این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2019/04/abasmanesh1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2019-04-06 14:20:232024-09-24 19:24:19live | “توحید” و فعال کردن قدرت خلق درونی
1562نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
الهی شکر برای زیبایی هایی که خداوند برایمان در اطراف قرار داده و خدارا شکر برای چشم و دلی روشن که خداوند در اختیارمان گذاشته تا این زیبایی ها را ببینیم ، الهی شکر
خیلی صحبت هاتون خوب بود استاد و یکی از دلایلی که من به سایت شما جذب شدم این بود که درگیر حواشی هایی که هر چند وقت یکبار در جامعه رخ می دهد نیستید و از آنها دوری می کنید
به شخصه همیشه تلاش می کنم در جمع ها وقتی بحث های این چنینی گفته می شه حواسم رو پرت کنم و خودم رو درگیر بحث های بی فایده و جو ایجاد شده نکنم ، در این مسیر از خداوند کمک می خواهم تا هر روز بهتر و بهتر شوم ، انشاالله
خدا رو شکر برای داشتن فرزندی به این مستقلی
الهی شکر
خدا جونم کمکم کن فرزندانی صالح و خدا شناس و خدا دوست تربیت کنم ، خدا جونم من در این راه از خودت یاری می طلبم ، الهی آمین یا رب العالمین
رد پای من در روز هفتاد و چهارم از روز شمار تحول زندگی من
سلام به شما استاد عزیزم و خانوم شایسته ، سلام به همه دوستان سایت
ردپای من در روز 74
تحسین میکنم استاد این همه احساس مسئولیت که دارین ، و همیشه خودتون ومسئول زندگی خودتون می دونستید، امیدوارم که من هم مثل شما استاد عزیزم مسئولیت پذیر باشم ، استاد همونطور که شما توصحبت هاتون گفتین ویژگی اصلی تمام انسان های موفق مسئولیت پذیری هست ، انسان های موفق هیچ وقت دیگران ومقصر نمیدونن و همیشه خودشون ومقصر مشکلات که دارند میدونن ، من مسئول زندگی خودم هستم ، اگه من الان مشکلات مالی دارم ، رابطه عاطفی ندارم ، وبه خواسته هام نرسیدم مسئولش خودم هستم نه خانواده ، دولت ، و کشور
ومسئولان کشور ، مشکل از باورهای خودم هست واگه من باورهای خودم و تغییر بدم به خواسته هام میرسم ، خدایا شکرت که با شما آشنا شدم و دیگه دیگران ومقصر مشکلات ام نمیدونم ، خدایا شکرت که تمام زمین و آسمان ها رو مسخره ما کردی و به ما این قدرت ودادی که هر طور که دوست داریم زندگی خودمون و بسازیم ومارا هدایت میکنی ، خدایا کمکم کن تا تمام تمرکز توجهم روی خودم باشه وبا دولت و سیاست و دیگران کاری نداشته باشم وفقط وفقط روی خودم وباورهام کارکنم ، خدایا توحید و یکتاپرستی ودرقلب من جاری کن وتمام شرک های خفی واز قلبم پاک کن تا روی هیچکس به غیر از تو خدای عزیزم و خودم حساب نکنم، خدایا تنها تو را می پرستم وتنها از تو یاری می جویم ، ما رابه راه راست راه آنهایی که به آنها نعمت داده ای ونه راه آنهایی که به آنها غضب کرده ای و نه گمراهان هدایت کن الهی آمین خدایا بی نهایت سپاسگزارم
از شما استاد عزیزم و خانوم شایسته برای تهیه این فایل ها بی نهایت سپاسگزارم
در پناه الله یکتا خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگیست
با درود و سپاس خدمت استاد گرامی و مریم جان و دوستان همفرکانسیم
رد پای من در دوره ی نفیس پاکسازی روح و روان
من جزء بندگان برگزیده خدا هستم که به این فایلها و آگاهیها هدایت شدم خدای مهربونم از اینکه اینقدر دوستم داری و برات باارزشم و من رو لایق می دونی سپاسگزارم
خدای مهربانم تنها قدرت ذهنم و برترین حسم شما هستید برترین لذت دوستی و رفاقتم شما هستید
من در مسیرم، مسیر کاری که خودت هدایتم کردی با مراقبه. دارم تکاملم رو طی می کنم
چقدر خوب مراقبمی چقدر حال خوب و اتفاقات خوب و قوانین بدون تغییرت من رو محکم نگه داشته خودت می دونی در مورد چی حرف می زنم.
خودت می دونی که چقدر تغییر کردم خودت می دونی که چه گوهری از لایه های وجودم بیرون امده چون با توئم و تو را دارم غیر تو نیازی به هیچ کس ندارم. شاکرم
خدا جونم من رو توی جاده درست و مسیر درست و رعایت قوانینت کمک کن من هم تلاشم رو می کنم.
بازم خدا رو سپاسگزارم به خاطر این فایل توحیدی زیبا و ناب
سلامی با عشششششق درونی از صمیم قلبم خدمت الگوی تمام عیار زندگی ام استاد سید حسین عباس منش و سلامی از صمیم قلبم با صداقتی خالصانه خدمت استاد شایسته عزیز و تمامی هم فرکانسی های دوست داشتنی و توحیدی ام
خانم شایسته همین اول کامنتم بگم که با تمام وجودم سپاسگزارم از شما که با جان دل و با عشق درونی زمان و انرژی میزارید برای بهبود این سایت الهی ، اون قسمت سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است رو با دقت تمام برای هر فایل نوشتید بی نظیره واقعاً بی نظیره ، من از شما سپاسگزارم من از وجود شما از خدای درونم سپاسگزارم
میخواهم مثال هایی از شخص خودم بزنم جاهایی که توحید عملی داشتم و چه نتیجه هایی گرفتم و جاهایی که به شخصی وابسته شدم و چه نتیجه ای گرفتم
مثال هایی که از خودم میزنم اصلا در اون زمان در اون موقعیت اصلا درست و غلطش رو نمیدونستم و همین الان هم تا حدودی نمیدونم ( نتیجه هایی که گرفته ام نشون دهنده درست بودن الهامات و عملگرایی من هست به لطف خدا) اینم بگم که من فقط و فقط به الهامات قلبم گوش کردم و عمل کردم ، الهاماتی که جنسشون آرامش بود امید بود احساس آرام بودن داشتن احساس سرخوشی سر زندگی بهم میدادن احساس اینکه همیشه فرصت هست
یه نکته اینجا بگم که ، صحبت هایی که میکنم خدا خودش شاهده بحث من و منیت نیست هیچگونه ادعایی ندارم و نخواهم داشت چون هر زمان بحث من و منیت شد نتیجه اش جز گمراهی برام نداشته هر کاری کردم اون ایمان و توکلی بوده که خداوند درون قلبم نهانیده و اینم بگم که بحث عدم احساس لیاقت نیستا من توانایی های خودمو دارم و قدرت های درونی خودمو دارم که همون ها هم خدا درون من نهانیده و این ها یک بحث ذهنی هست و خودت فقط درکش میکنی و اصل از فرع تو ذهن خودت جداش میکنی
مثال های توحید عملی از خودم
یادم میاد دقیقا 1402/10/26 ساعت 12 ظهر از استان فارس ، شهرستان کازرون و یکی از روستاهای اطراف شهرستان کازرون زمانی که داشتم مهاجرت میکردم به شمال کشور (مازندران) و طبق شرایط اون زمانی که داشتم هیچ پولی نداشتم تو حساب بانکی ام زیر 4 هزار تومان پول بود و روزهای قبل مهاجرتم روی ذهنم و باور هام کار میکردم و حالا یه سری تمرینات هم انجام میدادم و زمانش که رسید خداوند به قلب من الهام کرد
ابوالفضل حرکت کن ، ابوالفضل حجرت کن
و من با تضاد هایی که تو چند سال قبل مهاجرتم برخورد کرده بودم و تضادی که یک روز قبل مهاجرتم برام پیش اومد دیگه تصمیم گرفتم مهاجرت کنم
تصمیم گرفتم به الهامات قلبم به ندای قلبم به صدایی که فقط و فقط خودم می شنیدم بهش اعتماد کنم بهش ایمان بیارم
آماده مهاجرت شدم
آنقدر الهامات قلبم ندای قلبم صدای قلبم بلند و محکم بود که قلبم رو سراسر کرده بود از انگیزه درونی ، ایمان ، توکل ، اعتماد ، اعتماد به صدایی که وجود بیرونی نداشت فقط در درونم بود
مداوم به قلبم الهام میکرد
ابوالفضل به من اعتماد داری؟
منم میگفتم آره دارم
میگفت پس حرکت کن
و خیلیییی الهامات دیگر که قلبم رو به معنای واقعی محکم کرده بود برای مهاجرت با شرایطی که در اون زمان در فرکانس و مدارش بودم
و منم خیلی تشنه بودم تشنه ثابت کردن خودم به خدای خودم تشنه ثابت کردن خودم به خودم تشنه ایمان به خدا تشنه توکل به خدا تشنه اعتماد به خدا تشنه نیرو و انرژی که تازه پیداش کرده بودم
اعتماد کردم توکل کردم ایمان آوردم به الهامات قلبم و حررررررررررکت کردم
و اینم بگم که تصمیم گرفته بودم هیچ هزینهای و پولی از خانواده ام نگیرم
خدارو شاهد میگیرم زمانی که توکل کردم و مسولیت زندگی خودم رو به عهده گرفتم و حرکت کردم دستان خداوند فقط در خدمت من بودن و به من کمک میکردن البته با شجاعتی که خدا در قلبم گذاشته بود و منم اقدام میکردم…
به راحتی تا یه مسیری رو رفتم بدون هیچگونه هزینه ای
شب شده بود و دقیقا یادم نیست کجا بود خیلی هم به این چیزا توجه نمیکردم نمیدونم قبل مرودشت بودم یا قبل آباده بودم خلاصه یه ایستگاهی بود یه ماشین سنگینی داشت رد میشد یه پسره جوانی بود براش دست بلند کردم گفتم میخوام برم شمال گفت من تا تهران میرم و صادقانه وضعیتم رو براش شرح دادم البته فقط موضوع نداشتن هزینه رو گفتم ، گفت اشکالی نداره من فقط میخوام یه همراه کنارم باشه که باهم صحبت کنیم ، خیلی پسر گلی بود تقریباً هم سن خودم بود توی مسیر که باهم بودیم باهم دیگه مچ شده بودیم زمانی که رسیدیم تهران و منو تا جایی برد که برام راحت باشه برم سمت مازندران و پیاده شدم من یه کمی بهش «وابسته» شدم ، بعله تو ذهنم فکر کردم اون بود که منو سوار کرد اون بود که منو همراهی کرد اون بود که به من محبت کرد و همین ذهنیت «مشرک» باعث شد توی تهران اذیت بشم و به خودم اومدم و تسلیم خداوند شدم و باز هدایت ها و خدمت رسانی های خداوند شروع شد و معجزه رو معجزه برام رخ داد ، رفتم آمل سرکار وای که چقدر من آمل لذت بردم چه شهرستان بی نظیری هست…
یه نکته بگم : توحید یه ایده درونی هست یک ایده قلبی هست توی قلبت ریشه داره نه روی زبانت ، البته این موضوع رو اون زمان خیلی درکش نمیکردم تا حدودی خیلی کمی درکی ازش داشتم.
برای محبت دیگران از زمانی که توحید درونی توحید قلبی رو ذره ای درک کردم برای محبت دیگران بارها و بارها من سپاسگزاری کردم تشکر کردم و میکنم و خواهم کرد ، ولی خب اون زمان چون اول مسیرم بود زیاد بلد نبودم
یه مثال دیگه از خودم
مهاجرت کردم به استان گیلان شهرستان لاهیجان برای مدتی دست فروشی جوراب میکردم اونجا (دست فروشی ایده الهامی بود) کنار استخر لاهیجان بودم سرویس بهداشتی از من یه کمی دور بود هوا هم ابری و میخواست باران بیاد من میخواستم برم سرویس بهداشتی و توی دو راهی بودم که جوراب ها و وسایل هامو جمع کنم بعد برم یا وسایل هامو بزارم و توکل کنم برم و بیام ، توی همین فکر بودم از خدای خودم سوال کردم خدایا وسایل هامو جمع کنم یا پهن باشه برم و بیام
خداوند بهم الهام کرد ابوالفضل به من اعتماد داری؟ منم گفتم آره گفت وسایل هات ول کن برو دستشویی و بیا ما هدایتت میکنیم ، ما نعمت هارو هدایت میکنیم به سویت ، منم با آرامش و لذت به زیبایی های اطرافم نگاه میکردم و رفتم سرویس بهداشتی و برگشتم و توی همین حین بارون گرفت منم داشتم وسایل هامو جمع میکردم یهو دیدم دوتا جوان از پشت سر اومدن طرفم سلام کردن گفتن آقا جوراب چند؟ منم قیمت بهشون دادم یهو گفت 12 تاشو میخوام! من مونده بودم چی بگم. صادقانه یه چیزی بگم ترسیده بودم اون لحظه خلاصه 12 جفت جوراب از من خرید با قیمت خوب و من خیلی خوشحال شدم و توی هوای بارانی وسایل هامو جمع کردم و رفتم خوابگاه
یه مثال دیگه از خودم
کنار استخر لاهیجان دست فروشی میکردم ماموران سد معبر اومدن گفتن باید جمع کنی و حالا یه سری شرایط پیش اومد که گفتنش یه کم طولانی میشه توی همون حین و بحث ها من مداوم تو مغزم توکل به خدا و یه سری حرفا و باور هایی که بهشون ایمان داشتم تکرار میکردم و به چشم دیدم که مشتری رو مشتری اومد سمتم و کلی خرید ازم کردن ، قبلش فک کنم دوتا جفت هم جوراب نفروخته بودم ، یه پیرمردی بهم گفت تا جمع کنی همشون فروش رفته منم گفتم آره توکلت به خدا باشه همینه
یه مثال دیگه از خودم
یادم میاد توی شهرستان لاهیجان تو یه شیرینی فروشی کار میکردم و خوابگاه داشتیم و شب ها من اونجا بودم و اینم بگم که من سعی خودمو میکردم که نکات مثبت و زیبایی های خودم ، خوابگاه و همکارانم رو ببینم ولی خب شرایط خوابگاه با شخصیت و اخلاقیات من خیلی هم خوانی نداشت و مدتی هم شروع کرده بودم به دست فروشی جوراب و دنبال خونه برای اجاره بودم حالا کل پول من 5 میلیون بود و این پول رو مقداریش رو برای خرید جنس میخواستم ، توکل کردم و دنبال خونه گشتم یادم میاد دور استخر لاهیجان داشتم دست فروشی جوراب میکردم و توی دیوار دنبال خونه بودم دوتا مورد به چشمم خورد از خدا سوال کردم به کدومشون زنگ بزنم گفت به اون یکی که خونه از خودشه نه اون یکی که بنگاه هست ، من زنگ زدم آدرس گرفتم و احساس کردم آدرس از شهر دوره ، وسایل هامم جمع کرده بودم میخواستم برم خوابگاه ، دیدم توی پیاده روی استخر لاهیجان دونفر دارن میان دوتا آقا بودن یکیش دوچرخه دستش بود رفتم پیششون گفتم سلام آقا این آدرس کجاست؟
وقتی آدرس گفتن متوجه شدم بعله از شهرستان لاهیجان تقریباً با ماشین یه 15 دقیقه دوره ، من خونه ای میخواستم که توی شهر باشه برای راحتی رفت آمدن خودم ، بهشون گفتم من خونه میخوام ولی خونه ای که تو شهر باشه ، یهو یکیشون گفت بزار زنگ فرشید بزنم!
حالا فرشید کی بود؟
پسر برادرش که یه سوئیت داشت با تمامی امکانات
خلاصه خونه ای که اجاره اش 15 میلیون بود به من داد 6 میلیون خونه ای که پول پیشش 20 میلیون بود تازه نمیخواست از من پول بگیره خودم باعث شدم 2 میلیون بهش بدم
بدون هیچگونه مدرکی برای مدتی خونه رو اجاره اش کردم
بخوام مثال از خودم بزنم خیلییییییییی زیاده بعضی هاشو تو یه سری کامنت هام گفتم ، خیلی خیلی زیاد مثال های توحید عملی دارم توی زمان مهاجرت هایم
یه نکته بگم : درکی که من دارم اینه که سیستم و قوانین خداوند برای همه یکسان هست بدون شک برای همه یکسان و غیر قابل تغییره اما مسیر برای همه یکی نیست هدایت های خداوند برای همه یک جور نیست هرکسی طبق فرکانسی که داره طبق مداری که داخلش هست طبق باوری که داره طبق توانایی هایی که داره طبق ایمان و توکلی که داره خداوند هدایتش میکنه
توی مهاجرت کردن هام من خیلی نتایج هارو گرفتم خیلی زیاد
خدایا میلیاردها بار شکرگزارتم بابت وجود پاکت در قلبم
فکر میکنم هر چقدر بیشتر مسئولیت زندگیمو به صورت همه جانبه، به عهده بگیرم، کمتر عصبی میشم.
الان داشتم رگه های خشم درونم رو بررسی میکردم متوجه شدم چون دیگران رو سرزنش میکنم عصبانی میشم.
یا ترس از سرزنش شدن و شماتت توسطِ دیگران نسبت به خودم دارم، عصبانی میشم.
سمانه جان، هر گونه رفتاری یه خروجی داره.
اگه عصبانی میشی ببین چه حرفی زدی، چه رفتاری نشون دادی که منجر به رفتار مقابلت شده.
خیلی ساده و شفاف بهت بگم.
وقتی میری تو لایه ضعف یا قربانی بودن و مظلوم بودن، و خودت این فرکانس ها رو میفرستی، پس انتظار داشته باش رفتارهایی به سمتت بیاد که انگار تو ضعیف و ناتوانی، دایم بهت بگن چیکار کنی و …
سرزنشت نمیکنما.
فقط میخوام بهت بگم جهان آینه است.
هر چی بفرستی همونو بهت نشون میده، بهت پس میده.
میخوای باهات مثل یه ادم ضعیف برخورد نشه، خودت فرکانس ضعف نفرست.
هر چی بفرستی همونو میگیری.
هر باور و فکری تو ذهنت باشه و تکرار شه، همونو میگیری تو زندگیت.
این یعنی مسیولیت پذیری.
این یعنی توحید.
یعنی هر چی دریافت میکنی رو به رفتار خودت نسبت بدی نه اینکه تقصیر رو بندازی گردن بقیه و جهان، و بری تو لایه ضعف، ناتوانی، قربانی و مظلوم بودن.
یادته تو بیمارستان رفته بودی تو لایه ضعف و ناتوانی و قربانی بودن، میخواستی بقیه برات دلسوزی کنن، تیرت به سنگ خورد، تازه از نحوه صحبت اون بنده خدا بهت برخورد و گفتی درکت نمیکنه؟
بعد چی شد؟
به خودت اومدی.
شکستی اون لایه معیوب رو.
بعدش محکم صحبت کردی، درخواستتو محکم گفتی، اجابت شد.
یادته چقدر کیف کردی از محکم بودنت؟
همینه دیگه.
آینه جلوت بود، فرستادی و گرفتی.
هر دو مدلشم تجربه کردی.
خوشحالم و بهت افتخار میکنم که داری یاد میگیری کم کم.
من از اردیبهشت 403 به این سایت هدایت شدم و تا قبل از این تاریخ فقط طی یه اتفاقی عضو سایت شده بودم و به خاطر دوره قانون سلامتی وارد سایت شدم و دوره رو خریداری کردم و همزمان با قانون سلامتی میومدم فایلای دانلودی رو گوش می دادم چون من هیچ شناختی از استاد نداشتم و فقط میخواستم به سلامتی و تناسب اندام برسم و برای اینکه نتیجه بگیرم نیاز داشتم به استاد و گفته هاشون باور پیدا کنم و زندگی من از اون روز شروع کرد به تحول و تغییر که اعتبارشو میدم به خدای یکتا که منو هدایت کرد به این سایت و این آگاهی ها که بسیار سپاس گزار خداوند هستم به خاطرش من تا قبل از این آگاهی ها اصلا متوجه مفاهیمی مثل سپاسگزاری و قوانین جذب نمیشدم فقط یه چیزی شنیده بودم و سعی خودمو میکردم که سپاس گزاری کنم ولی هیچ فایده ای نداشت و احساسم تغییر چندانی نمیکرد ولی از وقتی دارم فایلا رو گوش میدم به شدت همه چیز تغییر کرده واقعا باورم نمیشه من همون آدم باشم یه جوری ایمان پیدا کردم و دارم حرکت میکنم که نمیتونم تصور کنم چه لحظات باشکوه و درخشانی در آینده در انتظارمه من قبلا هم از این حرف ها میزدم ولی الان وقتی میگمشون بهشون ایمان صد در صد دارم . دیروز تولد 22 سالگیم بود و آرزو ها و خواسته هام که تا سال آینده میخوام رو نوشتم و احساسم عالی بود انگار همین الانم دارمشون. انقدر مطمئن بودم از نتایجم.
نتایج این چند وقته اخیرم رو مینویسم که رد پای من باشه و این اولین دیدگاهی هست که دارم در سایت مینویسم به جز دیدگاه های دوره قانون سلامتی و خیلی ذوق دارم خدایا شکرت.
1.من به شدت آدم سپاس گزاری شدم و هر چیزی که برام قشنگه رو بارها و بارها به یاد میارم و به خاطرش از خدا تشکر میکنم و توجهم به نکات مثبت به شدت بیشتر شده . همه چیز در نظرم قشنگه حتی چیزایی که برای بقیه عادیه مثلا آسمون، یه ماشین قدیمی یا مثلا امروز که وارد آشپزخونه خوابگاه شدم و به نظرم هوای بارونی و ابری بیرون ، نور آشپزخونه رو خیلی قشنگ کرده بود و من همین طوری برای چند لحظه فقط داشتم کابینتا و گاز و فضای آشپزخونه رو میدیدم و لذت میبردم ولی این شاید حتی به چشم کسی نمیومد که بخواد براش وقت بزاره ببینتش ، چه برسه براش سپاسگزار باشه.
2.من داشتم از اصفهان بر میگشتم تهران و یه مراسمی بود که خیابونا خیلی شلوغ بود و از موقع بلیطمون گذشته بود و هر دفعه این طوری میشد من از اتوبوس جا می موندم و با بدختی تمام باید به راننده های دیگه التماس میکردم منو ببرن و یه جا توی اتوبوس جام بدن حتی شده روی پله ها بشینم با اینکه راه کمی نیست و حدود 6-7 ساعته و کلی استرس میکشیدم… ولی اون بار که دیرم شده بود آرامش مطلق بودم ، قلبم گرم بود به خودم گفتم اگه داری این فایلا رو گوش میدی باید یه نتیجه ای برات داشته باشن و ازتون شنیده بودم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و مدام این جمله برام تکرار میشد تو ذهنم و با خدا حرف میزدم. مامانم هی میگفت زنگ بزن به تعاونی بگو دیر میرسی ولی من بهش میگفتم نمیخواد و هیچی نمیگفتم که مامانم نخواد ادامه بده و نگرانیش رو به من انتقال بده فقط توی ذهنم تکرار میشد: خدا همیشه به موقع می رسه و زمانبندی خدا حرف نداره. و در نهایت به موقع رسیدیم طوری که اتوبوس حتی کامل نشده بود مسافر هاش و وقت اضافه هم اوردیم و من اونجا اولین آزمایش رو به بهترین شکل قبول شدم و توانایی خدا هم در واقع توی ذهن من بیشتر شد.
3. من خواسته اصلیم برای حرفه ام اینه که از بازیگری به عنوان یک هنر و ارزشی که تولید میکنم پول دربیارم قبلش همش توی ذهنم این بود که باید برم کارای دانشجویی بکنم مثل کار کردن توی کافه و فروشندگی و… ولی با گوش دادن به تمام قسمت های گفتگو با دوستان این ایده توی ذهنم شکل و شمایل خودشو پیدا کرد که آدم میتونه از کاری که بهش علاقه داره پول دربیاره. قبلش من این باور محدود کننده رو داشتم که از بازیگری نمیشه پول دراورد چون باید اول چهره بشم بعد بازیگر گرونی بشم بعد بقیه میان با من قرارداد می بندن و من میتونم اون وقت پول در بیارم ولی فهمیدم این باور اشتباهیه و من دارم زحمت میکشم وقت و انرژی و هزینه میگذارم و توانایی خودم در بازیگری رو بهتر و بهتر میکنم طوری که اولش همه توی هنرستان به من بی توجهی میکردن و بهم نقش نمی دادن و روم حساب نمیکردن و حتی یه بار یکی از دوستام گفت اصلا خوب بازی نمیکنی و من خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم بازیگری رو جدی دنبال کنم و بازیگر خوبی بشم و بعد از اون رفتم کلاس کتاب و مطلب خوندم و تمرین کردم و روی ترس هام پا گذاشتم و داوطلب میشدم که اتود بزنم جلوی بقیه و با اینکه خوب اتود نمیزدم ولی ادامه دادم ادامه دادم و الان طوریم که هر کس توی دانشگاه میخواد اسم کسی رو بیاره که بازیش خوبه من قطعا جز اون اسم هایی هستم که به ذهنش میاد و از وقتی یه کم خیلی کم تونستم این باور رو بشنوم و روش کار کنم و خواسته ام توی ذهنم دقیق شد، خدا به طرز معجزه آسایی توی زندگیم تماس هایی رو برنامه ریزی کرد که من فقط میتونستم به خودم بگم داره کار میکنه خدایا قانون داره کار میکنه مثلا اولیش این بود که یکی از همکلاسی هام برای جشنواره دانشجویی بهم نقش اول کارشو پیشنهاد داد ، خودم رفتم با چند تا دیگه از دوستام توی یه کافه اجرا کردیم ، یکی از دوستام که چندین سال پیش توی یه کاری با هم بودیم زنگ زد و بهم پیشنهاد اجرا توی کارش رو داد ، استاد بازیگریم بهم گفت که من تبدیل به استانداردش شدم که بقیه باید بهش برسن ، از خودم توی اینستاگرامم فیلم اجرام رو گذاشتم در صورتی که قبلا اصلا اعتماد به نفس این کار رو نداشتم ، یکی از بچه ها گروه قبلی تئاترمون بهم زنگ زد و برای یه جشنواره دیگه بهم پیشنهاد کار داد و وقتی رفتم سر تمرینا ، شدم مسئول طراحی حرکت ها و همه ازم تعریف میکردن و …. من میدونم که اینا معجزه های الهی هستن وگرنه چرا مثلا یکی از دوستام بعد 1 سال و نیم به من زنگ بزنه و ازم بخوام توی کارش اجرا کنم همه ی این اتفاقا خیلی معجزه وار رخ دادن. من هنوز باور های به شدت فقیری توی ذهنم دارم برای همین از هیچ کدوم از این کارا پولی در نیوردم ولی هیچ اشکالی نداره این صرفا نتیجه عمل کردن خودم و هدایت الله بود در قدمای بعدی اتفاقا بهتر و بهتر میشن و پول در اوردن اصلا چیز عجیب غریبی نیست من فعلا دارم از امتحان ایمان و عمل خودم لذت میبرم . به موقعش دوره روانشناسی ثروت 1 رو میخرم و باور هامو درست میکنم هر چند این فایل های دانلودی هم به همون اندازه ارزشمندن و من این نتایجی که گفتم رو از همین فایل ها به دست اوردم که اصلا هم رایگان نیستن و میدونم که میتونم از این فایل ها نتیجه بگیرم و بعد برای اینکه تمرکزم روی موضوع دلخواهم بیشتر بشه و تمرینات بیشتری داخل هر دوره هست من میرم و دوره ها رو میخرم و یکی یکی استفاده میکنم. خدایا شکرت برای تمام نعمت هات میدونم و می بینم که چقدر عاشقمی و منم عاشقتم.
4. استاد که میگفتن اشک می ریختن و سپاسگزاری خدا رو میکردن من اولش برام غیرممکن به نظر میرسید ولی الان اشکم دم مشکمه و تا حالا این احساس رو تجربه نکرده بودم؛ همیشه موقع گریه یه فشار اذیت کننده روی گونه هام حس میکردم و احساس درونی درونیم غم بود و پیشونیم موقع گریه چروک میشد و به سختی اشک میریختم چون ناراحت بودم و انگار بغض توی گلوم اجازه نفس کشیدن بهم نمیداد و برای چند لحظه احساس خفگی میکردم ، ولی جالبه من دیروز که تولدم بود توی بغل محبوب دلم بودم و همه چیز بر وفق مرادم بود و بدون اختیار اشکم شروع کرد به جاری شدن بدون اینکه من زور بزنم من فقط به این همه نعمتی که الله یکتا به من هدیه کرده و مهم تر از همه هدایت هاش فکر کردم و شروع به اشک ریختن کردم بدون ذره ای احساس انقباض توی صورتم و چشم و ابروهای خمیده! انگار داشتم می خندیدم ولی اشک می ریختم. یکی از قشنگ ترین لحظه های زندگیم بود حتی الانم از بازآفرینی اون احساس توی وجودم بغض کردم انقدر که سپاسگزارم نمیدونم چطور خوشحالی کنم واقعا راهشو نمیدونم که چطور از خداوند تشکر کنم برای وجود و حضورش توی زندگیم.
5. رابطه ام با یار خیلی خیلی چالشی بود چون من اصلا با خودم در صلح نبودم و منتظرم بودم شبیه رابطه قبلیم به بدترین شکل ممکن ترد بشم و احساس عدم لیاقت دوباره سراغم بیاد و چند بار به بدترین حال افتادم اما از وقتی دارم آگاهی های یکتاپرستانه این سایت رو دنبال میکنم به شکل معجزه آسایی رابطه ما داره عالی پیش میره؛ هر روز احترام بیشتر ، عشق بیشتر، جمله های قشنگ تر و احساس بهتر. خدایا شکرت نمیدونم واقعا چطوری ولی دارم بهترین حس ها رو تجربه میکنم به خاطر اینکه فهمیدم نباید یه نفر دیگه بیاد و خلا های منو پر کنه و این هم خودش نوعی شرکه . من فقط روی نکات مثبت ایشون تمرکز کردم ، بارها و بارها از نکات مثبت پسرک نوشتم و خوندم و نوشتم و خوندم ، حتی تکراری ولی نوشتنش بهم احساس عالی میداد پس ادامه دادم طوری که الان میخوام بهش فکر کنم فقط ذوق میکنم برعکس قبلا که همش کمبود های شخصیتش به چشمم میومد و توی دلم قضاوتش میکردم ولی الان تماما زیبایی می بینم و آرامش دارم و به طرز جالبی رفتار های یار هم تغییر کرده و چیزایی که من قبلا به عنوان ضعف هاش برای خودم یادآوری میکردم اصلا دیگه وجود ندارن و تازه داره طوری رفتار میکنه که دقیقا ایده آل ذهنی من بوده همیشه و این عالیه. هر جا میرم از خوبی هاش میگم ، به خودش خوبی ها و نکات مثبتش رو میگم و بهش میگم که چقدر بهش افتخار میکنم و بهش احساس ارزشمند بودن میدم و اینا رو همه از هدایت و لطف پروردگار دارم و اعتبارش رو مطلقا به خدا میدم . من هیچ کاره ام و از استاد عباسمنش تشکر میکنم از صمیم قلبم و میدونم اگه ایشون به هدایت ها و نشانه ها توجه نمیکرد منم الان این حال خوب رو نداشتم. از خدا سپاسگزارم.
…..
و الان موضوع یکتا پرستی و پذیرفتن مسئولیت زندگی که موضوع اصلی لایو امروز بود:
از خانم شایسته تشکر میکنم که به الهام درونیشون پاسخ دادن و دوره خانه تکانی رو تدوین کردن.
من اولین باری که از استاد شنیدم مادر و پدر ما مسئول پول دادن به ما برای تمام عمرمون نیستن خیلی به هم ریختم و نمیدونستم از الان به بعد که این آگاهی رو دریافت کردم چطور باید به زندگی ادامه بدم چون من از نوجوونی دلم میخواست برم سر کار و بابام همیشه مخالفت میکرد و هر وقت بهش میگفتم میخوام برم سر کار یه مبلغی رو همون موقع میریخت به حسابم و من دهنم کاملا بسته میشد چون نیازم برطرف شده بود تا دفعه بعدی که بازم به تضاد بخورم و پول بخوام و از اونجایی که همیشه برای پول گرفتن غرور داشتم خیلی سختم بود از بابام بخوام برام پول بریزه و هیچ وقت احساس لیاقت نمیکردم که پول زیادی بخوام و کلا پولی بخوام و این موضوع رو با کسی که خیلی بهش اعتماد داشتم مشارکت کردم و اون فرد بهم گفت که تو الان وظیفه ات اینه که درس بخونی و پیشرفت کنی الان به فکر پول در اوردن نباش و خانواده ات وظیفه شونه بهت پول بدن چون تو رو به دنیا اوردن و میخواستن به دنیا نیارن و من تا مدت ها با این فکر جلو رفتم و همیشه یه مقدار پول محدودی میگرفتم که باهاش کاری جز گذروندن زندگی نمیتونستم انجام بدم ولی حداقل قانع شده بودم که پدرم وظیفه اشه بهم پول بده و دیگه به فکر کار کردن نبودم و کلی وقت داشتم ولی سعی نمیکردم کسب و کار خودمو داشته باشم ولی بعد از یه مدت دیگه خسته شده بودم و دلم پول بیشتر میخواست و رفتم سر کار اتفاقا حقوق خیلی خوبی هم میگرفتم ولی به خاطر باور های اشتباهم همشو یا قرض میدادم یا چیزای الکی میخریدم و به قول استاد با پولم دوست نبودم و از کارم که توی کافه بود بعد از 3 ماه اومدم بیرون و دوباره بی پول شدم و به آگاهی های این دوره برخوردم و این گفته ی استاد رفت روی مخ من و کلا احساس لیاقتم رو از دست دادم و 5 ماه به شدت سختی رو پشت سر گذاشتم طوری که به خاطر باور های نامناسبم فقیرانه ترین دوران زندگیم رو پشت سر گذاشتم و بعضی وقتا حتی پول خرید تخم مرغ هم نداشتم که بخورم و گرسنه می موندم و حالم به شدت بد بود تا اینکه سعی کردم با پول دوست بشم و جسارت و احساس لیاقت این رو پیدا کردم که طلبم رو از دیگران بخوام و حقم رو از خدا بخوام، نمیتونم بگم خیلی موفق بودم ولی حداقلش اینه که سعیمو کردم و الان تونستم یه مقداری پس انداز کنم و با وجود اینکه پول دارم ولی باهاش دوست باشم و دوباره رفتم سر کار و یاد گرفتم از کسی جز خدا چیزی نخوام و دیگه همش منتظر پیامک واریزی نیستم که پولمو برام بریزن و به خودم میگم من هزاران برابر این پول ها رو میتونم خلق کنم و فقط از خدا میخوام حمایتم کنه خدایا شکرت به خاطر این تغییرات.
این ها برداشت من از این فایل بود خیلی چیزهای دیگه ای هم بود که میتونم بهشون بپردازم و بازم میام و درباره ی این فایل برای خودم مینویسم و رد پای خودم رو به جا میگذارم.
خدایا شکرت
ممنونم از حضور پر از رنگت توی زندگیم . خدا ممنونم ازت.
و ممنونم استاد و خانم شایسته و همه ی آدمای دنیا که حلقه طلایی زنجیر زندگی من هستن.
این اولین فایل رایگانی بود که به خودم گفتم به چشم یک دوره باید نگاهش کنم
و خب تغییر هم از این طرز نگاه شروع شد
این فایل در گام اول به من یاد داد که مسائل و مشکل همیشه هستن و در اصل این به سود من هست
مشکلات هستن تا من رو رشد بدن
به قول استاد مسئله ای بوده که چیزی اختراع شده و زندگی راحت تر و راحت تر شده
دقیقا همین جا فایل رو متوقف کردم
فکر کردم
به این که اره مشکل گرما بوده که الان این وسیله های سرمایش هست
مشکل تایپ دستی توی گوشی بوده که تایپ صوتی هم الان هست
……
پس مشکل و مسائل من چیه !
مشکل اولی که به ذهنم اومد این بود
1 _ من معلم هستم و توی یوتیوب ویدئو تدریسم رو میزارم
مشکلی که الان 3 ماه دارمش اینه من از پُرسه ادیت کردن و کاور ساختت و جزوه نوشتن بعد ویدئو و ….. خوشم نمییومد
و انگار وقتی این پرسه رو انجام میدادم کوه میکندم
من عاشق درس دادنم اما از پرسه بعدش که ادیت ویدئو و …. بود خوشم نمی یومد
بار ها از خدا هدایت خواسته بودم که چی کار کنم و ازش میپرسیدم این کار رو رها کنم یا نه
اما خب برعکس چیزی که من میخواستم هدایت این گونه بود که ادامه بده و این مسیر بسیار پر باره
خب بعد گوش دادن این تیکه از فایل این سوالو از خودم پرسیدم که چکار کنم این سختی راحت تر بشه
و با قلبی باز گوش سپردم به ندا
شاید اگه الان بگم راه حل چی بود خنده تون بگیره که چرا از اول این کارو نکردم و به ذهنم نرسیده ….
راه حل این بود که من هر روز یک ویدئو میزارم
حالا بیام این یک ویدئو پروسه انجامش رو تکه تکه کنم توی روزم
مثلا
کاور ویدئو و جزوه ای که روش تدریس میکنم رو صبح بعد بیدار شدن آماده کنم
بعدازظهر ویدئو رو فقط ضبط کنم
و شب ویدئو رو ادیت کنم
و قبل خواب ویدئو رو اپلود کنم و تماااام
انجامش دادم و دیدم یه راه حل پیش پا افتاده کاری که 3 ماهههه عقبش مینداختم رو برام شیرین کرد
و فهمیدم ذهنم وقتی به کل پُروسه نگاه میکرده میترسیده ازش و یه کار سخت رو میدیده که باید چندین ساعت زمان براش بزاره
اما به تقسیم کردنش اون مدت زمان هم تقسیم شده در روزم و تا ذهنم میگه نه سخته میگم نه فقط کافیه ضبط کنم ویدئو رو
ادیتش برای شب هست
و شب هم این پروسه رو انجام میدم
و این تنها یک مسئله من بود که در 2 دقیقه اول این فایل رفع شد و اسان شد بر من تنها یک مشکل و بماند که من بعدش از ذوق این که این راه حل جواب داده برای مسله اولم
باقی مسائلم رو اوردم روی کاغذ
و جواب خواستم از خدا
و جواب رو هم دریافت کردم
.^_
موضوع بعدی توقع بی جا داشتنه
من سر این قضیه خیلی فکر کردم و اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود
من تو رابطم خیلی توقع الکی دارم از طرف مقابلم که مثلا تامین مالی بکنه منو و ……
توقع که چه عرض کنم بلکه اینو وظیفش میدونستم
یکم فکر کردم اگر این توقع رو از روی شخص مقابل بر دارم و بزارم رو دوش خودم
من چقدر رشد میکنم
اعلاوه بر شغلی که خواهم داشت علاوه بر درامدی که خواهم داشت و رشدی که میکنم و خیلی چیز های دیگه …….
باز هم رسیدم به جمله اول استاد مسائل باعث رشد تو میشن اگر حلشون کنی
یا یه چیز دیگه که در محل سکونت من خیلی باب هست اینه که اگر یک فرد خیر اندیشی مثلا بخواد بخششی بکنه و مبلغی رو به خانواده ای کمک کنه
اون مجبوره به کل روستا کمک کنه چرا چون اگر به تعدادی فقط کمک کنه باقی روستا چنان توقعی از شخص دارن که حتی میرن رو در رو بهش میگن چرا به اون شخص کمک کردی و به ما نه
در حالی که ممکنه نیاز مند هم نباشن
الان که بهش فکر میکنم به جای این که منتظر اون پولی باشم که بعد چند ماه شخصی میبخشه
اگر خودم تلاش بکنم و ادامه بدم اون پول چیه بلکه 100 برابرش رو میتونم در ماه داشته باشم
و این در صورتی اتفاق میفته که توقع رو بزارم رو خودم
همه چیز منم
_
نکته بعدی این بود که اگر رفتار و طرز فکرت و عملت مثل اکثر افراد جامعست پس تو هم نتیجه اون افراد رو خواهی گرفت
این خودش برام یه تلنگر بود که بشینم فکر کنم اکثر اطرافیانم روی چه باور هایی هم فکرند و ایا منم مثل اونا فکر میکنم و باور دارم
چند تا از باور های یکسان اطرافیانم و جامعه
:
1_ ازدواج اولش قشنگه بعد یک سال از هم سیر میشید
2_ ایران به درد نمیخوره به اب و اتیش بزن هر جور شده برو یه کشور دیگه
3_ باید مهاجرت کنی به شهر که بتونی رشد کنی تو روستا اصلا نمیشه
و……
و در اخر این جمله قشنگ استاد :
تو درونتو بساز
الله بیرونتو میسازه
سپاس گزارم از شما خانم شایسته که این دوره بینظیر رو شروع کردید و من الان چند روزه فقط روی گام اول دارم کار میکنم و فقط این گام اول بیش از 4 ، 5 مشکل من رو حل کرد
بیش از 10 باور مخرب من رو کشید بیرون و صفحه ها به من اموخت
و البته که منو به این نتیجه رسوند عمل باید کرد
که با عمل کردن هست که نتیجه میاد آروم آروم
هرچند اگر بار ها و بار ها روی فقط گام اول این دوره کار کنم بی شک مسائل بیشتری نیز حل خواهم کرد
سلام دنیای عزیز امیدوارم که حالت خوب باشه ، نوشتت روخودم و همین یه تیکش( بار ها از خدا هدایت خواسته بودم که چی کار کنم و ازش میپرسیدم این کار رو رها کنم یا نه
اما خب برعکس چیزی که من میخواستم هدایت این گونه بود که ادامه بده و این مسیر بسیار پر باره
) جوابم بود، منم از صبح داشتم میگفتم خب خدایا چکار کنم، یه شغل جدید برم!!! یه کار جدید!!! خودت بگو چیکار کنم!! که این حجت رو بر من تمام کرد که بابا کار خودتو ادامه بده که گنجی درش نهفته…. ازت سپاگزارم عزیزم.
منم واقعا تو کارم همین مشکل تدوین و ادیت و دارم و تنبلیم میشه که یاد بگیرم حتی!!!!!
با کسب اجازه از رب العالمین برای نوشتن آگاهی که همین الان از گوش دادن مجدد به این فایل لایو درکش کردم
“خانه تکانی ذهن”
“گام اول و هفتم”
سلام استاد عزیزم
ممنونم که عاشقانه آگاهی های خودتون رو با ما به اشتراک میگذارید
در راستای این باور توحیدی که در این فایل و همه فایل ها فریادش میزنید که من مسئول زندگی خودم هستم همین الان نکته ای باز برام روشن شد
توضیح درکی که داشتم خیلی سخته اما مهمه اونقدر مهمه که گفتم بیام بنویسم تا هم خودم بهتر درکش کنم و هم شاید مشکلی افرادی مثل خودم باشه که بهشون کمک کنه
من تا همین چند وقت قبل به این وضوح درک نکرده بودم که من مسئولیت احساس و حال خوبم رو مینداختم گردن خداوند… از راه نتایجی که انتظار داشتم خداوند در پاسخ رفتارهای من و کار کردن روی خودم برام ایجاد کنه…یعنی تا روی خودم کار میکردم یه جورایی همیشه با شوق نیم نگاهی داشتم به نتایج مورد انتظارم…مدتی کوتاه با نتایج کوچک تر ذوق زده میشدم…خیلی ذوق زده ولی بعد از مدتی اگه اون نتایج ایجاد نمیشد روی احساس خوبم تاثیر داشت…یعنی یجورایی فکر میکردم که من خوبم ولی خدا اونطوری که باید خوب کار نمیکنه…واقعا این رو نمیدونستم…به جرات میگم نمیدونستم…چون خیلی افکار اونقدر ریشه ای و عمیق هستند که ما متوجه شون نمیشیم که اونا از اون لایه های زیرین دارن ما رو کنترل میکنن….اینا همون پیچک هایی هستن که تا یسری تنه های بزرگتر رو قطع نکنیم بهشون نمیرسیم که بفهمیم هستند و تا این اندازه توی ذهنمون دست اندازی کردن…اینجور مواقع من فکر میکردم حال خوبم برای این افت میکنه که ورودی های نامناسب از جامعه دریافت میکردم…تازه حتی ریز ریز اون زیر توی لایه های عمقی یکم بد و بیراه به جامعه هم میگفتم که چقدر باورهاشون داغونه که هر وقت میری بین شون فقط آشغال به ذهنم میدن…هیچ چیز خوبی برای گفتن ندارن جز چرندیات تازه همش هم آدم رو دعوت میکنن که بیا بهمون سر بزن…یا به مادرم گیر میدادم که چقدر همیشه یا داره خبر اخبار بد و حوادث سوزناک رو بهم میده یا توی خونه سریالهای سوزناک آی فیلم صداش میاد…وقتی فهمیدم که من با نجواهای ذهنی خودم ناشی از یه عالمه افکار و باورهای منفی خودم دارم صدمه میبینم واقعا انگار یه نوری به زندگی ام تابیدن گرفت…من کلی باور نامناسب مثل حرص و عجله، عدم درک قانون تکامل، عدم استمرار در مسیر درست و وابسته بودن به نتایج داشتم بعد می اومدم احساس بدم رو مینداختم گردن جامعه…
بعد از اون واقعا در درک بهتر تکامل بخصوص با قدم اول و تمرین ستاره قطبی و به یاد آوردن زمانهایی که مسیری رو با استمرار و با صبر ادامه دادم و چقدر نتیجه خوب و بدیهی وارد زندگی ام شده خیلی بهتر از قبل شدم و هنوز دارم مدام تکامل رو یادآوری میکنم چون واقعا اون نقطه ضعف حرص و عجله و نتیجه گرایی هنوز با من هست و نیاز به کار داره…
*
اما امروز متوجه وابستگی و عدم مسئولیت پذیری دیگه ای در خودم شدم…
اینکه من برای حال خوبم وابسته به سایت و فایلهای استاد هستم…اینکه اگه یه روز فایلی رو نشنوم یا کامنتهای سایت رو نخونم اصلا انگار نمیدونم برای احساس خوبم چیکار کنم… احساس میکنم اون اول صبحی اگه قرار باشه فوری جایی برم یا خواب بمونم و نرسم که قبل کار فایلی گوش بدم یا کامنتهای سایت رو بخونم غمی بزرگ منو فرا میگیره و من ناتوان هستم از اینکه حالم رو با اون همه آموخته ای که از استاد توی ذهنم دارم خوب کنم…
من میدونم ورودی خوب به ذهن بسیار مهمه و این سایت از هر جای دیگه ای خالص تر این ورودی های خوب رو بهم میده….اما داستان ورودی خوب به ذهن دادن یه چیزه….اینکه وابسته به فقط یک منبع برای ورودی خوب به ذهنم باشم این یه چیز دیگه است…این برای من دقیقا مثل این هست که بخوام برای حال خوبم به ماشین و خونه و یک شخص خاص در رابطه عاطفی وابسته باشم…
تمام توضیحات استاد در تمام فایلها بر این اصل استواره که ما بیایم در کنترل ذهن و جهت دهی کردن آگاهانه ذهن به سمت باورهای خوب و سپاسگزاری استاد بشیم…یعنی ماهر بشیم در کنترل ذهن به سمت خواسته هامون در هر شرایط بیرونی
هدف آموزش های توحیدی قرآن و استاد این هست که ما بشیم مصداق این آیات یعنی لِأُولِی الْأَلْبَابِ:
آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان می گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت] را بیهوده نیافریدی، تو از هر عیب و نقصی منزّه و پاکی؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار.
هر کدوم از ما ها رو که رها کنی دایره المعارف آموزش های توحیدی استاد عباسمنش هستیم…میتونیم ساعتها در موردش حرف بزنیم…اما اکثرمون در استفاده آگاهانه اونها برای کنترل افکار توی ذهنمون ناتوان هستیم….من به جای اینکه مدام از این آگاهی هایی که توی ذهنم دارم برای خودم گفتگوهای ذهنی مثبت و امیدبخش و قدرتمند کننده بسازم وابسته شدم که فقط بیام به صورت سطحی اونها رو گوش بدم…آگاهی هایی که من از قبل تا حدی داشتم و حتی قبل از آشنایی به استاد عباسمنش داشتم و ازشون استفاده میکردم و کلی نتیجه ایجاد کرده بودم…حالا اما اومدم کاملا وابسته شدم به شنیدن فقط صدای استاد یا دیدن فایلی جدید از استاد…
مثالی میزنم: من دیشب داشتم ظرف ها رو میشستم…معمولا سعی میکنم اینجور وقتا حتما یه فایل استاد رو پلی کنم تا ورودی خوب به ذهنم بدم…ولی دیشب چون میخواستم عجله ای بشورم و بیام سرکارم…شروع کردم به یسری گفتگوهای مثبت با خودم….اما یهو به خودم اومدم دیدم ذهنم منو برده به سمت یسری افکار ناخواسته در مورد زندگی یکی از نزدیکانم که چرا با خودش اینکارو کرد…من چطوری میدونم کمکش کنم…و توی احساس بدی هستم که یهو مچ ذهنم رو گرفتم که کجا داری میری…اینا رو از کجا آوردی…اینا چیه اصلا تو میگی…مگه تو نمیدونی قانون چیه که ما نمیتونیم باعث خوشبختی کسی بشیم…مگه نمیدونی که اون آدم بارها خداوند بهش لطف داشته و کلی گشایش توی زندگی اش ایجاد کرده اما باز خودش مسیر گمراهی رو انتخاب کرده….بازم اگه بخواد خدا کمکش میکنه…اصلا تو این وسط چیکاره هستی؟ نکنه فکر کردی خداوند عادل نیست و تو باید عدالت رو برقرار کنی…اون که حواسش به بنده هاش نیست من بیام یکاری بکنم…بیا زندگی خودمون رو درست کنیم اگه خیلی توانا هستی…در این لحظه متوجه شدم من بعد از اینهمه مدت شنیدن این فایلها در جهت دهی آگاهانه ذهنم توانا نشدم…این ذهنه به راحتی در طی روز از پاشنه های آشیل ام وارد میشه و بهم احساس بد میشه…
همین نقطه ضعفم باعث میشد که هر زمان فکر میکردم به شروع یک پروژه کاری سنگین با اینکه کارم رو دوست دارم یا سفر رفتن یا مهمونی گرفتن یا رفتن و بودن با آدمهای دیگه که خیلی توی این فضا نیستن و افکارشون مثل افکار اکثریت جامعه هست من قبلش عزا میگرفتم و احساس بدی پیدا میکردم که حالا میام درگیر میشم و دوباره از آگاهی های فاصله میگیرم و باز احساسم بد میشه…فکر کنید حتی سفر که قراره انقدر خوش بگذره…حتی سفر با عزیزانی که واقعا افرادی مثبت اندیش هستند
چرا؟
چون من در جهت دهی آگاهانه ذهنم به سمت نکات مثبت اطرافم و به سمت باورهای خوب در هر لحظه توانا نشدم
چون من در شکرگزاری در هر لحظه و بودن در لحظه و دیدن نعمتها در لحظه حتی نعمتهای بقیه توانا نشدم
ما باید با شنیدن این فایلها و درس گرفتن از اونها هرکدوم برای خودمون استاد بشیم توی جهت دهی آگاهانه انرژی ذهنی مون به سمت خواسته هامون…
من با اینکه فایل اول قدم 1 در مورد رصد کردن و مدیریت افکار رو بارها گوش دادم اما اون طور که لازمه روی مهارت مدیریت کردن افکار روزانه ام عالی کار نکردم…
تمرکزی کار کردن روی فایلهای و شرکت هر روزه در این کلاسها هست که باعث شده اینقدر شفاف تر به نقاط ضعفم هدایت بشم و بتونم ذهنم رو بهتر بشناسم و بابت این امکان از خانم شایسته و بالاتر از خدای هدایتگرم شکرگزارم که هم خانم شایسته رو هدایت کرد و هم همه ما که با این پروژه همگام شدیم…اصلا من امروز رفتم گام 7 رو گوش دادم و نکته برداری کردم ولی قبلش از خدا خواسته بودم که هدایتم کنه به فایل درست که خودشناسی بیشتر بهم بده…از روی لباس استاد در اون فایل حدس زدم ادامه این فایل باشه…یهو یه حسی گفت بیام این فایل رو مجدد گوش بدم…و الان میفهمم که هدایت الله مهربانم بوده که از همه ما مشتاق تره تا بندگانش رو به راه مستقیم هدایت کنه تا از ترس ها و رنج ها دور بشیم و به مسیر سعادت ابدی وارد بشیم
من نباید منتظر هیچ عاملی از بیرون باشم برای اینکه حالم خوب بشه…من حتی منتظر هیچ فایل جدیدی نمیشم که بخوام باهاش به احساس آرامش برسم…
من توقع ندارم کسی بیاد منو شاد کنه…
من توقع ندارم همه خوش رفتار باشن کلام زیبا داشته باشند تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم خداوندم نعمتی رو که اندازه ظرفیت و رشد من نیست بهم بده تا من احساسم خوب بمونه و مسیر درستی رو که از فضل اش هدایتم کرده بتونم ادامه بدم…من ادامه میدم چون باور دارم نتایج به اندازه رشدم وارد زندگی ام میشه و باور دارم این تنها راه سعادت هست
من توقع ندارم همه ازم تعریف کنن تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم همه با من موافق باشند و دیدگاه های منو و روش زندگی منو تایید کنند تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم هیچ مسئله ای توی زندگی ام نباشه تا حال من خوب بمونه…
استاد عباسمنش و سایت او، خانم شایسته، اعضای خانواده من و فامیل من، دوستان من، جامعه من، مسئولین کشور و حتی جهان، حتی خود خود خداوند…هیچ کسی دیگه از بیرون مسئول حال خوب من نیستند
احساس خوب خلق شدنی هست نه کسب کردنی از محیط…احساس خوب راه خلق همه خواسته ها هست
من و فقط من مسئول 100% خلق احساس خوب خودم هستم…من مسئول حال خوب هیچ کسی جز خودم نیستم…برای خلق احساس خوب در من باور به ارتباط دائمی با خداوند در درونم کافی هست نه هیچ عاملی بیرون از من
یادم هست وقتی بچه بودم صبح که بیدار بودم همیشه این فکر میچرخید توی ذهنم که امروز چیکار کنم بهم بیشتر خوش بگذره و توی ذهنم اون تجربیات لذت بخش مرور میشد…مثلا خیلی دوست داشتم برم بالای درخت و اونجا کتاب بخونم و کسی باهام کاری نداشته باشه…چرا الان فکر میکنم زندگی فرق کرده؟ باید هر روز صبح بپرسم هدایت بخوام امروز چیکار کنم احساسم بهتر بشه و از خدای احساس خوب هدایت بخوام…همیشه ایده هاش برای خلق احساس خوب در من درسته و از مال من بهتره :))
پس به خداوندم و استادم متعهد میشم حالا که به این شفافیت این موضوع رو درک کردم برای کار کردن جدی و جهاد اکبر روی مهارت استفاده از این آگاهی ها در عمل برنامه داشته باشم…هر روز روش کار کنم….البته این چند وقت هم سرگرم همین کار بودم و در مهارت کنترل ذهن دارم بهتر شدم اما هنوز خییییییییییلی جای کار دارم
چه مسیر قشنگی رو داریم با هم میریم…چه نتایج عالی قراره خلق بشه
با یاد و کمک خداوند شروع میکنم تا اگاهی های جدید رو وارد زندگیم کنم.
گام اول
اولین ومهمترین نکته ای که باید بهش اگاه باشیم ، سیستمی بودن جهانه . اینکه دنیا و اتفاقات بر اساس شانس و اقبال جلو نمیره
جهان جهان فرکانس هاست. چند درصد اینو قبول داریم؟
اگه فرکانسی که میفرستیم 2 باشه یه اتفاقی میوفته که اونم فرکانسش 2 هست. این میشه عدالت این میشه نظم جهانی.
اولین باوری که باید برای آقای ذهن ایجاد کنم همین باوره، تا وقتی من شک داشته باشم به این موضوع نمیتونم روی خودم و باورام کار کنم. چرا ؟ چون ذهن نمیزاره باورسازی کنم. پس من میرم براش استدلال میارم با خوندن نظرات دوستان.
پس برای قدم اول باید برای یک ماه هررررر اتفاقی که میوفته رو حاصل فرکانس های خودمون بدونیم و برای بهتر شدن شریط دنبال منجی نباشیم. وقتی این باور اولیه برای من کااامل جا بیوفته دیگه خود به خود و از روی اشتیاق میرم سراغ باورسازی و تجسم و …
پس امروز میریم که این باور بپذیریم و به سوال های ذهن در موردش جوا بدیم تا قانع بشه
یه قانونی وجود داره در جهان به نام تضاد و مشکل ک این قانون کمک میکنه ما از طریق این به ظاهر بلا یک خواسته جدید و بزرگی به نسبت شرایط خودمون داشته باشیم مثلا توی بحث سیل یا طوفان تمام افرادی ک متخصص هستن توی حوزه مثلا ساخت و ساز هر کسی یک ایده ای انجام میدهد ک باعث پیشرفت بیشتر این جهان هستی میشود زمانی ک ذهن من ثروت مند بشه از این بلاهایی ک توی زندگی میاد خوشحال میشم چون کمک خدا تضاد هست و باعث شکل گیری خواسته های بیشتر و بزرگ تر میشود
و طبق قانون جهان هستی من مسئول خلق زندگی خودم هستم ن دولت ن پدر مادر ن محل تولدم و نه تحصیلتتم و نه جنسیتم و نه سن و سالم و نه استعدادم هیچ یک عاملی برای ثروتمند شدن نیست
تمام اتفاقات زندگیمون به واسطه فکر های زیادی هست ک توی سرمون میاد و اگر اون فکر ها در مورد این باشه ک خدا همیشه کنارمه و هر چقدر و هرچی درخواست داشته باشم میتونم ازش بکنم و او هم اجابت میکند و راه حل میگوید به شرطی ک من هم اجابت کنم و عمل کنم چه زمانی عمل میکنم زمانی ک ایمانم قدی شده باشد و بدون ترس و نگرانی عمل کنم و فارق از اینکه چی میشود توی مسیر خودش هست و اجازهدنمیده ک من به سختی بیافتم به شرطی ک فکرمو کنترل کنم و با خودم در صلح باشم ک درواقع با جهان هستی به صلح میرسم
و در پایان تنها عاملی ک مارو به موفقیت در هر شغلی تاکید میکنم هر شغلی میرسوند توحید هست چون در هر مسئله ای خداوند حکیم هست او هم دکتره هم برناما نویس جهانه هم مهندس جهانه هم پادشاه جهانه هم نقاش جهانه و هم……..پس در هر کاری میتونیم از اون کمک بخایم با باور های درست اون هم اجابت میکند و به قلب ما پیام رو ارسال میکند
خدایا شکرت بابت این سایت زیبا ک این همه قشنگی توش هست و منم تونستم سهمی در این قشنگی داشته باشم مراقب خودتون باشید در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادت مند در دنیا و آخرت خدانگهدار
یا رب
یا ارحم الراحمین
یا رافع الدرجات
سلام خدمت استاد عباس منش و بانو شایسته عزیز
الهی شکر برای زیبایی هایی که خداوند برایمان در اطراف قرار داده و خدارا شکر برای چشم و دلی روشن که خداوند در اختیارمان گذاشته تا این زیبایی ها را ببینیم ، الهی شکر
خیلی صحبت هاتون خوب بود استاد و یکی از دلایلی که من به سایت شما جذب شدم این بود که درگیر حواشی هایی که هر چند وقت یکبار در جامعه رخ می دهد نیستید و از آنها دوری می کنید
به شخصه همیشه تلاش می کنم در جمع ها وقتی بحث های این چنینی گفته می شه حواسم رو پرت کنم و خودم رو درگیر بحث های بی فایده و جو ایجاد شده نکنم ، در این مسیر از خداوند کمک می خواهم تا هر روز بهتر و بهتر شوم ، انشاالله
خدا رو شکر برای داشتن فرزندی به این مستقلی
الهی شکر
خدا جونم کمکم کن فرزندانی صالح و خدا شناس و خدا دوست تربیت کنم ، خدا جونم من در این راه از خودت یاری می طلبم ، الهی آمین یا رب العالمین
رد پای من در روز هفتاد و چهارم از روز شمار تحول زندگی من
الحمدالله رب العالمین
اللهم عجل الولیک الفرج
به نام خدای مهربان
سلام به شما استاد عزیزم و خانوم شایسته ، سلام به همه دوستان سایت
ردپای من در روز 74
تحسین میکنم استاد این همه احساس مسئولیت که دارین ، و همیشه خودتون ومسئول زندگی خودتون می دونستید، امیدوارم که من هم مثل شما استاد عزیزم مسئولیت پذیر باشم ، استاد همونطور که شما توصحبت هاتون گفتین ویژگی اصلی تمام انسان های موفق مسئولیت پذیری هست ، انسان های موفق هیچ وقت دیگران ومقصر نمیدونن و همیشه خودشون ومقصر مشکلات که دارند میدونن ، من مسئول زندگی خودم هستم ، اگه من الان مشکلات مالی دارم ، رابطه عاطفی ندارم ، وبه خواسته هام نرسیدم مسئولش خودم هستم نه خانواده ، دولت ، و کشور
ومسئولان کشور ، مشکل از باورهای خودم هست واگه من باورهای خودم و تغییر بدم به خواسته هام میرسم ، خدایا شکرت که با شما آشنا شدم و دیگه دیگران ومقصر مشکلات ام نمیدونم ، خدایا شکرت که تمام زمین و آسمان ها رو مسخره ما کردی و به ما این قدرت ودادی که هر طور که دوست داریم زندگی خودمون و بسازیم ومارا هدایت میکنی ، خدایا کمکم کن تا تمام تمرکز توجهم روی خودم باشه وبا دولت و سیاست و دیگران کاری نداشته باشم وفقط وفقط روی خودم وباورهام کارکنم ، خدایا توحید و یکتاپرستی ودرقلب من جاری کن وتمام شرک های خفی واز قلبم پاک کن تا روی هیچکس به غیر از تو خدای عزیزم و خودم حساب نکنم، خدایا تنها تو را می پرستم وتنها از تو یاری می جویم ، ما رابه راه راست راه آنهایی که به آنها نعمت داده ای ونه راه آنهایی که به آنها غضب کرده ای و نه گمراهان هدایت کن الهی آمین خدایا بی نهایت سپاسگزارم
از شما استاد عزیزم و خانوم شایسته برای تهیه این فایل ها بی نهایت سپاسگزارم
در پناه الله یکتا خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگیست
با درود و سپاس خدمت استاد گرامی و مریم جان و دوستان همفرکانسیم
رد پای من در دوره ی نفیس پاکسازی روح و روان
من جزء بندگان برگزیده خدا هستم که به این فایلها و آگاهیها هدایت شدم خدای مهربونم از اینکه اینقدر دوستم داری و برات باارزشم و من رو لایق می دونی سپاسگزارم
خدای مهربانم تنها قدرت ذهنم و برترین حسم شما هستید برترین لذت دوستی و رفاقتم شما هستید
من در مسیرم، مسیر کاری که خودت هدایتم کردی با مراقبه. دارم تکاملم رو طی می کنم
چقدر خوب مراقبمی چقدر حال خوب و اتفاقات خوب و قوانین بدون تغییرت من رو محکم نگه داشته خودت می دونی در مورد چی حرف می زنم.
خودت می دونی که چقدر تغییر کردم خودت می دونی که چه گوهری از لایه های وجودم بیرون امده چون با توئم و تو را دارم غیر تو نیازی به هیچ کس ندارم. شاکرم
خدا جونم من رو توی جاده درست و مسیر درست و رعایت قوانینت کمک کن من هم تلاشم رو می کنم.
بازم خدا رو سپاسگزارم به خاطر این فایل توحیدی زیبا و ناب
بسم الله الرحمن الرحیم
سلامی با عشششششق درونی از صمیم قلبم خدمت الگوی تمام عیار زندگی ام استاد سید حسین عباس منش و سلامی از صمیم قلبم با صداقتی خالصانه خدمت استاد شایسته عزیز و تمامی هم فرکانسی های دوست داشتنی و توحیدی ام
خانم شایسته همین اول کامنتم بگم که با تمام وجودم سپاسگزارم از شما که با جان دل و با عشق درونی زمان و انرژی میزارید برای بهبود این سایت الهی ، اون قسمت سرفصل آگاهی هایی که در این فایل توضیح داده شده است رو با دقت تمام برای هر فایل نوشتید بی نظیره واقعاً بی نظیره ، من از شما سپاسگزارم من از وجود شما از خدای درونم سپاسگزارم
میخواهم مثال هایی از شخص خودم بزنم جاهایی که توحید عملی داشتم و چه نتیجه هایی گرفتم و جاهایی که به شخصی وابسته شدم و چه نتیجه ای گرفتم
مثال هایی که از خودم میزنم اصلا در اون زمان در اون موقعیت اصلا درست و غلطش رو نمیدونستم و همین الان هم تا حدودی نمیدونم ( نتیجه هایی که گرفته ام نشون دهنده درست بودن الهامات و عملگرایی من هست به لطف خدا) اینم بگم که من فقط و فقط به الهامات قلبم گوش کردم و عمل کردم ، الهاماتی که جنسشون آرامش بود امید بود احساس آرام بودن داشتن احساس سرخوشی سر زندگی بهم میدادن احساس اینکه همیشه فرصت هست
یه نکته اینجا بگم که ، صحبت هایی که میکنم خدا خودش شاهده بحث من و منیت نیست هیچگونه ادعایی ندارم و نخواهم داشت چون هر زمان بحث من و منیت شد نتیجه اش جز گمراهی برام نداشته هر کاری کردم اون ایمان و توکلی بوده که خداوند درون قلبم نهانیده و اینم بگم که بحث عدم احساس لیاقت نیستا من توانایی های خودمو دارم و قدرت های درونی خودمو دارم که همون ها هم خدا درون من نهانیده و این ها یک بحث ذهنی هست و خودت فقط درکش میکنی و اصل از فرع تو ذهن خودت جداش میکنی
مثال های توحید عملی از خودم
یادم میاد دقیقا 1402/10/26 ساعت 12 ظهر از استان فارس ، شهرستان کازرون و یکی از روستاهای اطراف شهرستان کازرون زمانی که داشتم مهاجرت میکردم به شمال کشور (مازندران) و طبق شرایط اون زمانی که داشتم هیچ پولی نداشتم تو حساب بانکی ام زیر 4 هزار تومان پول بود و روزهای قبل مهاجرتم روی ذهنم و باور هام کار میکردم و حالا یه سری تمرینات هم انجام میدادم و زمانش که رسید خداوند به قلب من الهام کرد
ابوالفضل حرکت کن ، ابوالفضل حجرت کن
و من با تضاد هایی که تو چند سال قبل مهاجرتم برخورد کرده بودم و تضادی که یک روز قبل مهاجرتم برام پیش اومد دیگه تصمیم گرفتم مهاجرت کنم
تصمیم گرفتم به الهامات قلبم به ندای قلبم به صدایی که فقط و فقط خودم می شنیدم بهش اعتماد کنم بهش ایمان بیارم
آماده مهاجرت شدم
آنقدر الهامات قلبم ندای قلبم صدای قلبم بلند و محکم بود که قلبم رو سراسر کرده بود از انگیزه درونی ، ایمان ، توکل ، اعتماد ، اعتماد به صدایی که وجود بیرونی نداشت فقط در درونم بود
مداوم به قلبم الهام میکرد
ابوالفضل به من اعتماد داری؟
منم میگفتم آره دارم
میگفت پس حرکت کن
و خیلیییی الهامات دیگر که قلبم رو به معنای واقعی محکم کرده بود برای مهاجرت با شرایطی که در اون زمان در فرکانس و مدارش بودم
و منم خیلی تشنه بودم تشنه ثابت کردن خودم به خدای خودم تشنه ثابت کردن خودم به خودم تشنه ایمان به خدا تشنه توکل به خدا تشنه اعتماد به خدا تشنه نیرو و انرژی که تازه پیداش کرده بودم
اعتماد کردم توکل کردم ایمان آوردم به الهامات قلبم و حررررررررررکت کردم
و اینم بگم که تصمیم گرفته بودم هیچ هزینهای و پولی از خانواده ام نگیرم
خدارو شاهد میگیرم زمانی که توکل کردم و مسولیت زندگی خودم رو به عهده گرفتم و حرکت کردم دستان خداوند فقط در خدمت من بودن و به من کمک میکردن البته با شجاعتی که خدا در قلبم گذاشته بود و منم اقدام میکردم…
به راحتی تا یه مسیری رو رفتم بدون هیچگونه هزینه ای
شب شده بود و دقیقا یادم نیست کجا بود خیلی هم به این چیزا توجه نمیکردم نمیدونم قبل مرودشت بودم یا قبل آباده بودم خلاصه یه ایستگاهی بود یه ماشین سنگینی داشت رد میشد یه پسره جوانی بود براش دست بلند کردم گفتم میخوام برم شمال گفت من تا تهران میرم و صادقانه وضعیتم رو براش شرح دادم البته فقط موضوع نداشتن هزینه رو گفتم ، گفت اشکالی نداره من فقط میخوام یه همراه کنارم باشه که باهم صحبت کنیم ، خیلی پسر گلی بود تقریباً هم سن خودم بود توی مسیر که باهم بودیم باهم دیگه مچ شده بودیم زمانی که رسیدیم تهران و منو تا جایی برد که برام راحت باشه برم سمت مازندران و پیاده شدم من یه کمی بهش «وابسته» شدم ، بعله تو ذهنم فکر کردم اون بود که منو سوار کرد اون بود که منو همراهی کرد اون بود که به من محبت کرد و همین ذهنیت «مشرک» باعث شد توی تهران اذیت بشم و به خودم اومدم و تسلیم خداوند شدم و باز هدایت ها و خدمت رسانی های خداوند شروع شد و معجزه رو معجزه برام رخ داد ، رفتم آمل سرکار وای که چقدر من آمل لذت بردم چه شهرستان بی نظیری هست…
یه نکته بگم : توحید یه ایده درونی هست یک ایده قلبی هست توی قلبت ریشه داره نه روی زبانت ، البته این موضوع رو اون زمان خیلی درکش نمیکردم تا حدودی خیلی کمی درکی ازش داشتم.
برای محبت دیگران از زمانی که توحید درونی توحید قلبی رو ذره ای درک کردم برای محبت دیگران بارها و بارها من سپاسگزاری کردم تشکر کردم و میکنم و خواهم کرد ، ولی خب اون زمان چون اول مسیرم بود زیاد بلد نبودم
یه مثال دیگه از خودم
مهاجرت کردم به استان گیلان شهرستان لاهیجان برای مدتی دست فروشی جوراب میکردم اونجا (دست فروشی ایده الهامی بود) کنار استخر لاهیجان بودم سرویس بهداشتی از من یه کمی دور بود هوا هم ابری و میخواست باران بیاد من میخواستم برم سرویس بهداشتی و توی دو راهی بودم که جوراب ها و وسایل هامو جمع کنم بعد برم یا وسایل هامو بزارم و توکل کنم برم و بیام ، توی همین فکر بودم از خدای خودم سوال کردم خدایا وسایل هامو جمع کنم یا پهن باشه برم و بیام
خداوند بهم الهام کرد ابوالفضل به من اعتماد داری؟ منم گفتم آره گفت وسایل هات ول کن برو دستشویی و بیا ما هدایتت میکنیم ، ما نعمت هارو هدایت میکنیم به سویت ، منم با آرامش و لذت به زیبایی های اطرافم نگاه میکردم و رفتم سرویس بهداشتی و برگشتم و توی همین حین بارون گرفت منم داشتم وسایل هامو جمع میکردم یهو دیدم دوتا جوان از پشت سر اومدن طرفم سلام کردن گفتن آقا جوراب چند؟ منم قیمت بهشون دادم یهو گفت 12 تاشو میخوام! من مونده بودم چی بگم. صادقانه یه چیزی بگم ترسیده بودم اون لحظه خلاصه 12 جفت جوراب از من خرید با قیمت خوب و من خیلی خوشحال شدم و توی هوای بارانی وسایل هامو جمع کردم و رفتم خوابگاه
یه مثال دیگه از خودم
کنار استخر لاهیجان دست فروشی میکردم ماموران سد معبر اومدن گفتن باید جمع کنی و حالا یه سری شرایط پیش اومد که گفتنش یه کم طولانی میشه توی همون حین و بحث ها من مداوم تو مغزم توکل به خدا و یه سری حرفا و باور هایی که بهشون ایمان داشتم تکرار میکردم و به چشم دیدم که مشتری رو مشتری اومد سمتم و کلی خرید ازم کردن ، قبلش فک کنم دوتا جفت هم جوراب نفروخته بودم ، یه پیرمردی بهم گفت تا جمع کنی همشون فروش رفته منم گفتم آره توکلت به خدا باشه همینه
یه مثال دیگه از خودم
یادم میاد توی شهرستان لاهیجان تو یه شیرینی فروشی کار میکردم و خوابگاه داشتیم و شب ها من اونجا بودم و اینم بگم که من سعی خودمو میکردم که نکات مثبت و زیبایی های خودم ، خوابگاه و همکارانم رو ببینم ولی خب شرایط خوابگاه با شخصیت و اخلاقیات من خیلی هم خوانی نداشت و مدتی هم شروع کرده بودم به دست فروشی جوراب و دنبال خونه برای اجاره بودم حالا کل پول من 5 میلیون بود و این پول رو مقداریش رو برای خرید جنس میخواستم ، توکل کردم و دنبال خونه گشتم یادم میاد دور استخر لاهیجان داشتم دست فروشی جوراب میکردم و توی دیوار دنبال خونه بودم دوتا مورد به چشمم خورد از خدا سوال کردم به کدومشون زنگ بزنم گفت به اون یکی که خونه از خودشه نه اون یکی که بنگاه هست ، من زنگ زدم آدرس گرفتم و احساس کردم آدرس از شهر دوره ، وسایل هامم جمع کرده بودم میخواستم برم خوابگاه ، دیدم توی پیاده روی استخر لاهیجان دونفر دارن میان دوتا آقا بودن یکیش دوچرخه دستش بود رفتم پیششون گفتم سلام آقا این آدرس کجاست؟
وقتی آدرس گفتن متوجه شدم بعله از شهرستان لاهیجان تقریباً با ماشین یه 15 دقیقه دوره ، من خونه ای میخواستم که توی شهر باشه برای راحتی رفت آمدن خودم ، بهشون گفتم من خونه میخوام ولی خونه ای که تو شهر باشه ، یهو یکیشون گفت بزار زنگ فرشید بزنم!
حالا فرشید کی بود؟
پسر برادرش که یه سوئیت داشت با تمامی امکانات
خلاصه خونه ای که اجاره اش 15 میلیون بود به من داد 6 میلیون خونه ای که پول پیشش 20 میلیون بود تازه نمیخواست از من پول بگیره خودم باعث شدم 2 میلیون بهش بدم
بدون هیچگونه مدرکی برای مدتی خونه رو اجاره اش کردم
بخوام مثال از خودم بزنم خیلییییییییی زیاده بعضی هاشو تو یه سری کامنت هام گفتم ، خیلی خیلی زیاد مثال های توحید عملی دارم توی زمان مهاجرت هایم
یه نکته بگم : درکی که من دارم اینه که سیستم و قوانین خداوند برای همه یکسان هست بدون شک برای همه یکسان و غیر قابل تغییره اما مسیر برای همه یکی نیست هدایت های خداوند برای همه یک جور نیست هرکسی طبق فرکانسی که داره طبق مداری که داخلش هست طبق باوری که داره طبق توانایی هایی که داره طبق ایمان و توکلی که داره خداوند هدایتش میکنه
توی مهاجرت کردن هام من خیلی نتایج هارو گرفتم خیلی زیاد
خدایا میلیاردها بار شکرگزارتم بابت وجود پاکت در قلبم
به نام خدا
سلام
فکر میکنم هر چقدر بیشتر مسئولیت زندگیمو به صورت همه جانبه، به عهده بگیرم، کمتر عصبی میشم.
الان داشتم رگه های خشم درونم رو بررسی میکردم متوجه شدم چون دیگران رو سرزنش میکنم عصبانی میشم.
یا ترس از سرزنش شدن و شماتت توسطِ دیگران نسبت به خودم دارم، عصبانی میشم.
سمانه جان، هر گونه رفتاری یه خروجی داره.
اگه عصبانی میشی ببین چه حرفی زدی، چه رفتاری نشون دادی که منجر به رفتار مقابلت شده.
خیلی ساده و شفاف بهت بگم.
وقتی میری تو لایه ضعف یا قربانی بودن و مظلوم بودن، و خودت این فرکانس ها رو میفرستی، پس انتظار داشته باش رفتارهایی به سمتت بیاد که انگار تو ضعیف و ناتوانی، دایم بهت بگن چیکار کنی و …
سرزنشت نمیکنما.
فقط میخوام بهت بگم جهان آینه است.
هر چی بفرستی همونو بهت نشون میده، بهت پس میده.
میخوای باهات مثل یه ادم ضعیف برخورد نشه، خودت فرکانس ضعف نفرست.
هر چی بفرستی همونو میگیری.
هر باور و فکری تو ذهنت باشه و تکرار شه، همونو میگیری تو زندگیت.
این یعنی مسیولیت پذیری.
این یعنی توحید.
یعنی هر چی دریافت میکنی رو به رفتار خودت نسبت بدی نه اینکه تقصیر رو بندازی گردن بقیه و جهان، و بری تو لایه ضعف، ناتوانی، قربانی و مظلوم بودن.
یادته تو بیمارستان رفته بودی تو لایه ضعف و ناتوانی و قربانی بودن، میخواستی بقیه برات دلسوزی کنن، تیرت به سنگ خورد، تازه از نحوه صحبت اون بنده خدا بهت برخورد و گفتی درکت نمیکنه؟
بعد چی شد؟
به خودت اومدی.
شکستی اون لایه معیوب رو.
بعدش محکم صحبت کردی، درخواستتو محکم گفتی، اجابت شد.
یادته چقدر کیف کردی از محکم بودنت؟
همینه دیگه.
آینه جلوت بود، فرستادی و گرفتی.
هر دو مدلشم تجربه کردی.
خوشحالم و بهت افتخار میکنم که داری یاد میگیری کم کم.
بهبودهای کوچک ولی پیوسته.
رمز موفقیت و بهبود همینه.
مچکرم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
لا تنس ذکر الله نام خدا رو فراموش نکن.
خدایا مرسی نشانه مو فرستادی برام.
سلام
من از اردیبهشت 403 به این سایت هدایت شدم و تا قبل از این تاریخ فقط طی یه اتفاقی عضو سایت شده بودم و به خاطر دوره قانون سلامتی وارد سایت شدم و دوره رو خریداری کردم و همزمان با قانون سلامتی میومدم فایلای دانلودی رو گوش می دادم چون من هیچ شناختی از استاد نداشتم و فقط میخواستم به سلامتی و تناسب اندام برسم و برای اینکه نتیجه بگیرم نیاز داشتم به استاد و گفته هاشون باور پیدا کنم و زندگی من از اون روز شروع کرد به تحول و تغییر که اعتبارشو میدم به خدای یکتا که منو هدایت کرد به این سایت و این آگاهی ها که بسیار سپاس گزار خداوند هستم به خاطرش من تا قبل از این آگاهی ها اصلا متوجه مفاهیمی مثل سپاسگزاری و قوانین جذب نمیشدم فقط یه چیزی شنیده بودم و سعی خودمو میکردم که سپاس گزاری کنم ولی هیچ فایده ای نداشت و احساسم تغییر چندانی نمیکرد ولی از وقتی دارم فایلا رو گوش میدم به شدت همه چیز تغییر کرده واقعا باورم نمیشه من همون آدم باشم یه جوری ایمان پیدا کردم و دارم حرکت میکنم که نمیتونم تصور کنم چه لحظات باشکوه و درخشانی در آینده در انتظارمه من قبلا هم از این حرف ها میزدم ولی الان وقتی میگمشون بهشون ایمان صد در صد دارم . دیروز تولد 22 سالگیم بود و آرزو ها و خواسته هام که تا سال آینده میخوام رو نوشتم و احساسم عالی بود انگار همین الانم دارمشون. انقدر مطمئن بودم از نتایجم.
نتایج این چند وقته اخیرم رو مینویسم که رد پای من باشه و این اولین دیدگاهی هست که دارم در سایت مینویسم به جز دیدگاه های دوره قانون سلامتی و خیلی ذوق دارم خدایا شکرت.
1.من به شدت آدم سپاس گزاری شدم و هر چیزی که برام قشنگه رو بارها و بارها به یاد میارم و به خاطرش از خدا تشکر میکنم و توجهم به نکات مثبت به شدت بیشتر شده . همه چیز در نظرم قشنگه حتی چیزایی که برای بقیه عادیه مثلا آسمون، یه ماشین قدیمی یا مثلا امروز که وارد آشپزخونه خوابگاه شدم و به نظرم هوای بارونی و ابری بیرون ، نور آشپزخونه رو خیلی قشنگ کرده بود و من همین طوری برای چند لحظه فقط داشتم کابینتا و گاز و فضای آشپزخونه رو میدیدم و لذت میبردم ولی این شاید حتی به چشم کسی نمیومد که بخواد براش وقت بزاره ببینتش ، چه برسه براش سپاسگزار باشه.
2.من داشتم از اصفهان بر میگشتم تهران و یه مراسمی بود که خیابونا خیلی شلوغ بود و از موقع بلیطمون گذشته بود و هر دفعه این طوری میشد من از اتوبوس جا می موندم و با بدختی تمام باید به راننده های دیگه التماس میکردم منو ببرن و یه جا توی اتوبوس جام بدن حتی شده روی پله ها بشینم با اینکه راه کمی نیست و حدود 6-7 ساعته و کلی استرس میکشیدم… ولی اون بار که دیرم شده بود آرامش مطلق بودم ، قلبم گرم بود به خودم گفتم اگه داری این فایلا رو گوش میدی باید یه نتیجه ای برات داشته باشن و ازتون شنیده بودم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و مدام این جمله برام تکرار میشد تو ذهنم و با خدا حرف میزدم. مامانم هی میگفت زنگ بزن به تعاونی بگو دیر میرسی ولی من بهش میگفتم نمیخواد و هیچی نمیگفتم که مامانم نخواد ادامه بده و نگرانیش رو به من انتقال بده فقط توی ذهنم تکرار میشد: خدا همیشه به موقع می رسه و زمانبندی خدا حرف نداره. و در نهایت به موقع رسیدیم طوری که اتوبوس حتی کامل نشده بود مسافر هاش و وقت اضافه هم اوردیم و من اونجا اولین آزمایش رو به بهترین شکل قبول شدم و توانایی خدا هم در واقع توی ذهن من بیشتر شد.
3. من خواسته اصلیم برای حرفه ام اینه که از بازیگری به عنوان یک هنر و ارزشی که تولید میکنم پول دربیارم قبلش همش توی ذهنم این بود که باید برم کارای دانشجویی بکنم مثل کار کردن توی کافه و فروشندگی و… ولی با گوش دادن به تمام قسمت های گفتگو با دوستان این ایده توی ذهنم شکل و شمایل خودشو پیدا کرد که آدم میتونه از کاری که بهش علاقه داره پول دربیاره. قبلش من این باور محدود کننده رو داشتم که از بازیگری نمیشه پول دراورد چون باید اول چهره بشم بعد بازیگر گرونی بشم بعد بقیه میان با من قرارداد می بندن و من میتونم اون وقت پول در بیارم ولی فهمیدم این باور اشتباهیه و من دارم زحمت میکشم وقت و انرژی و هزینه میگذارم و توانایی خودم در بازیگری رو بهتر و بهتر میکنم طوری که اولش همه توی هنرستان به من بی توجهی میکردن و بهم نقش نمی دادن و روم حساب نمیکردن و حتی یه بار یکی از دوستام گفت اصلا خوب بازی نمیکنی و من خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم بازیگری رو جدی دنبال کنم و بازیگر خوبی بشم و بعد از اون رفتم کلاس کتاب و مطلب خوندم و تمرین کردم و روی ترس هام پا گذاشتم و داوطلب میشدم که اتود بزنم جلوی بقیه و با اینکه خوب اتود نمیزدم ولی ادامه دادم ادامه دادم و الان طوریم که هر کس توی دانشگاه میخواد اسم کسی رو بیاره که بازیش خوبه من قطعا جز اون اسم هایی هستم که به ذهنش میاد و از وقتی یه کم خیلی کم تونستم این باور رو بشنوم و روش کار کنم و خواسته ام توی ذهنم دقیق شد، خدا به طرز معجزه آسایی توی زندگیم تماس هایی رو برنامه ریزی کرد که من فقط میتونستم به خودم بگم داره کار میکنه خدایا قانون داره کار میکنه مثلا اولیش این بود که یکی از همکلاسی هام برای جشنواره دانشجویی بهم نقش اول کارشو پیشنهاد داد ، خودم رفتم با چند تا دیگه از دوستام توی یه کافه اجرا کردیم ، یکی از دوستام که چندین سال پیش توی یه کاری با هم بودیم زنگ زد و بهم پیشنهاد اجرا توی کارش رو داد ، استاد بازیگریم بهم گفت که من تبدیل به استانداردش شدم که بقیه باید بهش برسن ، از خودم توی اینستاگرامم فیلم اجرام رو گذاشتم در صورتی که قبلا اصلا اعتماد به نفس این کار رو نداشتم ، یکی از بچه ها گروه قبلی تئاترمون بهم زنگ زد و برای یه جشنواره دیگه بهم پیشنهاد کار داد و وقتی رفتم سر تمرینا ، شدم مسئول طراحی حرکت ها و همه ازم تعریف میکردن و …. من میدونم که اینا معجزه های الهی هستن وگرنه چرا مثلا یکی از دوستام بعد 1 سال و نیم به من زنگ بزنه و ازم بخوام توی کارش اجرا کنم همه ی این اتفاقا خیلی معجزه وار رخ دادن. من هنوز باور های به شدت فقیری توی ذهنم دارم برای همین از هیچ کدوم از این کارا پولی در نیوردم ولی هیچ اشکالی نداره این صرفا نتیجه عمل کردن خودم و هدایت الله بود در قدمای بعدی اتفاقا بهتر و بهتر میشن و پول در اوردن اصلا چیز عجیب غریبی نیست من فعلا دارم از امتحان ایمان و عمل خودم لذت میبرم . به موقعش دوره روانشناسی ثروت 1 رو میخرم و باور هامو درست میکنم هر چند این فایل های دانلودی هم به همون اندازه ارزشمندن و من این نتایجی که گفتم رو از همین فایل ها به دست اوردم که اصلا هم رایگان نیستن و میدونم که میتونم از این فایل ها نتیجه بگیرم و بعد برای اینکه تمرکزم روی موضوع دلخواهم بیشتر بشه و تمرینات بیشتری داخل هر دوره هست من میرم و دوره ها رو میخرم و یکی یکی استفاده میکنم. خدایا شکرت برای تمام نعمت هات میدونم و می بینم که چقدر عاشقمی و منم عاشقتم.
4. استاد که میگفتن اشک می ریختن و سپاسگزاری خدا رو میکردن من اولش برام غیرممکن به نظر میرسید ولی الان اشکم دم مشکمه و تا حالا این احساس رو تجربه نکرده بودم؛ همیشه موقع گریه یه فشار اذیت کننده روی گونه هام حس میکردم و احساس درونی درونیم غم بود و پیشونیم موقع گریه چروک میشد و به سختی اشک میریختم چون ناراحت بودم و انگار بغض توی گلوم اجازه نفس کشیدن بهم نمیداد و برای چند لحظه احساس خفگی میکردم ، ولی جالبه من دیروز که تولدم بود توی بغل محبوب دلم بودم و همه چیز بر وفق مرادم بود و بدون اختیار اشکم شروع کرد به جاری شدن بدون اینکه من زور بزنم من فقط به این همه نعمتی که الله یکتا به من هدیه کرده و مهم تر از همه هدایت هاش فکر کردم و شروع به اشک ریختن کردم بدون ذره ای احساس انقباض توی صورتم و چشم و ابروهای خمیده! انگار داشتم می خندیدم ولی اشک می ریختم. یکی از قشنگ ترین لحظه های زندگیم بود حتی الانم از بازآفرینی اون احساس توی وجودم بغض کردم انقدر که سپاسگزارم نمیدونم چطور خوشحالی کنم واقعا راهشو نمیدونم که چطور از خداوند تشکر کنم برای وجود و حضورش توی زندگیم.
5. رابطه ام با یار خیلی خیلی چالشی بود چون من اصلا با خودم در صلح نبودم و منتظرم بودم شبیه رابطه قبلیم به بدترین شکل ممکن ترد بشم و احساس عدم لیاقت دوباره سراغم بیاد و چند بار به بدترین حال افتادم اما از وقتی دارم آگاهی های یکتاپرستانه این سایت رو دنبال میکنم به شکل معجزه آسایی رابطه ما داره عالی پیش میره؛ هر روز احترام بیشتر ، عشق بیشتر، جمله های قشنگ تر و احساس بهتر. خدایا شکرت نمیدونم واقعا چطوری ولی دارم بهترین حس ها رو تجربه میکنم به خاطر اینکه فهمیدم نباید یه نفر دیگه بیاد و خلا های منو پر کنه و این هم خودش نوعی شرکه . من فقط روی نکات مثبت ایشون تمرکز کردم ، بارها و بارها از نکات مثبت پسرک نوشتم و خوندم و نوشتم و خوندم ، حتی تکراری ولی نوشتنش بهم احساس عالی میداد پس ادامه دادم طوری که الان میخوام بهش فکر کنم فقط ذوق میکنم برعکس قبلا که همش کمبود های شخصیتش به چشمم میومد و توی دلم قضاوتش میکردم ولی الان تماما زیبایی می بینم و آرامش دارم و به طرز جالبی رفتار های یار هم تغییر کرده و چیزایی که من قبلا به عنوان ضعف هاش برای خودم یادآوری میکردم اصلا دیگه وجود ندارن و تازه داره طوری رفتار میکنه که دقیقا ایده آل ذهنی من بوده همیشه و این عالیه. هر جا میرم از خوبی هاش میگم ، به خودش خوبی ها و نکات مثبتش رو میگم و بهش میگم که چقدر بهش افتخار میکنم و بهش احساس ارزشمند بودن میدم و اینا رو همه از هدایت و لطف پروردگار دارم و اعتبارش رو مطلقا به خدا میدم . من هیچ کاره ام و از استاد عباسمنش تشکر میکنم از صمیم قلبم و میدونم اگه ایشون به هدایت ها و نشانه ها توجه نمیکرد منم الان این حال خوب رو نداشتم. از خدا سپاسگزارم.
…..
و الان موضوع یکتا پرستی و پذیرفتن مسئولیت زندگی که موضوع اصلی لایو امروز بود:
از خانم شایسته تشکر میکنم که به الهام درونیشون پاسخ دادن و دوره خانه تکانی رو تدوین کردن.
من اولین باری که از استاد شنیدم مادر و پدر ما مسئول پول دادن به ما برای تمام عمرمون نیستن خیلی به هم ریختم و نمیدونستم از الان به بعد که این آگاهی رو دریافت کردم چطور باید به زندگی ادامه بدم چون من از نوجوونی دلم میخواست برم سر کار و بابام همیشه مخالفت میکرد و هر وقت بهش میگفتم میخوام برم سر کار یه مبلغی رو همون موقع میریخت به حسابم و من دهنم کاملا بسته میشد چون نیازم برطرف شده بود تا دفعه بعدی که بازم به تضاد بخورم و پول بخوام و از اونجایی که همیشه برای پول گرفتن غرور داشتم خیلی سختم بود از بابام بخوام برام پول بریزه و هیچ وقت احساس لیاقت نمیکردم که پول زیادی بخوام و کلا پولی بخوام و این موضوع رو با کسی که خیلی بهش اعتماد داشتم مشارکت کردم و اون فرد بهم گفت که تو الان وظیفه ات اینه که درس بخونی و پیشرفت کنی الان به فکر پول در اوردن نباش و خانواده ات وظیفه شونه بهت پول بدن چون تو رو به دنیا اوردن و میخواستن به دنیا نیارن و من تا مدت ها با این فکر جلو رفتم و همیشه یه مقدار پول محدودی میگرفتم که باهاش کاری جز گذروندن زندگی نمیتونستم انجام بدم ولی حداقل قانع شده بودم که پدرم وظیفه اشه بهم پول بده و دیگه به فکر کار کردن نبودم و کلی وقت داشتم ولی سعی نمیکردم کسب و کار خودمو داشته باشم ولی بعد از یه مدت دیگه خسته شده بودم و دلم پول بیشتر میخواست و رفتم سر کار اتفاقا حقوق خیلی خوبی هم میگرفتم ولی به خاطر باور های اشتباهم همشو یا قرض میدادم یا چیزای الکی میخریدم و به قول استاد با پولم دوست نبودم و از کارم که توی کافه بود بعد از 3 ماه اومدم بیرون و دوباره بی پول شدم و به آگاهی های این دوره برخوردم و این گفته ی استاد رفت روی مخ من و کلا احساس لیاقتم رو از دست دادم و 5 ماه به شدت سختی رو پشت سر گذاشتم طوری که به خاطر باور های نامناسبم فقیرانه ترین دوران زندگیم رو پشت سر گذاشتم و بعضی وقتا حتی پول خرید تخم مرغ هم نداشتم که بخورم و گرسنه می موندم و حالم به شدت بد بود تا اینکه سعی کردم با پول دوست بشم و جسارت و احساس لیاقت این رو پیدا کردم که طلبم رو از دیگران بخوام و حقم رو از خدا بخوام، نمیتونم بگم خیلی موفق بودم ولی حداقلش اینه که سعیمو کردم و الان تونستم یه مقداری پس انداز کنم و با وجود اینکه پول دارم ولی باهاش دوست باشم و دوباره رفتم سر کار و یاد گرفتم از کسی جز خدا چیزی نخوام و دیگه همش منتظر پیامک واریزی نیستم که پولمو برام بریزن و به خودم میگم من هزاران برابر این پول ها رو میتونم خلق کنم و فقط از خدا میخوام حمایتم کنه خدایا شکرت به خاطر این تغییرات.
این ها برداشت من از این فایل بود خیلی چیزهای دیگه ای هم بود که میتونم بهشون بپردازم و بازم میام و درباره ی این فایل برای خودم مینویسم و رد پای خودم رو به جا میگذارم.
خدایا شکرت
ممنونم از حضور پر از رنگت توی زندگیم . خدا ممنونم ازت.
و ممنونم استاد و خانم شایسته و همه ی آدمای دنیا که حلقه طلایی زنجیر زندگی من هستن.
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان و سلام بر دوست عزیز و همفرکانسی
عزیزم تحسینت میکنم به خاطر شغل و هنری که انتخاب کردی و داری از اون درآمدزایی میکنی
تحسینت میکنم که پاگذاشتی روی ترس هات و داری به ندای قلبت عمل میکنی
عکس پروفایلت بسیار زیباست
هر جا که هستی موفق و ثروتمند باشی
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بی نظیر
این اولین فایل رایگانی بود که به خودم گفتم به چشم یک دوره باید نگاهش کنم
و خب تغییر هم از این طرز نگاه شروع شد
این فایل در گام اول به من یاد داد که مسائل و مشکل همیشه هستن و در اصل این به سود من هست
مشکلات هستن تا من رو رشد بدن
به قول استاد مسئله ای بوده که چیزی اختراع شده و زندگی راحت تر و راحت تر شده
دقیقا همین جا فایل رو متوقف کردم
فکر کردم
به این که اره مشکل گرما بوده که الان این وسیله های سرمایش هست
مشکل تایپ دستی توی گوشی بوده که تایپ صوتی هم الان هست
……
پس مشکل و مسائل من چیه !
مشکل اولی که به ذهنم اومد این بود
1 _ من معلم هستم و توی یوتیوب ویدئو تدریسم رو میزارم
مشکلی که الان 3 ماه دارمش اینه من از پُرسه ادیت کردن و کاور ساختت و جزوه نوشتن بعد ویدئو و ….. خوشم نمییومد
و انگار وقتی این پرسه رو انجام میدادم کوه میکندم
من عاشق درس دادنم اما از پرسه بعدش که ادیت ویدئو و …. بود خوشم نمی یومد
بار ها از خدا هدایت خواسته بودم که چی کار کنم و ازش میپرسیدم این کار رو رها کنم یا نه
اما خب برعکس چیزی که من میخواستم هدایت این گونه بود که ادامه بده و این مسیر بسیار پر باره
خب بعد گوش دادن این تیکه از فایل این سوالو از خودم پرسیدم که چکار کنم این سختی راحت تر بشه
و با قلبی باز گوش سپردم به ندا
شاید اگه الان بگم راه حل چی بود خنده تون بگیره که چرا از اول این کارو نکردم و به ذهنم نرسیده ….
راه حل این بود که من هر روز یک ویدئو میزارم
حالا بیام این یک ویدئو پروسه انجامش رو تکه تکه کنم توی روزم
مثلا
کاور ویدئو و جزوه ای که روش تدریس میکنم رو صبح بعد بیدار شدن آماده کنم
بعدازظهر ویدئو رو فقط ضبط کنم
و شب ویدئو رو ادیت کنم
و قبل خواب ویدئو رو اپلود کنم و تماااام
انجامش دادم و دیدم یه راه حل پیش پا افتاده کاری که 3 ماهههه عقبش مینداختم رو برام شیرین کرد
و فهمیدم ذهنم وقتی به کل پُروسه نگاه میکرده میترسیده ازش و یه کار سخت رو میدیده که باید چندین ساعت زمان براش بزاره
اما به تقسیم کردنش اون مدت زمان هم تقسیم شده در روزم و تا ذهنم میگه نه سخته میگم نه فقط کافیه ضبط کنم ویدئو رو
ادیتش برای شب هست
و شب هم این پروسه رو انجام میدم
و این تنها یک مسئله من بود که در 2 دقیقه اول این فایل رفع شد و اسان شد بر من تنها یک مشکل و بماند که من بعدش از ذوق این که این راه حل جواب داده برای مسله اولم
باقی مسائلم رو اوردم روی کاغذ
و جواب خواستم از خدا
و جواب رو هم دریافت کردم
.^_
موضوع بعدی توقع بی جا داشتنه
من سر این قضیه خیلی فکر کردم و اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود
من تو رابطم خیلی توقع الکی دارم از طرف مقابلم که مثلا تامین مالی بکنه منو و ……
توقع که چه عرض کنم بلکه اینو وظیفش میدونستم
یکم فکر کردم اگر این توقع رو از روی شخص مقابل بر دارم و بزارم رو دوش خودم
من چقدر رشد میکنم
اعلاوه بر شغلی که خواهم داشت علاوه بر درامدی که خواهم داشت و رشدی که میکنم و خیلی چیز های دیگه …….
باز هم رسیدم به جمله اول استاد مسائل باعث رشد تو میشن اگر حلشون کنی
یا یه چیز دیگه که در محل سکونت من خیلی باب هست اینه که اگر یک فرد خیر اندیشی مثلا بخواد بخششی بکنه و مبلغی رو به خانواده ای کمک کنه
اون مجبوره به کل روستا کمک کنه چرا چون اگر به تعدادی فقط کمک کنه باقی روستا چنان توقعی از شخص دارن که حتی میرن رو در رو بهش میگن چرا به اون شخص کمک کردی و به ما نه
در حالی که ممکنه نیاز مند هم نباشن
الان که بهش فکر میکنم به جای این که منتظر اون پولی باشم که بعد چند ماه شخصی میبخشه
اگر خودم تلاش بکنم و ادامه بدم اون پول چیه بلکه 100 برابرش رو میتونم در ماه داشته باشم
و این در صورتی اتفاق میفته که توقع رو بزارم رو خودم
همه چیز منم
_
نکته بعدی این بود که اگر رفتار و طرز فکرت و عملت مثل اکثر افراد جامعست پس تو هم نتیجه اون افراد رو خواهی گرفت
این خودش برام یه تلنگر بود که بشینم فکر کنم اکثر اطرافیانم روی چه باور هایی هم فکرند و ایا منم مثل اونا فکر میکنم و باور دارم
چند تا از باور های یکسان اطرافیانم و جامعه
:
1_ ازدواج اولش قشنگه بعد یک سال از هم سیر میشید
2_ ایران به درد نمیخوره به اب و اتیش بزن هر جور شده برو یه کشور دیگه
3_ باید مهاجرت کنی به شهر که بتونی رشد کنی تو روستا اصلا نمیشه
و……
و در اخر این جمله قشنگ استاد :
تو درونتو بساز
الله بیرونتو میسازه
سپاس گزارم از شما خانم شایسته که این دوره بینظیر رو شروع کردید و من الان چند روزه فقط روی گام اول دارم کار میکنم و فقط این گام اول بیش از 4 ، 5 مشکل من رو حل کرد
بیش از 10 باور مخرب من رو کشید بیرون و صفحه ها به من اموخت
و البته که منو به این نتیجه رسوند عمل باید کرد
که با عمل کردن هست که نتیجه میاد آروم آروم
هرچند اگر بار ها و بار ها روی فقط گام اول این دوره کار کنم بی شک مسائل بیشتری نیز حل خواهم کرد
.
سلام دنیای عزیز امیدوارم که حالت خوب باشه ، نوشتت روخودم و همین یه تیکش( بار ها از خدا هدایت خواسته بودم که چی کار کنم و ازش میپرسیدم این کار رو رها کنم یا نه
اما خب برعکس چیزی که من میخواستم هدایت این گونه بود که ادامه بده و این مسیر بسیار پر باره
) جوابم بود، منم از صبح داشتم میگفتم خب خدایا چکار کنم، یه شغل جدید برم!!! یه کار جدید!!! خودت بگو چیکار کنم!! که این حجت رو بر من تمام کرد که بابا کار خودتو ادامه بده که گنجی درش نهفته…. ازت سپاگزارم عزیزم.
منم واقعا تو کارم همین مشکل تدوین و ادیت و دارم و تنبلیم میشه که یاد بگیرم حتی!!!!!
بنام خداوند هدایتگر به سمت نور و آگاهی
با کسب اجازه از رب العالمین برای نوشتن آگاهی که همین الان از گوش دادن مجدد به این فایل لایو درکش کردم
“خانه تکانی ذهن”
“گام اول و هفتم”
سلام استاد عزیزم
ممنونم که عاشقانه آگاهی های خودتون رو با ما به اشتراک میگذارید
در راستای این باور توحیدی که در این فایل و همه فایل ها فریادش میزنید که من مسئول زندگی خودم هستم همین الان نکته ای باز برام روشن شد
توضیح درکی که داشتم خیلی سخته اما مهمه اونقدر مهمه که گفتم بیام بنویسم تا هم خودم بهتر درکش کنم و هم شاید مشکلی افرادی مثل خودم باشه که بهشون کمک کنه
من تا همین چند وقت قبل به این وضوح درک نکرده بودم که من مسئولیت احساس و حال خوبم رو مینداختم گردن خداوند… از راه نتایجی که انتظار داشتم خداوند در پاسخ رفتارهای من و کار کردن روی خودم برام ایجاد کنه…یعنی تا روی خودم کار میکردم یه جورایی همیشه با شوق نیم نگاهی داشتم به نتایج مورد انتظارم…مدتی کوتاه با نتایج کوچک تر ذوق زده میشدم…خیلی ذوق زده ولی بعد از مدتی اگه اون نتایج ایجاد نمیشد روی احساس خوبم تاثیر داشت…یعنی یجورایی فکر میکردم که من خوبم ولی خدا اونطوری که باید خوب کار نمیکنه…واقعا این رو نمیدونستم…به جرات میگم نمیدونستم…چون خیلی افکار اونقدر ریشه ای و عمیق هستند که ما متوجه شون نمیشیم که اونا از اون لایه های زیرین دارن ما رو کنترل میکنن….اینا همون پیچک هایی هستن که تا یسری تنه های بزرگتر رو قطع نکنیم بهشون نمیرسیم که بفهمیم هستند و تا این اندازه توی ذهنمون دست اندازی کردن…اینجور مواقع من فکر میکردم حال خوبم برای این افت میکنه که ورودی های نامناسب از جامعه دریافت میکردم…تازه حتی ریز ریز اون زیر توی لایه های عمقی یکم بد و بیراه به جامعه هم میگفتم که چقدر باورهاشون داغونه که هر وقت میری بین شون فقط آشغال به ذهنم میدن…هیچ چیز خوبی برای گفتن ندارن جز چرندیات تازه همش هم آدم رو دعوت میکنن که بیا بهمون سر بزن…یا به مادرم گیر میدادم که چقدر همیشه یا داره خبر اخبار بد و حوادث سوزناک رو بهم میده یا توی خونه سریالهای سوزناک آی فیلم صداش میاد…وقتی فهمیدم که من با نجواهای ذهنی خودم ناشی از یه عالمه افکار و باورهای منفی خودم دارم صدمه میبینم واقعا انگار یه نوری به زندگی ام تابیدن گرفت…من کلی باور نامناسب مثل حرص و عجله، عدم درک قانون تکامل، عدم استمرار در مسیر درست و وابسته بودن به نتایج داشتم بعد می اومدم احساس بدم رو مینداختم گردن جامعه…
بعد از اون واقعا در درک بهتر تکامل بخصوص با قدم اول و تمرین ستاره قطبی و به یاد آوردن زمانهایی که مسیری رو با استمرار و با صبر ادامه دادم و چقدر نتیجه خوب و بدیهی وارد زندگی ام شده خیلی بهتر از قبل شدم و هنوز دارم مدام تکامل رو یادآوری میکنم چون واقعا اون نقطه ضعف حرص و عجله و نتیجه گرایی هنوز با من هست و نیاز به کار داره…
*
اما امروز متوجه وابستگی و عدم مسئولیت پذیری دیگه ای در خودم شدم…
اینکه من برای حال خوبم وابسته به سایت و فایلهای استاد هستم…اینکه اگه یه روز فایلی رو نشنوم یا کامنتهای سایت رو نخونم اصلا انگار نمیدونم برای احساس خوبم چیکار کنم… احساس میکنم اون اول صبحی اگه قرار باشه فوری جایی برم یا خواب بمونم و نرسم که قبل کار فایلی گوش بدم یا کامنتهای سایت رو بخونم غمی بزرگ منو فرا میگیره و من ناتوان هستم از اینکه حالم رو با اون همه آموخته ای که از استاد توی ذهنم دارم خوب کنم…
من میدونم ورودی خوب به ذهن بسیار مهمه و این سایت از هر جای دیگه ای خالص تر این ورودی های خوب رو بهم میده….اما داستان ورودی خوب به ذهن دادن یه چیزه….اینکه وابسته به فقط یک منبع برای ورودی خوب به ذهنم باشم این یه چیز دیگه است…این برای من دقیقا مثل این هست که بخوام برای حال خوبم به ماشین و خونه و یک شخص خاص در رابطه عاطفی وابسته باشم…
تمام توضیحات استاد در تمام فایلها بر این اصل استواره که ما بیایم در کنترل ذهن و جهت دهی کردن آگاهانه ذهن به سمت باورهای خوب و سپاسگزاری استاد بشیم…یعنی ماهر بشیم در کنترل ذهن به سمت خواسته هامون در هر شرایط بیرونی
هدف آموزش های توحیدی قرآن و استاد این هست که ما بشیم مصداق این آیات یعنی لِأُولِی الْأَلْبَابِ:
آل عمران آیات 190 و 191
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ ﴿١٩٠﴾
یقیناً در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه هایی [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] برای خردمندان است.
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿١٩١﴾
آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان می گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت] را بیهوده نیافریدی، تو از هر عیب و نقصی منزّه و پاکی؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار.
هر کدوم از ما ها رو که رها کنی دایره المعارف آموزش های توحیدی استاد عباسمنش هستیم…میتونیم ساعتها در موردش حرف بزنیم…اما اکثرمون در استفاده آگاهانه اونها برای کنترل افکار توی ذهنمون ناتوان هستیم….من به جای اینکه مدام از این آگاهی هایی که توی ذهنم دارم برای خودم گفتگوهای ذهنی مثبت و امیدبخش و قدرتمند کننده بسازم وابسته شدم که فقط بیام به صورت سطحی اونها رو گوش بدم…آگاهی هایی که من از قبل تا حدی داشتم و حتی قبل از آشنایی به استاد عباسمنش داشتم و ازشون استفاده میکردم و کلی نتیجه ایجاد کرده بودم…حالا اما اومدم کاملا وابسته شدم به شنیدن فقط صدای استاد یا دیدن فایلی جدید از استاد…
مثالی میزنم: من دیشب داشتم ظرف ها رو میشستم…معمولا سعی میکنم اینجور وقتا حتما یه فایل استاد رو پلی کنم تا ورودی خوب به ذهنم بدم…ولی دیشب چون میخواستم عجله ای بشورم و بیام سرکارم…شروع کردم به یسری گفتگوهای مثبت با خودم….اما یهو به خودم اومدم دیدم ذهنم منو برده به سمت یسری افکار ناخواسته در مورد زندگی یکی از نزدیکانم که چرا با خودش اینکارو کرد…من چطوری میدونم کمکش کنم…و توی احساس بدی هستم که یهو مچ ذهنم رو گرفتم که کجا داری میری…اینا رو از کجا آوردی…اینا چیه اصلا تو میگی…مگه تو نمیدونی قانون چیه که ما نمیتونیم باعث خوشبختی کسی بشیم…مگه نمیدونی که اون آدم بارها خداوند بهش لطف داشته و کلی گشایش توی زندگی اش ایجاد کرده اما باز خودش مسیر گمراهی رو انتخاب کرده….بازم اگه بخواد خدا کمکش میکنه…اصلا تو این وسط چیکاره هستی؟ نکنه فکر کردی خداوند عادل نیست و تو باید عدالت رو برقرار کنی…اون که حواسش به بنده هاش نیست من بیام یکاری بکنم…بیا زندگی خودمون رو درست کنیم اگه خیلی توانا هستی…در این لحظه متوجه شدم من بعد از اینهمه مدت شنیدن این فایلها در جهت دهی آگاهانه ذهنم توانا نشدم…این ذهنه به راحتی در طی روز از پاشنه های آشیل ام وارد میشه و بهم احساس بد میشه…
همین نقطه ضعفم باعث میشد که هر زمان فکر میکردم به شروع یک پروژه کاری سنگین با اینکه کارم رو دوست دارم یا سفر رفتن یا مهمونی گرفتن یا رفتن و بودن با آدمهای دیگه که خیلی توی این فضا نیستن و افکارشون مثل افکار اکثریت جامعه هست من قبلش عزا میگرفتم و احساس بدی پیدا میکردم که حالا میام درگیر میشم و دوباره از آگاهی های فاصله میگیرم و باز احساسم بد میشه…فکر کنید حتی سفر که قراره انقدر خوش بگذره…حتی سفر با عزیزانی که واقعا افرادی مثبت اندیش هستند
چرا؟
چون من در جهت دهی آگاهانه ذهنم به سمت نکات مثبت اطرافم و به سمت باورهای خوب در هر لحظه توانا نشدم
چون من در شکرگزاری در هر لحظه و بودن در لحظه و دیدن نعمتها در لحظه حتی نعمتهای بقیه توانا نشدم
ما باید با شنیدن این فایلها و درس گرفتن از اونها هرکدوم برای خودمون استاد بشیم توی جهت دهی آگاهانه انرژی ذهنی مون به سمت خواسته هامون…
من با اینکه فایل اول قدم 1 در مورد رصد کردن و مدیریت افکار رو بارها گوش دادم اما اون طور که لازمه روی مهارت مدیریت کردن افکار روزانه ام عالی کار نکردم…
تمرکزی کار کردن روی فایلهای و شرکت هر روزه در این کلاسها هست که باعث شده اینقدر شفاف تر به نقاط ضعفم هدایت بشم و بتونم ذهنم رو بهتر بشناسم و بابت این امکان از خانم شایسته و بالاتر از خدای هدایتگرم شکرگزارم که هم خانم شایسته رو هدایت کرد و هم همه ما که با این پروژه همگام شدیم…اصلا من امروز رفتم گام 7 رو گوش دادم و نکته برداری کردم ولی قبلش از خدا خواسته بودم که هدایتم کنه به فایل درست که خودشناسی بیشتر بهم بده…از روی لباس استاد در اون فایل حدس زدم ادامه این فایل باشه…یهو یه حسی گفت بیام این فایل رو مجدد گوش بدم…و الان میفهمم که هدایت الله مهربانم بوده که از همه ما مشتاق تره تا بندگانش رو به راه مستقیم هدایت کنه تا از ترس ها و رنج ها دور بشیم و به مسیر سعادت ابدی وارد بشیم
من نباید منتظر هیچ عاملی از بیرون باشم برای اینکه حالم خوب بشه…من حتی منتظر هیچ فایل جدیدی نمیشم که بخوام باهاش به احساس آرامش برسم…
من توقع ندارم کسی بیاد منو شاد کنه…
من توقع ندارم همه خوش رفتار باشن کلام زیبا داشته باشند تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم خداوندم نعمتی رو که اندازه ظرفیت و رشد من نیست بهم بده تا من احساسم خوب بمونه و مسیر درستی رو که از فضل اش هدایتم کرده بتونم ادامه بدم…من ادامه میدم چون باور دارم نتایج به اندازه رشدم وارد زندگی ام میشه و باور دارم این تنها راه سعادت هست
من توقع ندارم همه ازم تعریف کنن تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم همه با من موافق باشند و دیدگاه های منو و روش زندگی منو تایید کنند تا حال من خوب بمونه…
من توقع ندارم هیچ مسئله ای توی زندگی ام نباشه تا حال من خوب بمونه…
استاد عباسمنش و سایت او، خانم شایسته، اعضای خانواده من و فامیل من، دوستان من، جامعه من، مسئولین کشور و حتی جهان، حتی خود خود خداوند…هیچ کسی دیگه از بیرون مسئول حال خوب من نیستند
احساس خوب خلق شدنی هست نه کسب کردنی از محیط…احساس خوب راه خلق همه خواسته ها هست
من و فقط من مسئول 100% خلق احساس خوب خودم هستم…من مسئول حال خوب هیچ کسی جز خودم نیستم…برای خلق احساس خوب در من باور به ارتباط دائمی با خداوند در درونم کافی هست نه هیچ عاملی بیرون از من
یادم هست وقتی بچه بودم صبح که بیدار بودم همیشه این فکر میچرخید توی ذهنم که امروز چیکار کنم بهم بیشتر خوش بگذره و توی ذهنم اون تجربیات لذت بخش مرور میشد…مثلا خیلی دوست داشتم برم بالای درخت و اونجا کتاب بخونم و کسی باهام کاری نداشته باشه…چرا الان فکر میکنم زندگی فرق کرده؟ باید هر روز صبح بپرسم هدایت بخوام امروز چیکار کنم احساسم بهتر بشه و از خدای احساس خوب هدایت بخوام…همیشه ایده هاش برای خلق احساس خوب در من درسته و از مال من بهتره :))
پس به خداوندم و استادم متعهد میشم حالا که به این شفافیت این موضوع رو درک کردم برای کار کردن جدی و جهاد اکبر روی مهارت استفاده از این آگاهی ها در عمل برنامه داشته باشم…هر روز روش کار کنم….البته این چند وقت هم سرگرم همین کار بودم و در مهارت کنترل ذهن دارم بهتر شدم اما هنوز خییییییییییلی جای کار دارم
چه مسیر قشنگی رو داریم با هم میریم…چه نتایج عالی قراره خلق بشه
خدایا شکرت امروز هم در کلاس حاضر خوردم :)))
با یاد و کمک خداوند شروع میکنم تا اگاهی های جدید رو وارد زندگیم کنم.
گام اول
اولین ومهمترین نکته ای که باید بهش اگاه باشیم ، سیستمی بودن جهانه . اینکه دنیا و اتفاقات بر اساس شانس و اقبال جلو نمیره
جهان جهان فرکانس هاست. چند درصد اینو قبول داریم؟
اگه فرکانسی که میفرستیم 2 باشه یه اتفاقی میوفته که اونم فرکانسش 2 هست. این میشه عدالت این میشه نظم جهانی.
اولین باوری که باید برای آقای ذهن ایجاد کنم همین باوره، تا وقتی من شک داشته باشم به این موضوع نمیتونم روی خودم و باورام کار کنم. چرا ؟ چون ذهن نمیزاره باورسازی کنم. پس من میرم براش استدلال میارم با خوندن نظرات دوستان.
پس برای قدم اول باید برای یک ماه هررررر اتفاقی که میوفته رو حاصل فرکانس های خودمون بدونیم و برای بهتر شدن شریط دنبال منجی نباشیم. وقتی این باور اولیه برای من کااامل جا بیوفته دیگه خود به خود و از روی اشتیاق میرم سراغ باورسازی و تجسم و …
پس امروز میریم که این باور بپذیریم و به سوال های ذهن در موردش جوا بدیم تا قانع بشه
به امید یادگیری بیشتر و استمرار در این راه
به نام خدای هادی
یه قانونی وجود داره در جهان به نام تضاد و مشکل ک این قانون کمک میکنه ما از طریق این به ظاهر بلا یک خواسته جدید و بزرگی به نسبت شرایط خودمون داشته باشیم مثلا توی بحث سیل یا طوفان تمام افرادی ک متخصص هستن توی حوزه مثلا ساخت و ساز هر کسی یک ایده ای انجام میدهد ک باعث پیشرفت بیشتر این جهان هستی میشود زمانی ک ذهن من ثروت مند بشه از این بلاهایی ک توی زندگی میاد خوشحال میشم چون کمک خدا تضاد هست و باعث شکل گیری خواسته های بیشتر و بزرگ تر میشود
و طبق قانون جهان هستی من مسئول خلق زندگی خودم هستم ن دولت ن پدر مادر ن محل تولدم و نه تحصیلتتم و نه جنسیتم و نه سن و سالم و نه استعدادم هیچ یک عاملی برای ثروتمند شدن نیست
تمام اتفاقات زندگیمون به واسطه فکر های زیادی هست ک توی سرمون میاد و اگر اون فکر ها در مورد این باشه ک خدا همیشه کنارمه و هر چقدر و هرچی درخواست داشته باشم میتونم ازش بکنم و او هم اجابت میکند و راه حل میگوید به شرطی ک من هم اجابت کنم و عمل کنم چه زمانی عمل میکنم زمانی ک ایمانم قدی شده باشد و بدون ترس و نگرانی عمل کنم و فارق از اینکه چی میشود توی مسیر خودش هست و اجازهدنمیده ک من به سختی بیافتم به شرطی ک فکرمو کنترل کنم و با خودم در صلح باشم ک درواقع با جهان هستی به صلح میرسم
و در پایان تنها عاملی ک مارو به موفقیت در هر شغلی تاکید میکنم هر شغلی میرسوند توحید هست چون در هر مسئله ای خداوند حکیم هست او هم دکتره هم برناما نویس جهانه هم مهندس جهانه هم پادشاه جهانه هم نقاش جهانه و هم……..پس در هر کاری میتونیم از اون کمک بخایم با باور های درست اون هم اجابت میکند و به قلب ما پیام رو ارسال میکند
خدایا شکرت بابت این سایت زیبا ک این همه قشنگی توش هست و منم تونستم سهمی در این قشنگی داشته باشم مراقب خودتون باشید در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادت مند در دنیا و آخرت خدانگهدار