این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2015/11/عکس-فایل-1.jpg400510گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2015-11-26 21:06:122020-08-28 10:15:06آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به همگی. من حدود یک ماهه که با این سایت آشنا شدم. راستش تو اینترنت دنبال مطالبی با عنوان روشهای برنامه ریزی میگشتم تا تغییری تو زندگیم بدم که با این سایت آشنا شدم. فایل های رایگان را دانلود کردم و دارم گوش میدم. احساس میکنم تا حالا تو یه دنیای دیگه ای بودم و باید با تغییر دیدگاه هام وارد یه دنیای دیگه ای بشم . ذوق زده ام و خیلی حس خوبی دارم. خوشبختانه آدم خوش بینی هستم و امیدوارم بتونم هرچه زودتر تغییرات را شروع کنم. وقتی فایل های استاد را گوش میدم با خودم فکر میکنم ، خدایا من تاحالا کجا بودم ، چی تو مخ ما کردن ، با چه افکاری بزرگ شدیم. یکی از کارهایی که قبلا” خودم انجام میدادم و بهش اعتقاد دارم اینه که یکی از راههای رسیدن به اهداف نوشتنه و نتیجه اش را هم دیدم. امیدوارم با تغییر دیدگاه هام و انجام دستورات استاد به نتایج خوبی برسم. آرزوی سلامتی و موفقیت دارم برای همه انسانها و منتظر روزی هستم که بیام و نتایج این تغییرات را بگم
وقتی قلبت لبریز از کینه،نفرت،خشم و غم نسبت به کسی شد به خودت یادآوری کن او پاره ای از خداست
وقتی شروع به قضاوت کردن افراد کردی به خودت یادآوری کن اگر با کفش او تونستم راه برم می تونم پیش داوری کنم.
وقتی دلت شکست تلاش کن مرهمش باشی بگو قلب مهربانم قضاوت نکن او قلبش هزاران بار شکستست آرامش تو رو نداره.
وقتی قیل و قالهای نفس شروع شد بگو او پاره ای از خداست.
بیاییم فقط گوش کنیم قضاوت نکنیم. چون ما هم پاره ای از خدا هستیم قلبمان را رهای رهای رها کنیم تا اتفاقات خوب و عشق بی قید و شرط را تجربه کنیم و فراموش نکنیم ما مثل قطره ای از دریا، پاره ای از خدا هستیم.
خداروشکر که امروز تونستم روز سی و سوم این سفرنامه رو با عشق پشت سربگذارم.خدایا شکرت که اینقد با عشق هر شب این حوالی نزدیک نیمه شب ساعتی با خودم خلوت میکنم.
استاد من ده ها بار همون اوایل ورود به سایت این فایلها رو گوش میکردم و شبها با گوش دادن بهش میخابیدم.تا جایی که صدای زنگ گوشیم رو صدای موزیک یکی ازین قسمتهای ارامش در پرتو اگاهی گذاشته بودم.شاید باورتون نشه ولی بخاطر حس عالی این فایلها و موزیک اون، هربار تلفنم زنگ میخورد با کلی حس خوب تماس برقرار میکردم.و چندبار گوشیم ری استارت شد و عوض شد اهنگش.و انشالله مجددا باز یکی ازون اهنگها رو میگذارم.
و باز مجدد رسیدیم به این فایل و همش دوست داشتم حسمو درموردش بگم و خداروشکر که الان موقعیتش پیش اومد.بعضی حرفا هست که میفهمیش ولی اگه ازت بپرسن توضیحش بده شاید نتونی.این فایلای ارامش در پرتو اگاهی واسه من اینطور هستن.
در مورد درخواست خانم شایسته در اخر کامنتشون که گفتن اگه جایی وصل شدی و عالی واست پیش رفته بگو. دوست دارم این خاطره رو بگم.
سه چهار سال پیش شمال دانشجوی ارشد بودم.گوش درد گرفتم در حدی که دیگه با قرص حل نمیشد.یکی دوجا رفتم دکتر و بهرحال شهر غریب بود و نتیجه خاصی هم نگرفتم تا اینکه هر روز بدتر میشد.یادمه خیلی دلم گرفت تو دلم گفتم خدایا من اینجا غریبم تو شهر، خودت یجایی که درسته منو بفرست دیگه من نمیدونم چیکار کنم.کار گوشم داشت به جایی میرسید که باید بستری میشدم.منم کلا خیلی بیخیالم نسبت به بیماری اگه پیش بیاد.خیلی کم بیمار میشم وقتیم بشم معمولا اهمیت نمیدم تا خود بیماری خسته میشه خوب میشم.یا اینکه دیگه خطرناک بشه مجبور بشم برم.
خلاصه رفتم یجایی پیش یه خانم دکتر خیلی مجرب و مهربون مطب شخصی.گفت شمالی نیستی گفتم نه.دانشجوام.گفت دفترچه داری(منم که تقریبا دفترچه بیمه یادم نمیاد اخرین بار کی بردم دکتر)گفتم نه.گفت صبر کن زنگ بزنم بیمارستان یه نوبت فوری بگیرم واست.ظاهرا رییس بیمارستان استاد این خانم دکتره بود و اتفاقا متخصص عفونی.زنگ زد و منشی رییس بیمارستانه برداشت خودشو معرفی کرد و خلاصه گفت فلانی رو میفرستم هرجوری هست باید دکتر ببینتش.اونم بهش اوکی داد.بهم ادرس داد و رفتم حساب کنم یادمه انگار پول ویزیتم پول با دفترچه گرفت ازم.هرچی اصرار کردم به منشیش گفت نه خانم دکتر گفتن نگیر.
خلاصه.ماشین گرفتم و رفتم بیمارستان.منشی رییس بیمارستانه وقتی گفتم فلانی هستم کلی احترام کرد و گفت بله بشینید تا هماهنگ کنم.بعد اومد منو برد تو یه اتاق که سرو صدا نبود.یه اقایی بود که خودشم پزشک عمومی بود ولی منشی دکتر فوق تخصص رییس بیمارستان بود.
داخل اتاق گفت ببین من وقتی صدا زدم دکتر زمانی بیا تو اتاق.😂
ازون رندای بامعرفت بود.گفتم اوکی.درحالی که من اینقد گوشام مشکل پیدا کرده بود که نفهمیدم چی گفت.اومدم بیرون نشستم.دیدم یکی صدا میزنه دکتر زمانی دکتر زمانی!!!
یدفعه نگا کردم دیدم با اشاره دست میگه بیا پسسسس.تازه دوزاریم افتاد واسه اینکه منو سریع نوبت بده اینطوری میخاد دکتر جابزنه😂.
منم دم در گفتم ببین من کلک ملک بلد نیستما.تابلو نشی دردسر بشه واست.گفت نه مشکلی نداره تو فقط چیزی نگو اگه چیزی پرسید خودم جواب میدم.خلاصه رفتم تو و دیدم رییس بیمارستانه به این عنوان که فکر میکرد منم پزشکم و همکارش بلند شد و کلی احترام کرد و خلاصه منو ویزیت کرد و اومدم بیرون.
بعد منشیش گفت داروخونه بلدی کجاس.گفتم نه والا.
گفت واستا میام الان.سریع دو سوت لباس عوض کرد دیدم تند تند میاد میگه بریم واست بگیرم داروهاتو.رفتم داروخونه و اونجا هم سریع بی نوبت گرفت و اومد داد بهم.پولشو با کلی اصرار دادم بهش و بعدم خودش گفت شماره منو بزن تو گوشیت.هرکاری داشتی زنگم بزن.
گفت دفعه دیگه نمیخاد بیای اینجا نوبت بزنی.هروقت خواستی زنگ میزنی بگو چه ساعتی راحتی نوبت بزنم واست بیا.گفتم نه بابا این چه حرفیه.(همینطور هاج و واج بودم اینا که منو نمیشناسن چرا اینقد محبت و احترام میکنند)
بعدم زوری زوری میگفت اگه شب جایی نداری بریم خونه ما پیش خانواده تو هم مثل پسر خودم.گفت نه خوابگاه و زندگی داریم ممنون و خلاصه برگشتم.
شما ببین فقط من یه کلام تو دلم گفتم خدایا من دیگه حوصله گشتن ندارم خودت حلش کن.ولی واقعا بریده بودم از همه.چون تازه هم رفته بودم یه شهر دیگه.ادم اولاش یه حس غریبی خاصی داره.شما ببینید چطوری همه چیو واسه من جوری چید که انگار یکی از مهمترین شخصیتای مملکتی داره میره پیش پزشک.درحالی که هیچ کس منو نمیشناخت.هیچ کدوم از این افراد.ولی انگار یکی سفارشمو کرده بود.همشون اینطوری رفتار میکردن.و کی بالاتر از خدا که سفارش ادمو بکنه.
برای ما همیشه این اتفاقا افتاده که یه لحظه از همه کندیم و از خدا خواستیم حل کنه و اون به بهترین نحو حل کرده.طوری که خود ما شوکه شدیم.بقیه که هیچ، اونا که ممکنه بشنون اصلا باور نکنن.
ولی خب چی میشه که من نوعی فکر میکنم خدا اون کارو تونسته ولی مثلا مشکل مالیمو نمیتونه حل کنه.یا فلان مشکل رو نمیتونه.
امیدوارم بتونیم هر روز بیشتر و بیشتر به خداوند اعتماد کنیم و بیشتر و بیشتر به ایده ها عمل کنیم و حرکت کنیم.
و اینکه “کافیه فقط با خودمون روراست باشیم”
امیدوارم به زودی در زمان مناسب ببینمتون استاد و بوسه بارونتون کنم.
ممنون
سلام استاد صبح زیبای شما وهمه دوستان گرامی بخیر وشادی
خیلی عالیه از شما نهایت تشکر وقدر دانی را دارم
سلامتی وموفقیت روز افزون را برای شما از درگاه خداوند آرزومندم
در پناه خداوند باشید.
من چند بار فایل صوتی رو گوش دادم واقعا عالی واقعا آرامش بخش بود .از خدا سپاسگذارم که همچین نعمتی به ما اعطا کرده است .هزاران با سپاسگذارم خداوند.
ای برادر تو اندیشه ای مابقی پوست وریشه ای مولانا
خدا روح است پس اورا با روح خود بپرست حضرت مسیح
من وخدا یکی هستیم درکیفیت امادرکمیت اوازمن برترست ایین ودایی
خداوند ان خورشیدی است که من ذره ای ازآن خورشید بیمانند هستم ایین ودایی
همه موجودات ازخدایند ودرخور احترام اما نه درخور معاشرت
عارفان جلوه خدا را در درون خودکشف میکنند وغافلان دربیرون ازخود بدنبالش هستند
هرکه را اسرارحق آموختند مهرزدند دهانش دوختند مولانا
تشکر
سلام به همگی. من حدود یک ماهه که با این سایت آشنا شدم. راستش تو اینترنت دنبال مطالبی با عنوان روشهای برنامه ریزی میگشتم تا تغییری تو زندگیم بدم که با این سایت آشنا شدم. فایل های رایگان را دانلود کردم و دارم گوش میدم. احساس میکنم تا حالا تو یه دنیای دیگه ای بودم و باید با تغییر دیدگاه هام وارد یه دنیای دیگه ای بشم . ذوق زده ام و خیلی حس خوبی دارم. خوشبختانه آدم خوش بینی هستم و امیدوارم بتونم هرچه زودتر تغییرات را شروع کنم. وقتی فایل های استاد را گوش میدم با خودم فکر میکنم ، خدایا من تاحالا کجا بودم ، چی تو مخ ما کردن ، با چه افکاری بزرگ شدیم. یکی از کارهایی که قبلا” خودم انجام میدادم و بهش اعتقاد دارم اینه که یکی از راههای رسیدن به اهداف نوشتنه و نتیجه اش را هم دیدم. امیدوارم با تغییر دیدگاه هام و انجام دستورات استاد به نتایج خوبی برسم. آرزوی سلامتی و موفقیت دارم برای همه انسانها و منتظر روزی هستم که بیام و نتایج این تغییرات را بگم
سلام به استادوخانم شایسته عزیزم و دوستایه گلم
در 33 مین روز سفر ???
ممنونم استاد ازاین فایل زیبا که اینقدرادمو دگرگونمیکنه
من پاره ای ازخداوندهستم
او پاره ای ازمن وخداوند است
عشق بی قیدوشرط
ما باهیچ کس فاصله ای نداریم وباهمه هستی یکی هستیم…
اینقدراحساساتی شدم که نمیدونم چی بگم?
مرسی استا عزیزم بعداز یکسال چندروزه که دارم درک میکنمو عمل میکنم یکسال فقط گوش دادم باظرفی ازباورهای محدود وذهنی مقاوم.
خداروشکر که درکم بیشتر شده وعمل میکنم به این اموزشها ونتایج هم داره میاد
خدایااااااا شکررررررت ازاین مسیر
خدااایاااا شکرت ازاین سفرررر
خدایااااا شکرت ازاین دوستایه خوووب
خدااااایااااا شکرررررت بخاطر این استاد گل
دوستووون دارم درپناه حق باشید?
وقتی قلبت لبریز از کینه،نفرت،خشم و غم نسبت به کسی شد به خودت یادآوری کن او پاره ای از خداست
وقتی شروع به قضاوت کردن افراد کردی به خودت یادآوری کن اگر با کفش او تونستم راه برم می تونم پیش داوری کنم.
وقتی دلت شکست تلاش کن مرهمش باشی بگو قلب مهربانم قضاوت نکن او قلبش هزاران بار شکستست آرامش تو رو نداره.
وقتی قیل و قالهای نفس شروع شد بگو او پاره ای از خداست.
بیاییم فقط گوش کنیم قضاوت نکنیم. چون ما هم پاره ای از خدا هستیم قلبمان را رهای رهای رها کنیم تا اتفاقات خوب و عشق بی قید و شرط را تجربه کنیم و فراموش نکنیم ما مثل قطره ای از دریا، پاره ای از خدا هستیم.
ممنونم استاد بزرگوار.
لحظاتی ساده اما عمیق در زندگی هر کدام از ما هست.
لحظاتی با ارامش و دور بودن از نجواهای ذهن
عجله های و ترس هایش.
همان لحظه که احساس جاری شدن داریم.
به ندای ارامبخش و پاک درونمان گوش میدهیم و به این نیرو وصل میشویم
و اتفاقات یکی پس از دیگری رخ میدهند.
نیرویی که همیشه خوش بین است و محدودیتی نمی شناسد و ذهنی که درست
مقابل این نیروست اگر نیرو راست باشد ان چپ است اگر بالا باشد ان پایین است.
اما برای خوشبخت زندگی کردن در تمام ابعاد باید پیرو این نیرو بود
و تنها روی ان حساب کرد و و تنها به ان وابسته بود.
توحید همان اصل و اساس خوشبختی باور تنها به یک قدرت است.
سلام به همگی دوستان
خداروشکر که امروز تونستم روز سی و سوم این سفرنامه رو با عشق پشت سربگذارم.خدایا شکرت که اینقد با عشق هر شب این حوالی نزدیک نیمه شب ساعتی با خودم خلوت میکنم.
استاد من ده ها بار همون اوایل ورود به سایت این فایلها رو گوش میکردم و شبها با گوش دادن بهش میخابیدم.تا جایی که صدای زنگ گوشیم رو صدای موزیک یکی ازین قسمتهای ارامش در پرتو اگاهی گذاشته بودم.شاید باورتون نشه ولی بخاطر حس عالی این فایلها و موزیک اون، هربار تلفنم زنگ میخورد با کلی حس خوب تماس برقرار میکردم.و چندبار گوشیم ری استارت شد و عوض شد اهنگش.و انشالله مجددا باز یکی ازون اهنگها رو میگذارم.
و باز مجدد رسیدیم به این فایل و همش دوست داشتم حسمو درموردش بگم و خداروشکر که الان موقعیتش پیش اومد.بعضی حرفا هست که میفهمیش ولی اگه ازت بپرسن توضیحش بده شاید نتونی.این فایلای ارامش در پرتو اگاهی واسه من اینطور هستن.
در مورد درخواست خانم شایسته در اخر کامنتشون که گفتن اگه جایی وصل شدی و عالی واست پیش رفته بگو. دوست دارم این خاطره رو بگم.
سه چهار سال پیش شمال دانشجوی ارشد بودم.گوش درد گرفتم در حدی که دیگه با قرص حل نمیشد.یکی دوجا رفتم دکتر و بهرحال شهر غریب بود و نتیجه خاصی هم نگرفتم تا اینکه هر روز بدتر میشد.یادمه خیلی دلم گرفت تو دلم گفتم خدایا من اینجا غریبم تو شهر، خودت یجایی که درسته منو بفرست دیگه من نمیدونم چیکار کنم.کار گوشم داشت به جایی میرسید که باید بستری میشدم.منم کلا خیلی بیخیالم نسبت به بیماری اگه پیش بیاد.خیلی کم بیمار میشم وقتیم بشم معمولا اهمیت نمیدم تا خود بیماری خسته میشه خوب میشم.یا اینکه دیگه خطرناک بشه مجبور بشم برم.
خلاصه رفتم یجایی پیش یه خانم دکتر خیلی مجرب و مهربون مطب شخصی.گفت شمالی نیستی گفتم نه.دانشجوام.گفت دفترچه داری(منم که تقریبا دفترچه بیمه یادم نمیاد اخرین بار کی بردم دکتر)گفتم نه.گفت صبر کن زنگ بزنم بیمارستان یه نوبت فوری بگیرم واست.ظاهرا رییس بیمارستان استاد این خانم دکتره بود و اتفاقا متخصص عفونی.زنگ زد و منشی رییس بیمارستانه برداشت خودشو معرفی کرد و خلاصه گفت فلانی رو میفرستم هرجوری هست باید دکتر ببینتش.اونم بهش اوکی داد.بهم ادرس داد و رفتم حساب کنم یادمه انگار پول ویزیتم پول با دفترچه گرفت ازم.هرچی اصرار کردم به منشیش گفت نه خانم دکتر گفتن نگیر.
خلاصه.ماشین گرفتم و رفتم بیمارستان.منشی رییس بیمارستانه وقتی گفتم فلانی هستم کلی احترام کرد و گفت بله بشینید تا هماهنگ کنم.بعد اومد منو برد تو یه اتاق که سرو صدا نبود.یه اقایی بود که خودشم پزشک عمومی بود ولی منشی دکتر فوق تخصص رییس بیمارستان بود.
داخل اتاق گفت ببین من وقتی صدا زدم دکتر زمانی بیا تو اتاق.😂
ازون رندای بامعرفت بود.گفتم اوکی.درحالی که من اینقد گوشام مشکل پیدا کرده بود که نفهمیدم چی گفت.اومدم بیرون نشستم.دیدم یکی صدا میزنه دکتر زمانی دکتر زمانی!!!
یدفعه نگا کردم دیدم با اشاره دست میگه بیا پسسسس.تازه دوزاریم افتاد واسه اینکه منو سریع نوبت بده اینطوری میخاد دکتر جابزنه😂.
منم دم در گفتم ببین من کلک ملک بلد نیستما.تابلو نشی دردسر بشه واست.گفت نه مشکلی نداره تو فقط چیزی نگو اگه چیزی پرسید خودم جواب میدم.خلاصه رفتم تو و دیدم رییس بیمارستانه به این عنوان که فکر میکرد منم پزشکم و همکارش بلند شد و کلی احترام کرد و خلاصه منو ویزیت کرد و اومدم بیرون.
بعد منشیش گفت داروخونه بلدی کجاس.گفتم نه والا.
گفت واستا میام الان.سریع دو سوت لباس عوض کرد دیدم تند تند میاد میگه بریم واست بگیرم داروهاتو.رفتم داروخونه و اونجا هم سریع بی نوبت گرفت و اومد داد بهم.پولشو با کلی اصرار دادم بهش و بعدم خودش گفت شماره منو بزن تو گوشیت.هرکاری داشتی زنگم بزن.
گفت دفعه دیگه نمیخاد بیای اینجا نوبت بزنی.هروقت خواستی زنگ میزنی بگو چه ساعتی راحتی نوبت بزنم واست بیا.گفتم نه بابا این چه حرفیه.(همینطور هاج و واج بودم اینا که منو نمیشناسن چرا اینقد محبت و احترام میکنند)
بعدم زوری زوری میگفت اگه شب جایی نداری بریم خونه ما پیش خانواده تو هم مثل پسر خودم.گفت نه خوابگاه و زندگی داریم ممنون و خلاصه برگشتم.
شما ببین فقط من یه کلام تو دلم گفتم خدایا من دیگه حوصله گشتن ندارم خودت حلش کن.ولی واقعا بریده بودم از همه.چون تازه هم رفته بودم یه شهر دیگه.ادم اولاش یه حس غریبی خاصی داره.شما ببینید چطوری همه چیو واسه من جوری چید که انگار یکی از مهمترین شخصیتای مملکتی داره میره پیش پزشک.درحالی که هیچ کس منو نمیشناخت.هیچ کدوم از این افراد.ولی انگار یکی سفارشمو کرده بود.همشون اینطوری رفتار میکردن.و کی بالاتر از خدا که سفارش ادمو بکنه.
برای ما همیشه این اتفاقا افتاده که یه لحظه از همه کندیم و از خدا خواستیم حل کنه و اون به بهترین نحو حل کرده.طوری که خود ما شوکه شدیم.بقیه که هیچ، اونا که ممکنه بشنون اصلا باور نکنن.
ولی خب چی میشه که من نوعی فکر میکنم خدا اون کارو تونسته ولی مثلا مشکل مالیمو نمیتونه حل کنه.یا فلان مشکل رو نمیتونه.
امیدوارم بتونیم هر روز بیشتر و بیشتر به خداوند اعتماد کنیم و بیشتر و بیشتر به ایده ها عمل کنیم و حرکت کنیم.
و اینکه “کافیه فقط با خودمون روراست باشیم”
امیدوارم به زودی در زمان مناسب ببینمتون استاد و بوسه بارونتون کنم.
خدانگهدار همگی
سلام استاد جانم
چه ارامشی در اوای صدای شما هست
چه عشقی از درون به ما منتقل میکنین
چقدر روح شما زیباست
چقدر شما زیبا هستین از همه نظر چقدر بزرگ و مهربان هستین
سپاس خدای بزرگ که منو در مسیر خودش در مسیر ارامش در مسیر عشق قرار داد از طریق دستش استاد عباسمنش
چه زیبا میگذرد
چقدر قشنگه که هر لحظه یاد میگیریم هر لحظه میفهمیم هر لحظه میخواهیمکه بهتر زندگی کنیم
چه زیباست این مسیر
چه لذت بخش است این زندگی
چقدر این عشق در تک تک وجودم حس میشه
چقدر خدا دوستم داره
چقدر برایم خوبی خواسته و میخواد
هر روز زیباتر پر از نعمت پر از لحظاتی که شکر کردنش از ذهن ما بر نمیاید
ذهنی که توانایی درک این همه نعمت و موهبت رو ندارد
خدایا شکرت برای این همه نفس این همه صدای زیبا این همه اکسیژن این همه ثروت این همه مردمان با عشق این همه سخاوت مهربانی درستی نیکوکاری محبت صمیمیت
خدایا شکرت برای وجود بنده های عاشقت
خدایا شکرت برای وجود درختای رنگارنگ و زیبا
خدایا شکرت برای اسمان ابی و درخشان
خدایا شکرت برای وجود عزیزانمان و وجود صمیمیت بینمان
خدایا شکرت برای خبر های خوبی که هر روز میشنویم
خدایا شکرت که در جهانی هستیم که اساسش خیر و نیکی هستش
خدایا شکرت برای داشتن انگیزه داشتن اراده و داشتن روحی پر از اگاهی و فهم و درک از تو نشات گرفته
خدایا شکرت که میتوانیم بندگی تو را بکنیم
خدایا شکرت که چشم بینا گوش شنوا زبان گویا و احساس داریم برای لذت بردن از جهان زیبا
خدایا شکرت برای هر لحظه افزایش ثروت و نعمت در زندگیمون
خدایا شکرت برای داشتن ارزوهامون
خدایا شکرت برای خنده های رو لبامون
و هزاران شکر شکر شکر برای وجودت پروردگارم
خدایا شکرت