این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2019/04/abasmanesh1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2019-04-06 14:20:232024-09-24 19:24:19live | “توحید” و فعال کردن قدرت خلق درونی
1562نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا هر آنچه که دارم از آن توست و تو به من دادی .
خدایا هر موفقیتی که دارم ازآن توست و تو به من دادی .
خدایا هر توانایی که دارم از آن توست و تو به من دادی.
خدایا می پذیرم که تو داری همه کارا انجام میدی .
خدایا هدایتم کن تا فقط وابسته تو باشم.
خدایا هدایتم کن تا فقط محتاج توباشم.
خدایا هدایتم کن تا فقط روی تو حساب کنم .
سلام
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته و دوستان سایت.
امروز هدایت شدم به این فایل هر چقدر هم صحبتهای استاد را گوش میکنم باز هم برای من تازگی داره و اصلا تکراری نمیشه با وجود اینکه من چند روز پیش هدایت شدم به این بخش از سایت ولی خدا داره میگه هنوز نیازه که دوباره گوش کنی مگه نمیخوای رشد کنی بیا این هم آگاهی که الان بهش احتیاج داری .
من امروز از خدا خواسته بودم که منو در فرکانس دریافت آگاهی ات قرار بده چیزی که نیاز الان منه.
خدایا سپاسگزار توهستم برای این نعمت زیبای امروزم.
امروز صبح با یه تضاد کوچولو مواجه شدم ولی سعی کردم ذهنم را کنترل کنم و به خودم گفتم این تضاد اومده تا منو رشد بده
دقیقا همین هم شد من به واسطه اون تضاد پول دستم رسید آن هم نقد . بعد یادم افتاد که از خدا خواسته بودم که رزق به غیر حساب دریافت کنم و خدا هم برایم رساند . خیلی ذوق کردم بعد به خودم گفتم چرا چرا روی خداحساب نمیکنی ؟
چرا هنوز یکسری ترسها داری ؟
چرا نگران آینده هستی ؟
چرا ایمان نداری ؟
چرا هنوز روی آدمها حساب میکنی ؟
دیگه خدا باید برای تو چه کار کنه که ایمان بیاری؟
نگاهی به نعمتهای زندگی ات بنداز / نگاهی به شرایط خوبی که داری بنداز/ همه چیز خودش میاد تو سفره ات / حتی خیلی جاها تو کاری نمیکنی و نعمت خودش میاد.
یعنی باید سیلی بخوری تا بفهمی که بابا همه چیز در توحیده .
خدایا هدایتم کن تا جاهل و نادان و مشرک از دنیا نروم.
خدایا مرا هدایت کن به راه راست / راه کسانی که به آنها نعمت دادی.
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می خواهم .
استاد جانم به قول شما قسم حضرت عباس خوردن نداره، برا اینکه کسی حرفهای شمارو باور کنه، کسیکه آمادگی داشته باشه برای درک این مطالب که شما توتمام فایلهاتون فریاد میزنید، اونهارو با گوش دل می شنوه وبا قلبش دریافت میکنه ومی پذیره، خودتونم سالهاست که میدونید چیزیهایی که میگید تجربشون کردید ودارید باهاشون زندگی می کنید ونتیجشم قشنگ معلومه تو زندگیتون…
باید انقدر از خودت از فکرت از ذهنت از اصول وعقاید وباورهات خسته وعاجز شده باشی که با تمام وجودت بگی خدایی که خلقم کردی من نه میدونم نه می تونم، توکه بلدی توکه میتونی نشونم بده، بهم یاد بده، دستمو بگیر منو ببر تومسیری که آگاههانه زندگی کنم…
انوقته که مسیر نورانی میشه، مثل روز روشن میشه برات که بابا ای بی خبر از همه جا، ایکه صدای منم منمهات گوش فلک رو کر کرده بود، این توبودی که داشتی خودت رو هر روز بدبختر میکردی، بیمارتر میکردی، فقیرتر میکردی، غمگین تر میکردی…!!
چند روز فقط چند روز سکوت کن، آروم باش، برو توطبیعت، برو قدم بزن، برو با خودت خلوت کن، ببین بیرون از تو کی قدرت اینو داره که آرامشت رو بگیره وقتی تو با جهان در صلحی وبا جهان یکی شدی؟
استاد جانم از وقتی شما با زبانی شیرین وساده و رسا گفتید که ما روحهای مفردی هستیم که تنهای تنها اومدیم وتنها هم میریم از این دنیا،من کلا دیدم به خودم وجهان عوض شد خصوصا وقتی فایلهای ظلم به خود از دیدگاه قرآن رو چندبار گوش کردم، دیگه مطمعن شدم که فقط وفقط خودم هستم که به خودم بد ( ظلم) کردم وگرنه اخه کی می تونسته بهم ظلم کنه؟
کی اصلا قدرتش رو داشته؟ به قول شما حتی اگه یکی بزنه منو بکشه مگه با مردن من نابود میشم؟
من یه روح هستم توی این جسم، اگه بگم پدرو مادرم مقصربودند که خیلی سختی از سر گذروندم!! باید بدونم که از یه تایمی من انقدر بزرگ شده بودم که خودم برای خودم زندگیمو بسازم، اگه بگم اطرافیان و جامعه و …مقصر بدبختی های من بودن اخه چطور امکانش وجود میداشت وقتی من تصمیم گیرنده واجرا کننده تمام تصمیمات زندگیم خودم بودم وهستم، کسی غیر خودم رو مقصر بدونم؟
مامانم همیشه یه حرف قشنگی میزنه میگه نادونی ما آدمها تمومی نداره، تا دم مرگ!!!
واقعا راست میگه، هر بار فکر می کنیم عاقل ودانا شدیم( یکتاپرست وتوحیدی ومتوکل) باز کافیه یه اتفاقی بیفته باز می گیم خانواده، جامعه، اوضاع اقتصادی و….. ریخته بهم جطور ما بهم نریزیم؟ مگه ما تواین جامعه زندگی نمی کنیم؟( همرنگ جماعت شدن) به قول خدا که توکتابش میگه، اگر از روی رحمتمان چیزی به او ببخشیم شاد ومغرور میشود ومی گوید خدا عزیزم کرده واگر از روی حمکت(امتحان) چیزی از او بستانیم غمگین وسرخورده میشود(ناامید) ومی گوید خدا خارم کرده!!!
خلاصه که بعضی وقتها بد مرامی داریم ما آدمها، بعضی وقتها انگاری خود خواسته میخوایم دلیل موفق نشدنهامون(نادانیهامون) رو بندازیم گردن این و اون…
خدا خیرتون بده استاد جان که گفتید تلوزیون و اخبار و…بی خیال بشیم،دو ساله دری از درهای بهشت بروم باز شده، والله من اصلا میخوام از حال کل جهان، به غیر از حال خودم وخدا و رابطمون، بی خبر باشم…
چی غمی دارم وقتی همه چیز با پذیرش صد درصد مسئولیتهای زندگیم شراکتی بین من وخدا از طریق ستاره قطبی انجام میشه، فارغ از اینکه کیا پدرو مادرم هستند وکجای این دنیان، اصلا خانواده وفامیل و کل مردم دنیا، و رئیس جمهور مملکتم و اوضاع اقتصادی کشور چطوریه و قوانین کشور چیه؟
وقتی خدای من هر لحظه جاری وساری هست توی هر چیزیکه روحم حس میکنه چشمهام می بینه، گوشهام میشنوه و جسمم لمسش میکنه وادارکم درکش میکنه…
وقتی خدا همه چیز وهمه کس میشه برام…
چه تو بیابون باشم جه وسط شهر، چه تنها باشم چه توی جمع…
به همون اندازه که توقع ام وچشم امیدم به هرکه غیر خودش هست برداشته وبسته بشه …
امااا به شرط پاکی دل، به شرط صداقت، به شرط توکل برخودش وایمان به قدرتش…
با خدا نه چیزی تموم میشه، نه از بین میره، نه دیر میشه، نه زشت میشه، نه کم میشه …..
همه چیز درون منه، در قلب من واز من، ومن موقعه ای می تونم درونم رو ببینم که فروتن ومتواضع شده باشم در برابر عظمتی که تنها رب جهانیانه اماااااااا در اوج قدرت برای منی که به سمتش دست دوستی دراز کنم اندازه فهم ودرک من کوچیک میشه دستمو میگیره و منو اندازه فهم خودش ودرک عظمت وجلال وشکوه خودش بزرگ میکنه…
اینا موقعه ای اتفاق میفته که قشنگ چک ولگد روزگار و آدمهاشو خوردی دیگه جون نداری افتادی یه گوشه تک وتنها وعاجز و تسلیم..
انوقت میاد با شکوه وجلالش، بهت میگه ما تورا تنها رها نکردیم!!!!!!!
میگه بیا دوتایی انجامش بدیم ، شراکتی، تویه سهم کوچیک که خودم بهت میگم چیه وچقدره و من برای تو سهم بزرگی رو انجام میدم ….
میدونی با گفتن نمیشه که، باید به اون درجه بسی، تا بفهمی، درکش کنی ، حسش کنی…
انشالله حالا که بهمون نعمت عطاء کرده و به راه درست زندگی آورده همیشه وهر لحظه تواین مسیر هدایتمون کنه…آمین
عجب الهامی خداوند بر قلب خانم شایسته قرارد داده است برای این بخش در مورد ” خانه تکانی ذهن”
الان که این متن را دارم می ینویسم گام اول از این پروسه است و خدا می داند که این مسیر چه دستاوردهایی برای کسانی که در این مسیر قرار می گیرند وکسانی که بعدها از این مسیر استفاده می کنند دارند. مانند همان قسمت زندگی در بهشت و یا سفر به دور امریکا که یک ایده الهامی بود به استاد و خانم شایسته و الان نمی دانم چه تعداد افراد از این فایلها استفاده کرده اند و زندگی شان در همه زمینه ها از مهاجرت کردن، روابط عالی و … تغییراتی بنیادین انجام شده است.
همین گام اول و همین لایو اول برای من خیلی نکات زیادی داشت. من دقیقا زمانی که این فایل روی سایت آمد را یادم است و نمی خواهم به اتفاقات آن زمان اشاره کنم که تمرکز خودم ودوستان به یادآوری ان اتفاقات بر روی نکات منفی قرار گرفته شود ولی همین فایل در آن زمان برای کنترل ذهن من خیلی عالی بود زیرا من در آن زمان در مکانی کار می کردم که مردم زیادی آنجا بودند واین تمرکز بر آن نکات می توانست حال من را بد کند ولی با همین فایل و درک و عمل به آگاهی های آن فایل خیلی توانستم کنترل ذهن داشته باشم.
• استاد جان در این فایل به این اشاره کردید که ما باید مسئولیت 100 درصد اتفاقات زندگی خودمان را بپذیریم. من می خواهم به خودم بگویم که در خیلی از موارد این را به خودم یادآوری می کنم ولی باید اعتراف کنم در برخی از بزنگاه های زندگی خودم بوده است که نتوانستم ذهن خودم را کنترل کنم و مقصر برخی اتفاقات خودم را دیگران دانسته ام ولی بعد از مدت کوتاهی توانسته ام به قانون برگردم و به خودم یادآوری کنم که در موردی که به ظاهر من خیلی مقصر نبوده ام وبرای من رخ داده است، قطعا جایی بوده است که نتوانسته ام ذهن خودم را کنترل کنم و ناخودآگاه باورهای مخرب و یا ترمزهایی داشته ام که این اتفاقات افتاده است. به عنوان آخرین مثالی که همین یکی دو ساعت قبل از اینکه این کامنت را بنویسم برایم رخ داد اشاره می کنم. من امروز یک مسیری را باید می رفتم که همیشه خیلی شلوغ و پرترافیک بود ولی به طرز معجزه آسایی صبح که من می رفتم خلوت بود به نحوی که مسیری نیم ساعته را من به هفت الی هشت دقیقه رفتم و به کسی که همراه من بود گفتم چقدر خلوت بود و من تاکنون اینقدر خلوت ندیده بودم. حالا نگم براتون که از مسیر برگشت که ظهر داشتم می آمدم خانه چنان ترافیکی بود که باز در این مسیر من تاکنون ندیده بودم و ذهنم شروع کرد به نجوا کردن که این به خاطر اول مهر است که اینقدر شلوغ و است از این توجیهات، ولی همان زمان گوش ذهنم را پیچاندم که ببین این به خاطر فرکانسی که صبح فرستادی از بابت اینکه انتظار ترافیک داشتی، جهان به من ثابت کرد که من درست فکر می کنم و حتی درست تر فکر می کنم وترافیک بیشتری برای من رخ داد، بنابراین این ترافیک را من خودم خلق کردم نه اول مهر و شروع مدرسه ها.
• نکته بعدی که دراین فایل به من اشاره کردید ایمان به خدا و توحید عملی است. استاد جان من الان خودم خیلی به این نکته “عملی” بودن خیلی تاکید دارم برای خودم. من فکر می کردم که خیلی روی خودم کار کرده ام و افکار خودم را دارم خوبتر و بهتر از قبل کنترل می کنم، اما وقتی در کپشن دوره روانشناسی ثروت به این موضوع اشاره کردید که :
یک رفتار دوسویه بین باورهای من و رفتارهای من است .
من خیلی جدی تر رفتارهای خودم را رصد کردم و دیدم که بین باورهایی که باید بسازم و نتایج و رفتارهای من سالهای نوری فاصله است و من فکر می کردم که باورهای من تغییر کرده است و من دارم فایلها را گوش می کنم و از این داستانها ولی دیدم که نه رفتارهای من خیلی به اندازه ای که انتظار دارم تغییر نکرده است. استاد جان به نظر من اوج رفتارهای ما در بزنگاه ها و شرایط به نسبت سخت تر است که باید تغییراتی اساسی کرده باشد وگرنه که در شرایط عادی و روتین خیلی نمی شود تغییر رفتار را ملاک عمل قرار داد. ولی من دیدم خودم را که در برخی از بزنگاه ها رفتارهایی عجیب و خیلی شبیه به گذشته خودم دارم و بنابراین پرواضح شد برای من که هنوز افکار و باروهای من به صورت ناخودآگاه تغییر نکرده اند بلکه من در خودآگاه خودم تلاش دارم که آنها را تغییر دهم و زمانی که به صورت ناخودآگاه شود است نتایج عالی از تغییر باورها خودش را نشان خواهد داد.
• استاد جان باز به نکته ای عالی اشاره کردید که: “نباید روی مردم ودیگران حساب کنیم” استاد عزیزم من این را در یک فایل زیبای دیگر شنیدم که: “روی مردم حساب نکنید، روی خودتان هم حساب نکنید، روی خدایی که شما را آفریده است حساب کنید”. این نکته خیلی برای من جالب شد که روی خودم هم دیگر حساب نکنم و تلاش کنم تاکید می کنم تلاش کنم که به صورت عملی روی نیرویی حساب کنم که این جهان آفریده است.باز هم اینجا تاکید میکنم به خودم که برای خودم یادآوری شود به صورت عملی و عملی وعملی روی خدا حساب کنم. در عمل اینکار خیلی سخت تر می شود تا در حرف. در عمل اتکا به چیزی که نمی بینی تا چیزی که می بینی خیلی سخت تر است ولی باز هم به خودم یادآوری می کنم که باید درعمل این حساب نکردن روی خودم ودیگران را اجرا کنم.
• نکته دیگری که از لابلای صحبتهای شما برای من خیلی تلنگر خوبی بود اون جایی بود که گفتید: ” من اینقدر این حرفها را به خودم می زنم و با خودم تکرار می کنم که باعث شده است اینطوری عمل کنم” شاید برای من این خیلی مناسب بود که اول از همه باید این مدل فکرکردن را اینقدر با خودم تکرار کنم وبرای خودم مثال بیاورم تا تبدیل بشود به عادت فکر کردن من و وقتی به این مرحله رسید در رفتار من تاثیر بسیار زیادی خواهد داشت. مهم این است که من چگونه رفتار می کنم نه اینکه چگونه صحبت می کنم.
• موضوعاتی که در مورد مسئولان کشور شما گفتید را استاد من با پوست و گوشت خودم درک میکنم زیرا من یک زمانی یک مسئولیت اجرایی داشتم وواقعا مردم وعموم مردم از من توقع معجزه داشتند و می خواستند که من در آن سمت اجرایی به جای آنها فکر کنم، به جای آنها کار کنم، به جای آنها تصمیم بگیرم، به جای آنها حرف بزنم و کلا آنها هیچ کاری نکنند و من همه کارها را انجام دهم و من اصلا درک نمی کردم که این رفتار این افراد که تقریبا هرکسی که با من برخورد داشت چه معنایی داشت ومن مگر چقدر توانایی دارم که این همه کار را به جای آنها برای آنها انجام دهم در آخر منافع آن برای آنها باشد. اصلا اینقدر درک این موضوع سخت بود که بعد از مدت کوتاهی که با آشنایی با شما و قوانین الهی از آن کار بیرون آمدم با اینکه مزایای زیادی مخصوصا در مورد مالی برای من داشت ولی اصلا نمیتوانستم رفتارهای مردم را درک کنم و از این بابت خیلی خدا را شاکرم که با شما واین سایت وزین آشنا شدم.
در کل من دارم تلاش می کنم که به این شکل رفتار کنم که توحیدی عمل کنم و بیشتر یک فرد عملگرای توحیدی باشم. خیلی نیاز به تمرین زیادی دارد ولی من به خودم تعهد دادم که به این شکل درست عمل کنم. چون از هر جنبه ای که به مقوله ثروت وموفقیت در همه ابعاد نگاه می کنم باز هم به توحید می رسم همون دیدگاهی که خط فکری استاد در تمامی فایلهای ایشان است.
شمایی که نقش بزرگی ایفا کرده و میکنین تو بهبودهای شخصیتی و رفتاریم.
اینکه کم کم فهمیدم کنترل ذهن و توجه به زیبایی چیه، از تدریسِ شماست.
اینکه کم کم فهمیدم توحید و شرک چیه، از تدریسِ شماست.
اینکه ریز ریز دارم خودمو بهتر میشناسم، از تدریس شماست.
اینکه کم کم فهمیدم نجوا و گفتگوی ذهنی چیه، از تدریسِ شماست.
اینکه کم کم فهمیدم احساس لیاقت یا عدم ارزشمندی چیه، از تدریسِ شماست.
اینکه کم کم فهمیدم روزیِ حساب و غیر حساب چیه، از تدریسِ شماست.
من خیلی مفاهیم رو با تدریسِ شما کم کم فهمیدم و درحال یادگیری هستم.
خیلی ازتون ممنونم.
هم از شما، هم مریم جان، هم اقا ابراهیم و خانم فرهادی.
من که هیچکدوم از شما عزیزان یا بچه های سایت رو ندیدم، ولی از زیباترین و بهترین ادم های زندگیم هستین چون هر کدومتون به نوعی دارین به من کمک کنین بهتر بفهمم زندگی چیه و بهبودش چطوریه.
مقدمه ام طولانی شد ولی لازم بود.
قلبم گفت و نوشتم.
سوال: من چقدر خودمو مسئول زندگیم و اتفاقاتش میدونم؟
مسئول شادی ها و خنده ها و خوشبختیم؟
مسئول غم ها و اشک ها و احساسات منفیم؟
مسئول دارایی ها یا کاستی ها و ضعف هام؟
مسئول رشد و بهبودها، خنثی بودن و شکست هام؟
مسئول وضعیتِ مالی، شغلی، تحصیلی ام؟
من چقدر بهانه میگیرم، توجیه میکنم، ماسمالی میکنم اوضاع و شرایطمو؟
چقدر قابلیتِ پذیرشِ زندگیم با همه ی ابعادش رو دارم؟
من چقدر پیگیری و رصد میکنم دلیلِ موفقیت ها و بهبودهامو، و ادامه شون میدم؟
و چقدر باری به هر جهت ادامه میدم زندگیمو؟
کجاها فهمیدم و درک کردم روشم درسته و ادامه دادم؟
و کجاها همینطوری ادامه دادم و میدم تا یه اتفاقی بیوفته یه روزی.
چقدر قایلم که خودم میسازم شرایط رو برای خودم؟
چقدر قبول دارم خودمم که خلق میکنم تو زندگی ام هر چیزی رو؟
چقدر توحید (پذیرش مسیولیت زندگیم 100 درصد- حساب کردن فقط روی خدا) رو میفهمم و درک و اجرا میکنم؟
چقدر وقتی چالش یا ناخواسته ای پیش میاد اول به خداوند اتکا میکنم؟
از خداوند هدایت میخوام و سکوتِ ذهنی میکنم با کنترل ذهن که الهامات رو دریافت کنم؟
چقدر سر و صدا میکنم، هیجانی برخورد میکنم با چالش یا ناخواسته؟
به عبارتی به قول استاد چقدر من از دیگران توقع دارم؟ وابسته شون هستم؟ بود و نبودشون روی زندگی و خوشبختیم تاثیر میذاره؟
من چقدر مستقل فکر و عمل میکنم؟
کجاها واردِ تله ی احساس قربانی بودن میشم؟
چقدر میتونم کنترل کنم خودم رو و صحبت نکنم از نازیبایی ها، کاستی ها، ناخواسته ها، قضاوت، دروغ، مقایسه و …؟
چقدر تقصیر و مسیولیت رو میندازم گردنِ بقیه، گردنِ عواملِ بیرون از خودم؟
چقدر به ترس هام باج میدم تا مسیولیت زندگی و تصمیماتم رو نپذیرم؟
چقدر چشمم به دستِ دیگرانه تا مشکلاتم رو حل کنن؟
چقدر روی عوامل بیرونی حساب میکنم؟
چقدر وابسته ام به بیرون از خودم، به هر چیزی غیر از خدا؟
طبق گفته خانم شایسته جان، برای شروع میخوام روی جلسه اول کار کنم و خودمو واکاوی کنم روی میزان مسیولیت پذیریم نسبت به شرایطم در زندگیم با همه ی بالا و پایین هاش.
دوست دارم اینجا بنویسم که بشکنم یه چیزهایی رو درونِ خودم.
میدونم خدا برام زمان و فضاشو باز میکنه.
اینبار چون درکم نسبت به این صحبتها متفاوت شده، راحت ترم که از خودم بنویسم.
از خدا هدایت خواستم و آغاز شده این مسیر.
همین سوال ها هم اومد و نوشتمشون تا به خودم پاسخ بدم.
موقع نوشتن دقیقا مثالها اومدن جلوی چشمم.
هنوز کامنتها رو نخوندم ببینم بچه ها چی نوشتن، دوست دارم از درونم پاسخ هام جوشش کنن بیرون.
تا خودمو بهتر بشناسم و برای بهبود خودم حرکت کنم.
اولین پاسخم اینه:
من روی حیطه ی مالی، شغلی مسیولیت پذیر نیستم.
شجاعتی ندارم، اگه کاری هم انجام دادم باری به هر جهت بوده نه با مسیولیت پذیری نسبت به خودم.
من قدرتی برای خدا و خودم قایل نیستم تو این زمینه، چون حرکت مستمری ندارم.
حرکت های شغلی و مالیِ من موقتیه.
چون من میترسم…
بار شکست، بار ناتوانی، بار سرزنش شدن بهم فشار میارن و مسیولیتشون رو نمیپذیرم تا برم تو دلِ ترس هام.
اینکه وجهه ام خراب نشه مهمتره تا کاوشگرانه برم تو دل ناشناخته ها و ماجراجویانه اقدام کنم.
من پشتِ ترس هام پنهان میشم.
من نقابِ ضعیف بودن میزنم گاهی.
اینکه به اندازه کافی خوب و قوی و ارزشمند نیستم، شایسته نیستم که حقوق خوب دریافت کنم، شغلِ خوب داشته باشم…
ترس شدید دارم از شروع کردن…
همین الانشم ایده ی کسب درامد و خلق ارزش از طریق تولید محصول هنری دارم ولی شل هستم در اجرا و عملیاتی کردنش.
این ایده سخت نیست.
تو خونه میتونم انجامش بدم.
با بچه داری هم سازگاره این شغلم.
وسایل کارم آسانه و قابل شارژ هست به سادگی.
حتی ارایه شو هم انجام دادم که چطور باشه…
ترمزها چین؟
سختمه برم پرزنت کنم خودمو و پیشنهاد فروش بدم.
نحوه ی تحویل محصول چطوری میشه؟
قیمت چقدر باشه؟
خب چه باورهایی کمکم میکنن؟
هدایت، پله پله گفته میشه.
میخوام فکر کنم بعد بنویسم.
این اولین تلاشم هست برای خودشناسی در دوره ی خانه تکانیِ گام به گام.
اومدم پیاده روی الان بیرون تو محوطه ی مجتمع مون.
هوا عالیه.
دارم گوش میدم و میخوام فکر کنم به خودم و حرف های استاد و سوال هام از خودم.
من درصد زیادی تو خیلی چیزها مسیولیت زندگیمو به عهده نمیگیرم!
مسیولِ مسایل مالی زندگیم با منه نه دیگران.
مسیولیتِ وزنِ فعلی و سلامتیم به عهده ی منه، نه بارداری و زایمان و شیردهی، نه ناراحتی ها و چالش هام، نه ضعف های شخصیتی ام.
سمانه جان، وقتی مسیولیت زندگی و شرایطت رو بپذیری، میتونی تغییرش بدی، بهبودش بدی.
من به تازگی با استاد آشنا شدم. ایمانم به ایشون وقتی بیشتر شد که توی یکی ویسهاشون شنیدم که گفتن من هیچ تبلیغی نمی کنم و ببینید خودتون چطوری با سایت آشنا شدید. من دقیقا به صورت اتفاقی وقتی استوری یک پیج که هیچ وقت نگاهش هم نمی کردم از جلوی چشمم رد شد و یکی از صحبتهای استاد رو استوری کرده بود ، با استاد آشناشدم و اومدم توی سایت و انگار یه دنیای جدید جلوی چشمم باز شد. الان به خودم افتخار می کنم که چون توی مسیر خودشناسی بودم خداوند مسیرم رو هموار کرد و استاد رو سر راهم قرار داد. در مورد این لایو هم باید بگم خودم اصلا از این زاویه به بلاهای طبیعی و داستانهایی که توی کشورمون داریم دقت نکرده بودم و اگر همه این باور رو داشته باشن که 100 درصد مسوول زندگی خودشون هستن و این باور همه گیر می شد واقعا دنیا کاملا تغییر می کرد. در حال حاضر دارم این باور رو در خودم نهادینه می کنم و بعد از گرفتن نتایج حتما به اشتراک می گذارم.
خداانسان نیست که احساس داشته باشه وبخاد تلافی کنه .خدا یه سیستمه که پاسخ به فرکانس های ما میده ..مادر هر فرکانسی باشیم مثل همونو جذب میکنیم . قانون : احساس خوب= اتفاقات خوب
هروقت مسئولیت 100٪ زندگی خودمون روبپذیریم اون مو قع میتونیم از توانایی هاییمون استفاده کنیم ومسایلمون رو حل کنیم وزندگی بهتری برای خودمون بسازیم.( در صورتیکه اکثریت جامعه براین نظرند که یه نفر دیگه باید وجود داشته باشه که کارای ما رو انجام بده …دولت نماینده رییس جمهور)
من مسئول 100٪ زندگی خودم هستم ..هر وقت این اصلو یادم رفت .رفتم تو درودیوار .ودقیقا همون لحظه هدایت شدم به فایلی یا صحبتی که به خودم اومدم .دوباره تعهد دادم و با ارامش بیشتری به مسیرم ادامه دادم.
خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که هم مسیر شدم با پروژه ی خانه تکانی ذهن و امیدوارم که خداوند من رو در این مسیری که هدایت کرده ثابت قدم بکنه و اراده ام رو قوی کنه که شخصیتم رو کنکاش کنم و یک شخصیت زیبا و یک من الهی بسازم
خدارو شکر از زمانی که با استاد آشنا شدم تقریباً هیچ کس رو مسئول زندگی خودم نمیدونم و هر موقع که روزگار بر وفق مراد من نیست به خودم میگم کجای افکار و باورهام ایراد داره یا این تضادی که بهش برخوردم چه چیز زیبایی رو میخواد بهم هدیه بدهد ولی این جریان انتظار انقدر در مسائل به نظر مخفی و پنهان میتونه وجود داشته باشه که نتونیم درک کنیم مثلاً زمانی که با همسرمون دعوامون شده و انتظار داریم که اول اون برای آشتی پیش قدم بشه و اگر چنین نشود بیشتر باعث رنجش و ناراحتی میشود ولی زمانی که از درون با خودمون در صلح باشیم و این رو بپذیریم که رفتاری که دیگران با ما میکنند انعکاس درون ماست سعی میکنیم که بیشتر روی خودمون کار کنیم هیچ وقت روی دیگران حساب نکنیم و تنها وابسته ی خداوند باشیم
دوباره اینجا به خودم تعهد میدهم که زمانی که به مشکلی برخورد کردم از درون خودم مشکل رو حل کنم ببینم چه باورهای محدود کننده ای دارم به خودم قول میدهم که دیگه ذره ای از کسی انتظاری نداشته باشم و تنها از خداوند مهربان کمک بخوام خداوندی که اجابت دعای مارو تضمین کرده خداوندی که فرمانروایی زمین و زمان دست اونه و خداوندی که بی اذن و اراده ی او برگی از درخت نمی افتد
با درود خدمت استاد عزیزم و و خانم شایسته عزیز و تمام همراهان گرامی
شاید سخت باشه اینکه فقط خودتو مسئول زندگی خودت بدونی ولی قطعا همه ما تنها به دنیا می آییم و تنها از دنیا می رویم و این یک نشانه است که فقط باید به خودمون و قدرتهای نهفته خودمون متکی باشیم و بس…. و در این مسیر خدا صمیمی ترین رفیق خواهد بود.
من به عنوان کسی که دارم روی خودم کار میکنم هنوز وابستگی هایی دارم و هنوز ته قلبم شاید کسان دیگری رو مسئول بدونم هرچند تمام تلاشمو می کنم تمرکزم از روی دیگران زندگیم برداشته بشه. با اولین قدم استاد و تمارینی که داره دارم هرچه بیشتر به قدرت درونی خودم پی میبرم و سعی دارم روند پیشرفتم رو هرچه سریعتر ادامه بدم.
الان خودم رو وقتی با گذشته مقایسه می کنم می بینم چقدر راحت تر می تونم اینو درک کنم که نیازی ندارم پدرم باعث ارتقا مالی من بشه و چقدر شیرینه از زحمات خودم دارم پیشرفت می کنم و این باعث این میشه بیشتر به خودم افتخار کنم.
در گذشته ای نه چندان دور تمام تمرکزم روی این بود که چرا خانواده ای حامی ندارم و چرا من به عنوان یک دختر نمی تونم به اندازه برادرم از حمایت های مالی خانواده برخوردار باشم و گاها به خدا گله می کردم و از اینکه در این خانواده به دنیا اومدم شاکی هم بودم چون اعتقاد هایی بین خانواده های ایرانی هست که دختر بعد ازدواج دیگه باید شوهرش براش همه چیز فراهم کنه ولی پسر اینجوری نیست حمایت خانواده رو تا آخر عمر با خودش داره و این چقدر منو آزار میداد و حتی حس حسادت و تنفر نسبت به برادرم روز به روز بیشتر میشد.ولی الان اوضاع جوری شده که همیشه خودم به خودم یادآور میشم که من تا به اینجا با کمک الله و راهکارهای استادم و کشف درون خودم تونستم پیشرفت چشمگیری داشته باشم که به امید الله این پیشرفت ادامه دار است و موفقیت های بزرگی در انتظار من هستند.
اکنون در اول راه صلح درونی هستم و فکر می کنم تنها یک قدم کوچک در این راه برداشتم و باید خیلی راه بروم تا کاملا با خودم در صلح باشم.
به امید الله و با کمک استاد عزیزم این راه آسانتر می شود.
این فایل امروز نشانه من بود و واقعا برای من عالی بود، من داشتم در مورد کسب و کارم باورهامو درست می کردم و همش از خودم می پرسیدم چطور می تونم کسب و کارم رو ثروت ساز کنم؟ چطور می تونم درآمد دلاری داشته باشم و کلی سوالهای دیگه که بتونم مدارم را باهاش تغییر بدم و بعد از تغییر مدارم ایده اش هم بیاد
این فایل برای این بود که من شاید در ته اعماق فکرم این باور را داشتم که شاید یک نیرویی غیر از خودم و خدای درونم بتونه کمک کنه که ثروت بیشتری را خلق کنم و این فایل بسیار بسیار به موقع بود که نه اینطور نیست تو به من توکل کن من رو قدرت اول و آخر جهان بدون تا من برات همه چیز را درست کنم
مثل چند شب پیش همش برای اینکه بتونم سئوی سایتم را بالا ببرم که گوگل منو در صفحه اولش بگذاره، داشتم تحقیق می کردم و همش روش تمرکز کرده بودم و وقتی خوابیدم با این فکر بیدار شدم که گوگل من هستم نه کس دیگری
تعجب کرده بودم از این فکر که صداش هم بسیار بلند بود در سرم و من دیگه دنبال این نرفتم که یه کاری کنم که سئوی سایتم بالا بیاد ولی روی باورهام کار کردم تا اینکه از دیروز همش از خودم می پرسیدم چطور می تونم از کسب و کارم ثروت بیشتری بسازم که این فایل را دیدم و بسیار جواب عالی داشت برای من
البته اینو بگم گه من چندیدن ساله که دارم روی نگاهم و کانوم توجهم کار می کنم و امسال هم که این سیل اومد، هرکجا سیل اومده بود من از اونجا رد شده بودم و اصلا اونها رو ندیدم
عید من بروجرد بودم و تصمیم گرفتم برم خرم آباد بعد از اینکه برگشتم بروجرد، خرم آباد پشت سر من سیل اومده بود و خدا رو شکر من اصلا باهاش هم فرکانس نشدم و وقتی تصمیم گرفتم برگردم تهران چون بایدروز بعد از اینکه برمیگشتم تهران ، می رفتم مشهد وقتی رفتم مشهد حال و اوضاع تهران هم به هم ریخته بود و من باز هم هم فرکانس نبودم با این اتفاق و وقتی برگشتم خونه(تهران) دیگه همه چی آروم بود خدا رو شکر البته من کلا تلوزیون نگاه نمی کنم و در ضمن من اینستاگرام هم ندارم حدود ۳ سال پیش اینستاگرام رو حذف کردم و به این باور بودم که اینستاگرام اجازه نمیده که من به این فکر کنم که چی می خوام یه سری چیزها رو به اشتراک میگذاره و میگه تو حالا به این موضوعات فکر کن
قبلا مردم نسبت به نیازشون فکر می کردن و نیازهاشون رو هم برآورده می کردن ولی الان بااین شبکه های اجتماعی صبح به صبح که ملت از خواب بیدار می شن و اینستاگرام رو باز می کنن خوراک مغریشون بهشون خورانده میشه و می گه این اتفاق توی دنیا افتاده حالا برو و بهش فکر کن
و متاسفانه اغلب مردم هم نمی دونن که آرزوهاشون به وسیله اینستاگرام هر روز دزدیه میشه و اتفاقاتی رو که دوست ندارن دارن وارد زندگیشون می کنن.
به امید روزی که بفهمیم که اگر هم قرار است منجی بیاید قرار نیست برای نجات بیاید فقط قرار است برای این بیاید که قوانین را دوباره بعد از چند صد سال گوش زد کند و بگوید که ای مردم این همه بدبختی از شرک شما بود نه چیز دیگری.
سلام و درود خداوند به استاد بزرگوارم ب شایسته یِ شایسته ام و به خانواده ی مهربان و صمیمی ام.
خداروشاکرم که مجدد بهم اذن و فرصت در کنار شما بودن و در این محیط قرار گرفتن رو داده تا باز بیام ریز بشم رو یکی از پاشنه آشیلام چرا میگم یکی چون ماشالله جدیدا هرچی فوکوس میکنم رو خودم و از یجایی ی ضعفی میزنه بیرون، حالا میام رخ عقاب میگیرم با خودم میگم ایول مهسا عجب رشدی پیشرفتی تغییراتی یهو یکی از فنرام میزنه بیرون و با قدرت میگه بشین سرجات بچه کجای کاری این هنوز اول راهه خیلی زود به خودت گفتی خب دگ تمومه، ن جانم این هنوز شروعشه…. خلاصه از حواشی بگذریم. بریم سر اصل داستان میدونی استاد من ی چیز جالبی کشف کردم وقتی فایلی از شما گوش میدم اولا ک دقیقا مشابهه و وصف حال اون شرایط و موقعیت کنونیمه و اینک مثلا تو ی فایل 40 دیقه ای ممکنه من تو 5 دیقه اول باگ خودمو شناسایی کنم تو گام اول خانه تکانی ذهن از تمام موضوعات فایل ک بگذریم هرچن همش قابل تامل و تفکر بود اما وقتی فایل رسید ب قسمت مسئولیت پذیری گفتم عاااااااااااا اینههههههه خودشههههههههههه تیکه ای ک خیلی قراره بکار من بیاد و یسری کمبود و کم و کاستی و ضعف شخصیتی در من رو جبران کنه همین مسئولیت پذیریه…. استاد من به لطف خدا و شما و خودم تا حد قابل قبولی از 100 نمره درموردسلامتی و اوضاع مالیم به خودم 50 رو میدم ولی در زمینه روابط چه کاری چه دوستانه چه خانوادگی چه زناشویی و…. و در مورد باور های توحیدی از 100 نمره به خودم نهایت 5 بدم و این دو زمینه برای من خیلی نسبت به زمینه های دیگ قابلیت کار شدن روش و تغییر باور ها و پیدا کردن ترمزا رو داره….
برسیم به نکته مهم و حائزاهمیت مسولیت پذیری علی رغم اینک سعی میکنم رو خودم کار کنم ولی همچنان با این واژه بیگانه بودم راستش
اخرین کامنت من در سایت ک دوستان اگ مطالعه کرده باشن در بخش تسلیم بودن در برابر خداوند اونجا من اشاره به ی رابط ای کردم ک دچار چلنج شدم توش…
وقتی راجب این مسولیت پذیری شنیدم دیروز
اومدم تمام ارتباطاتم از گذشته ب اکنون رو تو ذهنم مرور کردم روابطی ک خوب بوده و روابطی ک مشکل داشته یا ب مشکل خورده
فهمیدم ک این صفت یا این باور یا این اصل در زندگی من خیلی کم رنگ بوده واژه ی پر بار و سنگینه مسولیت پذیری
من بر خلاف اینک حس میکردم همیشه آدم خوبه روابط بودم ادمی ک صدشو میزاره اما کسی براش جبران نمیکنه ادمی ک به همه محبت میکن اما هچی دریافت نمیکنه ادمی ک وفاداره صادقه شوخه مهربونه توجهه میکنه فداکاری میکنه
(الان نمخام ب مسایل مربوط ب عزت نفس و احساس لیاقت و خود ارزشمندی بپردازم و کاملا ب این ضعف شخصیتی و باوری اگاهم و در تلاشم برای بهبود دادنش انشالله در موقعیت مربوط به خودش راجب این مسایل صحبت خاهم کرد)
خلاصه همیشه حس قربانی بودن حس مظلوم نمایی و حتی یسری جاها شروع ب تخریب ادما میکردم ببین فلانی چ بی شخصیته ببین فلانی چ بی فرهنگ چه بی لیاقته حیفه همه کارایی ک براشون کردم شروع میشد نجواها و خودخوری ها و….. و در 90 درصد مواقع بوممممممم رابطه از هم میپاچید یا ب نحوی دعوایی بحثی بی احترامی پیش میومد.
میدونید چرا؟ چون مهسا نمیخاست بپذیره ک عزیزم تک تک ثانیه های زندگیت رو خودت داری خلق میکنی تمام شرایط و موقعیت ها اتفاقات و انسانها نوع برخوردشون نوع رفتارشون حتی نمیخاست نوع رفتار خودشو بپذیره فکر میکرد مهسا همیشه ادم خوبس و کل ادمای این دنیا بدن انقد این موضوع خلق زندگی و خاسته ها برای من چلنج بوده و شده ک خدا عالمه گاهی میگم تقدیر چیه گاهی میگم ن دگ همینه ک هست بد یا خوب همینه توام همینی ادمام همینن اتفاقاتم همینه اما خداروشکر ی مقدار گارد خودم رو اوردم پایین و کم کم داره ب جونم میشینه کع نه خانم جان همینجوری یلخی و کشکی نمیشه گلم این جهان قانون داره
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
همین بود دیگ دوستان یا نه؟! خیلی حضور ذهن ندارم ولی ی چی تو همین مایه ها ک بابا همه چی ب خودت بستگی داره هر چی رخ میده خدت منبع و مرکزشی و از خودت ریشه گرفته چ مثبت چ منفی و هیچ عاملی جز خودت مسئول نیست
حتی گاهی با خودم میگفتم بابا مثلا دوستم خیلی خوب بود خیلی بمن اهمیت میداد
خانوادم ی مدت خیلی باحال بودن انرژی میدادن چرا اینا تغییرکردن یهو چرا همه چی ی شکل دیگ شد؟
اینو فک میکردما ولی دیگ ب این فک نمیکردم ک خب بابا شاید مشکل تویی شاید اخلاقته شاید رفتارته شاید باورته بشین یکم مسولیت پذیر باش همه چیو نبند به لنگ بقیه بهشون حس گناه و عذاب وجدان نده خودت با خودت زدی جاده خاکی روابطی بهم خوردی مالی بهم خوردی توحیدی بهم خوردی سلامتی بهم خوردی بعد میای میشینی داستان برای خودت میبافی ک من خوبم من اوکیم من باحالم من تلاش میکنم بقیه بدن بقیه خراب میکنن بقیه باعث این اتفاقاتن
وای استاد باورت نمیشه خجالت میکشم از گفتن این حرفا شاگرد استاد باشی و تو این مسیر باشی و اونوقت مسولیت پذیر نباشی؟
اونوقت بشینی جهان و خدا و مردم و خانواده فک فامیل و جامعه و… ببری زیر سوال
ن عزیزع من از درون خودت مشکل داری واقعا مثال کرم از خود درخته خیلی زیباستا خیلیا بد تعبیرش میکنن ولی همه ی ما یسری کرم درونمون داریم داره درخت وجودمونو میخوره باعث خشک شدن و بی ریشه شدنمون میشه باعث عدم رشد و میوه ندادنمون میشه بعد میگیم باغبون کم کاری کرد اب کم داد اب زیاد داد علف هرزارو نچید تقصیر نور خورشیده زیاد بمن تابید منو سوزوند تقصیر باده تند وزید شاخ و برگ منو شکست
حتی انقد رو متوجهه نبودم ک بابا این باد و خورشید و باغبون و مردم و فامیل و دوست اشنا دارن تضاد ایجاد میکنن ک تو مسولیت پذیر تر بشی تو مقاوم تر بشی تو تلاشتو بیشتر کنی تو خودت خالق زندگیت باشی
استاد دگ من چی بگم؟ تو چن دیقه حجت بر من تمام شد یماه بود با دوستم ک رابطمون کات شد همش خود خوری میکردم همش اونو سرزنش میکردم خودمو سرزنش میکردم دیگ قول داده بودم محبت نکنم سرد بشم یخ بشم چمدونم این چرتو پرتای شیطانی
دیروز ک فایلو گوش دادم اصا شاک شدم چنان نفوذ کرد درونم یهو جسارتی پیدا کردم شجاعتی پیدا کردم گفتم بسه خودت جذب کردی خودت خراب کردی خودت باعث شدی خودتم میتونی بسازی و درست کنی بس کن سرزنشو بس کن ملامتو بس کن احساس گناهو بس کن قربانی بودن و حس بی ارزشیو
وای استاد از دیروز ی قدرتی گرفتم ی شجاعتی گرفتم انرژیم فول شده انگار سبک شدم ی باری از دوشم برداشته شده دلم صاف شده انگار کینه ندارم انگار عاشق ادما شدم حسم خالص تر شده خلاصه ک مرسی هستی استاد مرسی ک انقد دقیق میزنی ب هدف
خداروشکر واقعا ک دوباره همزمانی ایجاد کرد دوباره سر فرصت هدایت شدم دوباره تو موقعیت خودش و مدار خودش ب خودم اومدم و اگاه شدم اصا نمیدونم دیگ چی بگم یا چجوری تشکر کنم از خداوند از استاد از شایسته جانم ازین دنیا و کائنات و قوانین بی نظیرش ازین محیط و فضای سایت ک هربار نوشتم انگار یدور خودمو زندگی کردم اون خوبی هام اون بدی هام همه چیم میاد و میریزع رو دایره و هنگام نوشتن ناظر خودم و اتفاقات زندگیم میشم
بمب انرژی شدم یعنی از شدت شعف میخاد تمام سلول هام منفجر بشه بچههاااااااا اینو از من ب یادگار داشته باید همیشه قرار نیست همه فایلای استاد براتون راهگشا باشه یا قرار نیست تمام مطلب و نکته ی فایل رو یباره و یشبه رو خودتون اجرا کنید همین نکته های کوچیک ک ممکنه از ی فایل یساعته 100 تا نکته دستگیرتون بشه با همین نکته های کوچولو و دونه دونه کم کم شخصیت جدید شکل میگیره باورای جدید شکل میگیرع مدار میرع بالا تکامل طی میشه پس خودتون رو خسته و دل زده نکنید و عجول نباشید در این راه ممنون از توجهه همگیتون
چیزی نگفتم اما ته دلم بود ، آخه نگاه مردم رو همه یار دارن.
تا الان حسم یه جور بود،
که همین الان موقع نوشتن خدا گفت مر بانو زاویه دید زاویه دید.
زاویه دیدم رو تغییر دادم، گفتم مری جان شما با دو تا بچه برید تو مطب بچه میشینه ؟
صدرصد بچه اون موقیت رو دوست نداره و تجربه بد برات میشه.
و این شد که آروم شدم.
و در ضمن مریم شما زمانی که تنها بودید همیشه همراه دو تایی میرفتید.
و در ضمن مقایسه ممنون، شاید شما الان اون آدم ها رد داشته باشی و همسر تو هم مثل همسر اون باهات بیاد مطب، برای تو مناسب نباشه، و دقیقا هم همینه چون کوچولو داریم.
و اینکه من همیشه وقتی خودم رو با گذشته خودم از نظر روابط عاطفی مقایسه میکنم ، یه حالی بدی بهم دست میده چون پسرفت داشتم.
و همیشه مینداختم گردن همسر که آره ایشون کم گذاشتن.
آخه این باور که چیز بد رو خودمون هم میتونیم وارد زندگی کنیم توم ریشه نداشت،
اما باور اینکه چیز خوب رو میتونیم وارد زندگیمون کنیم ریشه داست اونم ریشه محکم که کلی نتیجه عالی دارم ازش.
پس مری خودت خودتوارد زندگیت کردی.
و همانطور که جیزهای خوب وارد زندگیت کردی، انشالله که با اعراض از زندگیت حذف میشه.
راستی من همیشه فکر میکردم اگر بخوام چیزی رو در زندگیم درست کنم ، حتما باید کاری کنم ، بخصوص علیه اون.
سلام دردانه یِ خدا، مریم عزیزم خوشحالم برات ک در این مسیر زیبا با ما خانواده ی عباسمنشی هم گام و هم مسیر شدی و در صدد بر اومدی تا کم و کاستی ها و باگ های خودت رو شناسایی کنی بقول معروف همون ترمز ها باورها و شرک های مخفی….
بله قطعا درسته ک تمام زندگیت و شرایطتت رو خودت داری خلق میکنی حتی نوع رفتار و گفتار و کردار همسرت رو…. مریم ذهن ما آدما میتونه مثل دکمه تلوزیون آف و آن داشته باشه اما موردی ک هست اینه ذهن ما همیشه روشن و فعاله، و عمده ی فعالیتش روی نقاط منفیه تا مثبت، ببین مثلا وقتی ما تلوزیون رو روشن کردیم و در حال تماشای یک فیلم هستیم یهو یه صحنه ی ترسناک یا نامناسب وسط فیلم ظاهر میشه سریع یا رومون رو بر میگردونیم و اعراض میکنیم و میزنیم خودمونو کوچه علی چپ یا دکمه ی آف تی وی میزنیم و خاموش میشه و اون صحنه محو میشه….
وقتی شروع میکنی به مسئولیت پذیری در زندگیت در مواجهه با سختی ها نگرانی ها استرس ها یا رفتار و گفتار ناپسند و نامطلوب دیگران
مسولیت پذیری مثل دکمه ی اف تی وی عمل میکنه وقتی میپذیری و قبول میکنی ک خب اوکی همسرم قبلا خیلی باحال و کول و مهربون بوده بهم توجهه میکرده اما الان اینجوری نیست کاملا میپذیرم مسولیتش رو به عهده میگیرم ذهن نجوا گرمو خاموش میکنم میگردم دنبال اون چیزی ک باعث شده در صفحه ی تلوزیون زندگیم نا زیبایی ببینم
حالا ک فعلا تلوزیون خاموشه اما باید دنبال ریشه و علت و دلیل و ترمز مخفی بگردم تا دفعه بعد تی وی زندگیم یا ذهنم روشن شد دیگ منو نگران نکنه یا بهم تصاویر و شرایط نادلخواه و نازیبا نشون نده…..
وقتی یه تایمی همه چی گل و بلبله مثل اوایل ازدواج ولی بعد یمدت همه چی عادی و روتین یا گاهی خسته کننده و ناامید کننده میشه بخاطر عدم کنترل ذهنمونه اوایل ازدواج مدام تمرکز و توجهه ما دنبال عشق و حال و تفریح و مسافرت و گشت گذار و دور دور قربون صدقه و….. واسه همین حس و حال دو طرف مثبته و ذهن اروم و مطلوب ولی کافیه یبار ی رفتاری از طرف مقابل ببینیم یا ی حرف زشتی بزنه یا یه انتظار بیجایی داشته باشیم یا بیش از حد وابسته بشیم دمار از روزگارت در میاره این ذهن انقد نجوا میکنه انقد یه چیزیو تو ذهن بزرگ و وسواس گونه پیش میبره کلا حس و حال خوبو ازت میگیره یادت باشه نم نم رو ذهنت کار کنی و افسار ذهنت رو بدست بگیری وقتی دیدی داره اذیتت میکنه و پچ پچ میکنه و اضافه گویی سریع مسولیت بپذیر و خاموشش کن و بشین ب این فکن ک چیشد الان ب این مرحله رسیدی یا این حرفو تجربه کردی یا تو این موقعیت قرار گرفتی کم کم باورای مخفیت میاد بالا و کم کم میتونی با باورای مناسب جایگزین کنی و ذهنتو ببری سمت خوبی ها و نکات مثبت و ذهن رو روی شبکه ی دلخاه خودت تنظیم کنی تا خعلی کمتر شاهد صحنه های ترسناک و نا مناسب باشی و بشی
بنام خدای بخشنده و مهربان
خدایا هر آنچه که دارم از آن توست و تو به من دادی .
خدایا هر موفقیتی که دارم ازآن توست و تو به من دادی .
خدایا هر توانایی که دارم از آن توست و تو به من دادی.
خدایا می پذیرم که تو داری همه کارا انجام میدی .
خدایا هدایتم کن تا فقط وابسته تو باشم.
خدایا هدایتم کن تا فقط محتاج توباشم.
خدایا هدایتم کن تا فقط روی تو حساب کنم .
سلام
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته و دوستان سایت.
امروز هدایت شدم به این فایل هر چقدر هم صحبتهای استاد را گوش میکنم باز هم برای من تازگی داره و اصلا تکراری نمیشه با وجود اینکه من چند روز پیش هدایت شدم به این بخش از سایت ولی خدا داره میگه هنوز نیازه که دوباره گوش کنی مگه نمیخوای رشد کنی بیا این هم آگاهی که الان بهش احتیاج داری .
من امروز از خدا خواسته بودم که منو در فرکانس دریافت آگاهی ات قرار بده چیزی که نیاز الان منه.
خدایا سپاسگزار توهستم برای این نعمت زیبای امروزم.
امروز صبح با یه تضاد کوچولو مواجه شدم ولی سعی کردم ذهنم را کنترل کنم و به خودم گفتم این تضاد اومده تا منو رشد بده
دقیقا همین هم شد من به واسطه اون تضاد پول دستم رسید آن هم نقد . بعد یادم افتاد که از خدا خواسته بودم که رزق به غیر حساب دریافت کنم و خدا هم برایم رساند . خیلی ذوق کردم بعد به خودم گفتم چرا چرا روی خداحساب نمیکنی ؟
چرا هنوز یکسری ترسها داری ؟
چرا نگران آینده هستی ؟
چرا ایمان نداری ؟
چرا هنوز روی آدمها حساب میکنی ؟
دیگه خدا باید برای تو چه کار کنه که ایمان بیاری؟
نگاهی به نعمتهای زندگی ات بنداز / نگاهی به شرایط خوبی که داری بنداز/ همه چیز خودش میاد تو سفره ات / حتی خیلی جاها تو کاری نمیکنی و نعمت خودش میاد.
یعنی باید سیلی بخوری تا بفهمی که بابا همه چیز در توحیده .
خدایا هدایتم کن تا جاهل و نادان و مشرک از دنیا نروم.
خدایا مرا هدایت کن به راه راست / راه کسانی که به آنها نعمت دادی.
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می خواهم .
درپناه الله یکتا
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز هفتادو چهارم، روز شمار زندگی من!
استاد جانم به قول شما قسم حضرت عباس خوردن نداره، برا اینکه کسی حرفهای شمارو باور کنه، کسیکه آمادگی داشته باشه برای درک این مطالب که شما توتمام فایلهاتون فریاد میزنید، اونهارو با گوش دل می شنوه وبا قلبش دریافت میکنه ومی پذیره، خودتونم سالهاست که میدونید چیزیهایی که میگید تجربشون کردید ودارید باهاشون زندگی می کنید ونتیجشم قشنگ معلومه تو زندگیتون…
باید انقدر از خودت از فکرت از ذهنت از اصول وعقاید وباورهات خسته وعاجز شده باشی که با تمام وجودت بگی خدایی که خلقم کردی من نه میدونم نه می تونم، توکه بلدی توکه میتونی نشونم بده، بهم یاد بده، دستمو بگیر منو ببر تومسیری که آگاههانه زندگی کنم…
انوقته که مسیر نورانی میشه، مثل روز روشن میشه برات که بابا ای بی خبر از همه جا، ایکه صدای منم منمهات گوش فلک رو کر کرده بود، این توبودی که داشتی خودت رو هر روز بدبختر میکردی، بیمارتر میکردی، فقیرتر میکردی، غمگین تر میکردی…!!
چند روز فقط چند روز سکوت کن، آروم باش، برو توطبیعت، برو قدم بزن، برو با خودت خلوت کن، ببین بیرون از تو کی قدرت اینو داره که آرامشت رو بگیره وقتی تو با جهان در صلحی وبا جهان یکی شدی؟
استاد جانم از وقتی شما با زبانی شیرین وساده و رسا گفتید که ما روحهای مفردی هستیم که تنهای تنها اومدیم وتنها هم میریم از این دنیا،من کلا دیدم به خودم وجهان عوض شد خصوصا وقتی فایلهای ظلم به خود از دیدگاه قرآن رو چندبار گوش کردم، دیگه مطمعن شدم که فقط وفقط خودم هستم که به خودم بد ( ظلم) کردم وگرنه اخه کی می تونسته بهم ظلم کنه؟
کی اصلا قدرتش رو داشته؟ به قول شما حتی اگه یکی بزنه منو بکشه مگه با مردن من نابود میشم؟
من یه روح هستم توی این جسم، اگه بگم پدرو مادرم مقصربودند که خیلی سختی از سر گذروندم!! باید بدونم که از یه تایمی من انقدر بزرگ شده بودم که خودم برای خودم زندگیمو بسازم، اگه بگم اطرافیان و جامعه و …مقصر بدبختی های من بودن اخه چطور امکانش وجود میداشت وقتی من تصمیم گیرنده واجرا کننده تمام تصمیمات زندگیم خودم بودم وهستم، کسی غیر خودم رو مقصر بدونم؟
مامانم همیشه یه حرف قشنگی میزنه میگه نادونی ما آدمها تمومی نداره، تا دم مرگ!!!
واقعا راست میگه، هر بار فکر می کنیم عاقل ودانا شدیم( یکتاپرست وتوحیدی ومتوکل) باز کافیه یه اتفاقی بیفته باز می گیم خانواده، جامعه، اوضاع اقتصادی و….. ریخته بهم جطور ما بهم نریزیم؟ مگه ما تواین جامعه زندگی نمی کنیم؟( همرنگ جماعت شدن) به قول خدا که توکتابش میگه، اگر از روی رحمتمان چیزی به او ببخشیم شاد ومغرور میشود ومی گوید خدا عزیزم کرده واگر از روی حمکت(امتحان) چیزی از او بستانیم غمگین وسرخورده میشود(ناامید) ومی گوید خدا خارم کرده!!!
خلاصه که بعضی وقتها بد مرامی داریم ما آدمها، بعضی وقتها انگاری خود خواسته میخوایم دلیل موفق نشدنهامون(نادانیهامون) رو بندازیم گردن این و اون…
خدا خیرتون بده استاد جان که گفتید تلوزیون و اخبار و…بی خیال بشیم،دو ساله دری از درهای بهشت بروم باز شده، والله من اصلا میخوام از حال کل جهان، به غیر از حال خودم وخدا و رابطمون، بی خبر باشم…
چی غمی دارم وقتی همه چیز با پذیرش صد درصد مسئولیتهای زندگیم شراکتی بین من وخدا از طریق ستاره قطبی انجام میشه، فارغ از اینکه کیا پدرو مادرم هستند وکجای این دنیان، اصلا خانواده وفامیل و کل مردم دنیا، و رئیس جمهور مملکتم و اوضاع اقتصادی کشور چطوریه و قوانین کشور چیه؟
وقتی خدای من هر لحظه جاری وساری هست توی هر چیزیکه روحم حس میکنه چشمهام می بینه، گوشهام میشنوه و جسمم لمسش میکنه وادارکم درکش میکنه…
وقتی خدا همه چیز وهمه کس میشه برام…
چه تو بیابون باشم جه وسط شهر، چه تنها باشم چه توی جمع…
شادی میخوام؟ آرامش میخوام؟ آزادی میخوام؟ روابط عاشقانه میخوام؟ پول ومال واموال میخوام؟ آبرو عزت میخوام؟ اصلا هرچی بخوام بهم عطاء میکنه .. ..
اماااا …
به همون اندازه که توقع ام وچشم امیدم به هرکه غیر خودش هست برداشته وبسته بشه …
امااا به شرط پاکی دل، به شرط صداقت، به شرط توکل برخودش وایمان به قدرتش…
با خدا نه چیزی تموم میشه، نه از بین میره، نه دیر میشه، نه زشت میشه، نه کم میشه …..
همه چیز درون منه، در قلب من واز من، ومن موقعه ای می تونم درونم رو ببینم که فروتن ومتواضع شده باشم در برابر عظمتی که تنها رب جهانیانه اماااااااا در اوج قدرت برای منی که به سمتش دست دوستی دراز کنم اندازه فهم ودرک من کوچیک میشه دستمو میگیره و منو اندازه فهم خودش ودرک عظمت وجلال وشکوه خودش بزرگ میکنه…
اینا موقعه ای اتفاق میفته که قشنگ چک ولگد روزگار و آدمهاشو خوردی دیگه جون نداری افتادی یه گوشه تک وتنها وعاجز و تسلیم..
انوقت میاد با شکوه وجلالش، بهت میگه ما تورا تنها رها نکردیم!!!!!!!
میگه بیا دوتایی انجامش بدیم ، شراکتی، تویه سهم کوچیک که خودم بهت میگم چیه وچقدره و من برای تو سهم بزرگی رو انجام میدم ….
میدونی با گفتن نمیشه که، باید به اون درجه بسی، تا بفهمی، درکش کنی ، حسش کنی…
انشالله حالا که بهمون نعمت عطاء کرده و به راه درست زندگی آورده همیشه وهر لحظه تواین مسیر هدایتمون کنه…آمین
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد عزیم، خانم شایسته و دوستان همفرکانسی
عجب الهامی خداوند بر قلب خانم شایسته قرارد داده است برای این بخش در مورد ” خانه تکانی ذهن”
الان که این متن را دارم می ینویسم گام اول از این پروسه است و خدا می داند که این مسیر چه دستاوردهایی برای کسانی که در این مسیر قرار می گیرند وکسانی که بعدها از این مسیر استفاده می کنند دارند. مانند همان قسمت زندگی در بهشت و یا سفر به دور امریکا که یک ایده الهامی بود به استاد و خانم شایسته و الان نمی دانم چه تعداد افراد از این فایلها استفاده کرده اند و زندگی شان در همه زمینه ها از مهاجرت کردن، روابط عالی و … تغییراتی بنیادین انجام شده است.
همین گام اول و همین لایو اول برای من خیلی نکات زیادی داشت. من دقیقا زمانی که این فایل روی سایت آمد را یادم است و نمی خواهم به اتفاقات آن زمان اشاره کنم که تمرکز خودم ودوستان به یادآوری ان اتفاقات بر روی نکات منفی قرار گرفته شود ولی همین فایل در آن زمان برای کنترل ذهن من خیلی عالی بود زیرا من در آن زمان در مکانی کار می کردم که مردم زیادی آنجا بودند واین تمرکز بر آن نکات می توانست حال من را بد کند ولی با همین فایل و درک و عمل به آگاهی های آن فایل خیلی توانستم کنترل ذهن داشته باشم.
• استاد جان در این فایل به این اشاره کردید که ما باید مسئولیت 100 درصد اتفاقات زندگی خودمان را بپذیریم. من می خواهم به خودم بگویم که در خیلی از موارد این را به خودم یادآوری می کنم ولی باید اعتراف کنم در برخی از بزنگاه های زندگی خودم بوده است که نتوانستم ذهن خودم را کنترل کنم و مقصر برخی اتفاقات خودم را دیگران دانسته ام ولی بعد از مدت کوتاهی توانسته ام به قانون برگردم و به خودم یادآوری کنم که در موردی که به ظاهر من خیلی مقصر نبوده ام وبرای من رخ داده است، قطعا جایی بوده است که نتوانسته ام ذهن خودم را کنترل کنم و ناخودآگاه باورهای مخرب و یا ترمزهایی داشته ام که این اتفاقات افتاده است. به عنوان آخرین مثالی که همین یکی دو ساعت قبل از اینکه این کامنت را بنویسم برایم رخ داد اشاره می کنم. من امروز یک مسیری را باید می رفتم که همیشه خیلی شلوغ و پرترافیک بود ولی به طرز معجزه آسایی صبح که من می رفتم خلوت بود به نحوی که مسیری نیم ساعته را من به هفت الی هشت دقیقه رفتم و به کسی که همراه من بود گفتم چقدر خلوت بود و من تاکنون اینقدر خلوت ندیده بودم. حالا نگم براتون که از مسیر برگشت که ظهر داشتم می آمدم خانه چنان ترافیکی بود که باز در این مسیر من تاکنون ندیده بودم و ذهنم شروع کرد به نجوا کردن که این به خاطر اول مهر است که اینقدر شلوغ و است از این توجیهات، ولی همان زمان گوش ذهنم را پیچاندم که ببین این به خاطر فرکانسی که صبح فرستادی از بابت اینکه انتظار ترافیک داشتی، جهان به من ثابت کرد که من درست فکر می کنم و حتی درست تر فکر می کنم وترافیک بیشتری برای من رخ داد، بنابراین این ترافیک را من خودم خلق کردم نه اول مهر و شروع مدرسه ها.
• نکته بعدی که دراین فایل به من اشاره کردید ایمان به خدا و توحید عملی است. استاد جان من الان خودم خیلی به این نکته “عملی” بودن خیلی تاکید دارم برای خودم. من فکر می کردم که خیلی روی خودم کار کرده ام و افکار خودم را دارم خوبتر و بهتر از قبل کنترل می کنم، اما وقتی در کپشن دوره روانشناسی ثروت به این موضوع اشاره کردید که :
یک رفتار دوسویه بین باورهای من و رفتارهای من است .
من خیلی جدی تر رفتارهای خودم را رصد کردم و دیدم که بین باورهایی که باید بسازم و نتایج و رفتارهای من سالهای نوری فاصله است و من فکر می کردم که باورهای من تغییر کرده است و من دارم فایلها را گوش می کنم و از این داستانها ولی دیدم که نه رفتارهای من خیلی به اندازه ای که انتظار دارم تغییر نکرده است. استاد جان به نظر من اوج رفتارهای ما در بزنگاه ها و شرایط به نسبت سخت تر است که باید تغییراتی اساسی کرده باشد وگرنه که در شرایط عادی و روتین خیلی نمی شود تغییر رفتار را ملاک عمل قرار داد. ولی من دیدم خودم را که در برخی از بزنگاه ها رفتارهایی عجیب و خیلی شبیه به گذشته خودم دارم و بنابراین پرواضح شد برای من که هنوز افکار و باروهای من به صورت ناخودآگاه تغییر نکرده اند بلکه من در خودآگاه خودم تلاش دارم که آنها را تغییر دهم و زمانی که به صورت ناخودآگاه شود است نتایج عالی از تغییر باورها خودش را نشان خواهد داد.
• استاد جان باز به نکته ای عالی اشاره کردید که: “نباید روی مردم ودیگران حساب کنیم” استاد عزیزم من این را در یک فایل زیبای دیگر شنیدم که: “روی مردم حساب نکنید، روی خودتان هم حساب نکنید، روی خدایی که شما را آفریده است حساب کنید”. این نکته خیلی برای من جالب شد که روی خودم هم دیگر حساب نکنم و تلاش کنم تاکید می کنم تلاش کنم که به صورت عملی روی نیرویی حساب کنم که این جهان آفریده است.باز هم اینجا تاکید میکنم به خودم که برای خودم یادآوری شود به صورت عملی و عملی وعملی روی خدا حساب کنم. در عمل اینکار خیلی سخت تر می شود تا در حرف. در عمل اتکا به چیزی که نمی بینی تا چیزی که می بینی خیلی سخت تر است ولی باز هم به خودم یادآوری می کنم که باید درعمل این حساب نکردن روی خودم ودیگران را اجرا کنم.
• نکته دیگری که از لابلای صحبتهای شما برای من خیلی تلنگر خوبی بود اون جایی بود که گفتید: ” من اینقدر این حرفها را به خودم می زنم و با خودم تکرار می کنم که باعث شده است اینطوری عمل کنم” شاید برای من این خیلی مناسب بود که اول از همه باید این مدل فکرکردن را اینقدر با خودم تکرار کنم وبرای خودم مثال بیاورم تا تبدیل بشود به عادت فکر کردن من و وقتی به این مرحله رسید در رفتار من تاثیر بسیار زیادی خواهد داشت. مهم این است که من چگونه رفتار می کنم نه اینکه چگونه صحبت می کنم.
• موضوعاتی که در مورد مسئولان کشور شما گفتید را استاد من با پوست و گوشت خودم درک میکنم زیرا من یک زمانی یک مسئولیت اجرایی داشتم وواقعا مردم وعموم مردم از من توقع معجزه داشتند و می خواستند که من در آن سمت اجرایی به جای آنها فکر کنم، به جای آنها کار کنم، به جای آنها تصمیم بگیرم، به جای آنها حرف بزنم و کلا آنها هیچ کاری نکنند و من همه کارها را انجام دهم و من اصلا درک نمی کردم که این رفتار این افراد که تقریبا هرکسی که با من برخورد داشت چه معنایی داشت ومن مگر چقدر توانایی دارم که این همه کار را به جای آنها برای آنها انجام دهم در آخر منافع آن برای آنها باشد. اصلا اینقدر درک این موضوع سخت بود که بعد از مدت کوتاهی که با آشنایی با شما و قوانین الهی از آن کار بیرون آمدم با اینکه مزایای زیادی مخصوصا در مورد مالی برای من داشت ولی اصلا نمیتوانستم رفتارهای مردم را درک کنم و از این بابت خیلی خدا را شاکرم که با شما واین سایت وزین آشنا شدم.
در کل من دارم تلاش می کنم که به این شکل رفتار کنم که توحیدی عمل کنم و بیشتر یک فرد عملگرای توحیدی باشم. خیلی نیاز به تمرین زیادی دارد ولی من به خودم تعهد دادم که به این شکل درست عمل کنم. چون از هر جنبه ای که به مقوله ثروت وموفقیت در همه ابعاد نگاه می کنم باز هم به توحید می رسم همون دیدگاهی که خط فکری استاد در تمامی فایلهای ایشان است.
به امید اینکه بتوانم در این مسیر ثابت قدم بمانم.
گام اول یکشنبه، 22 سپتامبر 2024
در پناه الله یکتا شاد باشید وسربلند
به نام ایزد یکتا
سلام
استاد اول دوست دارم از شما تشکر کنم.
شمایی که نقش بزرگی ایفا کرده و میکنین تو بهبودهای شخصیتی و رفتاریم.
اینکه کم کم فهمیدم کنترل ذهن و توجه به زیبایی چیه، از تدریسِ شماست.
اینکه کم کم فهمیدم توحید و شرک چیه، از تدریسِ شماست.
اینکه ریز ریز دارم خودمو بهتر میشناسم، از تدریس شماست.
اینکه کم کم فهمیدم نجوا و گفتگوی ذهنی چیه، از تدریسِ شماست.
اینکه کم کم فهمیدم احساس لیاقت یا عدم ارزشمندی چیه، از تدریسِ شماست.
اینکه کم کم فهمیدم روزیِ حساب و غیر حساب چیه، از تدریسِ شماست.
من خیلی مفاهیم رو با تدریسِ شما کم کم فهمیدم و درحال یادگیری هستم.
خیلی ازتون ممنونم.
هم از شما، هم مریم جان، هم اقا ابراهیم و خانم فرهادی.
من که هیچکدوم از شما عزیزان یا بچه های سایت رو ندیدم، ولی از زیباترین و بهترین ادم های زندگیم هستین چون هر کدومتون به نوعی دارین به من کمک کنین بهتر بفهمم زندگی چیه و بهبودش چطوریه.
مقدمه ام طولانی شد ولی لازم بود.
قلبم گفت و نوشتم.
سوال: من چقدر خودمو مسئول زندگیم و اتفاقاتش میدونم؟
مسئول شادی ها و خنده ها و خوشبختیم؟
مسئول غم ها و اشک ها و احساسات منفیم؟
مسئول دارایی ها یا کاستی ها و ضعف هام؟
مسئول رشد و بهبودها، خنثی بودن و شکست هام؟
مسئول وضعیتِ مالی، شغلی، تحصیلی ام؟
من چقدر بهانه میگیرم، توجیه میکنم، ماسمالی میکنم اوضاع و شرایطمو؟
چقدر قابلیتِ پذیرشِ زندگیم با همه ی ابعادش رو دارم؟
من چقدر پیگیری و رصد میکنم دلیلِ موفقیت ها و بهبودهامو، و ادامه شون میدم؟
و چقدر باری به هر جهت ادامه میدم زندگیمو؟
کجاها فهمیدم و درک کردم روشم درسته و ادامه دادم؟
و کجاها همینطوری ادامه دادم و میدم تا یه اتفاقی بیوفته یه روزی.
چقدر قایلم که خودم میسازم شرایط رو برای خودم؟
چقدر قبول دارم خودمم که خلق میکنم تو زندگی ام هر چیزی رو؟
چقدر توحید (پذیرش مسیولیت زندگیم 100 درصد- حساب کردن فقط روی خدا) رو میفهمم و درک و اجرا میکنم؟
چقدر وقتی چالش یا ناخواسته ای پیش میاد اول به خداوند اتکا میکنم؟
از خداوند هدایت میخوام و سکوتِ ذهنی میکنم با کنترل ذهن که الهامات رو دریافت کنم؟
چقدر سر و صدا میکنم، هیجانی برخورد میکنم با چالش یا ناخواسته؟
به عبارتی به قول استاد چقدر من از دیگران توقع دارم؟ وابسته شون هستم؟ بود و نبودشون روی زندگی و خوشبختیم تاثیر میذاره؟
من چقدر مستقل فکر و عمل میکنم؟
کجاها واردِ تله ی احساس قربانی بودن میشم؟
چقدر میتونم کنترل کنم خودم رو و صحبت نکنم از نازیبایی ها، کاستی ها، ناخواسته ها، قضاوت، دروغ، مقایسه و …؟
چقدر تقصیر و مسیولیت رو میندازم گردنِ بقیه، گردنِ عواملِ بیرون از خودم؟
چقدر به ترس هام باج میدم تا مسیولیت زندگی و تصمیماتم رو نپذیرم؟
چقدر چشمم به دستِ دیگرانه تا مشکلاتم رو حل کنن؟
چقدر روی عوامل بیرونی حساب میکنم؟
چقدر وابسته ام به بیرون از خودم، به هر چیزی غیر از خدا؟
طبق گفته خانم شایسته جان، برای شروع میخوام روی جلسه اول کار کنم و خودمو واکاوی کنم روی میزان مسیولیت پذیریم نسبت به شرایطم در زندگیم با همه ی بالا و پایین هاش.
دوست دارم اینجا بنویسم که بشکنم یه چیزهایی رو درونِ خودم.
میدونم خدا برام زمان و فضاشو باز میکنه.
اینبار چون درکم نسبت به این صحبتها متفاوت شده، راحت ترم که از خودم بنویسم.
از خدا هدایت خواستم و آغاز شده این مسیر.
همین سوال ها هم اومد و نوشتمشون تا به خودم پاسخ بدم.
موقع نوشتن دقیقا مثالها اومدن جلوی چشمم.
هنوز کامنتها رو نخوندم ببینم بچه ها چی نوشتن، دوست دارم از درونم پاسخ هام جوشش کنن بیرون.
تا خودمو بهتر بشناسم و برای بهبود خودم حرکت کنم.
اولین پاسخم اینه:
من روی حیطه ی مالی، شغلی مسیولیت پذیر نیستم.
شجاعتی ندارم، اگه کاری هم انجام دادم باری به هر جهت بوده نه با مسیولیت پذیری نسبت به خودم.
من قدرتی برای خدا و خودم قایل نیستم تو این زمینه، چون حرکت مستمری ندارم.
حرکت های شغلی و مالیِ من موقتیه.
چون من میترسم…
بار شکست، بار ناتوانی، بار سرزنش شدن بهم فشار میارن و مسیولیتشون رو نمیپذیرم تا برم تو دلِ ترس هام.
اینکه وجهه ام خراب نشه مهمتره تا کاوشگرانه برم تو دل ناشناخته ها و ماجراجویانه اقدام کنم.
من پشتِ ترس هام پنهان میشم.
من نقابِ ضعیف بودن میزنم گاهی.
اینکه به اندازه کافی خوب و قوی و ارزشمند نیستم، شایسته نیستم که حقوق خوب دریافت کنم، شغلِ خوب داشته باشم…
ترس شدید دارم از شروع کردن…
همین الانشم ایده ی کسب درامد و خلق ارزش از طریق تولید محصول هنری دارم ولی شل هستم در اجرا و عملیاتی کردنش.
این ایده سخت نیست.
تو خونه میتونم انجامش بدم.
با بچه داری هم سازگاره این شغلم.
وسایل کارم آسانه و قابل شارژ هست به سادگی.
حتی ارایه شو هم انجام دادم که چطور باشه…
ترمزها چین؟
سختمه برم پرزنت کنم خودمو و پیشنهاد فروش بدم.
نحوه ی تحویل محصول چطوری میشه؟
قیمت چقدر باشه؟
خب چه باورهایی کمکم میکنن؟
هدایت، پله پله گفته میشه.
میخوام فکر کنم بعد بنویسم.
این اولین تلاشم هست برای خودشناسی در دوره ی خانه تکانیِ گام به گام.
اومدم پیاده روی الان بیرون تو محوطه ی مجتمع مون.
هوا عالیه.
دارم گوش میدم و میخوام فکر کنم به خودم و حرف های استاد و سوال هام از خودم.
من درصد زیادی تو خیلی چیزها مسیولیت زندگیمو به عهده نمیگیرم!
مسیولِ مسایل مالی زندگیم با منه نه دیگران.
مسیولیتِ وزنِ فعلی و سلامتیم به عهده ی منه، نه بارداری و زایمان و شیردهی، نه ناراحتی ها و چالش هام، نه ضعف های شخصیتی ام.
سمانه جان، وقتی مسیولیت زندگی و شرایطت رو بپذیری، میتونی تغییرش بدی، بهبودش بدی.
نشانه مو دو بار دیدم: پروانه
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
سلام خدمت همه دوستان
من به تازگی با استاد آشنا شدم. ایمانم به ایشون وقتی بیشتر شد که توی یکی ویسهاشون شنیدم که گفتن من هیچ تبلیغی نمی کنم و ببینید خودتون چطوری با سایت آشنا شدید. من دقیقا به صورت اتفاقی وقتی استوری یک پیج که هیچ وقت نگاهش هم نمی کردم از جلوی چشمم رد شد و یکی از صحبتهای استاد رو استوری کرده بود ، با استاد آشناشدم و اومدم توی سایت و انگار یه دنیای جدید جلوی چشمم باز شد. الان به خودم افتخار می کنم که چون توی مسیر خودشناسی بودم خداوند مسیرم رو هموار کرد و استاد رو سر راهم قرار داد. در مورد این لایو هم باید بگم خودم اصلا از این زاویه به بلاهای طبیعی و داستانهایی که توی کشورمون داریم دقت نکرده بودم و اگر همه این باور رو داشته باشن که 100 درصد مسوول زندگی خودشون هستن و این باور همه گیر می شد واقعا دنیا کاملا تغییر می کرد. در حال حاضر دارم این باور رو در خودم نهادینه می کنم و بعد از گرفتن نتایج حتما به اشتراک می گذارم.
بنام خدای هدایتگرم به دقت میلیمتر وثانیه..
خدایا شکرت که در مسیر این هدایتها قرار گرفتم.
خداانسان نیست که احساس داشته باشه وبخاد تلافی کنه .خدا یه سیستمه که پاسخ به فرکانس های ما میده ..مادر هر فرکانسی باشیم مثل همونو جذب میکنیم . قانون : احساس خوب= اتفاقات خوب
هروقت مسئولیت 100٪ زندگی خودمون روبپذیریم اون مو قع میتونیم از توانایی هاییمون استفاده کنیم ومسایلمون رو حل کنیم وزندگی بهتری برای خودمون بسازیم.( در صورتیکه اکثریت جامعه براین نظرند که یه نفر دیگه باید وجود داشته باشه که کارای ما رو انجام بده …دولت نماینده رییس جمهور)
من مسئول 100٪ زندگی خودم هستم ..هر وقت این اصلو یادم رفت .رفتم تو درودیوار .ودقیقا همون لحظه هدایت شدم به فایلی یا صحبتی که به خودم اومدم .دوباره تعهد دادم و با ارامش بیشتری به مسیرم ادامه دادم.
خدایا شکرت.عاشقتم
بنام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان
خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که هم مسیر شدم با پروژه ی خانه تکانی ذهن و امیدوارم که خداوند من رو در این مسیری که هدایت کرده ثابت قدم بکنه و اراده ام رو قوی کنه که شخصیتم رو کنکاش کنم و یک شخصیت زیبا و یک من الهی بسازم
خدارو شکر از زمانی که با استاد آشنا شدم تقریباً هیچ کس رو مسئول زندگی خودم نمیدونم و هر موقع که روزگار بر وفق مراد من نیست به خودم میگم کجای افکار و باورهام ایراد داره یا این تضادی که بهش برخوردم چه چیز زیبایی رو میخواد بهم هدیه بدهد ولی این جریان انتظار انقدر در مسائل به نظر مخفی و پنهان میتونه وجود داشته باشه که نتونیم درک کنیم مثلاً زمانی که با همسرمون دعوامون شده و انتظار داریم که اول اون برای آشتی پیش قدم بشه و اگر چنین نشود بیشتر باعث رنجش و ناراحتی میشود ولی زمانی که از درون با خودمون در صلح باشیم و این رو بپذیریم که رفتاری که دیگران با ما میکنند انعکاس درون ماست سعی میکنیم که بیشتر روی خودمون کار کنیم هیچ وقت روی دیگران حساب نکنیم و تنها وابسته ی خداوند باشیم
دوباره اینجا به خودم تعهد میدهم که زمانی که به مشکلی برخورد کردم از درون خودم مشکل رو حل کنم ببینم چه باورهای محدود کننده ای دارم به خودم قول میدهم که دیگه ذره ای از کسی انتظاری نداشته باشم و تنها از خداوند مهربان کمک بخوام خداوندی که اجابت دعای مارو تضمین کرده خداوندی که فرمانروایی زمین و زمان دست اونه و خداوندی که بی اذن و اراده ی او برگی از درخت نمی افتد
استاد عزیزم انشالله در پناه خداوند مهربان باشید
به نام پروردگار جان
با درود خدمت استاد عزیزم و و خانم شایسته عزیز و تمام همراهان گرامی
شاید سخت باشه اینکه فقط خودتو مسئول زندگی خودت بدونی ولی قطعا همه ما تنها به دنیا می آییم و تنها از دنیا می رویم و این یک نشانه است که فقط باید به خودمون و قدرتهای نهفته خودمون متکی باشیم و بس…. و در این مسیر خدا صمیمی ترین رفیق خواهد بود.
من به عنوان کسی که دارم روی خودم کار میکنم هنوز وابستگی هایی دارم و هنوز ته قلبم شاید کسان دیگری رو مسئول بدونم هرچند تمام تلاشمو می کنم تمرکزم از روی دیگران زندگیم برداشته بشه. با اولین قدم استاد و تمارینی که داره دارم هرچه بیشتر به قدرت درونی خودم پی میبرم و سعی دارم روند پیشرفتم رو هرچه سریعتر ادامه بدم.
الان خودم رو وقتی با گذشته مقایسه می کنم می بینم چقدر راحت تر می تونم اینو درک کنم که نیازی ندارم پدرم باعث ارتقا مالی من بشه و چقدر شیرینه از زحمات خودم دارم پیشرفت می کنم و این باعث این میشه بیشتر به خودم افتخار کنم.
در گذشته ای نه چندان دور تمام تمرکزم روی این بود که چرا خانواده ای حامی ندارم و چرا من به عنوان یک دختر نمی تونم به اندازه برادرم از حمایت های مالی خانواده برخوردار باشم و گاها به خدا گله می کردم و از اینکه در این خانواده به دنیا اومدم شاکی هم بودم چون اعتقاد هایی بین خانواده های ایرانی هست که دختر بعد ازدواج دیگه باید شوهرش براش همه چیز فراهم کنه ولی پسر اینجوری نیست حمایت خانواده رو تا آخر عمر با خودش داره و این چقدر منو آزار میداد و حتی حس حسادت و تنفر نسبت به برادرم روز به روز بیشتر میشد.ولی الان اوضاع جوری شده که همیشه خودم به خودم یادآور میشم که من تا به اینجا با کمک الله و راهکارهای استادم و کشف درون خودم تونستم پیشرفت چشمگیری داشته باشم که به امید الله این پیشرفت ادامه دار است و موفقیت های بزرگی در انتظار من هستند.
اکنون در اول راه صلح درونی هستم و فکر می کنم تنها یک قدم کوچک در این راه برداشتم و باید خیلی راه بروم تا کاملا با خودم در صلح باشم.
به امید الله و با کمک استاد عزیزم این راه آسانتر می شود.
سلام استاد عزیزم
این فایل امروز نشانه من بود و واقعا برای من عالی بود، من داشتم در مورد کسب و کارم باورهامو درست می کردم و همش از خودم می پرسیدم چطور می تونم کسب و کارم رو ثروت ساز کنم؟ چطور می تونم درآمد دلاری داشته باشم و کلی سوالهای دیگه که بتونم مدارم را باهاش تغییر بدم و بعد از تغییر مدارم ایده اش هم بیاد
این فایل برای این بود که من شاید در ته اعماق فکرم این باور را داشتم که شاید یک نیرویی غیر از خودم و خدای درونم بتونه کمک کنه که ثروت بیشتری را خلق کنم و این فایل بسیار بسیار به موقع بود که نه اینطور نیست تو به من توکل کن من رو قدرت اول و آخر جهان بدون تا من برات همه چیز را درست کنم
مثل چند شب پیش همش برای اینکه بتونم سئوی سایتم را بالا ببرم که گوگل منو در صفحه اولش بگذاره، داشتم تحقیق می کردم و همش روش تمرکز کرده بودم و وقتی خوابیدم با این فکر بیدار شدم که گوگل من هستم نه کس دیگری
تعجب کرده بودم از این فکر که صداش هم بسیار بلند بود در سرم و من دیگه دنبال این نرفتم که یه کاری کنم که سئوی سایتم بالا بیاد ولی روی باورهام کار کردم تا اینکه از دیروز همش از خودم می پرسیدم چطور می تونم از کسب و کارم ثروت بیشتری بسازم که این فایل را دیدم و بسیار جواب عالی داشت برای من
البته اینو بگم گه من چندیدن ساله که دارم روی نگاهم و کانوم توجهم کار می کنم و امسال هم که این سیل اومد، هرکجا سیل اومده بود من از اونجا رد شده بودم و اصلا اونها رو ندیدم
عید من بروجرد بودم و تصمیم گرفتم برم خرم آباد بعد از اینکه برگشتم بروجرد، خرم آباد پشت سر من سیل اومده بود و خدا رو شکر من اصلا باهاش هم فرکانس نشدم و وقتی تصمیم گرفتم برگردم تهران چون بایدروز بعد از اینکه برمیگشتم تهران ، می رفتم مشهد وقتی رفتم مشهد حال و اوضاع تهران هم به هم ریخته بود و من باز هم هم فرکانس نبودم با این اتفاق و وقتی برگشتم خونه(تهران) دیگه همه چی آروم بود خدا رو شکر البته من کلا تلوزیون نگاه نمی کنم و در ضمن من اینستاگرام هم ندارم حدود ۳ سال پیش اینستاگرام رو حذف کردم و به این باور بودم که اینستاگرام اجازه نمیده که من به این فکر کنم که چی می خوام یه سری چیزها رو به اشتراک میگذاره و میگه تو حالا به این موضوعات فکر کن
قبلا مردم نسبت به نیازشون فکر می کردن و نیازهاشون رو هم برآورده می کردن ولی الان بااین شبکه های اجتماعی صبح به صبح که ملت از خواب بیدار می شن و اینستاگرام رو باز می کنن خوراک مغریشون بهشون خورانده میشه و می گه این اتفاق توی دنیا افتاده حالا برو و بهش فکر کن
و متاسفانه اغلب مردم هم نمی دونن که آرزوهاشون به وسیله اینستاگرام هر روز دزدیه میشه و اتفاقاتی رو که دوست ندارن دارن وارد زندگیشون می کنن.
به امید روزی که بفهمیم که اگر هم قرار است منجی بیاید قرار نیست برای نجات بیاید فقط قرار است برای این بیاید که قوانین را دوباره بعد از چند صد سال گوش زد کند و بگوید که ای مردم این همه بدبختی از شرک شما بود نه چیز دیگری.
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم
غیرالمغضوب علیهم
ولاالضالین
سلام و درود خداوند به استاد بزرگوارم ب شایسته یِ شایسته ام و به خانواده ی مهربان و صمیمی ام.
خداروشاکرم که مجدد بهم اذن و فرصت در کنار شما بودن و در این محیط قرار گرفتن رو داده تا باز بیام ریز بشم رو یکی از پاشنه آشیلام چرا میگم یکی چون ماشالله جدیدا هرچی فوکوس میکنم رو خودم و از یجایی ی ضعفی میزنه بیرون، حالا میام رخ عقاب میگیرم با خودم میگم ایول مهسا عجب رشدی پیشرفتی تغییراتی یهو یکی از فنرام میزنه بیرون و با قدرت میگه بشین سرجات بچه کجای کاری این هنوز اول راهه خیلی زود به خودت گفتی خب دگ تمومه، ن جانم این هنوز شروعشه…. خلاصه از حواشی بگذریم. بریم سر اصل داستان میدونی استاد من ی چیز جالبی کشف کردم وقتی فایلی از شما گوش میدم اولا ک دقیقا مشابهه و وصف حال اون شرایط و موقعیت کنونیمه و اینک مثلا تو ی فایل 40 دیقه ای ممکنه من تو 5 دیقه اول باگ خودمو شناسایی کنم تو گام اول خانه تکانی ذهن از تمام موضوعات فایل ک بگذریم هرچن همش قابل تامل و تفکر بود اما وقتی فایل رسید ب قسمت مسئولیت پذیری گفتم عاااااااااااا اینههههههه خودشههههههههههه تیکه ای ک خیلی قراره بکار من بیاد و یسری کمبود و کم و کاستی و ضعف شخصیتی در من رو جبران کنه همین مسئولیت پذیریه…. استاد من به لطف خدا و شما و خودم تا حد قابل قبولی از 100 نمره درموردسلامتی و اوضاع مالیم به خودم 50 رو میدم ولی در زمینه روابط چه کاری چه دوستانه چه خانوادگی چه زناشویی و…. و در مورد باور های توحیدی از 100 نمره به خودم نهایت 5 بدم و این دو زمینه برای من خیلی نسبت به زمینه های دیگ قابلیت کار شدن روش و تغییر باور ها و پیدا کردن ترمزا رو داره….
برسیم به نکته مهم و حائزاهمیت مسولیت پذیری علی رغم اینک سعی میکنم رو خودم کار کنم ولی همچنان با این واژه بیگانه بودم راستش
اخرین کامنت من در سایت ک دوستان اگ مطالعه کرده باشن در بخش تسلیم بودن در برابر خداوند اونجا من اشاره به ی رابط ای کردم ک دچار چلنج شدم توش…
وقتی راجب این مسولیت پذیری شنیدم دیروز
اومدم تمام ارتباطاتم از گذشته ب اکنون رو تو ذهنم مرور کردم روابطی ک خوب بوده و روابطی ک مشکل داشته یا ب مشکل خورده
فهمیدم ک این صفت یا این باور یا این اصل در زندگی من خیلی کم رنگ بوده واژه ی پر بار و سنگینه مسولیت پذیری
من بر خلاف اینک حس میکردم همیشه آدم خوبه روابط بودم ادمی ک صدشو میزاره اما کسی براش جبران نمیکنه ادمی ک به همه محبت میکن اما هچی دریافت نمیکنه ادمی ک وفاداره صادقه شوخه مهربونه توجهه میکنه فداکاری میکنه
(الان نمخام ب مسایل مربوط ب عزت نفس و احساس لیاقت و خود ارزشمندی بپردازم و کاملا ب این ضعف شخصیتی و باوری اگاهم و در تلاشم برای بهبود دادنش انشالله در موقعیت مربوط به خودش راجب این مسایل صحبت خاهم کرد)
خلاصه همیشه حس قربانی بودن حس مظلوم نمایی و حتی یسری جاها شروع ب تخریب ادما میکردم ببین فلانی چ بی شخصیته ببین فلانی چ بی فرهنگ چه بی لیاقته حیفه همه کارایی ک براشون کردم شروع میشد نجواها و خودخوری ها و….. و در 90 درصد مواقع بوممممممم رابطه از هم میپاچید یا ب نحوی دعوایی بحثی بی احترامی پیش میومد.
میدونید چرا؟ چون مهسا نمیخاست بپذیره ک عزیزم تک تک ثانیه های زندگیت رو خودت داری خلق میکنی تمام شرایط و موقعیت ها اتفاقات و انسانها نوع برخوردشون نوع رفتارشون حتی نمیخاست نوع رفتار خودشو بپذیره فکر میکرد مهسا همیشه ادم خوبس و کل ادمای این دنیا بدن انقد این موضوع خلق زندگی و خاسته ها برای من چلنج بوده و شده ک خدا عالمه گاهی میگم تقدیر چیه گاهی میگم ن دگ همینه ک هست بد یا خوب همینه توام همینی ادمام همینن اتفاقاتم همینه اما خداروشکر ی مقدار گارد خودم رو اوردم پایین و کم کم داره ب جونم میشینه کع نه خانم جان همینجوری یلخی و کشکی نمیشه گلم این جهان قانون داره
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
همین بود دیگ دوستان یا نه؟! خیلی حضور ذهن ندارم ولی ی چی تو همین مایه ها ک بابا همه چی ب خودت بستگی داره هر چی رخ میده خدت منبع و مرکزشی و از خودت ریشه گرفته چ مثبت چ منفی و هیچ عاملی جز خودت مسئول نیست
حتی گاهی با خودم میگفتم بابا مثلا دوستم خیلی خوب بود خیلی بمن اهمیت میداد
خانوادم ی مدت خیلی باحال بودن انرژی میدادن چرا اینا تغییرکردن یهو چرا همه چی ی شکل دیگ شد؟
اینو فک میکردما ولی دیگ ب این فک نمیکردم ک خب بابا شاید مشکل تویی شاید اخلاقته شاید رفتارته شاید باورته بشین یکم مسولیت پذیر باش همه چیو نبند به لنگ بقیه بهشون حس گناه و عذاب وجدان نده خودت با خودت زدی جاده خاکی روابطی بهم خوردی مالی بهم خوردی توحیدی بهم خوردی سلامتی بهم خوردی بعد میای میشینی داستان برای خودت میبافی ک من خوبم من اوکیم من باحالم من تلاش میکنم بقیه بدن بقیه خراب میکنن بقیه باعث این اتفاقاتن
وای استاد باورت نمیشه خجالت میکشم از گفتن این حرفا شاگرد استاد باشی و تو این مسیر باشی و اونوقت مسولیت پذیر نباشی؟
اونوقت بشینی جهان و خدا و مردم و خانواده فک فامیل و جامعه و… ببری زیر سوال
ن عزیزع من از درون خودت مشکل داری واقعا مثال کرم از خود درخته خیلی زیباستا خیلیا بد تعبیرش میکنن ولی همه ی ما یسری کرم درونمون داریم داره درخت وجودمونو میخوره باعث خشک شدن و بی ریشه شدنمون میشه باعث عدم رشد و میوه ندادنمون میشه بعد میگیم باغبون کم کاری کرد اب کم داد اب زیاد داد علف هرزارو نچید تقصیر نور خورشیده زیاد بمن تابید منو سوزوند تقصیر باده تند وزید شاخ و برگ منو شکست
حتی انقد رو متوجهه نبودم ک بابا این باد و خورشید و باغبون و مردم و فامیل و دوست اشنا دارن تضاد ایجاد میکنن ک تو مسولیت پذیر تر بشی تو مقاوم تر بشی تو تلاشتو بیشتر کنی تو خودت خالق زندگیت باشی
استاد دگ من چی بگم؟ تو چن دیقه حجت بر من تمام شد یماه بود با دوستم ک رابطمون کات شد همش خود خوری میکردم همش اونو سرزنش میکردم خودمو سرزنش میکردم دیگ قول داده بودم محبت نکنم سرد بشم یخ بشم چمدونم این چرتو پرتای شیطانی
دیروز ک فایلو گوش دادم اصا شاک شدم چنان نفوذ کرد درونم یهو جسارتی پیدا کردم شجاعتی پیدا کردم گفتم بسه خودت جذب کردی خودت خراب کردی خودت باعث شدی خودتم میتونی بسازی و درست کنی بس کن سرزنشو بس کن ملامتو بس کن احساس گناهو بس کن قربانی بودن و حس بی ارزشیو
وای استاد از دیروز ی قدرتی گرفتم ی شجاعتی گرفتم انرژیم فول شده انگار سبک شدم ی باری از دوشم برداشته شده دلم صاف شده انگار کینه ندارم انگار عاشق ادما شدم حسم خالص تر شده خلاصه ک مرسی هستی استاد مرسی ک انقد دقیق میزنی ب هدف
خداروشکر واقعا ک دوباره همزمانی ایجاد کرد دوباره سر فرصت هدایت شدم دوباره تو موقعیت خودش و مدار خودش ب خودم اومدم و اگاه شدم اصا نمیدونم دیگ چی بگم یا چجوری تشکر کنم از خداوند از استاد از شایسته جانم ازین دنیا و کائنات و قوانین بی نظیرش ازین محیط و فضای سایت ک هربار نوشتم انگار یدور خودمو زندگی کردم اون خوبی هام اون بدی هام همه چیم میاد و میریزع رو دایره و هنگام نوشتن ناظر خودم و اتفاقات زندگیم میشم
بمب انرژی شدم یعنی از شدت شعف میخاد تمام سلول هام منفجر بشه بچههاااااااا اینو از من ب یادگار داشته باید همیشه قرار نیست همه فایلای استاد براتون راهگشا باشه یا قرار نیست تمام مطلب و نکته ی فایل رو یباره و یشبه رو خودتون اجرا کنید همین نکته های کوچیک ک ممکنه از ی فایل یساعته 100 تا نکته دستگیرتون بشه با همین نکته های کوچولو و دونه دونه کم کم شخصیت جدید شکل میگیره باورای جدید شکل میگیرع مدار میرع بالا تکامل طی میشه پس خودتون رو خسته و دل زده نکنید و عجول نباشید در این راه ممنون از توجهه همگیتون
سلام مهسا، برام جالب بود جمله که گفتی ،خانوادم یه مدت باحال و بودن و.. و یکهو تغییر رفتار دادن.
من هم چند وقت قبل داشتم به این موضوع فکر میکردم که چرا محبت همسرم، و اینکه چرا یکهو دو تاییامون و مسافرت هامون ته کشید.
راستشو بخوای خودم با تجسم این موقعیت رو جذب کردم.
اما ته ذهنم میگفت که نه فقط خوبی ها رو میشه جذب کرد.
گرچه ، تو فایل های استاد ،استاد گفته بود که خدا تو قرآن گفته ما شما رو آسان میکنیم برای آسانی ها و همچنین آسان میکنبم برای سختی ها.
الان هم در حین نوشتن بهم الهام شد، که مری تو سوره حمد هم که گفته شده خدایا من را به راه مستقیم هدایت کن راه مستقیمی که….
این یعنی هر چی بخواییم خدا بهمون میده چه بدی ها رو برای زندگیمون.
چه خوبی ها رو برای زندگیمون.
الان من با این پیام شما ، به تلنگری شد که اون چیزی که ذهنم هست ریشه بگیره،
ریشه اینکه مری علاوه بر خوبی ها ، بدی ها رو هم میتونی جذب زندگیت کنی،
راستی برای من همیشه سوال بود که چرا و چگونه ما مسئول زندگیمون هستیم.
ذهنم یه دلیل منطقی میخواست تا باور کنه.
خب راستم میگه باید بهش منطق بدم تا بزنم بشینه جاش .
الان میدونی چه منطقی به ذهنم رسید این منطق که…
خدا به ما زاویه دید داده، اگر با زاویه دید بد نگاه کنیم همون میاد،
اگر با زاویه دید خوب نگاه کنیم همون میاد،
و این زاویه دید دست خودمونه که به چه جهت تنظیمش کنیم،
زاویه بد یا زاویه خوب.
پس مری جون کسی نمیتونه زاویه دید تو رو تنظیم کنه، پس خودت مسئول زندگیت هستی.
فردا وقت دکتر دارم، همسرم گفت خودت تنها اسنپ بگیر برو،
اولش گفتم یعنی تنها با اسنپ برم گفت اره ….
رفتم غم باد بگیرم و.. یکهو یاد استاد افتادم که گفت مسئولیت مسئولیت…
چیزی نگفتم اما ته دلم بود ، آخه نگاه مردم رو همه یار دارن.
تا الان حسم یه جور بود،
که همین الان موقع نوشتن خدا گفت مر بانو زاویه دید زاویه دید.
زاویه دیدم رو تغییر دادم، گفتم مری جان شما با دو تا بچه برید تو مطب بچه میشینه ؟
صدرصد بچه اون موقیت رو دوست نداره و تجربه بد برات میشه.
و این شد که آروم شدم.
و در ضمن مریم شما زمانی که تنها بودید همیشه همراه دو تایی میرفتید.
و در ضمن مقایسه ممنون، شاید شما الان اون آدم ها رد داشته باشی و همسر تو هم مثل همسر اون باهات بیاد مطب، برای تو مناسب نباشه، و دقیقا هم همینه چون کوچولو داریم.
و اینکه من همیشه وقتی خودم رو با گذشته خودم از نظر روابط عاطفی مقایسه میکنم ، یه حالی بدی بهم دست میده چون پسرفت داشتم.
و همیشه مینداختم گردن همسر که آره ایشون کم گذاشتن.
آخه این باور که چیز بد رو خودمون هم میتونیم وارد زندگی کنیم توم ریشه نداشت،
اما باور اینکه چیز خوب رو میتونیم وارد زندگیمون کنیم ریشه داست اونم ریشه محکم که کلی نتیجه عالی دارم ازش.
پس مری خودت خودتوارد زندگیت کردی.
و همانطور که جیزهای خوب وارد زندگیت کردی، انشالله که با اعراض از زندگیت حذف میشه.
راستی من همیشه فکر میکردم اگر بخوام چیزی رو در زندگیم درست کنم ، حتما باید کاری کنم ، بخصوص علیه اون.
الان همین الان متوجه شدم که تنها اعراض کافیه.
خدایا کمک کن که به اعراض بیشتر در وجودم بره.
ممنون مهسا از پیام قشنگت
سلام دردانه یِ خدا، مریم عزیزم خوشحالم برات ک در این مسیر زیبا با ما خانواده ی عباسمنشی هم گام و هم مسیر شدی و در صدد بر اومدی تا کم و کاستی ها و باگ های خودت رو شناسایی کنی بقول معروف همون ترمز ها باورها و شرک های مخفی….
بله قطعا درسته ک تمام زندگیت و شرایطتت رو خودت داری خلق میکنی حتی نوع رفتار و گفتار و کردار همسرت رو…. مریم ذهن ما آدما میتونه مثل دکمه تلوزیون آف و آن داشته باشه اما موردی ک هست اینه ذهن ما همیشه روشن و فعاله، و عمده ی فعالیتش روی نقاط منفیه تا مثبت، ببین مثلا وقتی ما تلوزیون رو روشن کردیم و در حال تماشای یک فیلم هستیم یهو یه صحنه ی ترسناک یا نامناسب وسط فیلم ظاهر میشه سریع یا رومون رو بر میگردونیم و اعراض میکنیم و میزنیم خودمونو کوچه علی چپ یا دکمه ی آف تی وی میزنیم و خاموش میشه و اون صحنه محو میشه….
وقتی شروع میکنی به مسئولیت پذیری در زندگیت در مواجهه با سختی ها نگرانی ها استرس ها یا رفتار و گفتار ناپسند و نامطلوب دیگران
مسولیت پذیری مثل دکمه ی اف تی وی عمل میکنه وقتی میپذیری و قبول میکنی ک خب اوکی همسرم قبلا خیلی باحال و کول و مهربون بوده بهم توجهه میکرده اما الان اینجوری نیست کاملا میپذیرم مسولیتش رو به عهده میگیرم ذهن نجوا گرمو خاموش میکنم میگردم دنبال اون چیزی ک باعث شده در صفحه ی تلوزیون زندگیم نا زیبایی ببینم
حالا ک فعلا تلوزیون خاموشه اما باید دنبال ریشه و علت و دلیل و ترمز مخفی بگردم تا دفعه بعد تی وی زندگیم یا ذهنم روشن شد دیگ منو نگران نکنه یا بهم تصاویر و شرایط نادلخواه و نازیبا نشون نده…..
وقتی یه تایمی همه چی گل و بلبله مثل اوایل ازدواج ولی بعد یمدت همه چی عادی و روتین یا گاهی خسته کننده و ناامید کننده میشه بخاطر عدم کنترل ذهنمونه اوایل ازدواج مدام تمرکز و توجهه ما دنبال عشق و حال و تفریح و مسافرت و گشت گذار و دور دور قربون صدقه و….. واسه همین حس و حال دو طرف مثبته و ذهن اروم و مطلوب ولی کافیه یبار ی رفتاری از طرف مقابل ببینیم یا ی حرف زشتی بزنه یا یه انتظار بیجایی داشته باشیم یا بیش از حد وابسته بشیم دمار از روزگارت در میاره این ذهن انقد نجوا میکنه انقد یه چیزیو تو ذهن بزرگ و وسواس گونه پیش میبره کلا حس و حال خوبو ازت میگیره یادت باشه نم نم رو ذهنت کار کنی و افسار ذهنت رو بدست بگیری وقتی دیدی داره اذیتت میکنه و پچ پچ میکنه و اضافه گویی سریع مسولیت بپذیر و خاموشش کن و بشین ب این فکن ک چیشد الان ب این مرحله رسیدی یا این حرفو تجربه کردی یا تو این موقعیت قرار گرفتی کم کم باورای مخفیت میاد بالا و کم کم میتونی با باورای مناسب جایگزین کنی و ذهنتو ببری سمت خوبی ها و نکات مثبت و ذهن رو روی شبکه ی دلخاه خودت تنظیم کنی تا خعلی کمتر شاهد صحنه های ترسناک و نا مناسب باشی و بشی
بسم الله بگو خداوند هدایتت میکنه️