نشانه های قانون جذب در قرآن - صفحه 57 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1396 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 836 روز

    به نام خداوند مهربانم.

    سلام به استاد ومریم جان وهمه خانواده دوست داشتنیم.

    روز 11 سفر .

    وامروز 11 روز هست که به دنبال ایجاد تحول در زندگیم هستم خیلی سعی می کنم درسهای استاد رو در عمل پیدا کنم گاهی از دستم در می ره مثلا همین درس روز 10 صحبت نکردن از اتفاقات بد اتفاقاتی که دوست نداریم از دیروز همه سعیم رو گذاشتم تمرکز کنم روی خوبیها ولی باز صبح یه اتفاقی که به خودم قول داده بودم در موردش حرف نزنم باز برای شوهرم گفتم .

    روزهای اول که به سایت اومدم خیلی بهتر وقویتر بودم در کنترل ذهن .

    اما من نا امید نمی شم امروز باز فایل رو که گوش دادم به خودم به خدای خودم قول دادم عمل کنم وخدارو شکر از صبح تا الان خوب عمل کردم.

    باز درس امروز رو برای خودم مرور می کنم تا یادم بمونه.

    احساس خوب =اتفاقات خوب.

    خداوند هیچگاه برای بنده اش غم وحزن نخواسته وهمواره در قران سفارش کرده که از غم واندوه دور بشید وگفته لا تحزن غمگین نباش.

    به مریم می گه حتی در اون شرایط سخت لاتحزن.

    به مادر موسی می گه لاتحزن کجا اونجایی که بچه رو به رود نیل می ندازه.

    به پیامبر ویارانش می گه لاتحزن اونجایی که در جنگ احد شکست خوردند.

    چرا؟

    چون اگه غمگین بشن یعنی ایمان ندارند یعنی خدارو با این قدرت نپذیرفتی وغمگین شدی پس غم بیشتر رو دریافت می کنی.

    اما اگر در اون شرایط سخت هم توکل کنی وبه یاد بیاری خدایی داری که قادر هست تو رو از هر سختی وپرتگاهی به سلامت بیرون بیاره اون وقت شادی شادی بیشتر می یاره.

    پس حرفهایی که شنیدیم که غم واندوه گناهامون رو می ریزه ونخند بعدش گریه است یه دروغ بزرگه یه بی ایمانی هست خدارو ببین خدایی که از رگ گردن به تو نزدیکتره وقدرتش فراگیر پس تو کنارت یه قدرت داری که از پس هر کاری بر می یاد اون عاشق بنده متوکل هست پس بخند وشاد باش وشاد زندگی کن.

    خدایا شکرت.

    استاد متشکرم.

    مریم جان متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 825 روز

    1403/4/23

    سلام به استاد عزیز وخانم شایسته عزیز

    امروز هم خداروشکر تونستم این قسمت بی نظیر و دیدم ‌‌گوش کردم . چقدر امروز بایه مفهوم عجیبی که در قرآن اومده نجواهای شیطانی، آشنا شدم و چقدر من توی زندگیم نجواهای شیطانی رو بهش بها دادم .امروز فهمیدم که باید جلوش و بگیرم هرجا که بهم گفت تو نمیتونی چیزی یادبگیری هرجا که بهم گفت تو تنهایی و کسی دوست نداره هرجایی که بهم گفت تو هیچی نشدی هرجایی که بهم گفت تو بی اراده هستی .این نجواها اگر اومد توی ذهنم به عنوان نشانه ایی میبینم که میخواد منو از مسیر خوشبختی و شادی دور کنه و من تصمیم گرفتم برخلاف این نجواها حرکت کنم .هرجا بهم گفت تو نمیتونی بهش بگم اما من ادامه میدم و تلاش میکنم هرجا بهم گفت کسی دوست نداره میگم باشه اما خداکه منو دوست داره هرجا بهم گفت تو هیچی نشدی بگم باشه همینکه دارم به مسیر درست هدایت میشم خداروشکر هرجا بهم گفت تو بی اراده ایی و یکاری و شروع میکنی و بعد چندوقت رها میکنی بهش میگم نه من باتوکل به خدای مهربونم راهم و ادامه میدم و آرامش خودمو حفظ میکنم بهش میگم من عجله نمیکنم نگران نمیشم غصه هم نمیخورم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    آیسا گفته:
    مدت عضویت: 517 روز

    به نام پروردگار حق

    سلام و درود خدمت استاد گرامی وخانم شایسته عزیز

    روز یازدهم

    فایل بسیارآموزنده ای بود .وفکر میکنم بارها گوشش بدم تا با تمام وجود مطالبش رو درک کنم

    احساسات و افکار مثبت=اتفاقات و تجربه های مثبت

    شاید یکی از دلایل ارتباط های غم انگیز با خداوند که از کودکی احساس میکردیم این بوده که هر گاه به مشکل برمی‌خوریم به خدا بیش از بیش نزدیک می‌شدیم وبا تضرع درخواست میکردیم

    ودر روزهای آرام وبی مشکلمان کمتر به خدا نزدیک می‌شدیم …

    چیزی که از این فایل یاد گرفتم اینه که ارتباطم رو در هر لحظه از زندگی با خدا حفظ کنم و همیشه از او در تمام مسایل زندگیم هدایت بخواهم وسعی کنم با آرامش و ایمان وشادی از خداوند بخواهم

    ودر احساس و افکار بد نمانم

    چرا باید با داشتن چنین خدایی احساس کمبود کنیم

    خدایی که حتی وقتهایی که به یادش نبودیم او همواره مارا هدایت میکند ومراقبمون است

    خدایا شکرت بخاطر همه زندگیم پهنه فرصت ها و توانایی ها و داشته هام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زینب طاهری گفته:
    مدت عضویت: 1349 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به همه دوستان عزیز و سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    تغییرات داره برای من اتفاق می‌افته.معجزه های خداوند رو دارم به چشم میبینم.

    یک تغییر در زندگی من داره اتفاق می افته.

    سعی میکنم در مورد مسائلی که باعث ناراحتم شدن با کسی صحبت نکنم،سعی میکنم مسائل را از ابعاد دیگ ای نگاه کنم که حس خوبی بهم بده ،در مورد معجزاتی که برام اتفاق می افته با دیگران صحبت کنم.

    یعنی به این نتیجه رسیدم که به خدا بگی چی میخوای و بهش بسپاری برات انجام میده،خدای خوشگلم.ممنونم بخاطر همه چیز

    تغییر یک فرایند است و نباید متوقفش کنم.

    من دیروز عصبی و کلافه بودم و همش به این فکر میکردم الان اتفاقات بدی میفته برام اما،امروز حالم خوبه و از اون فرکانس بیرون اومدم و میدونم که اتفاقات خوبی برام نیفته.

    چقدر استاد در مورد نجواهای ذهنی قشنگ مثال میزنند،کلا استاد همه چیز رو وقتی می خوان توضیح بدن مثال میزنند و این باعث شده بیشتر تو ذهن من بمونه.چقدر کلام و لحن روانی دارند.چقدر وقتی در مورد خدا حرف میزنند محکم حرف میزنند،خدا هوای منو داره ،خدا پشتمه

    اصن مو به تن آدم سیخ میشه وقتی اینجوری در مورد خدا صحبت میکنند،خدایا عظمت و بزرگی خودت رو به من نشون بده،هر لحظه اینو به من یادآوری کن که تو قدرت محضی هیچ قدرتی بالاتر از تو نیست،خدایا ایمان من به خودت رو هرروز بیشتر و بیشتر کن.

    خدایا منو در هر لحظه هدایت کن به سمت بهترین ها.

    ایمانی مثل حضرت ابراهیم و مادر موسی به من بده.

    خدایا شکرت.

    در یازدهمین فایلی که از روز شمار زندگی من میگذره من تغیرات رو احساس می کنم،باورهای جدید رو که ساخته شدن احساس میکنم.

    خدایا شکرت

    مطمئنم در سی امین روز از این روزشمار تغییرات بیشتر شده.

    یادت نره زینب همه چیز رو جوری ببین که به تو احساس بهتری بده.

    امیدوارم همه حالشون خوب باشه احساس خوبی داشته باشن،خدارو تو هرلحظه بیشتر احساس کنند.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 859 روز

    11همین ردپاروزشمارزندگی من 1403/8/14 به نام خدا سلام به خدا.سلام به استادوعزیزای هدایت شده به سایت!استادقبلاتوی شرکتهایی که زیرمجموعه بایدبسازی شرکت کردیم. به قول شماپونزی ،نمیدونم یابیکس بی؟بلاخره وقتی کاری ازدستت نیادوقانونوبلد نیستی وعجول بودنشم چاشنیشه!خوب نه سرزنش ونه شماتت داره اشتباهیه که انجام دادیم!خونه روفروختیم که چندتاخونه کنیم!الان خداروشکرمیکنم خانه زیر60متردر4طبقه ونیم ساخته بودم فروختیم وگرنه توی همون محله ومنجلاب بودیم! ولی الان اگه کل حقوق بازنشستگی عزیزدلم نذرصاحب خونه شده!الان4ساله خانوادگی داریم قدمهای تکاملی برمیداریم وبرای شناخت خداوخودمون همه ی زندگیمون نذرصراط المستقیمِ!وازنوشروع کردیم. قبلن چشمم به اتفاقات بیرون بودشادباشم اونم برایک لحظه ولی الان اینوآموختم درونت شادباشدتازندگیت تافیهاخالدون آبادباشد!خداراسپاسگزارم حدودا5سال پیش باخواهرم یک واحدآپارتمان توی گلبهارمشهدخریده بودیم وپسرکوچکم بامن شریک بود3یا4تامستاجرتعویض شد. برای جابجایی هرکدام ازمستاجرها خواهرم ادااطفارمیاوردتااینکه گفتم :میخوام جهازعروسموبه این خانه بیارم ولی خونه اصلامناسب جهازبردن نبودبه زور3تاپسرم مخ اینوبکارگرفتن که دستی به سروصورت این خانه بدیم من ازاخلاقش که سرشارازمنتِ زیادچیزی نمیگفتم! بعضی خرج کردنهاروبه عهده نگرفت مثل آینه سرویس بهداشتی وزمان تخلیه خودشوشریک به آینه گرفته بود،منم خیلی شیک رفتم آینه روبرداشتم وبه پسرسومم گفته بودپول آینه رو هم دادم پسرم گفته نه آبجی جان خودمون خریدیم والان هم برداشتیم شرمنده اخلاقتم!توی کامنتهای دیگه فکرکنم توضیح دادم؛اینوگفتم:که برای فروش خانه بگم برج فروردین پسرم به مشهدمهاجرت کردخانه روتخلیه کردیم وبه چندتابنگاه سپردیم ولی به قول بنگاه دار،وخواهرم من دولت واقتصادخرابه مشتری میومدمیرفت!ومن هم ازاستادوهم ازقرآن شنیدم که شایدحق آنهاباشد!ولی احساساتی عمل نکردم!باز قرآن به من میگفت: خدا،دنیارابه6دوره آفرید!ومنم میگفتم برج شهریورمیشه6وبرج7شدکهدقیقاخانه6ماه تخلیه بود!همش احساس میکردم خان داداشم وساطت کرده معامله انجام شده!تااینکه یکم چک ولقددنیاروخوردم نمیدونم!؟ ویااینکه میگفتم :بدون اذن خداهیچ برگی ازدرخت نمی افتد!بانشانه هاجلومیرفتم ولی خواهرم متوجه نبود.عجله داشت بده اجاره منم میگفتم :الخیروفی ماوقع الان هروقت پول این آپارتمان به حسابم بنشینه خیره ،وامروزپول توحسابم اومده خیلی برامون خیرکرده!خان داداشم که به قول خواهرم فقط داداش منودرک میکنه! چرا؟چون شوهرخواهرم فوت کرده وبعدیک سال دختربرادرم فوت کرده دیگه خوشحالِ،ازاین درک کردنهای مرده پرستی توذات ایرانی بوده ونهضت ادامه دارد!ازبس که خواهرم مظلوم نماس!اول برای خرید قول دادیک مقداری کم پول نقدبده و45روزه کل پولوتسویه کنه +پول رهن که الان7ماهه گذشته جلوی داداشم قول دادوگریه کردبخداداداش من پول دارم اینهافکرمیکنندما،درمونده ایم!داداشم گفت: هیچ کس این فکرونکرده!پس سر45 روزتسویه کن فردابرین بنگاه گفتم یک چک بدین دوروزقبل خان داداشم گفت چک میدم فرداش پشیمون شدچک نداد!منم گفتم :شماقول میدی 45روزه تسویه کنه داداشم گفت: اگه ندادمن میدم که آخرداستان همینجورشدتاآخربخونین متوجه میشین!وتوی بنگاه موقع قولنامه بازهم پسرم گفت پولی که واریزکردین پول رهن روحساب کن آبجی. خواهرم گفت: نه اون رهن روچندروزدیگه میدم، منم گفتم خوب چندروزدیگه اشکال نداره!حدودایکماه گذشت پیام دادم که قولی که دادی یکماه ردشد محض یادآوری گفتم !ولی جواب ندادبعدچندروزبه خودش زنگزدم جواب ندادبه دختربزرگش زنگزدم پشت خطش بودم دیگه زنگ نزد.شبش پسربزرگم رفته بودخونشون زنگ زدیم کجایی بیاشام بخورولی به من الهام شده بودرفته خونه آبجی(اخه پسرهای من به این خواهرم ازبچگی آبجی صدامیکنن!)گفت :خونه آبجی شام هستم ،گفتم: بگوامروزهم به خودت وهم به دخترت زنگزدم جواب ندادی!دخترش خودشو زده کوچه علی چپ جواب نداده خودش گفته :نه آبجی گوشی من ازصبح تاشب دست این بچس!مثل(؟؟؟)دروغ میگه روبروت نشسته پشت تلفن به مخاطبش دروغ وپنهان کاری میکنه!آره منم سعی میکنم قبل ازانجام هرکاری باکسی درموردکارم صحبت نکنم!حالااین بچه ی کیه!؟نوه خواهربزرگم که ازنوزادیش تاالان 70٪زندگیشوخونه این خواهرم بوده واون ساعتی که من زنگزدم این بچه مدرسه بود!بلاخره قبل ازخریدخانه هروقت به من زنگ میزدبیابریم بدیم مستاجرداریم ضررمیکنیم!رواعصاب بود.پسراولم خنثی بودمیگفت بدین اجاره یک منبع درآمده!دومی میگفت به نظرمن بفروش ازش جداشو!سومی یک پاوایستاده بایدبفروشی هرسال یگ بامبولی ازخودش درمیاره!چهارمی هم راننده ی ون ازطرف شهرداری انتخاب شد آمده مشهدبراش فرغی نداره پول منوبدین خودتون باآبجی هرکاردوست داری بکن!یک مقداری داداش سومی برارهن وغیره دادوبقیش مونده وابجیم زنگ میزدمنم به پیام وتماس آبجیم جواب ندادم که بازمثل قبل ماگشنه ایم هیچی نداریم!ازاین طرف میگه مانون نداریم ازاینطرف بادخترهاش ودخترخواهرم میره ترکیه!منم به خاطر حالم واحساساتم براش دگرگون نشه جواب نمیدادم !حالادیروزخانم آمده محضریک لیست بنگاه نوشته که من اینقدررخرج خونه کردم!من که یک آن صداموبردم بالا که کی به توگفت:برای توالت فرنگی خرج کنی!؟به خواهرم گفتم :من پول نمیدم ازاول که خریدیم همینجوربوده!گفت موقع عروسی بنایی کردین!گفتم نخِر،پسربزرگم سریع به آبجی وبه پرسنل بنگاه همراه خواهرم بود.گفت1ماه ونیمه بین شما به همین صورت معامله انجام شده، ودراین6ماه که تخلیه بوده قبضهاوشارژبه عهده هردوطرف دیگه خواهرم دهانش روبست ومثل همیشه هی می غره بخورین مال بچه یتیمِ نمیخواستم جوابشوبدم چون خیلی دوستش دارم وهم کمک حالم بوده هم تومعامله ی دیگه سرهمه خواهربرادرهاروکلاه گذاشته بودبلاخره پرسنل بنگاه روبه دخالت نکردن دعوت کردیم پسرم حساب کردسندتنظیم شدو آماده ی امضاپسرم گفت چک بین بانکی رومشاهده کنم دید4میلیون کمه!خواهرم گفت الان واریزمیکنند.گفتم پول رهن 7ماهه بچم رفته پیام دادم جواب نمیدی،جلوداداش گفتی میدم توبنگاه به پسرم گفتی ازپول فروش خانه کم نکن چندروزدیگه میدم منم قبول کردم به یک پاواستادگفت:من نگفتم وهیچ قولی ندادمواصلاتوقولنامه قیدنکردن که پول رهنوالان بدم!مممممنننننمممممم ته دلم گفتم خوب!اینقدرپشت بچه‌ها وناموس مانفرین کردی وفحش وتهمت زدی یک دماری ازروزگارت دربیارم!به من میگن لیلا نه برگ چغندر!ازساعت8صبح تاساعت11روز13آبان مهلت 45 روزت تمام شده ساعت12حاضرشدی اینقدرعلاف کردی هوای به این گرمی الان قولنامه طبق قراردادفسخ میکنم و50 میلیون خسارت روازت میگیرمممممممم !گفت ندارمممممممرهن وبدم!به اون جوان که همراش بودگفتم:بروبهش بگوالان کل طلبم روازهرجامیخوای جورکن وگرنه خودش میدونه قولنامه فسخه!اونم (پسره)دست وپاشوگم کرد،ادای بنگاه داری وچرت وپرت! هم آمددست پسرموگرفت کشیدکنار،رفتم جلو سینه سپرکردم گفتم:پسرجان همه کاره وامضاکننده منم درگوش پسرم هیچ حرفی نزززززززززننننننن دست پسرموگرفتم گفتم بریم بیرون!خواهرم به خودش بی احترامی کردبذاربرم دورفلکه ببینم !!!!!!!!پسرم ازاین رفتاروگفتارآبجیش خیلی ناراحت شد!اگه پسرسومیم میبودحتماکتکش میزدبااینکه خواهرم به خودش بی اخترامی کرد!من گفتم من نمیدونم ازهرجاحالایک عالمه خودش و2تادخترش طلاوزمین دارن ولی اصلانگفتم ازطلاهای دستت بفروش که نگه خواهرم حسودیش میکنه!آمدبیرون پسرمنم زودناراحت میشه گفت :شمادوتاهروقت حساب کتاب کردیدمنوصدابزنید!یک وقت دیدم دخترخواهربزرگم که بااین خاله خییییلللللللیییییییی انیس ومونس همدیگرن که حتی دخترخواهرم همین اواخرخانه مادرش رفت وآمدنداشت ولی ازخانه خاله جان جدانمیشه،به پسرم زنگزدکه پسرخاله نصف پول رهن روالان ونصف ساعت12شب من نمیشنیدم فقط به پسرم اشاره میکردم فقط نقدوهیچ وساطتی نکن!پسرم گفت: باشه به مامان بگم!گفتم چی گفت؟ جریان روشنیدم سریع زنگزدم دخترخواهرم گفت :خاله ازاول من بین شمادخالت نکردم!گفتم الان توروقاطططططططیییییی کردخاله جانت،برام مدل واریزی توضیح دادنصف الان، نصف 12شب به بعدولی من میدونستم خواهرمن شیشه نرمش زیاده!گفتم برام عزیزی ولی ممممممننننننن پولمونقدمیخوام وگرنه حق فسخ بامنه!آقادخترخواهره به خودش افتادکه باشه الان همه پولتومیدم گفتم :سریع که محضرداره تعطیل میکنه!ودیدم خان داداشم هی زنگ میزنه ولی اصلاموقعیت صحبت باداداشم نبودبادخترخواهرم خیییییللللیییییی راحتیم که یکم صداموبلندکردم جواب داداشمُ ندادم گفتم حالم خوب نبود جایزنیست صحبت کنم ،دیدم10 میلیون اومدتوحسابم هردوتاشون پول واریزکردن به پسرم پیام رونشون دادم گفت10میلیون واریزشده خواهرم زنگزدکه به مامانت بگوبیاد،رفتیم امضاکردم تمام وبنگاه هم تسویه کردم، قولنامه روگرفتم آمدم.به پسرم گفتم 6میلیون اضافه روبروبراآبجی بریزاینم ازروی خونسردی شب براش بریزه دخترش زنگزده که میخوام چیزی بخرم پول ندارم همون اضافه ی پول روواریز کن!اونم نقشه بود چون من خواهرم ودخترهاشوازرگ وریشه میشناسم!حالااینوبگم درمسیررفت دست وپام میلرزیدکه باپسربزرگم برم!چراچون که رانندگیش زیرصفرولی اول که سوارشدم گفتم:میدونی مراچطوربرسونی؟گفت مامان جان حالابشین دست فرمونوببین الهی شکرتاگلبهاربه یادشب کاروان عروس کشون پسرکوچکم آهنگ گذاشت اونقدردوتایی توماشین رقصیدیم وگریه کردم چه شب به یادماندنی بود

    الهی قسمت همه ی پدرمادرهابشه ودرمسیربرگشت هم خوب تامشهدرقصیدیم پسرم میگفت پلیس ببینه جلوماشینومیگیره! گفتم دهانمنوبومیکنه آزادمون میکنه ولی تاشب برای خواهرم یکم ناراحت بودم وغصه میخوردم،ولی بچه هاگفتن غمگین نباش45روزمهلت دادی میخواست تاامروزصبح پولو مهیاکنه!باید این اتفاقهابین شمامی افتادتاخوب ازهم جداشین بازدخترخواهرم میگفت:شمادوتاخواهرآرام باشین من پولوبرات میریزم که رابطه شماخراب نشه باخودم گفتم :بایدخدامارواینجوری جدامیکردوبابت این اتفاقها خوشحالم ولی خواهرم رونمیتونم ازیادببرم خیلی هم منفی است ازاخباروگزارش5که دزدوپلیس وکشت وکشتاریک روزجانمیندازه وباآب وتاب تعریف میکنه ازروزی که جداشدیم خانه تکانی ذهن رودیدم شرکت کردم وروزشماروکه چندماهه دیدم بلدنبودم شرکت کنم چون من باخدامحرم نبودم !والان یادگرفتم شرکت میکنم اینهاهمش موهبت الهی است!وروخودم کارمیکنم که خیلی به خواهرم فکرنکنم وتوجه به زندگی دلسردش نکنم!به امیدزندگی شیرین تر وشریک بودن باخدا الان ازقفس رهاشده ام براتون آرزوی موفقیت دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    پونه گفته:
    مدت عضویت: 1164 روز

    سلام به انسانهای خوشبخت سایت عباسمنش.

    میگویم خوشبخت چون من خودم این خوشبختی رو با آموزشهای استاد تجربه کردم .چرا؟چون وقتی یک عمر احساس گناه و عذاب وجدان داشته باشی بابت اینکه واااای چقدر نماز قضا دارم،واااای روزه….واااای حجاب …واااای موسیقی…..چطور میخای احساس خوشبختی کنی؟

    منی که در خانواده ای مذهبی بودم .خانواده ای که به گونه ای مرا تربیت کرده بودند که فکر میکردم با برداشتن چادرم دیگر حجاب ندارم و خدای مجازاتگر که یک تار مو را نمیبخشد ،چگونه مرا سر پل صراط خواهد بخشید.

    به من آموخته بودند که پیامبر هرگز قهقهه نمیزد ،تبسم میکرد…پس بلند نخند.

    به من آموخته بودند که رقص و موسیقی حرامه و بچه ای که عاشق عروسی و مجالس شاده ، باید وقتی به این مجالس دعوت میشدند و اثری از موسیقی و رقص میدیدند ،آن مجلس را ترک میکردند حتی اگر مجلس نزدیکترین خویشاوندان بود.

    یادمه مادرم میگفت :هر وقت برای من کارت عروسی میارن انگار کارت دعوت به عزا آوردند چون میترسم برم و با آهنگو رقص مواجه بشم.

    و من در همچین خانواده ای آموختم که اسلام دین عزا و مخالف با شادی و رقص و خنده است.و خدایی مجازاتگر با یک چوب بالای سر ماست که تا خطا کردیم محکم چنان بزند که تمام عمر آثارش در زندگیمون بمونه.

    همیشه هم در زمان نوجوانی دنبال آیات قرآن بودم و این آیات رو پیدا میکردم و به خانواده نشون میدادم و میگفتم اسلام اینو نگفته ،پس چرا شما اینطور عمل میکنید ؟

    اونها همیشه پاسخ میدادند تو نمیفهمی ،ما نمیفهمیم ،قرآن تفسیر و شرح نزول داره .قرآن هفت بطن داره که ما با یه ترجمه ساده نمیتونیم پی به معانی آیات ببریم.باید احادیث و روایات رو هم در نظر بگیریم.اسلام یعنی تسلیم یعنی دستوراتش چون و چرا نداره.

    ومن ازدواج کردم با خانواده ای غیر مذهبی .

    چادرم را به خاطر پذیرفته شدن در این خانواده برداشتم ،مجبور بودم زمانهایی آرایش کنم ،به مجالس همراه سازو آواز بروم و شانه های من همیشه سنگین بود از احساس گناه.

    استاد شما با آگاهیهاتون قرآنی دگر برای من نوشتید ،دینی دگر به من نشان دادید،خدای دگری ساختید که جز مهربانی کاری بلد نیست ،انسانیت آموختید و خدا میدونه که منو سبکبال کردید که از اون سبکبالی به بعد تونستم بیندیشم ،زندگی کنم.

    با شاد بودنه که آدم احساس خوب پیدا میکنه و این احساس خوب =اتفاقات خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ساناز نوری زاده گفته:
    مدت عضویت: 1278 روز

    به نام خدای وهاب و رزاق و هدایت کننده ام

    روز شمار تحول زندگی من روز یازدهم از فصل اول

    سلام خدمت استاد عباسمنش جان و استاد شایسته جان و دوستان هم فرکانسی ام

    بریم سراغ نشانه ها و نعمت های پروردگارم:

    خدایا شکرت بابت ناهار کباب بال مرغ خوشمزه و شام عدس پلو با تابه کبابی و سالاد خوشمزه و رایگانی ک خوردم و لذت بردم

    خدایا شکرت بابت اینکه یک کیلو قارچ سفارش دادم از خواهرشوهر آبجیم فقط کیلویی 90 تومن نصف قیمت بازار اینا هدایت و نعمت نیست پس چیه؟خدایا شکرت

    خدایا شکرت ک چقدر رفتار دوستام باهام عوض و خوب شده بهم پیام داده دوستم که حتما بیاییا برا تولدم حتی بخاطر من اون تاریخی ک من میتونستم برم رو رزرو کرده خدایا شکرت

    خدایا شکرت بابت اینکه مادرم سس خرید و خوردم و لذت بردم اونم با تخفیف سس بزرگ 105 تومن خدایا شکرت

    خدایا شکرت بابت تمام مشتری هایی که امروز برا پودر زعفران فرستادی

    خدایا شکرت ک چن تا استوری ب پیج جدید کاریم گذاشتم هرروز ب دنبال ی بهبود و قدم کوچیکم

    خدایا شکرت بابت اینکه دیروز ی خانمی زنگ زده بودو گفت فردا میخواد پودر زعفران ببرم واسش به میدون فرهنگ دوستم منو برد و 9 بسته فروختم 200 تومن دریافت کردم به راحتی

    چون دختر عمشو فرستاده بود وقتی بسته ها به دستش رسیده بود بهم زنگ زد انقدر تشکر کرد خدای من جنس مشتری هام داره عوض میشه من از وقتی دارم خیلی روی خودم جدی کار میکنم

    اون خانم بهم گفت خیلی ممنون لطف کردی سپاسگزارم به زحمت افتادی آوردی خیلی عالین من 100 تای دیگه حتما سفارش میدم خدای من داری منو ب کجا میبری این همه آدما و مشتری های خوبی برام میفرستی خدایا شکرت

    منم بهش گفتم اگه میشه تو پیام بگید اگه راضی بودید من بذارم پیجم اونم قبول کرد گفت باز نکردم استفاده کنم ولی از بسته بندی و بوش مشخصه با کیفیته ببین حتی استفاده نکرده این حرفو میزنه خدایا شکرت بلافاصله‌ بهم این پیامو فرستادن

    (سلام عزیزم بسته هام به دستم رسید ممنون از لطفتون واقعا  بی نظیره خدا به رزق تون برکت بده)

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت بابت اینکه ی خانم ب گوشی مامانم زنگ زد ک همیشه ازم پودر زعفران می‌خره 10 تا سفارش داد 150 تومن دریافت کردم

    خدایا شکرت بابت بستنی خوشمزه با طعم جدید و متفاوت بیسکویتی دوستم برام خرید و خوردم و لذت بردم

    خدایا شکرت ک ی مشتری زنگ زد و گفت ک من از شهرستان اومدم و 100 بسته ب ازای یک میلیون و پونصد تومن سفارش داد

    خدایا شکرت ک 10 بسته پودر زعفران ک دامادمون برا مغازش برده بود فروخته بود و 10 تای دیگه سفارش داد خدایا شکرت

    خدایا شکرت ک 7 بسته جاری خواهرم پودر زعفران سفارش داد و رفتم ب خونه خواهرم و بهش دادم پودرارو

    خدایا شکرت ک خواهرم کیف کادو برا تولد دوستم بهم هدیه داد ک کادوی دوستم رو داخل اون بذارم

    خدایا شکرت ک خواهرم دارچین و نعناع و ورق فویل برامون داد

    خدایا شکرت ک کارای اداری ک مادرم این مدته میرفت حل شد

    خدایا شکرت بابت سلامتی و حال خوبم ودرآمدخوبم

    خدایا شکرت ک 340 تومن خواهرم ک دو روز پیش حساب کرده بود خریدای من رو بهش دادم

    من خیلی خوش حسابم و از این اخلاقم خیلی خوشم میاد

    خدایا شکرت ک خواسته ماشین تیبا در وجودم شکل گرفت

    و اما بریم سراغ آگاهی های فایل قشنگ امروزم:

    استاد عزیزم چقدر منطق آوردین برای باورهای محدود من ک بهم گفتن غمگین باش غم خوبه خدا غمو دوس داره سنگین باش نخند گناهه که شاد باشی چون تو قرآن اومده باید غمگین باشی

    محرم میشه عاشورا میشه اصلا نباید بخندی اگه بخندی خدا بدش میاد و بلا سرت میاد تو روزای وفات باید گریه کنی و آهنگ گوش ندی خیلی وقته این افکاری که تو عاشورا باید غمگین باشی ب سراغم نمیاد

    و واسم بی معنی میاد رفتارهای 99 درصد جامعه

    خدای من از نوحه ها نگم برات که چقدر افکار و ورودی های منفی رو وارد ذهن میکنه همش ناله و گریه و احساس بد

    من از بچگی بر خلاف باور پدرم اصلا نوحه گوش نمیکردم و اصلا هیج احساسی نسبت بهش نداشتم

    تو شهر ما اردبیل ک اسمشو گذاشتن پایتخت حسینیت یکم فکر کن کدوم یکی از اونایی که میرن سراغ هیئت و نوحه گوش دادن و مسجد برای عزاداری ک حاجت بگیرن کدومشون نتیجه گرفتن؟فقط شرک ورزیدن نتیجه شرک ب خدا چی میشه؟رسیدن ب خواسته میشه؟؟!!!!

    پدر من خیلی باورهای مذهبی داره ک غم خوبه ب عزاداری علاقه داره حتی سرشو با قمه میزنه هرسال عاشورا میدونی آخرش چیشد؟

    مریض شد پدرم افسردگی دارن و با داروها حالشو یکم کنترل میکنه

    ببین این عزاداری و نوحه و همش ورودی های منفی چه بلایی سر آدم میاره؟

    خدارو شکر میکنم ک پدرم از حالت قبلی خیلی بهتره از وقتی ک نوحه گوش نمیده

    همه چی ب ورودی های ذهن ربط داره

    قانون جذب میگه:

    احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب

    احساس بد  مساوی است با اتفاقات بد

    حالا استاد اومدن این قانون رو تو قرآن پیدا کردند دقیقا برعکس حرفهایی ک همه ما شنیدیم ک غم خوبه و خدا غمو دوس داره

    ببین چقدر باورهای ما ایراد داره ک وقتی زیاد میخندیم فکر می‌کنیم چون زیاد خندیدیم بلا سرمون میاد

    ببین چقدر باورهای ما ایراد داره که وقتی غمگینیم میگیم چقدر بچه خوبی شدیم خدا خوشش میاد

    من هنوزم ک تو این مسیرم بعضی وقتا گریه میکنم و ته ذهنم فکر میکنم خدا رحمش میاد به من و دیگه اتفاق خوبی میفته چون اشک ریختم

    ببین چقدر باید باوراتو درست کنی ساناز

    وقتی کسی فوت میکنه و میریم مجلس اونجا ب صاحب مجلس نگاه می‌کنیم و حس دلسوزی می‌کنیم و گریه می‌کنیم و نباید اونحا شاد باشیم و بخندیم اکه بخندیم اون بلا هم سر ما میاد

    اینا چه باورهای مزخرفیه

    ک نسل در نسل به ما گفتن خدای من

    تو قرآن ریشه حزن رو استاد جان بررسی کردند و دیدن که با لای نفی اومدن و اونجاهایی ک با لای نفی نیومده وقتی معنی میکنی معنی غمگین نباش رو میده

    خداوند همش میگه مؤمنان واقعی ن ترسی دارند و ن غمی

    خداوند همش میگه هر کس از هدایت الله پیروی کنه نه غمگین میشه و نه می‌ترسه

    پس چیشد؟میگفتن تو قرآن اومده غمگین باشید

    کل قرآن قانون جذبه احساس خوب اتفاقات خوبه

    دقیقا برعکس چیزایی ک شنیدیم و البته باور کردیم

    و خداوند همش غم و ناراحتی و احساس بد رو از پیامبر و مادر موسی و حضرت مریم و…داره دور میکنه

    نتیجه ایمان احساس خوبه احساس آرامشه

    نتیجه بی ایمانی احساس بده احساس ترسه

    ما اگه ب خدا ایمان و باور داشته باشیم نمی‌ترسیم و غمگین نمیشیم

    ما اگه ب خدا ایمان و باور نداشته باشیم

    می ترسیم و غمگین میشیم

    اگه در مورد یک موضوعی ترس و غم داشته باشی اون موضوع برات اتفاق میفته

    مثل داستان حضرت یعقوب

    مثل داستان جنگ پیامبر

    مهم نیست پیامبری یا هر کسی هستی اگر ایمانتو از دست بدی اگر غم و ترس داشته باشی شکست میخوری اتفاق بدی رو تجربه میکنی

    یعنی این احساس خوب مهم ترین احساسه

    هیج کسی نیست ک بگه من غمگین نمیشم ما انسانیم و عواطف انسانی دارم مهم اینه ک تو اون احساس غم نمونیم

    و اگه غمگین شدم بخاطر ی اتفاقی خودمو سرزنش نکنم ک وای غمگین شدم اتفاق بدی میفته نه اگه تو این احساس و فرکانس بمونی و ادامه بدی و نیایی ازش بیرون آره اتفاق بدی میفته

    و این باور رو بریزیم دور ک ما چون مسلمانیم ب بهشت میریم و هر چی هم پدرانمون بهمون گفتن درسته نه هر کسی با هر دینی ک باشه ب خدا ایمان بیاره از هدایتش پیروی کنه نه غمی داره و نه ترسی به به چه منطق زیبایی

    قسمتی از کامنت زیبای ساحل عزیز

    (خداوند  به پیامبر میگه به خاطر رفتار اونها، به خاطر مکر اون ها، به خاطر نیرنگ اونها، احساست رو خراب نکن، غم نداشته باش، ناراحت نباش، خودتو درگیر نکن، اگه خودتو درگیر اون موضوعات بکنی اتفاقات نامناسب بیشتری برات به وجود میاد

    پس یاد بگیرم توی زندگیم اگه دیدم برام توطئه‌چینی میکنن، نیرنگ میکنن، دسیسه میکنن، پشت سرم غیبت میکنن، یا حرف های بد میزنن، اصلاً نگران نباشم، خودمو باهاشون درگیر نکنم

    اگه نگران نباشم بهم آسیبی نمیرسه

    اگه ایمان داشته باشم و بگم خداوند از من محافظت میکنه و باهاشون درگیر نشم، همه چیز عالی میشه و به نفع من رخ میده)

    از هرچی بترسی سرت میاد مثل حضرت یعقوب

    هیچوقت درد و دل نکن ک احساسش بده و اتفاقات بدی میفته

    و تمرین کن ک هیچ چیز نتونه تورو ناراحت کنه

    ایمان بساز باور بساز ساناز واسه خودت

    اگر جایی هم غمگین شدی سعی کن احساستو خوب کنی در مورد اتفاق بد با کسی صحبت نکنی تمرکزت فقط رو زیبایی ها باشه

    غم و ترس و نجوا فقط از سوی شیطانه

    احساس خوب و آرامش از سوی خداست

    نجواهای که حالتو بد میکنه باور نکن نجوا ازسوی شیطانه

    هر احساسی ک خوبه از سوی خداست

    هر احساسی ک بده از سوی شیطانه

    اگه روی باورات کار نکنی این احساس بد و نجواها بیشتر میشه و بیشتر ناامیدت میکنه

    ولی وقتی رو باورات کار میکنی تو ایمانی میسازی ک احساس خوب و آرامشی از جنس خدا برات میاره و کارایی میکنی پا رو ترسایی میذاری ک قبلا با اون باورهای محدودکننده ات واست توهم بود

    ی اتفاق ب ظاهر بدی ک رخ میده اون فکرای منفی و نجواها ک میاد رو اگر بتونیم کنترل کنیم ب سمت مثبت ما کل زندگیمونو بردیم

    ذهن ب بدترین اتفاق ممکن فکر میکنه

    ذهن جایگاه شیطانه

    قلب جایگاه خداونده

    خدایا ازت میخوام ک این آگاهی هارو در عمل بتونم استفاده کنم

    در پناه الله یکتا شاد وسالم وثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: