live | سودمندترین سرمایه گذاری - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

760 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی محقق گفته:
    مدت عضویت: 666 روز

    سلام استاد عزیز از شما سپاسگزارم که قوانین به بهرین شکل بهم آموختین

    من از خدا خواستم بهم راه های ثروتمند شدن نشون بده از خدا خواستم کمکم کنه به راحت ترین شکل بتونم یه منبع درامد برای خودم بسازم چون میدونستم بدون سرمایه خیلی‌ها تونستن شروع کنن از خدا خواستم بهم کمک کنه بدون سرمایه شروع کنم و خدا راهش نشون داد و من عمل کردم و اولین قدم برداشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    الهه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 380 روز

    سلام به همه دوستان واساتید عزیز گام دوم برای من این نکته را در برداشت که باید روی تعریف کردن از خودم کار کنم. تا قبل آشنایی با استاد ومباحث توحیدی هرگز در مورد مشکلات یا کارهایم با کسی جز خداوند صحبت نمی کردم انگار به طور ذاتی این در وجودم بود که گفتن مشکل اونو را مشکلتر میکنه یا شاید هم این باور را داشتم که گفتن مشکلاتت به دوستانت اونا را غمگین وگفتنش به دشمنانت اونا را شاد میکنه به هر حال از حدود نوجوانی که خودم را شناختم یه جورایی حس می کردم با بقیه فرق دارم یه موضوعاتی را درک می کردم که بقیه متوجه نمیشدن یا دیرتر از زمانی که من درک می کردم اونها متوجه می شدند به خاطر اتفاقاتی که برام افتاد وخداوند معجزه وار حلش کرد یه رابطه خوبی با خدا داشتم و این امر جسورم کرده بود جسارتی که اون سال ها برای پدر ومادرم قابل درک نبود بندگان خدا خیلی سعی کردند منو مثل بقیه دخترهای اون زمون بزرگ کنند امامن همراه جسارتم یه شیطونی خاصی داشتم که مادرم حالا هم میگه بین 4تا بچه ام الهه تربیتش سختر بود کاری که دوست نداشتم را انجام نمی دادم مثلا یادمه دوست نداشتم روسری سر کنم آخه چرا وساعت ها پدرم وقت می گداشت تا بحث کنیم یا چرا دختر باید شب زود بیاد خونه ولی پسر نه و…باوجود این مسائل کوچک برای من وبزرگ برای بابا ومامان بزرگ شدم ازدواج کردم وهمسرم برعکس پدر ومادر عاشق جسارت وشیطنت هایم شد وهنوزم بعد بیست سال زندگی، برق درچشمانش میبینم وقتی شیطنت می کنم انگار تشویقم می کندبرای شیطنت هایم آه خدای من شکرت روزی را یادم میاد که پدرم مخالف ازدوج من وهمسرم بود چون از نظر مالی ضعیف بود اما دل من گواه بود که این همون مردی که من می خوام وبه جای جر بحث اونو از خدا خواستم وطی یه مجموعه ماجرا پدرم رضایت داد اره خدایا یادمه که هزاران هزار بار تو منو روی دستات گرفتی از موانع وچالش های زندگیم رد کردی توی زندگیم ماجرا زیاده اما آشنایی با استاد یه نقطع عطف تو زندگیمه خیلی از سوالاتم را استاد جواب داد که مهمترینش عدالت خدا کو ؟ بود آشنایی من با استادم از طرف خدا بود .اگه بخوام کل داستان زندگیم رابگم و چندین صفحه میشه همین بس که الان که به گذشته نگاه می کنم در بهترین روز زندگیم هستم وامیدوارم درپناه لطف خدا فردایم بهتر از امروزم باشد

    آرامش سهم دل تک تک تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ناهید گفته:
    مدت عضویت: 759 روز

    دورود استاد گرامی

    خدایا شکرت بابت آگاهی گام دوم که توانستم کسب کنم

    سرمایه اولیه هر شغلی می توان از حرکت خود آدم بوجود بیاد، از قدم های کوچک و مستمر

    برای لذت بردن از زندگی منتظر عوامل بیرونی نباشیم، با باورهای درست و احساس لیاقت می توانیم تا ابد از زندگی لذت ببریم و برای خودمون ارزش قائل باشیم.

    هر چقدر زمان بیشتری روی باورهایمان کار کنیم و تغییر بدیم زودتر به خواسته هایمان میرسیم.

    با تکرار باورهای مناسب، صحبت کردن با خودمون، سپاسگزاری کردن و آگاهانه تمرکز کردن بر روی نکات مثبت باعث میشه در اغلب مواقع حالمون خوب باشه و سطح انرژیمون بالا باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    میترا اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 1556 روز

    به نام رب مهربان

    سلام به همگی

    رد پای گام دوم خونه تکونی

    قبلآ هم در کامنتی داستان شروع کارم رو گفتم

    بعد از کار کردن روی فایلهای هدیه خیلی هدایتی کارم رو با یک میلیون سرمایه ای که خودم داشتم شروع کردم وخداروشکر طی تقریبا دو سال با روزی تقریبا دو ساعت کار وفروش آنلاین در آمدم رو به ماهی میانگین 8 میلیون در ماه رسوندم و سرمایم به حدود 80 میلیون رسیده تونستم با درآمدم دوره 12 قدم وعزت نفس رو بخرم وطلا وچیزهای دیگه خداروشکر وبه زودی به یاری خدای مهربون دوره ثروت یک رو خرید میکنم . تازه با اینکه خودم میدونم خیلی پاشنه آشیل در مورد ثروت دارم وتمرکز زیادی هم روی کارم نداشتم وگرنه باید خیلی خیلی بهتر از این پیشرفت میکردم

    در حالی که در اطرافیانم کسی رو میشناسم که روزی 12 ساعت کار فیزیکی میکنه وهمون 8 میلیون حقوق رو میگیره تازه اونم به سختی سر کارگر بهشون میده

    وقتی یادم میوفته این موضوع رو یاد داستان استاد می‌افتم که میگه بعضی ها گاری به خودشون میبندن وبعضی ها سوت میزنن ومسیر موفقیت رو طی میکنن .

    تبلیغات پولی انجام نمیدم وهمیشه سعی میکنم واز خدا یاری میخوام تا بهترین محصولات رو تهیه کنم وبهترین خدمات رو به مشتری هام ارزه کنم .

    وهر چیزی رو که بسته بندی میکنم برای فروش با عشق بسته بندی میکنم وآرزو میکنم مشترها با شادی و لذت ازشون استفاده کنن

    خداوند هم انصافا هیچ وقت برام کم نزاشت وهمیشه کسانی رو سر راهم قرار داده که بهترین محصولات رو با بهترین قیمت ازشون بخرم ومشتری های برام میفرست که همیشه با خودشون مشتریهای دیگه ای هم میارن .

    یه مثال هم دارم در مورد این موضوع تبلیغات دهان به دهان

    یه فروشگاه تو شهر کوچیک خودمون هست که اون زمان که کارش رو شروع کرد یه آدم ورشکسته بود وتوی شهر ما هم چند تا مغازه کلا بیشتر نبود ومردم خریدشان رو از یه شهر دیگه که نزدیک شهر ما بود انجام می‌دادند وخلاصه این شخص کارش رو از یه مغازه کوچک انتهای یک خیابان بن‌بست در مرکز شهر شروع کرد وطی تقریبا ده سال به یکی از ثروتمندترین آدم های شهر ما تبدیل شده تمام اون خیابان‌های اطرافش مغازه شده ومردم از تمام شهرهای اطراف ما شهرهای که حتی 2 تا 3 ساعت هم با شهر ما فاصله دارن میان کل خریدهاشونو از شهر ما انجام میدن من خودم هم توی یه شهر دیگه زندگی میکنم ولی هر موقع که برم خریده‌ام رو از شهر خودمون دارم

    این آدم نه اصلا پیجی داره نه سایتی ونه هیچ گونه تبلیغ دیگه ای فقط یه بنر کوچک زد سر در مغازش

    وقتی این فرد تونست پیشرفت کن باعث باور بقیه افراد شهر شد وکل شهر توی این ده سال پیشرفت چشمگیری کرده

    انسان ها با پیشرفت خودشون خدمت بزرگی به جهان میکنن .

    در پناه اله مهربان باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      شکوه دوراندیش گفته:
      مدت عضویت: 1055 روز

      بنام خدا

      سلام به دو استاد عزیزم

      وسلام به دوستان سایت وخانوم میترای عزیز

      دوست عزیز میشه در مورد کارتون سوال کنم که مشغول چه کاری هستید وتوضیح بدین چطوری وبه چه نحو شروعش کردید؟ اگر البته مایل هستید/ ممنون وموفق باشید شما وهمه دوستان وخودم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        میترا اسکندری گفته:
        مدت عضویت: 1556 روز

        سلام دوست عزیز من فروش محصولات خشکبار دارم وحدود 2 سال قبل با سرمایه یک میلیون که اون یک میلیون رو هم با سودی که از فروش یک سری کرم های پوستی به دوستان جمع کرده بودم شروع کردم .

        قبل از اینکه کارم رو شروع کنم رفتم دوری پاکسازی پوست ومدرکش رو گرفتم ولی بعد متوجه شدم به این کار علاقه ای ندارم .

        آموزشگاهمون یک سری محصولات پوستی رو به دانشجوها با 30 درصد تخفیف میفروخت من هم اول سفارش مگرفتم پولشون واریز میکردن بعد از آموزشگاه براشون محصولات پوستی میخریدم اینجوری یک میلیون جمع کردم .

        روزی که فایل های از کجا شروع کنم استاد رو گوش دادم ونوشتم که خدایا من با همین یک میلیون تومنی که الان دارم میخوام کاری رو شروع کنم حالا چه کاری ؟

        ودقیقا همون شب بهم الهام شد که برو از شهر خودتون که تویسرکان هستش وگردو سیر ش

        معروف ، سیر وخشکباری که پولت میرسه رو خرید کن وبیار دزفول جایی که در حال حاضر زندگی میکنم بفروش.

        ومن معطلش نکردم سری به الهامات گوش دادن ورفتم

        وبعد دستان خداوند بودن که کمک کردن تا کارم پیشرفت کن .

        تو خود پای در راه بنه وهیچ مپرس خود رها بگویید که چون باید کرد .

        داستان خرید دوره 12 قدم رو هم دریکی از کامنت هام نوشتم وهمچنین داستان شروع کارم رو که اونها هم در نوع خودشون جالبن .

        البته که باز هم میگم هر چقدر که بیشتر روی خودمون کار کنیم بیشتروبهتر و زودتر نتیجه میگیریم من تواین مدت اتلاف انرژی زیادی داشتم وتمرکز 100 درصد روی کارم نداشتم وگرنه هدفم ثبت کردن برند محصولات به زودی هستش با کمک خدای مهربون .

        دوست عزیزم امیدوارم که پاسخم برای شما سودمند بوده باشه

        در پناه خدای هدایتگر ومهربون ،موفق وپیروز باشید .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    رها هستم گفته:
    مدت عضویت: 2546 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه ی دوستان خوبم در این سایت توحیدی

    ردّپای گام دوم

    در صحبت‌های نخست استاد در مورد داشتن سرمایه ی اولیه برای شروع کسب و کار، برای من قانون تکامل ، تو ذهنم بولد شد . به نظر من قانون تکامل یکی از اصلی‌ترین و مهمترین قوانین جهان هست که کل جهان بر پایه‌ی این قانون شکل گرفته و بنا شده . قانونی که خود من به شخصه در درک عمیق اون مشکل اساسی دارم و با اینکه دائم در حال پیدا کردن الگوهای واقعی و ملموس در جهان و زندگی اطرافیان و خودم هستم که قانون تکامل در اون رعایت شده و بارها در زندگیم دیدم که خیلی از کارها رو با رعایت قانون تکامل انجام دادم و به نتیجه رسیدم و خیلی از نتایج زندگیم با رعایت قانون تکامل به صورت خواسته یا ناخواسته، به دست اومده، ولی هنوز در هر مرحله از زندگیم به قول استاد عجله دارم و به هیچ عنوان صبر به تکامل ندارم و این موضوع باعث شده در اکثر کارهام چون صبر به تکامل نداشتم و عجله داشتم و خیلی سریع دنبال نتایج بزرگ بودم، خیلی زود ناامید شدم و کارها رو نیمه‌کاره رها کردم . واقعا برای درک همچین قانون مهم و حیاتی‌ای که خیلی هم سریع فراموش میشه، باید خیلی تلاش کنیم و مدام روش کار کنیم و یادآوریش کنیم تا درک و رعایت کردنش برامون منطقی بشه . به نظرم اگر بتونیم با باورهای درست، این عجله کردن رو کنار بزاریم و خیلی محتاج رسیدن به خواسته‌مون نباشیم ( که البته واقعا نیاز به استمرار در کار کردن روی باورها داره )، رعایت قانون تکامل باعث میشه خودمون در طی مسیر اذیت نشیم و استرس بهمون وارد نشه و با آرامش و لذت، مسیر رسیدن به خواسته‌مون، مثل رشد و گسترش کسب‌و‌کارمون رو طی کنیم . واقعا شروع یک کسب‌و‌کار از پلّه‌ها‌ی اول و با آرامش طی کردن مسیر و صبر به تکامل داشتن باعث میشه به طور کامل به همه‌ی بخش‌های کسب‌و‌کارت مسلّط باشی و به قولی ظرف وجودیت بزرگتر و آماده‌تر بشه برای حل مسائل بزرگتر ، در زمانی که کسب‌و‌کارت رشد و گسترش پیدا کرده و همینطور نیاز هست این رو هم به خودمون یادآوری کنیم که رعایت تکامل به معنای زمان زیادی طول کشیدن نیست بلکه به معنای پلّه‌پلّه و مرحله‌به‌مرحله بالا اومدن هست و لزوما پلّه پلّه بالا اومدن قرار نیست خیلی طول بکشه بلکه باعث میشه خیلی وقتمون در مسیر‌‌های انحرافی و اشتباه که در نتیجه‌ی عمل نکردن به قانون تکامل برامون ایجاد شده، هدر نره و یادمون نره که با صبر به تکامل و درست طی کردن مسیر ، سر‌و‌کله‌ی تصاعد از راه میرسه و ما رو سریعتر به خواسته‌هامون میرسونه. همه‌ی اینها رو به عنوان منطق‌هایی برای درک بهتر قانون تکامل، به ذهن خودم گفتم تا بهتر بتونم قانون تکامل رو در عمل اجرا کنم و به قولی باهاش به صلح برسم چون واقعا پاشنه‌ی آشیل خودم هست .

    موضوع بعدی ، موضوع شکرگزاری هست . اوایل که میخواستم موضوع شکرگزاری رو در عمل و به صورت جدّی تو زندگیم رعایت کنم‌، خیلی دچار کلیشه‌ها شده بودم و خودم رو مجبور میکردم که در یک تایم خاصّ و در شرایط خاصّ، بیام و شکرگزاریهام رو بنویسم در حالی که خیلی از مواقع من اصلا دوست نداشتم تو اون تایم و با اون شرایط این کار رو انجام بدم و خیلی از مواقع هم اصلا دوست نداشتم بنویسم و این کلیشه‌ها و سخت‌کردن‌ها باعث شده بود که شکرگزاری اصلا برام لذت‌بخش نباشه و احساس خوبی بهم دست نده و برام تبدیل شده بود به یک کار روتین که اصلا دوست نداشتم انجامش بدم و با اکراه انجامش میدادم مثل مشق نوشتن . و از اونجایی که اصلا دوست ندارم کاری که احساسی بهش ندارم رو انجام بدم و خودم هم میدونستم که این مدلی شکرگزاری کردن، اصلا درست نیست و جواب نمیده، سعی کردم به مدل خودم انجامش بدم و هروقت که حسّ نوشتن داشته باشم و با نوشتن ارتباط بگیرم، یه آهنگ لایت آرامش‌بخش میزارم تو گوشم و صفحه‌ها پر میکنم و شکرگزاری میکنم و پر از احساس خوب میشم .هر وقت حسّ صحبت کردن با خدا داشته باشم، تو درونم با خدا حرف میزنم و شکرگزاری میکنم . هروقت چیزی، شرایطی، منظره‌ای نعمتی، زیبایی‌ای و ….. تو زندگیم میبینم که بهم حسّ خوب میده، سریعا چشم‌هام رو میبندم و از ته قلبم شکرگزاری میکنم. خیلی وقتها آهنگ آرامش‌بخش لایت خودم رو میزارم تو گوشم و در خلوت خودم دراز میکشم و چشم‌هام رو میبندم و غرق در شکرگزاری و دیدن نعمتهای زندگیم و تجسّم خواسته‌هام میشم. با این روش‌های خودم به شدّت ارتباط میگیرم و وقتی غرق در این احساس ناب شکرگزاری میشم، احساس میکنم یه نسیم خنک تو قلبم در حال وزیدنه . واقعا احساس خیلی خوبی داره وقتی شکرگزاری رو با احساس و از اعماق قلبمون انجام میدیم . البته بارها هم شده که وقتی حالم بد بوده و استرسی داشتم و چیزی فکرم رو مشغول کرده بود، اصلا با هیچ کدوم از این روش‌ها ارتباط نگرفتم . یه چیز دیگه‌ای که در مورد شکرگزاری، با تمرین آگاهانه در خودم ایجاد کردم، این بود که مثل استاد، در هر شرایطی از لفظِ (خدا رو شکر ) استفاده میکنم . اوایل آشنایی با استاد که میدیدم استاد مدام از این لفظ استفاده میکنه، اصلا باهاش ارتباط نمیگرفتم و یه جورایی برام بی‌معنی و ناملموس بود. بعدها که خواستم همین رفتار رو در خودم ایجاد کنم و مدام از لفظ (خدا رو شکر) استفاده کنم، اوایل که خیلی حس نمیگرفتم باهاش، باید آگاهانه تلاش میکردم تا یادم نره که بگم (خدا رو شکر ). ولی به مرور که روی خودم کار کردم، این کار تبدیل شد به یک عادت شیرین و لذت‌بخش برام که احساسات خوب من رو بهم نشون میداد و الان حتی وقتی یک نفر راجب خودش تعریف میکنه و راجب موفقیتها و دستاوردهای روزانه‌ش میگه و یا هر چیزی که یک لحظه بهم حس خوب میده، من ناخودآگاه میگم (خدا رو شکر) و این لفظ، احساس خوبم رو چندین برابر میکنه و احساس سپاسگزاری بهم میده .

    موضوع بعدی که در این فایل مطرح شد،وابستگی بود. (وابستگی یعنی هر شکلی از منتظر بودن برای لذت بردن از زندگی، که به یک عامل بیرونی وصل باشه ) هر چیزی که نبودش باعث بشه ما از زندگی لذت نبریم، یعنی وابستگی به اون چیز . وابستگی یعنی احساس خوبت رو، لذت بردن از زندگیت رو، گره بزنی به وجود یک چیز دیگه، یک شخص دیگه. وابستگی ما آدم‌ها فقط به یک شخص خاص نیست، وابستگی فقط تو رابطه‌ی عاطفی نیست. وابستگی فقط به شریک عاطفی، پدر، مادر، خواهر، برادر، فرزند و یا هر آدم دیگه‌ای که بهش احساس داریم نیست، البته که این نوع وابستگی به آدم‌ها، از هر نوع وابستگی دیگه سخت‌تر و نابودکننده‌تر هست، بلکه ما به هر چیزی که احساس می‌کنیم به ما حس خوب و لذت میده، وابسته هستیم و در نبودش زندگی رو برای خودمون تلخ کردیم و از اون لذت نمی‌بریم. مثل وابستگی به مال‌و‌اموالی که داریم، وابستگی به آرزوها و اهدافمون، وابستگی به داشتن خونه، ماشین و هر خواسته‌ای که به ما لذّتی میده . خیلی از ماها، از جمله خود من، به خاطر وابستگی به آرزوها و خواسته‌هایی که داریم و حتی وابستگی به شروع کسب‌و‌کار در حوزه‌ی مورد علاقه‌م، وابستگی به مسافرت رفتن و گشتن، وابستگی به زندگی کردن در مکانی که دوست دارم، وابستگی به مهاجرت کردن و… زندگی و شرایط الانمون رو نمیبینیم و اونطوری که باید، ازش لذت نمی‌بریم و شکرگزارش نیستیم و بارها شده که با حس خوب، خواسته‌ها و آرزوهام رو تجسّم و بهشون فکر کردم ولی چون وابسته‌ی رسیدن بهشون بودم، در پایان تجسّم ، احساسِ غم و اندوه کلّ وجودم رو گرفته و ناخودآگاه اشکهام جاری شده و این نشون میده که من به شدّت وابسته به رسیدن به آرزوها و خواسته‌هام هستم و لذت بردن از زندگیم رو گره زدم به حضور اون خواسته‌ها در زندگیم و به هیچ عنوان در لحظه زندگی نمیکنم و به قول استاد، کسی که در این فضای وابستگی باشه و این خلا رو در زندگیش داشته باشه، تا ابد نمیتونه از زندگیش لذت ببره مگر اینکه باورهاش رو عوض کنه و برای خودش ارزش قائل باشه و در افکارش تجدید نظر کنه .

    موضوع بعدی که در این فایل ارزشمند، استاد مطرح کردن، شریک داشتن در کسب‌و‌کار هست . از وقتی که شروع کردم به کار کردن و کسب درآمد، همیشه شریک داشتم ، اونم نه با افراد غریبه، بلکه اعضای خانواده‌م . حتی در آخرین کسب‌و‌کاری که داشتم و از زیر صفر شروعش کرده بودم و به لطف خدا تا حدّ خوبی گسترشش داده بودم ، با یکی از عزیزترین و هم‌مدارترین خواهرهام شریک بودم که به شدّت هم، همدیگه رو دوست داریم و بالای 80 درصد علایق و سلایقمون شبیه به هم هست ، ولی تمام مشکلات من و خواهرم و دعواها و دلخوریهامون دقیقا سرِ مسائل کاری و موضوع شراکتمون بود و طوری شده بود که کم‌کم این عشقِ بینمون داشت تبدیل میشد به دلخوری و کینه و رابطه‌مون رو به شدّت تحت تاثیر قرار می‌داد و اوضاع تا جایی پیش رفت که هردومون دوست داشتیم کسب‌و‌کارمون رو که تا حدّ خیلی خوبی پیش رفته بود رو رها کنیم و هرکسی دنبال علایق خودش بره و یه جورایی هردومون خسته شده بودیم از اینهمه اختلاف‌نظر در مسائل کاری و بحث و گفتگو و راضی کردن همدیگه برای هر تصمیمی در حوزه‌ی کسب‌و‌کارمون و از اونجایی که هردومون هم ، صد‌در‌صد به حوزه‌ی کاریمون علاقه نداشتیم و هم از موضوع شراکت خسته شده بودیم، تصمیم گرفتیم کسب‌و‌کارمون رو جمع کنیم و هرکسی پی علایق خودش بره. و این بهم زدن موضوع شراکت، باعث شد عشق و علاقه‌ی بینمون خیلی بیشتر از گذشته بشه و کاملا هم‌مدار با‌هم، مسیر زندگیمون رو طی کنیم. به همین دلیل من به شدّت مخالف موضوع شراکت و شریک داشتن در کسب‌و‌کار هستم چون من با کسی که دوستش‌ داشتم و به شدّت شبیه هم بودیم و کاملا با‌هم هم‌مدار بودیم‌، در اکثر مسائل کاری اختلاف نظر داشتم و این موضوع باعث اختلاف نظر و دلخوری بینمون میشد، چه برسه به اینکه بخوام با یه آدم غریبه شریک بشم که شناخت کمی درباره‌ش دارم و اصلا نمیدونم در چه فرکانس و مداری هست . معلومه صد‌در‌صد شکست میخورم . موضوع دیگه‌ای که به نظر من در مقوله‌ی شریک داشتن در کسب‌و‌کار وجود داره، این هست که وقتی مدّت طولانی و همیشه در کسب‌و‌کارهات شریک داری، به مرور اعتماد به نفست رو از دست میدی از اینکه خودت به تنهایی بتونی یه کسب‌و‌کاری رو در حوزه‌ی علاقه‌ت شروع کنی و رشدش بدی. مسئله‌ای که برای خود من رخ داده و همش فکر میکنم خودم به تنهایی نمیتونم یک کسب‌و‌کار رو شروع کنم و باید در این مقوله خیلی روی اعتماد‌به‌نفسم و باورهام کار کنم . بارها در اطرافیانم هم دیدم که با اینکه توانایی‌های خیلی فوق‌العاده‌ای دارن‌، مدام دنبال شریک هستن و بارها بارها یک کسب‌و‌کار رو شروع کردن و تا حدّ خیلی خوبی رشد دادن و با اون شریک به اختلاف خوردن و همه چیز رو از دست دادن و دوباره از صفر شروع کردن ولی بازهم با یک شریک دیگه، و این الگوی تکرارشونده تو زندگیشون مدام تکرار میشه و باعث میشه هم، عمرشون تلف بشه و هم، اعتماد به نفسشون رفته رفته از بین بره با اینکه پر از توانایی و قابلیّت هستن .

    موضوع بعدی که استاد در این فایل مطرح کردن، موضوع تبلیغات در کسب‌و‌کار هست. از وقتی یادم میاد در کسب‌و‌کار قبلیم اصلا علاقه‌ای به تبلیغات و با زور و تقلا دنبال مشتری بودن، نداشتم . یه جورایی به حدّی علاقه ای نداشتم که اصلا بلدش هم نبودم و دنبالش هم نبودم و این علاقه نداشتن به حدّی بود که حتی اگه میخواستم به پیشنهاد دیگران تبلیغات بکنم، از تبلیغات جواب نمیگرفتم. اون زمان اصلا هم با این آموزش‌های استاد و قوانین و… آشنا نبودم و اصلا نمیدونستم تبلیغات خوبه یا بده . فقط از تقلّا و زور زدن برای بدست آوردن مشتری بدم میومد. من و خواهرم، فقط سعی میکردیم بهترینِ خودمون رو ارائه بدیم . سعی میکردیم جنس‌هایی که ارائه میدیم، رفته رفته بهتر و باکیفیّت‌تر بشه . سعی میکردیم با مشتریها خوب برخورد کنیم و بهشون احترام بزاریم و خواسته‌هاشون رو فراهم کنیم، سعی میکردیم فروشنده‌های خوبی تربیت کنیم، سعی میکردیم تو فروشگاهمون محیط تمیز و مرتب و آرامش‌بخش با دسترسی آسان و با امکانات راحتی خوب برای مشتریها فراهم کنیم. و مواردی از این قبیل که به صورت تکاملی سعی میکردیم در کسب‌و‌کارمون پیاده کنیم و این باعث شده بود که خدا رو شکر ما مشتری‌های خوب و وفادار زیادی داشتیم و حتی با اینکه در خیلی موارد قیمت اجناس ما بالاتر از سایر همکاران بود، ولی باز هم ما مشتری‌های خودمون رو داشتیم . حتی یادمه در زمان کرونا که اکثر همکاران تعطیل کردن و خیلی‌ها هم اصلا مشتری نداشتن، مشتری‌های ما با ماشین یک‌راست میومدن جلوی فروشگاه ما و بدون اینکه جای دیگه برن، با عجله و حتی ترس و لرزِ شرایط کرونا، خرید چندین ماهشون رو از ما میکردن و میرفتن ویا حتی ما مشتری‌هایی از شهرهای دیگه داشتیم که سالی یکی دوبار میومدن شهرما و خودشون میگفتن ما خریدهامون در اون صنف رو نگه میداریم وقتی اومدیم شهر شما، از شما بخریم. این درحالی بود که ما اصلا تبلیغی نداشتیم . خدا روشکر

    الان هم نمیدونم واقعا تبلیغ خوبه یا بده، نیاز هست یا نه ، فقط تجربه‌ی خودم رو گفتم و اینکه میدونم اگه هنوز تکامل طی نکرده باشیم و آماده نباشیم و بخوایم برای کسب‌و‌کارمون تبلیغات کنیم، نه تنها نتیجه نمیگیریم، بلکه پولمون هم سوخت میشه . و نکته‌ای که استاد در اینجا اشاره کردن، این بود که ( شما اگر وابسته نباشید به اینکه هرچه سریعتر مشتری فراوان در کسب‌و‌کارتون داشته‌باشید و عاشق کارتون باشید و اون رو درست و با‌کیفیّت و عالی انجام بدید و روی باورهاتون کار کنید، در اینصورت اون خدایی که همه‌چیز رو مدیریّت میکنه، آدم‌ها و مشتری‌های مناسب رو به کسب‌و‌کار شما هدایت میکنه . همون خدایی که غذای یک مورچه رو در دل خاک بهش میرسونه. ) باز هم نکته‌ی وابسته نبودن … وابسته‌نبودن ، که پاشنه‌ی آشیل همه‌ی آدم‌ها، مخصوصا خودِ من هست . چسبیدن و وابسته بودن به خواسته .

    مهمترین مانع ما برای دریافت هدایت‌های خداوند، احساس عدم لیاقت هست و تا وقتی که احساس لیاقت نکنیم نمیتونیم آگاهی‌ها و الهامات و هدایت‌های خداوند رو دریافت بکنیم. من به شخصه با تمام وجودم احساس میکنم که بزرگترین مانع که باعث شده من نتونم به اون شکلی که دوست دارم، با خدا ارتباط بگیرم و حتی به خواسته‌هایی که دوست دارم برسم ، همین احساس عدم‌لیاقت هست . به حدّی در این حوزه نیاز دارم روی خودم کار کنم که بعد از ده‌ها بار گوش کردن و تعمق در جلسات 1 و 2 دوره‌ی احساس لیاقت، بازهم وقتی بهشون گوش میکنم، برام تازگی داره و اصلا دوست ندارم از این دوجلسه فراتر برم، چون پاشنه‌ی آشیل من همین دو جلسه‌ست ، حالا بماند، جلسات بعدی دوره .

    کسی که نتونه از خودش و توانمندی‌هاش تعریف بکنه، نمیتونه به هیچ جایی برسه. هروقت خواستیم از خودمون و توانمندیهامون و دستاوردهامون حرف بزنیم، سریع بهمون برچسبِ آدم از خودراضی و مغرور زدن . و این باعث شده تمرینی مثل آگهی تبلیغاتی، برام بشه یک ترس و فوبیای بزرگ که در هر قدمی که به صورت تکاملی برای اجراش برمیدارم، احساس میکنم یک بار سنگین رو دارم روی دوشم حمل میکنم و سختم هست ولی احساس میکنم که هرچقدر که بهش نزدیکتر میشم، یک ذره احساس سبکی میکنم و به خودم افتخار میکنم . امیدوارم با کمک خدا روزی بتونم پا روی این ترسم بذارم و با افتخار و اعتماد‌به‌نفس، این تمرین رو اجرا کنم. خدایا حالا که اعتبار همه‌ی این توانمندیها و دستاوردها و نتایج و نعمتها‌یی که داریم‌، به خودت برمیگرده، پس خودت هم کمک کن و قلبم رو محکم کن تا پا روی ترسم بذارم و این تمرین رو اجرا کنم و از خودم که ، هرآنچه دارم از آنِ توست، جلوی دیگران تعریف کنم .

    خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم.

    خدایا هزاران مرتبه شکرت به خاطر همه چیز .

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 3687 روز

    روز دوم پروژه خانه تکانی ذهن

    استاد جان سلام

    من خیلی وقته روی خودم دارم کار میکنم و نتیجه های زیادی گرفتم ولی اونجوری که من می خوام هنوز نشده ، که می دونم باید تمام طی بشه

    یک سوال که خیلی ذهن منو درگیر کرد و شما خیلی کوتاه جواب دادید این بود که سرعت رسیدن به خواسته ها چقدر هست

    و شما چه کوتاه و البته خیلی زیادگفتید به سرعتی که شما تغییر می کنید

    اینو که شنیدم ذهنم قفل شد آخه من خیلی تغییر نکردم و هنوز همون طیبه قبل هستم رفتارم ،عملم ، حرف زدم و لایف استایلم هنوز همون طیبه قبل است

    و طبق قانون سرعت تغییر من خیلی کمه .

    این سوال رو از خدا می خوام بپرسم و ازش می خوام هدایتم کنه : خدایا چی کار که تغییر کنم؟ قدم اول چی باشه ؟ خدای من قلبم رو آروم کن تا صدای تو رو بشنوم

    از شروع این دوره نوشتم که هدفم و دست آوردم در آخر دوره چی باشه و هدفم پیدا کردن مسیر شغلی هست که عاشقش باشم و از انجام اون لذت ببرم

    من الان نزدیک 13 ساله که دارم کار می کنم ولی عاشق کارم نیستم

    و دنبال شغلی هستم که عاشقش باشم البته یک ایده تو ذهنم میاد که هنوز نمی دونم خدا داره میگه یاشیطان ؟

    من همیشه دوست داشتم یک کارخونه داشته باشم و یک محصول خوراکی تولید کنم ،(البته این یادم شده بود و الان به ذهنم اومد)

    میگن سوال خوب بپرسی خدا هم جوابت میده

    خدایا ازت می خوام که قلب و روحم را آرام کنی تا صدای تو را از نزدیک و واضح بشنوم

    مدتی هست به ذهنم اومده که تو همین زمینه شغلی که الان هستم برای خودم به صورت مستقل کار کنم ولی چون قبلاً با شریکی که داشتم ورشکسته شدم الان خیلی می ترسم

    سرعت تغییر من خیلی پایینه

    پاشنه های آشیل من و‌باورهای محدود کننده زیاد دارم و هر روز دارم با خدا راز و نیاز می کنم که اول از همه قلبم را آرام کنه و بهم مسیر رو نشون بده

    ممنون از استاد عزیز ومریم بانو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مریم اکبری گفته:
      مدت عضویت: 574 روز

      سلام طیبه

      این قسمت که نوشتی هدفت از این دوره میخوای چی باشه.

      یکهو به من گوش زد کرد که مریم هدف تو در این دوره چیه؟

      که یه مدتی بود که دوست داشتم با خودم در صلح باشم خودم خودم رو قبول داشته باشم ، خودم خودم رو محبت بلد باشم کنم، و اصلا به معنی عشق برسم، که یکهو با فایل شکر گزاری که درباره کامنت لیلا بود بر خوردم و از اون طریق به این دوره رسیدم ، و از اونجا به کامنت ها،

      جالبه بارها برام سوال بود کامنت ها کجاست؟

      و جالب بود که اولین مراحل خانه تکانی رو روزهای اول دیده بودم اما ازش گذر کرده بودم،

      الان انگار زمان مناسبش بوده، که به این دوره بیام،

      و از همه بیشتر کامنت ها برام خیلی خیلی ارزشمنده ، چون با هر کامنت خدا یه چیزی بهم الهام میکنه و من اون الهام رو در سمت پاسخ مینویسم

      موفق باشی طیبه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سعیده رزاقی گفته:
    مدت عضویت: 398 روز

    سلام روزبخیر

    دومین گام خانه تکانی ذهن رو گوش میدم. احساس می کنم یک تونل ارتباطی ای با خدای خودم داشتم که بسیار کثیف شده به طوری که ته تونل دیده نمیشه . دارم ریز ریز این تونل رو تمیز می کنم . به امید اون روزی هستم که هیچ مانعی بین من و خدای من نباشه تا بتونم به راحتی سیگنالهاشو دریافت کنم. ردپای دوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سهیلا راد گفته:
    مدت عضویت: 713 روز

    به نام رب قادر

    درود به همه دوستای عزیزم و استاد عباسمنش

    گام دوم

    بهترین سرمایه گذاری

    سرمایه گذاری رو خودمون و توانایی هامونه

    یعنی کسی که میخواد یه بیزینیس مثل سالن زیبایی استارت بزنه

    باید از علایق و اطرافیان خودش استارت بزنه

    کم کم یاد بگیره و رو نزدیکانش اجرا کنه و بعد تو سالن ها کار کنه و صندلی اجاره کنه و مشتری گیر بشه و بعدش سالن خودشو بزنه و هی ارتقاش بده

    اگه کسی که هیچ تجربه ای در این زمینه نداره بیاد سرمایشو‌تو این کار بزاره شکست میخوره

    ما باید صبور باشیم و پله پله جلو بریم اگرنه ازون بالا میفتیم پایین

    بهترین مدل سپاسگذاری

    حس سپاسگذاریه

    نوشتن و بیان کردن و کارای فیزیکی اهمیتی نداره

    ما باید بتونیم از خودمون و از توانایی هامون تعریف کنیم

    و برای اینکه بتونیم این کارو انجام بدیم اگر دیدیم کسی از خودش تعریف کرد اونو تحسین کنیم نه مسخره

    و تایید کنیم

    تا کم کم خودمون هم بتونیم این کارو انجام بدیم

    امروز به تضادی برخوردم که تصمیم مهمی تو قلبم به وجود اورد

    باید هرجور شده به استقلال مالی برسم

    هرکی استقلال مالی نداشته باشه دچار شرک میشه

    مثلا خانوم متاهلی که عادت کرده هزینه هاشو از همسرش بگیره دیگه رزقشو تو دستای همسرش میبینه نه خدا

    هرچند همونو خدا از طریق همسرش بهش میده ولی دیگه به همون دست خدا عادت میکنه و وابسته میشه و راه های دیگه بسته میشه

    پس همینجا به خودم قول میدم به استقلال مالی برسم

    وابستگی به هر چیزی شرکه

    به انسان ها

    به مواد مخدر

    به مشروب

    به خرید

    به هرچیزی

    ما برای رسیدن به حس خوب و لذت بردن ب هیچکسی نیازی نداریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    محمدرضا رئیس آبادی گفته:
    مدت عضویت: 2194 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    یا رب ؛ هر آنچه دارم از آن توست.

    گام دوم پروژه خانه تکانی ذهن.

    به نظر من هم شروکسب و کار با همین امکاناتی که همین الان دارم خیلی لذت بخش تر از این هستش که بریم سراغ وام و قرض. خود من نتونستم عمل کنم .

    اصل رونق کسب و کار هم که من هنوز در کار مورد علاقه ام تجربه اش نکردم رعایت قانون تکامل و کار کردن روی مهارت ها و یاد گرفتن مهارت های جدیدی که در کسب و کار نیاز دایم است.

    در مورد سرمایه های درونی که لازمه شروع کسب و کار مورد علاقه است جاداره بگم که

    باورهای هماهنگ با خاوسته .

    آگاه بودن و درک کردن قانون تکامل

    ایمان به اینکه به محض برداشتن قدم اول خداوند قدم بعدی را هم خواهد گفت.

    اعتماد به نفس با کمک به یاد آوردن موفقیت های گذشته و منطقی کردن ذهن با همین ناایج.

    عدم توجه به نظر دیگران مخصوصا سنگ نشد می اندازند جلوی تو.

    توانایی کنترل ذهن و لذت بردن از مسیر و لذت بردن از کوچک ترین دست آوردها.

    اتفاقات به خودی خود هیچ معنا و مفهمی ندارند.

    این ما هستیم که به اتفاقات معنا می دهیم .

    اون سوییچیو هوندا بود که به آن بمب بارن معنای بارش نعمت الهی داد.

    ما باید یاد بگیریم به مسائل از زوایایی نگاه کنیم که یه احساس بهتر برسی و نه تنها به ه احساس بهتر برسی و سعی کنی آن مسئله را حل کنی .

    مهم ترین باور برای اتصال به خداوند این است که باور کنیم خدا وند در هر لحظه در حال هدایت ماست

    روی توانایی و علائق سرمایه گذاری کردن یعنی به جای سهام خریدن دنبال یه محصول آموزشی بگرد تا مهارتت را افزایش بده و بهبود ببخش.

    خدا هدایتگر همگیمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: