این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-29 02:36:522024-11-08 04:54:02live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
734نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چندماه پیش به خودم زمان داده بودم ک شروع کنم به خوندن،وقتی به حدی رسیدم ک احساس کنم امادگی دارم،برم موسسه ثبت نام کنم
چند روز پیش از خودم پرسیدم ندا مگه رو باور فراوانی کار نمیکنی؟مگه نمیگی ترمزه بزرگتو میشناسی؟ خب چه رفتارایی از تو تغییر کرده؟؟
دیدم خیلی جاها دارم تحسین میکنم
خیلی جاها نتایج مالیه بقیرو تایید میکنم
ولی هنوززززر خیلی جاها یواش سرمو میندازم پایین و از موقعیتی ک باید از باور فراوانی استفاده کنم،در میرم تا روبرو نشم تا زحمت نکشم برم توی دل ترس از باور کمبود و نشون دادنه ایمانم
از خودم پرسیدم واقعا زمان دادی به خودت ک خودت به تنهایی زبان بخونی تا اماده بشی،یا بخاطر یه ترم بالاتر افتادن و هزینه ی الکی برای یه ترم ندادن،تصمیم گرفتی ؟؟
اره من بخاطره اینک ی ترم الکی پول ندم،داشتم به زور خودمو مجاب میکردم زبان بخونم
در عین حال که میدونستم من با موسسه رفتن و داشتن استاد ،بهتر پیش روی میروم
و این ایده ی قابل اجرا که برای پروسسه ی مهاجرت،بهم الهام شده بود رو به تعویق یا نامرتب انجام میدادم
همون لحظه دست خودمو گرفتمو بردم موسسه ،ثبت نام کردم
گفتم حالا هم به زبانت کمک کردی،هم باعث شدی یه موسسه ،یک استاد و کلی دسته دیگ خداوند در جهان با همین اقدامت،توسعه پیدا کنن
با همین یک قدم از سمت تو
بیشتر ک عمیق شدم ،گفتم چطور از جهان توقع ثروت و فراوانی داری،وقتی خودت برای یک کلاس،دو دوتا چهارتا میکنی ک بری؟؟
پول کلاس توی حسابم بود ولی نمیخواستم برم ثبت نام که چرا؟ چون حیف پولم نیس ک ی ترم پول بدم وقتی خودم میتونم بخونم؟دختر تو اگه بخون بودی تا اللن باید تموم شده بود
چون طبق باورهای مزخرف قبلم،پولتو نگه دار شاید جای دیگ بازم باشه
ووایی از خودم حرصم میگیره یاد رفتارای متناقض با باورهایی ک میدونم چقدر کارسازه برام،میفتم
مورده بعدی ک این روزها برام اتفاق افتاده،چندماه قبل من از خدا این خواسترو داشتم که کمکم کنه متمرکز شم روی خودم
بتونم بهتر تمرکزم رو بزارم روی خودم
و در مقابل ،یه شاگردی دارم ک کم کم شد یکی از دوستای خوبم
این به موجب محبتا و لطفای بی حسابش بود
از تک تکه کارا و رفتاراش خیرو برکت و لطفه خدا ،برای من جاری بود
ولی تایم زیادی به بطالت میگذشت
از بیکاری،بین کلاسام میرفتیم کافه ورستوران و خرید لباسو …
یه جوری ک این رفتارام تویوجودم منو کلافه میکرد..
مسائلی هم پیش میومد و من ورودیایی از مسائل خوبوبد دوستم داشتم
در واقع میل قلبیم این بود که همه تمرکزم روی خودم باشه حتی نخوام مسائل نهتنها این دوسته خوبمو،بلکه حتی پارتنرمو بشنوم
احساس میکردم احتیاج دارم برم توی وجوده خودمو با خودم زندگی کنم ببینم این دختر،کجای باوراشه
تا تقریبا این دو سه هفته ی اخیر..
رفتار دوستم بهطرز عجیبی عوض شد
نمیدونم دلیلش چیه!اولش فک میکردم من باعثه ناراحتیشم
تا جایی ک میشد تلاش کردم خودمو زیر سوال نبرم
ولی در عین حال،سه بار تلاش کردم که حالشو بپرسم
واون خیلی با مقاومت زیاد،هیچی نگفتو میگفت خوبم
در صورتی ک من سنگینیو از وجودش حس میکردم
ندای قبل ،نه تنها احساس مسئولیت برای حال این بزرگوار میکرد بلکه با زور و تقلا دنبال دلیل این رفتارا و زدن برچسب به خودش بودو خودشو مقصر میدونست
در ضمن ،برای جبران همه لطفا و کادوهای این دوست هم که شده،برای تایید گرفتن از این دوست ک بعدا نگه ندا چقد بی معرفته حتی حالمو نپرسیده،چه کارها ک نمیکرد..
ندای امروز،یاد گرفته که در حد اعتدال زندگی کنه
من سه بار تلاش کردم حال دوسته مهربونتر از مهربونمو بپرسم
اما خودش دوس نداره حرف بزنه
من اصله خودمو زیر سوال نمیبرم و برای تایید گرفتن از کسی ،خودمو اون خدای درونمواون ارزشه وجودیمو زیر پای کسی نمیذارم،به ظاهر خودخواهیه و غروره ولی نه،من تلاشمو بدون اذیت کردنه خودم کردم
من نمیتونم ادمهارو مجبور به کاری کنم
و بهخودم یاداوری میکنم که ندا تو تعهد دادی به خودت،که راجب این اگاهی ها با کسی حرف نزنی پس دنبال این راه نباش ک بخوای دلیل ناراحتیه دوستتو بدونی تا بتونی کمکش کنی
حتی اگه ازتوام ناراحته،باید اونقدر بزرگو قوی باشه ک راجبش بعد از سه بار تلاشه تو حرف بزنه واگع نمیزنه و همچنان داره سنگینو عجیب رفتار میکنه،مشکله تو نیس و چه خوب ک اصلا تو با ادمهایی مراوده داشته باشی ک حرف زدن و شجاعت در حرف زدن و حل کردنه مسائل داشته باشن تا اینک بخوان مدلشونو عوض کنن
میرسم به این حرف استاد،که ادمها در مدارهای مختلفن
اگه هم مدار باشین،کنارهمین
اگه نه،خیلی راحت جدا میشین
من قضاوتی ندارم ک کدوممون بالاتر یا پایین رفتیم ولی رهام نسبت به این دوستی
هنوزم میاد سر کلاسا و تمرین داریم
ولی دیگ اون وقت گذرونیا رو نداریم
و میبینم چقد به خواسته ای ک قبلا داشتم نزدیک تر شدم
بیشتر وقتمو تنها هستم
پیاده رویها بیشتر رویفایلا متمرکز میشم تا اینک بخوام حرف بزنم
دیگ گوش شنوا نیسم برای مسایل بقیه
و برای اینک این ذهن نخواد تلاش کنه و منو زیر سوال ببره که حتما تو مقصری یا ایرادی در تو هست یا نگرانم کنه برای این حال دوستم ک چش شده ،فقط هروز رفتارها و کارهای خوبه دوستمو مرور میکنم و شکر میکنم
تمرکز میکنم روی ویژگیهای خوبش و بیاد میارم ک کجاها،خدا از طریق این فرشته،بهم لطف کرده
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستانم توی این سایت که از همینجا میگم عاشقتونم
این فایل برای من بود، خدا باعث شد تا این فایلو بعد 5 سال، امروز بخواید بذاریدش روی سایت تا من ببینمش و ایمانم قوی تر بشه؛
راجع به قسمتی که گفتید ممکنه یک دوره تنها بشید، من دقیقا توی این نقطه هستم
من اصلا آدم برونگرایی نیستم و خیلی کم ارتباط میگیرم برای همین کلا چند تا دوست که باهم وقت بگذرونیم دارم
با یکیشون هم خیلی صمیمی بودم
ایشون بواسطه رابطه چندین ساله ای که داریم، خیلی بهم وابستست و هر چند وقت یک بار میاد میگه هنوزم دوستیم؟ (که از کمبود احساس لیاقتشه)
منم خب قبلا خیلی آدم حامی و حمایت گری بودم و بهترین مشاوره هارو میدادم بهش توی همه زمینه ها، خلاصه این خوشیاشو با افراد دیگه میگذروند و وقتی از طرف اون آدما طرد میشد، سفره دلشو برام باز میکرد و منم کلی بهش دلداری میدادم و…
ولی از یک جا دیگه نخواستم از کسی حمایت کنم، نخواستم سنگ صبور بقیه باشم و برای همین کم کم مواقعی که افراد میخواستن باهام درمورد غم و غصه هاشون صحبت کنن، یا سریع بحثو عوض میکردم یا فقط گوش میدادم و هیچ تاییدی نمی کردم
حتی یک دفعه که تو ماشین بودم و این فرد صحبت میکرد، هیچکدوم ازین روشا جواب نمیداد و مجبور شدم وقتی ماشین رفت روی سرعت گیر، تظاهر کنم که سرم به سقف ماشین خورده
خلاصه من کم کم از این فرد دور شدم
جالبه که با دوستای قدیمی دیگه هم کلا ارتباطم قطع شده، اصلا نمی بینمشون
اما این فرد به دلیل نزدیک بودن، هنوز باهام بود ولی خب خیلی کم همو می دیدیم، شاید ماهی یک بار میرفتیم بیرون
و توی تمام اون ملاقات ها هم این فرد بهم میگفت که چرا دیگه مثل قبل نیستی و…
خلاصه دیشب ساعت 12 شب این فرد اومد و سر یک بحث خیلی مسخره باهام بحث کرد و از پیامای من یک برداشت اشتباه کرد و کلا باهام قطع ارتباط کرد؛
و این برای من یک نشونه بود، این فرد تقریبا نزدیک ترین فرد بهم بود و دوستیمون بیش از ده سال طول داشت و یجورایی سختم بود که کلا باهاش قطع ارتباط کنم،
منم این دغدغه که باید با این فرد قطع ارتباط کنمو داشتم ولی جرئت انجامشو نداشتم
و بالاخره خود این فرد که اینقدر بهم وابسته بود، به یک دلیل خیلی مسخره باهام قطع ارتباط کرد
تقریبا الان هیچ دوست نزدیکی ندارم
و افراد جدیدیو می بینم که فقط باهم لذت می بریم، مثلا من میرم بیرون تنهایی و یک دوست یهو پیداش میشه و باهم درمورد بحثایی که دوست داریم صحبت می کنیم و لذت می بریم
و من منتظر افراد جدید و همفرکانسم هستم و خدارو بابت این قوانین دقیق و هدایتش شکر
یادمه سال قبل تجسم میکردم و در خیالم می پروراندم که امسال و سال بعد آنقدر سفارش دریافت میکنم که از آماده کردن سفارش های مشتریان عزیز و با برکتم خسته میشم و این اتفاق سال قبل کمی و امسال که داره معجزه میشه – حالا بماند که ترمز ذهنی ام رو تازگیا پیدا کردم که:«بابا چرا باید خسته بشی ؟از خدا بخواه و البته شایستگی داشتن همراه و همکار خوب رو درونت ایجاد کن که سفارشات مثلاً دو یا سه برابر بشن و به بهترین شکل ممکن ،راهی که خدا برات هموار خواهد کرد.پس از این هم راحت تر بدست میاری و به راحت ترین شکل ، – و دلیل اینکه مدتهاست کامنت نگذاشتم همین سفارشات زیاد همکاران عزیزم هست و با این فروش زیاد هم در امدم زیاد شده ،هم راحت خرج میکنم و هم دلیل اتفاقات رو میفهمم و اینکه تداوم و استمرار در هر عملی باعث رشد و گسترش من و جهان در حال توسعه میشه_
سپاسگزارم از خدای وهابم که قوانین رو خیلی بهتر میفهمم.
من سپاسگزارم از استاد عزیزم و خدای وهابم که زندگی من و همسرم را واقعا از تکرار و روزمرگی در آورده و داره روز به روز بیشتر و بهتر از قبل در مسیر درست هدایتم میکنه و این جمله ی «انا علینا للهدی»چقدر دقیقه و درست و صد البته که باید اجازه ی هدایت رو به خدا بدهیم،
با سپاسگزاری
با دیدن نعمتها
با تلاشهای ذهنی
با تلاشهای درست عملی(الذین آمنو و عمل الصالحات)
با احساس خوب که نتیجه اش اتفاقات خوبه
و
و
و
.
.
درک بیشتر قوانین و عمل به آنها
و تکرار
و تکرار
و تکرار
و
و…
خیلی خوشحالم
از این آگاهی های ناب
از این حس و حال خوب
از این سایت الهی
از این نوع زیستن
از این نوع نگرش
استاد عزیزم سپاسگزارم و در پناه مهر بی پایان خداوند باشید.
به نام خدایی که رحمتش بی اندازه است و مهربانی اش همیشگی
استاد جان و بانو شایسته عزیزم سلام
بهترین دوستانم سلام
صبح که فایل رو روی سایت دیدم همون وقت دانلود کردم..فایلی بود که من لازم داشتم
استاد،خدا شما را هدایت کرد که به درخواست ما پاسخ بدید و چه خوب خدایی داریم
استاد من دقیقا فکر میکردم برای تجسم فقط باید برم ی جای ساکت با یک موسیقی خاص و به عنوان اول شخص خودم رو در موقعیتی ببینم که میخوام
من فکر میکردم که تجسم فقط برای خواسته هامون و اهداف و رویاهامونه من اصلا نمیدونستم من هر لحظه دارم تجسم میکنم نه چشم بسته که با چشم باز و افکارم
شما یکبار دیگه قانون رو آسان کردید…
ما برای هر لحظه باید خوش بین باشیم،قانون احساس خوب رو عمل کنیم و منتظر اتفاقات خوب باشیم
چون ذهن به طور غریزی از کاه کوه میسازه و کلی نگرانی استرس میاره وقتی سعی کنیم مسائل رو کوچک و قابل حل بدونیم ،دیگه اجازه نمیدیم ذهن خیلی منفی بافی کنه و چون منتظر اتفاق بدی نیستیم،اتفاق بدی به سمتمون نمیاد
برای عمل کردن به قانون نیاز به کار عجیب غریبی نداریم،با برداشتن همین قدمهای کوچک ولی مستمر میتونیم دنیایی رو واسه خودمون خلق کنیم که لایقش هستیم..بهترین الگوی من تو همه ی جنبه های زندگی ام فقط شمایید به واسطه ی هجرت شما از مدار بندرعباس و اون خونه سیمانی و….به مدار فلوریدای امریکا و تمپا و پارادایس و عزیز دلتون
نووووووش جانتون
با این فایل چقدر تجسم کردن برای من ساده و آسان شد..
مثلا باید حواسم باشه وقتی میخوام برم جایی تو ذهنم دارم چیا میگم؟؟ این یعنی توجه و این یعنی فرکانس و حتما از اصل همان فرکانس، پاسخ رو دریافت میکنم..
واااای استاد خدا خیرتون بده که قوانین رو اینقدر ساده و روان و قابل فهم توضیح میدید..
من دیگه از امروز خیلی بهتر میدونم که باید چطور تجسم کنم و خدارا برای این روزی سپاسگزارم
استاد جان وقتی اون قسمت فایل که گفتید دیگه از تو جمع دوستانتون لذت نمیبردید کسانیکه کلی با هم خوش بودید،و این یعنی مدار شما تغییر کرده ،به همسرم گفتم ما هم خیلی وقته دیگه حتی نزدیکانمون بهمون زنگ نمیزنن ،سراغی نمیگیرن،و ما واقعا راحتیم و خوشحال..هم از وقتمون بهتر استفاده میکنیم و روی خودمون که بزرگترین سرمایه گذاری است کار میکنیم و هم جهان کمک میکنه که ورودی های نامناسب کمتر وارد ذهنمون بشه..این از لطف خدا و عمل کردن ما به قوانین است..این نتیجه بزرگیه..
دیشب دختر عموم که خیییلی قبلا با هم صمیمی بودیم رو منزل خواهرم دیدم،اصلا نمیتونستم مثل قبل باشون ارتباط بگیرم..رفتم تو اتاق که از فضا خارج بشم و با یک خواهر دیگه ام که از شاگردای شما هستند درباره قوانین و تمرینها صحبت میکردیم باور کنید هیچ حرفی نداشتم..فقط ی چیزی میگفتم که بخندیم یا بحث عوض بشه
خیلی وقته هییییچ حرفی با هیچکس ندارم..
خداراشکرررر این یعنی من تغییر کردم که مدارم و آدمهای اطرافم تغییر کرده
چه نتیجه ی خوبی خدارا شکررررر
به جاش تو این جمع بینظیر هستم که همه شاکر هستند و موحد و موفق و مسئولیت پذیر
با آموزشهای شما و بهتره بگم با درک بیشتر از فایلها و آگاهی های شما زندگی واسم به شدت روان و آسان شده،،به خدا که خدا همه کارهامو داره انجام میده..چرخ زندگی ام روانتر شده و میدونم قرار اتفاقات خیلی بزرگی واسم بیفته..
سلام خدمت استاد محترم و خانم شایسته عزیزم و همه کسانیکه کامنت منو میخونن…
توی کامنت قبلی من گفتم که چطوری تونستم با تجسم کردن به 3 از تا اهدافم برسم… بعد از اون من خییییییییلی حس خوبی داشتم… خوشحال از اینکه خدای من داره اتفاق میفته!! اونچیزی که من بهش فکر کردم الان جزوی از واقعیته….
و من خوشحال و شادان از اینکه تونستم به واسطه ی ذهنم خلق کنم چیزی رو…
با خودم گفتم حالا که خدا منو خالق زندگیم قرار داده، حالا که من میتونم خلق کنم چیزی رو که میخوام، چرا بیشتر نخوام؟!!!!!
به سرعت 3 تا از خواسته هام جلوی چشمم اومدد…
اما یه لحظه به خودم گفتم ببین تو اصلااا پوولی نداری که بخوای حتی یکیشم عملی کنی…. اما یه حسی در درونم گفت بخواه، بیشتر بخواه…..
وقتی این حس درونیم بهم گفت که بیشتر بخواه خدا بهت میده،،،،، یه خواسته دیگمم اومد جلو چشمم و حالا من 4 تا خواسته داشتم…. و مدام این خواسته هارو تجسم میکردم در ذهنم که بهشون رسیدم و حالا دارم ذوق میکنم از اینکه تونستم خلق شون کنم در زندگیم…. و مدام میگفتم خدایااااا ممنون که هدایتم کردی….
اولین خواسته ام که دائم توی ذهنم تصورش میکردم خرید یک طلای یک گرمی بود….خودمو تصور میکردم که اینو خریدمش و خوشحال و شادان دارم میرم خونه…. و اصلا هم در حین تجسمم به این فکر نمیمردم که اخه سلن از کجاااااااااا!!!؟! طلا که الان گرمی 5 میلیونه!!!
خواسته دومم تهیه پول و گرفتن نوبت واسه لیزر صورتم بود(چیزی که من در این 28 سالگی که از خدا عمر گرفتم، ارزوم بود که جای زخمی که از بچگی روی صورتم مونده خوب بشه و من این جای زخمو که ظاهر بدی هم داشت همیشه تحمل میکردم و بسیاااار در اعتماد به نفسم اثر گذاشته بود،، اما حالا شجاعت اونو پیدا کرده بودم که بهش فکر کنم… به بهبود صورتم فکر کنم!!!! )
و حالا من دائما صورتم رو تصور میکردم که دیگه این جای زخم روش نیست که صاف صاف شده… خداااااای من چه حس خوبی بهم میده حتی فکر کردن بهش….. هزینه اولین جلسه لیزرم 2 میلیون و 200 هست.
خواسته سومم این بود که بتونم 3 تومن جور کنم و توی کاری که مدنظرم بود عضو بشم…. کاری که پیشرفت زیادی داره….
خواسته چهارمم این بود که بتونم دوره ای که واسه کسب و کارم لازمه رو بخرم و استارت کارم رو بزنم…. هزینه این دوره 3 میلیون و 500
یه حساب سر انگشتی که کردم دیدم حدودا 14 میلیون نیازه واسه محقق شدن این چند تا هدف….
ولی من کاری به این چیزا نداشتم من فقط تجسم میکردم برای تک تک شون تجسم کردم و بابت رخ دادنشون از خدا تشکر کردممم…..
خدااااای من فقط دو سه روز گذشت…. و بعد از این دو سه روز پول و نعمت و فراوانی بود که به سمتم میومد… 5 میلیون شوهرم واسه روز زن بهم داد، مبلغی رو از کارت مادرم استفاده کردم مبلغی از طرف خواهرم…… و جور شددددددددددددددد
بدون اینکه من تلاش خاصی کرده باشممممم
من فقط تجسم کردم و از خداوند هدایت خواستم و شکرگزاری کردم….. اما حس میکنم مدارم بالاتر رفته چون شکرگزاری خیییلی راحت شده برااام خیییلی….
امروز من به بازار رفتم یک گرم طلایی که تصور کرده بودمو به بهترین قیمت خریدم، نوبت لیزر صورتمو زدم واسه پنج شنبه یا نهایتا جمعه….
اون دوره واسه کسب و کارمو خریدم….
با پرداخت 3 میلیون در اون کاری که میخواستم هم عضو شدم…
خدااااااااااااای من،،،،، من همه اینارو یه روزی ارزو داشتم ولی فکر نمیکردم که بهشون برسم… من در این 28 سال اینهارو نداشتم چون نخواستم که داشته باشم چون امیدی به محقق شدنشون نداشتم امااااااا خلق شددددد برای من با دو سه روز تمرین و تجسم خلق شدددددددد
الان و در این لحظه من خوشحال ترینممم…. خداااای من قانون جواب میده…. حس و حالم که خوب نگهش داشتم، داره جواب میده….. درخواست کردم هدایت رو از خداوند و خداوند داره بهم پاسخ میده …. حس و حالم وصف ناپذیره…. من الان چیزایی رو دارم که قبلا فک نمیکردم داشته باشمشون…. و این ایمان منو هزار برابر میکنه….
امروز که وارد سایت شدم و این فایل را دیدم بسیار هیجان زده شدم از اینکه قانون داره کار میکنه و جهان داره به فرکانسهای من پاسخ میده.من خرداد 1402 دوره 12 قدم را شروع کردم .خیلی هم با انرژی شروع کردم و تا قدم دوم پیش اومدم.به خاطر کمالگرایی که داشتم به خودم می گفتم من باید خوب این قدم را کار کنم همه تمرینات را دقیق انجام بدم بعد برم سر قدم بعدی .شاید هر قدم را سه ماه کار میکردم. و از یه جایی به بعد به خاطر اینکه اون نتیجه ای را که میخواستم حاصل نشد ناامید شدم.البته نتایج کوچیک کوچیک می اومد ولی بزرگ نبود. و دیگه من کار روی دوره را چند ماهی کنار گذاشتم و همینطور بی هدف داخل سایت می چرخیدم .اما از حدوداً یک ماه پیش دوباره از اول شروع کردم به کار روی دوره 12 قدم و قدم اول و دوم را دوباره کار کردم وتمرینات را انجام دادم .کلیپ برای خواسته هام درست کردم و آهنگهای تجسمی روی اون گذاشتم و تمرین ستاره قطبی را دوباره شروع کردم.وبرای تجسم بهتر سفر به دور آمریکا که با سانتافه رفتید و تصاویر پاییزی زیبا با درون بچه گرفتید را هر روز میبینم.امروز از این که همزمان با شروع دوباره من شما هم این فایل تجسم آگاهانه را روی سایت گذاشتید بسیار هیجان زده و خوشحال شدم و گفتم قانون داره درست کار میکنه جواب میده جالب اینکه همینطور نشانه های از خواسته هام را میبینم و می شنوم . البته من الان که دارم فکر می کنم میبینم من با شروع دوره مثل شما وزنم را بسیار کم کردم و بسیار اندامم زیباتر شده والان به فکر خرید قانون سلامتی هستم. میخوام پرقدرت 12 قدم را ادامه بدم .
ممنونم استاد نازنینم انشاالله در آینده نزدیک از نتایج بزرگم براتون مینویسم.
به نام خدای رزاق،روزی رسان بی حساب. با سپاس و قدر دانی از استاد عباسمنش جان و استاد شایسته عزیز که زبان قاصر است از سپاسگذاری از شما عزیزان که به والاترین حالت ممکن در راه توحید قدم گذاشتید وبا حمایت و هدایت رب العالمین قوانین بدون تغییر جهان را تکامل وار آموختید وبهترین تصمیم ها را گرفتید که هر آنچه آموخته اید به کسانی که آمادگی اش را دارند و در مدار درست هستند بیاموزید .یاد چند سال پیشم افتادم که در اوج تضاد مالی که بعد از سالها آسایش تجربه کردم (توضیح اش اینکه چقدر و واقعا چقدر سخت است که قبول کنم خودم خالق شرایطش بودم ،قبل ها با این مورد خیلی درگیر ی فکری داشتم چند ماهی طول کشید تا کنکاش کنم در گذشته و کم کم بپذیرم که شرایط عالی آن دوره در تهران را ناسپاس بودم انگار همیشه ثابت می بود ،قوانین کائنات را نمی دانستم ،رشد ،تغییرواینکه آرام آرام یا پیشرفت داریم یا آرام آرام پسرفت .رفتن به شهرستان و تجربه بدترین شرایط از هر لحاظ و که نمی خواهم توضیح دهم البته بدون دانستن قانون به سختی دو تا مورد مثبت پیدا می کردم که آرام شوم اما در نهایت آنها باعث رشد شدند و دوباره برگشتم تهران ،خیلی عبادت می کردم که خداوند مرا راهنمایی کند ،بسیار ،بسیار گریه میکردم چند استان از خانواده ام دور بودم چند بار می خواستم در آن سالها از محصولات استادان دیگر استفاده کنم شرایط مالی خوبی نداشتم اما عجیب هم بود مثلا خواهرم محصول یکی از اساتید را شاگرد استاد جان بودند اما هیچ وقت نتوانست برایم بفرستد .سال بعد هر کار میکردم نمی توانستم وارد سایت استاد عرشیانفر شوم چون خانواده مذهبی بزرگ شده بودم و ایشان از قرآن هم استفاده می کردند و شایدروحانی هم بودند بیشتر مرا جذب کردند نسبت به دیگران در اینستاو تلگرام و…الان فهمیدم که باید مدار تکامل را طی می کردم. یک نکته جالب من سالهای نوجوانی ام که همه سریال تلویزیون می دیدند عشق کتاب بودم.به خاطر شغل پدرم در شهر کوچکی در خراسان بودیم پدرم به دو تا از کتابفروشیهای آنجا پول میداد آن هم زیادو میگفت بچه هایم هرکتابی که دوست دارند یا شما پیشنهاد میکنید بگیرند ،خدا خیرشان دهد به دختر راهنمایی کتابهای روانشناسی وموفقیت، فلسفه،کتاب دو جلدی زبان تخصصی و… جمع می کردیم خانه می آوردیم.البته رمان های پر فروش وکتاب شعر وکتابهای دیل کارنگی را خودم انتخاب کرده بودم چون بچه که بودم پدر بزرگم زیاد میگفت که وقتی صحبت میکنی همه ساکت می شوند گوش میدهند سخنران خوبی میشی .کتاب آیین سخنرانی دیل کارنگی را گرفتم بعد کتابهای دیگر . اول دبیرستان بودم دوست داشتم آدمهای مختلف را بشناسم روانشناسی بسیار خوندم،مذهب،باستان شناسی.وکتابهای زیادی که به لطف پدرم و کتابفروشی های سعدی و برادران به من رسید .این را توضیح دادم برسم به مطلب مهمتر اینکه همیشه در ذهنم از دیگران بیشتر می فهمیدم و همیشه انتظارم از استاد خود آگاه و شاید ناخودآگاه بسیار زیاد بود و منتظر بهترین ها بودم. وقتی از خراسان رفتم استان دیگری باستان شناسی بخوانم اغلب استادان تحصیل کرده خارج بودندوهمچنین سالها بعد که علوم سیاسی خواندم باز هم برترین استادان که باز هم تحصیل خارج ونویسنده چند ده کتاب با اینکه خودم نخبه نیستم اما به خاطر مطالعه زیاد دانشجوی پررنگ در نگاه استادان بودم،گفته های استادجان باعث شد یاد آوری شود برایم چرا نمی توانستم دوره ها وکتابهای آن استادان را داشته باشم. ذهن من فقط والاترین و خاص ترین ها قبول داشت.وقتی صحبت های استاد جان را اوایل می شنیدم خیلی از خداوند سپاسگذار بودم که خدایا این استاد را از کجا برایم پیدایش کردی که انگار فقط برای من صحبت میکند و گذشته ام را می داند میداند چگونه دستم را بگیرد. همان اوایل که قدرت تجسم را فهمیده بودم.میخواستم امتحان کنم ببینم واقعی هست جواب میدهد یا نه چند سال پیش در تضاد شدید مالی و غیره بودیم به دو پسرم گفتم سه تایی سجده کنیم وتجسم و چند بار بگوییم خدا را شکر ،خدا را شکر رفتیم مسافرت خیلی خوش گذشته.چه هوای خوبی ،چه غذای خوشمزه ای ،چه کوه ورودخانه قشنگی یعنی مثل معجزه ما 3 روز بعد برای اولین بار هدایت شدیم جاده اسالم خلخال وبعد سرعین برای اولین بار بسیار خوش گذشت و ایمانم قوی تر شد به خداوند چندسال پیش بود ، یه مطلب دیگه هم بگم خیلی تاثیر گذار بود برام یکی از فایلهای زندگی در بهشت بودچقدر استفاده میکنیم من و دوستان ازاین و سفر به دور آمریکا و اما در آن قسمت چند روز پیش استاد جان در دریاچه شنا می کردند ووقتی آب گرم بود از آسمان باران خنک می بارید یکباره به ذهنم آمد مثلا چند بار این صحنه را ببینم کجا می خوام برم که وقتی آب گرم هست از بالا آب سرد به صورتم بخوره .این خانمی هم یه چیز میگه بعضی وقتها خدا هدایتشان میکندو با صدای بلند خندیدم نمی دانم چرا دقیقا 3 روز بعد در مسافرتی که رفته بودیم راه را انگار اشتباهی رفتیم بعد دیدن زیبایی های بسیار از درختان و باغهای زیباسر از آبگرم سر در آوردیم داخل که رفتم خدایا از سقفش آب سرد هدایت کرده بودند که وقتی داخل استخر آبگرم طبیعی بودم وروی صورتم آب سرد میریخت بلند گفتم خدایا شکرت ممنون خانم مریم . الان که داشتم تایپ میکردم چشمام پر اشک شد.خیلی فایلها را گشتم زیرش پست بگذارم اما آن فایل را پیدا نکردم.برگردیم به این لایو استاد جان.چندین روز هست پاشنه آشیل را پر رنگ تر میبینم کمال گرایی و در سایت الهی دنبال مطلب مرتبط بودم که نمی دانم چگونه اما در دوره عالی حل مسائل زندگی بود از متن های مرتبط یاد داشت برداری کردم فعلا نمی توانم دوره را بگیرم .امروز هم این لایو قدیمی خیلی به من کمک کرد .جرات داد که از کمال گرایی به بهبود گرایی برسم وگرنه جرات نداشتم اولین کامنت را بنویسم. در ضمن وقتی فیلم خانه بندر عباس را دیدید چند ثانیه حال عجیبی داشتید خیلی آن فیلم پر ارزش است صد بار اگر شرایط آن روزهایتان را توضیح می دادید خوب متوجه نمیشدیم چه می گویید اما این فیلم خیلی تاثیر گذار هست خدا را شکر پاک نشده یا پاک نکردید نمی دانم شاید اگر کس دیگری بود هیچ وقت این راپخش نمی کرد وفقط توضیح خالی را کفایت میدید. این فایل یک چکیده کامل از آموزش ها است مثل جزوه های قدیم که چکیده مطالب را برای یاد آوری خلاصه نویسی می کردیم.ممنونم که مرا مخصوصا به بهبودگرایی هدایت کردید .آرام آرام تکاملم را طی میکنم. پیشرفت روز افزون درهر آنچه مد نظرتان است را برای استادان گرامی و سایر عزیزان آرزومندم.
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی عزیز
روز 141
رفتم کلاس زبان ثبت نام کردم به صورت خصوصی
ده جلسه،6 تومن
چندماه پیش به خودم زمان داده بودم ک شروع کنم به خوندن،وقتی به حدی رسیدم ک احساس کنم امادگی دارم،برم موسسه ثبت نام کنم
چند روز پیش از خودم پرسیدم ندا مگه رو باور فراوانی کار نمیکنی؟مگه نمیگی ترمزه بزرگتو میشناسی؟ خب چه رفتارایی از تو تغییر کرده؟؟
دیدم خیلی جاها دارم تحسین میکنم
خیلی جاها نتایج مالیه بقیرو تایید میکنم
ولی هنوززززر خیلی جاها یواش سرمو میندازم پایین و از موقعیتی ک باید از باور فراوانی استفاده کنم،در میرم تا روبرو نشم تا زحمت نکشم برم توی دل ترس از باور کمبود و نشون دادنه ایمانم
از خودم پرسیدم واقعا زمان دادی به خودت ک خودت به تنهایی زبان بخونی تا اماده بشی،یا بخاطر یه ترم بالاتر افتادن و هزینه ی الکی برای یه ترم ندادن،تصمیم گرفتی ؟؟
اره من بخاطره اینک ی ترم الکی پول ندم،داشتم به زور خودمو مجاب میکردم زبان بخونم
در عین حال که میدونستم من با موسسه رفتن و داشتن استاد ،بهتر پیش روی میروم
و این ایده ی قابل اجرا که برای پروسسه ی مهاجرت،بهم الهام شده بود رو به تعویق یا نامرتب انجام میدادم
همون لحظه دست خودمو گرفتمو بردم موسسه ،ثبت نام کردم
گفتم حالا هم به زبانت کمک کردی،هم باعث شدی یه موسسه ،یک استاد و کلی دسته دیگ خداوند در جهان با همین اقدامت،توسعه پیدا کنن
با همین یک قدم از سمت تو
بیشتر ک عمیق شدم ،گفتم چطور از جهان توقع ثروت و فراوانی داری،وقتی خودت برای یک کلاس،دو دوتا چهارتا میکنی ک بری؟؟
چطور توقع داری خدا برات شاگرد خصوصی بفرسته وقتی خودت نمیتونی خصوصی بری؟؟
رفتارتو عوض کن دختر
جهان رفتارشو باهات عوض میکنه
پول کلاس توی حسابم بود ولی نمیخواستم برم ثبت نام که چرا؟ چون حیف پولم نیس ک ی ترم پول بدم وقتی خودم میتونم بخونم؟دختر تو اگه بخون بودی تا اللن باید تموم شده بود
چون طبق باورهای مزخرف قبلم،پولتو نگه دار شاید جای دیگ بازم باشه
ووایی از خودم حرصم میگیره یاد رفتارای متناقض با باورهایی ک میدونم چقدر کارسازه برام،میفتم
مورده بعدی ک این روزها برام اتفاق افتاده،چندماه قبل من از خدا این خواسترو داشتم که کمکم کنه متمرکز شم روی خودم
بتونم بهتر تمرکزم رو بزارم روی خودم
و در مقابل ،یه شاگردی دارم ک کم کم شد یکی از دوستای خوبم
این به موجب محبتا و لطفای بی حسابش بود
از تک تکه کارا و رفتاراش خیرو برکت و لطفه خدا ،برای من جاری بود
ولی تایم زیادی به بطالت میگذشت
از بیکاری،بین کلاسام میرفتیم کافه ورستوران و خرید لباسو …
یه جوری ک این رفتارام تویوجودم منو کلافه میکرد..
مسائلی هم پیش میومد و من ورودیایی از مسائل خوبوبد دوستم داشتم
در واقع میل قلبیم این بود که همه تمرکزم روی خودم باشه حتی نخوام مسائل نهتنها این دوسته خوبمو،بلکه حتی پارتنرمو بشنوم
احساس میکردم احتیاج دارم برم توی وجوده خودمو با خودم زندگی کنم ببینم این دختر،کجای باوراشه
تا تقریبا این دو سه هفته ی اخیر..
رفتار دوستم بهطرز عجیبی عوض شد
نمیدونم دلیلش چیه!اولش فک میکردم من باعثه ناراحتیشم
تا جایی ک میشد تلاش کردم خودمو زیر سوال نبرم
ولی در عین حال،سه بار تلاش کردم که حالشو بپرسم
واون خیلی با مقاومت زیاد،هیچی نگفتو میگفت خوبم
در صورتی ک من سنگینیو از وجودش حس میکردم
ندای قبل ،نه تنها احساس مسئولیت برای حال این بزرگوار میکرد بلکه با زور و تقلا دنبال دلیل این رفتارا و زدن برچسب به خودش بودو خودشو مقصر میدونست
در ضمن ،برای جبران همه لطفا و کادوهای این دوست هم که شده،برای تایید گرفتن از این دوست ک بعدا نگه ندا چقد بی معرفته حتی حالمو نپرسیده،چه کارها ک نمیکرد..
ندای امروز،یاد گرفته که در حد اعتدال زندگی کنه
من سه بار تلاش کردم حال دوسته مهربونتر از مهربونمو بپرسم
اما خودش دوس نداره حرف بزنه
من اصله خودمو زیر سوال نمیبرم و برای تایید گرفتن از کسی ،خودمو اون خدای درونمواون ارزشه وجودیمو زیر پای کسی نمیذارم،به ظاهر خودخواهیه و غروره ولی نه،من تلاشمو بدون اذیت کردنه خودم کردم
من نمیتونم ادمهارو مجبور به کاری کنم
و بهخودم یاداوری میکنم که ندا تو تعهد دادی به خودت،که راجب این اگاهی ها با کسی حرف نزنی پس دنبال این راه نباش ک بخوای دلیل ناراحتیه دوستتو بدونی تا بتونی کمکش کنی
حتی اگه ازتوام ناراحته،باید اونقدر بزرگو قوی باشه ک راجبش بعد از سه بار تلاشه تو حرف بزنه واگع نمیزنه و همچنان داره سنگینو عجیب رفتار میکنه،مشکله تو نیس و چه خوب ک اصلا تو با ادمهایی مراوده داشته باشی ک حرف زدن و شجاعت در حرف زدن و حل کردنه مسائل داشته باشن تا اینک بخوان مدلشونو عوض کنن
میرسم به این حرف استاد،که ادمها در مدارهای مختلفن
اگه هم مدار باشین،کنارهمین
اگه نه،خیلی راحت جدا میشین
من قضاوتی ندارم ک کدوممون بالاتر یا پایین رفتیم ولی رهام نسبت به این دوستی
هنوزم میاد سر کلاسا و تمرین داریم
ولی دیگ اون وقت گذرونیا رو نداریم
و میبینم چقد به خواسته ای ک قبلا داشتم نزدیک تر شدم
بیشتر وقتمو تنها هستم
پیاده رویها بیشتر رویفایلا متمرکز میشم تا اینک بخوام حرف بزنم
دیگ گوش شنوا نیسم برای مسایل بقیه
و برای اینک این ذهن نخواد تلاش کنه و منو زیر سوال ببره که حتما تو مقصری یا ایرادی در تو هست یا نگرانم کنه برای این حال دوستم ک چش شده ،فقط هروز رفتارها و کارهای خوبه دوستمو مرور میکنم و شکر میکنم
تمرکز میکنم روی ویژگیهای خوبش و بیاد میارم ک کجاها،خدا از طریق این فرشته،بهم لطف کرده
بنام خداوند بخشنده و کریم
سلام استاد و دوستان عزیزم
این فایل هم خیلی عالیه مانند سایر فایل های استاد
نکات خیلی مهمی از اون یاد گرفتم
مثل تجسم کردن و اگاهی های دوره ی 12 قدم ،که لازمه دوباره بخودم یادآوری کنم و دوره ی 12 قدم رو از اول شروع کنم.
امروز که به لطف الله به قول استاد و درواقع به لطف قانون ،به این فایل هدایت شدم ،مهم ترین نکته ای که توجه منو جلب کرد ،این جمله ی استاد ه:
«««اگه تنها شدین ،این یعنی قانون داره کار می کنه ودارین عالی رو خودتون کار می کنین»»
من تازمان شنیدن این فایل ،ناراحت بودم که تنها شدم
اما الان متوجه شدم که این یه نعمت ودستاورده وخودمو بابتش تحسین می کنم
الان زمانی که تو جمع خانواده م قرار می گیرم،بقول استاد احساس می کنم دارم وقتمو هدر میدم واصلا علاقه ای به شنیدن حرفاشون ندارم
چون اونا فقط غیبت و ذکر مصیبت وبدبختی و ناامیدی می کنن و من دیگه علاقه ای به شنیدن این حرفا ندارم
اما بعلت کمبود عزت نفس ودلسوزی ،و وابستگی ،این الگوی تکرار شونده برام مرتب اتفاق میفته
یعنی تو جمع ادمای قرار می گیرم ،که ا ز صحبت هاشون متنفرم و هیچی به من اضافه نمی کنه.
اما چون دلم براشون می سوزه باز میرم سمت شون
وبا قرار گرفتن کنارشون احساس ناارامی می کنم
انشالا به لطف خداوند این پاشنه ی آشیلم رو حل می کنم
واین یه مسئله است که می تونم حلش کنم و پاداش حلش به من داده خواهد شد.
من باورهای زیادی رو ساختم
تغییرات زیادی ایجاد کردم
پس حتما می تونم عزت نفس رو ایجاد کنم وهدایت خواهم شد
از خدا و استاد عزیزم ممنونم
خداوند شمارو حفظ کنه و براتون آرزوی خوشبختی بیشتر دارم
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستانم توی این سایت که از همینجا میگم عاشقتونم
این فایل برای من بود، خدا باعث شد تا این فایلو بعد 5 سال، امروز بخواید بذاریدش روی سایت تا من ببینمش و ایمانم قوی تر بشه؛
راجع به قسمتی که گفتید ممکنه یک دوره تنها بشید، من دقیقا توی این نقطه هستم
من اصلا آدم برونگرایی نیستم و خیلی کم ارتباط میگیرم برای همین کلا چند تا دوست که باهم وقت بگذرونیم دارم
با یکیشون هم خیلی صمیمی بودم
ایشون بواسطه رابطه چندین ساله ای که داریم، خیلی بهم وابستست و هر چند وقت یک بار میاد میگه هنوزم دوستیم؟ (که از کمبود احساس لیاقتشه)
منم خب قبلا خیلی آدم حامی و حمایت گری بودم و بهترین مشاوره هارو میدادم بهش توی همه زمینه ها، خلاصه این خوشیاشو با افراد دیگه میگذروند و وقتی از طرف اون آدما طرد میشد، سفره دلشو برام باز میکرد و منم کلی بهش دلداری میدادم و…
ولی از یک جا دیگه نخواستم از کسی حمایت کنم، نخواستم سنگ صبور بقیه باشم و برای همین کم کم مواقعی که افراد میخواستن باهام درمورد غم و غصه هاشون صحبت کنن، یا سریع بحثو عوض میکردم یا فقط گوش میدادم و هیچ تاییدی نمی کردم
حتی یک دفعه که تو ماشین بودم و این فرد صحبت میکرد، هیچکدوم ازین روشا جواب نمیداد و مجبور شدم وقتی ماشین رفت روی سرعت گیر، تظاهر کنم که سرم به سقف ماشین خورده
خلاصه من کم کم از این فرد دور شدم
جالبه که با دوستای قدیمی دیگه هم کلا ارتباطم قطع شده، اصلا نمی بینمشون
اما این فرد به دلیل نزدیک بودن، هنوز باهام بود ولی خب خیلی کم همو می دیدیم، شاید ماهی یک بار میرفتیم بیرون
و توی تمام اون ملاقات ها هم این فرد بهم میگفت که چرا دیگه مثل قبل نیستی و…
خلاصه دیشب ساعت 12 شب این فرد اومد و سر یک بحث خیلی مسخره باهام بحث کرد و از پیامای من یک برداشت اشتباه کرد و کلا باهام قطع ارتباط کرد؛
و این برای من یک نشونه بود، این فرد تقریبا نزدیک ترین فرد بهم بود و دوستیمون بیش از ده سال طول داشت و یجورایی سختم بود که کلا باهاش قطع ارتباط کنم،
منم این دغدغه که باید با این فرد قطع ارتباط کنمو داشتم ولی جرئت انجامشو نداشتم
و بالاخره خود این فرد که اینقدر بهم وابسته بود، به یک دلیل خیلی مسخره باهام قطع ارتباط کرد
تقریبا الان هیچ دوست نزدیکی ندارم
و افراد جدیدیو می بینم که فقط باهم لذت می بریم، مثلا من میرم بیرون تنهایی و یک دوست یهو پیداش میشه و باهم درمورد بحثایی که دوست داریم صحبت می کنیم و لذت می بریم
و من منتظر افراد جدید و همفرکانسم هستم و خدارو بابت این قوانین دقیق و هدایتش شکر
سلام بر استاد عزیزم و بچه های عزیز سایت الهی.
تجسم خلاق ،این واژه چقدر زیباست!!؟؟
یادمه سال قبل تجسم میکردم و در خیالم می پروراندم که امسال و سال بعد آنقدر سفارش دریافت میکنم که از آماده کردن سفارش های مشتریان عزیز و با برکتم خسته میشم و این اتفاق سال قبل کمی و امسال که داره معجزه میشه – حالا بماند که ترمز ذهنی ام رو تازگیا پیدا کردم که:«بابا چرا باید خسته بشی ؟از خدا بخواه و البته شایستگی داشتن همراه و همکار خوب رو درونت ایجاد کن که سفارشات مثلاً دو یا سه برابر بشن و به بهترین شکل ممکن ،راهی که خدا برات هموار خواهد کرد.پس از این هم راحت تر بدست میاری و به راحت ترین شکل ، – و دلیل اینکه مدتهاست کامنت نگذاشتم همین سفارشات زیاد همکاران عزیزم هست و با این فروش زیاد هم در امدم زیاد شده ،هم راحت خرج میکنم و هم دلیل اتفاقات رو میفهمم و اینکه تداوم و استمرار در هر عملی باعث رشد و گسترش من و جهان در حال توسعه میشه_
سپاسگزارم از خدای وهابم که قوانین رو خیلی بهتر میفهمم.
من سپاسگزارم از استاد عزیزم و خدای وهابم که زندگی من و همسرم را واقعا از تکرار و روزمرگی در آورده و داره روز به روز بیشتر و بهتر از قبل در مسیر درست هدایتم میکنه و این جمله ی «انا علینا للهدی»چقدر دقیقه و درست و صد البته که باید اجازه ی هدایت رو به خدا بدهیم،
با سپاسگزاری
با دیدن نعمتها
با تلاشهای ذهنی
با تلاشهای درست عملی(الذین آمنو و عمل الصالحات)
با احساس خوب که نتیجه اش اتفاقات خوبه
و
و
و
.
.
درک بیشتر قوانین و عمل به آنها
و تکرار
و تکرار
و تکرار
و
و…
خیلی خوشحالم
از این آگاهی های ناب
از این حس و حال خوب
از این سایت الهی
از این نوع زیستن
از این نوع نگرش
استاد عزیزم سپاسگزارم و در پناه مهر بی پایان خداوند باشید.
به نام خدایی که رحمتش بی اندازه است و مهربانی اش همیشگی
استاد جان و بانو شایسته عزیزم سلام
بهترین دوستانم سلام
صبح که فایل رو روی سایت دیدم همون وقت دانلود کردم..فایلی بود که من لازم داشتم
استاد،خدا شما را هدایت کرد که به درخواست ما پاسخ بدید و چه خوب خدایی داریم
استاد من دقیقا فکر میکردم برای تجسم فقط باید برم ی جای ساکت با یک موسیقی خاص و به عنوان اول شخص خودم رو در موقعیتی ببینم که میخوام
من فکر میکردم که تجسم فقط برای خواسته هامون و اهداف و رویاهامونه من اصلا نمیدونستم من هر لحظه دارم تجسم میکنم نه چشم بسته که با چشم باز و افکارم
شما یکبار دیگه قانون رو آسان کردید…
ما برای هر لحظه باید خوش بین باشیم،قانون احساس خوب رو عمل کنیم و منتظر اتفاقات خوب باشیم
چون ذهن به طور غریزی از کاه کوه میسازه و کلی نگرانی استرس میاره وقتی سعی کنیم مسائل رو کوچک و قابل حل بدونیم ،دیگه اجازه نمیدیم ذهن خیلی منفی بافی کنه و چون منتظر اتفاق بدی نیستیم،اتفاق بدی به سمتمون نمیاد
برای عمل کردن به قانون نیاز به کار عجیب غریبی نداریم،با برداشتن همین قدمهای کوچک ولی مستمر میتونیم دنیایی رو واسه خودمون خلق کنیم که لایقش هستیم..بهترین الگوی من تو همه ی جنبه های زندگی ام فقط شمایید به واسطه ی هجرت شما از مدار بندرعباس و اون خونه سیمانی و….به مدار فلوریدای امریکا و تمپا و پارادایس و عزیز دلتون
نووووووش جانتون
با این فایل چقدر تجسم کردن برای من ساده و آسان شد..
مثلا باید حواسم باشه وقتی میخوام برم جایی تو ذهنم دارم چیا میگم؟؟ این یعنی توجه و این یعنی فرکانس و حتما از اصل همان فرکانس، پاسخ رو دریافت میکنم..
واااای استاد خدا خیرتون بده که قوانین رو اینقدر ساده و روان و قابل فهم توضیح میدید..
من دیگه از امروز خیلی بهتر میدونم که باید چطور تجسم کنم و خدارا برای این روزی سپاسگزارم
استاد جان وقتی اون قسمت فایل که گفتید دیگه از تو جمع دوستانتون لذت نمیبردید کسانیکه کلی با هم خوش بودید،و این یعنی مدار شما تغییر کرده ،به همسرم گفتم ما هم خیلی وقته دیگه حتی نزدیکانمون بهمون زنگ نمیزنن ،سراغی نمیگیرن،و ما واقعا راحتیم و خوشحال..هم از وقتمون بهتر استفاده میکنیم و روی خودمون که بزرگترین سرمایه گذاری است کار میکنیم و هم جهان کمک میکنه که ورودی های نامناسب کمتر وارد ذهنمون بشه..این از لطف خدا و عمل کردن ما به قوانین است..این نتیجه بزرگیه..
دیشب دختر عموم که خیییلی قبلا با هم صمیمی بودیم رو منزل خواهرم دیدم،اصلا نمیتونستم مثل قبل باشون ارتباط بگیرم..رفتم تو اتاق که از فضا خارج بشم و با یک خواهر دیگه ام که از شاگردای شما هستند درباره قوانین و تمرینها صحبت میکردیم باور کنید هیچ حرفی نداشتم..فقط ی چیزی میگفتم که بخندیم یا بحث عوض بشه
خیلی وقته هییییچ حرفی با هیچکس ندارم..
خداراشکرررر این یعنی من تغییر کردم که مدارم و آدمهای اطرافم تغییر کرده
چه نتیجه ی خوبی خدارا شکررررر
به جاش تو این جمع بینظیر هستم که همه شاکر هستند و موحد و موفق و مسئولیت پذیر
با آموزشهای شما و بهتره بگم با درک بیشتر از فایلها و آگاهی های شما زندگی واسم به شدت روان و آسان شده،،به خدا که خدا همه کارهامو داره انجام میده..چرخ زندگی ام روانتر شده و میدونم قرار اتفاقات خیلی بزرگی واسم بیفته..
خدارا برای وجود شما و همه ی دوستان جانم سپاسگزارم
در پناه حق روز و روزگارتان عاااااالی
سلام خدمت استاد محترم و خانم شایسته عزیزم و همه کسانیکه کامنت منو میخونن…
توی کامنت قبلی من گفتم که چطوری تونستم با تجسم کردن به 3 از تا اهدافم برسم… بعد از اون من خییییییییلی حس خوبی داشتم… خوشحال از اینکه خدای من داره اتفاق میفته!! اونچیزی که من بهش فکر کردم الان جزوی از واقعیته….
و من خوشحال و شادان از اینکه تونستم به واسطه ی ذهنم خلق کنم چیزی رو…
با خودم گفتم حالا که خدا منو خالق زندگیم قرار داده، حالا که من میتونم خلق کنم چیزی رو که میخوام، چرا بیشتر نخوام؟!!!!!
به سرعت 3 تا از خواسته هام جلوی چشمم اومدد…
اما یه لحظه به خودم گفتم ببین تو اصلااا پوولی نداری که بخوای حتی یکیشم عملی کنی…. اما یه حسی در درونم گفت بخواه، بیشتر بخواه…..
وقتی این حس درونیم بهم گفت که بیشتر بخواه خدا بهت میده،،،،، یه خواسته دیگمم اومد جلو چشمم و حالا من 4 تا خواسته داشتم…. و مدام این خواسته هارو تجسم میکردم در ذهنم که بهشون رسیدم و حالا دارم ذوق میکنم از اینکه تونستم خلق شون کنم در زندگیم…. و مدام میگفتم خدایااااا ممنون که هدایتم کردی….
اولین خواسته ام که دائم توی ذهنم تصورش میکردم خرید یک طلای یک گرمی بود….خودمو تصور میکردم که اینو خریدمش و خوشحال و شادان دارم میرم خونه…. و اصلا هم در حین تجسمم به این فکر نمیمردم که اخه سلن از کجاااااااااا!!!؟! طلا که الان گرمی 5 میلیونه!!!
خواسته دومم تهیه پول و گرفتن نوبت واسه لیزر صورتم بود(چیزی که من در این 28 سالگی که از خدا عمر گرفتم، ارزوم بود که جای زخمی که از بچگی روی صورتم مونده خوب بشه و من این جای زخمو که ظاهر بدی هم داشت همیشه تحمل میکردم و بسیاااار در اعتماد به نفسم اثر گذاشته بود،، اما حالا شجاعت اونو پیدا کرده بودم که بهش فکر کنم… به بهبود صورتم فکر کنم!!!! )
و حالا من دائما صورتم رو تصور میکردم که دیگه این جای زخم روش نیست که صاف صاف شده… خداااااای من چه حس خوبی بهم میده حتی فکر کردن بهش….. هزینه اولین جلسه لیزرم 2 میلیون و 200 هست.
خواسته سومم این بود که بتونم 3 تومن جور کنم و توی کاری که مدنظرم بود عضو بشم…. کاری که پیشرفت زیادی داره….
خواسته چهارمم این بود که بتونم دوره ای که واسه کسب و کارم لازمه رو بخرم و استارت کارم رو بزنم…. هزینه این دوره 3 میلیون و 500
یه حساب سر انگشتی که کردم دیدم حدودا 14 میلیون نیازه واسه محقق شدن این چند تا هدف….
ولی من کاری به این چیزا نداشتم من فقط تجسم میکردم برای تک تک شون تجسم کردم و بابت رخ دادنشون از خدا تشکر کردممم…..
خدااااای من فقط دو سه روز گذشت…. و بعد از این دو سه روز پول و نعمت و فراوانی بود که به سمتم میومد… 5 میلیون شوهرم واسه روز زن بهم داد، مبلغی رو از کارت مادرم استفاده کردم مبلغی از طرف خواهرم…… و جور شددددددددددددددد
بدون اینکه من تلاش خاصی کرده باشممممم
من فقط تجسم کردم و از خداوند هدایت خواستم و شکرگزاری کردم….. اما حس میکنم مدارم بالاتر رفته چون شکرگزاری خیییلی راحت شده برااام خیییلی….
امروز من به بازار رفتم یک گرم طلایی که تصور کرده بودمو به بهترین قیمت خریدم، نوبت لیزر صورتمو زدم واسه پنج شنبه یا نهایتا جمعه….
اون دوره واسه کسب و کارمو خریدم….
با پرداخت 3 میلیون در اون کاری که میخواستم هم عضو شدم…
خدااااااااااااای من،،،،، من همه اینارو یه روزی ارزو داشتم ولی فکر نمیکردم که بهشون برسم… من در این 28 سال اینهارو نداشتم چون نخواستم که داشته باشم چون امیدی به محقق شدنشون نداشتم امااااااا خلق شددددد برای من با دو سه روز تمرین و تجسم خلق شدددددددد
الان و در این لحظه من خوشحال ترینممم…. خداااای من قانون جواب میده…. حس و حالم که خوب نگهش داشتم، داره جواب میده….. درخواست کردم هدایت رو از خداوند و خداوند داره بهم پاسخ میده …. حس و حالم وصف ناپذیره…. من الان چیزایی رو دارم که قبلا فک نمیکردم داشته باشمشون…. و این ایمان منو هزار برابر میکنه….
خدایااااااشکرت….
استاد ممنون که این اموزش هارو به ما میدین…..
سلام استاد عزیزم
امروز که وارد سایت شدم و این فایل را دیدم بسیار هیجان زده شدم از اینکه قانون داره کار میکنه و جهان داره به فرکانسهای من پاسخ میده.من خرداد 1402 دوره 12 قدم را شروع کردم .خیلی هم با انرژی شروع کردم و تا قدم دوم پیش اومدم.به خاطر کمالگرایی که داشتم به خودم می گفتم من باید خوب این قدم را کار کنم همه تمرینات را دقیق انجام بدم بعد برم سر قدم بعدی .شاید هر قدم را سه ماه کار میکردم. و از یه جایی به بعد به خاطر اینکه اون نتیجه ای را که میخواستم حاصل نشد ناامید شدم.البته نتایج کوچیک کوچیک می اومد ولی بزرگ نبود. و دیگه من کار روی دوره را چند ماهی کنار گذاشتم و همینطور بی هدف داخل سایت می چرخیدم .اما از حدوداً یک ماه پیش دوباره از اول شروع کردم به کار روی دوره 12 قدم و قدم اول و دوم را دوباره کار کردم وتمرینات را انجام دادم .کلیپ برای خواسته هام درست کردم و آهنگهای تجسمی روی اون گذاشتم و تمرین ستاره قطبی را دوباره شروع کردم.وبرای تجسم بهتر سفر به دور آمریکا که با سانتافه رفتید و تصاویر پاییزی زیبا با درون بچه گرفتید را هر روز میبینم.امروز از این که همزمان با شروع دوباره من شما هم این فایل تجسم آگاهانه را روی سایت گذاشتید بسیار هیجان زده و خوشحال شدم و گفتم قانون داره درست کار میکنه جواب میده جالب اینکه همینطور نشانه های از خواسته هام را میبینم و می شنوم . البته من الان که دارم فکر می کنم میبینم من با شروع دوره مثل شما وزنم را بسیار کم کردم و بسیار اندامم زیباتر شده والان به فکر خرید قانون سلامتی هستم. میخوام پرقدرت 12 قدم را ادامه بدم .
ممنونم استاد نازنینم انشاالله در آینده نزدیک از نتایج بزرگم براتون مینویسم.
بهترین ها را برای دوستانم آرزو میکنم.
خدانگهدار
به نام خدای رزاق،روزی رسان بی حساب. با سپاس و قدر دانی از استاد عباسمنش جان و استاد شایسته عزیز که زبان قاصر است از سپاسگذاری از شما عزیزان که به والاترین حالت ممکن در راه توحید قدم گذاشتید وبا حمایت و هدایت رب العالمین قوانین بدون تغییر جهان را تکامل وار آموختید وبهترین تصمیم ها را گرفتید که هر آنچه آموخته اید به کسانی که آمادگی اش را دارند و در مدار درست هستند بیاموزید .یاد چند سال پیشم افتادم که در اوج تضاد مالی که بعد از سالها آسایش تجربه کردم (توضیح اش اینکه چقدر و واقعا چقدر سخت است که قبول کنم خودم خالق شرایطش بودم ،قبل ها با این مورد خیلی درگیر ی فکری داشتم چند ماهی طول کشید تا کنکاش کنم در گذشته و کم کم بپذیرم که شرایط عالی آن دوره در تهران را ناسپاس بودم انگار همیشه ثابت می بود ،قوانین کائنات را نمی دانستم ،رشد ،تغییرواینکه آرام آرام یا پیشرفت داریم یا آرام آرام پسرفت .رفتن به شهرستان و تجربه بدترین شرایط از هر لحاظ و که نمی خواهم توضیح دهم البته بدون دانستن قانون به سختی دو تا مورد مثبت پیدا می کردم که آرام شوم اما در نهایت آنها باعث رشد شدند و دوباره برگشتم تهران ،خیلی عبادت می کردم که خداوند مرا راهنمایی کند ،بسیار ،بسیار گریه میکردم چند استان از خانواده ام دور بودم چند بار می خواستم در آن سالها از محصولات استادان دیگر استفاده کنم شرایط مالی خوبی نداشتم اما عجیب هم بود مثلا خواهرم محصول یکی از اساتید را شاگرد استاد جان بودند اما هیچ وقت نتوانست برایم بفرستد .سال بعد هر کار میکردم نمی توانستم وارد سایت استاد عرشیانفر شوم چون خانواده مذهبی بزرگ شده بودم و ایشان از قرآن هم استفاده می کردند و شایدروحانی هم بودند بیشتر مرا جذب کردند نسبت به دیگران در اینستاو تلگرام و…الان فهمیدم که باید مدار تکامل را طی می کردم. یک نکته جالب من سالهای نوجوانی ام که همه سریال تلویزیون می دیدند عشق کتاب بودم.به خاطر شغل پدرم در شهر کوچکی در خراسان بودیم پدرم به دو تا از کتابفروشیهای آنجا پول میداد آن هم زیادو میگفت بچه هایم هرکتابی که دوست دارند یا شما پیشنهاد میکنید بگیرند ،خدا خیرشان دهد به دختر راهنمایی کتابهای روانشناسی وموفقیت، فلسفه،کتاب دو جلدی زبان تخصصی و… جمع می کردیم خانه می آوردیم.البته رمان های پر فروش وکتاب شعر وکتابهای دیل کارنگی را خودم انتخاب کرده بودم چون بچه که بودم پدر بزرگم زیاد میگفت که وقتی صحبت میکنی همه ساکت می شوند گوش میدهند سخنران خوبی میشی .کتاب آیین سخنرانی دیل کارنگی را گرفتم بعد کتابهای دیگر . اول دبیرستان بودم دوست داشتم آدمهای مختلف را بشناسم روانشناسی بسیار خوندم،مذهب،باستان شناسی.وکتابهای زیادی که به لطف پدرم و کتابفروشی های سعدی و برادران به من رسید .این را توضیح دادم برسم به مطلب مهمتر اینکه همیشه در ذهنم از دیگران بیشتر می فهمیدم و همیشه انتظارم از استاد خود آگاه و شاید ناخودآگاه بسیار زیاد بود و منتظر بهترین ها بودم. وقتی از خراسان رفتم استان دیگری باستان شناسی بخوانم اغلب استادان تحصیل کرده خارج بودندوهمچنین سالها بعد که علوم سیاسی خواندم باز هم برترین استادان که باز هم تحصیل خارج ونویسنده چند ده کتاب با اینکه خودم نخبه نیستم اما به خاطر مطالعه زیاد دانشجوی پررنگ در نگاه استادان بودم،گفته های استادجان باعث شد یاد آوری شود برایم چرا نمی توانستم دوره ها وکتابهای آن استادان را داشته باشم. ذهن من فقط والاترین و خاص ترین ها قبول داشت.وقتی صحبت های استاد جان را اوایل می شنیدم خیلی از خداوند سپاسگذار بودم که خدایا این استاد را از کجا برایم پیدایش کردی که انگار فقط برای من صحبت میکند و گذشته ام را می داند میداند چگونه دستم را بگیرد. همان اوایل که قدرت تجسم را فهمیده بودم.میخواستم امتحان کنم ببینم واقعی هست جواب میدهد یا نه چند سال پیش در تضاد شدید مالی و غیره بودیم به دو پسرم گفتم سه تایی سجده کنیم وتجسم و چند بار بگوییم خدا را شکر ،خدا را شکر رفتیم مسافرت خیلی خوش گذشته.چه هوای خوبی ،چه غذای خوشمزه ای ،چه کوه ورودخانه قشنگی یعنی مثل معجزه ما 3 روز بعد برای اولین بار هدایت شدیم جاده اسالم خلخال وبعد سرعین برای اولین بار بسیار خوش گذشت و ایمانم قوی تر شد به خداوند چندسال پیش بود ، یه مطلب دیگه هم بگم خیلی تاثیر گذار بود برام یکی از فایلهای زندگی در بهشت بودچقدر استفاده میکنیم من و دوستان ازاین و سفر به دور آمریکا و اما در آن قسمت چند روز پیش استاد جان در دریاچه شنا می کردند ووقتی آب گرم بود از آسمان باران خنک می بارید یکباره به ذهنم آمد مثلا چند بار این صحنه را ببینم کجا می خوام برم که وقتی آب گرم هست از بالا آب سرد به صورتم بخوره .این خانمی هم یه چیز میگه بعضی وقتها خدا هدایتشان میکندو با صدای بلند خندیدم نمی دانم چرا دقیقا 3 روز بعد در مسافرتی که رفته بودیم راه را انگار اشتباهی رفتیم بعد دیدن زیبایی های بسیار از درختان و باغهای زیباسر از آبگرم سر در آوردیم داخل که رفتم خدایا از سقفش آب سرد هدایت کرده بودند که وقتی داخل استخر آبگرم طبیعی بودم وروی صورتم آب سرد میریخت بلند گفتم خدایا شکرت ممنون خانم مریم . الان که داشتم تایپ میکردم چشمام پر اشک شد.خیلی فایلها را گشتم زیرش پست بگذارم اما آن فایل را پیدا نکردم.برگردیم به این لایو استاد جان.چندین روز هست پاشنه آشیل را پر رنگ تر میبینم کمال گرایی و در سایت الهی دنبال مطلب مرتبط بودم که نمی دانم چگونه اما در دوره عالی حل مسائل زندگی بود از متن های مرتبط یاد داشت برداری کردم فعلا نمی توانم دوره را بگیرم .امروز هم این لایو قدیمی خیلی به من کمک کرد .جرات داد که از کمال گرایی به بهبود گرایی برسم وگرنه جرات نداشتم اولین کامنت را بنویسم. در ضمن وقتی فیلم خانه بندر عباس را دیدید چند ثانیه حال عجیبی داشتید خیلی آن فیلم پر ارزش است صد بار اگر شرایط آن روزهایتان را توضیح می دادید خوب متوجه نمیشدیم چه می گویید اما این فیلم خیلی تاثیر گذار هست خدا را شکر پاک نشده یا پاک نکردید نمی دانم شاید اگر کس دیگری بود هیچ وقت این راپخش نمی کرد وفقط توضیح خالی را کفایت میدید. این فایل یک چکیده کامل از آموزش ها است مثل جزوه های قدیم که چکیده مطالب را برای یاد آوری خلاصه نویسی می کردیم.ممنونم که مرا مخصوصا به بهبودگرایی هدایت کردید .آرام آرام تکاملم را طی میکنم. پیشرفت روز افزون درهر آنچه مد نظرتان است را برای استادان گرامی و سایر عزیزان آرزومندم.
سلامممممم ب بلندی آسمون ب الله یکتام
سلامممممم ب بزرگی الله یکتام ب استاد عزیز دلممممم و مریم زیبام
خدا صدهزار مرتبه شکر ک این فایل قرار گرفت در سایت
امان از این فایل و آگاهی هاش دلم میخاد روزی حداقل یک بار گوش بدم ب این فایل و هی بیشتر و بهتر بفهمم
چقد با ارزشه این فایل
چقد راحت میشه زندگی مونو خلق کنیم و ما چقد سختش کرده بودیم
وقتی استاد گفت ک در طول روز ما با افکارمون داریم تجسم میکنیم یک لحظه تکون سختی خوردم انگار ب خودم اومدم
انگار یک دینگ صدا توی سرم اکو شد ک وای بر من چطور حواثم ب این موضوع نبوده
ک چقدر راحت میشه خالق بود
رب پروردگارمون خودش زمینه خالق بودن مارو فراهم کرده اونوقت ما با استفاده ناآگاهانه از این امتیازی ک الله بهمون داده داریم ناشکری بزرگی میکنیم
خدارو صد هاهزار بار شکر ک منو با استادم آشنا کرد و تا من بفهمم لازم نیست برای خاسته هام دست ب دامن غیر خدا بشم
استادم هر زمان ک فایل شما میبینم و ب قسمت نشانه هدایت میشم فرکانس همراه با عشق و دعای خیر براتون میفرستم
خودم تو پرادایس تصور میکنم و میگم اینقد نتیجه های بزرگ میبینم ک استادم دعوتم میکنه ب پرادایس زیبا
مهمون نمیخای استاد؟ من در آینده نزدیک یکی از پر نتیجه ترین بچه های سایت هستم اینو به خودم قول میدم
به نام خدای مهربونمممم
جوووونم به خدایی که انقدر عالی نشونه میده وقتی با تعهد قلبی رو باورهای پرقدرتم
ومیگه تو آروم باش و لذت ببر
توروی ایجاد احساس عالی درونی ت هستی در جریان خودارزشمندی بی قید و شرط ت
من برات دارم خدایی میکنم
خیالت راحت باشِ…
من برات میشم رابطه عاشقانه رویایی زیبا
میشم خونه ها، ماشین های دلخواهت
میشم نعمت ها وثروت ها فراوانت
میشم ثروت بیشتر و بیشتر …
میشم سلامتی بیشتر، زیبایی بیشتر و جوانی بیشترت
میشم حس لذت از آرامش و اطمینان قلبی ت
چه لذتی چه نشونه ای!
چی زیباتر از این که دارم اولین قدمم رو در تمرین ها انتظار مثبت با تجسم خلاق گذاشتمو هر لحظه داری بیشتر و بیشتر ایمان مو قوی میکنم
با تعهد بیشتر به خودت خدای مهربونم
که من روی ایجاد احساس عالی درونی م هستم در جریان خودارزشمندی بی قید وشرط م و توو به زیبایی داری خدایی میکنی برام
جووووونم
میریم که آروم آروم بره به قلب ووجودمون این عادت فوق العاده مون
بشینه به ذهن و قلب و روح م
هر بار تمرین، تمرین و تکرار
که آسان شدنم برای آسونی ها رو دارم هر لحظه بیشتر تجربه میکنم
قدرت دست منِ به لطف خدا،منم که آگاهانه دارم خلق میکنم زیبایی هامو
انتظار مثبت+تجسم خلاق+نوشتاری+گفتاری برای تاثیر بیشتر+با تموم حواس م و جزییات که تبدیل میشه به احساس اشتیاق م احساس شادی م در هر لحظه بیشتر و بیشتر
ممنونم ازت خدای مهربونم
ممنون ازت استاد جانم
ممنونم ازت مریم بانوی مهربونمممم
باعشق، خدا…..