این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-29 02:36:522024-11-08 04:54:02live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
734نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد به جراعت میگم پیرو اموزشهای شماااا 30 درصد هم بتونیم افکارمون کنترل کنیم به بهترینها میرسیم….
خدایا شکرت شکرت میتونم من به امید الله میتونم ….
من خالق صد در صد زندگیم و خلق میکنم زندگیم رو…
استاد به قول سعیده شهریاری دوره مقدس دوازده قدم…
من هم میتونم من هم میتونم….
من روز جمعه خودم رو خلق کردم ازمون رو قبول میشم به امید خدا میشم….
الهی شکرت رب من چون تو هدایتم میکنی به جوابهای درست…
همه چیز میتونه تغییر کن فارق از شرایط الانم…
به این شرط حسین با کنترل افکارت با کنترل وروریهات
پس تو میرسی به همین عشققققققققق
خدایا شکرت بینهایت
الهی شکرررر برای این دنیاییی قشنگ و فرکانسی الهی شکر….
من عاشق اب هستمممم طبیعت زیبااااا قشنگ و اب هوای عالی خدایا شکرت…
میاد استاد من خیلی دوست دارم تویه برجی زندگی کنم که خونم بالاترین طبقه اون برج باشه و لذت ببرم ویلامم داشت باشم و کیف کنم اوفشششش چقدر دلم قشنگ شد…..
الهی شکرت خدا که لبختد به لبم اوردی الهی شکرت برای این درخواستایی که تویه دلم گذاشتی و میدونم که میشه به امید توووووووو
دوستت دارم بوسسسسسس
خدا کارو انجام میده ادمها مناسب میان تویه مسیر من میااان….
و همچیز قشنگه و قشنگترو قشنگترو قشنگتر میشه به لطف رب..
استاد ماهم در رکابت میریم و به امید الله میرسیم به هر ان چیزی که میخوایم.
الهی شکرت برای این فایل و این اگاهیا چقدر لذت بخش بود خدا جون ازت عاجزان میخوام که کمک کنی که تمام اگاهیارو در زندگیم عملی کنم خدایا خودت کمک کن من نوکر درگاه تو هستم رب من خدایا مت بنده خوب تو هستم دوستت دارم دوستت دارم بوسسسس…..
استاد من هم همینجور شدم و دارم پی میبرم از بالا رفتن مدارم خدایااااا شکرتتتت شکرتتتتتت…
در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمند باشید
بنام خداوندبخشنده مهربان خداوندی که روز به روز داره نگاهم نسبت بهش،عوض میشه از این بابت از خداوند سپاسگزارم خدایا شکرت استاد وال صداقت درونشون رو تحسین میکنم که خیلی راحت احساحس واقعی رو بیان میکند وچقدر تکاملی همه چی رو پذیرفته استاد من خودم یکی از اون افرادم که ضربه سنگینی از کمال گرای خوردم واین هم به خاطر عدم آگاهی بوده وچقدر راحت پذیرفتم دلیل تمام اتفاقات زندگیم از ناامنی تا بس مالی واحساحس خووم به خاطر عدم آگاهی که داشتم از قوانین به جای استفاده کردن از نیروی فکر کع واقعن قدرت هر چیزی رو داره که خلق کنی وخدایا شکرت به خاطر اون ایمان درونیم که مرا در این مسیر هدایت کرده از خداوند سپاس گزارم استاد چقدر داستان های تکی ذهن خودم ساخته بودم ودقیقا داشتن برایم اتفاق می افتادن به صورت منفی چون هیچ کنترل روی افکارم نداشته بودم هرکس هر چیزی میگفت سریع تاثیرشو روی خودم احساحس می کردم همیشه در حال خراب بودم ولی توی هر شرایطی که هستم پذیرفتم که خودم خلقش کردم وخدای من بخشنده ومهربان وقعطا کمک میکنه تا آگاهانه این افکار وباورهایم رو تغیر دهم من جزئ خداوند هستم وخداوند این قدرت تعغیر رو بهم داه با استفاده از قوانینش،استاد نمی دونم چرا وقتی صبحت از روی خودت سرمایه گزاری کن ذهنم مقاومت نشون میده وهمش فکر میکننم چیزی باید از بیرون عوض بشه ولی خدایا شکرت پذیرفتم تنها چیزی که باید عوض بشه منم که باید ازدرون تغیعر کنم استاد بدون هیچگونه ادای به خداوند قسم تعغیر کردن خودم از نون شب برام واجب تر دیگه نمی خوام جون بکنم وهیچ لذتی از این دنیا نبرم نمی خوام برده افکار گذشته باشم می خوام افکارم منفی رو بدون سرزنش کردن خودم افکاری که فقط به خاطر عدم آگاهی وبه خاطر شنیده ها که از دیگران بوده دیگران هیچ گونه تفسیری ندارن من آدم ضعیفی بودم چون قانون نمی دونستم چون کمال گرا بودم جون قصاوت گر بودم خدایا شکرت اولین تغیر اینه نگاهم به خداوند عوض شده وخداوند موجودی غضاب ناک وقضاوت گر نمی دونم نیروی خیر مطلق است که داره به من کمک میکنه تا مسیرمو با توجه به خواسته هایم پیدا کنم اولین تغیرات رو با همین نوع نگاهم به خداوند داره عوض،میشه خدارو شکر میکنم با دیدن این فایل ارزش درونی خودم پیدا کردم من با عوامل بیرون از خودم نمی تونم به ارزش،برسم بلکه باید از درون برای خودم ارزش قائل بشم باید روی خودم کار کنم یک عروسی دعوت بودم کفش های خوبی دارم وخواستم برم کفش بگیرم که متوجه شدم هیچ چیز مهم تر از این نیست که الان از پولم استفاده درست کنم چیزی که واقعن زندگی مرا نجات میده که بعد می تونم باهاش،دنیا وآخرت خودم رو باهاش،با تعغیرات درونیم بخرم تعغیراتی حکم یک معجزه الهی رو برای من داشته باشن که هروقت خواست یاد بره بیوفتم به یاد اون وقت که با پولی که خواستم کفش بخرم باهاش دوره خریدم واستفاده کردم ویادم نره از کجا رسیدم به کجا از خداوندسپاسگزارم برای این که هدایت شدم به فایل که خودم پیدا کنم خودم باشم روی خودم سرمایه گزاری کنم نه روی دنیای بیرونم من هیچ کنترلی بیرون ندارم باید من تغیعرکنم تا جهان اطرافم تعغیر کنه خدایا شکرت اشک شوق از چشمایم جاری شده وفقط به این خاطر که خودم اونقدر دوست دارم که حاظر از کفش خودم بگذرم تا از درون تعغیر کنم چیزی های سال ها به خاطر عدم آگاهی برای ترس نگرانی دلهره ایجاد کرده بود رو فراموش،کنم وبه خداوند ایمان بیاورم که هر لحظه هوای من داره تا تغیرات رو درون ایجاد کنم تا جای چنگ های که سال بر صورت هست به جای اینکه بیام درمان کنم هر دفعه عمیق تر می شد به جای بیرون کشیدن زخم های کهنه ودرمان کردن آنها هر دفعه با پوشاند از حای دیگه بیرون می زد خدایا شکر همه اینها به کمک کردن تا در این مسیر به پذیرم که تکاملی تعغیر کنم ودرمان کنم کمال گرای خودم رو که چطور مانع رابطه من خودم وخدای خودم رو گرفته از ته دلم خودم روشن هست از این خریدی که می خواهم با این نوع نگاه برای خودم بکنم وخداوند این الهام رو به دلم انداخت که اولین قدم از دروه دوازه قدم رو بخرم یعنی هیچ وقت توی زندگیم اینقدر زوق زده نبودم برای خرید این دوره وبرای این دوره از خداوند سپاسگزارم من خریده ای دیگه هم داشتم ولی اینقدر زوق وشوق نداشتم هنوز هم کامل کار نکردم خیلی هم تاثیر گذاشته روی اینکه بدونم از کجا درام ضربه می خورم خدا روشکر میکنم از این بابت و هیچ وقت نتونستم با این جدیدت حرف بزنم انکارخداوند توی قلبم نشسته وداره بهم میگه این حرف ها رو که زندگی عوض میشه این دوتا دوره با هم دوره احساحس لیاقت ودوازده قدم هیج گونه شک وتریدی ندارم اولین باری که بدون شک وترید. می خوام خودم برای خودم خرید کنم هر وقت رفتنم مغازه این قدر شک کردم که چی بخرم ولی خدایا شکرت اینقدر از خرید کردن آین دوره مطمئنم هیچ گونه شکی ندارم که زندگیم متحول میکنه بودن هیچ گونه شکی این میگم وعکس می گیرم از این کامنت برای بعدا شاید مدت ها توی توهم این قوانین بودم بهدخاطر عدم آگاهی ولی اولین آگاهی که هیچ شک رویش ندارم که خداونداین آگاهی رو بهم داد وخداوند رد شکر میکنم همین که دارم صدای قلبم قلب پاکم رو می شنوم قلبی که جایگاه خداوندی هست پاک منزه خدایا شکرت که من بنده تو هستم وبعد از سال این لطف شامل حالم شد که همین طور بدون هیچ شرط وشروطی بدون حرف قشنگ زدن خودم رو اشرف مخلوقات تو بدونم که باید ارزش خودم رو همین طور که هستم هزارن بار بیشتر از چیزهای بیرونی بدونم حتی اگر تمام داری یم از دست بدم چیزی از ارزش درونیم حاظر نیستم کم بشود ارزشی که همین طوری مرا به خداوندنزدیک میکند که من جزئ از خاک هستی هستم که باید تکاملم رو طی کنم وتنها خداوندکامل هست وهیچ کس با کمال گرای به کمال نرسیده ابراهیم بعد سال ها به درجه کمال رسیدم همین پیرو راه اون دارم به اندازه یک نقطه تغیر توی زندگیم ایجاد میکنم رو خدایا شکر میکنم وترجیح می دهم الان تویاین شراط،تریج می دم فکر کنم که من هیچ وقت به اونجا نمی رسم وچیزی ازرش های من کم نمیشه همین که دارم روی خودم کار میکنم وعالم غیب. ایمان میارم دارم باورهایم رو تعغیر میدم ودارم نشانه ها رو می بینم یعنی دارم تغعیر میکنم یعنی داره یعنی یک نفر دیگه داره به عالم غیب ایمان میاره واعتمادش،درونی وابراهیم گونه میشه وخداوند روشکر میکنم از این بابت دارم ازتوهم وواقعیا الانم دور مس شوم وبه حقیقت درونم وله حقیقت جهان هستیم ایمان می آورم اولین تعغیری که درمن ایجاد شد همیشه فکر. میکردم خیلی دیره دیگه تموم شد فرصت ها رد بردن نعمت ها تموم شدن اتفاقات بد در راهن ولیرخدایا شکرت فکرم وارونه شده ومتوجه شدم وقتی از خداوندبخوای با دل جون کیه که جلوی قدرت خداوند رو بگیره وازکفش های که می خواستی برای لحظه ای ِِلذت آنی ببری واخلاص خودت رو له خداوند نشون دادی خداوندتنهایت نمی گزار وقتی دنبال لذتی ابدی میگردی خداوند طمعش،رو زیز زبون می اندازه که زوق زده باشی واز تمام لذت های آنی بگذری تا به اون برسی ِلذت مثل همین الان که از خداوند سپاسگزارم لذتی برعکس اون توهم که زدی رها سازی رو بهت یاده میده وانرژی که نامش رب هست حمایت میکنه بدون اینکه قضاوت کنه بدون اینکه خواسته داشته باشه تنها خواسته اش،همین پذیرفتن انش،هست وتمام داستانی که برای خودم درست کروم توهمی بیش نبودن خدایا شکرت هیچ وقت این کامنت یادم نمیره که تویچه شرایطی دا م می نویسم ولی با چه حال خوبی توی گرمای پنجاه درجه خوزستان بیرون دره یک مغازه که تمام چشم وامیدش همیشه به آدم ها بود که رزقی برایم بیاورن اون به خاطر عدم آگاهی ولی وقتی فهمیدم که بخشندگی خداوند توی همه جعنبه های زندگیم نصیبم شده واون هم این که دارم این مسیری توحیدی رو ادامه می دهم بزگترین تعمت برای من هست ومهم تر از مال ثروت ومادیات قطعا با بالا رفتن سطع آگاهی وقتی درکنار همین داشته هایت لذت بردی رسیدی به هرچی بخوای می رسی خداوند از قلب من آگاه کهقلب من چقدر بزرگه الکی هدایت نکرده به این مسیر امیدورام توی زندگی این لحظه یادم نره وغرور بگیرم وهمیشه صدای توحید وصدای خداوند که بلندترین صدا درجهان هست بشنوم با آگاهی ها با نشانه ها. وبا تعغیرات درونی وبا عملکردم وهیچ وقت فکر کنم که لحظه ای برای مردم تععیر کنم ویا لحظه ای برای کسی وبه خاطر کسی ثروتمند بشوم چون بزرگترین ثروت درونی رسیدم قدرتی که به من ارامش،میده قدرتی که قرار درتمام مراحل زندگی درون من باشه ونیروی خیر درونی من باشه وتصورش کنم ذهنم انچان در لابه لابه ذهنم تصورش،کنم که جز خیر نیکی طوری فکر کنم که از قبل تولد تا بعد تولد تا الان وتا آینده کهدجز خیرنکی او چیزی به من نرسنده اگر بشینم وفکر کنم که چه نعمت های بهدمن داده وچه جاهای که ازمن گذشته وچه وقت های که دستن گرفته همیش سپاسگزاری میکنم ازش وجواب تمام ناسپاسی های که بهدخاطر عدم آگاهی داشتم رو با تععیر فرکانس می دهم وخیرش،می رسه به من چون من این حال خوب نبرم واستفاده نکنم یکی دیگه میبره وخداوند فرقی براش نداره کافیه توی بخوای تمام عوامل بیرونی خودم در ذهن م خودم بت ساخته بودم این قدرت واین انرژی روبهت میده که بشکنی مثل ابراهیم تا قوی تر برای حال مسائل دیگه قوی تر بشوی وخودم رو به منبع از انرزی درونی خودم وصل کنم
بازم خدا سورپرایزم کرد جایی ک کم کم داشت شرایط کنونی حسم وبد میکرد دستمو گرفت واوردم پیش پیامبر زمانم، واقعا انسان فراموش کاره من بارهاو بارها با تجسم وحال خوب ب خیلی از خواسته هام رسیدم ولی کلا فراموش کرده بودم، مرسی استاد عزیزم بابت این یاد اوریت واینکه وقتی من دارم به موضوعی فکر میکنم همون میشه تجسم واگر یه خبر بد شنیدی اگر من اون وتوی ذهنم ادامه ندهم خلق نمیشود اصلا درک این موضوع چ غوغایی درون من ب پا کرد ک اگر همسرم از کسادی بازارش واز دست دادن مشتریاش یه وقت گفت من اون وتوی ذهنم هی بد وبزرگ نکنم
خدایا شکرت بابت این اگاهی ناب وسپاس بیکران از استاد توحیدیم ک ب وسیله شما من توحیدو تا حدود درک کردم وتلاش میکنم ب ان عمل کنم ن فقط توحید بلکه شناخت خودم، خدای خودم، جهان هستی اصلا من با اشنایی با شما تازه متولد شدم ودارم ثانیه ثانیه زندگیمو زندگی میکنم ولذت میبرم
مرور دوباره فایل استفاده اگاهانه از قدرت تجسم خلاق
این فایل خیلی عالی و خوب و موقع مناسب در سایت قرار گرفت و حسابی احساسات خوبی رو در من ایجاد کرد
حالا خداروشکر میکنم تا فرصتی دارم تا این فایل رو مرور کنم و اگاهی هاش رو سعی کنم بیشتر در زندگیم عملی کنم و طبق یک دستورالعمل مشخص این مسیر رو ادامه بدم و مرور دوباره ایی داشته باشم از لایو هایی که دیدم و ادامه دادن گام هایی که روی سایت قرار میگیره.
در کل این باور که افکار من اتفاقات رو رقم میزنه و من میتونم با قدرت و انرژی فکری که دارم به اتفاقات شکل بدم کمک میکنه که بیشتر تجسم کردن رو جدی بگیرم ؛ کمک میکنه شروع کنم به خلق اتفاقات دلخواه ؛ به انتظارات مثبت داشتن
یعنی به خودم بگم : اگر اینجوریه که منم که با افکارم اتفاقات رو رقم میزنم بیام و از این قدرت استفاده کنم و اون چیزی که میخوام رو بهش فکر کنم و رقم بزنم فارغ از هر شرایط و هرچیزی
یکی از منطق هایی که کمک میکنه که بازم تجسم ما قدرتمند تر بشه و این فرکانسش خالص تر بشه یا به قول دوره کشف قوانین کد های مخرب توش کمتر بشه اینه که بدونم وظیفه من فکر کردن به چگونگی اون خواسته نیست و بدونم که خداوند بدون استثنا به افکار من پاسخ میده
میدونی خیلی وقتا بازم ریشه در باور به ربوبیت الله وقدرت خداوند داره که این باور باید توی ذهن من باشه که خداوند این قدرت رو بیش از حد تصور و درکم داره تا اون چیزی که من میخوام رو برام رقم بزنه. خداوند داره اجابت میکنه و بدون استثنا پاسخ افکار من داده میشه به بینهایت طریق کار من اینه فقط اون تصویر نهایی رو تجسم کنم و نزارم این افکار چطور و چگونه منو از تجسم کردن اون تصویر باز بداره و بذر ناامیدی و ترس رو در دلم بکاره
بازم من دارم اینارو میگم و مینویسم اما صد در صد توی ذهن من نمیره باید تکرار و تکرار و تکرار بشه
این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ایی شاید دارم اهمیت تکرار ورودی های مناسب و منطق های درست و باور های خوب رو بیشتر درک میکنم
قبلا فکر میکردم یک بار یک چیزی رو میگم و ذهن میپذیره دیگه مثلا یک بار اگر من بیام و اهرم رنج و لذت رو بخونم دیگه عادت های مناسب برام خیلی لذت بخش میشه و از عادت های نامناسب متنفر میشم
ولی الان درک من اینه که این یک مسیری هست که باید تکرار بشه و وقتی به اندازه کافی تکرار میکنی با تراکم بالا اون میره توی شکل فکر کردن مغزت
به همین دلیل هم الان من دارم میگم نباید به چگونگی فکر کنم ؛ میگم منم خالق زندگیم هستم و شرایط رو رقم میزنم ؛ اما تکرار کردنش خیلی مهمه وگرنه خیلی زود فراموش میشه و بازم برمیگردم به همون روند قدرت دادن به عوامل بیرونی و شرک و فکر کردن به چطور و چگونه ایی که اصلا وظیفه من نیست !
حالا چطور میتونم بهتر باور پذیر کنم؟ مثال هایی رو از خودم به یاد بیارم که فکر کردم و تجسم کردم و اتفاق افتاده بدون اینکه بدونم چطور میخواد این اتفاق بیفته؟ و الان میرم و توی گوگل کیپ تمرینش رو انجام میدم -به صورت مفصل-و میام و ادامه این فایل و کامنت
+++++++++++
خدایا شکرت کلی تجربه نوشتم از چیزایی که تجسم کردم از خواسته هایی که میخواستم و رخ داده و واقعا یک احساس بینظیری داشتم که چقدر قانون داره دقیق کار میکنم و چقدر وظیفه من تجسم تصویر نهایی هست
وظیفه من حفظ ایمان هست
جاهایی که هیچ دری نبود و خداوند در هارو باز کرد واییی خدا من بینظیرهه
یادمه چه صبح هایی بیدار میشدم و خواسته هام رو مینوشتم توی دفترم و سپاسگزاری میکردم حدود دو سه سال پیش و چطور الان اون اتفاقات و اون خواسته ها رقم خورد
وقتی اینارو نوشتم تصمیم گرفتم دوباره از همین الگویی که خیلی زود فراموشم شده استفاده کنم و دوباره بنویسم و تجسم کنم و فکر کنم و درراستاش قدم بردارم و انرژی ذهنیم رو به سمتش جهت دهی کنم تا لاجرم اتفاق بیفته
مهم نیست الان توی چه شرایطی هستم اگر افکارم رو به سمتی که میخوام تغییر بدم شرایط منم لاجرم به سمت اون افکار تغییر میکنه خدایا شکرت ؛ باید دوباره همین الگو رو تکرار کنم و بیارمش توی زندگیم و با دقت بیشتری دریم بوردم رو تکمیل تر کنم و نگاهش کنم و شروع کنم به نوشتن و نوشتن و نوشتن
فارغ از اینکه چه شرایطی داری و چ گذشته ایی داشتی میتونه شرایط بنیادین عوض بشه من میتونم هر شرایطی رو تغییر بدم ؛ من قدرت تغییر زندگی خودم رو دارم وقتی این باور هارو داشته باشی میای و از قدرت تجسم استفاده میکنی
هربار که ازش استفاده میکنی اتفاقاتی میفته و اگر بتونی اونارو ببینی باز باورت قوی تر میشه باز بهتر استفاده میکنی با باور های بهتر و باز اتفاقات بزرگتر و بهتر و باز باورت قوی تر میشه و این مسیر تکاملی خیلی زیبا طی میشه.
ما همیشه داریم تجسم میکنیم ؛ همیشه یک چیزی توی ذهن ما هست داره با ما حرف میزنه!
استفاده اگاهانه
خیلی وقت ها من حتی بعد از اگاهی از قانون به صورت به قول استاد : پیش فرض زندگی کردم یعنی همینجوری بدون اینکه بخوام از این قدرت افکارم که به اتفاقات جهت دهی میده استفاده کنم روز هام رو سپری میکردم انگار نه انگار که اصلا اگاه هستم به قدرت افکارم
حالا کار ما و وظیفه ما اینه که به صورت اگاهانه از این قدرت تفکرمون استفاده کنیم یعنی از خلق ناآگاهانه و بادی به هرجهت بریم به سمت خلق اگاهانه
دقیقا من مشخص کنم که بقیه چه رفتاری با من داشته باشن ؛ دقیقا من باشم که مشخص کنم امروز چه اتفاقاتی میخوام بیفته؛ من رابطه ام با پارتنرم رو کدش رو بزنم ؛ من مشخص کنم شرایط شغلیم به چه سمتی پیش بره
غیر از این باشه یعنی احساس قربانی بودن ؛ غیر از این باشه یعنی شرک و قدرت بخشیدن به عوامل بیرونی
من خوشبختی و حقیقت زندگیم رو برای خودم رقم بزنم
حالا که افکار منه که داره اتفاقات رو رقم میزنه بیام و از این قدرت استفاده کنم به شکل اتفاقات زندگیم جهت بدم
حالا که منم که جهان اطراف خودم رو رقم میزنم بیام و در طول روز خودم کنترل افکارم که هر لحظه داره زندگیم رو برنامه نویسی میکنه رو به دست بگیرم
مرور باور های مناسب : من کسی هستم که افکارم ، احساساتم و انتخاباتم رو کنترل میکنم
من بیام ناظر بر افکارم باشم و افسار ذهنم رو در دست داشته باشم و اونجوری که میخوام اون شرایطی که میخوام رو تجسم کنم
میخواد واقعیت هررچیزی باشه، باشه! کار من اینه که اون چیزی که میخوام رو بسازم
موقعیت فعلی شما چیزی نیست جز افکار گذشته شما
خودم بودم که خلق کردم هرچیزی که در زندگیم هست کاملا شرایط رو در هر جنبه ایی خودم خلق کردم توی روابط توی سلامتی توی هرچیزی
نیام صبح تا شب توی ذهنم با پدرم و مادرم بجنگم و بگم تقصیر شما بود چرا جلوی من این حرفا رو زدین اگر نمیگفتین من الان باورهام خوب بود اگر فلان رفتار رو میکردن الان من احساس لیاقت داشتم و..
نه مسئولیتش کاملا بر عهده خودمه ! من تاثیر پذیرفتم من اونارو تکرار کردم توی ذهنم من همه چی من بودم
اصلا به محض اینکه اینطوری فکر کنی خیلی سریع تر دست به کار میشی برای تغییر ذهنیتت خیلی با مقاومت کمتر
یعنی فکر نمیکنی چون پدرم باور کمبود رو به من القا کرده منم دیگه باید تا همیشه این باور رو داشته باشم
میگی نه! این خودم هستم که مسئولیت این باور رو میپذیرم حالا هم میتونم تغییرش بدم.
اگر احساس لیاقتم پایینه نمیام یقه فرهنگ و جامعه رو بگیرم چون این چیزی نیست جز بهونه برای تغییر نکردن!
وااقعا من استاد رو تحسین میکنم که اینقدر عالی با اینکه توی اون فضای عجیب و غریب بزرگ شدن با اون باور ها اما مسئولیت صد در صد زندگیشون رو پذیرفتن و شروع به تغییر ذهنیتشون کردن فارغ از اینکه به چه دلیل و عواملی اون ایجاد شده مسئول تغییر اون باور من هستم!
اصلا خود اینکه مسئولیت رو بپذیری یک نشتی انرژی بزرگی رو از توی زندگیت برمیداره.
و با تکرار همین ورودی ها و همین حرفاست که این میره توی ذهن
برگردیم دوباره به اصل یعنی توحید:
اگر فکر کنی که بخاطر پدرت شرایط مالی خوبی نداری و نمیتونی این شرایط رو تغییر بدی این شرکه
اگر احساس عدم لیاقتت رو بندازی گردن جامعه و باور هایی که به ما القا کرده و فکر کنی نمیتونی شرایط رو بهبود بدی این یعنی قدرت دادن به همون جامعه و این شرکه
اگر فکر کنی شهری که توش بدنیا اومدی و نمیتونی موفقیت در این شهر با همین شرایط کسب کنی این شرکه!
همه اینا شکلی از قدرت دادن به عوامل بیرونی هست
فکر کردن به چگونگی و چطور هم ریشه در شرک داره ریشه در عدم باور به ربوبیت الله داره که داره جهان رو مدیریت میکنه
چون در آخر اون چگونگی و چطور برمیگرده به همون شرک
چقدررر ارتباط تنگاتنگی داره توحید و این باور که : من هستم که صد در صد اتفاقات زندگیم رو با باور هایم رقم میزنم
این باور قدرت رو از تمام عوامل بیرونی میگیره و میده به خدایی که هرلحظه داره اجابت میکنه.
اینکه فکر کنی نمیتونی تبدیل به یک سخنران و مدرس موفقیت بشی بخاطر اینکه مدرک روانشناسی نداری این یعنی باور نداری که خودتی که با افکارت اتفاقات رو رقم میزنی. ولی استاد عباسمنش باور کرد که منم که خلق میکنم مهم نیست عوامل بیرونی منو واجد شرایط میدونه یا نمیدونه
و…
چقدر ما واقعا توی زندگیمون این باور رو داریم ؛ توی رفتار هامون این باور نشون داده میشه که این منم که اتفاقات رو رقم میزنم ؟ چقدر؟
به همین دلیل هم تکرار این اگاهی ها و بمبارون کردن خودم با این اگاهی ها الان یکی از مهم ترین وظایف من شده. چون میدونم اگر این باور خوب ساخته بشه و اگر بپذیرمش چه قدر برای من حیاتی میتونه باشه.
افکار یک فاصله زمانی میخواد تا نتیجه اشون مشخص بشه
دقیقا همینه اما نکته ای که هست اینه که چطور بفهمم این فکری که دارم دنبال میکنم نتیجه اش خواسته های بیشتر هست یا ناخواسته های بیشتر ؟ از احساسی که اون لحظه اون فکر به من میده. یعنی احساس خوب معیار دقیقی هست برای اینکه نشون بده که دارم مسیر درستی رو با افکارم میرم
تجسم باید منجر به احساس خوب بشه. وقتی من دارم تجسم میکنم اما ذهنم داره اینو تکرار میکنه که : چه فایده این که امکان پذیر نیست رخ بده ؛ شرایطش موجود نیست و… احساس نه تنها به سمت مثبت نمیره بلکه بدتر هم میشه
و اینم بازم از همون نکته های مهم هست که باید توجه کرد بهش که اگر من دارم انتظارات مثبتی رو مرور میکنم و تجسم میکنم اما احساسش نمیکنم و احساس خوبی رو در قلبم ایجاد نمیکنم یعنی من هیچ کاری نکردم.
احساس خوب اون نتیجه اولیه است احساس خوب یعنی من تیون شدم در مسیر درست و افکار درست حالا بعدش باید اون فکر تکرار و تکرار بشه تا اون فرکانس قدرت بگیره تا اتفاقات رو برای من رقم بزنه چه مثبت چه منفی
مرور دوباره اصل باور ها :
وقتی یک فکری بارها و بارها تکرار میشه –> باور ایجاد میکنه –>وقتی هم باور ایجاد کنه اتفاقات رو رقم میزنه!
حالا من میام اگاهانه افکارم رو مدیریت میکنم و به آن چیزی که میخوام توجه میکنم و همینو هعی تکرار و تکرار میکنم.
تکرار یک فکر هم اینجوری هم نیست که بشینی یک جایی
تغییر افکار همون تغییر ورودی هاست یعنی ورودی هایی که من دارم میدم به صورت فکر داره توی ذهن من هعی جنریت میشه حالا هرچقدر این ورودی هارو قدرتمند تر بدم ؛ جوری بدم که احساسات منو بیشتر برانگیخته کنه ؛ با تمرکز بیشتر و تراکم بیشتری بدم اون فکر بیشتر و بیشتر تکرار میشه.
واای که چقدر این درک ورودی ها و تاثیری که روی مغز میزاره کمک میکنه که کنترل زندگیمون رو به دست بگیریم
برای مثال
اگر بدونم که افکار من هستند که اتفاقات رو رقم میزنند و هرچقدر این فکر قدرتمند تر باشه یعنی اتفاقات بزرگتری رو رقم میزنه میام و شروع میکنم به ورودی هایی رو به ذهنم دادن که اون افکار رو ایجاد میکنه حالا برای اینکه بازم اون افکار قدرت پیدا کنه میام و خودمم اگاهانه میرم و به افکارم جهت میدم یعنی مثلا هم زمان که دارم فایل استاد رو میبینم که استاد میگه ما خالق زندگی خودمون هستیم منم توی ذهنم چندین بار دیگه تکرارش میکنم و به شکل گفتگو های ذهنی با خودم صحبت میکنم.
درک این موضوع کمک میکنه افکار قدرتمند تر رو در زمان کوتاه تری ایجاد کنیم.
و وقتی یک چیزی رو خیلی زیاد تکرار کنیم و این تکرار همراه با منطق های محکم باشه اون دیگه شروع میشه خودش توی ذهن تکرار شدن و میشه فکر غالب ما در طول روز و باز ما برای اینکه قدرتمند ترش کنیم میتونیم اونو اگاهانه گسترشش بدیم.
دوباره برای کسب و کار مثال بزنم که خودم نیاز دارم هنوز درکش کنم و اجراییش کنم :
خب من فهمیدم که افکار من هستند که دارن اتفاقات رو رقم میزنند اگر من میخوام که توی کاری که میکنم رشد کنم باید تمرکزم روش باشه تمرکز یعنی چی ؟ یعنی مدت زمان بیشتری رو به یک چیزی توجه کردن یعنی چی یعنی تکرار افکاری که ربط پیدا میکنند به اون کسب و کار حالا چطور از این الگو باید استفاده کنم ؟ تنها کار من اینه که درمورد اون موضوع شروع کنم به ذهنم ورودی دادن و کانون توجهم رو درگیرش کردن و البته که همواری مسیر ارتباط مستقیمی داره با جنس کانون توجه که دقیقا روی چه نقطه ایی از اون کسب و کار هست روی فراوانی و فرصت ها یا روی کمبود ها…
حتی من وقتایی بوده از یک چیزی خوشم نمیومده اما وقتی یک مدت خیلی متراکم درموردش به ذهنم ورودی دادم دیدم بسیار بسیار علاقه مند و کنجکاو شدم تا بازم درموردش برم تحقیق کنم و بخونم
حالا من از زندگی خودم مثال تا بتونم بهتر از این اصل در زندگیم استفاده کنم چون طبق دستورالعملی که خانم شایسته برای لایو ها به ما دادن باید ما بتونیم از این اگاهی ها به صورت شخصی در زندگیمون بهره برداری کنیم :
من کلاس هشتم که بودم اون زمان کلاس ها انلاین شده بود و دبیر ریاضی ما درس رو توی گروه شاد تدریس میکرد به این صورت که یک عکس از جزوه میزاشت و یک ویس هم توضیح اون بود و ما میتونستیم هر چندبار که میخوایم اونو گوش کنیم و تمرین کنیم. من تا قبلش از ریاضی واقعا خوشم نمیومد و با اینکه شاگرد زرنگی بودم اما توی نمره پایینی میگرفتم و خیلی علاقه نداشتم گوش کنم بهش سر کلاس و یادش بگیرم.
اما اون سال چون این شرایط به وجود اومده بود من شروع کردم به گوش دادن بارها و بارها هر ویس و دیدن تصاویر و تمرین کردن اتفاقی که افتاد این بود که من بعد از چند هفته دیدم دارم عااشق ریاضی میشم یعنی مشتاق این بودم یک صفحه دیگه از جزوه قرار بگیره و من گوشش بدم و جالبه اصلا تحول عجیبی اون سال من توی درس ریاضی داشتم که اتفاقی که افتاد این بود از سال های بعدش اصلا درس ریاضی شده بود نقطه قوت من یعنی سرکلاس میرفتم به راحتی حرف های استاد رو متوجه میشدم اصلا توی خونه درس نمیخوندم و با همون سرکلاس گوش دادن اینقدر عاشق ریاضی شده بودم که خیلی راحت همون قبل امتحان سر کلاس سریع درس رو مرور میکردم و میرفتم امتحان میدادم
حتی همین امسال که امتحانات نهایی بود من بالاترین نمره ام درس ریاضی بود.و اینطوری ورودی دادن درمورد یک چیز به صورت صبح تا شبی باعث میشه که ذهن هم خودش از یک جا به بعد کمکت کنه و جالبه جهان هم کمکم میکرد مثلا همون سال هشتم معلم ما برای هرکسی که سوال میپرسید مثبت میزاشت و این مثبتا مثلا اضافه نمره امتحانات بود و اتفاقی که میفتاد دقیقا شرایط جوری پیش میرفت که معلم هعی از من سوالایی که بلدم رو بپرسه و من مثبت بگیرم و باز علاقه ام بره بالا و ای حرف رو از معلم بارها بشنوم که : چقدر ریاضیت خوبه و این انگار بره اصلا توی هویت من
یا توی درس عربی هم همین مثال رو دوباره دارم
میدونی یعنی وقتی رو یک چیزی تمرکز میکنی و ورودی درموردش میدی خود به خود ذهنت اینقدر درموردش کنجکاو میشه و اینقدر درمورد اون موضوع تغذیه اش کردی که دیگه نمیتونه بهش فکر نکنه.
من الان این ایده رو یک چندروزیه دارم روی اموزش های استاد تست میکردم
چون شرایطی رو توش بودم که خیلی سخت بود برام که روی فایل های استاد تمرکز کنم حوصله نداشتم برم فایل دوره هارو ببینم و اصل قانون رو مرور کنم. دلیلش چی بود ؟ دلیلش ورودی های دیگه ایی بود که به ذهنم داده بودم و فقط دوست داشتم برم همون ورودی هارو ادامه بدم که بیشتر درمورد فیلم و سریال دیدن بود و حتی بازی های کامپیوتری چیزی که من شاید چندین ماه بود یک ثانیه هم بازی کامپیوتری نکرده بودم
خلاصه اومدم گفتم من باید این ورودی هارو کات کنم و شروع کنم به مرور فایل های استاد خدا منو هدایت کرد به کتاب رویاهایی که رویا نیستند و مرور فایل های کشف قوانین و بعد این الهام بهم شد که دارم کتاب رو میخونم بیام و کامنت منتشر کنم و اتفاقی که افتاد اون کامنت نوشتن چون خیلی متمرکزانه بود و توی سایت بود خیلی کمک میکرد تمرکز کنم روی اون اگاهی ها و اتفاقی که الان بعد از 8،9 روز افتاده اینه که من اگر فایل های استاد رو نبینم و مرورشون نکنم قشنگ احساس میکنم یک چیزی کمه اصلا میل دیدن به سریال و فیلم و… تقریبا میتونم بگم صفر شده و اصلا جنس رفتار هام هم هماهنگ شده با قانون
حالا که این موضوع رو درک کردم تصمیم گرفتم بعد از پروژه کتاب بیام سراغ لایو ها و همین کامنت نوشتن.
وقتی هم اینو درک کردم دیگه جلوی خودم رو نمیگیرم برای نوشتن چیزایی که بهم گفته میشه چون میدونم کار من اینه که این ورودی رو با تراکم بالا به ذهنم بدم برای همین فارغ از عنوان اون فایل من هر لحظه از کامنت نوشتنم رو فرصتی میدونم برای مرور قانون و باور اینکه من خالق زندگیم هستم و توحید و درک اهمیت ورودی ها و…
*حالا من میخوام باور های خوبی درمورد ثروت بسازم فقط باید صبح تا شب شروع کنم به ورودی دادن و توجهم رو درگیر ثروت و فراوانی کردن
*میخوام توی کسب و کارم رشد کنم باید شروع کنم به صبح تا شب ورودی دادن و مرور کردن کارهایی که باید انجام بدم و کانون توجهم رو درگیر اون کارها به شکلی که احساس بهتری بهم بده کردن
(اینکه میگم احساس بهتری بده منظورم اینه که مثلا من دارم فایل های استاد رو میبینم همزمان اینارو توی ذهنم مرور کنم که : الان این اگاهی رو شنیدم مشتاقم ازش استفاده کنم ، خدا میدونه چقدر اتفاقات خوبی بیفته بعد از اجرای این اگاهی ، چقدر این اگاهی ها ارزشمنده و.. یعنی این جنس توجه بازم به روند بهبود پیدا میبخشه یعنی از زاویه اون فایل یا اون اموزش توی کارم رو ببینم که به من احساس بهتری بده)
چون این صبح تا شب ورودی دادن درمورد یک موضوع و مخلوط نکردن افکار نامربوط باهاش باعث میشه اون فرکانس خالص باشه و اتفاقات رو رقم بزنه
-چیزی که تقریبا میبینیم همه توش مشکل داریم به همین دلیل هم من هعی تکرار میکنم تا اینا بره توی مغزم بره توی شخصیتم و بشه شکل رفتاریم-
اگه افکار منه که زندگی منو رقم میزنه کار من اینه که سرمایه گذاری کنم روی این افکار
چه باور مهمیه این باور و چه احساس فوق العاده ایی رو ایجاد میکنه :
من میتونم افکارمو عوض کنم ، من میتونم زندگیم رو عوض کنم چه ذوق و شوقی میده برای تغییر افکارمون
چه نکته ایی: یک خبر بد میشنوی این افکار توعه که میتونه اون خبر رو واقعی کنه
یک اتفاقی میفته این تو هستی که مشخص میکنی اون اتفاق به نفعت بشه یا به ضررت بشه
ما اینقدر خالق هستیم! اینقدر کنترل میکنیم شرایط زندگی مون رو !
این قدرت رو خدا داده تا خلق کنم زندگیم رو
خداروشکر که تو یک همچین دنیایی زندگی میکنیم ، حضور داریم و ارزشمند هستیم و میتونیم خلق کنیم.
++++
دقیقا منم وقتی شروع کردم به جدی تر کار کردن روی خودم خیلی تنها تر شدم و خیلی بیشتر فرصت پیدا کردم تا روی خودم کار کنم به ندرت میشه که گوشی من زنگ بخوره که بخواد تمرکز منو بهم بزنه و همه اون دوستان قبلی که هماهنگ بودن با افکار قبلی تا حد زیادی از زندگی من دور شدند و این هم همون چیزیه که واقعا خودم میخوام
گوشیم حتی تقریبا همیشه سایلنت هست مگر اینکه بخوام یک استفاده مهمی بکنم ، همه نوتیفیکشن هام هم قطع ، توی فضای مجازی هم نیستم که بخوام درگیر این باشم الان چه عکسی از خودم بزارم ، الان چطور نظر فلانی رو جلب کنم و..
همه اینا یک ارامش خیلی خوب و یک وقت ازاد صبح تا شبی رو به من داده تا من بتونم روی خودم و پروژه هام کار کنم.
پس با خودم صحبت کنم ، اون چیزایی رو که میخوام بدون اینکه توی ذهنم قدرت به عوامل بیرونی بدم تجسم و من حقیقت زندگی خودم رو خلق کنم
خداروشکر بازم طبق اصل بهبود گرایی تونستم این کامنت رو منتشر کنم حالا چه هزار خط چه ده خط خودش رشد حساب میشه الان که فرصت داشتم بیشتر نوشتم و روی خودم کار کردم الهی شکرت
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
گام 26: استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلاق
خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم بابت زمان حالی که دارم خدایا شکرت بابت بودنم در این مسیر آگاهی بخش خانم شایسته مهربون از صمیم قلب سپاسگزازتم برای مسیری که برای بچههای سایت فراهم کردید تا بتونیم از این آگاهی ها استفاده کنیم برای بهتر حرکت کردنمان در این مسیر إلهی هر اتفاقی تو این سایت زیبا رخ میده فقط برای بهتر شدن مسیرمونه برای خوب فکر کردن برای زیبا زندگی کردن برای با دید خوب به جهان نگاه کردن فقط خوبی و فقط خوبی و فقط خوبی ممنونم از زحمات شما که همه چیز و در زمان مناسب انجام میدید و چقدر من خوشبختم و حال خوبی دارم که در این مکان مقدس قرار دارم مکانی که افرادی هستند که خوب زندگی کردن و به من یاد دادن چیزی که یاد ندارم جز مادرم و پدر عزیزم کسی دیگر چنان با اشتیاق مسیر و فراهم کند برای اینکه من بتونم خوب زندگی کنم و خوب فکر کنم و خوب حرکت کنم و از همه مهمتر به اصل که همان خداوند است نزدیکتر شوم
اگه بگم زندگی که الان دارم فقط با تجسم کردن بوجود آوردم به گزافه نگفتم از موقعیتی که دارم و هر چیزی که وارد زندگیم شده فقط و فقط با تجسم کردن و فکر کردن و با خواستم زندگی کردن بوجود آوردمش از مغازه ای که دارم از تک تک وسایلی که برای آرامش خودم تهیه کردم از ماشینی که دارم و هر چیزی که برام در زمان حالش غیر ممکن بوده فقط با تجسم کردن به صورت کاملا طبیعی و به راحتی و به آسانی وارد زندگیم کردم بدون اینکه اذیت بشم خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم برای قدرت خلق کردنی که در من قرار داده و اون افکارمه و من میتونم افکارم و به هر سمتی که دوست دارم جهت دهی بدم و خلق کنم چیزی رو که دوست دارم، شده چیزی رو هم که نمیخواستم نا آگاهانه خلق کردم و فهمیدم که کار کار خودمه مثل دزدیده شدن ماشینم و تونستم حال خوبمو در زمان کمتری بدست بیارم و ذهنم و کنترل کنم و زیر یک هفته ماشینم بدون اینکه چیزی ازش کم بشه پیدا کنم همه چیز به خودمون برمیگرده هر اتفاقی تو زندگیمون رخ میده حاصل افکارمونه پس باید به خودمون یاد بدیم که در هر شرایطی سعی کنیم ذهنمون و کنترل کنیم و به چیزهای خوب توجه کنیم ، این فایل انقققققدر به دلم نشسته انقققققدر دوسش دارم که تا حالا نمیدونم چقدر نگاش کردم چقدر حس و حال استاد و دوست دارم تو این فایل چقدر به آرامش میرسم وقتی نگاش میکنم نشستن استاد کنار رودخونه رو چقققققدر حس خوبی بهم دست میده در حین صحبت کردن سلام دادن به همسایه با روی خوش چقدر درس داره برای من خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت این فایل یکی از زیباترین فایلهایی بود که حس فوقالعاده ای بهم داد من که اینطورم صد در صد میدونم خیلی از بچه ها هم همین حس و دارن استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم بهترین ها رو براتون از درگاه خداوند متعال خواهانم چون لایق بهترینها هستید…
سلام به استاد عزیز و گوگولیم که البته تو یه سری از فایلا این وجهتون بروز میکنه
سلام به مریم عزیز و صد هزار بار مرسی که این فایل زیر خاکی به معنای واقعی زیر خاکی و با ارزش را پیدا کردی. و تدوین کردی روی سایت گذاشتین
مرسی که این فایلای دانلودی را به صورت پایدار و نه مدت دار و بدون هزینه مالی در اختیار من گذاشتین
به قول یکی از دوستام الان میخوام گریه کنم انقد که خوشحالم
چقدددددد محتوای این فایل عزیز بود
این کامنتی که دارم مینویسم بیشتر جنبه تشکر داره
اما چون شما استاد عزیز و همین طور همه ی ما دوست داریم یه نتیجه ای رو هم بشنویم
اینو میمویسم که واقعا بخدا این ماییم که داریم خلق میکنیم و تا چه حد قدرت مند هستیم
این مثال یه کوچول شاید خصوصی طور باشه
من یه مدتی یه کتاب خون ای دارم میرم در جهت هدفم و اونجا یه شخصی و دیدم و برام جالب شده بود که این فرد کیه و هیچ اطلاعاتی ازش نداشتم ولی خیلی میخواستم بدونم کیه اسمش چیه البته بگم این کتابخونه اکثرا فقط دانشجویا پزشکی دانشگاه خودمون هستن خلاصه به طور اتفاقی و حدسی من متوجه شدم که ایشون ورودی چه سالی هستن و بعد یه شب همینجوری تو کانال تلگرام اون ورودی دانشگاهمون داشتم سرچ میکردم بعد نفهمدیم چجوری هدایت شدم به یه کانال دیگه که لینکش تو این کانال اولیه بود بعد نمیدونم به یه پیامی هدایت شدم که زیرش چندتا کامنت بود و بازم هدایتی یکیشونو که عکس پروفشم درخت بود و اسمشم مخفف بود را باز کردم و وقتی عکسارو ورق زدم دیدم ببببله خودشه و واقعا احتمال این قضیه یک در میلیارد بود بماند چون اسمش مخفف بود و من میخواستم بدونم اسمشم چیه باز یه جوری به یه کانال دیگه هدایت شدم که هم اسم هم شماره مارت و حتی شماره موبایلشم پیدا کردم از کجا از هیچ جا فقط طرف و دیده بودم
بعد خواسته ی بعدیم این بود که یه کم باهم صحبت کنیم و این قضیه رو هی توی ذهنم میساختم و بعد باورتون میشه حتما که دقیقا یه روز که اون داشت میرفت همون لحظه من رسیدم و باهم صحبت کردیم و اسمم و پرسید و منم کلی اطلاعات دیگه ازش کسب کردم
الان در جواب این سوالم که احساس خوب دقیقا کجای قانونه فهمیدم احساس خوب مجوز دسترسی به قدرت خلق کنندگی خداست
بنظر من البته اینو از خدا پرسیدم هنوز مطمئنم نکرده ولی بنظر من ذهن ما یا من و شما هیچ قدرتی نداریم و اینکه توی زندگیمون ناخواسته خلق میکنیم درواقع ناخواسته خلق نمیکنیم بلکه خواسته خلق نمیکنیم یعنی اینکه ناخواسته ها خلق کردنی نیستن و در اثر نبودن اون قدرت خلق توی زندگیمون هستن و اگه من میخوام زندگیم خواسته بشه باید با احساس خوب به خدا وصل بشم و بتونم از قدرت خلق کنندگی اون که تنها قدرت خلق کنندگی. و حتی تنها قدرت و نیرو هست استفاده کنم و اگه وصل بهش نباشم هیچ قدرتی برای خلق چیزی که میخوام ندارم و درنتیجه ناخواسته خلق میشه
البته اینجاشو دقیق نمیدونم با توضیحی که استاد گفت که ما با شرح و بسط دادن به اتفاقا بد و منفی اونو بیشتر میکنیم و یعنی کلا با توجهمون داریم بیشتر میکنیم پس بعنی ما یه قدرتی برای خلق اونچیزی که توجه میکنیم حتی با احساس بد هم داریم؟
این یه نمونه از سوالانی که از خدا میپرسم و یقین دارم تا چند وقت دیگه بهم جواب میده همون جور که تا الان جواب داده
وقتی استاد عباس منش ازهمچون زندگی توبندرعباس بیادبرسه به همچی زندگی همچی رابطه عاشقانه ای واین همه نعمت وثروت واردزندگیش کنه وبراخودش خلق کنه بدون اینکه الگو خاصی داشته باشه پس ماهم میتونیم با الگوبرداری ازاستادعباس منش که این چنین خالصانه برامون میادهمه چی زندگیشو میریزه تودایره میگه من ازاون زندگی فقیرانه رسیدم به همچین زندگی که فکرنکنم بیشترازیک درصد مردم جهان همچی زندگی وهمچین ثروت وموقعیتی داشته باشن وازهمه مهمتر آرامشی که استاد دارن ورابطه عاشقونه با خانم شایسته عزیز خدایاشکرت
من یادمه سالها پیش ناآگاهانه دروران خدمت خودموساختم.
وقتی کم سن سال بودم خیلی وقتها باخودم جزئیات دوران خدمت براخودم تجسم میکردم که نقطه سفرمرزی خدمت میکنم من دژبان ایست بازرسی هستم ازقاچاق فروش ها باج میگیرم وپول دارمیشوم چون اون موقعه ها فکرمیکردم فقط ازهمچین راههایی میشه پول دارشد فارق ازاینکه بارکج به منزل نمیرسه خخخخخ
ودقیقا من کل خدمت سربازی نقطه سفرمرزی بودم ودقیقا دژبان بودم پول زیادی میگرفتم دقیقا درآمد روزانه من معادل حقوق یک ماه یک کارمند بود وخداروشکر خیلی زود اون پول نادرست اززندگیم رفت بیرون ومن باتلاش خودم وتوکل برخدا همچی ساختم خدایاشکرت
سلام به همه ی دوستان بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم نازنین
خدایا این فایل چقدددر آرومم کرد، من تابستون تو مدرسه ت درس دادم، خود خدا بهم گفت برو اونجا، فکر میکردم برای سال تحصیلی داره بهم میگه و همچین انتظاری داشتم، اما بعد هدایتم کرد به مدرسه خ همون جایی که چند سال پیش هم درس میدادم، و فهمیدم هدایت خدا به مدرسه ی ت برای کلاس تابستونی بوده، اول اینجوری بود که این مدرسه ی ت خیلی طول کشید و جوابی برای سال تحصیلی به من نداد من هم گفتم مدارکم رو بده و گفت نه من میخوامت اما معلوم نیست برای پایه ی چندم، تو این مدت رفتم مدرسه ی خ که خییلی خوش برخورد بودن و خییلی نزدیک خونمه و من رو برای کلاس ششم خواست، من باز هم به مدرسه ت گفتم مدارکم رو بده، هییچ ایده ای نداشتم که چی بهش بگم و این رو هم بگم که من اصصصلا بلد نیستم دروغ بگم و این رو خییلی بد میدونم طوریکه یکبار وقتی پلیس خواست بابام رو جریمه کنه گفته بود مسافر عقب کمربند نبسته و منکه همیشه کمربند میبستم بابام گفته بود امکان نداره دختر من همیشه میبنده اومدن ازم پرسیدن من که بر خلاف همییشه کمربندم روباز کرده بودم نتونستم دروغ بگم و حق رو بدم به بابام گفتم کمربندم رو باز کرده بودم، پلیس آنقدر خندید که من نتونستم دروغ بگم بچه هم نبود 24 سالم بود و مقدار کمی جریمه کرد، حالا برگردم به موضوع مدرسه ت، وقتی ازم پرسید چرا میخوای مدارکت رو بگیری نمیدونم چرا گفتم میخوام خونه رو عوض کنم، خب بعدش بهم زنگ زد که حالا که میخوای بری جای دیگه معرفیت کنم به همکارم به یه مدرسه دیگه ولی من گفتم نه هنوز کارم مشخص نیست(تو ذهنم بود که میخواد مچم رو بگیره)، نگفتم میخوام برم مدرسه خ وااقعا نمیدونم چرااا؟!! شاید چون متوجه شده بودم اون دوتا مدیر باهم خوب نیستن!!! و همش تو ذهنم بود که اون مدیر ت فهمیده من بهش دروغ گفتم، خب دو هفته گذشته و پولم رو نداده، تو ذهن من چی بوود؟ مدیر ت میگه حالا که دروغ گفتی بدو تا پولت رو بدم، دیروز بهش زنگ زدم، دوباره شماره کارت ازم گرفت ولی هنوز نریخته، تو ذهنم از دیروز تا الان چی میگذره؟ هرر جا میشینم میگم این مدرسه ت پول نمیده که!، تو ذهنم تا جایی پیش رفتم که مستقیم رفتم پیششون و دارم بحث میکنم میگم شما پول من رو ندادید!، تو این دو هفته خیلی نکات مثبت اون خانم رونوشتم اما دلم باهاش صاف نشده، کاامل میدونستم باید درباره اش خوب فکر کنم اما از دیروز دیگه بدتر هم شده بودم، صبح خواستم دوباره بهش زنگ بزنم اما هی تو دلم یه چیزی میگفت نزن نزن، گفتم باشه این تویی دیگه خدا! چون اگه زنگ بزنم بحث میکنم و حسم بد میشه و این یعنی شیطان، میسپرمش به تو ببینم تو برام چکار میکنی، بعد این فایل اومد قششنننگ حال و روز من بود و شما دقیقا مثال من رو زدید که از کسی پول میخواهید که بهتون نداده، من باید بنویسم که اس ام اس برام اومده و پول رو برام واریز کرده، اینکه دروغ گفتم هیچ ربطی به پول من نداره، اون خانم پول من رو میریزه حتی ازم معذرت میخواد که یادش رفته، چشمام رو میبندم و حس میکنم دارم پیامکهام رو چک میکنم و میبینم که پول رو برام واریز کرده(اینجا قشنگ لبخند اومد رو لبم) دوباره باید نکات مثبت اون خانم رو هم بنویسم، چرا از بین اون همه معلم فقط پول من رو نریخته یا به قول خودش یادش رفته؟ چون من خودم انتظار داشتم بخاطر دروغی که گفتم پولم رو نده حالا باید برعکسش رو تجسم کنم.
راستی دیروز پشت یه ماشین چی دیدم؟ رو صفحه های لاستیکی پشت چرخهای عقب یه تریلی! نوشته بود:
قانون زندگی قانون باورهاست
چشمام گرد شده بود از دیدنش آنقدر که تعجب کرده بودم، خدایا شکرت هر لحظه قانون رو بهم یادآوری میکنی.
متشکرم خانم شایسته که به ندای قلب ت گوش کردی و فرمان خدا که درخواست من بود اجرا کردی.
امروز صبح تو تمرین ستاره قطبی در مورد تجسم نوشتم که یادم نبود اما وقتی اومدم به سایت سر بزنم دیدم فایل جدید اومده که به من تجسم رو یه باره دگه یاد میده، اینجا شد که فهمیدم آره خدا بوده که از طریق هدایت شده به این لایو می خواد درخواست منو اجابت کنه.
متشکرم ازتون خانم عزیز
متشکرم
متشکرم
آره بارها این قدرت تجسم رو دارم تو زندگیم حس می کنم ، لمس می کنم، و باهاش زندگی می کنم.
چند وقت پیش خییییییییلی از یه ماشین شاسی بلند خوشم اومد زدم تو گوگل دیدم اسمش بالا اومد رنگش مشکی و خیییییلی جذاب بود برام.
یه صب که داشتم تمرین جعبه ی جادویی و درخواست هایی که شما تو دوره قانون آفرینش گفته بودید انجام می دادم که به از خواستههایی، که خیییییلی دلم خواست رو همین ماشین شاسی بلند خوش تیپ خوشکل اومد جلو چشمم ، منم یه کاغذ قلم برداشتم و کپی کردم با یه نقاشی عالی که اینققققققققدر با حال در اومد که حتی فکرش م ، نمی کردم خیلی لذت بردم خیلی قلب م باز شد خیلی اشک م در اومد.
عصر اون روز طبق معمول هر روز رفتم پیادهروی که حال کنم عشق کنم دو سه ساعت بعدش که برگشتم خونه دیدم خدای من ، خدای من همون ماشین با همون مشخصات جلوی درب خونه من پارک شده اولش زیاد متوجه داستان نشدم اما یه خورده که فک کردم یادم اومد این همون تجسم اول صبح و نقاشی و کپی و.و.و.و
خدای من ، من چقققققدر قدرتمند م اما خبر ندارم.
اومدم کلید رو به در بزنم صبر کردم، رفتم نزدیک ماشین دستم به جلوی ماشین ، پهلوی ماشین کشیدم ، ناز و نوازش ش کردم و کللللللی خوش آمد گویی کردم و یه بوسه ای تقدیم ش کردم گفتم فاطمه دیدی چقدر راحت این ماشین رو جلوی درب خونه آوردی آفرین پس باور کن که می تونی بازم فرکانس ش رو بفرست که بیشتر بیاد خیلی خدا رو شکر کردم از این همه قدرتی که بهم داده و عذرخواهی که تنبلی کردم و از این قدرت تو زندگیم خیلی کم استفاده می کنم.
این ماشین دختر همسایه مون بود که نمی دونن تو این مدت چرا تا حالا ندیدم فقط امروز و دوباره هی تکرار شد هی دیدم آره امروز می فهمم که این همش همون قدرت تجسم ه.
خدایا سپاسگزارم
استاد جان از متشکرم عجب لایوی
عجب درس های نابی چقققققدر لذت بردم متشکرم متشکرم
خدایا متشکرم بازم مثل همیشه تو بهترین زمان این فایل اومد و باهام حرف زدی
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و بانو شایسته مهربان قلب
من پذیرفتم که خودم هستم که خالق شرایط زندگیم هستم….
من هستم که خلق میکنم چه قشنگ و چه زیبا….
عجب قدرتی دارن اون نخواستهایی که تویه ذهن ما میان و همچیز رو مثل طوفان نابود میکنن
اره استاد همجا ما داریم خلق میکینم حتی زیر دوش حتی سرکار و حتی تویه جمع اره به این رسیدم من
کنترللللل افکار به قول شما سخت تر از کار کردن تویه معدن….
پس تکرار و مداومت تویه افکار که اتفاق رخ میده استاد اینرو تجربه کردم وقتی.تویه یه چیزی حرفه ای هستی حالا هر کاری که باشه…
وقتی یه نفر میاد بهت میگه بابا سختتته یه نیش خند میزنی و میگی باشه …
اینقدر به خودت اعتماد داری که خرفهای هیچکس برت تاثیری نداره….
حالا من بیام به اون افکار قشنگی که دوست دارم داشت باشم تمرکز کنم بزلر صدها نفر بیان بگن تو…
ولی من میدونم قانون اینه همین الانم همیشه اطرافیانم
بهم میگن تو خیلللی خوش بینی میگم نه خوشبین نیستم چون میدونن ایجوریه
و با خودم میگم قانوووون اینه
من باید فقد به چیزهایی که میخوام فکر کنم تنها و تنهااااا…
ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست….
خدایا شکررررررررت شکرررررررردت خودت از حال دل بندهات اگاهی رب من صد هزار بار شکرت…
خدایا تنها راه رسیدن به تو به ثروت رسیدن است من میخواممممم خدایااااا با عشق میخوام دوستت دارم
برای همچیز شکرت خدا جون بووووووووس
من هر چقدر که سرمایه بخواد میزارم برای رسیدن به عشق مطلق…من میتونم به سادگی به راحتی چجور؟؟
با ایمان و توکل و با باورررررررررررررررر که من هستم خالق زندگیم هستم
عشق تویی تووووو رب من
خدایا شکرت برای تک تک نعمتهات الهی شکرت
استاد ممنونم ازت برای این تصاویری که پخش شد و چقدر لذت و حال خوب داشتی . از خونه حرف میزدن و اصن برات مهم نبود….
و حال دلت عالیه عالی و قشنگه الهی شکررر برای وجودت
خوراک همه ما سناریو ساختن برای نخواستهاست…
شرایط در هر لحظه قابل تغییر هستن و من میتونم تغییر بدم شرایط رو….
خداوند به من قدرت داده که زندگیم رو خودم بسازم…
چقدر قشنگگگگگ ما ادمهایی هستیم واکنشی و نسبت به همچیززززززز واکنش نشون میدیم این من هستممممم…
اره اره اره استاد ممنونم ازت بینهایتتتتتتتتتت دوستت دارم.
استاد به جراعت میگم پیرو اموزشهای شماااا 30 درصد هم بتونیم افکارمون کنترل کنیم به بهترینها میرسیم….
خدایا شکرت شکرت میتونم من به امید الله میتونم ….
من خالق صد در صد زندگیم و خلق میکنم زندگیم رو…
استاد به قول سعیده شهریاری دوره مقدس دوازده قدم…
من هم میتونم من هم میتونم….
من روز جمعه خودم رو خلق کردم ازمون رو قبول میشم به امید خدا میشم….
الهی شکرت رب من چون تو هدایتم میکنی به جوابهای درست…
همه چیز میتونه تغییر کن فارق از شرایط الانم…
به این شرط حسین با کنترل افکارت با کنترل وروریهات
پس تو میرسی به همین عشققققققققق
خدایا شکرت بینهایت
الهی شکرررر برای این دنیاییی قشنگ و فرکانسی الهی شکر….
من عاشق اب هستمممم طبیعت زیبااااا قشنگ و اب هوای عالی خدایا شکرت…
میاد استاد من خیلی دوست دارم تویه برجی زندگی کنم که خونم بالاترین طبقه اون برج باشه و لذت ببرم ویلامم داشت باشم و کیف کنم اوفشششش چقدر دلم قشنگ شد…..
الهی شکرت خدا که لبختد به لبم اوردی الهی شکرت برای این درخواستایی که تویه دلم گذاشتی و میدونم که میشه به امید توووووووو
دوستت دارم بوسسسسسس
خدا کارو انجام میده ادمها مناسب میان تویه مسیر من میااان….
و همچیز قشنگه و قشنگترو قشنگترو قشنگتر میشه به لطف رب..
استاد ماهم در رکابت میریم و به امید الله میرسیم به هر ان چیزی که میخوایم.
الهی شکرت برای این فایل و این اگاهیا چقدر لذت بخش بود خدا جون ازت عاجزان میخوام که کمک کنی که تمام اگاهیارو در زندگیم عملی کنم خدایا خودت کمک کن من نوکر درگاه تو هستم رب من خدایا مت بنده خوب تو هستم دوستت دارم دوستت دارم بوسسسس…..
استاد من هم همینجور شدم و دارم پی میبرم از بالا رفتن مدارم خدایااااا شکرتتتت شکرتتتتتت…
در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمند باشید
با عشق حسین عبادی بنده خوب خداااا……
بنام خداوندبخشنده مهربان خداوندی که روز به روز داره نگاهم نسبت بهش،عوض میشه از این بابت از خداوند سپاسگزارم خدایا شکرت استاد وال صداقت درونشون رو تحسین میکنم که خیلی راحت احساحس واقعی رو بیان میکند وچقدر تکاملی همه چی رو پذیرفته استاد من خودم یکی از اون افرادم که ضربه سنگینی از کمال گرای خوردم واین هم به خاطر عدم آگاهی بوده وچقدر راحت پذیرفتم دلیل تمام اتفاقات زندگیم از ناامنی تا بس مالی واحساحس خووم به خاطر عدم آگاهی که داشتم از قوانین به جای استفاده کردن از نیروی فکر کع واقعن قدرت هر چیزی رو داره که خلق کنی وخدایا شکرت به خاطر اون ایمان درونیم که مرا در این مسیر هدایت کرده از خداوند سپاس گزارم استاد چقدر داستان های تکی ذهن خودم ساخته بودم ودقیقا داشتن برایم اتفاق می افتادن به صورت منفی چون هیچ کنترل روی افکارم نداشته بودم هرکس هر چیزی میگفت سریع تاثیرشو روی خودم احساحس می کردم همیشه در حال خراب بودم ولی توی هر شرایطی که هستم پذیرفتم که خودم خلقش کردم وخدای من بخشنده ومهربان وقعطا کمک میکنه تا آگاهانه این افکار وباورهایم رو تغیر دهم من جزئ خداوند هستم وخداوند این قدرت تعغیر رو بهم داه با استفاده از قوانینش،استاد نمی دونم چرا وقتی صبحت از روی خودت سرمایه گزاری کن ذهنم مقاومت نشون میده وهمش فکر میکننم چیزی باید از بیرون عوض بشه ولی خدایا شکرت پذیرفتم تنها چیزی که باید عوض بشه منم که باید ازدرون تغیعر کنم استاد بدون هیچگونه ادای به خداوند قسم تعغیر کردن خودم از نون شب برام واجب تر دیگه نمی خوام جون بکنم وهیچ لذتی از این دنیا نبرم نمی خوام برده افکار گذشته باشم می خوام افکارم منفی رو بدون سرزنش کردن خودم افکاری که فقط به خاطر عدم آگاهی وبه خاطر شنیده ها که از دیگران بوده دیگران هیچ گونه تفسیری ندارن من آدم ضعیفی بودم چون قانون نمی دونستم چون کمال گرا بودم جون قصاوت گر بودم خدایا شکرت اولین تغیر اینه نگاهم به خداوند عوض شده وخداوند موجودی غضاب ناک وقضاوت گر نمی دونم نیروی خیر مطلق است که داره به من کمک میکنه تا مسیرمو با توجه به خواسته هایم پیدا کنم اولین تغیرات رو با همین نوع نگاهم به خداوند داره عوض،میشه خدارو شکر میکنم با دیدن این فایل ارزش درونی خودم پیدا کردم من با عوامل بیرون از خودم نمی تونم به ارزش،برسم بلکه باید از درون برای خودم ارزش قائل بشم باید روی خودم کار کنم یک عروسی دعوت بودم کفش های خوبی دارم وخواستم برم کفش بگیرم که متوجه شدم هیچ چیز مهم تر از این نیست که الان از پولم استفاده درست کنم چیزی که واقعن زندگی مرا نجات میده که بعد می تونم باهاش،دنیا وآخرت خودم رو باهاش،با تعغیرات درونیم بخرم تعغیراتی حکم یک معجزه الهی رو برای من داشته باشن که هروقت خواست یاد بره بیوفتم به یاد اون وقت که با پولی که خواستم کفش بخرم باهاش دوره خریدم واستفاده کردم ویادم نره از کجا رسیدم به کجا از خداوندسپاسگزارم برای این که هدایت شدم به فایل که خودم پیدا کنم خودم باشم روی خودم سرمایه گزاری کنم نه روی دنیای بیرونم من هیچ کنترلی بیرون ندارم باید من تغیعرکنم تا جهان اطرافم تعغیر کنه خدایا شکرت اشک شوق از چشمایم جاری شده وفقط به این خاطر که خودم اونقدر دوست دارم که حاظر از کفش خودم بگذرم تا از درون تعغیر کنم چیزی های سال ها به خاطر عدم آگاهی برای ترس نگرانی دلهره ایجاد کرده بود رو فراموش،کنم وبه خداوند ایمان بیاورم که هر لحظه هوای من داره تا تغیرات رو درون ایجاد کنم تا جای چنگ های که سال بر صورت هست به جای اینکه بیام درمان کنم هر دفعه عمیق تر می شد به جای بیرون کشیدن زخم های کهنه ودرمان کردن آنها هر دفعه با پوشاند از حای دیگه بیرون می زد خدایا شکر همه اینها به کمک کردن تا در این مسیر به پذیرم که تکاملی تعغیر کنم ودرمان کنم کمال گرای خودم رو که چطور مانع رابطه من خودم وخدای خودم رو گرفته از ته دلم خودم روشن هست از این خریدی که می خواهم با این نوع نگاه برای خودم بکنم وخداوند این الهام رو به دلم انداخت که اولین قدم از دروه دوازه قدم رو بخرم یعنی هیچ وقت توی زندگیم اینقدر زوق زده نبودم برای خرید این دوره وبرای این دوره از خداوند سپاسگزارم من خریده ای دیگه هم داشتم ولی اینقدر زوق وشوق نداشتم هنوز هم کامل کار نکردم خیلی هم تاثیر گذاشته روی اینکه بدونم از کجا درام ضربه می خورم خدا روشکر میکنم از این بابت و هیچ وقت نتونستم با این جدیدت حرف بزنم انکارخداوند توی قلبم نشسته وداره بهم میگه این حرف ها رو که زندگی عوض میشه این دوتا دوره با هم دوره احساحس لیاقت ودوازده قدم هیج گونه شک وتریدی ندارم اولین باری که بدون شک وترید. می خوام خودم برای خودم خرید کنم هر وقت رفتنم مغازه این قدر شک کردم که چی بخرم ولی خدایا شکرت اینقدر از خرید کردن آین دوره مطمئنم هیچ گونه شکی ندارم که زندگیم متحول میکنه بودن هیچ گونه شکی این میگم وعکس می گیرم از این کامنت برای بعدا شاید مدت ها توی توهم این قوانین بودم بهدخاطر عدم آگاهی ولی اولین آگاهی که هیچ شک رویش ندارم که خداونداین آگاهی رو بهم داد وخداوند رد شکر میکنم همین که دارم صدای قلبم قلب پاکم رو می شنوم قلبی که جایگاه خداوندی هست پاک منزه خدایا شکرت که من بنده تو هستم وبعد از سال این لطف شامل حالم شد که همین طور بدون هیچ شرط وشروطی بدون حرف قشنگ زدن خودم رو اشرف مخلوقات تو بدونم که باید ارزش خودم رو همین طور که هستم هزارن بار بیشتر از چیزهای بیرونی بدونم حتی اگر تمام داری یم از دست بدم چیزی از ارزش درونیم حاظر نیستم کم بشود ارزشی که همین طوری مرا به خداوندنزدیک میکند که من جزئ از خاک هستی هستم که باید تکاملم رو طی کنم وتنها خداوندکامل هست وهیچ کس با کمال گرای به کمال نرسیده ابراهیم بعد سال ها به درجه کمال رسیدم همین پیرو راه اون دارم به اندازه یک نقطه تغیر توی زندگیم ایجاد میکنم رو خدایا شکر میکنم وترجیح می دهم الان تویاین شراط،تریج می دم فکر کنم که من هیچ وقت به اونجا نمی رسم وچیزی ازرش های من کم نمیشه همین که دارم روی خودم کار میکنم وعالم غیب. ایمان میارم دارم باورهایم رو تعغیر میدم ودارم نشانه ها رو می بینم یعنی دارم تغعیر میکنم یعنی داره یعنی یک نفر دیگه داره به عالم غیب ایمان میاره واعتمادش،درونی وابراهیم گونه میشه وخداوند روشکر میکنم از این بابت دارم ازتوهم وواقعیا الانم دور مس شوم وبه حقیقت درونم وله حقیقت جهان هستیم ایمان می آورم اولین تعغیری که درمن ایجاد شد همیشه فکر. میکردم خیلی دیره دیگه تموم شد فرصت ها رد بردن نعمت ها تموم شدن اتفاقات بد در راهن ولیرخدایا شکرت فکرم وارونه شده ومتوجه شدم وقتی از خداوندبخوای با دل جون کیه که جلوی قدرت خداوند رو بگیره وازکفش های که می خواستی برای لحظه ای ِِلذت آنی ببری واخلاص خودت رو له خداوند نشون دادی خداوندتنهایت نمی گزار وقتی دنبال لذتی ابدی میگردی خداوند طمعش،رو زیز زبون می اندازه که زوق زده باشی واز تمام لذت های آنی بگذری تا به اون برسی ِلذت مثل همین الان که از خداوند سپاسگزارم لذتی برعکس اون توهم که زدی رها سازی رو بهت یاده میده وانرژی که نامش رب هست حمایت میکنه بدون اینکه قضاوت کنه بدون اینکه خواسته داشته باشه تنها خواسته اش،همین پذیرفتن انش،هست وتمام داستانی که برای خودم درست کروم توهمی بیش نبودن خدایا شکرت هیچ وقت این کامنت یادم نمیره که تویچه شرایطی دا م می نویسم ولی با چه حال خوبی توی گرمای پنجاه درجه خوزستان بیرون دره یک مغازه که تمام چشم وامیدش همیشه به آدم ها بود که رزقی برایم بیاورن اون به خاطر عدم آگاهی ولی وقتی فهمیدم که بخشندگی خداوند توی همه جعنبه های زندگیم نصیبم شده واون هم این که دارم این مسیری توحیدی رو ادامه می دهم بزگترین تعمت برای من هست ومهم تر از مال ثروت ومادیات قطعا با بالا رفتن سطع آگاهی وقتی درکنار همین داشته هایت لذت بردی رسیدی به هرچی بخوای می رسی خداوند از قلب من آگاه کهقلب من چقدر بزرگه الکی هدایت نکرده به این مسیر امیدورام توی زندگی این لحظه یادم نره وغرور بگیرم وهمیشه صدای توحید وصدای خداوند که بلندترین صدا درجهان هست بشنوم با آگاهی ها با نشانه ها. وبا تعغیرات درونی وبا عملکردم وهیچ وقت فکر کنم که لحظه ای برای مردم تععیر کنم ویا لحظه ای برای کسی وبه خاطر کسی ثروتمند بشوم چون بزرگترین ثروت درونی رسیدم قدرتی که به من ارامش،میده قدرتی که قرار درتمام مراحل زندگی درون من باشه ونیروی خیر درونی من باشه وتصورش کنم ذهنم انچان در لابه لابه ذهنم تصورش،کنم که جز خیر نیکی طوری فکر کنم که از قبل تولد تا بعد تولد تا الان وتا آینده کهدجز خیرنکی او چیزی به من نرسنده اگر بشینم وفکر کنم که چه نعمت های بهدمن داده وچه جاهای که ازمن گذشته وچه وقت های که دستن گرفته همیش سپاسگزاری میکنم ازش وجواب تمام ناسپاسی های که بهدخاطر عدم آگاهی داشتم رو با تععیر فرکانس می دهم وخیرش،می رسه به من چون من این حال خوب نبرم واستفاده نکنم یکی دیگه میبره وخداوند فرقی براش نداره کافیه توی بخوای تمام عوامل بیرونی خودم در ذهن م خودم بت ساخته بودم این قدرت واین انرژی روبهت میده که بشکنی مثل ابراهیم تا قوی تر برای حال مسائل دیگه قوی تر بشوی وخودم رو به منبع از انرزی درونی خودم وصل کنم
به نام خداوند بخشاینده مهربان
خدایا توراسپاس که مرا امروز در فرکانس شنیدن این فایل وصحبت های مدیر مدرسه پسرم که هماهنگ بود با فایل امروز بود قرار دادی.
چقدر همیشه به موقع هدایتم کردی ای خداوندگارم که هدایتم رابرخود واجب دانستی .
وقتی دوبار این فایل را شنیدم که با اینکه 5سال پیش این لایو را استاد داشتند ولی انگار الان این لایو گذاشته شده .
با شنیدن این فایل یه چیزی تو ذهنم خطور کرد که بی دلیل نیست استاد عباسمنش نتیجه های متفاوت از بقیه اساتید داره
1- قوانین جهان هستی و خداوند را درک کرده وعمل کرده وناامید نشده .
2-مداوم روی خودشون کارکردند ،از همان اتاق سیمانی حالشون خوب بوده وامید داشتند قانون کار میکنه .
3-باورهای درست وترمزهاشون را پیدا کردند و روی همون ترمزها کار کردند ونتایج آمد.
4-تجسم سازی وقدرت ذهن را باور کردند وخ.دشون اول از همه عمل کردند .
استاد من ودخترم دیریم برد را سه سال پیش آماده کردیم ،عکس از اینترنت گرفتیم وروی مقوا چسباندیم وزدیم به دیوار .
دخترم چند تا از خواسته هاش عملی شد
عکس تهران ،برنده شدن در مسابقه ،اسکناس یورو براش عملی شد .
واقعا تجسم سازی جواب میده واحساس خوب هم چاشنی اش بشه دیگه جهان هستی نمیتونه برات انجام نده
فقط ترمزهای ما جلوی خواسته های ما مثل سد قرار گرفته وگرنه جهان وخدا میخواد ما پیشرفت کنیم .
واقعا ثروتمند شدن معنوی تمرین کار در این دنیاست.
چون با هرخ ید چقدر کمک میشه به بقیه ،چقدر انگیزه برای بقیه میشه
همین این جمله چقدر کمک میکنه اگر باور هامون را قوی کنیم وباور کنیم .
از خداوندم سپاسگزاری میکنم که شما را سرراهم قرار داد که بی هدف روزم را شب نکنم
سلام، سلام
بازم خدا سورپرایزم کرد جایی ک کم کم داشت شرایط کنونی حسم وبد میکرد دستمو گرفت واوردم پیش پیامبر زمانم، واقعا انسان فراموش کاره من بارهاو بارها با تجسم وحال خوب ب خیلی از خواسته هام رسیدم ولی کلا فراموش کرده بودم، مرسی استاد عزیزم بابت این یاد اوریت واینکه وقتی من دارم به موضوعی فکر میکنم همون میشه تجسم واگر یه خبر بد شنیدی اگر من اون وتوی ذهنم ادامه ندهم خلق نمیشود اصلا درک این موضوع چ غوغایی درون من ب پا کرد ک اگر همسرم از کسادی بازارش واز دست دادن مشتریاش یه وقت گفت من اون وتوی ذهنم هی بد وبزرگ نکنم
خدایا شکرت بابت این اگاهی ناب وسپاس بیکران از استاد توحیدیم ک ب وسیله شما من توحیدو تا حدود درک کردم وتلاش میکنم ب ان عمل کنم ن فقط توحید بلکه شناخت خودم، خدای خودم، جهان هستی اصلا من با اشنایی با شما تازه متولد شدم ودارم ثانیه ثانیه زندگیمو زندگی میکنم ولذت میبرم
خدایا شکرت وشکرت وشکر
به نام خدای مهربان
مرور دوباره فایل استفاده اگاهانه از قدرت تجسم خلاق
این فایل خیلی عالی و خوب و موقع مناسب در سایت قرار گرفت و حسابی احساسات خوبی رو در من ایجاد کرد
حالا خداروشکر میکنم تا فرصتی دارم تا این فایل رو مرور کنم و اگاهی هاش رو سعی کنم بیشتر در زندگیم عملی کنم و طبق یک دستورالعمل مشخص این مسیر رو ادامه بدم و مرور دوباره ایی داشته باشم از لایو هایی که دیدم و ادامه دادن گام هایی که روی سایت قرار میگیره.
در کل این باور که افکار من اتفاقات رو رقم میزنه و من میتونم با قدرت و انرژی فکری که دارم به اتفاقات شکل بدم کمک میکنه که بیشتر تجسم کردن رو جدی بگیرم ؛ کمک میکنه شروع کنم به خلق اتفاقات دلخواه ؛ به انتظارات مثبت داشتن
یعنی به خودم بگم : اگر اینجوریه که منم که با افکارم اتفاقات رو رقم میزنم بیام و از این قدرت استفاده کنم و اون چیزی که میخوام رو بهش فکر کنم و رقم بزنم فارغ از هر شرایط و هرچیزی
یکی از منطق هایی که کمک میکنه که بازم تجسم ما قدرتمند تر بشه و این فرکانسش خالص تر بشه یا به قول دوره کشف قوانین کد های مخرب توش کمتر بشه اینه که بدونم وظیفه من فکر کردن به چگونگی اون خواسته نیست و بدونم که خداوند بدون استثنا به افکار من پاسخ میده
میدونی خیلی وقتا بازم ریشه در باور به ربوبیت الله وقدرت خداوند داره که این باور باید توی ذهن من باشه که خداوند این قدرت رو بیش از حد تصور و درکم داره تا اون چیزی که من میخوام رو برام رقم بزنه. خداوند داره اجابت میکنه و بدون استثنا پاسخ افکار من داده میشه به بینهایت طریق کار من اینه فقط اون تصویر نهایی رو تجسم کنم و نزارم این افکار چطور و چگونه منو از تجسم کردن اون تصویر باز بداره و بذر ناامیدی و ترس رو در دلم بکاره
بازم من دارم اینارو میگم و مینویسم اما صد در صد توی ذهن من نمیره باید تکرار و تکرار و تکرار بشه
این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ایی شاید دارم اهمیت تکرار ورودی های مناسب و منطق های درست و باور های خوب رو بیشتر درک میکنم
قبلا فکر میکردم یک بار یک چیزی رو میگم و ذهن میپذیره دیگه مثلا یک بار اگر من بیام و اهرم رنج و لذت رو بخونم دیگه عادت های مناسب برام خیلی لذت بخش میشه و از عادت های نامناسب متنفر میشم
ولی الان درک من اینه که این یک مسیری هست که باید تکرار بشه و وقتی به اندازه کافی تکرار میکنی با تراکم بالا اون میره توی شکل فکر کردن مغزت
به همین دلیل هم الان من دارم میگم نباید به چگونگی فکر کنم ؛ میگم منم خالق زندگیم هستم و شرایط رو رقم میزنم ؛ اما تکرار کردنش خیلی مهمه وگرنه خیلی زود فراموش میشه و بازم برمیگردم به همون روند قدرت دادن به عوامل بیرونی و شرک و فکر کردن به چطور و چگونه ایی که اصلا وظیفه من نیست !
حالا چطور میتونم بهتر باور پذیر کنم؟ مثال هایی رو از خودم به یاد بیارم که فکر کردم و تجسم کردم و اتفاق افتاده بدون اینکه بدونم چطور میخواد این اتفاق بیفته؟ و الان میرم و توی گوگل کیپ تمرینش رو انجام میدم -به صورت مفصل-و میام و ادامه این فایل و کامنت
+++++++++++
خدایا شکرت کلی تجربه نوشتم از چیزایی که تجسم کردم از خواسته هایی که میخواستم و رخ داده و واقعا یک احساس بینظیری داشتم که چقدر قانون داره دقیق کار میکنم و چقدر وظیفه من تجسم تصویر نهایی هست
وظیفه من حفظ ایمان هست
جاهایی که هیچ دری نبود و خداوند در هارو باز کرد واییی خدا من بینظیرهه
یادمه چه صبح هایی بیدار میشدم و خواسته هام رو مینوشتم توی دفترم و سپاسگزاری میکردم حدود دو سه سال پیش و چطور الان اون اتفاقات و اون خواسته ها رقم خورد
وقتی اینارو نوشتم تصمیم گرفتم دوباره از همین الگویی که خیلی زود فراموشم شده استفاده کنم و دوباره بنویسم و تجسم کنم و فکر کنم و درراستاش قدم بردارم و انرژی ذهنیم رو به سمتش جهت دهی کنم تا لاجرم اتفاق بیفته
مهم نیست الان توی چه شرایطی هستم اگر افکارم رو به سمتی که میخوام تغییر بدم شرایط منم لاجرم به سمت اون افکار تغییر میکنه خدایا شکرت ؛ باید دوباره همین الگو رو تکرار کنم و بیارمش توی زندگیم و با دقت بیشتری دریم بوردم رو تکمیل تر کنم و نگاهش کنم و شروع کنم به نوشتن و نوشتن و نوشتن
فارغ از اینکه چه شرایطی داری و چ گذشته ایی داشتی میتونه شرایط بنیادین عوض بشه من میتونم هر شرایطی رو تغییر بدم ؛ من قدرت تغییر زندگی خودم رو دارم وقتی این باور هارو داشته باشی میای و از قدرت تجسم استفاده میکنی
هربار که ازش استفاده میکنی اتفاقاتی میفته و اگر بتونی اونارو ببینی باز باورت قوی تر میشه باز بهتر استفاده میکنی با باور های بهتر و باز اتفاقات بزرگتر و بهتر و باز باورت قوی تر میشه و این مسیر تکاملی خیلی زیبا طی میشه.
ما همیشه داریم تجسم میکنیم ؛ همیشه یک چیزی توی ذهن ما هست داره با ما حرف میزنه!
استفاده اگاهانه
خیلی وقت ها من حتی بعد از اگاهی از قانون به صورت به قول استاد : پیش فرض زندگی کردم یعنی همینجوری بدون اینکه بخوام از این قدرت افکارم که به اتفاقات جهت دهی میده استفاده کنم روز هام رو سپری میکردم انگار نه انگار که اصلا اگاه هستم به قدرت افکارم
حالا کار ما و وظیفه ما اینه که به صورت اگاهانه از این قدرت تفکرمون استفاده کنیم یعنی از خلق ناآگاهانه و بادی به هرجهت بریم به سمت خلق اگاهانه
دقیقا من مشخص کنم که بقیه چه رفتاری با من داشته باشن ؛ دقیقا من باشم که مشخص کنم امروز چه اتفاقاتی میخوام بیفته؛ من رابطه ام با پارتنرم رو کدش رو بزنم ؛ من مشخص کنم شرایط شغلیم به چه سمتی پیش بره
غیر از این باشه یعنی احساس قربانی بودن ؛ غیر از این باشه یعنی شرک و قدرت بخشیدن به عوامل بیرونی
من خوشبختی و حقیقت زندگیم رو برای خودم رقم بزنم
حالا که افکار منه که داره اتفاقات رو رقم میزنه بیام و از این قدرت استفاده کنم به شکل اتفاقات زندگیم جهت بدم
حالا که منم که جهان اطراف خودم رو رقم میزنم بیام و در طول روز خودم کنترل افکارم که هر لحظه داره زندگیم رو برنامه نویسی میکنه رو به دست بگیرم
مرور باور های مناسب : من کسی هستم که افکارم ، احساساتم و انتخاباتم رو کنترل میکنم
من بیام ناظر بر افکارم باشم و افسار ذهنم رو در دست داشته باشم و اونجوری که میخوام اون شرایطی که میخوام رو تجسم کنم
میخواد واقعیت هررچیزی باشه، باشه! کار من اینه که اون چیزی که میخوام رو بسازم
موقعیت فعلی شما چیزی نیست جز افکار گذشته شما
خودم بودم که خلق کردم هرچیزی که در زندگیم هست کاملا شرایط رو در هر جنبه ایی خودم خلق کردم توی روابط توی سلامتی توی هرچیزی
نیام صبح تا شب توی ذهنم با پدرم و مادرم بجنگم و بگم تقصیر شما بود چرا جلوی من این حرفا رو زدین اگر نمیگفتین من الان باورهام خوب بود اگر فلان رفتار رو میکردن الان من احساس لیاقت داشتم و..
نه مسئولیتش کاملا بر عهده خودمه ! من تاثیر پذیرفتم من اونارو تکرار کردم توی ذهنم من همه چی من بودم
اصلا به محض اینکه اینطوری فکر کنی خیلی سریع تر دست به کار میشی برای تغییر ذهنیتت خیلی با مقاومت کمتر
یعنی فکر نمیکنی چون پدرم باور کمبود رو به من القا کرده منم دیگه باید تا همیشه این باور رو داشته باشم
میگی نه! این خودم هستم که مسئولیت این باور رو میپذیرم حالا هم میتونم تغییرش بدم.
اگر احساس لیاقتم پایینه نمیام یقه فرهنگ و جامعه رو بگیرم چون این چیزی نیست جز بهونه برای تغییر نکردن!
وااقعا من استاد رو تحسین میکنم که اینقدر عالی با اینکه توی اون فضای عجیب و غریب بزرگ شدن با اون باور ها اما مسئولیت صد در صد زندگیشون رو پذیرفتن و شروع به تغییر ذهنیتشون کردن فارغ از اینکه به چه دلیل و عواملی اون ایجاد شده مسئول تغییر اون باور من هستم!
اصلا خود اینکه مسئولیت رو بپذیری یک نشتی انرژی بزرگی رو از توی زندگیت برمیداره.
و با تکرار همین ورودی ها و همین حرفاست که این میره توی ذهن
برگردیم دوباره به اصل یعنی توحید:
اگر فکر کنی که بخاطر پدرت شرایط مالی خوبی نداری و نمیتونی این شرایط رو تغییر بدی این شرکه
اگر احساس عدم لیاقتت رو بندازی گردن جامعه و باور هایی که به ما القا کرده و فکر کنی نمیتونی شرایط رو بهبود بدی این یعنی قدرت دادن به همون جامعه و این شرکه
اگر فکر کنی شهری که توش بدنیا اومدی و نمیتونی موفقیت در این شهر با همین شرایط کسب کنی این شرکه!
همه اینا شکلی از قدرت دادن به عوامل بیرونی هست
فکر کردن به چگونگی و چطور هم ریشه در شرک داره ریشه در عدم باور به ربوبیت الله داره که داره جهان رو مدیریت میکنه
چون در آخر اون چگونگی و چطور برمیگرده به همون شرک
چقدررر ارتباط تنگاتنگی داره توحید و این باور که : من هستم که صد در صد اتفاقات زندگیم رو با باور هایم رقم میزنم
این باور قدرت رو از تمام عوامل بیرونی میگیره و میده به خدایی که هرلحظه داره اجابت میکنه.
اینکه فکر کنی نمیتونی تبدیل به یک سخنران و مدرس موفقیت بشی بخاطر اینکه مدرک روانشناسی نداری این یعنی باور نداری که خودتی که با افکارت اتفاقات رو رقم میزنی. ولی استاد عباسمنش باور کرد که منم که خلق میکنم مهم نیست عوامل بیرونی منو واجد شرایط میدونه یا نمیدونه
و…
چقدر ما واقعا توی زندگیمون این باور رو داریم ؛ توی رفتار هامون این باور نشون داده میشه که این منم که اتفاقات رو رقم میزنم ؟ چقدر؟
به همین دلیل هم تکرار این اگاهی ها و بمبارون کردن خودم با این اگاهی ها الان یکی از مهم ترین وظایف من شده. چون میدونم اگر این باور خوب ساخته بشه و اگر بپذیرمش چه قدر برای من حیاتی میتونه باشه.
افکار یک فاصله زمانی میخواد تا نتیجه اشون مشخص بشه
دقیقا همینه اما نکته ای که هست اینه که چطور بفهمم این فکری که دارم دنبال میکنم نتیجه اش خواسته های بیشتر هست یا ناخواسته های بیشتر ؟ از احساسی که اون لحظه اون فکر به من میده. یعنی احساس خوب معیار دقیقی هست برای اینکه نشون بده که دارم مسیر درستی رو با افکارم میرم
تجسم باید منجر به احساس خوب بشه. وقتی من دارم تجسم میکنم اما ذهنم داره اینو تکرار میکنه که : چه فایده این که امکان پذیر نیست رخ بده ؛ شرایطش موجود نیست و… احساس نه تنها به سمت مثبت نمیره بلکه بدتر هم میشه
و اینم بازم از همون نکته های مهم هست که باید توجه کرد بهش که اگر من دارم انتظارات مثبتی رو مرور میکنم و تجسم میکنم اما احساسش نمیکنم و احساس خوبی رو در قلبم ایجاد نمیکنم یعنی من هیچ کاری نکردم.
احساس خوب اون نتیجه اولیه است احساس خوب یعنی من تیون شدم در مسیر درست و افکار درست حالا بعدش باید اون فکر تکرار و تکرار بشه تا اون فرکانس قدرت بگیره تا اتفاقات رو برای من رقم بزنه چه مثبت چه منفی
مرور دوباره اصل باور ها :
وقتی یک فکری بارها و بارها تکرار میشه –> باور ایجاد میکنه –>وقتی هم باور ایجاد کنه اتفاقات رو رقم میزنه!
حالا من میام اگاهانه افکارم رو مدیریت میکنم و به آن چیزی که میخوام توجه میکنم و همینو هعی تکرار و تکرار میکنم.
تکرار یک فکر هم اینجوری هم نیست که بشینی یک جایی
تغییر افکار همون تغییر ورودی هاست یعنی ورودی هایی که من دارم میدم به صورت فکر داره توی ذهن من هعی جنریت میشه حالا هرچقدر این ورودی هارو قدرتمند تر بدم ؛ جوری بدم که احساسات منو بیشتر برانگیخته کنه ؛ با تمرکز بیشتر و تراکم بیشتری بدم اون فکر بیشتر و بیشتر تکرار میشه.
واای که چقدر این درک ورودی ها و تاثیری که روی مغز میزاره کمک میکنه که کنترل زندگیمون رو به دست بگیریم
برای مثال
اگر بدونم که افکار من هستند که اتفاقات رو رقم میزنند و هرچقدر این فکر قدرتمند تر باشه یعنی اتفاقات بزرگتری رو رقم میزنه میام و شروع میکنم به ورودی هایی رو به ذهنم دادن که اون افکار رو ایجاد میکنه حالا برای اینکه بازم اون افکار قدرت پیدا کنه میام و خودمم اگاهانه میرم و به افکارم جهت میدم یعنی مثلا هم زمان که دارم فایل استاد رو میبینم که استاد میگه ما خالق زندگی خودمون هستیم منم توی ذهنم چندین بار دیگه تکرارش میکنم و به شکل گفتگو های ذهنی با خودم صحبت میکنم.
درک این موضوع کمک میکنه افکار قدرتمند تر رو در زمان کوتاه تری ایجاد کنیم.
و وقتی یک چیزی رو خیلی زیاد تکرار کنیم و این تکرار همراه با منطق های محکم باشه اون دیگه شروع میشه خودش توی ذهن تکرار شدن و میشه فکر غالب ما در طول روز و باز ما برای اینکه قدرتمند ترش کنیم میتونیم اونو اگاهانه گسترشش بدیم.
دوباره برای کسب و کار مثال بزنم که خودم نیاز دارم هنوز درکش کنم و اجراییش کنم :
خب من فهمیدم که افکار من هستند که دارن اتفاقات رو رقم میزنند اگر من میخوام که توی کاری که میکنم رشد کنم باید تمرکزم روش باشه تمرکز یعنی چی ؟ یعنی مدت زمان بیشتری رو به یک چیزی توجه کردن یعنی چی یعنی تکرار افکاری که ربط پیدا میکنند به اون کسب و کار حالا چطور از این الگو باید استفاده کنم ؟ تنها کار من اینه که درمورد اون موضوع شروع کنم به ذهنم ورودی دادن و کانون توجهم رو درگیرش کردن و البته که همواری مسیر ارتباط مستقیمی داره با جنس کانون توجه که دقیقا روی چه نقطه ایی از اون کسب و کار هست روی فراوانی و فرصت ها یا روی کمبود ها…
حتی من وقتایی بوده از یک چیزی خوشم نمیومده اما وقتی یک مدت خیلی متراکم درموردش به ذهنم ورودی دادم دیدم بسیار بسیار علاقه مند و کنجکاو شدم تا بازم درموردش برم تحقیق کنم و بخونم
حالا من از زندگی خودم مثال تا بتونم بهتر از این اصل در زندگیم استفاده کنم چون طبق دستورالعملی که خانم شایسته برای لایو ها به ما دادن باید ما بتونیم از این اگاهی ها به صورت شخصی در زندگیمون بهره برداری کنیم :
من کلاس هشتم که بودم اون زمان کلاس ها انلاین شده بود و دبیر ریاضی ما درس رو توی گروه شاد تدریس میکرد به این صورت که یک عکس از جزوه میزاشت و یک ویس هم توضیح اون بود و ما میتونستیم هر چندبار که میخوایم اونو گوش کنیم و تمرین کنیم. من تا قبلش از ریاضی واقعا خوشم نمیومد و با اینکه شاگرد زرنگی بودم اما توی نمره پایینی میگرفتم و خیلی علاقه نداشتم گوش کنم بهش سر کلاس و یادش بگیرم.
اما اون سال چون این شرایط به وجود اومده بود من شروع کردم به گوش دادن بارها و بارها هر ویس و دیدن تصاویر و تمرین کردن اتفاقی که افتاد این بود که من بعد از چند هفته دیدم دارم عااشق ریاضی میشم یعنی مشتاق این بودم یک صفحه دیگه از جزوه قرار بگیره و من گوشش بدم و جالبه اصلا تحول عجیبی اون سال من توی درس ریاضی داشتم که اتفاقی که افتاد این بود از سال های بعدش اصلا درس ریاضی شده بود نقطه قوت من یعنی سرکلاس میرفتم به راحتی حرف های استاد رو متوجه میشدم اصلا توی خونه درس نمیخوندم و با همون سرکلاس گوش دادن اینقدر عاشق ریاضی شده بودم که خیلی راحت همون قبل امتحان سر کلاس سریع درس رو مرور میکردم و میرفتم امتحان میدادم
حتی همین امسال که امتحانات نهایی بود من بالاترین نمره ام درس ریاضی بود.و اینطوری ورودی دادن درمورد یک چیز به صورت صبح تا شبی باعث میشه که ذهن هم خودش از یک جا به بعد کمکت کنه و جالبه جهان هم کمکم میکرد مثلا همون سال هشتم معلم ما برای هرکسی که سوال میپرسید مثبت میزاشت و این مثبتا مثلا اضافه نمره امتحانات بود و اتفاقی که میفتاد دقیقا شرایط جوری پیش میرفت که معلم هعی از من سوالایی که بلدم رو بپرسه و من مثبت بگیرم و باز علاقه ام بره بالا و ای حرف رو از معلم بارها بشنوم که : چقدر ریاضیت خوبه و این انگار بره اصلا توی هویت من
یا توی درس عربی هم همین مثال رو دوباره دارم
میدونی یعنی وقتی رو یک چیزی تمرکز میکنی و ورودی درموردش میدی خود به خود ذهنت اینقدر درموردش کنجکاو میشه و اینقدر درمورد اون موضوع تغذیه اش کردی که دیگه نمیتونه بهش فکر نکنه.
من الان این ایده رو یک چندروزیه دارم روی اموزش های استاد تست میکردم
چون شرایطی رو توش بودم که خیلی سخت بود برام که روی فایل های استاد تمرکز کنم حوصله نداشتم برم فایل دوره هارو ببینم و اصل قانون رو مرور کنم. دلیلش چی بود ؟ دلیلش ورودی های دیگه ایی بود که به ذهنم داده بودم و فقط دوست داشتم برم همون ورودی هارو ادامه بدم که بیشتر درمورد فیلم و سریال دیدن بود و حتی بازی های کامپیوتری چیزی که من شاید چندین ماه بود یک ثانیه هم بازی کامپیوتری نکرده بودم
خلاصه اومدم گفتم من باید این ورودی هارو کات کنم و شروع کنم به مرور فایل های استاد خدا منو هدایت کرد به کتاب رویاهایی که رویا نیستند و مرور فایل های کشف قوانین و بعد این الهام بهم شد که دارم کتاب رو میخونم بیام و کامنت منتشر کنم و اتفاقی که افتاد اون کامنت نوشتن چون خیلی متمرکزانه بود و توی سایت بود خیلی کمک میکرد تمرکز کنم روی اون اگاهی ها و اتفاقی که الان بعد از 8،9 روز افتاده اینه که من اگر فایل های استاد رو نبینم و مرورشون نکنم قشنگ احساس میکنم یک چیزی کمه اصلا میل دیدن به سریال و فیلم و… تقریبا میتونم بگم صفر شده و اصلا جنس رفتار هام هم هماهنگ شده با قانون
حالا که این موضوع رو درک کردم تصمیم گرفتم بعد از پروژه کتاب بیام سراغ لایو ها و همین کامنت نوشتن.
وقتی هم اینو درک کردم دیگه جلوی خودم رو نمیگیرم برای نوشتن چیزایی که بهم گفته میشه چون میدونم کار من اینه که این ورودی رو با تراکم بالا به ذهنم بدم برای همین فارغ از عنوان اون فایل من هر لحظه از کامنت نوشتنم رو فرصتی میدونم برای مرور قانون و باور اینکه من خالق زندگیم هستم و توحید و درک اهمیت ورودی ها و…
*حالا من میخوام باور های خوبی درمورد ثروت بسازم فقط باید صبح تا شب شروع کنم به ورودی دادن و توجهم رو درگیر ثروت و فراوانی کردن
*میخوام توی کسب و کارم رشد کنم باید شروع کنم به صبح تا شب ورودی دادن و مرور کردن کارهایی که باید انجام بدم و کانون توجهم رو درگیر اون کارها به شکلی که احساس بهتری بهم بده کردن
(اینکه میگم احساس بهتری بده منظورم اینه که مثلا من دارم فایل های استاد رو میبینم همزمان اینارو توی ذهنم مرور کنم که : الان این اگاهی رو شنیدم مشتاقم ازش استفاده کنم ، خدا میدونه چقدر اتفاقات خوبی بیفته بعد از اجرای این اگاهی ، چقدر این اگاهی ها ارزشمنده و.. یعنی این جنس توجه بازم به روند بهبود پیدا میبخشه یعنی از زاویه اون فایل یا اون اموزش توی کارم رو ببینم که به من احساس بهتری بده)
چون این صبح تا شب ورودی دادن درمورد یک موضوع و مخلوط نکردن افکار نامربوط باهاش باعث میشه اون فرکانس خالص باشه و اتفاقات رو رقم بزنه
-چیزی که تقریبا میبینیم همه توش مشکل داریم به همین دلیل هم من هعی تکرار میکنم تا اینا بره توی مغزم بره توی شخصیتم و بشه شکل رفتاریم-
اگه افکار منه که زندگی منو رقم میزنه کار من اینه که سرمایه گذاری کنم روی این افکار
چه باور مهمیه این باور و چه احساس فوق العاده ایی رو ایجاد میکنه :
من میتونم افکارمو عوض کنم ، من میتونم زندگیم رو عوض کنم چه ذوق و شوقی میده برای تغییر افکارمون
چه نکته ایی: یک خبر بد میشنوی این افکار توعه که میتونه اون خبر رو واقعی کنه
یک اتفاقی میفته این تو هستی که مشخص میکنی اون اتفاق به نفعت بشه یا به ضررت بشه
ما اینقدر خالق هستیم! اینقدر کنترل میکنیم شرایط زندگی مون رو !
این قدرت رو خدا داده تا خلق کنم زندگیم رو
خداروشکر که تو یک همچین دنیایی زندگی میکنیم ، حضور داریم و ارزشمند هستیم و میتونیم خلق کنیم.
++++
دقیقا منم وقتی شروع کردم به جدی تر کار کردن روی خودم خیلی تنها تر شدم و خیلی بیشتر فرصت پیدا کردم تا روی خودم کار کنم به ندرت میشه که گوشی من زنگ بخوره که بخواد تمرکز منو بهم بزنه و همه اون دوستان قبلی که هماهنگ بودن با افکار قبلی تا حد زیادی از زندگی من دور شدند و این هم همون چیزیه که واقعا خودم میخوام
گوشیم حتی تقریبا همیشه سایلنت هست مگر اینکه بخوام یک استفاده مهمی بکنم ، همه نوتیفیکشن هام هم قطع ، توی فضای مجازی هم نیستم که بخوام درگیر این باشم الان چه عکسی از خودم بزارم ، الان چطور نظر فلانی رو جلب کنم و..
همه اینا یک ارامش خیلی خوب و یک وقت ازاد صبح تا شبی رو به من داده تا من بتونم روی خودم و پروژه هام کار کنم.
پس با خودم صحبت کنم ، اون چیزایی رو که میخوام بدون اینکه توی ذهنم قدرت به عوامل بیرونی بدم تجسم و من حقیقت زندگی خودم رو خلق کنم
خداروشکر بازم طبق اصل بهبود گرایی تونستم این کامنت رو منتشر کنم حالا چه هزار خط چه ده خط خودش رشد حساب میشه الان که فرصت داشتم بیشتر نوشتم و روی خودم کار کردم الهی شکرت
در پناه الله …
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
گام 26: استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلاق
خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم بابت زمان حالی که دارم خدایا شکرت بابت بودنم در این مسیر آگاهی بخش خانم شایسته مهربون از صمیم قلب سپاسگزازتم برای مسیری که برای بچههای سایت فراهم کردید تا بتونیم از این آگاهی ها استفاده کنیم برای بهتر حرکت کردنمان در این مسیر إلهی هر اتفاقی تو این سایت زیبا رخ میده فقط برای بهتر شدن مسیرمونه برای خوب فکر کردن برای زیبا زندگی کردن برای با دید خوب به جهان نگاه کردن فقط خوبی و فقط خوبی و فقط خوبی ممنونم از زحمات شما که همه چیز و در زمان مناسب انجام میدید و چقدر من خوشبختم و حال خوبی دارم که در این مکان مقدس قرار دارم مکانی که افرادی هستند که خوب زندگی کردن و به من یاد دادن چیزی که یاد ندارم جز مادرم و پدر عزیزم کسی دیگر چنان با اشتیاق مسیر و فراهم کند برای اینکه من بتونم خوب زندگی کنم و خوب فکر کنم و خوب حرکت کنم و از همه مهمتر به اصل که همان خداوند است نزدیکتر شوم
اگه بگم زندگی که الان دارم فقط با تجسم کردن بوجود آوردم به گزافه نگفتم از موقعیتی که دارم و هر چیزی که وارد زندگیم شده فقط و فقط با تجسم کردن و فکر کردن و با خواستم زندگی کردن بوجود آوردمش از مغازه ای که دارم از تک تک وسایلی که برای آرامش خودم تهیه کردم از ماشینی که دارم و هر چیزی که برام در زمان حالش غیر ممکن بوده فقط با تجسم کردن به صورت کاملا طبیعی و به راحتی و به آسانی وارد زندگیم کردم بدون اینکه اذیت بشم خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم برای قدرت خلق کردنی که در من قرار داده و اون افکارمه و من میتونم افکارم و به هر سمتی که دوست دارم جهت دهی بدم و خلق کنم چیزی رو که دوست دارم، شده چیزی رو هم که نمیخواستم نا آگاهانه خلق کردم و فهمیدم که کار کار خودمه مثل دزدیده شدن ماشینم و تونستم حال خوبمو در زمان کمتری بدست بیارم و ذهنم و کنترل کنم و زیر یک هفته ماشینم بدون اینکه چیزی ازش کم بشه پیدا کنم همه چیز به خودمون برمیگرده هر اتفاقی تو زندگیمون رخ میده حاصل افکارمونه پس باید به خودمون یاد بدیم که در هر شرایطی سعی کنیم ذهنمون و کنترل کنیم و به چیزهای خوب توجه کنیم ، این فایل انقققققدر به دلم نشسته انقققققدر دوسش دارم که تا حالا نمیدونم چقدر نگاش کردم چقدر حس و حال استاد و دوست دارم تو این فایل چقدر به آرامش میرسم وقتی نگاش میکنم نشستن استاد کنار رودخونه رو چقققققدر حس خوبی بهم دست میده در حین صحبت کردن سلام دادن به همسایه با روی خوش چقدر درس داره برای من خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت این فایل یکی از زیباترین فایلهایی بود که حس فوقالعاده ای بهم داد من که اینطورم صد در صد میدونم خیلی از بچه ها هم همین حس و دارن استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم بهترین ها رو براتون از درگاه خداوند متعال خواهانم چون لایق بهترینها هستید…
یا حق
به نام خدای پایه و عزیزم
سلام به استاد عزیز و گوگولیم که البته تو یه سری از فایلا این وجهتون بروز میکنه
سلام به مریم عزیز و صد هزار بار مرسی که این فایل زیر خاکی به معنای واقعی زیر خاکی و با ارزش را پیدا کردی. و تدوین کردی روی سایت گذاشتین
مرسی که این فایلای دانلودی را به صورت پایدار و نه مدت دار و بدون هزینه مالی در اختیار من گذاشتین
به قول یکی از دوستام الان میخوام گریه کنم انقد که خوشحالم
چقدددددد محتوای این فایل عزیز بود
این کامنتی که دارم مینویسم بیشتر جنبه تشکر داره
اما چون شما استاد عزیز و همین طور همه ی ما دوست داریم یه نتیجه ای رو هم بشنویم
اینو میمویسم که واقعا بخدا این ماییم که داریم خلق میکنیم و تا چه حد قدرت مند هستیم
این مثال یه کوچول شاید خصوصی طور باشه
من یه مدتی یه کتاب خون ای دارم میرم در جهت هدفم و اونجا یه شخصی و دیدم و برام جالب شده بود که این فرد کیه و هیچ اطلاعاتی ازش نداشتم ولی خیلی میخواستم بدونم کیه اسمش چیه البته بگم این کتابخونه اکثرا فقط دانشجویا پزشکی دانشگاه خودمون هستن خلاصه به طور اتفاقی و حدسی من متوجه شدم که ایشون ورودی چه سالی هستن و بعد یه شب همینجوری تو کانال تلگرام اون ورودی دانشگاهمون داشتم سرچ میکردم بعد نفهمدیم چجوری هدایت شدم به یه کانال دیگه که لینکش تو این کانال اولیه بود بعد نمیدونم به یه پیامی هدایت شدم که زیرش چندتا کامنت بود و بازم هدایتی یکیشونو که عکس پروفشم درخت بود و اسمشم مخفف بود را باز کردم و وقتی عکسارو ورق زدم دیدم ببببله خودشه و واقعا احتمال این قضیه یک در میلیارد بود بماند چون اسمش مخفف بود و من میخواستم بدونم اسمشم چیه باز یه جوری به یه کانال دیگه هدایت شدم که هم اسم هم شماره مارت و حتی شماره موبایلشم پیدا کردم از کجا از هیچ جا فقط طرف و دیده بودم
بعد خواسته ی بعدیم این بود که یه کم باهم صحبت کنیم و این قضیه رو هی توی ذهنم میساختم و بعد باورتون میشه حتما که دقیقا یه روز که اون داشت میرفت همون لحظه من رسیدم و باهم صحبت کردیم و اسمم و پرسید و منم کلی اطلاعات دیگه ازش کسب کردم
الان در جواب این سوالم که احساس خوب دقیقا کجای قانونه فهمیدم احساس خوب مجوز دسترسی به قدرت خلق کنندگی خداست
بنظر من البته اینو از خدا پرسیدم هنوز مطمئنم نکرده ولی بنظر من ذهن ما یا من و شما هیچ قدرتی نداریم و اینکه توی زندگیمون ناخواسته خلق میکنیم درواقع ناخواسته خلق نمیکنیم بلکه خواسته خلق نمیکنیم یعنی اینکه ناخواسته ها خلق کردنی نیستن و در اثر نبودن اون قدرت خلق توی زندگیمون هستن و اگه من میخوام زندگیم خواسته بشه باید با احساس خوب به خدا وصل بشم و بتونم از قدرت خلق کنندگی اون که تنها قدرت خلق کنندگی. و حتی تنها قدرت و نیرو هست استفاده کنم و اگه وصل بهش نباشم هیچ قدرتی برای خلق چیزی که میخوام ندارم و درنتیجه ناخواسته خلق میشه
البته اینجاشو دقیق نمیدونم با توضیحی که استاد گفت که ما با شرح و بسط دادن به اتفاقا بد و منفی اونو بیشتر میکنیم و یعنی کلا با توجهمون داریم بیشتر میکنیم پس بعنی ما یه قدرتی برای خلق اونچیزی که توجه میکنیم حتی با احساس بد هم داریم؟
این یه نمونه از سوالانی که از خدا میپرسم و یقین دارم تا چند وقت دیگه بهم جواب میده همون جور که تا الان جواب داده
بازم از استاد کله عسلی خودم ممنونم
هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش
تجسم خلاق..
اول ازهمه تحسین کنم این همه زیبایی اون خونه های ویلایی بسیارزیباچشم نواز
این محله زیباساکت دنج صدای خوش پرندگان
اون برکه زیبا میشه کنارش نشست وساعت ها شکرگزاری نوشت ومحوزییایی های خداوندرحمان بشویم
وقتی استاد عباس منش ازهمچون زندگی توبندرعباس بیادبرسه به همچی زندگی همچی رابطه عاشقانه ای واین همه نعمت وثروت واردزندگیش کنه وبراخودش خلق کنه بدون اینکه الگو خاصی داشته باشه پس ماهم میتونیم با الگوبرداری ازاستادعباس منش که این چنین خالصانه برامون میادهمه چی زندگیشو میریزه تودایره میگه من ازاون زندگی فقیرانه رسیدم به همچین زندگی که فکرنکنم بیشترازیک درصد مردم جهان همچی زندگی وهمچین ثروت وموقعیتی داشته باشن وازهمه مهمتر آرامشی که استاد دارن ورابطه عاشقونه با خانم شایسته عزیز خدایاشکرت
من یادمه سالها پیش ناآگاهانه دروران خدمت خودموساختم.
وقتی کم سن سال بودم خیلی وقتها باخودم جزئیات دوران خدمت براخودم تجسم میکردم که نقطه سفرمرزی خدمت میکنم من دژبان ایست بازرسی هستم ازقاچاق فروش ها باج میگیرم وپول دارمیشوم چون اون موقعه ها فکرمیکردم فقط ازهمچین راههایی میشه پول دارشد فارق ازاینکه بارکج به منزل نمیرسه خخخخخ
ودقیقا من کل خدمت سربازی نقطه سفرمرزی بودم ودقیقا دژبان بودم پول زیادی میگرفتم دقیقا درآمد روزانه من معادل حقوق یک ماه یک کارمند بود وخداروشکر خیلی زود اون پول نادرست اززندگیم رفت بیرون ومن باتلاش خودم وتوکل برخدا همچی ساختم خدایاشکرت
آدم وقتی آگاهانه تجسم میکنه واقعا لذت میبره وحالش خوب میشه.
تجسم خلاق کوچیکترین نتیجش اینکه درلحظه آدمواز شرایط بد روحی که دراون لحظه
داره بیرون میبره وحالتوخوب خوب میکنه که اگه ادامه دارباشه میتونی درآینده نزدیک شرایط دلخواهتوخلق کنی خدایاشکرت
درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشید
همش دقیقا همون
سلام به همه ی دوستان بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم نازنین
خدایا این فایل چقدددر آرومم کرد، من تابستون تو مدرسه ت درس دادم، خود خدا بهم گفت برو اونجا، فکر میکردم برای سال تحصیلی داره بهم میگه و همچین انتظاری داشتم، اما بعد هدایتم کرد به مدرسه خ همون جایی که چند سال پیش هم درس میدادم، و فهمیدم هدایت خدا به مدرسه ی ت برای کلاس تابستونی بوده، اول اینجوری بود که این مدرسه ی ت خیلی طول کشید و جوابی برای سال تحصیلی به من نداد من هم گفتم مدارکم رو بده و گفت نه من میخوامت اما معلوم نیست برای پایه ی چندم، تو این مدت رفتم مدرسه ی خ که خییلی خوش برخورد بودن و خییلی نزدیک خونمه و من رو برای کلاس ششم خواست، من باز هم به مدرسه ت گفتم مدارکم رو بده، هییچ ایده ای نداشتم که چی بهش بگم و این رو هم بگم که من اصصصلا بلد نیستم دروغ بگم و این رو خییلی بد میدونم طوریکه یکبار وقتی پلیس خواست بابام رو جریمه کنه گفته بود مسافر عقب کمربند نبسته و منکه همیشه کمربند میبستم بابام گفته بود امکان نداره دختر من همیشه میبنده اومدن ازم پرسیدن من که بر خلاف همییشه کمربندم روباز کرده بودم نتونستم دروغ بگم و حق رو بدم به بابام گفتم کمربندم رو باز کرده بودم، پلیس آنقدر خندید که من نتونستم دروغ بگم بچه هم نبود 24 سالم بود و مقدار کمی جریمه کرد، حالا برگردم به موضوع مدرسه ت، وقتی ازم پرسید چرا میخوای مدارکت رو بگیری نمیدونم چرا گفتم میخوام خونه رو عوض کنم، خب بعدش بهم زنگ زد که حالا که میخوای بری جای دیگه معرفیت کنم به همکارم به یه مدرسه دیگه ولی من گفتم نه هنوز کارم مشخص نیست(تو ذهنم بود که میخواد مچم رو بگیره)، نگفتم میخوام برم مدرسه خ وااقعا نمیدونم چرااا؟!! شاید چون متوجه شده بودم اون دوتا مدیر باهم خوب نیستن!!! و همش تو ذهنم بود که اون مدیر ت فهمیده من بهش دروغ گفتم، خب دو هفته گذشته و پولم رو نداده، تو ذهن من چی بوود؟ مدیر ت میگه حالا که دروغ گفتی بدو تا پولت رو بدم، دیروز بهش زنگ زدم، دوباره شماره کارت ازم گرفت ولی هنوز نریخته، تو ذهنم از دیروز تا الان چی میگذره؟ هرر جا میشینم میگم این مدرسه ت پول نمیده که!، تو ذهنم تا جایی پیش رفتم که مستقیم رفتم پیششون و دارم بحث میکنم میگم شما پول من رو ندادید!، تو این دو هفته خیلی نکات مثبت اون خانم رونوشتم اما دلم باهاش صاف نشده، کاامل میدونستم باید درباره اش خوب فکر کنم اما از دیروز دیگه بدتر هم شده بودم، صبح خواستم دوباره بهش زنگ بزنم اما هی تو دلم یه چیزی میگفت نزن نزن، گفتم باشه این تویی دیگه خدا! چون اگه زنگ بزنم بحث میکنم و حسم بد میشه و این یعنی شیطان، میسپرمش به تو ببینم تو برام چکار میکنی، بعد این فایل اومد قششنننگ حال و روز من بود و شما دقیقا مثال من رو زدید که از کسی پول میخواهید که بهتون نداده، من باید بنویسم که اس ام اس برام اومده و پول رو برام واریز کرده، اینکه دروغ گفتم هیچ ربطی به پول من نداره، اون خانم پول من رو میریزه حتی ازم معذرت میخواد که یادش رفته، چشمام رو میبندم و حس میکنم دارم پیامکهام رو چک میکنم و میبینم که پول رو برام واریز کرده(اینجا قشنگ لبخند اومد رو لبم) دوباره باید نکات مثبت اون خانم رو هم بنویسم، چرا از بین اون همه معلم فقط پول من رو نریخته یا به قول خودش یادش رفته؟ چون من خودم انتظار داشتم بخاطر دروغی که گفتم پولم رو نده حالا باید برعکسش رو تجسم کنم.
راستی دیروز پشت یه ماشین چی دیدم؟ رو صفحه های لاستیکی پشت چرخهای عقب یه تریلی! نوشته بود:
قانون زندگی قانون باورهاست
چشمام گرد شده بود از دیدنش آنقدر که تعجب کرده بودم، خدایا شکرت هر لحظه قانون رو بهم یادآوری میکنی.
به نام خدای مهربان
سلام به خانم شایسته عزیز
سلام به استاد عباس منش
متشکرم خانم شایسته که به ندای قلب ت گوش کردی و فرمان خدا که درخواست من بود اجرا کردی.
امروز صبح تو تمرین ستاره قطبی در مورد تجسم نوشتم که یادم نبود اما وقتی اومدم به سایت سر بزنم دیدم فایل جدید اومده که به من تجسم رو یه باره دگه یاد میده، اینجا شد که فهمیدم آره خدا بوده که از طریق هدایت شده به این لایو می خواد درخواست منو اجابت کنه.
متشکرم ازتون خانم عزیز
متشکرم
متشکرم
آره بارها این قدرت تجسم رو دارم تو زندگیم حس می کنم ، لمس می کنم، و باهاش زندگی می کنم.
چند وقت پیش خییییییییلی از یه ماشین شاسی بلند خوشم اومد زدم تو گوگل دیدم اسمش بالا اومد رنگش مشکی و خیییییلی جذاب بود برام.
یه صب که داشتم تمرین جعبه ی جادویی و درخواست هایی که شما تو دوره قانون آفرینش گفته بودید انجام می دادم که به از خواستههایی، که خیییییلی دلم خواست رو همین ماشین شاسی بلند خوش تیپ خوشکل اومد جلو چشمم ، منم یه کاغذ قلم برداشتم و کپی کردم با یه نقاشی عالی که اینققققققققدر با حال در اومد که حتی فکرش م ، نمی کردم خیلی لذت بردم خیلی قلب م باز شد خیلی اشک م در اومد.
عصر اون روز طبق معمول هر روز رفتم پیادهروی که حال کنم عشق کنم دو سه ساعت بعدش که برگشتم خونه دیدم خدای من ، خدای من همون ماشین با همون مشخصات جلوی درب خونه من پارک شده اولش زیاد متوجه داستان نشدم اما یه خورده که فک کردم یادم اومد این همون تجسم اول صبح و نقاشی و کپی و.و.و.و
خدای من ، من چقققققدر قدرتمند م اما خبر ندارم.
اومدم کلید رو به در بزنم صبر کردم، رفتم نزدیک ماشین دستم به جلوی ماشین ، پهلوی ماشین کشیدم ، ناز و نوازش ش کردم و کللللللی خوش آمد گویی کردم و یه بوسه ای تقدیم ش کردم گفتم فاطمه دیدی چقدر راحت این ماشین رو جلوی درب خونه آوردی آفرین پس باور کن که می تونی بازم فرکانس ش رو بفرست که بیشتر بیاد خیلی خدا رو شکر کردم از این همه قدرتی که بهم داده و عذرخواهی که تنبلی کردم و از این قدرت تو زندگیم خیلی کم استفاده می کنم.
این ماشین دختر همسایه مون بود که نمی دونن تو این مدت چرا تا حالا ندیدم فقط امروز و دوباره هی تکرار شد هی دیدم آره امروز می فهمم که این همش همون قدرت تجسم ه.
خدایا سپاسگزارم
استاد جان از متشکرم عجب لایوی
عجب درس های نابی چقققققدر لذت بردم متشکرم متشکرم
خدایا متشکرم بازم مثل همیشه تو بهترین زمان این فایل اومد و باهام حرف زدی
خدایا سپاس
سپاس
سپاس
سپاس