این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-29 02:36:522024-11-08 04:54:02live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
734نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام خدمت استاد بزرگوار و همه عزیزان. استادجان واقعا این فایل ارزش بارها دیدن داره. با دیدن فیلم خونه سیمانی اصلا دگرگون شده ام اصلا ایمان و باورم به اینکه میتونم صد برابر قوی تر شد. ایمانم به خداوند به خودم به قدرت تجسمم هزار برابر بیشتر شد. خدا را شکر
واقعا پنج سال پیش ضبط شد ولی الان زمانش بود که روی سایت قرار بگیره چون الان ما تو ارتعاشش قرار گرفتیم واقعا ادم میتونه هرچیزیو میخواد خلق کنه خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم و دوستان همفرکانسیم ، و اینکه خانم شایسته ممنونم که فایلا رو زیر و رو میکنید و همچین اگاهی هایی رو پیدا میکنین
یه تجربه از خودم بگم در مورد تجسم ناخواسته ها
من به شدت و به مدت زمان های زیادی میشستم با افراد تو دهنم دعوا میکردم
با هر کسی که بگین
بعد اون موقعیته اصلا اتفاق نیافتاده بودا میگفتم نه اگر فلانی یهو اومد و این حرفو زد و این حرکتو زد من چی باید جوابشو بدم ، اکثر مواقع هم در مورد پدرم و مخصوصا مادرم بود
از یه جایی به بعد من نشستم کار کردم رو این موضوع ، تمرینمم خیلی ساده بود. یه برگه چسبوندم جلوی چشمم توی محل کارم و نوشتم تمرکزت کجاست الان رو خودت یا بقیه؟
یه سری تمرین دیگم انجام دادم ولی یادم نیست ، ولی این کارم و یک کار دیگم که در ادامه میگم خیلی کارساز بود که من این عادت بد رو ترکش کنم
کار دیگه ای که کردم و هنوزم دارم انجامش میدم این بود که فهمیدم من وقتی که فایلی از استاد پخش نشه و تو کارم غرق نشدم ، این دعواهای الکی بازم میان
و من باید وقتی که نیاز به تمرکز رو کارم ندارم حتما یک فایلی رو بزارم و گوش بدم که حواسم بره به اون صحبتها
این کارم به شدت کمکم میکنه و قبلنا اصلا نمیفهمیدم دارم دعوا میکنم الان شاید چو دقیقه کوتاه زیر 5 دقیقه بشه من کاملن میفهمم و سعی میکنم دیگه ادامه ندم دعواها رو توی ذهنم
یه مورد دیگم بود از کنترل ذهن و تغییر دیدگاهم نسبت به چالش ها که خیلی نتایج جالبی برام داشت ، من یادمه اون اوایل رابطم که تازه داشتم این مدل تصادها رو میدیدم با تغییر یک دیدگاه تو ذهنم چه قدر همه چیز به نفعم میشد
مثلن من و پارتنرم فاصلمون دوره از هم و خب خبر نداشتیم خیلی از اینکه هر کدوممون چه وصعیتی داریم ، مثلن شبها پارتنر من از کار برمیگشت خونه منم کارامو تموم کرده بودم منتطر بودم که ایشون پیام بدن و باهم حرف بزنیم ، اولین دیدگاهم این بود که من الان دارم برای خودم صبر میکنم چون من خودم میخوام لذت بیشتری ببرم از حرف زدن با این آدم ، بعد یادمه یه سری شبا دو ساعت منتظر میموندم و ایشون هیچ پیام و علایم حیاتی ای نشون نمیداد اوایل که خیلی سختم بود کنترل ذهن چون هنوز نمیدونستم اینا رو بهش میگن وابستگی ، بعد شروع کردم کنترل ذهن ، کلامی به ایشون اعتراض نمیکردم یا اگه از دستم در میرفت ادامه دار نمیشد به هیچ عنوان یکم ابراز ناراحتی میکردم و تموم ، یادمه با خودم میگفتم سارا حتما خسته بوده تا اومده به تو پیام بده خوابش برده بیچاره ، توام برای خودت منتطر موندی نه اون ، یه سری کارم انجام دادی تو این حین ایرادی نداره ، بعد یه سری شبا که کنترل ذهن بهتری داشتم یه نامه ی جدابم برای ایشون مینوشتم که صبح که بیدار شد حالشم بهتر بشه ، بعد جالبه صبح خود ایشون دقیقا میگفت ببخشید من دیشب اومدم خونه وونفهمیدم چه طوری خوابم برد ، در صورتی که من اصلا انتطار اینو نداشتم که بهم بگه ببخشید یا تشکر کنه ، بلا استثناء این تغییر دیدگاه ها همیشه توی رابطم با پارتنرم اتفاق افتاده
گفتم لابد اینطوری بوده و همونطوری شده!
مواردی که من با تجسم ساختمشون ، همش تصور میکردی فردی مثل پدرم میاد تو زندگیم دقیقا همینطوری شد
همین 3 سالپیش که تازه با قانون آشنا شده بودم همش تصور میکردم کل روز مشعول انجام کار مورد علاقمم و دارم پول میسازم الان شده
توی بچگیم تصور میکردم من یه دختری میشم که مستقلم و خودم پول میسازم الان تا حدیش اتفاق افتاده
متاسفانه اکثر ما آنچه را که نمیخواهیم در ذهنمان تجسم میکنیم،که نمیخواهیم رخ دهد یا میترسیم رخ دهد.
ما باید واقع بینانه تجسم خلاق داشته باشیم یعنی ما باید هر فکری درباره خواستهای که میخواهیم به آن برسیم در ذهنمان تجسم کنیم.
ولی با احساس خوب و احساس امید و احساس اطمینان و یقین،که در واقع ریشه اصلی تجسم ،ایمان به غیب است.
یعنی ایمان به نتیجهای که از نظر فرکانسی به آن باور داری با اینکه هنوز در تجربه فیزیکی ظاهر نشده است.
نکته: تجسم خلاق یعنی «استفاده آگاهانه از قدرت افکار برای ارسال فرکانس خواسته به جهان»
بزرگترین مانع ذهنی ما در برابر دریافت خواستههایمان این است که باور نداریم که ما به آن خواسته میرسیم با وجودی که آن خواسته را با تمام عمق وجود میخواهیم.
و این عدم باعث میشود که ما به خواستههایمان نرسیم.
تنها چیزی که کافیست ایمان درونیمان را فعال کنیم و به خداوند توکل کنیم و زمانی که طبق اصول قانون تجسم اجرا کنیم باعث میشود این باور آرام آرام ما را به سمت خواستهمان جهت دهی کند.
و از یک عالمه طریق و موقعیت یا راهکار و فرصتها و یا هدایتها و دستهایی از طرف خداوند در مسیر ما ظاهر میشود.
زمانی که ما آن را جدی بگیریم خواسته ما به ثمر مینشیند و زمانی که ما به خواسته رسیدیم برای ذهن خواستههای بعدی امکانپذیرتر میشود .ومیتوان راحتتر باورهای مخرب را تغییر داد و در دل اجابت خواستهها رفت.
صبح بعد از دیدن جلسه دوم یک احساس قوی بهم گفت روی سایت فیلم جدید رو برو ببین .وقتی اومدم صفحه اصلی دیدم نوشته فایل جدید.جمله جمله و کلمه کلمه این فیلم برای من هدایت هست ، گویی خدا با این فایل منو هدایت کرد.مخصوصا این جمله فایل که این فایل برای 5 سال قبل هست.دیروز من قدم اول را تهیه کردم تاریخش برای 5 سال قبل بود.به خودم گفتم وای چقدر من عقبم.اما این فایل استاد بهم آرامش داد که دیر نشده برای موفقیت …
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و گرامی خودم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
از کودکی به طور ناآگاهانه با قانون تجسم آشنا بودیم البته اسمش تجسم نبود یا تو توهم بودیم یا تو خیال یا تو رویا !
الان متوجه شدم توهم و خیال و رویا واژههایی هستن که هرجا بکار میبردم خواسته هامو دور از دسترس میدیدم و نسبت بهش احساس خوبی نداشتم . اما کلمه ی «تجسم » یعنی دیدن خواستههات .
ینی با فکر و برنامه ی قبلی نشستن تو هر زمینه ای که دلت میخواد میتونی حسش کنی.
تجسم انرژی و انگیزه ی آدمو بالا میبره و باعث حرکت و تلاشت میشه.
البته یه پل ارتباطی بین تجسم و باورهای ما وجود داره که به میزانی که باورهامون قوی باشن و بتونیم مقاومتها رو تو ذهنمون بشکنیم ، میتونیم با احساس خوب تجسم کنیم.
منم قبلنا تجسم کردن بلد نبودم و اتفاقاً از اون دسته آدمایی بودم که نمیدونم بگم تو رویا یا توهم یا خیال زندگی میکردم . هیچ وقت چیزایی که داشتمو نمیدیدم و از چیزایی که داشتم لذت نمیبردم . همیشه مرغ همسایه برام غاز بود.
همونطور که میدونید روابط با همسرم از پاشنه آشیلهای من بود که وقت منو برای تغییرات خیلی میگرفت .هنوزم که هنوزه برای استحکام و دوام زندگیم و داشتن آرامش و لذت بردن از روابطم به تغییراتم ادامه میدم تا به نقطهای برسم که خودم احساس رضایت داشته باشم یعنی درون و بیرونم یکی باشه.
اما قبل از این تلاشها به نحوی زندگی میکردم که تو تجسماتم بیشتر نداشتههامو میدیدم.
چیزایی که بخاطرشون حسرت میخوردم.
استاد عزیز تجسم کردن رو یاد دادن تا با تجسم کردن باورهامون تقویت بشه و اینکه این تجسمات ما رو به احساس خوبی ببره که با داشتن احساس خوب بتونیم اتفاقات خوبی را رقم بزنیم
زمانی که معنی درست تجسم رو از زبون استاد عزیز شنیدم سعی کردم به رویهای که ایشون میگن پیش برم. منتهی طبق عادتهای قبلی و اینکه تغییر نیاز به تکامل داره، نمیتونستم درست تجسم کنم.
ادای آدمایی که با تجسم زندگی خودشونو خلق میکنن رو در میووردم ولی خودم خوب میفهمیدم که این مدل تجسم کردن جواب نمیده اما متاسفانه انگار مرض داشتم و از روی مرض و بیماری با خودم تجسماتی داشتم که هیچ ربطی به استحکام بخشیدن زندگیم نداشت. انقد این مدل تجسم رو ادامه دادم تا بالاخره به این حرف استاد رسیدم ، که تا وقتی شرایط الانتون هرچن جالب نباشه رو نتونید درست کنید هر جای دیگه با هر کی دیگهای که باشید بازم همین شکل از زندگی رو حالا شاید به یه نحو دیگه تجربه خواهید کرد.
اوایل این حرف استاد خیلی برام سنگین بود احساس میکردم اگه چیزی خرابه باید یه کاری کنی از دستش خلاص بشی یعنی یه جور فرار کنی تا به اون رهایی و آزادی برسی. به هیچ وجه نمیتونستم درک کنم که باید یاد بگیرم تو این شرایط و موقعیتم خوب عمل کنم تا بتونم آینده ی خوبی برای خودم خلق کنم. حالا میتونه این شرایط مرتبط به مال باشه یا روابط و یا هر چیز دیگه ای !!
انقد این جمله رو از استاد شنیدم تا بالاخره تونستم غلبه به غرور و خودخواهی خودم بکنم. ظاهراً میخواستم زندگیمو قشنگتر کنم اما به روش و راهی که خودم فک میکردم درسته . هرچی پیش رفت و هرچی بیشتر از قوانین فهمیدم ، متوجه شدم همه ی این کارا دور زدن و پیچوندن و حتی ظلم کردن به خودمه و اینکه چقدر وقت و انرژی و عمرمو از دست میدم .
به قول استاد نیازی نیست بگید من با کی ، چ طوری و چ جوری ثروت میخوام .رابطه میخوام . فقط کافیه بگید میخوام و باور کنید میتونید به ثروت برسید. میتونید رابطه ی خوبی داشته باشید . رابطه ای که لذت ببرید. لطف کنید به راهش فکر نکنید به چ جور و چ طورش فکر نکنید . شما قسمت خودتون که توجه به ویژگیهای مثبت طرف مقابلتونه ، به زیباییهای اطرافتون ، به نقاط خوب و مثبت دیگران ، به دیدن داشتهها و سپاسگزار بودن بخاطرشون بپردازید ،خداوند خودش از راه و روش خودش ثروتی که میخواهید رو بهتون میده ، رابطهای که میخواید رو براتون مهیا میکنه ،آزادی و سلامتی و هر خواسته ی دیگه ای که دارید رو بر آورده میکنه !
فقط کافیه باورش کنیم و با این باور به تجسمات خودمون ادامه بدیم. تجسم کردن تا وقتی که احساس خوب بهمون بده جواب میده . اگه دیدیم تجسمات حالمونو بد میکنه یا اینکه هیچ حسی بهش نداریم بهتره برای مدتی تجسم نکنیم.
تو این چن ساله که دنبال تغییرات مثبت برای داشتن روابط خوب با همسرم بودم ، از اونجایی که ذهن من قفلی زده بود به راهی که به نظر خودم تنها راه بود همین موانع زیادی ایجاد میکرد که تو رابطه ی من هیچ اتفاقی نیفته. اما وقتی خودمو تسلیم کردم و قبول کردم که این افکارم درست نیست و این راه نمیتونه تنها راهی باشه که منو به اون آرامش و لذتی که میخوام برسونه به همین جهت سعی کردم اجازه بدم خداوند خودش برام پلن بچینه .
همه ی قوانینی که استاد بهمون آموزش دادن زنجیره وار به هم متصل هستن. به میزانی که به این قوانین اعتماد میکنم و میپذیرم مسیر خودم درست نیست و از اونجایی که ما احساسی هستیم و به قضایا فقط از یه زاویه نگاه میکنیم برای هر لحظم از خداوند هدایت میطلبم . سعی میکنم صبورتر باشم .در طی طول روز با استفاده از قوانین رفتار و عملکردهای بهتری داشته باشم .دست از حرفها و کارها و رفتارهای تکراری که منجر به تکرار رفتارهای اشتباه میشن بردارم .
خودم میفهمم هر جایی که اعتماد صدمو روی خدا میزارم اتفاقات دقیقاً همونطور پیش میره که دلم میخواست .
استاد عزیز میگن : به جای اینکه به فکر چ طور رسیدن مقصد باشید بیایید از مسیری که دارید میرید لذت ببرید. این حرف برای کسانی که زندگیشون سرشار از مشکل هستش سنگین و غیر قابل هضمه. ولی ناامید نشید چون یه روزی برای خودمم همینطور بود اما امروز بعد از گذشت چن سال ، احساسات و توقعات و درکم نسبت به هر چیزی خیلی تغییر کرده حتی خواستههام شکل و رنگ و بوی دیگهای گرفتن.
هرچی پیش میرم بیشتر به این میرسم که اصلاً به هیچی فکر نکنیم . سعی کنیم روز خوبی رو بگذرونیم . هرچی بیخیال تر طی کنیم انگار اتفاقات بهتر، بر وفق مرادمون میچرخن. یه نگاهی به گذشتمون بندازیم این همه دست و پا زدیم ، این همه حرص خوردیم ، این همه فکر کردیم، این همه امر و نهی کردیم، این همه خط و نشون کشیدیم، این همه داد و فریاد کردیم ، این همه عجله کردیم، این همه ، رو کله ی خودمون راه رفتیم ، این همه منم منم کردیم، کجا رو گرفتیم ؟! به کجا رسیدیم ؟! من که به هیچ جا!!!!
حالا چ اشکالی داره بیاییم خوش بینانهتر باشیم صبورتر باشیم بیشتر به خدا اعتماد کنیم بیشتر رها کنیم بیشتر بسپاریم کمتر فکر کنیم بیشتر اجازه بدیم جهان ما رو تو مسیر خودش پیش ببره بیشتر تلاش کنیم برای داشتن احساس خوب . این یه جمله رو سرلوحه و سرمشق زندگیمون قرار بدیم. بچسبیم به همین یه مورد به هر طریقی که هس کاری کنیم احساساتمون کنترل بشن. سریع واکنش ندیم . تحت تاثیر حرفی رفتاری چیزی از کسی که به عوامل بیرونی ربط داره قرار نگیریم. بیشتر به این فکر کنیم که چ طور به صلح درون برسیم تا آرامش داشته باشیم تا به هماهنگی ذهن و روح برسیم. وقتی به این نقطه برسیم دیگه همه چی خود به خود حل میشه ثروت میاد. روابط خوب میشه . رهایی و آزادی بوجود میاد. سلامت جسم وروحمون تضمین میشه . سیم اتصالیمون با خدا خیلی قویتر میشه. کمتر دست و پا میزنیم بیشتر اجازه میدیم خداوند ما رو هدایت کنه .
وقتی به این درجه از درک و آگاهی میرسیم اونوقته که دیگه ناخودآگاه تجسماتمون جلوه ی قشنگتری به خودش میگیره و با توجه به شرایط و موقعیتمون تجسم میکنیم. توقع و انتظارمون از جهان هم به میزان رشد و تغییراتی میشه که خودمون متوجش میشیم .
دیگه میفهمیم همه چی دست خودمونه و همه ی اتفاقات زندگیمون بر اساس تفکرات و باورهایی هستش که داریم. بنابراین به همین میزان از جهان توقع میکنیم و به همین میزان تجسم میکنیم. تجسماتی میکنیم که میدونیم میتونیم خلقشون کنیم . به میزانی که تو هر زمینه موفقیت کسب میکنیم قدرت تجسم در ذهن ما پرورش پیدا میکنه .
وقتی سالها بگذره متوجه میشیم پله پله اومدیم جلو و هر چیزیو در زمان خودش بدست اووردیم .
که میشه همون داستان تکامل .
بله تجسم کردن هم تکامل خودشو میخواد .نمیشه از جای پایین به نقطه ای نگاه کنی که گفتگوهای ذهنیت بت بگن نمیشه نمیتونی بی خیالش شو ولش کن .
با توجه به شرایط و موقعیتمون قدم به قدم باید پیش بریم..
اینجوری دیگه ناامید نمیشیم اتفاقا بیشتر باور میکنیم که میشود .چون یه درجه از مرحله ی قبل بهتر شدیم .هر بار بهتر از قبل و بعد از گذشت زمان انشالله به یاری خدا اوضاع طوری میشه که دلمون میخاست تو اون شرایط باشیم .
سلام براستادعزیزوخانم شایسته ی نازنینم.چقدر خوشحالم ازینکه دارم اولین دیدگاهم رو مینویسم.استادءجااااان من حدود 3سال ءکه توسایت شمارو دنبال میکنم.ولی تازه عضو شدم .اززمانی که من فایل های شمارو میبینم کلی تغییرتوزندگی م ایجادشده.حتی دوره عزت نفس خریداری کردم.استادمن یادگرفتم که برا اونچه که میخوام تجسم کنم .البته بماندکه کلی کار دیگه هم باید انجام دادو کارکردن روی خود.استادءجان همین الان یه فایل زندگی دربهشت رو میدیدم که تازه تمام شدو دراون فایل باران شدیدی میبارید درپرادایس.من چنان ذوق زده از عشق ءباران که خدایاچقدر زیباست این صدای باران پرادایس اون شدت باران انگارکه داشت روی سر من میبارید. ومن مشهدهستم هوا الان افتابی بودتقریبا.ومن تو دلم چقدرررر هوس کردم هوابارونی باشه .حتی تودلم میگفتم اینجاکه افتابء.کاش چشامومیبستم وخودمو تو پرادایس میدیدم زیر اون بارونءشدید.وخدایم را گواه میگیرم که الان هوا معجزه اسا رعدوبرق میزنه و داره بارون میباره.یعنی میشه؟هست همچی چیزی؟استادءجاااان من ازاین قبیل تجسم هارو که باشاگردی کردن ازشما دارم می اموزم خیلی انجام دادم.بایدبگم زیباست.اونچه رو از ته قلبم تجسم کردم خواستمو انگارکه دارمش.ا گرمسافرت بوده اگراتفاقاتی که دوستداشتم توی اون سفربیوفته که بابءمیل من باشه باقدرت تجسم شده.اگرکشوری رو که دوستداشتم رو تجسم کردمورفتم.وانشالایکی ازارزوهای بزرگءمن مهاجرت به امریکاست.میدونم که کلی بایدکارکردرواین موضوع.ولی همیشه حس میکنم اگریه روزبرم امریکا.فلوریدا.به طوراتفاقی استادعزیزم رو ومربم نازنین م رو ازنزدیک ببینم و درآغوش بگیرمش وبگم دیدید؟بالاخره اومدم .باامیدبه اینکه هم فرکانس های من باقدرت تجسم وکارکردن روی خودشون به ارزوهای قشنگشون برسن. آمین. وای استادای کاش میشد این بوی بارون و رعدو برق و بارش رو باشماهم به اشتراک بگذارم.دوستتون دارم ازصمیم قللللب.
به نام خداوندبخشنده و مهربان خداوند بزرگ فرمانروای جهانیان خداوند برنامه ریز هدایتگر و خیرخواه خداوند شگفتی ها
شیوا: سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته و همه ی دوستان
من فقط بند اول از توضیحات فایل درمورد تجسم خلاق رو خوندم و انقدر این متن تکان دهنده بود برام که دوست داشتم درموردش فکر کنم و بنویسم
چی شده که یک انسان تونسته یک نهنگ و یا یک شیر که صدهابار از خودش بزرگتر و قدرت فیزیکی بیشتری داره به خدمت خودش دربیاره؟جوری که بهش فرمان بده که از یک حلقه رد بشه و اون هم این کارو انجام بده!قطعا اینجا حرفی از توان فیزیکی و به زور وادار کردن نیست.اصلا مگه میشه یک حیوان رو به زور وادار کرد که یک کاری و انجام بده؟اصلا مگه میفهمه؟! تو حتی اگه اون حیوون رو هم بکشی و یا هزاران بار بهش بگی از توی این حلقه رد شو تا بهت غذا بدم، مگه اون میفهمه؟!
نه هرگز
پس چی شده که انسان هایی تونستن این کارو انجام بدن و میدن و از اون مهم تر نفر اولی که اون کارو انجام داده چطوری تونسته؟ نفر اولی که تصمیم گرفته که یک حیوانروکه درک و فهم اندکی داره و صدها بار از خودش قوی تر و بزرگ تره به خدمت خودش دربیاره کی بوده؟چطور تونسته؟چه روندی و طی کرده؟
بیاید اینجوری فکرکنیم که مثلا الان این اتفاق که انسان به زمان گذشته برگرده وجود نداره حالا من بهش فکر میکنم که چه خوب میشه اگر بتونم در زمان ها سفر کنم.بهش فکر میکنم چون یا به دلیل شنیده ها ، دیده ها، اتفاقات و …بهش علاقه مند شدم و یا به یک ناخواسته برخوردم و انگیزه گرفتم برای انجام این کار. پس بهش فکر میکنم و فکر میکنم و تصویر سازی میکنم در ذهنم ،از خودم سوال میپرسم و … یه جوابایی به ذهنم میرسه!عمل میکنم و انجامش میدم و بعدی و بعدی و بعدی. قدم به قدم ، تجربه ، کسب اطلاعات و بازهم خواسته های بیشتر برای راحت تر انجام شدن اون کار و یا سریع تر انجام شدنش و یا با لذت بیشتر انجام دادنش و بازهم جواب هایی به ذهنم میرسه و من عمل میکنم و انجام میدم و دوباره و دوباره و دوباره. تاجایی این روند ادامه پیدا میکنه که من تصمیم گرفتم ادامه بدم.
و حالا چند کلید واژه در این داستان به چشمم میاد؛
1.ما در هرکاری میتونیم نفر اول باشیم ما میتونیم اتفاقات رو خلق کنیم حتی اگر قبل از ما اصلا وجود نداشته ما میتونیم نفر اول باشیم همیشه در هرکاری نفر اولی وجود داشته در هر کسب نعمت و ثروت زیادی از هر روشی ، در هر رابطه ی خوب و فوق العاده ای از هر نوعی ، در هر توان فیزیکی خارق العاده ای و در هر انجام کار خاصی
2.خواسته، درخواست ، که از چیزی بوجود میاد که نیست اما تو اون رو میخوای نبودنش یک تضاده یک ناخواسته ست که یک خواسته از دلش بوجود میاد و تو علاقه مندی که اون خواسته به وقوع بپیونده
3. قدرت تفکر ، تجسم ، که هیچ انتهایی و هیچ محدودیتی نداره تو میتونی بدون هیج محدودیت مکانی بدون هیچ محدودیت زمانی بدون هیچ شرایط خارجی خاصی خواسته ت رو در ذهنت تصویر سازی کنی . خلق و رسیدن به خواسته اول در ذهن اتفاق میفته و واضح تر و شفاف تر میشه.
4.الهام، هدایت، اطلاعاتی که به ذهن میرسه .یکی هست که بهت میگه از هزاران هزار روش
5.ایمان، به اون چیزی که در ذهنت گفته شده که میتونه درست باشه میتونه تورو به اتفاق افتادن اون خواسته در خارج از ذهن و واقعیت دنیای فیزیکی نزدیک کنه
6.قوی بودن اون ایمان در حدی که تورو از جات بلند کنه که بهش عمل کنی ،فیزیکی.
7.اگاه بودن به این که هیچ اتفاق بزرگی یک شبه اتفاق نمیفته ایمان به این که هرچیزی که در ذهن قابل تصوره در واقعیت قابل خلقه ایمان به این که نتیجه ی هر قدمی خیره ، فهمیدن یک نکته ست ،پیدا کردن یک خواسته ی جدید در راستای خواسته ی قبلیه، هدایته برای پیدا کردن مسیر درست و در یک کلام ایمان به این که فازغ از هر نتیجه ای باید قدم بعدی و برداشت و ادامه داد
8.در هر شرایط میشه بازهم بهتر بود چطور بهتر؟چطور راحت تر؟چطور لذت بخش تر؟
9.بزرگ و بزرگ تر شدن نتیجه بی انتهاست اما تا وقتی که تو ادامه بدی.
ممنونم از استاد عزیزم و تحسین میکنم قلم طلایی مریم جان شایسته
الله اکبر خدای من …… دیروز یک تیکه هایی از این فایل به ذهنم اومد و حس کردم باید گوشش بدم چون من لایوش دیده بودم و یادممم بود استاد توی سایت نداشنن…..وخودم نمی دونم چه جوری فکر کنم با لطف خدا پیداش کرده بودم و سیوش کرده بود اما هر چی گشتمپیداش نگردم و دوباره برای اطمینان سایت چککردم نبود .وگفتم خدایا چرا استاذ لایو 2 روکه انقدر خوب بود نذاشنه وامروز سایت باز کزدم ودیو لایو 2 روی سایت وای خدای من چی میشه گفت…..شکرت شکرت شکرتتتتت
سلام استاد عزیزم ،مریم جان خیلی خوشحالم و چند روزی هست در پوست خودم نمیگنجم!! الهی شکر که داره تلاش هام نتیجه میده .. از قدرت تجسم بگم که داره خلق میشه… چند قدمی رسیدن به خواسته هام هستم خدایا عاشقتم ممنونم ازت الهی شکر واقعا …. انقدر حرف دارم… کن دانشجوی 12 قدم هستم و عاشقشم.. شاید مثل بقیه کار نکردم ولی همون کمش هم داره نتیجه بزرگ میده … به زودی میام از نتایج بزرگم میگم براتون خیلی ممنونم از استاد عباسمنشعزیز بهترین استادی که تا به الان داشتم هر روز با فایل های شمت زندگی میکنم و همین فایل چقدر جذاب بود دو سه روزه دارم گوش میدم و تایید میکنم الهی شکر بابت آگاهی های این سایت ارزشمند مثل یه خونه امنه! که هر موقع حال بدی دارم میام اینجام حالمو میسازم ،واقعا قوی ترین روشی که برای خلف خواسته ها وجود داره همین قدرت تجسمه! و من خیلی ازش لذت میبرم در پناه خدا باشین و پرقدرت ادامه بدین
من خیلی دوس دارم ماشین بخرم خیلی ،البته خیلی وقته،و اسون بشم برای رفت و امد برای لذت بردن برای رفتن و دیدن زیباییها و نعمتها
حالا چرا گفتم ،چون تو چند روز پیش که یکی از گامها بود استاد گفتن خواستتو نو بگین و از خدا بخواین و باعث شد با اینکه خیلی مقاومت و ترس از نشدنش رو داشتم به زبون بیارم و قتی گفتم یکم سبک شدم اخه من همیشه به با اینکه میگفتم و میگم خدادرستش میکنه خدا جورش میکنه ترس داشتم یعنی شرک
که چجوری خدابهت بده نه پولی داری نه درامد انچنانی نه امیدی و وقتی که گفتن بگو و به بقیه اش کاری نداشته باش خدا هدایتت میکنه ،خدا قدم بعدی رو میگه. منم گفتم و بهم گفته شد اون چیزایی که گذاشتی کنار و بزار برا فروش منم گذاشتم حالا نمیدونم چی میشه .
با فروش اونا کار خاصی شاید نشه کرد ولی همینکه قدم برداشتم و حرکت کردم قدم بعدیم گفته میشه
من نمیدونم چجوری پولش جور میشه فقط دارم قدمایی که باید رو برمیدارم.
امروزم که استادای گلم ت
فایل تجسم خلاق رو برا گام 26 گذاشتن و اینم قدم بعدی که گفته شد. باید بنشینم و در موردش تو ذهنم بسازم و باهاش رانندگی کنم روکش صندلیهاچجوری باشه و .. اینقد طبیعی که لذتشو ببرم که دارم.
تجسم همین فکرکردنای سادست که فقط باید ادامه بدم و هر روز و شب بسازم تو ذهنم و باور اینکه من لایق ی ماشین خوبم که راحت و اسون بشم برای رفت و امد برای خوش گذشتن برای سفر کردن برای حال خوب بیشتر و برای لذت بردن از زیباییها و نعمتها.
دلیلی که اینجا نوشتم از خرید ماشین با کیفیت و عالی :
ردپا گذاشتن از خودمه: که الان در تاریخ 1403.8.9 نه تنها ماشین ندارم حتی دوچرخه هم ندارم در اصل هیچی ندارم و با اتوبوس ،اسنپ ، پیاده روی (که عاشقشم ) این ور اونور میرم البته خداروشکر میکنم هزاران بار ولی برای اسانی و راحتی لذت بیشتر میخوامش
من از ماشین اصلا سر در نمیارم فقط ازش خواستم ی ماشین عالی از هر لحاظ سالم و با کیفیت و عالی،از لحاظ فنی و داخلی و ظاهری براخودم بخرم که فقط کیف کنم هر زمان دلم خواست بزنم بیرون هرجا خواستم برم هر زمان اراده کردم بزنم به کوه و دشت
نوشتم تا به حقیقت بپیونده
نوشتم که برسم
نوشتم که وقتی رسیدم نشونه باشه برام که دیدی شد
نوشتم که وقتی اتفاق افتاد شکرگزارتر باشم
نوشتم که وقتی از خودش خواستم فقط از خودش برام اتفاق افتاد
شاید هنوزم اون ته تهای ذهنم میگه چجوری؟!ولی دارم تکرار میکنم با خودم اونش دیگه به من ربطی نداره
حتما حتما زیر همین کامنتم خبرشو میدم. نمیدونم کی اتفاق میوفته ولی هرموقع باشه من از الان امادمشم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سپاسگزارم خداوندی را که هرچه داریم از اوست.
سلام خدمت استاد بزرگوار و همه عزیزان. استادجان واقعا این فایل ارزش بارها دیدن داره. با دیدن فیلم خونه سیمانی اصلا دگرگون شده ام اصلا ایمان و باورم به اینکه میتونم صد برابر قوی تر شد. ایمانم به خداوند به خودم به قدرت تجسمم هزار برابر بیشتر شد. خدا را شکر
واقعا پنج سال پیش ضبط شد ولی الان زمانش بود که روی سایت قرار بگیره چون الان ما تو ارتعاشش قرار گرفتیم واقعا ادم میتونه هرچیزیو میخواد خلق کنه خدایا شکرت
چقدر متحول شدم
سلام به استاد عزیزم و دوستان همفرکانسیم ، و اینکه خانم شایسته ممنونم که فایلا رو زیر و رو میکنید و همچین اگاهی هایی رو پیدا میکنین
یه تجربه از خودم بگم در مورد تجسم ناخواسته ها
من به شدت و به مدت زمان های زیادی میشستم با افراد تو دهنم دعوا میکردم
با هر کسی که بگین
بعد اون موقعیته اصلا اتفاق نیافتاده بودا میگفتم نه اگر فلانی یهو اومد و این حرفو زد و این حرکتو زد من چی باید جوابشو بدم ، اکثر مواقع هم در مورد پدرم و مخصوصا مادرم بود
از یه جایی به بعد من نشستم کار کردم رو این موضوع ، تمرینمم خیلی ساده بود. یه برگه چسبوندم جلوی چشمم توی محل کارم و نوشتم تمرکزت کجاست الان رو خودت یا بقیه؟
یه سری تمرین دیگم انجام دادم ولی یادم نیست ، ولی این کارم و یک کار دیگم که در ادامه میگم خیلی کارساز بود که من این عادت بد رو ترکش کنم
کار دیگه ای که کردم و هنوزم دارم انجامش میدم این بود که فهمیدم من وقتی که فایلی از استاد پخش نشه و تو کارم غرق نشدم ، این دعواهای الکی بازم میان
و من باید وقتی که نیاز به تمرکز رو کارم ندارم حتما یک فایلی رو بزارم و گوش بدم که حواسم بره به اون صحبتها
این کارم به شدت کمکم میکنه و قبلنا اصلا نمیفهمیدم دارم دعوا میکنم الان شاید چو دقیقه کوتاه زیر 5 دقیقه بشه من کاملن میفهمم و سعی میکنم دیگه ادامه ندم دعواها رو توی ذهنم
یه مورد دیگم بود از کنترل ذهن و تغییر دیدگاهم نسبت به چالش ها که خیلی نتایج جالبی برام داشت ، من یادمه اون اوایل رابطم که تازه داشتم این مدل تصادها رو میدیدم با تغییر یک دیدگاه تو ذهنم چه قدر همه چیز به نفعم میشد
مثلن من و پارتنرم فاصلمون دوره از هم و خب خبر نداشتیم خیلی از اینکه هر کدوممون چه وصعیتی داریم ، مثلن شبها پارتنر من از کار برمیگشت خونه منم کارامو تموم کرده بودم منتطر بودم که ایشون پیام بدن و باهم حرف بزنیم ، اولین دیدگاهم این بود که من الان دارم برای خودم صبر میکنم چون من خودم میخوام لذت بیشتری ببرم از حرف زدن با این آدم ، بعد یادمه یه سری شبا دو ساعت منتظر میموندم و ایشون هیچ پیام و علایم حیاتی ای نشون نمیداد اوایل که خیلی سختم بود کنترل ذهن چون هنوز نمیدونستم اینا رو بهش میگن وابستگی ، بعد شروع کردم کنترل ذهن ، کلامی به ایشون اعتراض نمیکردم یا اگه از دستم در میرفت ادامه دار نمیشد به هیچ عنوان یکم ابراز ناراحتی میکردم و تموم ، یادمه با خودم میگفتم سارا حتما خسته بوده تا اومده به تو پیام بده خوابش برده بیچاره ، توام برای خودت منتطر موندی نه اون ، یه سری کارم انجام دادی تو این حین ایرادی نداره ، بعد یه سری شبا که کنترل ذهن بهتری داشتم یه نامه ی جدابم برای ایشون مینوشتم که صبح که بیدار شد حالشم بهتر بشه ، بعد جالبه صبح خود ایشون دقیقا میگفت ببخشید من دیشب اومدم خونه وونفهمیدم چه طوری خوابم برد ، در صورتی که من اصلا انتطار اینو نداشتم که بهم بگه ببخشید یا تشکر کنه ، بلا استثناء این تغییر دیدگاه ها همیشه توی رابطم با پارتنرم اتفاق افتاده
گفتم لابد اینطوری بوده و همونطوری شده!
مواردی که من با تجسم ساختمشون ، همش تصور میکردی فردی مثل پدرم میاد تو زندگیم دقیقا همینطوری شد
همین 3 سالپیش که تازه با قانون آشنا شده بودم همش تصور میکردم کل روز مشعول انجام کار مورد علاقمم و دارم پول میسازم الان شده
توی بچگیم تصور میکردم من یه دختری میشم که مستقلم و خودم پول میسازم الان تا حدیش اتفاق افتاده
به نام خداوند جهان آفرین
سلام
متاسفانه اکثر ما آنچه را که نمیخواهیم در ذهنمان تجسم میکنیم،که نمیخواهیم رخ دهد یا میترسیم رخ دهد.
ما باید واقع بینانه تجسم خلاق داشته باشیم یعنی ما باید هر فکری درباره خواستهای که میخواهیم به آن برسیم در ذهنمان تجسم کنیم.
ولی با احساس خوب و احساس امید و احساس اطمینان و یقین،که در واقع ریشه اصلی تجسم ،ایمان به غیب است.
یعنی ایمان به نتیجهای که از نظر فرکانسی به آن باور داری با اینکه هنوز در تجربه فیزیکی ظاهر نشده است.
نکته: تجسم خلاق یعنی «استفاده آگاهانه از قدرت افکار برای ارسال فرکانس خواسته به جهان»
بزرگترین مانع ذهنی ما در برابر دریافت خواستههایمان این است که باور نداریم که ما به آن خواسته میرسیم با وجودی که آن خواسته را با تمام عمق وجود میخواهیم.
و این عدم باعث میشود که ما به خواستههایمان نرسیم.
تنها چیزی که کافیست ایمان درونیمان را فعال کنیم و به خداوند توکل کنیم و زمانی که طبق اصول قانون تجسم اجرا کنیم باعث میشود این باور آرام آرام ما را به سمت خواستهمان جهت دهی کند.
و از یک عالمه طریق و موقعیت یا راهکار و فرصتها و یا هدایتها و دستهایی از طرف خداوند در مسیر ما ظاهر میشود.
زمانی که ما آن را جدی بگیریم خواسته ما به ثمر مینشیند و زمانی که ما به خواسته رسیدیم برای ذهن خواستههای بعدی امکانپذیرتر میشود .ومیتوان راحتتر باورهای مخرب را تغییر داد و در دل اجابت خواستهها رفت.
شاد باشید.
به نام الله
سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان عزیز
صبح بعد از دیدن جلسه دوم یک احساس قوی بهم گفت روی سایت فیلم جدید رو برو ببین .وقتی اومدم صفحه اصلی دیدم نوشته فایل جدید.جمله جمله و کلمه کلمه این فیلم برای من هدایت هست ، گویی خدا با این فایل منو هدایت کرد.مخصوصا این جمله فایل که این فایل برای 5 سال قبل هست.دیروز من قدم اول را تهیه کردم تاریخش برای 5 سال قبل بود.به خودم گفتم وای چقدر من عقبم.اما این فایل استاد بهم آرامش داد که دیر نشده برای موفقیت …
ممنون استاد
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و گرامی خودم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
از کودکی به طور ناآگاهانه با قانون تجسم آشنا بودیم البته اسمش تجسم نبود یا تو توهم بودیم یا تو خیال یا تو رویا !
الان متوجه شدم توهم و خیال و رویا واژههایی هستن که هرجا بکار میبردم خواسته هامو دور از دسترس میدیدم و نسبت بهش احساس خوبی نداشتم . اما کلمه ی «تجسم » یعنی دیدن خواستههات .
چیزی که حس خوبی بهت میده. اگه بش فکر کنی میتونی بدسش بیاری.
تجسم یه جور آگاهانه خلق کردنه .
ینی با فکر و برنامه ی قبلی نشستن تو هر زمینه ای که دلت میخواد میتونی حسش کنی.
تجسم انرژی و انگیزه ی آدمو بالا میبره و باعث حرکت و تلاشت میشه.
البته یه پل ارتباطی بین تجسم و باورهای ما وجود داره که به میزانی که باورهامون قوی باشن و بتونیم مقاومتها رو تو ذهنمون بشکنیم ، میتونیم با احساس خوب تجسم کنیم.
منم قبلنا تجسم کردن بلد نبودم و اتفاقاً از اون دسته آدمایی بودم که نمیدونم بگم تو رویا یا توهم یا خیال زندگی میکردم . هیچ وقت چیزایی که داشتمو نمیدیدم و از چیزایی که داشتم لذت نمیبردم . همیشه مرغ همسایه برام غاز بود.
همونطور که میدونید روابط با همسرم از پاشنه آشیلهای من بود که وقت منو برای تغییرات خیلی میگرفت .هنوزم که هنوزه برای استحکام و دوام زندگیم و داشتن آرامش و لذت بردن از روابطم به تغییراتم ادامه میدم تا به نقطهای برسم که خودم احساس رضایت داشته باشم یعنی درون و بیرونم یکی باشه.
اما قبل از این تلاشها به نحوی زندگی میکردم که تو تجسماتم بیشتر نداشتههامو میدیدم.
چیزایی که بخاطرشون حسرت میخوردم.
استاد عزیز تجسم کردن رو یاد دادن تا با تجسم کردن باورهامون تقویت بشه و اینکه این تجسمات ما رو به احساس خوبی ببره که با داشتن احساس خوب بتونیم اتفاقات خوبی را رقم بزنیم
زمانی که معنی درست تجسم رو از زبون استاد عزیز شنیدم سعی کردم به رویهای که ایشون میگن پیش برم. منتهی طبق عادتهای قبلی و اینکه تغییر نیاز به تکامل داره، نمیتونستم درست تجسم کنم.
ادای آدمایی که با تجسم زندگی خودشونو خلق میکنن رو در میووردم ولی خودم خوب میفهمیدم که این مدل تجسم کردن جواب نمیده اما متاسفانه انگار مرض داشتم و از روی مرض و بیماری با خودم تجسماتی داشتم که هیچ ربطی به استحکام بخشیدن زندگیم نداشت. انقد این مدل تجسم رو ادامه دادم تا بالاخره به این حرف استاد رسیدم ، که تا وقتی شرایط الانتون هرچن جالب نباشه رو نتونید درست کنید هر جای دیگه با هر کی دیگهای که باشید بازم همین شکل از زندگی رو حالا شاید به یه نحو دیگه تجربه خواهید کرد.
اوایل این حرف استاد خیلی برام سنگین بود احساس میکردم اگه چیزی خرابه باید یه کاری کنی از دستش خلاص بشی یعنی یه جور فرار کنی تا به اون رهایی و آزادی برسی. به هیچ وجه نمیتونستم درک کنم که باید یاد بگیرم تو این شرایط و موقعیتم خوب عمل کنم تا بتونم آینده ی خوبی برای خودم خلق کنم. حالا میتونه این شرایط مرتبط به مال باشه یا روابط و یا هر چیز دیگه ای !!
انقد این جمله رو از استاد شنیدم تا بالاخره تونستم غلبه به غرور و خودخواهی خودم بکنم. ظاهراً میخواستم زندگیمو قشنگتر کنم اما به روش و راهی که خودم فک میکردم درسته . هرچی پیش رفت و هرچی بیشتر از قوانین فهمیدم ، متوجه شدم همه ی این کارا دور زدن و پیچوندن و حتی ظلم کردن به خودمه و اینکه چقدر وقت و انرژی و عمرمو از دست میدم .
به قول استاد نیازی نیست بگید من با کی ، چ طوری و چ جوری ثروت میخوام .رابطه میخوام . فقط کافیه بگید میخوام و باور کنید میتونید به ثروت برسید. میتونید رابطه ی خوبی داشته باشید . رابطه ای که لذت ببرید. لطف کنید به راهش فکر نکنید به چ جور و چ طورش فکر نکنید . شما قسمت خودتون که توجه به ویژگیهای مثبت طرف مقابلتونه ، به زیباییهای اطرافتون ، به نقاط خوب و مثبت دیگران ، به دیدن داشتهها و سپاسگزار بودن بخاطرشون بپردازید ،خداوند خودش از راه و روش خودش ثروتی که میخواهید رو بهتون میده ، رابطهای که میخواید رو براتون مهیا میکنه ،آزادی و سلامتی و هر خواسته ی دیگه ای که دارید رو بر آورده میکنه !
فقط کافیه باورش کنیم و با این باور به تجسمات خودمون ادامه بدیم. تجسم کردن تا وقتی که احساس خوب بهمون بده جواب میده . اگه دیدیم تجسمات حالمونو بد میکنه یا اینکه هیچ حسی بهش نداریم بهتره برای مدتی تجسم نکنیم.
تو این چن ساله که دنبال تغییرات مثبت برای داشتن روابط خوب با همسرم بودم ، از اونجایی که ذهن من قفلی زده بود به راهی که به نظر خودم تنها راه بود همین موانع زیادی ایجاد میکرد که تو رابطه ی من هیچ اتفاقی نیفته. اما وقتی خودمو تسلیم کردم و قبول کردم که این افکارم درست نیست و این راه نمیتونه تنها راهی باشه که منو به اون آرامش و لذتی که میخوام برسونه به همین جهت سعی کردم اجازه بدم خداوند خودش برام پلن بچینه .
همه ی قوانینی که استاد بهمون آموزش دادن زنجیره وار به هم متصل هستن. به میزانی که به این قوانین اعتماد میکنم و میپذیرم مسیر خودم درست نیست و از اونجایی که ما احساسی هستیم و به قضایا فقط از یه زاویه نگاه میکنیم برای هر لحظم از خداوند هدایت میطلبم . سعی میکنم صبورتر باشم .در طی طول روز با استفاده از قوانین رفتار و عملکردهای بهتری داشته باشم .دست از حرفها و کارها و رفتارهای تکراری که منجر به تکرار رفتارهای اشتباه میشن بردارم .
خودم میفهمم هر جایی که اعتماد صدمو روی خدا میزارم اتفاقات دقیقاً همونطور پیش میره که دلم میخواست .
استاد عزیز میگن : به جای اینکه به فکر چ طور رسیدن مقصد باشید بیایید از مسیری که دارید میرید لذت ببرید. این حرف برای کسانی که زندگیشون سرشار از مشکل هستش سنگین و غیر قابل هضمه. ولی ناامید نشید چون یه روزی برای خودمم همینطور بود اما امروز بعد از گذشت چن سال ، احساسات و توقعات و درکم نسبت به هر چیزی خیلی تغییر کرده حتی خواستههام شکل و رنگ و بوی دیگهای گرفتن.
هرچی پیش میرم بیشتر به این میرسم که اصلاً به هیچی فکر نکنیم . سعی کنیم روز خوبی رو بگذرونیم . هرچی بیخیال تر طی کنیم انگار اتفاقات بهتر، بر وفق مرادمون میچرخن. یه نگاهی به گذشتمون بندازیم این همه دست و پا زدیم ، این همه حرص خوردیم ، این همه فکر کردیم، این همه امر و نهی کردیم، این همه خط و نشون کشیدیم، این همه داد و فریاد کردیم ، این همه عجله کردیم، این همه ، رو کله ی خودمون راه رفتیم ، این همه منم منم کردیم، کجا رو گرفتیم ؟! به کجا رسیدیم ؟! من که به هیچ جا!!!!
حالا چ اشکالی داره بیاییم خوش بینانهتر باشیم صبورتر باشیم بیشتر به خدا اعتماد کنیم بیشتر رها کنیم بیشتر بسپاریم کمتر فکر کنیم بیشتر اجازه بدیم جهان ما رو تو مسیر خودش پیش ببره بیشتر تلاش کنیم برای داشتن احساس خوب . این یه جمله رو سرلوحه و سرمشق زندگیمون قرار بدیم. بچسبیم به همین یه مورد به هر طریقی که هس کاری کنیم احساساتمون کنترل بشن. سریع واکنش ندیم . تحت تاثیر حرفی رفتاری چیزی از کسی که به عوامل بیرونی ربط داره قرار نگیریم. بیشتر به این فکر کنیم که چ طور به صلح درون برسیم تا آرامش داشته باشیم تا به هماهنگی ذهن و روح برسیم. وقتی به این نقطه برسیم دیگه همه چی خود به خود حل میشه ثروت میاد. روابط خوب میشه . رهایی و آزادی بوجود میاد. سلامت جسم وروحمون تضمین میشه . سیم اتصالیمون با خدا خیلی قویتر میشه. کمتر دست و پا میزنیم بیشتر اجازه میدیم خداوند ما رو هدایت کنه .
وقتی به این درجه از درک و آگاهی میرسیم اونوقته که دیگه ناخودآگاه تجسماتمون جلوه ی قشنگتری به خودش میگیره و با توجه به شرایط و موقعیتمون تجسم میکنیم. توقع و انتظارمون از جهان هم به میزان رشد و تغییراتی میشه که خودمون متوجش میشیم .
دیگه میفهمیم همه چی دست خودمونه و همه ی اتفاقات زندگیمون بر اساس تفکرات و باورهایی هستش که داریم. بنابراین به همین میزان از جهان توقع میکنیم و به همین میزان تجسم میکنیم. تجسماتی میکنیم که میدونیم میتونیم خلقشون کنیم . به میزانی که تو هر زمینه موفقیت کسب میکنیم قدرت تجسم در ذهن ما پرورش پیدا میکنه .
وقتی سالها بگذره متوجه میشیم پله پله اومدیم جلو و هر چیزیو در زمان خودش بدست اووردیم .
که میشه همون داستان تکامل .
بله تجسم کردن هم تکامل خودشو میخواد .نمیشه از جای پایین به نقطه ای نگاه کنی که گفتگوهای ذهنیت بت بگن نمیشه نمیتونی بی خیالش شو ولش کن .
با توجه به شرایط و موقعیتمون قدم به قدم باید پیش بریم..
اینجوری دیگه ناامید نمیشیم اتفاقا بیشتر باور میکنیم که میشود .چون یه درجه از مرحله ی قبل بهتر شدیم .هر بار بهتر از قبل و بعد از گذشت زمان انشالله به یاری خدا اوضاع طوری میشه که دلمون میخاست تو اون شرایط باشیم .
استاد جونم مرسی ازت .
مرسی که هستی .
الهی باشی همیشه .
سلام براستادعزیزوخانم شایسته ی نازنینم.چقدر خوشحالم ازینکه دارم اولین دیدگاهم رو مینویسم.استادءجااااان من حدود 3سال ءکه توسایت شمارو دنبال میکنم.ولی تازه عضو شدم .اززمانی که من فایل های شمارو میبینم کلی تغییرتوزندگی م ایجادشده.حتی دوره عزت نفس خریداری کردم.استادمن یادگرفتم که برا اونچه که میخوام تجسم کنم .البته بماندکه کلی کار دیگه هم باید انجام دادو کارکردن روی خود.استادءجان همین الان یه فایل زندگی دربهشت رو میدیدم که تازه تمام شدو دراون فایل باران شدیدی میبارید درپرادایس.من چنان ذوق زده از عشق ءباران که خدایاچقدر زیباست این صدای باران پرادایس اون شدت باران انگارکه داشت روی سر من میبارید. ومن مشهدهستم هوا الان افتابی بودتقریبا.ومن تو دلم چقدرررر هوس کردم هوابارونی باشه .حتی تودلم میگفتم اینجاکه افتابء.کاش چشامومیبستم وخودمو تو پرادایس میدیدم زیر اون بارونءشدید.وخدایم را گواه میگیرم که الان هوا معجزه اسا رعدوبرق میزنه و داره بارون میباره.یعنی میشه؟هست همچی چیزی؟استادءجاااان من ازاین قبیل تجسم هارو که باشاگردی کردن ازشما دارم می اموزم خیلی انجام دادم.بایدبگم زیباست.اونچه رو از ته قلبم تجسم کردم خواستمو انگارکه دارمش.ا گرمسافرت بوده اگراتفاقاتی که دوستداشتم توی اون سفربیوفته که بابءمیل من باشه باقدرت تجسم شده.اگرکشوری رو که دوستداشتم رو تجسم کردمورفتم.وانشالایکی ازارزوهای بزرگءمن مهاجرت به امریکاست.میدونم که کلی بایدکارکردرواین موضوع.ولی همیشه حس میکنم اگریه روزبرم امریکا.فلوریدا.به طوراتفاقی استادعزیزم رو ومربم نازنین م رو ازنزدیک ببینم و درآغوش بگیرمش وبگم دیدید؟بالاخره اومدم .باامیدبه اینکه هم فرکانس های من باقدرت تجسم وکارکردن روی خودشون به ارزوهای قشنگشون برسن. آمین. وای استادای کاش میشد این بوی بارون و رعدو برق و بارش رو باشماهم به اشتراک بگذارم.دوستتون دارم ازصمیم قللللب.
به نام خداوندبخشنده و مهربان خداوند بزرگ فرمانروای جهانیان خداوند برنامه ریز هدایتگر و خیرخواه خداوند شگفتی ها
شیوا: سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته و همه ی دوستان
من فقط بند اول از توضیحات فایل درمورد تجسم خلاق رو خوندم و انقدر این متن تکان دهنده بود برام که دوست داشتم درموردش فکر کنم و بنویسم
چی شده که یک انسان تونسته یک نهنگ و یا یک شیر که صدهابار از خودش بزرگتر و قدرت فیزیکی بیشتری داره به خدمت خودش دربیاره؟جوری که بهش فرمان بده که از یک حلقه رد بشه و اون هم این کارو انجام بده!قطعا اینجا حرفی از توان فیزیکی و به زور وادار کردن نیست.اصلا مگه میشه یک حیوان رو به زور وادار کرد که یک کاری و انجام بده؟اصلا مگه میفهمه؟! تو حتی اگه اون حیوون رو هم بکشی و یا هزاران بار بهش بگی از توی این حلقه رد شو تا بهت غذا بدم، مگه اون میفهمه؟!
نه هرگز
پس چی شده که انسان هایی تونستن این کارو انجام بدن و میدن و از اون مهم تر نفر اولی که اون کارو انجام داده چطوری تونسته؟ نفر اولی که تصمیم گرفته که یک حیوانروکه درک و فهم اندکی داره و صدها بار از خودش قوی تر و بزرگ تره به خدمت خودش دربیاره کی بوده؟چطور تونسته؟چه روندی و طی کرده؟
بیاید اینجوری فکرکنیم که مثلا الان این اتفاق که انسان به زمان گذشته برگرده وجود نداره حالا من بهش فکر میکنم که چه خوب میشه اگر بتونم در زمان ها سفر کنم.بهش فکر میکنم چون یا به دلیل شنیده ها ، دیده ها، اتفاقات و …بهش علاقه مند شدم و یا به یک ناخواسته برخوردم و انگیزه گرفتم برای انجام این کار. پس بهش فکر میکنم و فکر میکنم و تصویر سازی میکنم در ذهنم ،از خودم سوال میپرسم و … یه جوابایی به ذهنم میرسه!عمل میکنم و انجامش میدم و بعدی و بعدی و بعدی. قدم به قدم ، تجربه ، کسب اطلاعات و بازهم خواسته های بیشتر برای راحت تر انجام شدن اون کار و یا سریع تر انجام شدنش و یا با لذت بیشتر انجام دادنش و بازهم جواب هایی به ذهنم میرسه و من عمل میکنم و انجام میدم و دوباره و دوباره و دوباره. تاجایی این روند ادامه پیدا میکنه که من تصمیم گرفتم ادامه بدم.
و حالا چند کلید واژه در این داستان به چشمم میاد؛
1.ما در هرکاری میتونیم نفر اول باشیم ما میتونیم اتفاقات رو خلق کنیم حتی اگر قبل از ما اصلا وجود نداشته ما میتونیم نفر اول باشیم همیشه در هرکاری نفر اولی وجود داشته در هر کسب نعمت و ثروت زیادی از هر روشی ، در هر رابطه ی خوب و فوق العاده ای از هر نوعی ، در هر توان فیزیکی خارق العاده ای و در هر انجام کار خاصی
2.خواسته، درخواست ، که از چیزی بوجود میاد که نیست اما تو اون رو میخوای نبودنش یک تضاده یک ناخواسته ست که یک خواسته از دلش بوجود میاد و تو علاقه مندی که اون خواسته به وقوع بپیونده
3. قدرت تفکر ، تجسم ، که هیچ انتهایی و هیچ محدودیتی نداره تو میتونی بدون هیج محدودیت مکانی بدون هیچ محدودیت زمانی بدون هیچ شرایط خارجی خاصی خواسته ت رو در ذهنت تصویر سازی کنی . خلق و رسیدن به خواسته اول در ذهن اتفاق میفته و واضح تر و شفاف تر میشه.
4.الهام، هدایت، اطلاعاتی که به ذهن میرسه .یکی هست که بهت میگه از هزاران هزار روش
5.ایمان، به اون چیزی که در ذهنت گفته شده که میتونه درست باشه میتونه تورو به اتفاق افتادن اون خواسته در خارج از ذهن و واقعیت دنیای فیزیکی نزدیک کنه
6.قوی بودن اون ایمان در حدی که تورو از جات بلند کنه که بهش عمل کنی ،فیزیکی.
7.اگاه بودن به این که هیچ اتفاق بزرگی یک شبه اتفاق نمیفته ایمان به این که هرچیزی که در ذهن قابل تصوره در واقعیت قابل خلقه ایمان به این که نتیجه ی هر قدمی خیره ، فهمیدن یک نکته ست ،پیدا کردن یک خواسته ی جدید در راستای خواسته ی قبلیه، هدایته برای پیدا کردن مسیر درست و در یک کلام ایمان به این که فازغ از هر نتیجه ای باید قدم بعدی و برداشت و ادامه داد
8.در هر شرایط میشه بازهم بهتر بود چطور بهتر؟چطور راحت تر؟چطور لذت بخش تر؟
9.بزرگ و بزرگ تر شدن نتیجه بی انتهاست اما تا وقتی که تو ادامه بدی.
ممنونم از استاد عزیزم و تحسین میکنم قلم طلایی مریم جان شایسته
خدایا شکرت
الله اکبر خدای من …… دیروز یک تیکه هایی از این فایل به ذهنم اومد و حس کردم باید گوشش بدم چون من لایوش دیده بودم و یادممم بود استاد توی سایت نداشنن…..وخودم نمی دونم چه جوری فکر کنم با لطف خدا پیداش کرده بودم و سیوش کرده بود اما هر چی گشتمپیداش نگردم و دوباره برای اطمینان سایت چککردم نبود .وگفتم خدایا چرا استاذ لایو 2 روکه انقدر خوب بود نذاشنه وامروز سایت باز کزدم ودیو لایو 2 روی سایت وای خدای من چی میشه گفت…..شکرت شکرت شکرتتتتت
سلام استاد عزیزم ،مریم جان خیلی خوشحالم و چند روزی هست در پوست خودم نمیگنجم!! الهی شکر که داره تلاش هام نتیجه میده .. از قدرت تجسم بگم که داره خلق میشه… چند قدمی رسیدن به خواسته هام هستم خدایا عاشقتم ممنونم ازت الهی شکر واقعا …. انقدر حرف دارم… کن دانشجوی 12 قدم هستم و عاشقشم.. شاید مثل بقیه کار نکردم ولی همون کمش هم داره نتیجه بزرگ میده … به زودی میام از نتایج بزرگم میگم براتون خیلی ممنونم از استاد عباسمنشعزیز بهترین استادی که تا به الان داشتم هر روز با فایل های شمت زندگی میکنم و همین فایل چقدر جذاب بود دو سه روزه دارم گوش میدم و تایید میکنم الهی شکر بابت آگاهی های این سایت ارزشمند مثل یه خونه امنه! که هر موقع حال بدی دارم میام اینجام حالمو میسازم ،واقعا قوی ترین روشی که برای خلف خواسته ها وجود داره همین قدرت تجسمه! و من خیلی ازش لذت میبرم در پناه خدا باشین و پرقدرت ادامه بدین
بنام الله مهربانم
سلام به استادای نازنی و تحسین برانگیزم
سلام به دوستای هم مدارم
گام26 خانه تکانی ذهن
تجسم کردن
من خیلی دوس دارم ماشین بخرم خیلی ،البته خیلی وقته،و اسون بشم برای رفت و امد برای لذت بردن برای رفتن و دیدن زیباییها و نعمتها
حالا چرا گفتم ،چون تو چند روز پیش که یکی از گامها بود استاد گفتن خواستتو نو بگین و از خدا بخواین و باعث شد با اینکه خیلی مقاومت و ترس از نشدنش رو داشتم به زبون بیارم و قتی گفتم یکم سبک شدم اخه من همیشه به با اینکه میگفتم و میگم خدادرستش میکنه خدا جورش میکنه ترس داشتم یعنی شرک
که چجوری خدابهت بده نه پولی داری نه درامد انچنانی نه امیدی و وقتی که گفتن بگو و به بقیه اش کاری نداشته باش خدا هدایتت میکنه ،خدا قدم بعدی رو میگه. منم گفتم و بهم گفته شد اون چیزایی که گذاشتی کنار و بزار برا فروش منم گذاشتم حالا نمیدونم چی میشه .
با فروش اونا کار خاصی شاید نشه کرد ولی همینکه قدم برداشتم و حرکت کردم قدم بعدیم گفته میشه
من نمیدونم چجوری پولش جور میشه فقط دارم قدمایی که باید رو برمیدارم.
امروزم که استادای گلم ت
فایل تجسم خلاق رو برا گام 26 گذاشتن و اینم قدم بعدی که گفته شد. باید بنشینم و در موردش تو ذهنم بسازم و باهاش رانندگی کنم روکش صندلیهاچجوری باشه و .. اینقد طبیعی که لذتشو ببرم که دارم.
تجسم همین فکرکردنای سادست که فقط باید ادامه بدم و هر روز و شب بسازم تو ذهنم و باور اینکه من لایق ی ماشین خوبم که راحت و اسون بشم برای رفت و امد برای خوش گذشتن برای سفر کردن برای حال خوب بیشتر و برای لذت بردن از زیباییها و نعمتها.
دلیلی که اینجا نوشتم از خرید ماشین با کیفیت و عالی :
ردپا گذاشتن از خودمه: که الان در تاریخ 1403.8.9 نه تنها ماشین ندارم حتی دوچرخه هم ندارم در اصل هیچی ندارم و با اتوبوس ،اسنپ ، پیاده روی (که عاشقشم ) این ور اونور میرم البته خداروشکر میکنم هزاران بار ولی برای اسانی و راحتی لذت بیشتر میخوامش
من از ماشین اصلا سر در نمیارم فقط ازش خواستم ی ماشین عالی از هر لحاظ سالم و با کیفیت و عالی،از لحاظ فنی و داخلی و ظاهری براخودم بخرم که فقط کیف کنم هر زمان دلم خواست بزنم بیرون هرجا خواستم برم هر زمان اراده کردم بزنم به کوه و دشت
نوشتم تا به حقیقت بپیونده
نوشتم که برسم
نوشتم که وقتی رسیدم نشونه باشه برام که دیدی شد
نوشتم که وقتی اتفاق افتاد شکرگزارتر باشم
نوشتم که وقتی از خودش خواستم فقط از خودش برام اتفاق افتاد
شاید هنوزم اون ته تهای ذهنم میگه چجوری؟!ولی دارم تکرار میکنم با خودم اونش دیگه به من ربطی نداره
حتما حتما زیر همین کامنتم خبرشو میدم. نمیدونم کی اتفاق میوفته ولی هرموقع باشه من از الان امادمشم.
بهترین بهترینهارو برا تک تکمون میخوام
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده.