live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی - صفحه 43 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی
    195MB
    42 دقیقه
  • فایل صوتی live | "توحید" و فعال کردن قدرت خلق درونی
    39MB
    42 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1562 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فخرالسادات حسنی عطار گفته:
    مدت عضویت: 1206 روز

    سلام تاقبل از اشنایی با قوانین همیشه همه رو مقصر میدونستم از کودکی پدر ومادرم رو مقصر اتفاقات بد زندگیم میدونستم وهمیشه به اونا میگفتم چرا منو بدنیا اوردین حالا که این اتفاق افتاده شما مسئول زندگی من،خوشبختی یا بدبختی من هستین ولی الان فهمیدم خودم خالق زندگیم هستم هراتفاقی که برام افتاده هر کسی که توی زندگیم اومده رو خودم خلقش کردم هیچ اتفاقی درزندگیم اتفاقی وشانسی نیست ومن میتونم از این به بعد همه چی رو عوض کنم وبا تغییر باورام وکار کردن روی خودم به همه رویاهام برسم همینجوری که با توی خونه موندن تونستم خرجی ام رو سه برابر کنم وهمینم باعث شد به قوانین ایمان بیشتری بیارم از خدایا میخوام کمکم کنه همیشه توی این مسیر باشم وبتونم به همه چی برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سارا شکری امیدوار گفته:
    مدت عضویت: 957 روز

    به خداوند دانا و توانایم که هدایتم می‌کنه با الهاماتش در مسیر خواسته هایم

    سلام استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی که بسیار از همتون یاد میگیرم چگونگی در صلح بودن و متعهد بودن را در ماندن در مسیر مستقیم

    استاد شما انسان بسیار تحسین بر انگیزی هستید چونکه حرفهاتون با عمله

    حرف مفت نیست به قول خودتون

    شما متعهد بودین و هستین برای عمل به قوانینی که خداوند در قرآن برامون گفته

    به همه میگه ، کافیه در طلبش باشیم

    من مسئول صد در صد زندگی خودم هستم و نه هیچ کس دیگه ای

    این زندگی که من الان دارم تجربش میکنم ، زندگیش میکنم، خودم ساختمش صد در صدشو نه هیچ کس دیگه ای،

    اگه خوبه یا بد، خودم خلقش کردم ، نه همسرم ، نه پدرشوهرم نه هیچ بنی بشری دیگه ای

    این زندگی که الان دارم توش زندگی میکنم ، این خونه، این ماشین ، این پول ، این خوشبختی ، این خانواده این اتفاقات عالی هر روزم رو خودم با فرکانسهام، با افکارم خلقش کردم و میتونم هر روز با تمرکز بر روی خوبی ها و زیبایی ها کیفیت زندگیم رو بهتر و بهتر هم کنم.من خالق صد در صد کیفیت زندگی خودم هستم

    من خدا رو دارم

    خداوندم نیرومندترین قدرت جهانه و مشتاقه من به تمام آرزوهام برسم

    من از جنس خدام

    خداوند دوست داره من ثروتمند باشم، توانمند باشم ، تاثیرگذار باشم ، خوشبخت باشم در آرامش کامل باشم در رفاه کامل باشم تا تجلی قدرت خداوندم باشم در روی زمین

    خداوند بیشتر از من مشتاقه ، من بهش وصل باشم، من یک قدم به سمتش برم ، خداوند ده قدم میاد سمتم

    برای همینه که خودش توی قرآن گفته هر کار خوبی انحام بدی، ده برابرشو بهت میدم

    خداوند من چنین خداوند رحمان و رحیم و رزاقیه

    چنین خداوند رئوف و مهربانیه

    من انتخاب کردم که متفاوت از عموم مردم فکر کنم و متفاوت از عموم مردم نتیجه بگیرم

    من یاد گرفتم به الهاماتی که خداوند بهم میکنه، بگم چشم و عمل کنم بهشون در اسرع وقت و دنبال دلیل و منطقش نباشم

    من یاد گرفتم قدرت رو بدم به دست رب قدرتمندم نه بندگان خداوندم که همه مخلوقات خدان

    من یاد گرفتم به اصل و ریشه ام وصل شم نه به شاخ و برگها

    من دارم یاد میگیرم فقط روی خداوندم حساب باز کنم و نتایجش رو در زندگیم به اندازه ای که تونستم قدرت رو بدم به خدام ، به همون اندازه دیدم و زندگیم به همون اندازه زیباتر شده از قبلنام

    خدایا شکرت که همیشه هستی

    همیشه شنوا و بینایی

    همیشه اجابت کننده ای

    همیشه رحمان و رحیمی

    همیشه رزاقی

    همیشه برایم کافی هستی

    خدایا در طلب ایمانی هستم که نه از کسی بترسم جز مخالف قوانین تو عمل کردن و نه اندوه و غم چیزی رو بخورم، میخواهم فقط به تو توکل کنم و از تو یاری بجویم ای خداوند یاریگرم

    خدایا هزاران بار سپاسگزارم که در فرکانس بودن در اینجا هستم

    سپاسگزارم استاد

    سپاسگزارم دوستان عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    زهرا برزگر گفته:
    مدت عضویت: 1298 روز

    سلام خدمت مریم جان عزیز و استاد عزیزم.

    نمیدونم چی بگم دقیقا دیروز من این فایل شروع خانه تکانی ذهن رو دیدم و چندین بار گوش کردم و نکته برداری کردم چقدر مریم جان زیبا گفتن ک وصل شدن به اصلمون یعنی نگران شرایط نبودن، وصل شدن به اصل یعنی به چگونگی انجام کاری فکر نکردن، نگاه مثبت داشتن، ترس و غمی نداشتن، به فراوانی باور داشتن، خواسته هارو امکان پذیر دیدن همه چیز ساده رو راحت بودن، چقدر من به شنیدن این جملات و اصل ها نیازمند بودم.

    در قسمتی از فایل مریم جان گفتن می‌خواهد به خواسته هایشان برسند از یک مسیر راحت و هموار، یعنی مسیر ساده راحت بدون پیچو خم، یک لحظه در ذهنم این زنگ به صدا دراومد ک ببین زهرا حتما نباید سختی بکشی پدرت در بیاد تا به جیزی برسی فقط با خلوص نیت عمل کردن، باور کردن و توکل به خدا مسر برات راحت میشه، میشه با راحتی به خواسته ها رسید.

    در قسمت دیگری از فایل ک گفتین تجمسم یعنی هدایت انرژی فکری به سمت خواسته ها، من بارها اون لایو رو دیدم ولی زمانی ک مریم جان به زبون آورد من اون موقع فهمیدم و درک کردم این موضوع رو،

    باید بگم ک من چند روز درگیر موضوعی بودم و راهم رو گم کرده بودم و دقیقا دیروز این فایل و اولین گام روی سایت قرار گرفت و خداوند واضح جواب منو داد، اونم این گام به گام خودسازی، گام به گام خونه تکونی ذهنی ک قدیمی و کهنه شده و با افکار بدرد نخور و پوسیده هروز منو پایین و پایین تر میاره، خداوند رو با تمام قلبم سپاسگزارم ک منو هدایت به خواسته من جواب داد، سپاس گزارم ک این سیستم آنقدر دقیق و بی عیب نقصه،

    سیستمی ک احساساتی عمل نمیکنه خدایی ک جواب فرکانس افکارمون و عملمون رو میده،.

    دیشب قبل خواب این صدا در گوشم پیچید ک باید مسئولیت تمام زندگیت رو به عهده بگیری، و این درحالی بود ک من همیشه ادعا داشتم از کسی توقع ندارم، یک لحظه به خودم گفتم ببین به خودت ک نمیتونی دروغ بگی صادقانه جواب بده آیا واقعا از کسی توقع نداری، و با فکر کردن زیاد به این نتیجه رسیدم ک من از خانوادم بینهایت توقع داشتم و این درحالی بود ک من انکار میکردم و خودمو گول میزدم، خداوند رو سپاسگزارم ک این باور مخرب و شرک آلودم رو به من نشون داد و راه درست رو برام روشن کرد.

    به اندازه ای ک با امیدها و امکان‌پذیری های قلبمون همکاری کنیم به همون انداز آسونیها برامون آسون میشه،

    به همون اندازه با ترسو نا امیدی های ذهنمون همکار بکنیم آسون میشیم برای سختی ها یعنی تسلیم میشیم و برده سختی هامون میشیم،

    چقدر این دو جمله نابو خالصه.

    چقدر این حرف استاد توحیدی هست ک میگن اگر تو وام بگیری قرض کنی یعنی تو داری فرار میکنی از خودت. از مسؤلیتی ک داری ینی خودتو یه آدم ضعیفو بدبخت میبینی ک نمیتونه پول و بسازه باید منتظر بقیه باشه منت بقیه رو بکشه، چقدر این باور شرک آلوده خدایا شکرت ک فهمیدم اینم پاشنه آشیل.

    این باوری ک بقیه وظیفشونه برای ما کاری انجام بدن یه تله کثیفه برای گمراهی ما از مسیر درست.

    این باور ک به خودتو توانایی هات و به خدا خودت ایمان داشته باشی خدا برات همه کار انجام میده چقدر توحیدی نابه .

    این باور ک اگر برای مردم و رضایت اونها داری کاریو انجام میدی تو داری قدرتو از خدا میگیری میدی دست مردم افسار زندگیتو داری میدی دست کسانی ک قدرتی ندارند.

    این باور ک اتفاقات ناجالب باید انگیزه ای باشه برای رشد و تغیر زندگیت چقدر زیبا و دقیقه،.

    چقدر خالصه این حرف ک تو بنده خوبی باش خدا خوب بلده خدایی کنه اصلا همین جمله میتونه ساعت ها آدمو به فکر فرو ببره،

    این باور ک اگر داری مثل بقیه فکر میکنی، مثل بقیه هم نتیجه میگیری، نتیجه متفاوت حاصل افکار و عمل متفاوته، هیچ وقت خودتو در یک چارچوب فکری محدود آدما نذار ک گمراه شی همیشه کاریو بکن ک قلبت بهت میگه ، فک میکنی درسته، صدای خداست، اون مارو انجام بده،…..

    آنقدر این فایل ها بی‌نظیر و پر از آگاهی هست ک من نمیدونم از کجا بگم گ چی بگم، سپاس گزارم از مریم جان و استاد عزیز️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    زهرا رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 813 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی عشق و دوستان همفرکانسی ام

    من میخام که بتونم جدی افکارم و مدیریت کنم من روزانه تقریبا نیم ساعت پیاده روی میکنم و در طول مسیر افکارم میره سمت ادمهای که دیگه تو زندگیم نیستن و با اونها در حال صحبت کردنم از اتفاقهای زندگیم براشون میگم این افکار بوی فخر فروختن به اونها رو میده و یه چند روزی بود از خدا هدایت میخاستم که کمکم کنه بتونم این افکارمو به سمت نعتمهای زندگیم ببرم و بیشتر در مدار زیبایها قرار بگیرم اینجا این رد پا رو گذاشتم که اخر این دوره ببینم تغییراتمو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 802 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    اولین روز خانه تکانی گام به گام با مریم جان و تمام اعضای پر مهر سایت عباس منش زیبا آغاز میکنم

    صبح من به این فایل پر از آگاهی گوش دادم ولی یه بارم گوش میدم تا نکته هایی رو که درک کردم درموردشون بنویسم

    جذاب ترین روزم بود امروز

    رد پای روز 1 مهر رو

    که خدا به بی نهایت طریق بهم نشونه شروع فصل جدید از زندگیم رو داد و مخصوصا گفت که طیبه

    همه چیز بیشتر از قبل به نفع تو رخ میده ، از این لحظه به بعد پر قدرت تر ادامه بده یعنی روی باورهات و تمرکزت و سپاسگزاری و عمل به قوانین و حرف زدن با من ادامه بدی ولی پر قدرت تر

    و من چشم میگم و سعیمو میکنم

    همه چیز به نفع من رخ میده

    وقتی تو یاد بگیری و به خدای درونت شکل بدی و هرجور که دوست داری شکل بدی

    خود به خود همه چی طبق خواسته تو رخ میده

    چون خداست که داره کاراتو انجام میده

    خدایی که این جهان هستی رو آفریده و داره مدیریتش میکنه و تنها قدرت جهان هستی خودشه و خودش

    و وقتی سعی میکنی تا جایی که بتونی تسلیمش باشی انقدر قشنگ برات میچینه که ذوق زده میشی و سرشار از عشق

    و تو وظیفه اینو داری که بندگی کنی و از درون و عمیقا حس خوب داشته باشی و ذوق کنی که همه کارات به طیبعی ترین و ساده و راحت ترین شکل ممکن انجام میشه

    این پیام امروز پر از عشق من بود ،از طرف خدا

    من فقط تو خیابون داشتم مثل دیوونه ها میخندیدم از صبح تا شب

    آدما که نگاهم میکردن با تعجب یا بعضیا با لبخند من لبخند میزدن

    یعنی امروز خدا منو دیوونه کرد ، دیونه محبتش

    دیوونه عشقش

    دیوونه ی انقدر خوب بودنش، که هر لحظه داره منو عاشق تر میکنه وای یعنی از عشق گفتم

    منی که در به در دنبال عشق میگشتم از آدما

    تا پارسال همین موقع ها محتاج عشق بودم ، تا یکی بهم محبت میکرد از خودم خوشم میومد، یا اینکه انقدر به آدما محبت میکردم که همه این محبتای الکیم به خاطر تو خالی بودن محبت در درون خودم بود و با هرمحبتی هم که از بیرون بهم میشد طبق باورهای غلطم یا من بد متوجه میشدم و جواب محبت آدما رو و یا خانواده مو بلد نبودم چجوری بدم و یا اینکه محبتمو بد متوجه میشدن و بهم آسیب میزد

    چون از درون خودمو دوست نداشتم و به صلح نرسیده بودم با خودم

    وای من چقدر تغییر کردم خدای من ،تو بودی که این همه تغییر رو باعث شدی و وقتی من عاجز بودنمو بهت گفتم و گریه کردم و ازت عاجزانه درخواست کردم که کمکم کنی و هدایتم کنی

    جوری وارد زندگیم شدی که عشق زمینی و عشقی که از آدما جستجو میکردم ،دیگه اهمیتی برام نداره

    حتی عشق ورزیدن و محبت کردنم به آدما هم تغییر کرده

    چجوری؟

    اینجوری که من به هر کس محبت میکنم تاجایی که به خودم یادآوری میکنم ،میگم خدا محبت برای توست و به خاطر تو ،من در اصل دارم محبتی که تو سرشارم کردی رو منعکس میکنم ،اینجوری که شد :

    حتی دیگه آدما محبتم رو اشتباهی دریافت نمیکنن و جنس محبتشون متفاوت تر شده انگار از وقتی اول خدارو میبینم همه چی تو زندگیم داره رنگ و بوی خدایی میگیره

    خدای من تویی تمام من

    شدی خودم و خودت

    من و تو که منی وجود نداره و ماییم تو در منی و من در تو

    و تویی که از من من تری

    یاد شعرش افتادم

    که میگفت

    در دو چشم من نشین

    ای آنکه از من من تری

    و در وجودم بی نهایت ریشه کردی ربّ من

    ماچ ماچی جذابم که امروز منو فقط میخندوندی و عشق میکردیم با هم وسط خیابون

    داخل راهروی دادگاه و دادسرا

    تو ورکشاپ پاساژ تجریش

    تو مترو و اتوبوس و همه جا

    وای چقدر تو امروز بی نهایت بودی در وجودم

    امروز وقتی تو خیابون این حس بی نهایت سرور و شادی رو از خدا دریافت کردم بهش گفتم کمکم کن همیشه و هر لحظه همینجور مسرور از عشقت باشم و همینجور بخندم از ته ته احساس عمیق قلبی

    وقتی از ته دل میخندیدم یاد حضرت محمد افتادم که میخوندم درموردش که صورتش سرشار از لبخند بود و خوش رو بود

    فکر کن هر لحظه سعی کنی با کنترل ورودیات این حس رو تجربه کنی

    من انقدر این حس رو دوست دارم

    الانم که دارم مینویسم یه شور عمیق قلبی که همراه با لبخنده رو دارم

    که تا حالا هیچ عشقی تو این جهان مادی انقدر منو سرمست از عشق نکرده بود که با فکر کردن بهش حالم عجیب عالی باشه حتی وقتی تنهام که در اصل تنها نیستم با خدام و عشق میکنیم با هم حرف میزنیم ،حتی عشق و دوست داشتن مادرم نسبت به من و عشق ورزیدن های عزیزانم و دوست و آشنا و …. همچین عشقی رو از هیچ جا و هیچ کس دریافت نکرده بودم

    همه جوره پایه هست خدا هرچی میگم میگه چشم و انجام میده

    این عشق یه جور خاصه

    نمیدونم چجوری میشه توصیفش کرد

    ولی یه دعایی میکنم چون حسم فوق العاده هست

    و دعای من اینه که

    خدایا همه جهان هستی رو درگیر عشق خودت کن ،که این بهترین درگیر بودنه که جوری محو عشقت بشیم که فقط تو رو ببینیم و بس

    الان که گفتم درگیر عشقت بشیم یاد یه آهنگی افتادم که قبل آگاهیم وقتی گوش میدادم همه اش تو دلم میگفتم کاش یه نفر باشه که عشقم باشه

    الان خنده ام میگیره

    درسته عشق اصلی خداست

    ولی به قول استاد عباس منش من از تنهایی خودم و خدا لذت میبرم ولی با در کنار کسی هم باشم که به هم عشق بورزیم هم لذت میبرم

    اون آهنگ میگفت

    درگیر عشق تو شدم تو که خواب و خیال شبامی

    قید همه چیزو زدم واسه اینکه الان تو باهامی

    هرچی تو دنیاست به کنار تو تموم چیزی که میخوامی

    وقتی بهت خیره میشم چشام از تو سیر نمیشن

    رویای شب های منی تو همونی که عاشقشم

    زندگی بی تو واسه من خیلی سخته حتی تصورشم

    هرجا که باشی تو فکر توام حس میکنم پیش منی

    باور قلب من اینه که ما تا آخرش مال همیم

    ماه قشنگ شبام مثل یه خوابی برام

    جدیدا زیر لب میخونمش و میگم خدا تو رو میگما

    حالا از امروز پر از عشقم بهتون بگم

    صبح بیدار شدم و از خونه بیرون اومدم تا برم اول دادسرا و بعد دادگاه تجریش تا بپرسم که چرا هفته پیش ما رفتیم و وقتی گفتن تجدید رسیدگی و ما برگشتیم ابلاغ زدن که ما اصلا نرفتیم !

    من صبح رفتم و کیفم و بوم پارچه ایمو برداشتم و رفتم تا از اونجا برم کلاس ورکشاپ طراحی مدل زنده

    نون گرفتم و تو راه یکم خوردم و وقتی رسیدم مترو

    تو کل مسیر یهویی یه حس سرخوشی بهم دست داد نمیدونم چی شد انگار خدا یهویی یه عالمه سرخوشی بهم عطا کرد و من مدام تو راه داشتم میگفتم همه چیز به نفع من رخ میده و میخندیدم

    جالبه هرچی تو ابلاغیه نوشته بود اصولا باید منو نگران میکرد اما من داشتم میخندیدم و بلند بلند میگفتم ربّ من تو چقدر خوبی و میخندیدم و یاد آیاتی که خدا بهم نشونه داد میفتادم

    ولسوف یعتیک ربک فترضی

    و کفی بالله وکیلا

    وای عاشقشم

    تو راه همه فکر و ذکرم شده بود که خدا همه چیزه تو برای من همون قاضی هستی که الان مشتاقانه منتظره که کارای منو انجام بده

    تو برای من همون معاون و مسئول شعبه ای هستی که مشتاقانه منتظرن تا به حرفای من گوش بدن و کار منو راه بندازن

    و همینجور میگفتم و میگفتم و وقتی فکر میکردم به اینکه دارم میرم دادگاه ،اینبار یه جور دیگه شد

    من داشتم به این فکر میکردم که دارم میرم تا برای خدا و با خدا صحبت کنم

    که خدا قلبمو محکم کرده که طیبه همه چی منم لذت ببر ،کیفشو بکن

    وقتی رفتم دادسرا نگهبانی انقدر مودبانه گفت باشه برو داخل و بپرس و رفتم مسئول پرونده ها تو اتاق بازپرس گفت که هنوز برای ما ارسال نشده برو ،ما بهت خبرشو میدیم که بیای

    یه چیزیم بگم

    من انقدر سرشار از انرژی خاص خدا بودم که یه انرژی بسیار عالی تو سرم حس میکردم که سوزن سوزن میشدم انگار از انرژی زیاد

    و هرجایی وارد میشدم و با لبخند سلام میدادم و صحبت میکردم ،با من آروم صحبت میکردن

    میدونم که همه اینا کار خداست و من هیچی نیستم درمقابل این همه مهربونی و عظمتش

    وای خدا دوستت دارم عزیز دلم ،عشق دلم ،ماچ ماچی جانم

    بعد که اومدم بیرون و برم مترو تا دادگاه تجریشم برم پرس و جو کنم ، تو راه دوباره تکرار میکردم و میخندیدم

    وقتی از پیاده رو نزدیک میدان تجریش رد میشدم دختر پسرایی که کنار پیاده رو نشسته بودن و داشتن آهنگ میخوندن و دف میزدن خیلی آهنگ خوبی داشت

    و من داشتم با خدا عشق میکردم

    که یهویی شنیدم خوندن

    تو را سکوت میکنم مرا صدا که میزنی

    وای من اینو شنیدم دیوونه تر شدم

    انگار خدا داشت با من حرف میزد

    هر کجا که من بعد از این میرسم آنجایی ساحلت منم مو به مو موج این دریایی میرسد به من تا ابد این همه زیبایی

    من همیشه این آهنگو که گوش میدادم ساحلت منم رو صاحبت منم میشنیدم

    امروزم صاحبت منم شنیدم و چنان ذوقی داشتم که سرشار از عشق بودم

    خداروشکر میکنم بی نهایت

    وقتی رفتم دادگاه رسیدم ،رفتم شعبه ای که هفته پیش رفتیم با لبخند وارد شدم و دیدم مسئولش گفت خانم نقاشی که دیگه اینجا همه میشناسنت من اونروز صدات کردم خودت نبودی ولی نقاشیتو گذاشته بودی اینجا

    یه چیز جالب تر دو سه باری من قبلا به همین شعبه رفتم و همین کارمندش با کمی عصبانیت صحبت میکرد

    ولی امروز به طرز شگفتی با لبخند و آرام حرف میزد

    من گفتم چرا من خودمم کنارش وایساده بودم و منتظر بودم صدام کنید حتی به شما گفتم کی نوبتم میشه گفتین بیرون باش

    تو این ماجرا من یه درس بزرگی هم گرفتم که این بود

    هفته پیش پسر داییم که شاهد اومده بود گفت رفتم پرسیدم گفتن باید برین به اتاق معاونت و اونجا کارتون رسیدگی میشه

    و امروز اون مسئول گفت نه اینجوری نبود خودمون صدا میزدیم

    نمیدونم جریان چیه ولی برای من درس شد که خودم شخصا پیگیری کنم و به حرف کسی که گفت اینجوری گفتن قبول نکنم

    خلاصه من بهشون گفتم شما باید بلند صدا میکردین ،چون منشیشون صداش خیلی کمه و زیاد نمیتونه بلند داد بزنه اسمارو

    بهم گفت باید دوباره بری دفتر خدمات قضایی و درخواست بدی

    من برگشتم تو راه پسرداییم نوشت میرفتی شکایت میکردی که سهل انگاری کردن به حراست میگفتی

    من اولش نمیخواستم برم

    گفتم خدا من چیکار کنم برم بگم یا نرم؟؟

    چون چیزی دریافت نمیکردم نشونه خاص بین من و خدا رو نشونه خواستم

    گفتم خدا تا 10 میشمارم اگر عدد 74 رو رو پلاک ماشین یا هرجایی که الان نگاه میکنم بود برمیگردم دادگاه و بره حراست میگم

    تا شماره 10 شمردم ولی عدد 74 رو رو پلاک ماشینی ندیدم همین که گفتم 10 برگشتم پشت سرم یه پیک موتوری بود روش شماره ثبت غذاشو نوشته بود که دیدم 74 داره

    خندیدم گفتم چشم میرم حرفمو مستقیم به خودت میگم خدا

    رفتم و با حراست که پلیس بود گفتم ،وای من به طرز عجیبی داشتم مثل بلبل حرف میزدم

    منی که فارسی حرف زدنم گیر داره و ترک زبانم ،هی کلمات داشت پشت سرهم میومد خودمم مونده بودم که چه نیروییه که دارم حسش میکنم که کلماتو اینجوری جاری میکنه

    بعد گفتن برو مستقیم با رئیس دادگاه صحبت کن

    رفتم و با منشیش حرف زدم گفت من نمیدونم خودت برو داخل بگو

    رفتم داخل یه آقا بود و بعد یه خانم اومد یهویی مدیر بلند سرش فریاد زد که خانم چیکار کنم باید دوباره بری و بیای

    اونجا من داشتم زیر لب تکرار میکردم همه چی به نفع من رخ میده و این رئیس و همه اعضای کل این دادگاه با من با احترام صحبت میکنن

    جالب و هجیب و شگفت انگیزه

    من میگفتم که همه چیز به نفع من رخ میده ،خیلی راحت به حرفام گوش میده

    وقتی نوبت من شد

    گفت بفرمایید و من با لبخند سلام کردم و شروع کردم مثل بلبل حرف زدم

    وای یعنی متعجب شدم یه نفر داشت دو رفتار کاملا متفاوت تو چند دقیقه نشون میداد

    و اینجا بود که گفتم باور

    باور همه چیو بوجود میاره

    چی شد ؟؟؟ چرا قبلا اینجوری نبود

    پس یعنی باورام دارن اصلاح و سفید میشن که باید همیشه تکرار کنم باور های قوی رو

    قبلش به اون خانم با عصبانیت جواب داد

    بعد با من یهویی خوشرو و مهربون شد

    همه اینا خداست رد پای خدا توی تک تک لحظات زندگیم

    و اینجا بود که فهمیدم تکرار باورهام که شروع کردم به گوش دادنش جواب داده که من دارم نتیجه شو میبینم

    قشنگ بخ حرفام گوش داد و گفتم که من یک ساعت و نیم اینجا بودم کارمند شما صدام نکرد بعد گفت تجدید شد

    و بعد ازم معذرت خواهی کرد و گفتم میتونم انتقادی بکنم

    که گفتم یا یه کسی رو بذارین که صدای بلند و رسا داره یا اینکه مثا بانک باشه که شماره هارو صدا کنید

    و بعد لبخند زد و گفت رسیدگی میشه و منم سپاسگزاری کردم و اومدم

    وقتی از پله های دادگاه میومدم پایین از ذوق یه صدایی از خودم درآوردم که خندم گرفت یه آقا که نشسته بود طبقه پایین داشت نگام میکرد

    یعنی فیلمی بودم برای خودم تو دادگاه

    تو عمرم انقدر حس راحتی نداشتم توهمچین جایی

    همیشه از دادگاه و مسئولاش و پلیس میترسیدم

    وای خدای من همه چی داره تغییر میکنه

    من جلو در آسانسور نشسته بودم داشتم کیفمو باز میکردم کیفم پر کاموا بود و یه دستم بوم پارچه ای

    اصلا دادگاه رو جدی نگرفتم همه اش یه بازی بود امروز که داشتم میخندیدم فقط

    هرکی منو میدید متعجب میشد

    و جالب تر اینکه لبخند و خنده ام به همه سرایت میکرد کارمندایی که باهاشون صحبت میکردم همه داشتن با لبخند و آرامش جوابمو میدادن

    وای دلم میخواد فقط اینارو تعریف کنم

    همه انسان ها مسخر من هستن تا با من با احترام صحبت کنن و همه کارهای من و تمام صفر تا صد این پرونده ای که به نشانه و اجازه خدا باز شده ،صد در صد خدا ادامه اش میده و صد در صد خدا راضیم میکنه

    چون امروز دوباره این آیه رو به طرز شگفت انگیزی بهم نشونه داد

    بعد که من از دادگاه اومدم بیرون فقط سپاسگزاری کردم خدا رو میگفتم خدای من من دیگه از مسئولا و پلیس نمیترسم که دست و پام بلرزه

    من با شجاعت رفتم و با رئیس دادگاه صحبت کردم و حرفمو و انتقادمو گفتم

    شکرت خدا شکرت

    وقتی پیاده رفتم تا سر ورکشاپ و رسیدم دیدم همه نشستن و دارن کار میکنن ،همکلاسیمم بود رفتم وسایلامو گذاشتم و از استادم سه پایه و باقی وسیله هارو گرفتم و شروع کردم به طراحی

    یه علا الدین و بادمجون و فلفل و کوزه پنیر و دیگ زیبا هم با پارچه زیرش گذاشته بودن

    من فعط علا الدین رو کشیدم با دو تا بادمجان

    یه لحظه میخواستم سریع برم رنگ روغنامو باز کنم که شروع به رنگ زدنش کنم

    اونجا بود که حرف استادم یادم اومد که هفته پیش گفت طیبه طراحیت اگر ضعیف باشه رنگ هم بزنی نمیتونی عیبتو بپوشونی که تو ضعف داری تو طراحی

    چون قشنگ مشخصه بلد نیستی

    کاری کن که طراحیت قوی بشه

    و من دیگه رنگ رو شروع نکردم و مداد طراحیامو برداشتم و بعد رفتم دوتا مداد طراحی بخرم

    قبلا وقتی میخواستم کارت بکشم نگران این بودم که پولم تموم میشه ولی اینبار گفتم دو تا بخرم و پول دوباره به حسابم میاد

    بعد که تحویل دادیم نقاشیامونو یه آقای نقاشی بود که همشهریم بود و بهم گفت یه همکلاسی داشتم اسمش هم اسم فامیلیت بود گفت عکس بابتو هفته بعد بیار ببینم همکلاسی من بود یا نه

    بعد که رفتم طراحیمو به استادم نشون دادم گفتم استادیاد حرف شما افتادم و رنگ نکردم و فقط طراحی کردم و تمرکزمو رو این گذاشتم که خوب طراحی کنم

    گفت طیبه امروز پیشرفت داشتی و این یعنی پیشرفت درست

    تو تونستی که درست کار کنی

    و بعد من رفتم بوم جدید خریدم برای تمرین کلاسی هفته آینده ام بازهم خوشحال بودم از خریدم و میگفتم خدا بی نهایتشو بهم میده

    و بعد برگشتم خونه

    تو راه مترو و اتوبوس فقط قلاب بافی گل سر بافتم و میخندیدم کلی کیف کردم بی نهایت زیبا بود امروز

    امروز پشت سرهم بهم زنگ میزدن خانمایی که قلاب بافی بلد بودن تا بیان و بهشون یاد بدم و برام تیکه های گل سرا رو ببافن و اگر خدا بخواد گفتم همه فردا ظهر بیان تا یادشون بدم و شروع به کار کنن

    وقتی رسیدم خونه همکلاسیم پیام داد گفت طیبه آینه هایی که بهت سفارش دادم شنبه میاری؟ گفتم شعی میکنم چشم

    بعد گفت راستش منم میخوام مثل تو آینه رنگ کنم و بفروشم

    بهش آدرس پیجی که آینه میگرفتم رو دادم

    و توضیحات لازمو دادم

    همکلاسیم از فریدون کنار میاد

    اودش ذهنم خواست دخالت کنه که نه چرا بهش میگی

    بعد سریع گفتم بشین سرجات خدا روزی هر کس رو میده منو و تو هیچی نیستیم من فقط الان دستی هستم از دستای خدا که دوستم سوال کرده و منم باید هر کمکی از دستم برمیا د بهش بگم

    وقتی بهش گفتم یهویی این جمله رو گفت

    طیبه از وقتی تو رو دیدم داری کار میکنی و اینجوری تو چند ماه پیشرفتتو دیدم منم به ذوق اومدم و به خودم گفتم وقتی طیبه تونسته منم شروع کنم و برای خودم درآمد داشته باشم و پول کلاسامو از خانواده ام نگیرم

    میگفت تو رو دیدم بیشتر ترغیب شدم انجام بدم

    و اینجا ست که باید به خودم بگم

    تو هیچی نیستی طیبه این یادت باشه

    وقتی کسی ازت کمکی خواست صد در صد خدا فرستاده تا از طریق تو خیر برسه بهش

    پس برای خدا و به خاطر خدا و این یادت باشه خدا گفته که انجامش بدی یعنی کمک کنی پس انجام بده و چشم بگو

    امروز صبح تو مترو داشتم سه تا از پاسخ دوستان به دیدگاهمو میخوندم که سرشار از عشق بود برای من و بی نهایت از خدا سپاسگزارم

    شب یهویی دلم تن ماهی خواست و رفتم و خریدم

    همیشه وقتی دلم چیزی میخواست میگفتم بذار پولشو از داداشم میگیرم ولی الان نگاهم تغییر کرده

    میگم من میخرم و باعشق میخوریم

    و خدا حسابمو پر پول بی نهایت میکنه و ثروت خودش میاد به حسابم

    و با عشق خرید کردم

    وقتی برمیگشتم به زبونم جاری شد

    وسط خیابون بلند گفتم

    سرکار خانم طیبه مزرعه لی کارآفرین برتر از شما سپاسگزارم

    یه لحظه حس کردم دارن ازم تقدیر و تشکر میکنن روی سن یه جایی حس عجیبی بود

    امروز درسته نتونستم برم بهشت زهرا سر خاک پدر دوستم که سالگردش امروز بود و تو رد پای دیشبم نوشتم تو قسمت خانه تکانی گام به گام

    هرچی خیره همون بشه خدا خودش بهم میگه کی برم اونجا

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    شاهین حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 1479 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین

    وهمه ی دوستان عزیزم در این مسیر توحیدی

    ازشما سپاسگذارم خانم شایسته نازنین که این دوره رو شروع کردید من بچهمینجا تعهد میدم که گام به گام با شما بیام وکامنت بنویسم

    بازم متعجبم از اینکه من تا حالا این لایو رو اصلا ندیده بودم وخیلی برای من نکاتش عالی بود

    پریروز داشتم به این موضوع فکر میکردم که اگه بهم بگن زیباترین لذت زیباترین حس توی دنیا چیه اون چیزی که میخوای همیشه باهاش باشی وداشته باشیش به خودم گفتم که توحید یکتا پرستی تسلیم بودن

    اینو ازته قلبم میگم که توحید واقعی زیباترین حس دنیاست که همه چی رو در برمیگیره همه چی اوج احساس خوبه

    چون 100آید 90هم پیش ماست

    استاد به یه موضوعی اشاره کردن که درک کردنش ما رو به

    لا خوف علیهم ولا هم یحزنون میرسونه

    اینکه تو اگه به برنامه نویس باشی میخوای تو کدوم شرکت کار کنی توی بهترین

    اما خدا از هر شرکتی بزرگتره وصاحب تمام جهانه کافیه بندگیشو بکنی همین اون خوب خدایی میکنه

    دیروز یه اتفاقی برام افتاد که اگر تمام سیستم های هوشمند دنیارو تمام معادلات رو تمام مغزهارو کنار هم میچیدم حتی یک لحضه نمیتونستم یه این فکر کنم کاری که دیروز خدا برام انجام داد رو انجام بدم انجام چیه حتی بهش فک بکنم

    الان سه هفته میشه که از کارم ومحیط قبلیم اومدم بیرون انقد لذت بردم این چند روزه که اصلا عشق پشت عشق به لطف رب الهی

    توی این لایو استاد میگه روی خودتون کار کنید کاری یه بیرون نداشته باشید بیرون خودش درست میشه این نکته طلاییه

    ازخدا میخوام مارو هدایت کن به راه راست راه کسانی که به انها نعمت داده الهی امین

    تا گام بعدی در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1951 روز

    به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به سمت این آگاهی ها

    سپاسگزار مهربان پروردگارم هستم که جهان رو پراز فراوانی آفرید

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین

    «مسئولیت صد درصد اتفاقات زندگیم به عهده خودمه»

    خدایا کمکم کن تا این اصل رو همیشه و هر لحظه سر لوحه زندگیم قرار بدم که اگر عمیقأ باورش کنم ،تمام رفتارهاو تصمیم گیری هام تغییر می‌کنه و درامتداد اون زندگیم تغییر می‌کنه ،

    نکته:تایید کردن قانون تجسم می‌تونه به رشدم در مسیر خلق خواسته ها کمک بسیار کنه….

    _شرایط فعلی رو ابدی ندونم و بدانم وباور داشته باشم که خداوند به وسیله ی افکارم قدرت خلق رو به من داده پس نقش خودمو در تغییرات زندگیم پررنگ ببینم

    _فارغ از اینکه چی هستم وکجا هستم میتونم با تغییر باورهام شرایطمو متحول کنم

    _ می‌تونم به وسیله قدرت تجسمی که همیشه هم داشتمش و همیشه در حال انجام دادنش بودم ، ،منتها اون موقع کنترلی روی افکارم نداشتم حالا با آگاهی‌های این سایت می‌تونم کانون توجهمو کنترل کنم و تجربیات جدید خلق کنم.

    _قانون جهان تغییر نمی‌کنه هرکسی رو خودش کار کنه جواب می‌گیره شرایط بیرونی رو تا به الانم خودم با افکارم و قدرت تجسمم ساختم و می‌تونیم دوباره تغییرش بدیم.

    شاید بشه از این تمثیل استفاده کرد که تجسم کردن مثل ریشه میمونه که میوه هاش اتفاقات و تجربیات زندگیم هستند

    _«وقتی روی بهبود افکار درونی ات کار می کنی، دنیای بیرونی خودش درست می شود؛»استاد این جملتون کلا خیالمو جمع می‌کنه، قند تو دلم آب میشه ،باعث میشه قوی تر و متمرکز تر پیش برم و بهتر رو خودم کار کنم ،و کمتر دخالت کنم توی ،چگونگی تغییر دادنِ دنیای بیرون و درواقع یه جورایی کمک می‌کنه به تسلیم بودنم

    خدایا تنها ترا میپرسم و تنها از تو یاری می‌جویم ، کمکم کن تا یکتا پرست باشم تا موحد باشم ، خدایا من به هر خیری از جانب تو فقیرم ،منو هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که به آنها غضب کردی و من گمراهان

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم و مریم جون درصلح که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین تاخوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.

    عاشقتونم و عشق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    ملیحه التفاتی گفته:
    مدت عضویت: 838 روز

    بنام خدای فراوانیها. خانه تکانی ذهن .گام اول. سلام خدمت استاد عزیز ومریم جانم که زحمت کشیدن وچه به موقع خداوند هدایتشان می کند .خدایا سپاسگذارم که مرا در زمان مناسب ومکان مناسب قرارم داری .همیشه شنیدیم که می گفتن که توی کشورهای که حجاب ندارن ومسلمان نیستن همیشه زلزله وسیله وحوادث عیر مترقبه بیشت هست واینو من یه جورایی باور کرده بودم ولی یه تصادف هم داشتم اینکه من دوستی داشتم که اصلا به پیامبران ونماز واجور چیزها اصلا اعتقادی نداشت ولی همیشه خوشحال بود و می‌خندید ومیرقصیدو حالش عالی بود .ازدواج موفق وهمسر خوب .خلاصه از همه چیز بهترینش و داشت و این همیشه برام سوال بود وخداوند هدایتم کرد به این سایت الهی ومن فهمیدم که راز خوشبختی دوست در زمان حال بودن هستو توجه به زیباییها وخوشحال بودنش هست وکل زندگی یعنی اینها .این جواب خیلی از سوالهام بود .نکته ی بعدی اینکه من یک سالی میشه که به این سایت الهی هدایت شدم یعنی درخواست کردم واین سایت جواب درخواستم هست .من از زمانی که تو دوره دوازده قدم شرکت کردم مسئولیت زندگیم رو پذیرفتم هر چند که خدارو شکر قبل این که بیام این سایت تقریبا به جز مواردی همه کارهام رو دوست داشتم خودم انجام بدم ولی امروز توی این فایل متوجه شدم که همه مسئولیت کارهای فیزیکی نیست من باید تعهد بدم به خودم که افکارم رو کنترل کنم .کنتر ل افکار مساوی با خوشحالی ،خوشبختی ،ثروتمندی ،سعادت دنیا وآخرت هستش .پس من تعهد میدم از این لحظه لیزری روی خودم وافکار کار کنم واز خدا میخوام کمکم کنه که بتونم کنترل دهن داشته باشم .خدا مارو خالق آفریده پس چه بهتر که بهترینها رو واسه خودمون خلق کنیم . هیچ کسی نمیتونه کاری واسمون انجام بده اگه ما آماده نباشیم ولی اگه از لحاط فرکانسی آماده دریافت باشیم اونموقع خدا با دستان پر قدرتش همه کارهامون رو انجام میده بدون نیاز به درخواست از کسی . من تا قبل چند وقت اصلا به مسا له تضاد اینجوری نگاه نکرده بودم که تضاد باعث پیشرفتم میشه .همیشه وقتی به تصادف برخورد میکنم عصبی میشدم ونگران و درمانده وخیلی وقتا از ادامه دادن دلسد میشدم یا اگه ادامه میدادم خیلی طول می‌کشید که بتونم راه درست رو پیدا کنم .خدایا من آماده ام تا هدایتم کنی .خدایا سپاسگذارم که مرا آزاد خلق کردی وتمام اختیارات زندگیمو به خودم دادی .خدایا سپاسگذارم برای بودن دراین مسیر الهی .خدایا سپاسگذارم برای هر تضادی که سر راهم قرار میدی ومخوای که پیشرفت کنم .پس کمکم کن .پس دستمو بگیر ومنو بزار روی شونه هات تا باهم بریم که بهترینها رو بسازیم.خدایا من فقط روی تو حساب میکنم وفقط از تویاری میخوام .قدرت فقط خدا.خدایا من این مسیر وانتخاب کردم تو خودت هدایتم کن که چه حرکتی بکنم .میخوام یه تعهد دیگه به خودم میدم که همیشه شکر گدار تمام داشته هام باشم وگله وشکایت رو تموم بکنم .روی زیباییها تمرکز کنم وخوبیهای همه رو ببینم .فقط روی خدا حساب یکنم وعملگرا باشم .حرف نزنم عمل بکنم .توحیدی عمل بکنم .هر وقت خواستم از مسیر دور بشم مچ خودمو بگیرم .خدایا من این گام رو آغاز کردم خودت یاریم کن .من لایق بهترینها هستم .خدایا خودت دستمو بگیر وبلند کن که هیچ قدرتی بالاتر از خودت نیست .من فقیرم به هر خیری که از تو به من برسه . الخیر فی ما وقع.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    خانواده سمندری گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    گام اول: توحید و فعال کردن خلق درونی

    به نام خدای مهربان سلام خدمت تمام هم قطارانم و همراهانم در این مسیر الهی و به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز امید هست که خوب و سرحال و صحتمند باشید.

    برای اینکه این گام را برای خانه تکانی ذهنم شروع کردم خیلی خوشحالم و خیلی از خداوند سپاسگذارم.

    محتوا و آگاهی این فایل مستقیما مرتبط میشود به آگاهی فایل جلسه هفتم دوره عزت نفس من داشتم روی اون فایل کار میکردم دقیقا همین آگاهی ها بود و چقدر خوب خداوندم هدایتم کرد به ای مسیر و این فایل که دقیقا همون آگاهی هارا برایم از یک منظر دیگر برسی کرد و من را خیلی خیلی خوشحال ساخت و آگاهی هابم را خیلی خیلی افزایش داد. خدارا شکر

    این که ما برای خودمان زندگی کنیم اصل پیشرفت های ماست اصل زندگی توحیدی ماست. این که ما خودمان زندگی خودمان را مدیریت کنیم و مسئولیت صد در صد زندگی مان را بپذیریم یعنی توحید یعنی اصل زندگی وقتی من خودم را مسئول میدانم برای زندگی ام اگر یک اتفاق ناجالبی رخ بدهد میگم خوب کجا اشتباه کردم کجا فرکانس غلط فرستادم که این بلا سرم اومد و شاید به قول استاد بعضی اوقات نتوانیم پیدا کنیم که چرا با کدام فرکانس اشتباه ما این اتفاق نا جالب را برای خود ما جذب کردیم ا باید به خود مان بگوییم الان چه کاری میتوانم انجام دهم که شرایطم را تغییر بدهم در آینده این اتفاق برایم نیفتد این جنبه اعتماد به نفسش بود که فارغ از اینکه کجا اشتباه کردم الان چی کار میتونم انجام بدم که دوباره این اتفاق برایم نیفتد کدام باورم را باید تغییر بدهم.

    و وقتی مسولیت صد در صد زندگی مان را به عهده بگیریم دیگر هیچ کس را برای اتفاقات ناجالب زندگی مان مقصر نمیبینم وقتی که یک کاری را خوب انجام میدهیم به همه میگم این کار را خودم انجام دادم اما وقتی یک کاری را درست انجام نمیدم چطوره که دنبال مقصر میگردم و میخواهم تقصیرش را بندازم گردن کس دیگری؟ مثل وقتی که موفق میشم همه چیز را گردن میگیرم وقتی ناموفق میشوم هم باید همه چیز را گردن بگیرم.

    من یک کانال یوتیوب درست کردم با این باور که خداوند برایم کمک میکند رشد کنم و خیلی رشد هایی کردم که خودم متحیر شدم اما بعد از چند وقت که این باورم کم کم ضعیف شد دوباره یوتیوبم افت کرد بعد به خدم گفتم چرا این قسم شد؟ وقنی داشتم با خودم فکر میکردم که چی شده دیدم که بله وقتی من ویدیو نذاشتم چند روز دیگه رشدم کم کم متوقف شد بعد خواستم پدذم را مقصر بدانم که همو روزهای ثبت ویدیو یک کاری ازم خواست بکنم و درگیر شدم و نتونستم بعد جلسه هفتم را شنیدم و دوباره به خودم گفتم نه مقصر اصلی این داستان خودت هستی. اگه تو ویدیو درست میگردی زیاد و آماده میزاشتی قرار نبود این اتفاق بیفتد و حالا ازش درس گرفتم که خودم را مقصر بدانم و مسئولیت اش را خودم قبول کنم و ویدیو آماده بسازم و بذارم داخل کانالم و ببینید توانستم تغییر اش بتم و حالا دوباره به خداوندم توکل کردم و دوباره رشدم شروع شده و هر ساعت داره بالا میرود.

    واقعا وقتی که انسان مسیولیت زندگی خودش را به عهده میگرید دیگر هیچ وقت از هیچ کس گلایه نمیداشته باشد و هیچ وقت رابطه اش باهیچ کس خراب نمیشه.

    از خداوندم برای همه تان ایمان راسخ و توحید ارزو دارم و ارزو دارم هیچ وقت هیچ چیزی را گردن دیگران نیندازی و بتانی که مسئولیت همه چیز را به گردن بگیری و موفق باشی

    خدا نگهدار و خدارا شکر به خاطر این مسیر زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    زهرا آبلو گفته:
    مدت عضویت: 2021 روز

    بسم الله النور

    سلام استادعزیزم 🫂سلام مریم جونم🫂

    ممنون بابت پروژه خانه تکانی واقعا نمیدونم با چه زبونی تشکر کنم

    اول اینکه من بارها ابن فابل ها رو گوش دادم اما اینکه نکات که راجبش صحبت میشه رو تو متن فایل ببینم خیلی عللی هست چون باعث میشه تمرکز کنم روی اونجملات و اینکه فایل ها دسته بندی شده و اینقدر قشنگ به ترتیب داره پیش میره واقعا عالیه

    یه جمله مربم جان گفت هر چند وقت یه بار همون طور که خونه رو تمیز میکنم ذهنمو رو هم پاک میکنم و این یعنی همون بهبود های مدام همون که استاد میگه ما همیشه نیاز داریم این آگاهی ها رو مرور کنیم

    جالبترش اینه همزمانی این فایلها با پروژه ای که من واسه خودم گذاشته بودم واسه مرور سفر به دور آمریکا که واقعا درس زندگی هست و اجرای قانون رو در عمل میینم خدایا شکرت

    قدم اول “””توحید””

    اصلی که به قول مریم جان مدام باید روش کار بشه اصل و اساس تمام آموزش های استاد و تنها کلید موفقیت

    تونید یعنی من مسولیت صد در صد زندگی خودمو به عهده بگیرم واژه ای که با من یکی کاملا غریبه بود

    چون من از وقتی یادم میاد احساس قربانی بودن و طلبکار بودن از عالم و آدم رو داشتم و بعد ازداوجم هم که این موضوع به شدت اوج گرفت چون من میگفتم حللا که خانواده ام منو زود شوهر دادن پس مسولیت زندگی داغون من هستن مسول هزینه هایی که همسرم برام انجام نمیده هستن مسول نگهداری بچه ام هستن مسولیت سفر رفتن من مسول حال خوب من هستن و اون بندگان خدا هم از بس من بهشون احساس گناه داده بودم تمام این کارها رو برام انجام میدادن اما من روز به روز طلبکار تر میشدم و حالم بدتر

    از طرفی همسرم مسول تامین هزینه های من بود اینکه دیگه طبیعی همه همینن مسول حال خوب من بود اینم باید باشه چون از من بزرگتر بود مسول بود که بهتر فکر کنه و جای من عمل کنه و حرف بزنه و تز من دفاع کنه و کلی چرت و پرت دیگه که اون بنده خدا هم هیچ وقت نمبتونست منو راضی کنه چون هر کاری میکرد من طلبکار تر میشدم

    از طرفی به خاطر این طرز فکرم من هم خودمو مسول بچهام و خانواده ام و همسرم میدونستم خوب من مادرم باید از خودم بگذزم باید هزارتا کار لکنم واسه بچهام من همسرم باید همیشه حال همسرمو خوب کنم هزار تا سرویس بیجا دیگه واسه خانواده ام خوب من دختر بزرگم باید هزارتا کار انجام بدم واسه مادرم واسه خواهر هام ووووو

    شرک سر تا سر زندگی من پر بود و هر روز حالم بد تر و بدتر میشد

    تا اینکه خدا لطف داشت و هدایت شدم به سایت استاد عباس منش

    تا حدود یکی دوسال اول بازم این چیز ها تو کت من نمیرفت اما با مداومت تو گوش دادن به فایل ها و اون اویل نصفه و نیمه عمل کردن به این آگاهی ها یه کم درک کردم که باید مسولیت صدر صد زندگیمو به عهده بگیرم

    من مسول صد در صد حال خودم هستم

    من مسول تامین نیاز های عاطفی و روحی خودم هستم

    من مسول تامین نیاز های مالی خودم هستم

    این برام یه کم راحتر بود تا اینکه من مسول بچهام نیستم اون ها هم مثل من مسول خودشون هستن و منم از ترس اینکه بچهام به قول استاد معتاد نشن و هزار تا اتفاق بد که فقط زاییده ذهنم بود نیوفته براشون به هر دری میزدم و تمام بار رو به دوش خودم گرفته بودم اگه بچهام دست از پا خطا میکردن من به خودم وتربیتی که تمام تلاشمو میکردم که اونجور که فکر میکنم درسته بچهامو بار بیارم من شک میکردم و کلی احساس گناه و بد و بیراه به خودم میگفتم که تو مادر نیستی و فلان و بچهام هم عادت کرده بودن و همیشه ناراضی بودن و طلبکار

    حلاصه این موصوع رو هم طول کشید درک کنم و بتونم یه کم روش کار کنم که به قول استاد این موضوعات باید همیشه روش کار بشه

    اما وقتی به این درک رسیدم که خودم مسولم و هرکس حتی بچهام خودشون مسول هستن اول خودم از بند این اسارت رها شدم و به لطف خدا آروم آروم رشد کردم و بعد بچهام هم مستقل شدن و دیگه خبری از اون طلبکاری همیشه که تو کلام و رفتارشون بود نیست خدا دو شکر

    این موضوع شرک انقدر مخفی هست که باید مدام روش کار بشه و کندو کاو بشه که کجای زندگیم هنوز این گیر و گور هست و هر لحظه باید حواسم باشه که من مسول خودم هستم

    استاد جان مریم جان بینهایت ممنونم بابت این فایل ها و این پروژه به رسم تشکر گفتم رد پای خودمو بزارم و براتون آروزی برکت و سلامتی و نعمت و ثروت دارم 🫂️عاشقتونم و یخ زودی آمریکای زیبا میبینمتون️🫂

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: