آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

سلام و عرض ادب و احترام خدمت خانواده عزیییییز

روز سی وسوم

خدارو شکر میکنم بابت این آگاهی های نااب

بازهم حال و هوای این روزهای من کاملا هماهنگ با این جلسه هست و بازهم خدارو شکر که وارد این مسیر بی نظیر شدم.

وقتی تصمیم میگیری که از این نیروی خیال استفاده کنی و وقتی بهش اعتماد میکنی و تلاش میکنی که نجواهای ذهن رو خاموش کنی نتیجه میگیری و نتایج هم با راهکارهای ذهن منطقی قابل مقایسه نیست.نیرویی که از خود ماست،نیرویی که خود خدااااااست….

امروز چند موضوع رو به یاد آوردم که راه حل رو به این نیروی بی نظیر سپردم و نتایجی که بوجود اومد رو مختصر توضیح میدم:

_ من در بازه زمانی طولانی مشغول مطالعات زیادی در زمینه پایان نامه دانشگاه بودم.خیلی مشتاق بودم که بتونم یک تز خوب بدم.بعد از تلاش های زیاد و خطاهای زیاد،به این نتیجه رسیدم که چطور میتونم از یک نیرویی کمک بگیرم که منو راهنمایی کنه(من قبل از آشناییم با این سایت به غیب ایمان داشتم).چند روزی به این موضوع فکر میکردم و شب ها به خودم میگفتم که باید یجوری حلش کنم و تز رو بدم.

یک روز که از خواب بیدار شدم، طبق معمول سراغ لپ تاپ رفتم و خواستم طرحی که چند روزه توی ذهنم بود رو اجرا کنم و نتایج رو بررسی کنم.نمیدونم چی شد که طرح مد نظرم رو با یک اختلاف بسیار کمی رسم کردم و بعد نرم افزار رو ران کردم.

نتایجی که بوجود اومد قابل مقایسه با نتایج طرح اصلیم که توی ذهنم بود خیلی متفاوت بود.اول متوجه نشدم که یک تغییر کوچکی در طراحی انجام شده اما بعدش که متوجه موضوع شدم هنگ کردم و گفتم خووووودشه.باور کردنی نبود واسم ولی به لطف خدای مهربان انجام شد و تز رو دادم.

_ دومین مورد:

چند ماه پیش من در یک رابطه عاطفی به مشکل برخوردم.این مشکل به حدی فکرم رو مشغول کرده بود و به حدی عذاب وجدان داشتم که نمی تونستم بخوابم.با اینکه خیلی تحقیر شدم و بهم بی احترامی زیادی شد، تمام تلاشم این بود که آرامشم رو حفظ کنم و به دنبال راهکارهای ذهن استدلالیم نرم و بحث نکنم.این موضوع چند روز فکرم رو مشغول کرده بود تا اینکه بلاخره تصمیم گرفتم که به خدا بسپارمش و گفتم خدایا من نمیتونم، تو از نهان و آشکار آگاهی،تو بر هر چیزی توانایی… و بعد موضوع رو رهاا کردم.

بعد از گذشت دو هفته چنان شرایط تغییر کرد که مبهوت شده بودم.کسی که بهم بی احترامی کرده بود خودش اومد عذر خواهی کرد و همه چیز عالی مثل سابق و حتی خیلی بهتر از قبل شد، بدون اینکه من کاری و یا تلاشی بکنم.

_مورد سوم:

مسئله کاری

حدود دو ماه پیش من بشدت دنبال کار بودم که استقلال مالی داشته باشم(از طریق ذهن استدلالی). اولین ایده ذهنی مثل سابق این بود که برو داخل سایت دیوار و جستجو کن.چند روزی زمان و انرژی زیادی گذاشتم اما اون کاری که مد نظرم بود رو نتونستم پیدا کنم و خیلی نا امیدانه بیخیال شدم.هفته بعدی باز همین روند رو خواستم شروع کنم اما این بار متفاوت:

قبل از ورود به سایت دیوار از خداوند هدایت خواستم و سکان رو به دستش دادم.اتفاقی که افتاد این بود که هربار که بر روی هر آگهی کلیک میکردم این پیغام ظاهر میشد:

“”این مسیر به جایی نمیرسد””

بعد از چندین بار امتحان کردن بر روی آگهی های مختلف متوجه شدم که این هدایت خداست.بازهم متعجب و خیلییییی خرسند شدم و دیگه بیخیالش شدم.تا همین الان هنوز استقلال مالی ندارم ولی ایمان دارم که قراره یک کارایی انجام بدم و به موقش(وقتی در مدارش قرار بگیرم) هدایت میشم.

خیلی احساس خوبیست که سکان زندگی رو به دست همچین نیرویی بدیم و اولین چیزی که نیاز داره آرامش هست.

مرسی از خانم شایسته گل و تمام عزیزانی که آگاهی هاشون رو به اشترک میزارن و ما رو رشد بیشتری میدن و ایمان ما رو به غیب بیشتر و بیشتر میکنن.

استااد دوست دارم

شاااد و ثروتمند باشید در پناه الله یکتا

الحمد الله رب العالمین