اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و احترامات فراوان خدمت استادی که بخشی از رشد شخصیم را مدیون شما و افکار خدایی شما هستم ؛ و همچنان افتخار بهره بردن از محضر شما را دارم ،
امروز این فایل رو شنیدم به صورت اتفاقی ، ببیتید استاد عزیز: تاریخ و گذشت زمان بهترین قاضی برای اینکه بعد از فروکش کردن هیجانات و مه ها و ابرها اصل حقیقت رو معلوم کنه ؛ استاد عزیز آن بخش از فرمایشات شما که حول محور اعراض و بی توجهی به ناخواسته ها به قول آنتونی رابینز اضافه نشدن به زنجیره رنج و فقر میباشد را با جان و دل قبول دارم و همه تلاشم حول دستیابی به همان است ؛
اما استاد عزیز:
ساقط کردن هواپیمایی که بعدها کاملا عمدی بودنش مشخص شد و خیلی از افراد داخل نظام و چهره ها هم مستقیم و غیر مستقیم بهش اذعان کردند ساقط کردنی با هدف انحراف اذهان عمومی از بولد شدن ماجرای حمله فیک به پایگاه آمریکا بود دیگر مجالی برای ساده سازی زیاد را به ما نمیدهد این احتمالا خلاف وجدان و انصاف است. اعراض را با جان و دل میپذیرم اما حداقل به احترام بازماندگان جانهای از دست رفته بیاییم و ساده سازی و کپی پیس روایات صدا و سیمایی را هم پی نگیریم و از آن هم اعراض کنیم. اسم این کار قطعا مثبت اندیشی نیست
خوشحالم که آنچه را که در دل داشتم فارغ از واکنش و تبعات احتمالی آن نوشتم. زنده و سربلند و سلامت باشید
سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این سایت الهی و حرکت درمسیر زیبایی ها و سعادت و خوشبختی
کنترل ذهن یعنی :واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه
عصری فایل رو گوش دادم و چنتا کامنت زیبا خوندم و گفتم برم باشگاه و برگردم کامنت بزارم و به تعهدم عمل کنم
رسیدم باشگاه یکی از بچه ها به من و یکی دیگه از بچه ها که داشتیم لباس عوض میکردیم ،گف مبارکه ، گفتم چی مبارکه ؟؟؟گف نصرالله رو زدن ترکوندن ، اصن کلی تعجب کردم ،این آدمی که این حرف رو زد خودش کتاب خونه و کتاب به من معرفی میکرد تو برخورد قبلیمون ، تعجبم از این بود که ملت ببین چقدر سوار یه موجی که هربار میاد میشن و چقدر خودشونو قربانی شرایط میدونن وباورشون اینه که اقتصاد و نصرالله و اینا تاثیری داره برروند زندگیشون ،بر ارامششون ،بر حال خوبشون ،و… و چقدر جای شکر داره که من انقد تغییر کردم که از این حرفا تعجب میکنم ، البته ذهنم یه چرت و پرتی گفت ها ،چون از مردم شنیده بودم که میگفتن نصرالله نباشه ،دیگه ایران این همه هزینه نمیده اونجا و خرج مملکت میکنن ،و با این دید ملت خوشحالن ،ذهنم گفت آره دیگه اوضاع بهتر میشه ،نصرالله رفت ،سریع گفتم اصن هیچ ربطی به شرایط بیرونی ندارد زندگی من و من خالق زندگیمم به صورت صددرصد ،حالا هرکسی بیاد و بره بیاد و نره ،
موضوع بعدی اینکه میخوام بگم فرکانس جمعی چطوری کار میکنه
چندین مدته که این افتاده بود توی دهن مردم که آره همه چیو گرون کردن ،حالا نوبت بنزینه ،بعنی من خودم اینو میشنیدم ، و همین سه چهار روز پیش بود رفتم توصف بربری که همه داشتم میگفتن بنزین پیدا نمیشه و یکی میگف من مسافر بودم و پیدا نشد ،ازاد از بغل جاده 10لیترشو خریدم یه تومن ومجبورباشی میخری وایناو از این مزخرفات که اصن آدم خجالت میکشه با این قدرتی که درون ماست ،ما داریم راجب چه مزخرفاتی صحبت میکنیم ، خلاصه
میخوام بگم که اصن ملت یه جورایی دارن درخواست گرونی میدن ،درخواست میدن آقا درخواست میدن، باعشق راجب این درخواستشون تو جمع هاشون صحبت میکنن و تجسم میکنن و لیاقت این مردم دقیقا همین دولتیه که داره حکومت میکنه و راس کاره ،
عجب جمله ای توی متن سرفصل آگاهی ها نوشته شده بود
اونم اینکه مردم اکثریت جامعه از صلح درونی باخودسون خارج شدن ،
هرکسی داره نتیجه افکار خودش رو میگیره
به مادرم گفتم امروز مامان ببین تو فریزر جا نیست برا گوشت و مرغ ،یخچال داره می ترکه از بس پره ،دوتا بالکن هر کدوم و باز میکنی از انواع میوه گردو و هلو و بادوم و عصریم که دوتا سطل بزرگ انجیر آوردن برامون ،
همسایمون هر چند روز یه بارزنگ میزنع به مادرم که مرغ جمع شده ، تو کار مرغن و فک کنم مرغداری کوچیک دارن خلاصه نمیدونم ،کیلو کیلو مرغ میاد خونه و هدایا و برکت و نعمت و فراوونی ،گفتم مامان اینا همش از برکت شکرگزاریه ،از برکت غیبت نکردن و قاطی عموم مردم نشدنه ، و همش از طرف خداست ، اینکه تو قامیلت کسایی داری که سالی یه بار نمیتونن گوشت بخورن ،اونا دقیقا باید وضعشون این باشه ، مثال حدیث زیبای امام علی رو زدم که همون حدیثی که میگه مراقب افکارت باش که گفتارت میشود ،مراقت گفتارت باش که رفتارت میشود ،مراقب رفتارت باش که عادت هاتو میسازه ،مراقب عادتهات باش که شخصیت رو شکل میده و مراقب شخصیتت باش که زندگیتو میسازه ،گقتم مادر همه اینا به خاطر سپاس گزاریه ،و هرکسی هرجایی که هست حتی درستش اونجاس ،رفته بودن عیادت یکی از اقوام که خانوادتن درگیر بیماری و زندان و کلی موضوعن ،گفتم مادر فقط شکر کن و این نعمت هاتو ببین و بدون هرکسی هرجایی هست جای درستش اونجاست ،ما از افکار اون خبر نداریم و خداوند هم به کسی ستم نمیکنه ،گفتم امتحانش مجانیه ،تو یه هفته سوال موجی که همه میشن شو ،غیبت کن تهمت بزن ، ناسزا بگو از گرونی حرف بزن و از بدبختی وببین که همین خدایی که الان داری قربونش صدقش میری و اشک میریزی بابت نعمت هایی که بهت داده و بایت حیرو برکت و فراوانی زندگیت ،گفتم دقیقا همون خدا چنان جوری رفتارش باهات تغییر میکنه که اصن منکر خدا میشی ،
یه مثال دیگه که بازم صحبتش شد میزنم
یه مثال راجب ورودی های ذهن زدم والبته ساده سازی شده اینکه محیط و اینا چقدر تاثیر داره ،چون مادرم بعضی موقع ها به شدت گوش شنوا داره و من میفهمم موقعی که داره از حرفام تاثیر میگیره ، بعد خودش برگشت گفت ،گف راس میگی چند روز بود تو خونه حالم خوب بود و کلاس قرانمو میرفتم و اینا همین دیروز که رفتم دهات و مادربزرگ وزنموت شروع به غیبت و بحث بیماری و بدبختی کردن حالم بده شد ، گفتم دقیقا همینه مادره من
زنموی من از موقعی که ازدواج کرد با عموم ،حالا به هر دلیلی به شدت دوس داشت که جلب توجه کنه و ای کاش که با آرایش و اصن با هر چیزی تصمیم میگرفت جلب توجه کنه جز این مسیری که در پیش گرفت برا این کار ، با بیماری
به شدت احساس قربانی بودن درمورد جسمش داشت و البته این موضوع به قبل ازدواجشون هم برمیگرده و نمیدونم داستان این جلب توجه تو زندگیش از کجا شروع شد به خاطر کمبوده محبته به خاطر هر چیزیه من نمیدونم
اما طی این چند سال من حتی یک بار ندیدم که راجب بیماری حرف نزنه ،حتی یک بار ،انکار اصن یه کم راجب بیماری حرف نمیزنه ،ذهنش سریع آلارم میده که حرف بزن ، خلاصه بگم که با کانون توجهش از اون سالها که مورد خاصی نداشت و اما همیشه گف من مریضم و مریضم و اینا الان کار به جایی رسیده که یه کلیش دکتر گفته داره از کار میفته ، مادرم گفت زبونم لال خدایا منو ببخش و این حرفا ، گفتم آخه مادره من تو فک میکنی خدا یه مریضی تزاسمون انداخته تو جون این ،که میگی نه این از اول مریض بود ؟؟؟
گفتم بابا انسان خلق میکنه و هیچی جز این نیست
یه مثال دیگه از قدرت کانون توجه
سه سال پیش یه مدتی بود که خیلی کلیک میکردم روی فیلمای رزمی و علی الخصوص بوکس و تو مدار ناخواسته هم بودم و حس خوبی نداشتم
نشسته بودم جلو در مغازه تو بندرعباس و اون موقع سیگار هم میکشیدم
خلاصه یکی اومد و گفت که داداش اینجا از این سیما پیدا میشه گوشی وصل کنم به ماشین آهنگ بخونه و گفتم آره بالاتر هس به من گف توام بیا و دمت گرم و زبون باز بود رفتم و گرفتیم و برگشتنی ،گیر داد که دم معرفتت گرم و من باید جبران کنم ، و بیا بریم ماشین پارکه و دوست دخترمم توماشینه و زشته انقد منتظرش بزاریم و گفتم بابا کاری نکردم برو و اینا گف نه بریم حالا یه دور بزنیم ،اصن قلب من از همون اولکه دیدمش داشت بهم آلارم میداد که نرو ،من گوش ندادم وگفتم میخواد چیبشه و آدم نترسیم هستم توی بحث دعوا و اینا ، خلاصه این بنده خدا منو برد و سوار ماشین شدیم و به دوست دخترش گف که اینم داداشمه و من خندم گرفت، چون اونم باور کرد حرفشو،خوش و بش کردیم و راه افتاد و من اونموقع ها خب مشروبم میخوردم (یه کم پیش بره همه رو لو میدم هههخ)
خلاصه چنتا آبجو گرفت که گفته بود مهمون منی و اینا و ما رفتیم چنتا دور زدیم و یادمه ماه رمضونم بود که رفتیم سمت ساحل سورو و اونجام آهنگ گذاشتیم و صداشم زیاد بود و اینا داشتن میرقصیدن و من داشتم آبجو میخوردم و یه دوتا موتوری اومدن و اونام سنی بودن و بسیار حساس و معتقد و این داستانا ، دیدن که داریم آبجو میخوریم پسره یه هشدار داد جدی داد که برگردم ببینم آبجو شیشه های ماشین میاد پایین و منم مست اصن انگار نه انگار ، پسره فهمید و برگشت نشست تو ماشین و رفتیم بیرون و گفتم که منو سمت بازار پیاده کن ،گفت داداش یه دور دیگه بزنیم میری دیگه ،
رفتیم سمت ساحل ،روبروی ترمینال بندرعباس ، آقا این دوتا بندری زن و شوهر نشسته بودن پارک کرد و اونام داشتن قلیون میکشیدن و رفت سمتشون و خوش و بش کرد و داشت صحبت میکرد و خیلیم مست بود و منم تو ماشین بودم و نمیدونم به شوخی چی گف به پسره و اونم پیش خانومش شوخی رو جدی گرف ، آقا بلند شد طرف بوکسور بود ، ههههه
یه دونه زد این خوابید و دیگه بلند نشد ،من رفتم جلو هلش دادم عقب که نیفته به جون این که رو زمینه و صورتمم سمت این پسره که افتاد بود که یهو یه مشتم نثار من کرد این آقا، و من دیدم که عین موروملخ دارن میان یکی قلیون به دست و هرکی هرچی پیدا میکرد ،به طرفداری از این پسره دیگه ،منم معلوم بود از قیافم که شهرستانیم ، گفتم من تا بیام توضیح بدم که منو چرا میزنی و من کاری ندارم ،با خودم گفتم کار از کار گذشته ، و خلاصه چنتا لگد نثار این کردم و اون مشت اولی تمام الکل و پروند هههه ،قدش کوتاه بود پسره نزاشتم مشتاش نزدیک بشه و خلاصه عقب عقب و دیدم دارن میرسن و دعوا شروع شد و کتک کار ی و به یه پسره م بد تنه زدم و گفتم من اینجا بمونم اینا منو کشتن و شروع به دو کردم و در حین اینکه که داشتم میدوییدم وازهمه طرف داشتن میومدن ،با خودم میگفتم ببین کانون توجهه ها ،فیلم بوکس میبینی و نمیدونم حالت بده و اونموقع دست وپاشکسته قانونو میدونستم ،ولی خوشحال بودم که قانون عمل کرد با این دقت ،و اونام دیگه از دور که قایم شدم داشتم میدیدم انگار بحث اصلی من بودم و دعوا خوابید و اون پسره م که از جاش بلند نشده بود هههههه .انشالله هرجا هس حالش خوب باشه و بدمستی نکنه ،میخوام بگم فقط درجهت مثبت خداوند بینهایت دست نداره برای کمک کردن به ما ،درجهت منفیم بی نهایت دست داره برای گرفتن حال ما ،من نه اصن این پسره رو میشناختم نه به عقلم میرسید که ممکنه این اتفاقا بیفته وای همزمانی رخ داد ،اونم در جهت منفی ،پس قانون همه جوره کار میکنه و الان من تمام نتایجم و تجربیاتم فرق کرده با اون موقع ها، چی عوض شده ؟؟؟ افکار من مدار من فرکانس من
این شاید مثال مثبتی نبود ،ولی خیلی درس برا من داشت و مرور شد برام
درکل زندگی هر شخصی فقط با کانون توجه اون شخص رقم میخوره و هیچ استثنایی درکار نیست و اگر من شروع کنم به درک کارکرد قانون و عمل به اون درک و دانسته هام و به هماهنگی با خودم وخداوندبرسم ،نتیجه ی من صددرصد با بدنه جامعه متفاوت خواهد شد ،ونتایج عالی رقم خواهد خورد اگر من از قانون به نفع خودم استفاده کنم ، و خداوند تمام انسانهارو خالق آفریده و اختیار کامل به ما داده
پس هرچیه منم
من مسئول خوشبختی و بدبختی خودم هستم
مهم نیست چقدر منطق و دلیل دارم برای اینکه حالم بده باشه ، قانون میگه که این دست کردن تو آتیشه ،مهم اینه که من دنبال دلیل برای خوشحالی و رسیدن به احساس بهتر برسم در هر شرایطی و مهارت کنترل ذهن مهم ترین مهارتیه که بایدهرانسانی یاد بگیره .
من هم شرایط داره اینطوری برام رقم میخوره از روزی که دیگه تلویزیون و رادیو و شبکه های اجتماعی رو چک نکردم اصلا هیچ خبری رو متوجه نمیشم و راحت هستم بعضی مواقع مثلا همین جنگ ایران و اسرائیل من یک هفته بعدش اونم از یه نفر شنیدم که این اتفاق افتاده و خداروشکر میکنم و کردم برای حال خوبی که دارم.
وقتی من بدونم که خودم دارم زندگیمو خلق میکنم با توجهم میام تمرکز میزارم روی زیبایی ها و فرصت ها و نکات مثبت در جهان و هدایت میشم و مسیرها برام باز میشه برای راحتی و لذت بیشتر.
عواملی که هیچ کنترلی روشون ندارم هیچ تاثیری در روند زندگی و ثروتمند شدن من ندارند پس میام آگاهانه توجه میکنم به عواملی که کنترل روشون دارم و تاثیر بسیار زیادی در نتایجم دارن مثل کنترل ذهن و باورها.
هرچقدر ثروتمندتر میشوم به خدا نزدیکتر میشوم
خدایا قدرت حرکت و عمل به دانسته هام را در وجودم بیشتر کن.
خدایا شکرت که به من توانایی حرکت کردن در این مسیر زیبا و توانایی گوش دادن به حرفهای استاد عزیزم رو دادی.
استاد واقعا لذت میبرم از نگاه زیباو متفاوتی که به مسائل اطرافتون دارین.
چه جمله ی زیبایی :اگر دارین مثل بقیه فکر میکنین پس مثل بقیه هم نتیجه میگیرین.
من یک ادم خاصم یک ادم متفاوت پس باید نگاه و فکرم هم خاص و متفاوت باشه.
اطرافمون پرشده از انسان هایی که از بیکاری دوست دارن دنبال هواشی ها بگردن پس من نباید همرنگ جماعت دور و برم بشم.
از زمانی که شروع به تغییر باورهام کردم و دارم نگاهم رو به محیط اطرافم عوض میکنم وقتی اطرافیانم رومیبینم که سر چه مسائلی خودشون رو درگیرمیکنن اون موقع است که به خودم افرین میگم بابت تغییراتی که تونستم دروجودم به وجود بیارم.
این منم که تصمیم به تغییر در زندگیم کردم و کسی منو مجبور به اومدن در این مسیر نکرده پس بایدازخودم واکنش به اتفاقات نادلخواه نشان ندهم و درهر شرایط حواسم باشه که ذهنمو کنترل کنم و به خواسته هام توجه کنم تا بیشتر دریافتشون کنم.
استادواقعا شما تحسین برانگیز هستید چقدر خوب در مورد قضاوت کردن حرف زدید باید اعتراف کنم این از پاشنه اشیل های منه که خیلی باید روش کارکنم.
هرموقع خواستی کسی رو قضاوت کنی و ازش ایراد بگیری اول ازخودت بپرس که ایا خودت تاحالا مرتکب چنین اشتباهی نشده ای .یا اگه خودت به جای اون شخص بودی اشتباه نمیکردی.
این یک راه حل فوق العاده برای منه که بهتر بتونم قضاوت روکنار بزارم.
این فایل نیم ساعته چه اگاهی های زیادی داره که ساعت ها میشه نوشت و تفکر کردو درس گرفت.
از دواستادعزیزم سپاسگذارم.ازخدابراتون بهترینهارومیخوام.
اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانونتوجه تون مثل اونا عمل کند، همانشرایطی را تجربه می کنی که اکثریتتجربه می کنند؛
شرایط حساس کنونی همیشه بوده
هر جایی که زندگی میکنی تو هر جامعهای که هستی
موضوع مهم اینه که اگه مثل بقیه مردم فکر میکنی مثل اونا عمل میکنی و مثل اونا هم نتیجه میگیری
ما اگه بخواهیم ذهنمونو به سمت خبرهای بد ببریم همیشه تو همه جای دنیا خبرای بد هست و شرایط حساس کنونی
من کلی رو خودم و رو ذهنم کار میکنم برای اینکه میخوام جور دیگهای نتیجه بگیرم
نمیخوام مثل بقیه نتیجه بگیرم
من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه امبسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصلباورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
اگه دقت کنیم تو اینجور مسائل میبینیم که اصلاً انگاری که همه دوست دارن خودشونو بسپارن به یه جریانی و اونو تو زندگیشون اجرا کنن در موردش حرف بزنن مخصوصاً جریانهایی که زیاد خوشایند نیست
ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
و به همین دلیل وقتی فهمیدم که افکارمونه،
کانون توجهمونه که زندگیمون رو میسازه
تصمیم گرفتم که مثل بقیه فکر نکنم
جور دیگهای به قضایا نگاه کنم
ذهنم رو کنترل کنم
کانون توجهم رو کنترل کنم افکارم رو به سمتی ببرم که به من احساس بهتری میده
احساس قدرت بهم میده احساس آرامش،
احساسمو خوب میکنه
به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه،
کانون توجه خود را معطوف به آنچه کنکه می خواهی؛
وقتی یه اتفاق ناخوشایندی در کشور میافته هرجا میری صحبت اینه
تو خونه
محل کار
تو تاکسی
و کلا همه جا از این قضیه صحبت میشه
نباید خودتو به این جریان بسپاری نباید بزاری این جریان تو رو با خودش ببره
باید بتونی خودت افکارت رو کنترل کنی
و اونجوری که دوست داری زندگیت رو خلق کنی
*حرف من اینه که اصلاً بادی طوفانی در کار نیست جریانی در کار نیست ما جریان رو تو زندگیمون خلق میکنیم هر کدوممون جریان زندگی خودمون رو خلق میکنیم
تو همین شرایط حساس کنونی یه عده محدودی هستند که نتایج متفاوت میگیرند تو همون شرایط از لحاظ سلامتی از نظر مالی از نظر روحی از همه نظر شرایطشون با همه فرق میکنه و خیلی هم تعدادشون کمه هیچ سر و صدایی هم ندارند.
منطق هایی برای “روی برگرداندن” ازناخواسته ها؛
راهش اینه که ما باید تصمیم بگیریم که زندگیمون رو: جریان میخواد بسازه
دولتها میخوان بسازن
یا خودمون میخوایم بسازیم
کل اشتباهات فکری بشر از اونجایی شروع میشه که فکر میکنند
هیچ قدرتی در خلق اتفاقات زندگیشون ندارند
منم باید دقت کنم توجه کنم کانون توجهم رو بیشتر بهش توجه کنم
و بدونم که همه چیز با افکارم خلق میشه
با کانون توجهم خلق میشه
و اینو باید تمرین کنم به این راحتی نیست به تمرین نیاز داره
این عضله توجه به کانون توجه رو باید خیلی قوی کنیم
با تمرین کردن
دلیل اینکه این همه اتفاقات بد تو بعضی جوامع میافته
اینه که اکثر افرادی که تو اون جامعه زندگی میکنند
توجهشون روی نازیباییهاست .
این قانون خیلی مهمه که هر کسی هر جایی به موفقیتی رسیده این کسی بوده که تونسته ذهنشو کنترل کنه این یک قانونه و
ما باید اینو با تمام وجودمون درک کتیم و بپذیریم .
این قاعده بازیه
حتی اگر فرد موفق بگه من به قانون جذب اعتقاد ندارم.
با هر منطقی با هر دلیلی وقتی چیزی رو نمیخوای که تو زندگیت اتفاق بیفته
وقتی بهش توجه میکنی
داری شرایطی رو فراهم میکنی که اتفاقی از شباهت اون تو زندگیت به وجود بیاد
هرچی دلیل و منطق درستم بیاری مهم نیست
مثل اینه که دلیل بیاری
که دستتو بکنی تو آتش
هر دلیلی که بیاری وقتی دستت بره توی آتش دستت میسوزه
مملکتو دوست نداری توجهت رو بذار روی زیباییهای اطرافت
در این صورت هدایت میشی به جاهای زیباتر و کم حاشیهتر
اصلاً هیچ مقاومتی هم نباید بکنیم
فقط باید آگاهانه توجهت رو بذاری روی چیزهای بهتر
روی چیزهای زیباتر با حس بهتر تا اون چیزا رو بتونی به زندگیت دعوت کنی
اتفاقات مشابه اون رو بتونی به زندگیت دعوت کنی
بدون هیچ تردیدی بدون هیچ شکی این کارِ خداوندِ
تاکید میکنم
بدون هیچ تردیدی بدون هیچ شکی
این کار خداوند که
وقتی از لحاظ فرکانسی مثل بقیه فکر نمیکنی
جهان از لحاظ فیزیکی جات رو عوض میکنه
اونوقت از لحاظ فیزیکی هم،
تو اون جایی که بقیه مردم هستند
نخواهی بود.
هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودتبپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جوابمنفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
من هر وقت میخوام از آدما ایراد بگیرم اول به خودم میگم بزار ببینم اگر من جای اون بودم
تو اون موقعیت قرار میگرفتم آیا اون اشتباهو انجام میدادم
یا اون کارو میکردم
هیچکس در جهان نمیتونه بگه که نه من هیچ وقت تو عمرم اشتباه نکردم
هیچ وقت این کارو انجام ندادم
این ایرادو ندارم
اگرم ادعای اینو داشته باشه معلومه که خودشو نمیشناسه
و بازی هم بلد نیست
اصلاً ما از بچگی اشتباه کردیم با اشتباه بزرگ شدیم
کشتی تایتانیک به خاطر یک اشتباه غرق شد و چند هزار نفر مردند ولی همون اشتباه باعث شد که کشتیهای بعدی
از نظر سازهای طوردیگهای طراحی بشن
که اون اتفاق براشون رخ نده
پیشرفتهای بشر تو تمام حوزهها از همین اشتباها
به وجود اومده
یه اشتباه رخ داده اومدن روش کار کردن و باعث پیشرفت در اون کار شده
هواپیماها کلی تکامل طی کردند تا به اینجا رسیدن هر موضوعی که شما تصور کنید
حاصل یک پروسه است
حاصل پروسهایه که احتمالاً توش خیلی خطا و اشتباه بوده و
اینجوری باعث پیشرفتش شده و تکامل پیدا کرده
کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن
به اتفاقات نادلخواه؛
وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی
و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعهجدا می شوی؛
وقتی مثل بقیه فکر نمیکنی وقتی تمرکزتو میذاری روی زیباییها رو قشنگیها
بخدا نتیجهاش جور دیگه میشه و
مثل بقیه نتیجه نمیگیری
روابطتون، سلامتیتون، ثروتتون و آرامشتون همه
تغییر میکنه چرا
به یه دلیل ساده
چون تو تغییر کردی
مردم ایران زمانی زندگیشون تغییر میکنه که خودشونو تغییر بدن .نقطه سر خط .
هر وقت چیزی منو ناراحت بکنه سعی میکنم تمرکزمو از روش بردارم
انتقام نمیگیرم بهش توجه نمیکنم
و خودش درست میشه
یه کاری کنید تو زندگیتون به جای تمرکز روی خبرای بد خبرای خوب تو زندگیتون تمومی نداشته باشه
یعنی مرتب تمرکزتون رو خبرای خوب باشه
خبرای بد که همیشه هست
اما ما میتونیم کاری کنیم که خبرهای خوب همیشگی باشند
اتفاقات خوب، شرایط خوب ، روابط خوب
در مورد نعمتها ، زیباییها و ثروتها صحبت کنید تا به امید الله مهربان
ثروتتون بیشتر و بیشتر بشه
خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ
می شوی
چیزی به نام بهترین وجود نداره
شما وقتی توی مسیر درست حرکت میکنین
و دارین تغییر میدین خودتون رو هر زمان که نیاز داشته باشید به آگاهی که
شما را بخواد یه مرحله بالاتر ببره
خدا اون آگاهی رو توی مسیرتون میاره
شما فکر میکنین که اون آگاهی بهترین آگاهی بوده که اون زمان بهتون الهام شده
و چون تغییر میکنین دوباره در زمان بعد آگاهی بهتر
و
همینجور این سیکل مرتب ادامه پیدا میکنه
به خاطر همینه که میگم که همه چی به خودمون برمیگرده چون خودمون داریم تغییر میکنیم ،
فکر میکنیم
این آگاهی اون زمان بهتر بوده ،بهترین بوده
و
دوباره در مرحله بعد اون آگاهی باز بهترینه
وقتی شما توی مسیر حرکت میکنید هر زمان که
نیاز داشته باشین به یه آگاهی که بخواد شما روتغییر بده و ببره بالا اون آگاهی بهترین آگاهیه
خدایا شکر من وقتی اینا رو میشنوم میبینم که خیلی پیشرفت کردم، خیلی تغییر کردم تغییر در جهت مثبت از همه مهمتر آرامش در زندگیم بیشتر شده رابطم با خدا عالی شده با خودم به صلح درونی بیشتر رسیدم بابت همه اینها شکرگزار خداوندم
استاد عزیزم این لایو و من الان دیدم، با مثال هایی ک زدین متوجه شدم شما دارید چقدر متفاوت به قضایا نگاه میکنید، متوجه شدم وقتی میگید با تغییر نگاه حالتونو خوب کنید یعنی چی، چقدر دارید از یه زاویه ی دیگ به همه چیز نگاه میکنید، زاویه ی دیدی ک سعی میکنید قضاوت نکنید، خودتونو تو اون شرایط بزارید، اذعان کنید ک شماهم یه اشتباهاتی داشتید و همه ادم ها اشتباه میکنن.
اما اکثر انسانها اماده قضاوت کردن، انتقاد کردن و سرزنش کردن هستن، و خودشونو عاری از اشتباه میدونن.
نکته دومـ، جدا کردن خودمون از بدنه جامعه یا وصل شدن و همسو بودن با اوناست. همیشه هر اتفاقی میفته رسانه ها، فضای مجازی وـ.. کلی درمورد اون موضوع صحبت میکنن، بحث میکنن، و متوجه اینهمه انرژی منفی نیستن. حتی کشورمن افغانستان ک هر روز درگیر انواع اقسام اتفاقات ناخوشایند و منفی هست، من اگاهانه تصمیم گرفتم بجای توجه به اخبارهای این چنینی، تمرکزمو بزارم روی زندگیم، بارها شده همشهریای خودم گفتن ک تو وطن پرست نیستی و…. ولی من میدونم کدوم مسیر درسته
حالا تصمیم منه ک با تغییر فرکانس هام هدایت بشم به جایی ک ارامش باشه، صلح باشه، یا همینجا بمونم و قاتی این جریان باشم.
“اگر فرکانس ها و انرژی شما تغییر کند مکان فیزیکی شماهم تغییر میکند”
مهم نیست با چه منطقی با چه دلیل و برهانی حالت بده یا درگیر بحث و مقاومت میشی، تا زمانی ک تو این فضاها هستی تغییری در زندگی شما رخ نمیده
مهم نیست با چه منطقی دست تو تو آتیش کنی، دستت میسوزه»
یه تلنگر بجایی بود، منظور از مقاومت فقط درمورد مساعل کشوری نیست، حتی در جامعه کوچیکتری مثل خانواده، این اتفاق رخ میده ک شما همیشه درگیری، درگیر ناخواسته ها.
و من ک اکثر مواقع با خانواده بحث میکردم، و میخاستم متقاعدشون کنم، و دیدم فایده نداره، نمیشه جز خودت طرز فکر کسی رو تغییر بدی، ناتوانی خودمو دیدم در تغییر دیگران، هر روز باخودم کار میکنم ک بیشتر در صلح باشم با خودم با خانواده ام، و هر بحث و جدی یه نشتی انرژی بزرگه ک تورو هر لحظه از خواسته هات دور میکنه.
وقتی درک کردم اگر مقاومتهارو بردارم نعمتهای خدا بصورت طبیعی وارد زندگیم میشه، از خودم میپرسم
فلان خواسته ی من مهم تره یا بحث سر اینک چرا ظرفها شسته نشده
ارامش من مهم تره یا متقاعد کردن دیگران
و این تضادها داره بمن میگ چی میخوام. ارامش میخوام، صلح و دوستی میخوام. ثروت و فراوانی میخوام، روابط غوق العاده میخوام. وــــ
قاعدتاً اگر مثل بقیه مردم فکر میکنیم ،یا اگر مثل اونها عمل میکنیم،مطمئناً مثل اونها نتیجه میگیریم.
یعنی به خاطر اینکه بقیه اینجوری فکر میکنند یا بقیه شاکی هستند که من هم جزئی از آن جریان بشم قاعدتاً همان نتیجه را میگیری که بقیه میگیرند.
اگر میخواهی مثل بقیه نشوی و نتیجه دیگری بگیری و مثل کلیت جامع نشوی باید جور دیگری به قضیه نگاه کنی چون افکار و باور و کانون توجه ما است که زندگی را رقم میزند و ما باید ذهنمان را به سمتی ببریم که به ما احساس خوب و آرامش میدهد.
آدمها به صورت ناخودآگاه منتظرند که یک حرفی پیش بیاید تا در مورد آن موضوع حرف بزنند و آن جریان خودش را با دیگران میبرد. و ما نباید بگذاریم که جریان ما را با خود ببرد پس باید افکارمان را کنترل کنیم و آنطور که خودمان دوست داریم زندگی را خلق کنیم و آگاهانه تلاش کنیم که افکارمان را کنترل کنیم و آگاهانه تلاش کنیم که مثل بقیه نباشیم و این یک جریان که نبایدخودش را با ما ببرد.
من هستم که باید زندگی را بسازم نه اینکه زندگی جریان داستان زندگی مرا خلق کند.
« ما نباید برگی باشیم که طوفان ما را با خود ببرد.»
دقیقاً استاد عزیزم با وجودی که هر روز روی این فایلها کار میکنم و تمرکز روی این نکات دارم قانون را فراموش میکنم و نیاز به تکرار زیاد دارم.
مثلاً اینکه معلم دختر کوچکم یک خانم مسن هست و این چند روز که من او را دیدم بسیار مهربان است و دوست دارد که بچهها را از لحاظ درسی به بالا بکشاند.
و بنده خدا خیلی به بچهها که کلاس سوم هستند مشق میگویدو به آنها فشار میآید و مادرها شکایت مشق زیاد را دارند من وجهه خوبش را میگویم که معلم خوبی هست و با این روشی که او دارد پیش میرود دست بچهها تند میشود،و پایهشان برای کلاس چهارم قویتر میشود مسئولیت پذیرتر در زندگیشان میشوند.
اما به قول شما باید این ذهن را کنترل کرد و توجه به نکات مثبتش کرد و من هم کمی پایم سر خورد و به طرف آنها کشیده شدم که زیاد مشق میگویند چون نمیتوانستم مانند تابستان تمرکزی روی خودم فایلها را کار کنم.
الهی شکر که این فایل مرا نجات داد و من سعی میکنم که از امروز توجهم به نکات مثبت این دیدگاه به معلم دخترم باشد و با آرامش روزها را سپری میکنم و عمل به قانون میکنم تا نتیجه خوبی را بگیرم و خداوند مرا هدایت میکند.
«من خالق شرایط زندگی خودم هستم.»
در مثال توحید ما هستیم که جریان زندگی را خلق میکنیم.
من باید کانون توجهم را کنترل کنم و اگر ایمان داشته باشم که این افکارم هست که زندگیم را رقم میزند و بدون که اگر مثل بقیه مردم فکر میکنم و عمل میکنم و واکنش نشان میدهم من هم چیزی بیش از اونها تو زندگی ام خلق نمیکنم من هم همان شرایط را خلق میکنم.
زمانی که اشتباهی از دیگران رخ میدهد ما نباید قضاوت کنیم و باید خودمان را جای اون شخص بگذاریم.
امکان دارد که ما هم اشتباه کنیم و من خودم در زندگی بارها و بارها اشتباه کردهام و ذهنم را باید اینطوری کنترل کنم.
«هر کسی هر جایی به هر موفقیتی رسیده کسی بوده که توانسته ذهنش را کنترل کند.»
با هر منطقی با هر دلیلی که اگر به چیزی توجه میکنی که نمیخواهی توی زندگیت اتفاق بیفته داری با دست خودت همون شرایط را وارد زندگیت میکنی.
مثال: با هر منطقی که دست را داخل آتیش کنی دستت میسوزد.
اگر شرایطی را دوست نداری توجهت را بگذار روی زیباییهای اطرافت و هدایت میشوی جایی که زیبایی تر است و مقاومت و شرایطی در کار نیست.
وقتی توجه به شرایط نادلخواه ندارید جهان بدون تردید و بدون شک که این کارخداوند، جهان جای شما را از لحاظ فیزیکی عوض می کنه و وقتی که از لحاظ فرکانسی مثل بقیه مردم فکر نمیکنی و از لحاظ فرکانسی هم جایی که بقیه مردم هستند نخواهی بود و آن شرایط هم تجربه نخواهی کرد.
وقتی مثل بقیه فکر نمیکنیم مسیرمان از بقیه جدا میشود چه روابط چه ثروت و… همه چی تغییر میکند به یه دلیل ساده که مثل بقیه فکر نکردیم این نو ع نگاه باعث خوشبختمان میشود.
اگر اصل کارکرد جهان را بدانید خیلی راحت میتوانید خود را با جهان تطبیق دهید.
وقتی از لحاظ فرکانسی تغییر میکنید از لحاظ فیزیکی هم تغییر میکنید.
وقتی تغییر میکنید آدمهای درب و داغون و توی زندگیتان نمیآید. و کم و کمتر میشوند تا دیگر نیستند.
اگر مسیر را با ایمان و باور خوب بروید به جاهای خوب هدایت میشوید.
«این قانون هست که هر وقت بخوای به کسی ضربه بزنی به خودت ضربه زدهای.»
وقتی که شما در مسیر درست حرکت میکنید توی هر زمانی نیاز داشته باشید تو هر مرحلهای که شما رو به یک آگاهی بالاتر ببره شما را توی آن مسیر میآرد و شما جهش میکنید چون شما تغییر کردهاید و برای نیازهایتان هدایت میشوید.
چقدر این توضیحات استاد عباسمنش عالی بود و چقدر ذهن من را نسبت به جامعه ای که در ایران زندگی میکنم مثبت کرد…
نزدیک به یک سال است که من به توصیه ای استاد عباسمنش عمل کردم و کلیه ای شبکه های اجتماعی را از گوشی موبایل ام حذف کردم
تلویزیون هم فقط برای بازی کامپیوتری و یادگیری زبان وتماشای فایل های استاد عباسمنش روشن میکنم و شاید بازی های فوتبال مهم مثله فینالUCLیا یورو را از تلویزیون تماشا کنم… یعنی شاید در سال به طور کلی 4ساعت من تلویزیون نگاه کردم.
وخدا رو شکر از این نظر خیلی آرامش ذهنی دارم و اتفاقات معجزه وار در زندگی ام رخ داده است.
امروز صبح که از خانه بیرون آمدم که کار کنم عکس آن شیخ لبنانی که مرده است را بر در و دیوار شهر دیدم و حتی تا قبل از دیدن این عکس،از این ماجراها هم خبر نداشتم و نمیخواهم که خبر دار شوم.
بله استاد عباسمنش درست فرمایش کردن که این شرایط حساس کنونی تمامی ندارد…
سعی میکنم آنقدر زیاد بر زیبایی ها و خوبی های دستگاه های اجرایی توجه کنم تا بلاخره جهان من را به کشور زیبا و پیشرفته هدایت کند که به جای بیلبورد هایی با تصاویر جنگی
بیلبورد هایی با تصاویر زیبایی که تبلیغات فروشگاهها و پارک ها و مراکز تفریحی است باشد و میدانم که صددرصد من از ایران مهاجرت میکنم،چگونگی آن را نمیدانم،کل پولی هم که اکنون دارم به یک میلیون نمیرسد،ولی تلاشم را میکنم و میدانم با توکل به خداوند متعال بلاخره برای من اتفاق خواهد افتاد…
سلام به شما استاد یک جهان سپاس گزارم به خاطر این آگاهی های این فایل خیلی امروز نسبت به دیروز قدرت و آرامش بیشتری دارم .
وسلام به مریم جان شایسته خیلی خیلی سپاس گزارم به خاطر این پروژه خانه تکانی ذهن.
/وقتی مثل بقیه فکر کنی مثل بقیه هم نتیجه می گیری
تعداد کسایی که متفاوت فکر می کنن کمن خدا در قرآن میگه :(تعداد کثیری از مردم گمراه اند و فقط تعداد کمی هستند که به راه راست هستند)
استاد من سال96 آماده گی می گرفتم برای امتحان رقابتی معلمی دوستان ، هم کلاسی هام و اقارب نزدیکم می گفتن نه نمیشه منحیث معلم رسمی قبول بشی باید رشوه بدی یا پارتی داشته باشه و یا هم چند سال در مدرسه های خصوصی انجام وظیفه کرده باشی تا قبول بشی ولی من استاد با توجه به فایل فقط روی خدا حساب کن از شما کلی آگاهی توحیدی گرفته بودم و همش اون زمان ها با خودم به طوری ذهنی و زبانی تکرار می کردم:
– که من وقتی از خدا چیزی بخوام، اون به من میده نه آدما نه رشوه نه پارتی و نه تجربه کاری
– وقتی خدا منو بکشه بالا تمام جهان یکجا شه و خواسته باشه منو بکشه پایین نمی تونه و وقتی خدا منو بکشه پایین تمام جهان یکجا بشه خواسته باشه بکشه بالا نمی تونه .
نتیجه ی این افکارم منجر به عمل شد من امتحان رقابتی رو دادم و کامیاب شدم بدون هیچ پارتی یی پولی و یا تجربه کاری یی،این در حالی بود که یه هم کلاسیم 100000 و یکی دیگش 4000 هزار افغانی رشوه دادن تا کامیاب شدن تازه اونم به قول خود شون چون از دوستاشون بوده کم پول گرفته بوده برای این کار و گرنه باید بیشتر پول میدادن تا پذیرفته میشدن در بست های معلمی.
پس من اگه می خوام نتیجه متفاوتی در روابط عاطفی بگیرم باید متفاوت فکر کنم و وقتی صحبت از کمبود میشه در این موارد که مثلا
سن که بره بالا دیگه وقت ازدواج دختر میگذره
اگه میخواهی ازدواج کنی باید چهره زیبایی داشته باشی
باید سلامتی کامل داشته باشی
باید از این بحث های بی مورد اعراض کنم نیام خودم رو دخیل کنم که نه این طور نیست و اون طور است فلان و بهمان.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
اگر بخواهیم تمرکز خود را بر نکات و اخبار منفی قرار دهیم:
همیشه وجود دارند
ما هستیم که باید:
ذهن خود را کنترل و تمرکز خود را بر نکات مثبت قرار دهیم
اگر مانند عموم افراد فکر و عمل می کنیم: مانند آنها نتیجه خواهیم گرفت
باید :
به شکلی متفاوت به مسائل و موضوعات نگاه کنیم : تا نتایجی متفاوت بگیریم
کانون توجه و ورودی های ما است که :
نتایج زندگی ما را رقم می زند
کلیت جامعه در انتظار اتفاقات بد هستند تا : درباره ی آن صحبت کنند
همه خود را به جریانی سپرده و اجازه داده اند تا این جریان:
آنها را به هر سمتی هدایت کند
باید آگاهانه:
افکار و ورودی های خود را کنترل و زندگی خود را به شیوه ای که دوست داریم خلق کنیم
ما باید جریان زندگی خود را بسازیم: نه جریان زندگی ما را خلق کند و بسازد
ما هر کدام: جریان زندگی خود را خلق می کنیم
تنها عده ی معدودی : نتایج متفاوتی از عموم جامعه می گیرند
تصمیم بگیریم:
می خواهیم زندگی خود را به دست چه کسی بسپاریم؟
مسئله ی اصلی این است که :
ما فکر می کنیم توانایی خلق زندگی خود را نداریم اما
اگر باور داشته باشیم:
ما با افکار خود زندگی خود را رقم می زنیم
این که ما چگونه می توانیم ذهن خود را کنترل کنیم؟
کاملا بستگی به خودمان دارد
فضای فکری عموم جامعه به سمتی است که: اتفاقات ناجالب را رقم می زند
بالای 95 درصد جامعه : با خودشان و خداوند هماهنگ نیستند و آرامش درونی ندارند :
نتیجه ی آن بروز مشکلات و اتفاقات نامناسب است
اگر اشتباهی رخ داده از خود سوال کنیم:
اگر به جای طرف مقابل و در شرایط او بودم ممکن است من هم اشتباه می کردم؟
همه ی ما بارها و بارها : اشتباهاتی را مرتکب شده ایم
دیگران را به خاطر اشتباهاتشان : سرزنش و تحقیر نکنیم به آنها توهین نکنیم مقصر ندانیم و قضاوتشان نکنیم
توانایی کنترل ذهن:
مهارتی است که تمام افراد موفق دارا هستند
با هر منطقی که بر روی ناخواسته ها تمرکز کنیم:
از جنس همان اتفاقات را وارد زندگی خود می کنیم
تمرکز خود را آگاهانه بر خوبی ها و زیبایی ها قرار داده و مقاومت ذهنی نداشته باشیم تا
به مکان بهتر و شرایط زیباتری هدایت شویم
تمام پیشرفت و رشد بشر به دلیل: اشتباهات و خطاها رخ داده است
به جای تمرکز بر خطاها و اشتباهات افراد:
تمرکز خود را بر زیبایی ها و خوبی ها قرار دهیم:
تا تمام شرایط به نفع ما تغییر یابد
چرا؟
چون ما تغییر کرده و مانند دیگران فکر و عمل نکرده ایم
ما به هیچ وجه نمی توانیم دیگران را تغییر دهیم:
تمرکز مان را بر روی خود قرار دهیم:
هر کسی نتایج خود را متناسب با افکار و باورهای خود کسب خواهد کرد
مهم نیست اکنون در چه شرایطی قرار داریم:
اگر افکار و باورهای ما تغییر کند: به مکان های آرام بخش هدایت می شویم
زمانی که از لحاظ فرکانسی تغییر کنیم: از لحاظ فیزیکی نیز تغییر می کنیم
وقتی بر روی باورهای خود کار می کنیم:
افراد نامناسب از زندگی ما حذف خواهند شد
اگر بخواهیم به دیگران ضربه بزنیم: در واقع به خود ضربه زده ایم
وقتی ما تغییر و در مسیر صحیح حرکت می کنیم:
در هر زمانی که نیاز به هر آگاهی داشته باشیم:
خداوند ما را به سمت آن هدایت می کند و پیشرفت و رشد می کنیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام و احترامات فراوان خدمت استادی که بخشی از رشد شخصیم را مدیون شما و افکار خدایی شما هستم ؛ و همچنان افتخار بهره بردن از محضر شما را دارم ،
امروز این فایل رو شنیدم به صورت اتفاقی ، ببیتید استاد عزیز: تاریخ و گذشت زمان بهترین قاضی برای اینکه بعد از فروکش کردن هیجانات و مه ها و ابرها اصل حقیقت رو معلوم کنه ؛ استاد عزیز آن بخش از فرمایشات شما که حول محور اعراض و بی توجهی به ناخواسته ها به قول آنتونی رابینز اضافه نشدن به زنجیره رنج و فقر میباشد را با جان و دل قبول دارم و همه تلاشم حول دستیابی به همان است ؛
اما استاد عزیز:
ساقط کردن هواپیمایی که بعدها کاملا عمدی بودنش مشخص شد و خیلی از افراد داخل نظام و چهره ها هم مستقیم و غیر مستقیم بهش اذعان کردند ساقط کردنی با هدف انحراف اذهان عمومی از بولد شدن ماجرای حمله فیک به پایگاه آمریکا بود دیگر مجالی برای ساده سازی زیاد را به ما نمیدهد این احتمالا خلاف وجدان و انصاف است. اعراض را با جان و دل میپذیرم اما حداقل به احترام بازماندگان جانهای از دست رفته بیاییم و ساده سازی و کپی پیس روایات صدا و سیمایی را هم پی نگیریم و از آن هم اعراض کنیم. اسم این کار قطعا مثبت اندیشی نیست
خوشحالم که آنچه را که در دل داشتم فارغ از واکنش و تبعات احتمالی آن نوشتم. زنده و سربلند و سلامت باشید
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این سایت الهی و حرکت درمسیر زیبایی ها و سعادت و خوشبختی
کنترل ذهن یعنی :واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه
عصری فایل رو گوش دادم و چنتا کامنت زیبا خوندم و گفتم برم باشگاه و برگردم کامنت بزارم و به تعهدم عمل کنم
رسیدم باشگاه یکی از بچه ها به من و یکی دیگه از بچه ها که داشتیم لباس عوض میکردیم ،گف مبارکه ، گفتم چی مبارکه ؟؟؟گف نصرالله رو زدن ترکوندن ، اصن کلی تعجب کردم ،این آدمی که این حرف رو زد خودش کتاب خونه و کتاب به من معرفی میکرد تو برخورد قبلیمون ، تعجبم از این بود که ملت ببین چقدر سوار یه موجی که هربار میاد میشن و چقدر خودشونو قربانی شرایط میدونن وباورشون اینه که اقتصاد و نصرالله و اینا تاثیری داره برروند زندگیشون ،بر ارامششون ،بر حال خوبشون ،و… و چقدر جای شکر داره که من انقد تغییر کردم که از این حرفا تعجب میکنم ، البته ذهنم یه چرت و پرتی گفت ها ،چون از مردم شنیده بودم که میگفتن نصرالله نباشه ،دیگه ایران این همه هزینه نمیده اونجا و خرج مملکت میکنن ،و با این دید ملت خوشحالن ،ذهنم گفت آره دیگه اوضاع بهتر میشه ،نصرالله رفت ،سریع گفتم اصن هیچ ربطی به شرایط بیرونی ندارد زندگی من و من خالق زندگیمم به صورت صددرصد ،حالا هرکسی بیاد و بره بیاد و نره ،
موضوع بعدی اینکه میخوام بگم فرکانس جمعی چطوری کار میکنه
چندین مدته که این افتاده بود توی دهن مردم که آره همه چیو گرون کردن ،حالا نوبت بنزینه ،بعنی من خودم اینو میشنیدم ، و همین سه چهار روز پیش بود رفتم توصف بربری که همه داشتم میگفتن بنزین پیدا نمیشه و یکی میگف من مسافر بودم و پیدا نشد ،ازاد از بغل جاده 10لیترشو خریدم یه تومن ومجبورباشی میخری وایناو از این مزخرفات که اصن آدم خجالت میکشه با این قدرتی که درون ماست ،ما داریم راجب چه مزخرفاتی صحبت میکنیم ، خلاصه
میخوام بگم که اصن ملت یه جورایی دارن درخواست گرونی میدن ،درخواست میدن آقا درخواست میدن، باعشق راجب این درخواستشون تو جمع هاشون صحبت میکنن و تجسم میکنن و لیاقت این مردم دقیقا همین دولتیه که داره حکومت میکنه و راس کاره ،
عجب جمله ای توی متن سرفصل آگاهی ها نوشته شده بود
اونم اینکه مردم اکثریت جامعه از صلح درونی باخودسون خارج شدن ،
هرکسی داره نتیجه افکار خودش رو میگیره
به مادرم گفتم امروز مامان ببین تو فریزر جا نیست برا گوشت و مرغ ،یخچال داره می ترکه از بس پره ،دوتا بالکن هر کدوم و باز میکنی از انواع میوه گردو و هلو و بادوم و عصریم که دوتا سطل بزرگ انجیر آوردن برامون ،
همسایمون هر چند روز یه بارزنگ میزنع به مادرم که مرغ جمع شده ، تو کار مرغن و فک کنم مرغداری کوچیک دارن خلاصه نمیدونم ،کیلو کیلو مرغ میاد خونه و هدایا و برکت و نعمت و فراوونی ،گفتم مامان اینا همش از برکت شکرگزاریه ،از برکت غیبت نکردن و قاطی عموم مردم نشدنه ، و همش از طرف خداست ، اینکه تو قامیلت کسایی داری که سالی یه بار نمیتونن گوشت بخورن ،اونا دقیقا باید وضعشون این باشه ، مثال حدیث زیبای امام علی رو زدم که همون حدیثی که میگه مراقب افکارت باش که گفتارت میشود ،مراقت گفتارت باش که رفتارت میشود ،مراقب رفتارت باش که عادت هاتو میسازه ،مراقب عادتهات باش که شخصیت رو شکل میده و مراقب شخصیتت باش که زندگیتو میسازه ،گقتم مادر همه اینا به خاطر سپاس گزاریه ،و هرکسی هرجایی که هست حتی درستش اونجاس ،رفته بودن عیادت یکی از اقوام که خانوادتن درگیر بیماری و زندان و کلی موضوعن ،گفتم مادر فقط شکر کن و این نعمت هاتو ببین و بدون هرکسی هرجایی هست جای درستش اونجاست ،ما از افکار اون خبر نداریم و خداوند هم به کسی ستم نمیکنه ،گفتم امتحانش مجانیه ،تو یه هفته سوال موجی که همه میشن شو ،غیبت کن تهمت بزن ، ناسزا بگو از گرونی حرف بزن و از بدبختی وببین که همین خدایی که الان داری قربونش صدقش میری و اشک میریزی بابت نعمت هایی که بهت داده و بایت حیرو برکت و فراوانی زندگیت ،گفتم دقیقا همون خدا چنان جوری رفتارش باهات تغییر میکنه که اصن منکر خدا میشی ،
یه مثال دیگه که بازم صحبتش شد میزنم
یه مثال راجب ورودی های ذهن زدم والبته ساده سازی شده اینکه محیط و اینا چقدر تاثیر داره ،چون مادرم بعضی موقع ها به شدت گوش شنوا داره و من میفهمم موقعی که داره از حرفام تاثیر میگیره ، بعد خودش برگشت گفت ،گف راس میگی چند روز بود تو خونه حالم خوب بود و کلاس قرانمو میرفتم و اینا همین دیروز که رفتم دهات و مادربزرگ وزنموت شروع به غیبت و بحث بیماری و بدبختی کردن حالم بده شد ، گفتم دقیقا همینه مادره من
زنموی من از موقعی که ازدواج کرد با عموم ،حالا به هر دلیلی به شدت دوس داشت که جلب توجه کنه و ای کاش که با آرایش و اصن با هر چیزی تصمیم میگرفت جلب توجه کنه جز این مسیری که در پیش گرفت برا این کار ، با بیماری
به شدت احساس قربانی بودن درمورد جسمش داشت و البته این موضوع به قبل ازدواجشون هم برمیگرده و نمیدونم داستان این جلب توجه تو زندگیش از کجا شروع شد به خاطر کمبوده محبته به خاطر هر چیزیه من نمیدونم
اما طی این چند سال من حتی یک بار ندیدم که راجب بیماری حرف نزنه ،حتی یک بار ،انکار اصن یه کم راجب بیماری حرف نمیزنه ،ذهنش سریع آلارم میده که حرف بزن ، خلاصه بگم که با کانون توجهش از اون سالها که مورد خاصی نداشت و اما همیشه گف من مریضم و مریضم و اینا الان کار به جایی رسیده که یه کلیش دکتر گفته داره از کار میفته ، مادرم گفت زبونم لال خدایا منو ببخش و این حرفا ، گفتم آخه مادره من تو فک میکنی خدا یه مریضی تزاسمون انداخته تو جون این ،که میگی نه این از اول مریض بود ؟؟؟
گفتم بابا انسان خلق میکنه و هیچی جز این نیست
یه مثال دیگه از قدرت کانون توجه
سه سال پیش یه مدتی بود که خیلی کلیک میکردم روی فیلمای رزمی و علی الخصوص بوکس و تو مدار ناخواسته هم بودم و حس خوبی نداشتم
نشسته بودم جلو در مغازه تو بندرعباس و اون موقع سیگار هم میکشیدم
خلاصه یکی اومد و گفت که داداش اینجا از این سیما پیدا میشه گوشی وصل کنم به ماشین آهنگ بخونه و گفتم آره بالاتر هس به من گف توام بیا و دمت گرم و زبون باز بود رفتم و گرفتیم و برگشتنی ،گیر داد که دم معرفتت گرم و من باید جبران کنم ، و بیا بریم ماشین پارکه و دوست دخترمم توماشینه و زشته انقد منتظرش بزاریم و گفتم بابا کاری نکردم برو و اینا گف نه بریم حالا یه دور بزنیم ،اصن قلب من از همون اولکه دیدمش داشت بهم آلارم میداد که نرو ،من گوش ندادم وگفتم میخواد چیبشه و آدم نترسیم هستم توی بحث دعوا و اینا ، خلاصه این بنده خدا منو برد و سوار ماشین شدیم و به دوست دخترش گف که اینم داداشمه و من خندم گرفت، چون اونم باور کرد حرفشو،خوش و بش کردیم و راه افتاد و من اونموقع ها خب مشروبم میخوردم (یه کم پیش بره همه رو لو میدم هههخ)
خلاصه چنتا آبجو گرفت که گفته بود مهمون منی و اینا و ما رفتیم چنتا دور زدیم و یادمه ماه رمضونم بود که رفتیم سمت ساحل سورو و اونجام آهنگ گذاشتیم و صداشم زیاد بود و اینا داشتن میرقصیدن و من داشتم آبجو میخوردم و یه دوتا موتوری اومدن و اونام سنی بودن و بسیار حساس و معتقد و این داستانا ، دیدن که داریم آبجو میخوریم پسره یه هشدار داد جدی داد که برگردم ببینم آبجو شیشه های ماشین میاد پایین و منم مست اصن انگار نه انگار ، پسره فهمید و برگشت نشست تو ماشین و رفتیم بیرون و گفتم که منو سمت بازار پیاده کن ،گفت داداش یه دور دیگه بزنیم میری دیگه ،
رفتیم سمت ساحل ،روبروی ترمینال بندرعباس ، آقا این دوتا بندری زن و شوهر نشسته بودن پارک کرد و اونام داشتن قلیون میکشیدن و رفت سمتشون و خوش و بش کرد و داشت صحبت میکرد و خیلیم مست بود و منم تو ماشین بودم و نمیدونم به شوخی چی گف به پسره و اونم پیش خانومش شوخی رو جدی گرف ، آقا بلند شد طرف بوکسور بود ، ههههه
یه دونه زد این خوابید و دیگه بلند نشد ،من رفتم جلو هلش دادم عقب که نیفته به جون این که رو زمینه و صورتمم سمت این پسره که افتاد بود که یهو یه مشتم نثار من کرد این آقا، و من دیدم که عین موروملخ دارن میان یکی قلیون به دست و هرکی هرچی پیدا میکرد ،به طرفداری از این پسره دیگه ،منم معلوم بود از قیافم که شهرستانیم ، گفتم من تا بیام توضیح بدم که منو چرا میزنی و من کاری ندارم ،با خودم گفتم کار از کار گذشته ، و خلاصه چنتا لگد نثار این کردم و اون مشت اولی تمام الکل و پروند هههه ،قدش کوتاه بود پسره نزاشتم مشتاش نزدیک بشه و خلاصه عقب عقب و دیدم دارن میرسن و دعوا شروع شد و کتک کار ی و به یه پسره م بد تنه زدم و گفتم من اینجا بمونم اینا منو کشتن و شروع به دو کردم و در حین اینکه که داشتم میدوییدم وازهمه طرف داشتن میومدن ،با خودم میگفتم ببین کانون توجهه ها ،فیلم بوکس میبینی و نمیدونم حالت بده و اونموقع دست وپاشکسته قانونو میدونستم ،ولی خوشحال بودم که قانون عمل کرد با این دقت ،و اونام دیگه از دور که قایم شدم داشتم میدیدم انگار بحث اصلی من بودم و دعوا خوابید و اون پسره م که از جاش بلند نشده بود هههههه .انشالله هرجا هس حالش خوب باشه و بدمستی نکنه ،میخوام بگم فقط درجهت مثبت خداوند بینهایت دست نداره برای کمک کردن به ما ،درجهت منفیم بی نهایت دست داره برای گرفتن حال ما ،من نه اصن این پسره رو میشناختم نه به عقلم میرسید که ممکنه این اتفاقا بیفته وای همزمانی رخ داد ،اونم در جهت منفی ،پس قانون همه جوره کار میکنه و الان من تمام نتایجم و تجربیاتم فرق کرده با اون موقع ها، چی عوض شده ؟؟؟ افکار من مدار من فرکانس من
این شاید مثال مثبتی نبود ،ولی خیلی درس برا من داشت و مرور شد برام
درکل زندگی هر شخصی فقط با کانون توجه اون شخص رقم میخوره و هیچ استثنایی درکار نیست و اگر من شروع کنم به درک کارکرد قانون و عمل به اون درک و دانسته هام و به هماهنگی با خودم وخداوندبرسم ،نتیجه ی من صددرصد با بدنه جامعه متفاوت خواهد شد ،ونتایج عالی رقم خواهد خورد اگر من از قانون به نفع خودم استفاده کنم ، و خداوند تمام انسانهارو خالق آفریده و اختیار کامل به ما داده
پس هرچیه منم
من مسئول خوشبختی و بدبختی خودم هستم
مهم نیست چقدر منطق و دلیل دارم برای اینکه حالم بده باشه ، قانون میگه که این دست کردن تو آتیشه ،مهم اینه که من دنبال دلیل برای خوشحالی و رسیدن به احساس بهتر برسم در هر شرایطی و مهارت کنترل ذهن مهم ترین مهارتیه که بایدهرانسانی یاد بگیره .
صدهزار مرتبه شکرت .
خدایا تنها تورا میپرستم و تنها ازتو یاری میجویم .
در پناه الله یکتا .
سلام استاد عزیزم
من هم شرایط داره اینطوری برام رقم میخوره از روزی که دیگه تلویزیون و رادیو و شبکه های اجتماعی رو چک نکردم اصلا هیچ خبری رو متوجه نمیشم و راحت هستم بعضی مواقع مثلا همین جنگ ایران و اسرائیل من یک هفته بعدش اونم از یه نفر شنیدم که این اتفاق افتاده و خداروشکر میکنم و کردم برای حال خوبی که دارم.
وقتی من بدونم که خودم دارم زندگیمو خلق میکنم با توجهم میام تمرکز میزارم روی زیبایی ها و فرصت ها و نکات مثبت در جهان و هدایت میشم و مسیرها برام باز میشه برای راحتی و لذت بیشتر.
عواملی که هیچ کنترلی روشون ندارم هیچ تاثیری در روند زندگی و ثروتمند شدن من ندارند پس میام آگاهانه توجه میکنم به عواملی که کنترل روشون دارم و تاثیر بسیار زیادی در نتایجم دارن مثل کنترل ذهن و باورها.
هرچقدر ثروتمندتر میشوم به خدا نزدیکتر میشوم
خدایا قدرت حرکت و عمل به دانسته هام را در وجودم بیشتر کن.
سلام براستادعزیزم ومریم جانم وتمام دوستان درسایت بهشتی.
رسیدیم به گام هشتم:
خدایا شکرت که به من توانایی حرکت کردن در این مسیر زیبا و توانایی گوش دادن به حرفهای استاد عزیزم رو دادی.
استاد واقعا لذت میبرم از نگاه زیباو متفاوتی که به مسائل اطرافتون دارین.
چه جمله ی زیبایی :اگر دارین مثل بقیه فکر میکنین پس مثل بقیه هم نتیجه میگیرین.
من یک ادم خاصم یک ادم متفاوت پس باید نگاه و فکرم هم خاص و متفاوت باشه.
اطرافمون پرشده از انسان هایی که از بیکاری دوست دارن دنبال هواشی ها بگردن پس من نباید همرنگ جماعت دور و برم بشم.
از زمانی که شروع به تغییر باورهام کردم و دارم نگاهم رو به محیط اطرافم عوض میکنم وقتی اطرافیانم رومیبینم که سر چه مسائلی خودشون رو درگیرمیکنن اون موقع است که به خودم افرین میگم بابت تغییراتی که تونستم دروجودم به وجود بیارم.
این منم که تصمیم به تغییر در زندگیم کردم و کسی منو مجبور به اومدن در این مسیر نکرده پس بایدازخودم واکنش به اتفاقات نادلخواه نشان ندهم و درهر شرایط حواسم باشه که ذهنمو کنترل کنم و به خواسته هام توجه کنم تا بیشتر دریافتشون کنم.
استادواقعا شما تحسین برانگیز هستید چقدر خوب در مورد قضاوت کردن حرف زدید باید اعتراف کنم این از پاشنه اشیل های منه که خیلی باید روش کارکنم.
هرموقع خواستی کسی رو قضاوت کنی و ازش ایراد بگیری اول ازخودت بپرس که ایا خودت تاحالا مرتکب چنین اشتباهی نشده ای .یا اگه خودت به جای اون شخص بودی اشتباه نمیکردی.
این یک راه حل فوق العاده برای منه که بهتر بتونم قضاوت روکنار بزارم.
این فایل نیم ساعته چه اگاهی های زیادی داره که ساعت ها میشه نوشت و تفکر کردو درس گرفت.
از دواستادعزیزم سپاسگذارم.ازخدابراتون بهترینهارومیخوام.
به نام خدای مهربان
سلام به استادان عزیزم سلام به دوستان خوبم
پروژه خانه تکانی ذهن گام به گام
گام هشتم
لایو |ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده
سرفصل آگاهی های این فصل
شامل
اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه تون مثل اونا عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
شرایط حساس کنونی همیشه بوده
هر جایی که زندگی میکنی تو هر جامعهای که هستی
موضوع مهم اینه که اگه مثل بقیه مردم فکر میکنی مثل اونا عمل میکنی و مثل اونا هم نتیجه میگیری
ما اگه بخواهیم ذهنمونو به سمت خبرهای بد ببریم همیشه تو همه جای دنیا خبرای بد هست و شرایط حساس کنونی
من کلی رو خودم و رو ذهنم کار میکنم برای اینکه میخوام جور دیگهای نتیجه بگیرم
نمیخوام مثل بقیه نتیجه بگیرم
من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
اگه دقت کنیم تو اینجور مسائل میبینیم که اصلاً انگاری که همه دوست دارن خودشونو بسپارن به یه جریانی و اونو تو زندگیشون اجرا کنن در موردش حرف بزنن مخصوصاً جریانهایی که زیاد خوشایند نیست
ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
و به همین دلیل وقتی فهمیدم که افکارمونه،
کانون توجهمونه که زندگیمون رو میسازه
تصمیم گرفتم که مثل بقیه فکر نکنم
جور دیگهای به قضایا نگاه کنم
ذهنم رو کنترل کنم
کانون توجهم رو کنترل کنم افکارم رو به سمتی ببرم که به من احساس بهتری میده
احساس قدرت بهم میده احساس آرامش،
احساسمو خوب میکنه
به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه،
کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
وقتی یه اتفاق ناخوشایندی در کشور میافته هرجا میری صحبت اینه
تو خونه
محل کار
تو تاکسی
و کلا همه جا از این قضیه صحبت میشه
نباید خودتو به این جریان بسپاری نباید بزاری این جریان تو رو با خودش ببره
باید بتونی خودت افکارت رو کنترل کنی
و اونجوری که دوست داری زندگیت رو خلق کنی
*حرف من اینه که اصلاً بادی طوفانی در کار نیست جریانی در کار نیست ما جریان رو تو زندگیمون خلق میکنیم هر کدوممون جریان زندگی خودمون رو خلق میکنیم
تو همین شرایط حساس کنونی یه عده محدودی هستند که نتایج متفاوت میگیرند تو همون شرایط از لحاظ سلامتی از نظر مالی از نظر روحی از همه نظر شرایطشون با همه فرق میکنه و خیلی هم تعدادشون کمه هیچ سر و صدایی هم ندارند.
منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
راهش اینه که ما باید تصمیم بگیریم که زندگیمون رو: جریان میخواد بسازه
دولتها میخوان بسازن
یا خودمون میخوایم بسازیم
کل اشتباهات فکری بشر از اونجایی شروع میشه که فکر میکنند
هیچ قدرتی در خلق اتفاقات زندگیشون ندارند
منم باید دقت کنم توجه کنم کانون توجهم رو بیشتر بهش توجه کنم
و بدونم که همه چیز با افکارم خلق میشه
با کانون توجهم خلق میشه
و اینو باید تمرین کنم به این راحتی نیست به تمرین نیاز داره
این عضله توجه به کانون توجه رو باید خیلی قوی کنیم
با تمرین کردن
دلیل اینکه این همه اتفاقات بد تو بعضی جوامع میافته
اینه که اکثر افرادی که تو اون جامعه زندگی میکنند
توجهشون روی نازیباییهاست .
این قانون خیلی مهمه که هر کسی هر جایی به موفقیتی رسیده این کسی بوده که تونسته ذهنشو کنترل کنه این یک قانونه و
ما باید اینو با تمام وجودمون درک کتیم و بپذیریم .
این قاعده بازیه
حتی اگر فرد موفق بگه من به قانون جذب اعتقاد ندارم.
با هر منطقی با هر دلیلی وقتی چیزی رو نمیخوای که تو زندگیت اتفاق بیفته
وقتی بهش توجه میکنی
داری شرایطی رو فراهم میکنی که اتفاقی از شباهت اون تو زندگیت به وجود بیاد
هرچی دلیل و منطق درستم بیاری مهم نیست
مثل اینه که دلیل بیاری
که دستتو بکنی تو آتش
هر دلیلی که بیاری وقتی دستت بره توی آتش دستت میسوزه
خوب پس چرا هی بیایم بگیم چرا مملکت اینجوریه چرا اونجوریه
مملکتو دوست نداری توجهت رو بذار روی زیباییهای اطرافت
در این صورت هدایت میشی به جاهای زیباتر و کم حاشیهتر
اصلاً هیچ مقاومتی هم نباید بکنیم
فقط باید آگاهانه توجهت رو بذاری روی چیزهای بهتر
روی چیزهای زیباتر با حس بهتر تا اون چیزا رو بتونی به زندگیت دعوت کنی
اتفاقات مشابه اون رو بتونی به زندگیت دعوت کنی
بدون هیچ تردیدی بدون هیچ شکی این کارِ خداوندِ
تاکید میکنم
بدون هیچ تردیدی بدون هیچ شکی
این کار خداوند که
وقتی از لحاظ فرکانسی مثل بقیه فکر نمیکنی
جهان از لحاظ فیزیکی جات رو عوض میکنه
اونوقت از لحاظ فیزیکی هم،
تو اون جایی که بقیه مردم هستند
نخواهی بود.
هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
من هر وقت میخوام از آدما ایراد بگیرم اول به خودم میگم بزار ببینم اگر من جای اون بودم
تو اون موقعیت قرار میگرفتم آیا اون اشتباهو انجام میدادم
یا اون کارو میکردم
هیچکس در جهان نمیتونه بگه که نه من هیچ وقت تو عمرم اشتباه نکردم
هیچ وقت این کارو انجام ندادم
این ایرادو ندارم
اگرم ادعای اینو داشته باشه معلومه که خودشو نمیشناسه
و بازی هم بلد نیست
اصلاً ما از بچگی اشتباه کردیم با اشتباه بزرگ شدیم
کشتی تایتانیک به خاطر یک اشتباه غرق شد و چند هزار نفر مردند ولی همون اشتباه باعث شد که کشتیهای بعدی
از نظر سازهای طوردیگهای طراحی بشن
که اون اتفاق براشون رخ نده
پیشرفتهای بشر تو تمام حوزهها از همین اشتباها
به وجود اومده
یه اشتباه رخ داده اومدن روش کار کردن و باعث پیشرفت در اون کار شده
هواپیماها کلی تکامل طی کردند تا به اینجا رسیدن هر موضوعی که شما تصور کنید
حاصل یک پروسه است
حاصل پروسهایه که احتمالاً توش خیلی خطا و اشتباه بوده و
اینجوری باعث پیشرفتش شده و تکامل پیدا کرده
کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن
به اتفاقات نادلخواه؛
وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی
و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
وقتی مثل بقیه فکر نمیکنی وقتی تمرکزتو میذاری روی زیباییها رو قشنگیها
بخدا نتیجهاش جور دیگه میشه و
مثل بقیه نتیجه نمیگیری
روابطتون، سلامتیتون، ثروتتون و آرامشتون همه
تغییر میکنه چرا
به یه دلیل ساده
چون تو تغییر کردی
مردم ایران زمانی زندگیشون تغییر میکنه که خودشونو تغییر بدن .نقطه سر خط .
هر وقت چیزی منو ناراحت بکنه سعی میکنم تمرکزمو از روش بردارم
انتقام نمیگیرم بهش توجه نمیکنم
و خودش درست میشه
یه کاری کنید تو زندگیتون به جای تمرکز روی خبرای بد خبرای خوب تو زندگیتون تمومی نداشته باشه
یعنی مرتب تمرکزتون رو خبرای خوب باشه
خبرای بد که همیشه هست
اما ما میتونیم کاری کنیم که خبرهای خوب همیشگی باشند
اتفاقات خوب، شرایط خوب ، روابط خوب
در مورد نعمتها ، زیباییها و ثروتها صحبت کنید تا به امید الله مهربان
ثروتتون بیشتر و بیشتر بشه
خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ
می شوی
چیزی به نام بهترین وجود نداره
شما وقتی توی مسیر درست حرکت میکنین
و دارین تغییر میدین خودتون رو هر زمان که نیاز داشته باشید به آگاهی که
شما را بخواد یه مرحله بالاتر ببره
خدا اون آگاهی رو توی مسیرتون میاره
شما فکر میکنین که اون آگاهی بهترین آگاهی بوده که اون زمان بهتون الهام شده
و چون تغییر میکنین دوباره در زمان بعد آگاهی بهتر
و
همینجور این سیکل مرتب ادامه پیدا میکنه
به خاطر همینه که میگم که همه چی به خودمون برمیگرده چون خودمون داریم تغییر میکنیم ،
فکر میکنیم
این آگاهی اون زمان بهتر بوده ،بهترین بوده
و
دوباره در مرحله بعد اون آگاهی باز بهترینه
وقتی شما توی مسیر حرکت میکنید هر زمان که
نیاز داشته باشین به یه آگاهی که بخواد شما رو تغییر بده و ببره بالا اون آگاهی بهترین آگاهیه
خدایا شکر من وقتی اینا رو میشنوم میبینم که خیلی پیشرفت کردم، خیلی تغییر کردم تغییر در جهت مثبت از همه مهمتر آرامش در زندگیم بیشتر شده رابطم با خدا عالی شده با خودم به صلح درونی بیشتر رسیدم بابت همه اینها شکرگزار خداوندم
خدایا ممنونم به خاطر این سایت و این همه آگاهی
استاد عزیزم این لایو و من الان دیدم، با مثال هایی ک زدین متوجه شدم شما دارید چقدر متفاوت به قضایا نگاه میکنید، متوجه شدم وقتی میگید با تغییر نگاه حالتونو خوب کنید یعنی چی، چقدر دارید از یه زاویه ی دیگ به همه چیز نگاه میکنید، زاویه ی دیدی ک سعی میکنید قضاوت نکنید، خودتونو تو اون شرایط بزارید، اذعان کنید ک شماهم یه اشتباهاتی داشتید و همه ادم ها اشتباه میکنن.
اما اکثر انسانها اماده قضاوت کردن، انتقاد کردن و سرزنش کردن هستن، و خودشونو عاری از اشتباه میدونن.
نکته دومـ، جدا کردن خودمون از بدنه جامعه یا وصل شدن و همسو بودن با اوناست. همیشه هر اتفاقی میفته رسانه ها، فضای مجازی وـ.. کلی درمورد اون موضوع صحبت میکنن، بحث میکنن، و متوجه اینهمه انرژی منفی نیستن. حتی کشورمن افغانستان ک هر روز درگیر انواع اقسام اتفاقات ناخوشایند و منفی هست، من اگاهانه تصمیم گرفتم بجای توجه به اخبارهای این چنینی، تمرکزمو بزارم روی زندگیم، بارها شده همشهریای خودم گفتن ک تو وطن پرست نیستی و…. ولی من میدونم کدوم مسیر درسته
حالا تصمیم منه ک با تغییر فرکانس هام هدایت بشم به جایی ک ارامش باشه، صلح باشه، یا همینجا بمونم و قاتی این جریان باشم.
“اگر فرکانس ها و انرژی شما تغییر کند مکان فیزیکی شماهم تغییر میکند”
مهم نیست با چه منطقی با چه دلیل و برهانی حالت بده یا درگیر بحث و مقاومت میشی، تا زمانی ک تو این فضاها هستی تغییری در زندگی شما رخ نمیده
مهم نیست با چه منطقی دست تو تو آتیش کنی، دستت میسوزه»
یه تلنگر بجایی بود، منظور از مقاومت فقط درمورد مساعل کشوری نیست، حتی در جامعه کوچیکتری مثل خانواده، این اتفاق رخ میده ک شما همیشه درگیری، درگیر ناخواسته ها.
و من ک اکثر مواقع با خانواده بحث میکردم، و میخاستم متقاعدشون کنم، و دیدم فایده نداره، نمیشه جز خودت طرز فکر کسی رو تغییر بدی، ناتوانی خودمو دیدم در تغییر دیگران، هر روز باخودم کار میکنم ک بیشتر در صلح باشم با خودم با خانواده ام، و هر بحث و جدی یه نشتی انرژی بزرگه ک تورو هر لحظه از خواسته هات دور میکنه.
وقتی درک کردم اگر مقاومتهارو بردارم نعمتهای خدا بصورت طبیعی وارد زندگیم میشه، از خودم میپرسم
فلان خواسته ی من مهم تره یا بحث سر اینک چرا ظرفها شسته نشده
ارامش من مهم تره یا متقاعد کردن دیگران
و این تضادها داره بمن میگ چی میخوام. ارامش میخوام، صلح و دوستی میخوام. ثروت و فراوانی میخوام، روابط غوق العاده میخوام. وــــ
خداروشکر میکنم ک اینجام و جز این جمع عالی ام.
به نام خداوند جهان آفرین
سلام به هر دو استاد عزیز و نازنینم
و سلام بر تمام دوستان عزیز
قاعدتاً اگر مثل بقیه مردم فکر میکنیم ،یا اگر مثل اونها عمل میکنیم،مطمئناً مثل اونها نتیجه میگیریم.
یعنی به خاطر اینکه بقیه اینجوری فکر میکنند یا بقیه شاکی هستند که من هم جزئی از آن جریان بشم قاعدتاً همان نتیجه را میگیری که بقیه میگیرند.
اگر میخواهی مثل بقیه نشوی و نتیجه دیگری بگیری و مثل کلیت جامع نشوی باید جور دیگری به قضیه نگاه کنی چون افکار و باور و کانون توجه ما است که زندگی را رقم میزند و ما باید ذهنمان را به سمتی ببریم که به ما احساس خوب و آرامش میدهد.
آدمها به صورت ناخودآگاه منتظرند که یک حرفی پیش بیاید تا در مورد آن موضوع حرف بزنند و آن جریان خودش را با دیگران میبرد. و ما نباید بگذاریم که جریان ما را با خود ببرد پس باید افکارمان را کنترل کنیم و آنطور که خودمان دوست داریم زندگی را خلق کنیم و آگاهانه تلاش کنیم که افکارمان را کنترل کنیم و آگاهانه تلاش کنیم که مثل بقیه نباشیم و این یک جریان که نبایدخودش را با ما ببرد.
من هستم که باید زندگی را بسازم نه اینکه زندگی جریان داستان زندگی مرا خلق کند.
« ما نباید برگی باشیم که طوفان ما را با خود ببرد.»
دقیقاً استاد عزیزم با وجودی که هر روز روی این فایلها کار میکنم و تمرکز روی این نکات دارم قانون را فراموش میکنم و نیاز به تکرار زیاد دارم.
مثلاً اینکه معلم دختر کوچکم یک خانم مسن هست و این چند روز که من او را دیدم بسیار مهربان است و دوست دارد که بچهها را از لحاظ درسی به بالا بکشاند.
و بنده خدا خیلی به بچهها که کلاس سوم هستند مشق میگویدو به آنها فشار میآید و مادرها شکایت مشق زیاد را دارند من وجهه خوبش را میگویم که معلم خوبی هست و با این روشی که او دارد پیش میرود دست بچهها تند میشود،و پایهشان برای کلاس چهارم قویتر میشود مسئولیت پذیرتر در زندگیشان میشوند.
اما به قول شما باید این ذهن را کنترل کرد و توجه به نکات مثبتش کرد و من هم کمی پایم سر خورد و به طرف آنها کشیده شدم که زیاد مشق میگویند چون نمیتوانستم مانند تابستان تمرکزی روی خودم فایلها را کار کنم.
الهی شکر که این فایل مرا نجات داد و من سعی میکنم که از امروز توجهم به نکات مثبت این دیدگاه به معلم دخترم باشد و با آرامش روزها را سپری میکنم و عمل به قانون میکنم تا نتیجه خوبی را بگیرم و خداوند مرا هدایت میکند.
«من خالق شرایط زندگی خودم هستم.»
در مثال توحید ما هستیم که جریان زندگی را خلق میکنیم.
من باید کانون توجهم را کنترل کنم و اگر ایمان داشته باشم که این افکارم هست که زندگیم را رقم میزند و بدون که اگر مثل بقیه مردم فکر میکنم و عمل میکنم و واکنش نشان میدهم من هم چیزی بیش از اونها تو زندگی ام خلق نمیکنم من هم همان شرایط را خلق میکنم.
زمانی که اشتباهی از دیگران رخ میدهد ما نباید قضاوت کنیم و باید خودمان را جای اون شخص بگذاریم.
امکان دارد که ما هم اشتباه کنیم و من خودم در زندگی بارها و بارها اشتباه کردهام و ذهنم را باید اینطوری کنترل کنم.
«هر کسی هر جایی به هر موفقیتی رسیده کسی بوده که توانسته ذهنش را کنترل کند.»
با هر منطقی با هر دلیلی که اگر به چیزی توجه میکنی که نمیخواهی توی زندگیت اتفاق بیفته داری با دست خودت همون شرایط را وارد زندگیت میکنی.
مثال: با هر منطقی که دست را داخل آتیش کنی دستت میسوزد.
اگر شرایطی را دوست نداری توجهت را بگذار روی زیباییهای اطرافت و هدایت میشوی جایی که زیبایی تر است و مقاومت و شرایطی در کار نیست.
وقتی توجه به شرایط نادلخواه ندارید جهان بدون تردید و بدون شک که این کارخداوند، جهان جای شما را از لحاظ فیزیکی عوض می کنه و وقتی که از لحاظ فرکانسی مثل بقیه مردم فکر نمیکنی و از لحاظ فرکانسی هم جایی که بقیه مردم هستند نخواهی بود و آن شرایط هم تجربه نخواهی کرد.
وقتی مثل بقیه فکر نمیکنیم مسیرمان از بقیه جدا میشود چه روابط چه ثروت و… همه چی تغییر میکند به یه دلیل ساده که مثل بقیه فکر نکردیم این نو ع نگاه باعث خوشبختمان میشود.
اگر اصل کارکرد جهان را بدانید خیلی راحت میتوانید خود را با جهان تطبیق دهید.
وقتی از لحاظ فرکانسی تغییر میکنید از لحاظ فیزیکی هم تغییر میکنید.
وقتی تغییر میکنید آدمهای درب و داغون و توی زندگیتان نمیآید. و کم و کمتر میشوند تا دیگر نیستند.
اگر مسیر را با ایمان و باور خوب بروید به جاهای خوب هدایت میشوید.
«این قانون هست که هر وقت بخوای به کسی ضربه بزنی به خودت ضربه زدهای.»
وقتی که شما در مسیر درست حرکت میکنید توی هر زمانی نیاز داشته باشید تو هر مرحلهای که شما رو به یک آگاهی بالاتر ببره شما را توی آن مسیر میآرد و شما جهش میکنید چون شما تغییر کردهاید و برای نیازهایتان هدایت میشوید.
در پناه حق باشید.
سلام و درود فراوان بر استاد عباسمنش و خانم شایسته
چقدر این توضیحات استاد عباسمنش عالی بود و چقدر ذهن من را نسبت به جامعه ای که در ایران زندگی میکنم مثبت کرد…
نزدیک به یک سال است که من به توصیه ای استاد عباسمنش عمل کردم و کلیه ای شبکه های اجتماعی را از گوشی موبایل ام حذف کردم
تلویزیون هم فقط برای بازی کامپیوتری و یادگیری زبان وتماشای فایل های استاد عباسمنش روشن میکنم و شاید بازی های فوتبال مهم مثله فینالUCLیا یورو را از تلویزیون تماشا کنم… یعنی شاید در سال به طور کلی 4ساعت من تلویزیون نگاه کردم.
وخدا رو شکر از این نظر خیلی آرامش ذهنی دارم و اتفاقات معجزه وار در زندگی ام رخ داده است.
امروز صبح که از خانه بیرون آمدم که کار کنم عکس آن شیخ لبنانی که مرده است را بر در و دیوار شهر دیدم و حتی تا قبل از دیدن این عکس،از این ماجراها هم خبر نداشتم و نمیخواهم که خبر دار شوم.
بله استاد عباسمنش درست فرمایش کردن که این شرایط حساس کنونی تمامی ندارد…
سعی میکنم آنقدر زیاد بر زیبایی ها و خوبی های دستگاه های اجرایی توجه کنم تا بلاخره جهان من را به کشور زیبا و پیشرفته هدایت کند که به جای بیلبورد هایی با تصاویر جنگی
بیلبورد هایی با تصاویر زیبایی که تبلیغات فروشگاهها و پارک ها و مراکز تفریحی است باشد و میدانم که صددرصد من از ایران مهاجرت میکنم،چگونگی آن را نمیدانم،کل پولی هم که اکنون دارم به یک میلیون نمیرسد،ولی تلاشم را میکنم و میدانم با توکل به خداوند متعال بلاخره برای من اتفاق خواهد افتاد…
خدانگهدار
سلام به شما استاد یک جهان سپاس گزارم به خاطر این آگاهی های این فایل خیلی امروز نسبت به دیروز قدرت و آرامش بیشتری دارم .
وسلام به مریم جان شایسته خیلی خیلی سپاس گزارم به خاطر این پروژه خانه تکانی ذهن.
/وقتی مثل بقیه فکر کنی مثل بقیه هم نتیجه می گیری
تعداد کسایی که متفاوت فکر می کنن کمن خدا در قرآن میگه :(تعداد کثیری از مردم گمراه اند و فقط تعداد کمی هستند که به راه راست هستند)
استاد من سال96 آماده گی می گرفتم برای امتحان رقابتی معلمی دوستان ، هم کلاسی هام و اقارب نزدیکم می گفتن نه نمیشه منحیث معلم رسمی قبول بشی باید رشوه بدی یا پارتی داشته باشه و یا هم چند سال در مدرسه های خصوصی انجام وظیفه کرده باشی تا قبول بشی ولی من استاد با توجه به فایل فقط روی خدا حساب کن از شما کلی آگاهی توحیدی گرفته بودم و همش اون زمان ها با خودم به طوری ذهنی و زبانی تکرار می کردم:
– که من وقتی از خدا چیزی بخوام، اون به من میده نه آدما نه رشوه نه پارتی و نه تجربه کاری
– وقتی خدا منو بکشه بالا تمام جهان یکجا شه و خواسته باشه منو بکشه پایین نمی تونه و وقتی خدا منو بکشه پایین تمام جهان یکجا بشه خواسته باشه بکشه بالا نمی تونه .
نتیجه ی این افکارم منجر به عمل شد من امتحان رقابتی رو دادم و کامیاب شدم بدون هیچ پارتی یی پولی و یا تجربه کاری یی،این در حالی بود که یه هم کلاسیم 100000 و یکی دیگش 4000 هزار افغانی رشوه دادن تا کامیاب شدن تازه اونم به قول خود شون چون از دوستاشون بوده کم پول گرفته بوده برای این کار و گرنه باید بیشتر پول میدادن تا پذیرفته میشدن در بست های معلمی.
پس من اگه می خوام نتیجه متفاوتی در روابط عاطفی بگیرم باید متفاوت فکر کنم و وقتی صحبت از کمبود میشه در این موارد که مثلا
سن که بره بالا دیگه وقت ازدواج دختر میگذره
اگه میخواهی ازدواج کنی باید چهره زیبایی داشته باشی
باید سلامتی کامل داشته باشی
باید از این بحث های بی مورد اعراض کنم نیام خودم رو دخیل کنم که نه این طور نیست و اون طور است فلان و بهمان.