اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بنام خداوند هدایتگرم که هر آنچه دارم از آن اوست خدایا شکرت.
همینکه من دارم مینویسم و خیلی زود با شما هماهنگ شدم و از هر فرصتی که دارم استفاده میکنم که به تعهدی که دادم که هر روز روی گام ها کار کنم نکته برداری میکنم و فکر میکنم که چطور میتونم در عمل استفاده کنم یک شور و شوق و احساس بسیار عالی در من ایجاد شده که نتنها امیدم به آینده بسیار زیادتر شده بلکه ترسهای بی منطقی که داشتم هم از بین رفته و کارهای را شروع کردم به انجام دادن که مدت ها بود به فکر انجام دادنشون بودم ولی اقدامی در عمل نداشتم چون ذهنم را نمیتوانستم کنترل کنم و در جهت افکارم نیز مشکلاتی رقم میخورد که مانع رخ دادن خواسته هام میشد ولی امروز ششمین گام فهمیدم که من رها و آزاد شدم از بند افکار نامناسب و احساسم بسیار عالیه و رزق و روزی من هر روز داره بیشتر میشه و خبر های خوب و اتفاقات خوب هر روزه دارم که بر احساس خوب من و شور و شوق من که قانون داره جواب میده فرکانس های من مثبت شده افزوده شده و بقول استاد چرخ های زندگیم روغن کاری شده خدایا شکرت
خیلی خیلی سپاسگزارم از شما استاد خوبم و خانم شایسته عزیزم دوستتون دارم یک دنیا ممنون .
و اما نکته طلایی برای من خداوند هر لحظه داره با من حرف میزنه من فقط بهش عمل کنم خدایاشکرت.
نکته مهم که من دریافت کردم فرصت هارو غنیمت بدونیم یعنی شکارچی لحظات باشیم اگر ما بخوایم مثال استاد ازکار شون که جهان هستی اونو در شرایطی قرار داد که بتونه روی خودش کارکنه
دلیل موفقیت استاد همین طرز فکرش با بقیه ست اگر یک ادم بی هدف وانگیزه که ذهنیت محدود کننده داره حتی توشرایطی قراربدن که تمرکز کنه روی خودش رنج میبره
خب استاد بارها گفته ادمها شانسی وبی دلیل موفق نشدن حالا استاد داره ازتجربیات خوبش میگه ولی همون افراد موفق که الگوی همه هستند یه همچین طرز فکری داشتن
این نکته مهم بود از فرصت ها استفاده کردن
نکته بعد تمرکز روی نکات مثبت در شرایطی که همه دارن از ناخواسته ها حرف میزنن واقعا کنترل ذهن تواین شرایط کار راحتی نیست ولی استاد داره ازنکات مثبت این اتفاق حرف میزنه
منم توی اون دوران طرز فکرم همین بود
منم برام سوال بود ترس بعضی ادمها از این اتفاق چون ترس فرکانس منفی داره
سلام به استادعزیزومریم دوست داشتنی که منودست به قلم کردکه کامنت بنویسم بادوره خانه تکانی ذهن.
تعهدچقدراین کلمه آگاهی داره ومعنی که الان دارم درکش میکنم .یادم میادوقتی شرکت کارمیکردم بااستادآشناشدم و3یا4ماه بودفایلهای رایگان روبقول معروف می جویدم.صبح آفتاب نزده توی تاریکی می اومدم ایستگاه اتوبوس وهندزفری سیمی رومیزاشتم توی گوشم تااتوبوس بیادوبعدتاشرکت گوش میکردم وتوی شرکت گوش میکردم ازشرکت می اومدم بیرون تاخونه گوش میکردم بشقاب ناهارومیبردم تواتاق میخوردم وبعدتاشب بازم گوش میکردم اولش نمیفهمیدم ولی کم کم کلمه هاروداشتم درک میکردم ایمان،دیدن نشانه ها،خیربودن هراتفاقی.وقتی اداره کاربرای اولین بارحقوقهاروبیشتراز50درصدافزایش دادوهمه نگران بودن که یعنی مدیرماهم افزایش میده چون ماخصوصی بودیم وازخیلیا شنیده بودیم که باترفندهای زیادافزایش نداده بودن ومن میگفتم مدیرمافرق میکنه اون خیلی آدم خوبیه والبته بودوهست.من خیلی چیزاازش یادگرفتم وموعداولین حقوق که رسیدافزایش ندادومن فهمیدم خدابرای من چیزدیگه ای خواسته ناراحت نشدم وگفتم چرابایدهرسال من بایدچشم بدوزم که حقوقمواداره کارتعیین کنه ویک مدتی بودتوی فکراین بودم که چقدربایدبرای دیگران کارکنم توی اوضاعی که وضعیت کشورازنطراقتصادی داغون بودویک روزبنزین ویک روزشلوغی خدابه من این ایمان رودادکه به مدیرمون گفتم من تا3ماه دیگه بیشترنمیتونم براتون کارکنم واستعفادادم چون اول که اومده بودم مدیرعزیزمون گفته بوداگرخواستیداستعفابدید3ماه قبلش بگیدبه من برنامه هاموبچینم.وبااین ایمان که من قدم اولوبردارم قدم بعدی به من گفته میشه.مدیرعزیز گفتن چیزی شده که نمیخوای بیای گفتم میخوام تمرکزکنم روی کاری وانصافاانسان خیلی خوبی بودن.من اومدم بیرون ویک ایده داشتم قبل کارکردن روی خودم وبه تعویق افتاده بوداونوانجام دادم واصلاانگاراون ایده اینقدرترمزداشت که بعدا فهمیدم که چرانشد.وقتی نشدنصف روزیایایک روزحالم بدبودودقیقا همون موقع داشتم یکی ازجلسه های قدم 7روگوش میدادم که هراتفاقی بیفته درجهت پیشرفته وخیره وباگریه میگفتم یعنی ازاین ایده بهترمیخوای بدی.نمیدونم اصلا یک هفته شدیازودتریک ایده سرراهم قرارگرفت که قبلا توی فکرم رویامیساختم دربارش.
من همیشه دنبال کاری بودم که سرمایه نخوادوراحت باشه دوستش داشته باشم وخیلی مزایای دیگه .وخودش بودواون تعهدکه ورودی هاروکنترل میکردم ذهنموازهمه چیز خالی کرده بودم پشت سرهم نتیجه هاوالهامات می اومدحتی کوچکترین چیزهامثل وقت دکتر.به طورعجیبی یادم رفته بودساعتموعقب کشیدم وتوی ذهنم روزقبلش داشتم می چیدم که ساعت فلان میرسم وساعت فلان میام بیرون.
سلام به خانم شایسته که دستی از خداوند شدید برای درک بهتر قوانین
چند سال قبل تو یک فیلم تلویزیونی یک پرستار عزیزی دیدم که بیماران زیادی رو که بیماری واگیر دار داشتند درمان کرده بود جالبه خودش اصلا این بیماری رو نگرفت من همان روز این باور رو گرفتم اگه اگه یک بیماری واگیر جهانی بیاد من سالم و سلامت میمونم ، چند سال از دیدن آن فیلم گذشت تا این بیماری جهانی شایع شد جالبه من با اینکه خیلی موارد سلامتی را رعایت نمیکردم حتی یک روز هم حالم بد نشد همیشه بیرون بودم حتی روزهایی که رسماً تعطیل کرده بودند بیشترین مسافرتها را رفتم و بیشتر ارتباطات را داشتم ،چون ذهنم درگیر مسائل دیگه ای بود اصلا در جریان اتفاقات این بیماری نبودم و،اواخر این بیماری با استاد آشنا شدم من جزو معدود آدمهایی بودم که در زمان این بیماری استفاده های زیادی از وقتم کردم .
وقتی است توی فایلهاشون از ترس و غلبه بر آن صحبت میکنند با دقت بیشتری گوش میدم ،من باید اقرار کنم خیلی از افراد ترس دارم و طرف مقابلم از این ترسم نهایت استفاده رو میکنه ،همیشه دلم میخواست بر این ترسم غلبه کنم جالبه من از یک سری افراد دست و پا شکسته و بدر نخور که هیچ غلطی تو زندگی نکرده بودند ترس داشتم .برای غلبه بر این ترس مزخرف فایلهای توحید عملی رو هر روز ،هرروز گوش میدادم و کامنتهاشو میخوندم و مستند هایی از افراد موفقی که بر ترسهاشون غلبه کرده بودند میدیدم ،با این کارها تونستم بهتر از قبل عمل کنم جالبه وقتی توی تاریکی میرفتم ترسم از افراد کمتر میشد و من نتایج زیادی از گوش دادن آن فایلها دارم میگیرم
چند روز قبل ازم خواسته شد کاری انجام بدم و من چون آن روز کارم زیاد بود و خسته بودم نمیتوانستم آن کار را انجام بدم
اما بهم گفتنند اگه انجام ندید فلانی فلان و بهمان میکنه یعنی منو از آن فرد ترسوندند در حالی که انجام آن کار توی آن روز اصلا ضرورتی نداشت یک دفعه ترس سراغم آمد و میخواستم در اوج خستگی و کار زیاد آن کارو هم انجام بدم و برای خودم توجیه میاوردم خوب کاره دیگه باید انجام بشه ، اما ازخدا کمک خواستم تا بر ترسم غلبه کنم، اولا که برق قطع شد و نشد کار انجام بدیم دوما طرف اصلا یادش رفت در مورد کار سوال بپرسه ، سوما فرداش خداوند دستاشو فرستاد و کار انجام شد این پاداش غلبه بر ترسم بود
میدونم که باید تا آخر عمرم فایلهای توحید عملی رو گوش بدم و اجرا کنم
امروز ک این فایل رو گوش کردم منو برد به زهرای دوسال پیش ک افسرده بدخت و ناراحت بود، یک شب ک خسته شده بود از همه چی از خدا کمک خواست، چند روز بعد هدایت شد به یک مسیر و فایل های دکتر جو دیسپنزا، یه مدت فایل هاشو گوش کرد حرفا خیلی جالب بود ذهن و بدنش نمیتونست حتی به سلامتی ک داشت فکر کنه وقتی میخاست به زیبایی نور خورشیدی ک تو اتاقش اوفتاده فکر کنه، ذهنش عصبانی میشد،
زهرا نشست فکر کرد یه صدایی در قلبش گفت چندین سال پیش شاید 10 سال پیش داییت اومد خونتون و راجب یه آدمی صحبت کرد ک زندگیشو تغیر داده، آنقدررر فکر کرد تا یادش اومد استاد عباسمنشه، یه حسی ته قلبش میگفت این آدمه میتونه کمک کنه، سریع توی
تلگرام سرچ کرد و چندتا کانال بالا اومد و چندتا فایل گوش داد، اصلا حرفا رو نمیفهمید مغزش هنگ کرده بود باورش نمیشد زندگی قانون داره تا به حال کلمه تغییر باور نشنیده بود خلق زندگی؟ یعنی سرنوشت الکیه؟
خلاصه از طریق همون فایلها هدایت شد به سایت یه عالمه فایل رایگان نشست سایتو گشت فایل گوش کرد چند روز شد چند هفته زهرا خیلیییی تغیر کرده بود!!!
دختری ک افسرده و پشت کنکوری بود اونم 2 سال، دختری ک نور اذیتش میکرد فقط میخاست توی تاریکی باشه، یهو تبدیل شد به دختری کوهنورد، طبیعت گرد، عضو گروه طبیعتگردی و کوهنوردی، شد دانشجوی زبان، تو یک شهر خیلییی زیبا در یکی از بهترین دانشگاه ها، حتی محل زندگیشم بهترین محله اون شهره.
این نتایج در عرض 8 ماه رخ داد.اصلا آنقدر رر اتفاقات عالی رخ داده ک جا نمیشه تو این چند کلمه.
وقتی امروز این فایلو دیدم نگاه عمیقی به گذشتم کردم و بیشتر شاکر خدا شدم ک با شما آشنا شدم و اینجوری مسیر زندگیم تغییر کرد.
استاد من هرچیزی ک الان در زندگیم دارم و هر نتیجه ای گرفتم حاصل عمل به هدایت الله عمل به الهامی بود ک دریافت میکردم و عملی میکردم، هرجا ک ضربه خوردم حاصل ترسو نگرانی بود، اعتماد نداشتن به خدا ، ترسیدن از اینکه نکنه نشه.
اصلا شاید من اشتباه میکنم توهم میزنم ک باید اینکارو بکنم در حالی ک این صدا از قلبم میاد.
خدا ک همیشه با منه در تارو پود منه. منم ک یادم میره خدایی هست هدایتی هست، چون ذهنمو درگیر حاشیه کردم درگیر آدما، اینستا، فیلما و اهنگای چرتو پرت…. اصلا صدای خدا رو گم میکنیم تو این همه شلوغی ذهن و قلب،
اما وقتی قلبمونو باز میکنم به روی خدا، ازش طلب هدایت و بخشش میکنیم اصلا مسیر روشن میشه. اولش شاید یه کور سو باشه یا یک شمعی ک اخراشه ولی روشنه، اما هرچی نورو دنبال میکنی و جلو تر میری مسیر پر نور تر روشن تر میشه میرسی به منبع.
اصلا همه چیز در زندگیی هدایته، الهام حتی در کوچک ترین موضوع زندگی، خدا در تکتک لحظه هامون هست تنها بخش جدا نشدنی از من و زندگیم خداست، هر وقت خودمو تنها دیدم تنها کسی ک کنارم بود خدا و خودم بودم.
بیرون ز من نیست آنچه هست درون منه روحه منه.
هر وقت از خودم پرسیدم خدا کجایی بدون هیچ مکثی آیه ادعونی استجب لکم در ذهنم تکرار شد.
اصلا ترس یک شیطان به تمام معناست ترس مریضیه، ترس خشمه، حسادت، بیپولیه، آدمای نا سالمه، ترس شکست برای کاریه ک هنوز انجامش ندادی، ترس مرگه لحظه های ناب زندگیه.
چرا میترسم؟ جز این ک به خودم خدای خودم باور ندارم؟ جز این ک دارم از زیر بار مسؤلیتم شونه خالی میکنم؟ جز اینکه نمیخام بهای رسیدن به هدفمون بدم، جز این که هدفم اولویت نیست حتی با وجود ضروری بودنش.؟
مگه ترس جز نجوای شرک چیز دیگه ای هست؟
بدبخت بودن، ترسو بودن، فقیر بودن هیچ کار ی نکردن فرار کردن از حقیقت زندگی خیلی راحته،
اما زندگی کردن با عزت و سلامتی با عشق و توحیدی کار هرکسی نیست،
کار کسیه که بتونه بفهمه به چی داره فکر میکنه، چیو باور کرده، تقوا داشته باشه. بتونه ذهنشون کنترل کن و باور ها و افکارشون در جهت خواسته هاش بسازه، گاهی ما حتی نمیدونیم دو قدم بعد چه چیزی در انتظارمون هست، اما اگر در قلبمون ایمانی از جنس خدا تفکری از این ک من هدایت میشم به من گفته میشه باشه. من با خیال راحت قدم بر میدارم و میدونم ک همه چیز خیلی عالی میشه.
آنقدر آگاهی های این دوره خونه تکونی و این فایل زیاد و بینظیر ک من یک دفتر تمام کردم… آخه من چطور همشو اینجا جا بدم، چطور بنویسم.
این اگاهی ها برای خودمه ک رد پا داشته باشم گرچه دفتر هام هست ولی اینجا بودن یه چیز دیگس، کامنت بچه ها رو خوندم شده عادت این روزام، چقدر آگاهی دیگه تو کامتان هست، خداروشکر میکنم صد هزار مرتبه بابت این زندگی الانم.
سلام خدمت استاد عزیز و توحیدی ام، استادی که من عاشقانه دوستش دارم و بهترین هدیه خداوند بوده به من در تمام طول زندگیم
سلام خدمت مریم عزیز و مهربون و دانا که واقعا همنشینی با استاد برازنده وجودته نازنین بانو
سلام خدمت همه دوستان هم فرکانسی من در این سایت خدایی
وای خدای من هزاران بار شکر واسه هدایت های به موقع و بی نظیرت
خدایا تو حرف نداری
چجوری انقد با دقت ریاضی وار و حتی بیشتر داری هدایت تک تک بندگانت رو انجام میدی
خدایا هرچی از بزرگیت بگم واقعا کم گفتم
هرچی از هدایت های به موقعت بگم کم گفتم
هرچی از دست گیری های گلدن تایمیت بگم کم گفتم
خدایا فقط میتونم بگم به اندازه بزرگیت شکر
چقدر این دوره خانه تکانی ذهن، اون هم به صورت گام به گام برای من به شخصه مفید و عالی و بی نظیر و به موقع و پر نکته هست
واقعا انگار خدا نقشه راه رسیدن به خواسته من رو داره برام ترسیم میکنه
جا داره اینجا از مریم عزیزم برای این حرکت بینظیر و خدایی و الهام بخش تشکر و قدر دانی کنم و تحسین و تشکر کنم از زحمت های بدون چشمداشتتون
واقعا چیدمان این سلسله لایو عالی پرفکت و دقیق و به جا بوده
من حدود سه ماه هست روی خواسته ای دارم کار میکنم، از طریق دوره کشف قوانین، و سعی کرده بودم دقیقا و مو به مو تمام آموزه های استاد نازنینمون رو تا جایی که میتونستم درک کنم و بفهمم و در زندگی خیلی جاها عملی کنم، البته بوده وقتایی که از دستم در میرفته ولی سریع برمیگشتم به مسیر و خودم و ذهنم. رو بمباران آموزه ها میکردم
بعد پیش خودم میگفتم خب چرا نتیجه اتفاق نمیافته،
و نمیدونستم که باگ و ایراد کارم کجاست، با اینکه میدونستم نباید به نتیجه چسبید و از مسیر باید لذت برد اما ذهن چموش چموَشی خودش رو هم این لابه لاها میکرد.
البته که تمام آنچه لازمه رسیدن به هدف هست در دوره گفته شده اما
همزمانی این لایوها بینظیر و مطرح شدن مسائلی دیگه در این لایوها باعث شد من این آگاهی هارو از یه زاویه دیگه هم بتونم دریافت کنم و خیلی خیلی در فهم مطالب و اصول به من کمک کرد. ریزه کاری هایی رو دارم یاد میگیرم که بسیار مفیده و لازم و به موقع هست.
یعنی واقعا انگار که یه مکمل عالی شد برای تمرینات این دوره و من تونستم خیلی از برداشت های غلط و کج فهمی ها و یا کامل نفهمیدن هامو از این لایو ها درک کنم و باگ کارم رو پیدا کنم، واقعا از مریم جون عزیزم سپاسگذارم
با دوره کشف قوانین من تونستم ترمزهای زیادی پیدا کنم اما با این سلسله لایو ترمز های ریز تر و نامحسوس تر رو پیدا کردم و در زمینه سه تا موضوع با آگاهی های این لایوها قشنگ و واضح من بازشدن سینه و قلبم رو احساس کردم و درکی جدید و عمیق تر و واضح تری از اصول آموزشی به دست آوردم به لطف الله مهربان و دست الله که استاد و مریم جون هستند…
و با این نگاه عمیق تر و درک واضح تر چقدر کارها برایم اسان شد
چقدر تمرین هارو الان متوجه شدم که ناقص و انجام میدادم و با آگاهی های این لایو ها چقدر فهمم بیشتر و انجام تمرین برام راحت تر شد.
واقعا ظرفم حس میکنم بزرگ تر شده و نسبت به قبلم درکی عمیق تر به دست آوردم…
من قبلا فکر میکردم که با کار کردن روی باورها اون باور ریشه کن میشه و دیگه هیچوقت نباید خودش رو نشون بده و وقتی روی باورهای محدودکننده ام در مورد اون خواسته کار میکردم، مثلا گهگاهی که دوباره سروکله نجواها درمورد اون باور پیدا میشد، من یه جورایی انگار ناراحت یا عصبی یا نا امید میشدم که، عه، منکه کلی این باور رو منطقی کردم و روش کار کردم پس چرا هنوز هستش،و فکر میکردم که کارم رو خوب انجام ندادم یا کار من ایراد داره یا راهم درست نیست و هزار اما و اگر دیگه… اما بعد فهمیدم که، ای بابا نخیر، شما کج فهمی توی این موضوع داشتی، اینطور نیست که با کار کردن روی باورها یه باوری برای همیشه ریشه کن بشه و بره، به اندازه ای که بتونی اون باور رو کمرنگ کنی، نتیجه به سراغت میاد که گاها ممکنه حتی بعصی از باورها تا آخر عمر هم همراه ما باشن اما به اندازه کنترل شدن اونها و کمرنگ شدن اون باور و و نتیجه عملکرد متفاوت با اون باور هست که نتایج رو میاره و اینکه این باور دوباره سر کله اش پیدا بشه کاملا طبیعی هست چون ریشه داره و دوباره مثل علف هرز رشد میکنه اگر حواست بهش نباشه…
و همینطور در دو مورد دیگه گسترش فهم داشتم خداروشکر
اومدم با این کامنت قدر دانی کنم از زحمات مریم عزیزم و بگم که این حرکت شما برای من از بینظیرترین و به موقع ترین آموزش های این سایت الهی بوده تا به اینجا
اگر تعهد تو رو جهان ببینه پاسخ میده، تاکید میکنم به تعهد شما جهان پاسخ میده
وقتی تو خودت آگاهانه تصمیمی میگیری که از هر وقتی که داری استفاده کنی جهان تعهد تو رو میبینه اتفاقاتی برات میافنه که وقتت آزاد میشه
تاکید میکنم تعهد شما باعث میشه این اتفاق بیافته
اینوبا عملت باید نشون بدی
این نکته ی مهم رو تا حالا درک نکرده بودم
بارها از استاد خاطره اینکه وقتشون آزاد شده بود که رو خودشون کارکنن رو شنیده بودم و من چون خودن یه دختر سه ساله دارم و کارهای خونه و مهمونداری هم هست خیلی وقت کم میآوردم
و همشمیگفتم جهان میبینه که من دارم تلاش میکنم ولی چرا وقتم آزاد نمیشه
از طرفی مادرم نزدیک نبود که هر از گاهی دخترم رو بزارم کنارش و همسرم هم همیشه دیر از سر کار میاومد
درخواست خالی شدن وقتم رو به خدا داده بودم ولی پاسخی دریافت نمیکردم و در نهایت به این نتیجه رسیده بودم ک جهان برای من پاسخ نمیده
ولی حرف استاد همش تو سرم میپیچید
آیا من آگاهانه از وقتم استفاده میکردم برای کنترل ذهن ؟
بعد از مدتی دیدم توی طول روز نمیتونم رو خودم کارکنم صبح ها زود بلند میشدم و استفاده میکردم از وقتم و جهان هم کم کم راه رو برای من باز کرد
خواهر همسرم میاومد و دخترم رو میبرد و ساعت ها نگه میداشت
هدایت شدیم به باز کردن مغازه خونمون که دخترم با پسرم میرفتن و ساعت ها مینشستن اونجا بدون اینکه به من کار داشته باشن
یه وقتایی هم باز سرم خیلی شلوغ میشه
ولی همش به خودم میگم آیا با عمل به جهان نشون میدی که دلت میخاد وقتت آزاد شه یا فقط فعلا این خواسته رو میخوای؟
هر وقت با عمل نشون دادی اون موقع جهان تعهد رو که ببینه برات سنگتموم میزاره
دلم میخاد ثروتمند بشم آیا با تعهد نشون میدم ؟
چطوری ؟
آیا توجه ام رو فراوانی و ثروت هست ؟
آیا تعهد دارم سر اینکه هیچ کمبودی رو نشنوم و مرور نکنم؟
دلم میخاد متناسب و سلامت بشم
آیا تعهد دارم هر ورودی. رو به جسمم ندم
هر بیماری رو باور نکنم
به اندازه ای که من تعهد میدم و تغییرمیکنم جهان پاسخ میده
همیشه هم دلم میخواست غیبت کسی رو نکنم و از این فضا دور بشم ولی نمیشد
تو جریان که قرار میگرفتم تعهد رو فراموش میکردم و قاطی اون آدما میشدم
ولی اکر واقعا میخام آدم های سمی از دورم حذف بشن آیا واقعا با عمل تعهد رو نشون میدم به جهان؟
این قسمت اول فایل خیلی بهم کمک کرد مرسی استاد مرسی
واقعا اگر با اطمینان و ایمان قلبی به هرچی که به ما الهام میشه و فاصله ی فرکانسی باهاش نداریم،عمل کرده بودیم،چندین سال قبل کلی به پیشرفت های فوق العاده ای رسیده بودیم.
این حرفم منظور حسرت و ای کاش گفتن نیست،میخوام بگم الهامات از خیلی قبل اومده و چندین بار از راه های مختلف به ما رسیده و فقط شنیدیم و تو موج دریافت نبودیم و الان وقتی به مرحله ای رسیدیم که دیگه مجبوریم انجامش بدیم یا واقعا نبودشو حس میکنیم، یادمون میفته که ااااا اینا یه زمانی به دلم افتاده بود انجام بدم و واقعا فقط ترسه که عامل بازدارنده ی من بوده.
باید آگاه و هوشیار باشیم،باید گوش به زنگ باشیم،نتیجه ی عمل به الهامات رو منطقی بکوبیم تو کله ی ذهن و دوباره بیشتر و بیشتر به الهامات عمل کنیم.
من واقعا سپاسگزار خداوند هستم که لایق حضور در این مکان مقدس هستم.
استاد عزیزم واقعا سعی میکنم بیشتر و بیشتر وقت بذارم.قول میدم
بنام خداوند هدایتگرم که هر آنچه دارم از آن اوست خدایا شکرت.
همینکه من دارم مینویسم و خیلی زود با شما هماهنگ شدم و از هر فرصتی که دارم استفاده میکنم که به تعهدی که دادم که هر روز روی گام ها کار کنم نکته برداری میکنم و فکر میکنم که چطور میتونم در عمل استفاده کنم یک شور و شوق و احساس بسیار عالی در من ایجاد شده که نتنها امیدم به آینده بسیار زیادتر شده بلکه ترسهای بی منطقی که داشتم هم از بین رفته و کارهای را شروع کردم به انجام دادن که مدت ها بود به فکر انجام دادنشون بودم ولی اقدامی در عمل نداشتم چون ذهنم را نمیتوانستم کنترل کنم و در جهت افکارم نیز مشکلاتی رقم میخورد که مانع رخ دادن خواسته هام میشد ولی امروز ششمین گام فهمیدم که من رها و آزاد شدم از بند افکار نامناسب و احساسم بسیار عالیه و رزق و روزی من هر روز داره بیشتر میشه و خبر های خوب و اتفاقات خوب هر روزه دارم که بر احساس خوب من و شور و شوق من که قانون داره جواب میده فرکانس های من مثبت شده افزوده شده و بقول استاد چرخ های زندگیم روغن کاری شده خدایا شکرت
خیلی خیلی سپاسگزارم از شما استاد خوبم و خانم شایسته عزیزم دوستتون دارم یک دنیا ممنون .
و اما نکته طلایی برای من خداوند هر لحظه داره با من حرف میزنه من فقط بهش عمل کنم خدایاشکرت.
خدایا مرا در مسیر توحیدی ثابت قدم نگه دار آمین.
سلام استاد عزیزم و دوستان گلم
گام ششم خانه تکونی ،
نکته مهم که من دریافت کردم فرصت هارو غنیمت بدونیم یعنی شکارچی لحظات باشیم اگر ما بخوایم مثال استاد ازکار شون که جهان هستی اونو در شرایطی قرار داد که بتونه روی خودش کارکنه
دلیل موفقیت استاد همین طرز فکرش با بقیه ست اگر یک ادم بی هدف وانگیزه که ذهنیت محدود کننده داره حتی توشرایطی قراربدن که تمرکز کنه روی خودش رنج میبره
خب استاد بارها گفته ادمها شانسی وبی دلیل موفق نشدن حالا استاد داره ازتجربیات خوبش میگه ولی همون افراد موفق که الگوی همه هستند یه همچین طرز فکری داشتن
این نکته مهم بود از فرصت ها استفاده کردن
نکته بعد تمرکز روی نکات مثبت در شرایطی که همه دارن از ناخواسته ها حرف میزنن واقعا کنترل ذهن تواین شرایط کار راحتی نیست ولی استاد داره ازنکات مثبت این اتفاق حرف میزنه
منم توی اون دوران طرز فکرم همین بود
منم برام سوال بود ترس بعضی ادمها از این اتفاق چون ترس فرکانس منفی داره
واقعاً نکات مثبت و عالی رو یاد گرفتم
استاد عاشقتم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و احترام خدمت استاد عزیز، سرکار خانم شایسته ی مهربان و دوستان گرامی.
یکی از بهترین و جذاب ترین فایل هاست، بی نهایت آموزشی، الهی، قوی و تاثیر گذار.
استاد جان بارها و بارها این فایل رو گوش دادم.
چقدر ظریف بزرگی میخواهد دریافت این آگاهی های ناب.
چقدر توحید رو تقویت میکنه، چقدر اطمینان به خودمون رو گوشزد میکنه.
تحلیل اندیشه و عملکرد ایلان ماسک، بیزنس او و ایمان به این که میشود، چقدر الهام بخش و قدرت حرکت بمن میده.
واقعا خداوند به اندازه ظرف وجودی ما می بخشد.
از خدا می خواهم ظرف و ظرفیت من رو انقدر بزرگ کنه که با قدرت فریاد آزادی و توحید داشته باشم.
الهی، و ربی من لی غیروک.
“جناب آقای استاد سید حسین عباس منش”
از من انسان بهتری ساخته اید
‘ از شما متشکرم ‘
به نام خداوندبخشنده مهربان
سلام به استادعزیزومریم دوست داشتنی که منودست به قلم کردکه کامنت بنویسم بادوره خانه تکانی ذهن.
تعهدچقدراین کلمه آگاهی داره ومعنی که الان دارم درکش میکنم .یادم میادوقتی شرکت کارمیکردم بااستادآشناشدم و3یا4ماه بودفایلهای رایگان روبقول معروف می جویدم.صبح آفتاب نزده توی تاریکی می اومدم ایستگاه اتوبوس وهندزفری سیمی رومیزاشتم توی گوشم تااتوبوس بیادوبعدتاشرکت گوش میکردم وتوی شرکت گوش میکردم ازشرکت می اومدم بیرون تاخونه گوش میکردم بشقاب ناهارومیبردم تواتاق میخوردم وبعدتاشب بازم گوش میکردم اولش نمیفهمیدم ولی کم کم کلمه هاروداشتم درک میکردم ایمان،دیدن نشانه ها،خیربودن هراتفاقی.وقتی اداره کاربرای اولین بارحقوقهاروبیشتراز50درصدافزایش دادوهمه نگران بودن که یعنی مدیرماهم افزایش میده چون ماخصوصی بودیم وازخیلیا شنیده بودیم که باترفندهای زیادافزایش نداده بودن ومن میگفتم مدیرمافرق میکنه اون خیلی آدم خوبیه والبته بودوهست.من خیلی چیزاازش یادگرفتم وموعداولین حقوق که رسیدافزایش ندادومن فهمیدم خدابرای من چیزدیگه ای خواسته ناراحت نشدم وگفتم چرابایدهرسال من بایدچشم بدوزم که حقوقمواداره کارتعیین کنه ویک مدتی بودتوی فکراین بودم که چقدربایدبرای دیگران کارکنم توی اوضاعی که وضعیت کشورازنطراقتصادی داغون بودویک روزبنزین ویک روزشلوغی خدابه من این ایمان رودادکه به مدیرمون گفتم من تا3ماه دیگه بیشترنمیتونم براتون کارکنم واستعفادادم چون اول که اومده بودم مدیرعزیزمون گفته بوداگرخواستیداستعفابدید3ماه قبلش بگیدبه من برنامه هاموبچینم.وبااین ایمان که من قدم اولوبردارم قدم بعدی به من گفته میشه.مدیرعزیز گفتن چیزی شده که نمیخوای بیای گفتم میخوام تمرکزکنم روی کاری وانصافاانسان خیلی خوبی بودن.من اومدم بیرون ویک ایده داشتم قبل کارکردن روی خودم وبه تعویق افتاده بوداونوانجام دادم واصلاانگاراون ایده اینقدرترمزداشت که بعدا فهمیدم که چرانشد.وقتی نشدنصف روزیایایک روزحالم بدبودودقیقا همون موقع داشتم یکی ازجلسه های قدم 7روگوش میدادم که هراتفاقی بیفته درجهت پیشرفته وخیره وباگریه میگفتم یعنی ازاین ایده بهترمیخوای بدی.نمیدونم اصلا یک هفته شدیازودتریک ایده سرراهم قرارگرفت که قبلا توی فکرم رویامیساختم دربارش.
من همیشه دنبال کاری بودم که سرمایه نخوادوراحت باشه دوستش داشته باشم وخیلی مزایای دیگه .وخودش بودواون تعهدکه ورودی هاروکنترل میکردم ذهنموازهمه چیز خالی کرده بودم پشت سرهم نتیجه هاوالهامات می اومدحتی کوچکترین چیزهامثل وقت دکتر.به طورعجیبی یادم رفته بودساعتموعقب کشیدم وتوی ذهنم روزقبلش داشتم می چیدم که ساعت فلان میرسم وساعت فلان میام بیرون.
ودوساعت زودتررسیده بودم واگه دیرترمیرفتم اصلا تایمم درست در نمیومدووقتی توی تاکسی فهمیدم اشکم دراومد وخیلی معحزات دیگه مثل پیداکردن تولیدکننده واسه کارم….
الان دوباره گیری کردم ومیدونم تعهدیادم رفته وورودی روکنترل نمیکنم فایلهاروکم گوش میکنم ومعجزات کم شده.والان فهمیدم چرامعجزات کم شده.من بایدتعهدداشته باشم اون زمان هرچی توذهنم میخواستم میشدهیچ جانمیرفتم وهیچکس هم گله نمیکرد چون خودموبسته بودم به فایلهاوالبته کنترل ورودیها.
تعهد،تعهد،تعهد.
الان توزمانی ازکارم هستم که به معجزاتش نیازدارم که اشکمودربیاره پس بایدتعهدم نشون بدم.
سپاسگزارم ازمریم جان واستادعزیز به خاطراین دوره وخدایاشکرت که هدایتم کردکه بفهمم الان بایدمدارم تغییرکنه بایک جهاداکبردیگه.
سلام به بینظیر تمرین استاد دنیا
سلام به خانم شایسته که دستی از خداوند شدید برای درک بهتر قوانین
چند سال قبل تو یک فیلم تلویزیونی یک پرستار عزیزی دیدم که بیماران زیادی رو که بیماری واگیر دار داشتند درمان کرده بود جالبه خودش اصلا این بیماری رو نگرفت من همان روز این باور رو گرفتم اگه اگه یک بیماری واگیر جهانی بیاد من سالم و سلامت میمونم ، چند سال از دیدن آن فیلم گذشت تا این بیماری جهانی شایع شد جالبه من با اینکه خیلی موارد سلامتی را رعایت نمیکردم حتی یک روز هم حالم بد نشد همیشه بیرون بودم حتی روزهایی که رسماً تعطیل کرده بودند بیشترین مسافرتها را رفتم و بیشتر ارتباطات را داشتم ،چون ذهنم درگیر مسائل دیگه ای بود اصلا در جریان اتفاقات این بیماری نبودم و،اواخر این بیماری با استاد آشنا شدم من جزو معدود آدمهایی بودم که در زمان این بیماری استفاده های زیادی از وقتم کردم .
وقتی است توی فایلهاشون از ترس و غلبه بر آن صحبت میکنند با دقت بیشتری گوش میدم ،من باید اقرار کنم خیلی از افراد ترس دارم و طرف مقابلم از این ترسم نهایت استفاده رو میکنه ،همیشه دلم میخواست بر این ترسم غلبه کنم جالبه من از یک سری افراد دست و پا شکسته و بدر نخور که هیچ غلطی تو زندگی نکرده بودند ترس داشتم .برای غلبه بر این ترس مزخرف فایلهای توحید عملی رو هر روز ،هرروز گوش میدادم و کامنتهاشو میخوندم و مستند هایی از افراد موفقی که بر ترسهاشون غلبه کرده بودند میدیدم ،با این کارها تونستم بهتر از قبل عمل کنم جالبه وقتی توی تاریکی میرفتم ترسم از افراد کمتر میشد و من نتایج زیادی از گوش دادن آن فایلها دارم میگیرم
چند روز قبل ازم خواسته شد کاری انجام بدم و من چون آن روز کارم زیاد بود و خسته بودم نمیتوانستم آن کار را انجام بدم
اما بهم گفتنند اگه انجام ندید فلانی فلان و بهمان میکنه یعنی منو از آن فرد ترسوندند در حالی که انجام آن کار توی آن روز اصلا ضرورتی نداشت یک دفعه ترس سراغم آمد و میخواستم در اوج خستگی و کار زیاد آن کارو هم انجام بدم و برای خودم توجیه میاوردم خوب کاره دیگه باید انجام بشه ، اما ازخدا کمک خواستم تا بر ترسم غلبه کنم، اولا که برق قطع شد و نشد کار انجام بدیم دوما طرف اصلا یادش رفت در مورد کار سوال بپرسه ، سوما فرداش خداوند دستاشو فرستاد و کار انجام شد این پاداش غلبه بر ترسم بود
میدونم که باید تا آخر عمرم فایلهای توحید عملی رو گوش بدم و اجرا کنم
سلام استاد جان و مریم جان
قدم ششم خونه تکونی ذهن، عمل الهامات قلبی
امروز ک این فایل رو گوش کردم منو برد به زهرای دوسال پیش ک افسرده بدخت و ناراحت بود، یک شب ک خسته شده بود از همه چی از خدا کمک خواست، چند روز بعد هدایت شد به یک مسیر و فایل های دکتر جو دیسپنزا، یه مدت فایل هاشو گوش کرد حرفا خیلی جالب بود ذهن و بدنش نمیتونست حتی به سلامتی ک داشت فکر کنه وقتی میخاست به زیبایی نور خورشیدی ک تو اتاقش اوفتاده فکر کنه، ذهنش عصبانی میشد،
زهرا نشست فکر کرد یه صدایی در قلبش گفت چندین سال پیش شاید 10 سال پیش داییت اومد خونتون و راجب یه آدمی صحبت کرد ک زندگیشو تغیر داده، آنقدررر فکر کرد تا یادش اومد استاد عباسمنشه، یه حسی ته قلبش میگفت این آدمه میتونه کمک کنه، سریع توی
تلگرام سرچ کرد و چندتا کانال بالا اومد و چندتا فایل گوش داد، اصلا حرفا رو نمیفهمید مغزش هنگ کرده بود باورش نمیشد زندگی قانون داره تا به حال کلمه تغییر باور نشنیده بود خلق زندگی؟ یعنی سرنوشت الکیه؟
خلاصه از طریق همون فایلها هدایت شد به سایت یه عالمه فایل رایگان نشست سایتو گشت فایل گوش کرد چند روز شد چند هفته زهرا خیلیییی تغیر کرده بود!!!
دختری ک افسرده و پشت کنکوری بود اونم 2 سال، دختری ک نور اذیتش میکرد فقط میخاست توی تاریکی باشه، یهو تبدیل شد به دختری کوهنورد، طبیعت گرد، عضو گروه طبیعتگردی و کوهنوردی، شد دانشجوی زبان، تو یک شهر خیلییی زیبا در یکی از بهترین دانشگاه ها، حتی محل زندگیشم بهترین محله اون شهره.
این نتایج در عرض 8 ماه رخ داد.اصلا آنقدر رر اتفاقات عالی رخ داده ک جا نمیشه تو این چند کلمه.
وقتی امروز این فایلو دیدم نگاه عمیقی به گذشتم کردم و بیشتر شاکر خدا شدم ک با شما آشنا شدم و اینجوری مسیر زندگیم تغییر کرد.
استاد من هرچیزی ک الان در زندگیم دارم و هر نتیجه ای گرفتم حاصل عمل به هدایت الله عمل به الهامی بود ک دریافت میکردم و عملی میکردم، هرجا ک ضربه خوردم حاصل ترسو نگرانی بود، اعتماد نداشتن به خدا ، ترسیدن از اینکه نکنه نشه.
اصلا شاید من اشتباه میکنم توهم میزنم ک باید اینکارو بکنم در حالی ک این صدا از قلبم میاد.
خدا ک همیشه با منه در تارو پود منه. منم ک یادم میره خدایی هست هدایتی هست، چون ذهنمو درگیر حاشیه کردم درگیر آدما، اینستا، فیلما و اهنگای چرتو پرت…. اصلا صدای خدا رو گم میکنیم تو این همه شلوغی ذهن و قلب،
اما وقتی قلبمونو باز میکنم به روی خدا، ازش طلب هدایت و بخشش میکنیم اصلا مسیر روشن میشه. اولش شاید یه کور سو باشه یا یک شمعی ک اخراشه ولی روشنه، اما هرچی نورو دنبال میکنی و جلو تر میری مسیر پر نور تر روشن تر میشه میرسی به منبع.
اصلا همه چیز در زندگیی هدایته، الهام حتی در کوچک ترین موضوع زندگی، خدا در تکتک لحظه هامون هست تنها بخش جدا نشدنی از من و زندگیم خداست، هر وقت خودمو تنها دیدم تنها کسی ک کنارم بود خدا و خودم بودم.
بیرون ز من نیست آنچه هست درون منه روحه منه.
هر وقت از خودم پرسیدم خدا کجایی بدون هیچ مکثی آیه ادعونی استجب لکم در ذهنم تکرار شد.
اصلا ترس یک شیطان به تمام معناست ترس مریضیه، ترس خشمه، حسادت، بیپولیه، آدمای نا سالمه، ترس شکست برای کاریه ک هنوز انجامش ندادی، ترس مرگه لحظه های ناب زندگیه.
چرا میترسم؟ جز این ک به خودم خدای خودم باور ندارم؟ جز این ک دارم از زیر بار مسؤلیتم شونه خالی میکنم؟ جز اینکه نمیخام بهای رسیدن به هدفمون بدم، جز این که هدفم اولویت نیست حتی با وجود ضروری بودنش.؟
مگه ترس جز نجوای شرک چیز دیگه ای هست؟
بدبخت بودن، ترسو بودن، فقیر بودن هیچ کار ی نکردن فرار کردن از حقیقت زندگی خیلی راحته،
اما زندگی کردن با عزت و سلامتی با عشق و توحیدی کار هرکسی نیست،
کار کسیه که بتونه بفهمه به چی داره فکر میکنه، چیو باور کرده، تقوا داشته باشه. بتونه ذهنشون کنترل کن و باور ها و افکارشون در جهت خواسته هاش بسازه، گاهی ما حتی نمیدونیم دو قدم بعد چه چیزی در انتظارمون هست، اما اگر در قلبمون ایمانی از جنس خدا تفکری از این ک من هدایت میشم به من گفته میشه باشه. من با خیال راحت قدم بر میدارم و میدونم ک همه چیز خیلی عالی میشه.
آنقدر آگاهی های این دوره خونه تکونی و این فایل زیاد و بینظیر ک من یک دفتر تمام کردم… آخه من چطور همشو اینجا جا بدم، چطور بنویسم.
این اگاهی ها برای خودمه ک رد پا داشته باشم گرچه دفتر هام هست ولی اینجا بودن یه چیز دیگس، کامنت بچه ها رو خوندم شده عادت این روزام، چقدر آگاهی دیگه تو کامتان هست، خداروشکر میکنم صد هزار مرتبه بابت این زندگی الانم.
دوستتون دارم ️
سلام خدمت استاد عزیز و توحیدی ام، استادی که من عاشقانه دوستش دارم و بهترین هدیه خداوند بوده به من در تمام طول زندگیم
سلام خدمت مریم عزیز و مهربون و دانا که واقعا همنشینی با استاد برازنده وجودته نازنین بانو
سلام خدمت همه دوستان هم فرکانسی من در این سایت خدایی
وای خدای من هزاران بار شکر واسه هدایت های به موقع و بی نظیرت
خدایا تو حرف نداری
چجوری انقد با دقت ریاضی وار و حتی بیشتر داری هدایت تک تک بندگانت رو انجام میدی
خدایا هرچی از بزرگیت بگم واقعا کم گفتم
هرچی از هدایت های به موقعت بگم کم گفتم
هرچی از دست گیری های گلدن تایمیت بگم کم گفتم
خدایا فقط میتونم بگم به اندازه بزرگیت شکر
چقدر این دوره خانه تکانی ذهن، اون هم به صورت گام به گام برای من به شخصه مفید و عالی و بی نظیر و به موقع و پر نکته هست
واقعا انگار خدا نقشه راه رسیدن به خواسته من رو داره برام ترسیم میکنه
جا داره اینجا از مریم عزیزم برای این حرکت بینظیر و خدایی و الهام بخش تشکر و قدر دانی کنم و تحسین و تشکر کنم از زحمت های بدون چشمداشتتون
واقعا چیدمان این سلسله لایو عالی پرفکت و دقیق و به جا بوده
من حدود سه ماه هست روی خواسته ای دارم کار میکنم، از طریق دوره کشف قوانین، و سعی کرده بودم دقیقا و مو به مو تمام آموزه های استاد نازنینمون رو تا جایی که میتونستم درک کنم و بفهمم و در زندگی خیلی جاها عملی کنم، البته بوده وقتایی که از دستم در میرفته ولی سریع برمیگشتم به مسیر و خودم و ذهنم. رو بمباران آموزه ها میکردم
بعد پیش خودم میگفتم خب چرا نتیجه اتفاق نمیافته،
و نمیدونستم که باگ و ایراد کارم کجاست، با اینکه میدونستم نباید به نتیجه چسبید و از مسیر باید لذت برد اما ذهن چموش چموَشی خودش رو هم این لابه لاها میکرد.
البته که تمام آنچه لازمه رسیدن به هدف هست در دوره گفته شده اما
همزمانی این لایوها بینظیر و مطرح شدن مسائلی دیگه در این لایوها باعث شد من این آگاهی هارو از یه زاویه دیگه هم بتونم دریافت کنم و خیلی خیلی در فهم مطالب و اصول به من کمک کرد. ریزه کاری هایی رو دارم یاد میگیرم که بسیار مفیده و لازم و به موقع هست.
یعنی واقعا انگار که یه مکمل عالی شد برای تمرینات این دوره و من تونستم خیلی از برداشت های غلط و کج فهمی ها و یا کامل نفهمیدن هامو از این لایو ها درک کنم و باگ کارم رو پیدا کنم، واقعا از مریم جون عزیزم سپاسگذارم
با دوره کشف قوانین من تونستم ترمزهای زیادی پیدا کنم اما با این سلسله لایو ترمز های ریز تر و نامحسوس تر رو پیدا کردم و در زمینه سه تا موضوع با آگاهی های این لایوها قشنگ و واضح من بازشدن سینه و قلبم رو احساس کردم و درکی جدید و عمیق تر و واضح تری از اصول آموزشی به دست آوردم به لطف الله مهربان و دست الله که استاد و مریم جون هستند…
و با این نگاه عمیق تر و درک واضح تر چقدر کارها برایم اسان شد
چقدر تمرین هارو الان متوجه شدم که ناقص و انجام میدادم و با آگاهی های این لایو ها چقدر فهمم بیشتر و انجام تمرین برام راحت تر شد.
واقعا ظرفم حس میکنم بزرگ تر شده و نسبت به قبلم درکی عمیق تر به دست آوردم…
من قبلا فکر میکردم که با کار کردن روی باورها اون باور ریشه کن میشه و دیگه هیچوقت نباید خودش رو نشون بده و وقتی روی باورهای محدودکننده ام در مورد اون خواسته کار میکردم، مثلا گهگاهی که دوباره سروکله نجواها درمورد اون باور پیدا میشد، من یه جورایی انگار ناراحت یا عصبی یا نا امید میشدم که، عه، منکه کلی این باور رو منطقی کردم و روش کار کردم پس چرا هنوز هستش،و فکر میکردم که کارم رو خوب انجام ندادم یا کار من ایراد داره یا راهم درست نیست و هزار اما و اگر دیگه… اما بعد فهمیدم که، ای بابا نخیر، شما کج فهمی توی این موضوع داشتی، اینطور نیست که با کار کردن روی باورها یه باوری برای همیشه ریشه کن بشه و بره، به اندازه ای که بتونی اون باور رو کمرنگ کنی، نتیجه به سراغت میاد که گاها ممکنه حتی بعصی از باورها تا آخر عمر هم همراه ما باشن اما به اندازه کنترل شدن اونها و کمرنگ شدن اون باور و و نتیجه عملکرد متفاوت با اون باور هست که نتایج رو میاره و اینکه این باور دوباره سر کله اش پیدا بشه کاملا طبیعی هست چون ریشه داره و دوباره مثل علف هرز رشد میکنه اگر حواست بهش نباشه…
و همینطور در دو مورد دیگه گسترش فهم داشتم خداروشکر
اومدم با این کامنت قدر دانی کنم از زحمات مریم عزیزم و بگم که این حرکت شما برای من از بینظیرترین و به موقع ترین آموزش های این سایت الهی بوده تا به اینجا
خدارو هزاران مرتبه شکر
به نام خدای هدایتگر
همون اول فایل برام انگار تازه بود
نشنیده بودمش
اگر تعهد تو رو جهان ببینه پاسخ میده، تاکید میکنم به تعهد شما جهان پاسخ میده
وقتی تو خودت آگاهانه تصمیمی میگیری که از هر وقتی که داری استفاده کنی جهان تعهد تو رو میبینه اتفاقاتی برات میافنه که وقتت آزاد میشه
تاکید میکنم تعهد شما باعث میشه این اتفاق بیافته
اینوبا عملت باید نشون بدی
این نکته ی مهم رو تا حالا درک نکرده بودم
بارها از استاد خاطره اینکه وقتشون آزاد شده بود که رو خودشون کارکنن رو شنیده بودم و من چون خودن یه دختر سه ساله دارم و کارهای خونه و مهمونداری هم هست خیلی وقت کم میآوردم
و همشمیگفتم جهان میبینه که من دارم تلاش میکنم ولی چرا وقتم آزاد نمیشه
از طرفی مادرم نزدیک نبود که هر از گاهی دخترم رو بزارم کنارش و همسرم هم همیشه دیر از سر کار میاومد
درخواست خالی شدن وقتم رو به خدا داده بودم ولی پاسخی دریافت نمیکردم و در نهایت به این نتیجه رسیده بودم ک جهان برای من پاسخ نمیده
ولی حرف استاد همش تو سرم میپیچید
آیا من آگاهانه از وقتم استفاده میکردم برای کنترل ذهن ؟
بعد از مدتی دیدم توی طول روز نمیتونم رو خودم کارکنم صبح ها زود بلند میشدم و استفاده میکردم از وقتم و جهان هم کم کم راه رو برای من باز کرد
خواهر همسرم میاومد و دخترم رو میبرد و ساعت ها نگه میداشت
هدایت شدیم به باز کردن مغازه خونمون که دخترم با پسرم میرفتن و ساعت ها مینشستن اونجا بدون اینکه به من کار داشته باشن
یه وقتایی هم باز سرم خیلی شلوغ میشه
ولی همش به خودم میگم آیا با عمل به جهان نشون میدی که دلت میخاد وقتت آزاد شه یا فقط فعلا این خواسته رو میخوای؟
هر وقت با عمل نشون دادی اون موقع جهان تعهد رو که ببینه برات سنگتموم میزاره
دلم میخاد ثروتمند بشم آیا با تعهد نشون میدم ؟
چطوری ؟
آیا توجه ام رو فراوانی و ثروت هست ؟
آیا تعهد دارم سر اینکه هیچ کمبودی رو نشنوم و مرور نکنم؟
دلم میخاد متناسب و سلامت بشم
آیا تعهد دارم هر ورودی. رو به جسمم ندم
هر بیماری رو باور نکنم
به اندازه ای که من تعهد میدم و تغییرمیکنم جهان پاسخ میده
همیشه هم دلم میخواست غیبت کسی رو نکنم و از این فضا دور بشم ولی نمیشد
تو جریان که قرار میگرفتم تعهد رو فراموش میکردم و قاطی اون آدما میشدم
ولی اکر واقعا میخام آدم های سمی از دورم حذف بشن آیا واقعا با عمل تعهد رو نشون میدم به جهان؟
این قسمت اول فایل خیلی بهم کمک کرد مرسی استاد مرسی
فاطمه سادات.
سلام استاد مهربانی
سلام خانم شایسته ی متعهد
سلام دوستان عزیزم.
واقعا اگر با اطمینان و ایمان قلبی به هرچی که به ما الهام میشه و فاصله ی فرکانسی باهاش نداریم،عمل کرده بودیم،چندین سال قبل کلی به پیشرفت های فوق العاده ای رسیده بودیم.
این حرفم منظور حسرت و ای کاش گفتن نیست،میخوام بگم الهامات از خیلی قبل اومده و چندین بار از راه های مختلف به ما رسیده و فقط شنیدیم و تو موج دریافت نبودیم و الان وقتی به مرحله ای رسیدیم که دیگه مجبوریم انجامش بدیم یا واقعا نبودشو حس میکنیم، یادمون میفته که ااااا اینا یه زمانی به دلم افتاده بود انجام بدم و واقعا فقط ترسه که عامل بازدارنده ی من بوده.
باید آگاه و هوشیار باشیم،باید گوش به زنگ باشیم،نتیجه ی عمل به الهامات رو منطقی بکوبیم تو کله ی ذهن و دوباره بیشتر و بیشتر به الهامات عمل کنیم.
من واقعا سپاسگزار خداوند هستم که لایق حضور در این مکان مقدس هستم.
استاد عزیزم واقعا سعی میکنم بیشتر و بیشتر وقت بذارم.قول میدم
بنام خدایی هدایتگرم.
استاد عزیزم سلام..
سلام به تمام همسفرانم درین مسیر زیبا.
گام ششم/خانه تکانی ذهن
عمل به الهامات قلبی
سپاسگذارم استاد با بیان این نکات کلیدی و اصل که عمل به آن میتواند زندگی مارا متحول کند.
جهان همیشه درحال تغیر هست.
عین چهار فصل
جهان منتظر کسی نمیماند افرادی که همزمان با تغیر جهان تغیر میکنند موفق میشن افرادی که همیشه طبق روال عادی زندگی میکنند قطعا که عقب میمانند.
احساس خوب =اتفاقات خوب
همیشه احساس خوب هست که باعث موفقیت میشه هیچ کسی با نگرانی موفق نشده.
وقتی که انسان خداوند را باور میکنه همه چی درست میشه.
وصل شدن به منبع اصلی که خداوند هست باعث موفقیت دنیا و آخرت میشه و متصل شدن به آن هر ناممکنی را ممکن میسازد خدایا سپاسگذارم.
خداوند همیشه درحال هدایت کردن هست شبیه امواج رادیویی که هر لحظه در هر جا هست وقتی میتوانیم صدا را بشنویم که به وسیله یک دستگاه روی امواج قرار بدهیم.
هدایت خداوند همیشه و درهرحال هست ولی هرکسی قادر به دریافتش نیست مگر آنانیکه درمدارش باشند.
خدایا سپاسگذارم که فرصت دادی برایم تا از این آگاهی های ناب و خالص استفاده کنم.
درپناه خداوند شاد باشید سلامت و ثروتمند و سعادتمند دردنیا و آخرت..!