنم و با خداوند یکی می شوم من از خداوند جدا نیستم و خداوند از من
می بینم میشنوم قضاوت نمیکنم قلبم را پاک میکنم آرام می شوم در قلبم را به سوی خداوند باز میکنم صدایش را میشنوم و عمل می کنم
هرکس را می بینم فقط می گویم او پاره ای از من است پاره ای از خداوند
سپاسگزارم از استاد و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسم
اینکه عمیقاً این جمله رو درک کنیم و فقط سه روز تلاش کنیم در این حس بمانیم تجربه ی قشنگی میشه از همون آرامش ناب چون ذهن ما به محض اینکه یه تصویر میبینه شروع میکنه به نجوا به قضاوت و اگر آگاهانه کانون توجهمونو کنترل نکنیم تا ناکجا پیش میره و این میشه که تو حس و حال بد می مونیم و با خودمون و همه سرجنگ داریم ولی وقتی با دید الهی بنگریم یا به تعبیری از منظر خدا نگاه کنیم به هر موجودی دیگه قضاوتی در کارنیست نجوایی نیست هرآنچه هست زیبایی و عشق و آرامش است وقتی خودم و هرآنچه اطرافم موجودیت دارد پاره ای از خدا بدانم با جهان یکی میشوم وآرامش در پرتوی آگاهی همین است
در صدای شما سادگی برای خواندن این فایل بود و خواندن این دلنوشته حس خوبی رو منتقل کرد
پیام این فایل برای من اینه که به منبع وصل شو . باهاش دوست باش. وابستگی ها رو رها کن . قضاوت ها رو رها کن. از هرچی تو را سنگین کرده رها باش و به درونت خودت برگرد و نور را پیدا کن
در پیاده روی امروز من وقتی به طبیعت . درختان انسان ها . رابطه ها . سنگفرش ها . سبزه ها رو تماشا میکردم لذت میبرم که خداوند تمام این زیبایی ها را داره به من نشان میده و از همه طرف احاطه شدم با نعمت ها
از این جسم زیبا . از نفس کشیدن . اسمان ابی . صدای پرندگان . ..
چقدر همه چی در هماهنگی هست .
انگاه که من به منبع وصل باشم میتونم خودم را دوست داشته باشم و این عشق در هستی میپیچد
خدای عزیز من تنها از توویاری میجویم، تو همیشه بهترین مسیر رو برای من ترسیم کردی و به بهترین صورت هدایتم کردی، خدایا شکرت که تو رب و آفریینده من هستی. رب من تو بهترین امکانات رو در بهترین زمان و مکان بهم هدیه دادی ووهدایتم کردی و یقین دارم مسیری الان داخلش قدم گذاشتم با اذن و اراده تو بوده تا من به بهترین ورژن خودم تبدیل بشم. رب من ثروتمند بودن و احسن الخالقین بودین یه چیزه وجودیه در منه و من اینو با تموم وجودم احساس میکنم. من اشرف میخلوقات و جانشین تو در زمین هستم و باید کارای مم و زندگانی من در راستای همینا باشه. من آدمی هستم که با وجود تو قدرت میگیرم و پیش میروم و از این بابت شکر گزارم. خدایا بابت همه چی شکر گزارم، الحمدلله رب العالمین
من آرامم
تو نیازی نداری زیاد بخوانی
زیاد بشنوی
زیاد استدلال کنی
زیاد حرف بزنی
تو نیاز نداری از بیرون القاء بشی و بخودت القاء کنی
تو نیاز نداری به عوامل بیرونی برای تغییر درونت
تو نیاز داری سکوت کنی
مدتهای طولانی سکوت کنی
خالی بشی
بزار درونت خالی بشه از همه چیز …
بزار پاک بشه درونت
اونوقت اجازه دادی خدا حضور پیدا کنه
خدا قبلشم بود … ولی اونهمه شلوغی باعث میشد نشنوی …
تو فقط مدتی سکوت کن
تو فقط مدتی خلوت کن
همه چیز حل خواهد شد …
مثل یک گل که فقط هست و تماشایت می کند
و در آرامش خود به خدا وصل است
باور وقتی ساخته می شود که تو سکوت کنی …
روزی چند ساعت برو درون خلوت خودت در سکوتت … همه عوامل خارجی را قطع کن
وقتی به حضور عشق برسی خدا خودش برات باورهاتم درست می کند
تو فقط سوال کن تمرکز کن
او کار خود را درست انجام می دهد
قرار نیست همان باوری که دوستت را تغییر داده برای تو هم راهگشا گردد
خدا بهتر می داند گره تو چطور گشوده خواهد شد
چرا برای خودت و خدا زمان نمیزاری
چرا درگیری ؟
چه چیز مهمتر از خودت ؟
سلام به نام نور به نام ارامش بخش دل ها انکه با حضورش با یاد و نامش قلبم را غرق ارامش میکند درهر لحظه از زندگیم .
یکی از تصمیمات محکم و درست زندگیم که با توکل و تکیه بر این نیرو گرفتم ترک تحصیل از دانشگاه و رشته ای که هیچ علاقه ای بهش نداشتم و دوری از کنکور بود کنکوری که لااقل به درد من نمیخورد منی که روهایم را خارح از دانشگاه و پشت در های و دیوارهای آن میدیدم وباور داشتم و دارم خواسته های من خیلی خیلی بیشتر از این است که با دانشگاه رفتن و گرفتن مدرک بدست بیاید یک سال قبل بدون این که ایده ای برای بعدش داشته باشم ترک تحصیل کردم اما با این وجود قلبم سرشار از ارامش بود انگار منتظر گرفتن این تصمیم و عمل به ان بود میتوانم بگویم بزرگ ترین قدم من بود حرکت به سمت خواسته خود که خیلی ها به خصوص نزدیکان من با ان مخالف شدید بودند وحتی تمام تلاش خود را با هر روشی که بلد بودند کردند که از تصمیم خود دست بکشم چرا که فکر میکردند این تصمیم به صلاح من نبست اما همان شب که تصمیم را اعلام کردم باور داشتم که این بهترین تصمیم است و از خدای خود خواستم شغلی را به من نشان دهد که تنها خودم باشم و خودش بدون وعده وعید های بندگانش برای کمک به من اخر قبل ان وقتی مهندسی محیط زیست میخواندم پسر خاله ام وعده کار در اداره شهر داری را داد و وقتی خو د را برای کنکور روانشناسی اماده میکردم خاله ام وعده کار و حمایت در این رشته را شکر رب از همین وعده وعید ها بود که فهمیدم این راه اشتباه است اخر از کودکی تا به کنون از وعده وعید ها دوری میکردم هرچه بزرگ تر شدم از تشویق ها و وعده های خانواده برای انجام کارهایی که اط نظرشان درست است فاصله می گرفتم و بی توجهیم بیشتر و بیشتر بود چرا که ان را تو خالی و پوچ میدانستم درست مثل الان ، به نبال. راهی بودم که خودم باشم و خدا ی خودم کاری که دوست ش داشته باشم و از ان لذت ببرم صبح با عشق بلند شم شب با عشق بخوابم درران آزاد و رها. باشم حال ان را پیدا کردم و اکنون خاک ان را میخورم و ایمان دارم تکاملم را در این کار به سرعت میتوانم طی کنم تا به جاهای بالای دست پیداکنم من عاشق دیدن کارتون و انیمیشن های مختلف هستم و از دیدنش سیر نمیشوم شغلی هم که تا چند ماه پیش اصلا از وجودش خبر نداشتم در رابطه با علاقه من در این حوضه است و شکر رب بعد یک سال و افتادن اتفاقاتی به ظاهر تلخ اما همراه با برکات بسیار خانواده ام هم به تصمیم و انتخاب من احترام میزارند و دیگر اسراری برای رفتن به دانشگاه و گرفتن مدرک ندارند وهمه این ها نیست مگر به لطف رب به لطف ان که جسارت و ایمان گرفتن این تصمیم را ان شب به من داد تا ان را مطرح کرده و این جایی که هستم برسم یارب عاشقانه میپرستمت که تویی فرمانروای این حهان و ان جهان تویی کافی تویی روزی دهنده بی حساب وتویی تنها یارو یاور من رفیق بیشریک من دوستت دارم همانطور که مرا دوست داری به انتها . سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم
در پناه الله شاد و ثروتمند و سلامت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت.
سلام مریم جانم؛ امیدوارم هرکجا که هستی غرق در احساس فوقالعاده، سلامتی، موفقیت و عشق باشی🌼🦋
واقعا این شجاعت و جسارتت رو تحسین میکنم که تصمیمت رو با قاطعیت اعلام کردی و به دنبال عشق و علاقه خودت رفتی حتی از دانشگاه انصراف دادی! واقعا این ایمان زیبای تو باعث میشه که ایمان ما هم قوی تر بشه.
رویاهای من هم درست مثل تو هستند، زیاد به داشتن مدرک و رفتن به دانشگاه گره نخورده و به تنها چیزی که نیاز داره عشق و ایمان هست! حتما این دیدگاه زیبای تو نشانهای است برای مصمم بودن بر آنچه که خداوند به عنوان رویا در قلب ما گذاشته، و سپردن بقیه مسیر به الله مهربان برای هدایت شدن:)) امیدوارم محکم و با ایمان در مسیر علاقت ادامه بدی، ازش لذت ببری و به موفقیت های چشمگیری برسی🌸✨
سلام.
وقت همگی بخیر.
این هم از روزِ سی و سوم.
✨آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 ؛ 📎فایلِ روزِ سی و سومِ روز شمارِ تحولِ زندگی من.
در ابتدا از استاد عُذر خوامی میکنم .چون استاد گفته اند که سعی کنید متنِ فایل ها را در کامنت ها ننویسید و از تجربیات خودتون بنویسید. اما من چون دارم تایپِ دَه انگشتی تمرین می کنم دوست دارم متن این فایل را دقیق تایپ کنم.
همچنین دوست دارم با تفسیر این گفته ها رد پایی بگزارم تا در اینده بخوانم تا ببینم چه میزان پیشرفت کردم و چه مدار هایی را پشت سر گذاشتم.
به دوستان عزیز هم در همین ابتدا می گویم که این برداشت ها و تفسیر هایی که من داخل [ ] می نویسم فقط نگاه و برداشت و تفسیر خودم است و صرفا یک رد پا هستِش.
متنِ فایلِ قسمتِ اولِ آرامش در پرتوی آگاهی :
قلبت را پاک کن، سلامت می کنم و آنجا که من و تو یکی هستیم را گرامی می دارم .آنجا که من و تو یگی هستیم ، سکوت کن و دل بسپار.[ اگر قلبت را پاک کنی من تسلیمِ تو هستم یعنی هر چه را که باور کنی و تصویر سازی کنی برایت می فرستم]
چه اهمیت دارد که کیست که می گوید و کیست که می شنود؟[ آنچه که از قلبت می شنوی اصل است]
چه اهمیت دارد که من کجا هستم و تو کجا؟[ هیچ فرقی نمی کند که کجای این کیهان هستی ، قوانین ثابت است]
چه اهمیت دارد که من به چه باور دارم و تو به چه؟
این ها همه قیل و قال های نفس توست،حال آن که خود متعالی تو می خواهد َآرام باشد.
بی هیچ نام، بی هیچ مکان ، بی هیچ قبیله ، بی هیچ قضاوت . آزاد و نا محدود ، بی هر فرم و قالب.
این قید و بند های زمینی را ، این طبفه بندی های نفسانی را کنار بزن ، نام را ، مکان را ، باور را و هر تفاوتی را با ذهنی آرام، بیشین و بشنو.
می خواهی برایت بگویم و تو بشنوی؟
می خواهم برایت بگویم و تو بشنوی.
بشنو و تجربه کن.
بیا از پیش داوری ها و حتی از قضاوتها رها شویم و فقط گوش کنیم . بیا باور کنیم که لزومی ندارد که همیشه از خودمان دفاع کنیم.
بیا گوش دادن ساده را تجربه کنیم و رها شویم از قضاوت ، رها شویم از هر گونه قبیله و طبقه ، رها از باورهایمان و پاک از همه قالب هایی که محدودمان می کنندو تنها رها و ارام است که می شنود.
آرامش این برکه سبز را تجربه کن ، بیا تا فقط گوش بدهیم و تجربه کنیم.
قلبت را پاک کن ، اتفاقات خوب تنها وقتی از راه می رسند که قلبت را پاک کرده ای.
تو پاره ای از خدا یی.
تو فرا تر از جسمت و فرا تر از ذهنت ، آگاهی هستی و آگاهی تو اصل توست.
خود حقیقی توست.
خود متعالی توست.
تو لاینتهایی هستی و مقدس.
آگاهی تو پاره ای از آگا هی همه جهان است.
پاره ای از خداست. خود خداست. مثل قطره ای از دریا ، که پاره ای از دریاست.خود دریاست.
تو پاره ای از خدایی و من هم و او که کنار تو نشسته است.
و او که آن سوی دنیاست وکهکشانی که آن سوی کیهان.
و تو پاره ای از من هستی و من پاره ای از تو مثل دو قطره از دریا که هر دو دریا هستند. یکی هستند.
جایگاهی را ارج می نهیم و گرامی می داریم که من و تو یکی هستیم و خدا.
برای سه روز آینده:
فقط برای سه روز با همه یکی شو . همه هستی را باره ای از وجود خودت ببین.
فقط برای سه روز خودت را و همه را گرامی بدار ، چون پاره ای از خودت ، چون قلبت ، چون پاره ای از خداوند.
فقط برای سه روز با هر موجودی که روبرو می شوی این جمله را در ذهن تکرار کن :
او پاره ای از من است ، پاره ای از خداست و ببین که عشق بی قید و شرط چگونه در و جود تو جاری می شود.[ همه چیز از انرژی است]
سپاسگزارم که این متن را تا انتها خواندید.
خدا نگهدار.
سلام به همه دوستای عزیز خانواده عباس منش. سلام به استاد و مریم عزیزمم.
روز سی و سوم سفرنامه.
قلبت را پاک کن، اتفاقات خوب وقتی به سراغت می آیند که قلبت را پاک کرده باشی.
بچه که بودم وقتی با دوستام دعوام میشد، یه دوساعت بعد میرفتم خونشون و با هم آشتی میکردیم و دوباره بازی میکردیم. چیزی به نام کینه تعریفی نداشت. بی پروا از آرزو ها و خواسته هامون حرف میزدیم و غرق در خاله بازی از زندگی لذت میبردیم. یادمه هر روز به عشق دیدن دوستام و لحظه شماری برای بازی هایی که باهاشون میکردم، بیدار میشدم و از کوچکترین چیزها لذت میبردم. بی پروا و آزاد . یادمه تو شرایط سخت که حتی بابام پول نداشت برای من لباس بخره و مامانم از تکه های لباس خودش یه دامن خوشگل تیکه تیکه درس کرده بود، من از پوشیدن اون دامن اینقد ذوق کرده بودم که حد نداشت و هنوزم یادمه که چقد خوشحال بودم که دامن دارم. یا روزای عید برای خرید یک کفش عید اینقدددددد ذوق و شوق داشتم که زودتر عید بشه و بپوشمش. با اون کفش کلی تصور میکردم و تو رویای خودم با اون کفش از روی جوب آب، رو چمنا رد میشدم و لذت میبردم. کم کم بزرگ شدم و فهمیدم روح من همونی هستش که تو بچگی بوده، فقط خیلی چیزا به آگاهیش و تجاربش افزوده شده. روح من همونه و هنوزم نیاز داره مثل روزای بچگیم، با ذوق انجام تمام کارای روزانه پا بشه و اینقد این کارا براش ساده و جذاب باشه که از انجامشون لذت ببره. روح من نیاز داره چیزی به نام غرور که هی من من میکنه رو حذف کنه و براحتی اول خودشو دوست داشته و با عشق ادم ها رو هم دوست داشته باشه. اینجوری میتونه وقتی یه تضاد دید، براحتی بخنده و ساده از روش بگذره. بجاش بگه خدایا من دوست دارم ادمای دور و برم عکس این تضاد عمل کنن و بره دنبال کاراش، آزاد و رها. فقط خیال پردازی کنه و برقصه و شاد باشه. یادمه موقعی که برای کنکور ارشد میخوندم، با دنیای مجازی قط ارتباط کرده بودم و کاملا مرتبط با دنیای زیبای درونم شده بودم. تو خیالم دوستا و هم اتاقیایی رو تصور میکردم که با هم شاد غذا درس میکنیم. با هم صحبت میکنیم . با هم غذا میخوریم. میریم بیرون و در کل در صلح و صفا و ارامش و عشق با هم زندگی میکنیم. هم کلاسیایی تصور میکردم که بسیار مهربان، شاد، امیدوار و موفق و پولدارن. اساتیدی رو تصور میکردم که بسیار دلسوز و دوست داشتنی هستن و در این خیال خودم از زندگی تو اون شرایط لذت میبردم. اینقد تو خیالات خودم غرق بودم که از حس زیبای اونا انرژی میگرفتم و با لذت درس میخوندم. تا اینکه تهران قبول شدم و دقیقا و حتی بهتر از اون چیزایی که تو خیالم بود اتفاق افتاد و من بهترین روزای زندگیم رو با اون هم اتاقیا گذروندم. و هنوزم عاشقشونم. با یکی اونجا آشنا شدم که عاشقش شدم و خالصانه دوستش داشتم و دارم. و کلی اتفاقات خوب دیگه. وقتی قشنگ تر به این روند نگا میکنم. میبینم که چقد دنیای مجازی میتونه ادم رو از خواسته هاش پرت کنه. و چقد لازمه با خودمون خلوت کنیم تا این خیالات رو واضح تر ببینیم. یادمه حتی با اعضای خانوادمم زیاد صحبت نمیکردم و به امید قبولی فقط درس میخوندم اونم با عشق. گاهی وقتا ذهنم راجب پدرم هی بد و بیزاه میگه و منم باهاش همراهی میکنم. تا اینکه میبینم به یه ادم وحشی تبدیل شدم. یهو به خودم و شرو میکتم به ساده گرفتن عمل بخشش. برمیگردم به تجربیات بچگیم که چقدددد راحت میبخشیدم که هیچ، راحت هم دوست داشتم. گفتم باید قبل از قضاوت کسی، میزان علاقه خودم به افراد رو بسنجم. اگر دیدم کمه اول علاقه ام رو ببرم بالا و بعد بیام قضاوت کنم . اونوقته که قضاوت کردن فقط برات مسخره بازی میشه. در اصل من بخاطر کمبود علاقه یه افراد اونا رو قضاوت میکزدم. در اصل مشکل در درون منه. و هیچعامل بیرونی نیست.
من باید عشق رو در درونم بیشتر گسترش بدم. مثل بچه ۱ ساله ای که براحتی و با یه بکشن به همه ادمها میخنده.
حسل عزیز دیدگاهت خیلی دلنشین و زیبا بود
یه قسمت از کامنتت خیلی توجه منو جلب کرد …
دلیل اینکه ما دیگرانو قضاوت میکنیم اینه که بهشون علاقه نداریم و عشق نمیورزیم بهشون.با تموم وجودم این آگاهی ناب رو از تو که تیکه ای از وجود من هستی رو دریافت کردم.
قطعاااااا همینه و جز این نمیتونه باشه.هربار که عاشقانه همسرمو دوست داشتم هیچ وقت در مورد کاراش قضاوت نکردم هر بار که عشق و محبتم کم و شد و سرسنگین شدم باهاش شروع کردم به قضاوت های پی در پی و پی در پی ..و افتادم تو چرخه ی بی انتهای قضاوت که هرچی قضاوت میکردم تمومی نداشت و جهان موارد بیشتری رو برای قضاوت به سمتم میکشید.
حسل عزیزم چقدر این قسمت از دیدگاهت جواب بود برام.
تو این چند روز به شدت داشتم مقابله میکردم با قضاوتهام ولی هرچی بیشتر دست و پا میزدم انگار ناتوان تر میشدم غافل از اینکه اصلا ایراد کار از یه جای دیگه است…ریشه از یه جای دیگه است اونو باید درستش کرد…
بی نهایت ازت سپاسگذارم حسل عزیزم هم پاره ای من…تیکه ای از خدا عاشقتم…
❤❤❤❤❤
سلام عزیزدلممممم. صفورای عزییزمم چقد لذت بردم از اینکه کامنتی که گذاشتم برات جواب بوده.
منم کلیی از کامنتت حس خوب گرفتم عزیزمم. چقد من لذت بردم وقتی منو تیکه ای از خودت دونستی و اون حس یکی بودن جنس روح همه انسان ها رو برام یاداور شدی.
منم عاشقتم صفورای عزیزمم. تیکه ای از من… برات از خدای بزرگ و مهربان و بخشنده، شادی و لذت بینهایت رو میطلبم.
دیروز هدایت شدم به صفحه ارامش در پرتوی اگاهی 2, فقط فرصت شد متنشو بخونم، واضح متوجه نشدم موضوع چیه، اما عکس گرفتم که سرفرصت بررسی کنم، الان اومدم واااااااای استاد دارم اشک میریزم، اخه من برای خودم رسالت نوشتم رسالت اینکه متجلی خدا باشم، متجلی عشق بی قید و شرط، تجلی صبر و اگاهی و توحید،
چند روز پیش دلم برای حفظ ارامشم گفت ببین تو باید عاشق همه باشی، خدا رو در همه ببینی، و الان چند روز که تلاشم شده این، و واقعا این نگاه چه احساس ارامش عمیقی داره ، چقدر خیلی موضوعات برات بی ارزش میشن. چقدر همه چیز زیباتر میشه، واقعا اولین موفقیت کسب ارامش هست،
و الان من هدایت شدم به این فایل ، اشکم به این خاطر هست شما چندسال پیش فایلی ضبط کردید، و من در این مدتی که عضو هستم اصلا این فایل انگار به چشمم نخورده بود، اولش که اسمشو خوندم برام اسمش غریبه بود که این دیگه چه فایلی که من تا الان ندیدمش،؟ اشکم به این خاطر که چند روز پیش این حرفها رو از ندای درونی شنیدم، که دلم از اگاهی حرف زد که من صدای دلمو درست شنیدم ، خدایا شکرت……… تو چقدر زیبایی عااااشق خدای نازنیم… ما همه خدا هستیم❤
بنام یکتای بی همتایم
درودبه استادم وخانم شایسته عزیزم
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
من فایلهای آرامش درپرتو آگاهی روخیلی دوست دارم وهروقت گوش میکنم حس وحال خوبی بهم دست میده حس وصل شدن به خداوند
احساس آرامش درونم
روحم آزادمیشه
سبک میشم
خدایاشکرت که من رولیاقت دادی واین مسیر زیبایت رابمن نشان دادی
من دیشب داشتم تا حدودای صبح با عزیزترین فرد زندگیم در مورد این مسیر زیباوهدایتهای پروردگار صحبت میکردیم
خیلی لذت بردم از صحبتهای عزیزم که اینقدر فوق والعاده خودش رو پیدا کرده بودوداشت برام از خداوند وظرف وجودیش میگفت ومن فقط گوش میدادم وحسشو دریافت میکردم وتحسینش میکردم که چقدر خوب تونسته بودتوی مدت کوتاهی که وارد سایت شده بود وبامن هم مسیرشده بود اینقدر باخودش درصلح باشه
وبه خداوند نزدیک بشه وازتنهایی خودش لذت ببره
خداوندروشکرمیکردم که این چنین فردآرامی رودرزندگیم وهم مسیرم قرارداده
براش آرزوی بهترینهاروازخداوند خواستارم
چونکه لیاقتش رو داره وانسانی بسیار خوش قلب ومهربانه
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
اینکه من اینقدرخوب به این درک وآگاهی رسیدم که من تیکه ای ازوجود خداوندم ودرهرلحظه میتونم وصل بشم به منبع وانرژی دریافت کنم بهم احساس خوبی دست میده
خدایاشکرت که بمن این لیاقت روعطافرمودی
خدایادست من را محکمترازهمیشه دردستانت بگیرورهایم نکن
خدایاتوهمه چیز من هستی درزندگی ام
وقتی تنهام تودرکنارمی ونوازشم میکنی وآرامش بهم میدی
خیلی خوبه که من میتونم همیشه به خداوند وصل باشم وحضورخداوندرو درزندگی ام همیشه حس کنم
خداوندا من تسلیم توهستم واینتوهستی که منرابه این مرحله اززندگی ام رساندی
خداوندا خودت رادر وجودم جاری کن که لذتبخشترین حس وحال دنیاست
دوست دارم لحظات ملکوتی راکه وصل به پروردگارم هستم رو
انقدر آزادورهامیشوم مانند پرنده ای رها درآسمانم
روی شونه های خداوندم نشستم ولذت میبرم
خدایاشکرت
وای خدایم چه لحظخ رویایی همچنان که دارم مینویسم یک بارانی شروع شد
چهزیبا ودلنشین خدایا چقدر نرمه دستانت ونوازشم میکنی
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
شادوپیروز ودرتمام لحظات زندگیتون حضورخداوندرودرزندگیتون احساس کنیدوآرامش داشته باشید دوستان عزیزم
استادعزیزم ومریم بانو سپاسگذارتونم که اینقدر زحمت فراوان میکشید برای خوب شدن حال من ودوستان درسایت
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز ودوستان همسفرم
سفرنامه روز سی وسوم
درون توست اگر خلوتی یا انجمنی ست بیرون پی چی میگردی جهان خالیست
من ،تو ،او پاره ای از خداوند هستیم
من فراتر از ذهنم فراتر از جسمم من ذهن نیستم من جسم نیستم من آگاهی هستم من نامحدودم
یکی بود یکی نبود غیر از خدا کسی نبود
من و جز خدا کسی دیگری نیست همه چیز توهمات ذهن من هست پس رها میکنم و خودم را با خداوند یکی میکنم قلبم را از ذهنیت هام پاک میکنم و با خداوند یکی می شوم من از خداوند جدا نیستم و خداوند از من
می بینم میشنوم قضاوت نمیکنم قلبم را پاک میکنم آرام می شوم در قلبم را به سوی خداوند باز میکنم صدایش را میشنوم و عمل می کنم
هرکس را می بینم فقط می گویم او پاره ای از من است پاره ای از خداوند
سپاسگزارم از استاد و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسم
به نام یگانه هدایتگر مهربانم
او پاره ای از من است او پاره ای از خداست
اینکه عمیقاً این جمله رو درک کنیم و فقط سه روز تلاش کنیم در این حس بمانیم تجربه ی قشنگی میشه از همون آرامش ناب چون ذهن ما به محض اینکه یه تصویر میبینه شروع میکنه به نجوا به قضاوت و اگر آگاهانه کانون توجهمونو کنترل نکنیم تا ناکجا پیش میره و این میشه که تو حس و حال بد می مونیم و با خودمون و همه سرجنگ داریم ولی وقتی با دید الهی بنگریم یا به تعبیری از منظر خدا نگاه کنیم به هر موجودی دیگه قضاوتی در کارنیست نجوایی نیست هرآنچه هست زیبایی و عشق و آرامش است وقتی خودم و هرآنچه اطرافم موجودیت دارد پاره ای از خدا بدانم با جهان یکی میشوم وآرامش در پرتوی آگاهی همین است
برگ33روزشمارتحول من
سپاسگزارم
به نام جان جانان
قدم 33
در صدای شما سادگی برای خواندن این فایل بود و خواندن این دلنوشته حس خوبی رو منتقل کرد
پیام این فایل برای من اینه که به منبع وصل شو . باهاش دوست باش. وابستگی ها رو رها کن . قضاوت ها رو رها کن. از هرچی تو را سنگین کرده رها باش و به درونت خودت برگرد و نور را پیدا کن
در پیاده روی امروز من وقتی به طبیعت . درختان انسان ها . رابطه ها . سنگفرش ها . سبزه ها رو تماشا میکردم لذت میبرم که خداوند تمام این زیبایی ها را داره به من نشان میده و از همه طرف احاطه شدم با نعمت ها
از این جسم زیبا . از نفس کشیدن . اسمان ابی . صدای پرندگان . ..
چقدر همه چی در هماهنگی هست .
انگاه که من به منبع وصل باشم میتونم خودم را دوست داشته باشم و این عشق در هستی میپیچد
زندگی همین لحظه هست
ما همه از یک منبع هستیم.خود را بشناسیم
سفر روز 33ام
آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1
به نام خدای مهربانم….
خدای عزیز من تنها از توویاری میجویم، تو همیشه بهترین مسیر رو برای من ترسیم کردی و به بهترین صورت هدایتم کردی، خدایا شکرت که تو رب و آفریینده من هستی. رب من تو بهترین امکانات رو در بهترین زمان و مکان بهم هدیه دادی ووهدایتم کردی و یقین دارم مسیری الان داخلش قدم گذاشتم با اذن و اراده تو بوده تا من به بهترین ورژن خودم تبدیل بشم. رب من ثروتمند بودن و احسن الخالقین بودین یه چیزه وجودیه در منه و من اینو با تموم وجودم احساس میکنم. من اشرف میخلوقات و جانشین تو در زمین هستم و باید کارای مم و زندگانی من در راستای همینا باشه. من آدمی هستم که با وجود تو قدرت میگیرم و پیش میروم و از این بابت شکر گزارم. خدایا بابت همه چی شکر گزارم، الحمدلله رب العالمین