این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/04/abasmanesh-13.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-04-29 07:04:562024-12-21 10:40:20سریال زندگی در بهشت | قسمت 8
489نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا شکرت بخاطر استاد خوبم مریم عزیز خدایا شکرت بخاطر تولید ابزارهای کاربردی انگار که اونایی که این ابزارهارو ساختن برای تک تک لحظات کار با هر چیزی فکر کردن و براش ابزار ساختن خدایا واقعا شکرت
تو این فایل به این دقت کردم که مریم گفت نباید پارو زد باید وا داد چشم خدایا وا میدم و پارو نمیزنم شکرت خدایا شکرت
همین قدم های کوچیک منو به موفقیت های بزرگ میرسونه شکرت شکرت
البته کم نیست موفقیت های من تا به امروز حتما از موفقیت هام تو دوره شگفت انگیز 12 قدم خواهم نوشت که پریا چی بود و چی شد و چی خواهد شد شکرت خدایا شکرت
چقدر این صحنه زیبا بود دقیقا به قول استاد که میگن تو بهشت زندگی میکنیم واقعا اونجا عین بهشته و چقدر با بریدن نرده ها منظره زیباتر و دلچسب تر به نظر میومد
واقعا خداروشکر بخاطر توانایی که به همه بنده هاش داده و چه خوبه که از تواناییمون در راستای حل مسائل در جهت مثبت استفاده کنیم
ازین هماهنگی استاد و مریم جان عزیز واقعا لذت میبرم که همیشه کنار همن و همیشه با هم به کارهاشون سروسامون میدن و این خودش چقدر درس داره برامون
سپاسگزارم از استاد عزیز و مریم جان که زیباییهارو با ما به اشتراک میزارن و سپاسگزار خداوند هستم بابت وجود چنین بنده های خاص و دوست داشتنی
سلام به تمام عزیزان من در این سایت الهی ، استاد عزیزم ، مریم عزیز شایسته و دوستان الهی من
چه مناجاتی زیباتر و درجه یک تر از مرورتمام زیبایی های که در این فایل دیدیم برای این شب زیبای من
بله ، منبع آرامش ،منبع ایدها ، منبع تسلیم بودن ، منبع در لحظه زندگی کردن ، منبع سعادت ، منبع ثروت ، منبع سلامتی من اینجاست ، خدای مهربانم بی نهایت بار شکرت که من رو هدایت کردی به بودن در این سایت
خداجونم شکرت به من اختیار دادی برای انتخاب آگاهانه کانون توجهم و در نتیجه خلق زندگی دلخواهم بصورت آگاهانه
خدایا از عزیزان من محافظت و همگیشان را هدایت به درست ترین مسیر ممکن خواسته هایشان کن.
چقدر عالی هستی استاد که تو نقطه امن خودت گیر نمیکنی و با تصمیمات شجاعانه خودت رو روبه جلو حرکت میدی
بنظرم طبق تجربه شخصیم مهمترین نکته حرکت کردن و ساکن نبودن هستن ، حتی در شرایط ایده آل هم یک ایده آل تری وجود داره که میتونه ما رو شگفت زده کنه ، خدای من بی نهایت بار شکرت
واقعا عالی شده بود ویو ، تا چشم کار میکرد زیبایی بودو زیبایی ، انگاری زیبایی های پرادایس از زیبایی به زیبایی پلاس ارتقاء پیدا کرده بود ، خدای من شکرت
این زندگی حرف نداره ، بگو ، بخند ، لذت ببر ، با عشقت پایت همراه شو ،امکاناتت رو ایده آل تر کن
و و و و و خدای من شکرت
استاد من تحسینتون میکنم ، شما فوق العاده هستی بکر ترین گزینه ها رو در اختیارداری برای لذت بردن و تحسینتون میکنم بابتی ایمانی که میگید خداوند کارها را انجام میدهد.
خدای من شکرت بابت این همه نعمت
همگی در پناه الله مهربان سعادتمند ، ثروتمند و سلامت باشید.
سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
خداروشکر میکنم امروز هم با دیدن زیباییها ی سریال زندگی در بهشت رو میبینم وآرامش وزیبایی ها و قشنگی های خوبی را برای من به وجود آورد که در این سایت الهی خدا را شکر میکنم چقدر این صحنه زیبا بود دقیقا به قول استاد که میگن تو بهشت زندگی میکنیم واقعا اونجا عین بهشته و چقدر با بریدن نرده ها منظره زیباتر و دلچسب تر به نظر میومد
این فایل برای من این درس رو داشت که هر چند وقت یکبار فضای نوعی را تجربه کنیم و اگر به مشکلی خوردیم شاد و سرزنده بمونیم و شاکر باشیم و و برم توی دل یک کاری و اینجوری هدایت میشم و کم کم کارها آسونتر و آسونتر و آسونتر و لذت بخشتر میشه به شرط اینکه حسمو خوب نگه دارم
ممنون از دوستان الهیم ک با کامنت های زیباشون باعث میشن بیشتر قوانین رو درک کنیم … ممنونم از خودم ک بخاطر باورهایی ک میسازم هر روز ب زیبایی و لذت بیشتر هدایت میشم
درپناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
چقدر پرادایس زیباست و تا وقتی نرده ها بود هم ما زیبایی میدیذیم وقتی نرده ها کنده شد تازه فهمیدم چقدر زیبا تر هم میتونست باشه
خیلی مواقع ما میگیم همین که خوبه خداروشکر و اقدامی جهت بهبودش نمیکنیم وقتی اقدامی میکنیم میگیم وای چرا زودتر انجامش ندادم
من وقتی پارسال این قسمت دیدم به خودم گفتم ببین نرده نداره چرا اصلا نرده وصل میکنیم چون ما نگرانیم نکنه بیفتم تو اب، نکنه کسی بیاد بیفته، خطر داره و کلی باور اشتباه و یک درصد نگفتم خدا هست مراقبمه نرده مهم نیست خدا باشه با نرده یا بدون نرده من سالم و سلامتم نباشه با نرده یا بدون نرده باز مشکلات هست پس مهم نرده نیست مهم منم و باورهام،
وقتی این نرده ها کنده شد قبلا کلی ذهنم درگیر بود اما امسال من بزرگتر و اگاهتر شدم و وقتی نرده ها افتاد فقط زیبایی دیدم و گفتم درستش اینه، حال خوب و لذت بردن
خدایا شکرت اگاهی هایم گسترش پیدا کرده حتی ذهنمم ابدیت شده
و بعد هم افتادن او چکش، یادمه پارسال وقتی چکش افتاد گفتم استاد و مریم جان چرا حرفی نزدن چطور نگفت وای چرا حواست نبود و همون موقع فکرشون درگیر نشد و گفتم ببین ساناز کنترل ذهن یعنی این، چکش رفت که رفت اصلا خم به ابرو نیاوردن و رفتن ادامه کار من بودم کار تعطیل یک اعصاب خوردی جدید و بعدش هم حرص خوردن و…
میبینی ساناز فرق تو با استاد و مریم جان دقیقا فاصله افتادن چکش در اب و احساس های تو هست انقدر سریع اتفاق میفته یک ناخواسته، همه را فراموش میکنی و توجه به ناخواسته و حال بد،
امسال باورم نمیشه حتی صحنه افتادن چکش ندیدم و برام عادی بود خب افتاد و طبیعیه که استاد و مریم جان واکنش ندن چون منم خودمم خیلی عوض شدم و بارها ناخواسته ها بدتر برام شد گفتم خدا هست و واقعا خدا بود و برای من همه چیز عالی شد و الان من خیلی خیلی بهتر ذهنمو کنترل میکنم و یکروزی حتی این صحنه را هم دیگه بهش دقت نمیکنم که چی شد
اونموقع میگفتم استاد چقدر خفنه و خفنتر مریم جانه اما امروز میفهمم منم چقدر خفن شدم و دیگه حرص چیزای این مدل نمیخورم و چقدر من عاقلتر شدم
و دیدن مجدد سریال بهم داره حس اعتماد بنفس میده مثل موقعی که امتحان داذی بعد سال بعد بیای برگه امتحانیت چک کنی بعد میگی این سوال چقدر اسون بود من چقدر قبلا سختم بود یادش بگیرم اینکه چیزی نبود اصلا،
ممنون استاد این رشد را من امروز دارم میبینم که مسببش شما هستید
و بعد تکامل در مراحل، تخته کنده شد و با اره بریده شد هدایت خداوند و گام بعدی رها کردن چوبها و شما گفتید ما سه نفری میتونیم چوبها را ببریم من اصلا اینو نشنیده بودم اما الان شنیدم و گفتم من و مریم جان و خدا، ذهن من اینو جواب داد و بعد به خودم گفتم یعنی میشه خدا را همیشه بشمارم بعدش کفتم شاید مایک عزیز میگه چون اگه خدا را بیاریم تو تیممون و بشماریمش من میگم خدا تنها چون همه چیز را محقق میکنه و چقدر ذهنم قشنگتر میبینه که خدا را هم یادش میاد من الان قرانمو هر روز میخونم مذهبیم اصلا، هیج اعمالی از دینی که کفتن انجام نمیدم اما قرانو میخونم که بفهمم و الان میبینم دارم خدا را میشمارم روش حساب میکنم چقدر این موضوع شیرینه، کی شده خدا را بشماری؟ هیچوقت خدا را میزاشتیم نیرو ذخیره که اگه نشد خدا هست مگه قرار نیست باشه پس باید توی تیممون حسابش کنی جز هم تیمی های اصلی همون وسط بازی اصلی، نه وقتی دیگه به همه جا چنگ زدیم نشد بگیم خدا کمک کن الان دارم میفهمم قبلا خدا برام اخر بود الان خدا برام اول شده یعنی شخص میاد میگه تصادف کردم میگم حکمتی هست خدا هست امتحان دارم میگم خدا هست خونه میخوام میگم خدا برام جورش میکنه میگم پول میخوام خدا هست و الان واقعا خدا هست که بهش میگم و تمام انجام میده قبلا خدا بود اما من اخر همه بهش میگفتم الان اول همه، فرقش اینه قبلا سختیهامو میکشیدم بعد خدا را صدا میکردم و میشد و حسابی لذت میبردم میکفتم معجزه شده الان اصلا قدم برنمیدارم میگم خدا هست بعد قدمها کفته میشه پیش میرم میگم خدا هست اصلا نه سختی نه اذیتی هیچ، خداوند هست کافیه
مثلا پول اصلا نداشتم کفتم خدا هست یکدفعه از جاییکه فکر نمیکردم پول اومد
قبلا همه رو هامو میزدم به عالم و ادم میگفتم تهش میکفتم خدا برسون تا یکی با منت بده الان خدا میده بی منت چطور با دست همون بنده هاش، فقط فرقش اینه قبلا با سختی و حس بد و الان فقط به خدا میگم و تمام، مثلا کدوم خانواده ای سال سوم ازدواجشون براشون یلدایی میارن خانواده من، چرا چون خدا میخواد خونمو از نعمت پر کنه چرا برای بقیع نمیشه چون من الان میگم خدا هست و این یکسال خدا چنان بود که من متحیر بودم چرا تا الان روی خدا این مدل حساب نکردم تا کفتم شد و رسید به بهترین نحو،
خدایا ممنون که بی منت میبخشی و منو لایق ثروت و نعمتهات کردی و این راه زیبا را پیدا کردم که بتونم ازت بخوام و باهات حرف بزنم
و در نهایت تصویر زیبای پرادایس که انقدر الان زیباست که دوس داری بشینی و نگاش کنی لحظه اخر فیلم لبخند استاد و اینکه من یک نقشه های خوبی دارم و اگه بشه معجزه میشه مثل سکانس پایان فیلم همینقدر شیرین که در اوج فیلم تموم میشه و منتظری ببینی قسمت بعدی چه خبره و لبخندی از رضایت استاد، خب کدوم ما با افتادن یک چکش در اب این مدل ذوق داریم که پس یک کار بهتر پس یک ایده نابتر و خداوند این مدل هدایت میکنه که بخندب بگی مشکل، بخنذی بگی بی پولی، بخندی بگی فلان اتفاق و بخندی و اون ناخواسته را رد کنی یک نفر خارج این دوره باشه میگه دیونه شده اما من میفهمم که انقدر اتفاقات قشنگ چیده میشه که اصلا مشکل معنا نداره مثلا تصادف میکنی میخندی میگی تصادف و اصلا حالت بد نمیشه بعد خدا یک ماشین صفر میفرسته برات خب وقتی چند بار تجربش کردی تصادف بعدی بشگن میزنی و میرقصی میگی اخ جون تصادف
دقیقا ما وقتی ماشینمون خراب میشه من خوشحال میگم اخ جون یک اتفاق عالی تر چون هر بار یا پول اومد یا ماشین عوض شده یا اتفاقات عالی که سراسر نعمت بوده محاله الان همسرم بگع ماشین خراب شده حال من بد شه چون میدونم بعدش قراره بهتر بشه
ممنون استاد میبینی من همون ادمم ولی من چقدر بزرگ شدم نتایج شاگردات میبینی استاد و چقدر ممنون شما هستم که دستی از دستان خداوندید برای من
چقدر قشنگ شد حالا من از موبایل می بینم شما اونجا چه حسی داشتید نوش جونتون
چقدر قشنگ چکش افتاد شما مزاح کردین بدون حسرت ، رفت شد ارزش ابزار برای ماهی ها
استاد یه جاهایی که کار سخت میشد میگفتم من اگه بودم وا میدادم بابا چیه نمیخواد قشنگه قاب گرفته خونه رو مثلاً ولی شما ادامه دادین و باید همیشه ادامه داد تا به پاداش ها رسید
استاد شما اولین کسی بودید که گفتید تضادها دوست شما هستن من با تضادها در صلح قرار گرفتم دوستشون دارم مرحبا
استاد شما هماهنگی ذهن و روح رو برای خودتون راحت تر کردین توجه به زیبایی ها رو
چقدر قشنگ همیشه شاکر خدا هستین
و ذکر خدا بالاتر است
چقدر خوبه که به نشانه ها احترام میذارین
قسمت بعدی حتماً جالب خواهد بود ان شالله
و چقدر شما دوتایی با هم در این سکوت و تنهایی با هم در صلح و آرامش هستید
سلامی گرم خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته گرامی و همه دوستانم
شاید هر کدوم از مارو که بندازن داخل این بهشت، حتی فکر ایجاد یک تغییر کوچیک روهم نکنیم، راضی باشیم به شرایطی که داریم؛ من از تجربه خودم بخوام بگم، از وقتی شرایطم یکم بهتر شده، خیلی شور و اشتیاقمو برای رسیدن به اهداف جدید از دست دادم، شور و اشتیاقی که برای بهبود مهارتم باید استفاده کنم رو کلا فراموش کردم و واقعا خیلی تنبل شدم
خواستم بگم «اگه منو توی این بهشت مینداختن…» یهو فهمیدم منو اصلا توی این بهشت نمیندازن! چون من خیلی زودتر از اینا جا می زدم، خیلی زودتر از اون، راضی میشدم به شرایطی که دارم…همونطوری که می بینم الان دیگه، مگه چقدر تغییر کردم، درسته نتایج از زمین تا آسمون با جایی که شروع کردم فرق می کنه ولی الان یک شرایط معمولی دارم.
همیشه توی ذهنم طمع رو با تلاش برای پیشرفت در هر شرایطی اشتباه گرفتم
بواسطه باور های قبلیم؛ میگفتن فلانی که یک خونه، یک ویلا، ماشین آخرین مدل داره دیگه چی میخواد؟ برایچی اینقدر کار می کنه؟!
اما اگه این ویژگی رو نمیداشت، سر یک خونه اجاره ای راضی میشد!
این پیام برای خودمه که ببینم چرا برای ذهنم سقف گذاشتم؟
مگه توی دریم بوردم عکس پنت هاوس توی منهتن نذاشتم؟ چرا برای رسیدن بهش تلاشی نمی کنم؟ جز اینه که رسیدن بهش رو باور نکردم؟ جز اینه که باور کمبود دارم؟ میگم موفقیت که کمه، ازون مقدار کم به من یک خونه و ماشین برسه، راضیم!
باید خراب کنی سقفارو…
باید تشنه پیشرفت باشی درست مثل زمانی که هیچی نداشتی و با عشق کار می کردی روی مهارتات
نذار این شرایط مثل زنجیر به پات وصل بشه…
استاد شما به معنای واقعی توی بهشت زندگی می کنید… اینو توی اولین فریم از این ویدیو میشه دید! رنگ سبز فسفری چمنا و درختایی که بازتابشون توی دریاچه آب شیرین شخصیتون افتاده خودش گویای همه چیزه!
اما از اولین فریم از این سریال، شروع کردین به بهبود.
این ویژگی استاده که «توی بهترین شرایط شروع به تغییر می کنه نه وقتی همچی خراب شده!»
همیشه به فکر بهبود باش، حتی اگه توی بهشت باشی… آب که یکجا بمونه، میگنده!
برام سوال بود که چرا پارسال اونقددددر نتیجه خفن گرفتم اما امسال نصف اون نتایجو هم نگرفتم؟ همین الان فهمیدم که من اون زمان شور و اشتیاق داشتم…چرا؟ چون به تضاد خوردم و وقتی به هدفم رسیدم، انگار به حد اعلا توی ذهنم رسیدم! و کلا تنبل بار اومدم…روزانه بیشتر از این که زندگی کنم، دارم میخوابم!!
پس اولین درس این فایل که نه، این سریال اینه که:
مهم نیست توی جهنمی یا بهشت، به هر حال باید برای پیشرفت زندگیت قدم برداری… توی زندگیت یا همیشه میری بالا، یا میری پایین؛ زندگی هیچوقت یک خط صاف نیست پس چه بهتر جزو آدمایی باشی که همیشه پیشرفت می کنن تا افرادی که همیشه پسرفت می کنن و هر سال آرزو می کنن که کاش شرایط مثل پارسال بود!
از دیدن این فایل، فهمیدم مثل ابوموسی هستم! من کاملا مخالف قطع کردن اون نرده ها بودم! نمیدونم چرا، کاملا بی منطق با قطع شدن این نرده ها مخالف بودم!!
خیلی از تصمیمات زندگی ماهم همینجوری هستن؛ نمیدونیم چرا ولی داریم انجامشون میدیم!
همین الان بریم توی انباری خونمون، یک عالمه وسیله هست که نمیدونیم چرا نگهشون داشتیم، فقط دلمون نمیاد دورشون بندازیم. بهونه هایی مثل این که حیفه، یروزی بکارم میاد و…
【قراره یک تصمیم شجاعانه بگیریم!!】
واقعا هم یک تصمیم شجاعانست. وای استاد چجوری داد بزنم که چقدررررر لایق این شرایط هستین! شما توی شک زندگی نمی کنید، توی طول مسیر هزاران نقطه بود که میتونستید جا بزنید ولی شما هدفتون مشخص بود؛
چجوری میشه یک آدم بدون فکر کردن به مشکلاتی که قراره براش توی طول مسیر پیش بیاد، حرکت کنه؟
میتونستید هزاران دلیل برای قطع نکردن نرده ها بیارید… این که قراره چجوری اون میخ های بین کنج های نرده هارو قطع کنید، سیم های برق رو میخواید چیکار کنید، مثلثی هارو میخواید چجوری قطع کنید، الان نرده هارو قطع کردیم، حالا کی میخواد این نرده های سنگین رو جابجا کنه؟ و…
ولی فکر نکردید و قدم برداشتید؛
هدایت خداوندو می بینی؟ یک تیکه چوب انداخت وسط آب و گفت که چجوری نرده هارو ببرید توی محوطه.
چه زمانی چوبو انداخت؟ وسط کار… زمانی که چوبارو زدید و وقت انداختن چوبا شد؛ اصلا الهام از جنس عمل بود، تیکه چوبی که افتاد از تیکه نرده هایی بود که قطع شده
شاید الان بگم چه جالب میشه چوبو انداخت توی آب، ولی من خودم اگه بخوام یک کاریو کنم، میتونم ذهنمو کنترل کنم بگم گفته خواهد شد بهم؟؟؟ وقتی در ظاهر هیچ ایده ای برای روبرو شدن با اون چالش ها ندارم؟
کاش ایجاد همچین عادتهایی به اندازه گفتنشون ساده بود
همونطور که میدونیم، یک زمانی طول می کشه تا چوب ها آرام آرام هدایت بشن به ساحل؛ من شاید توی این مرحله بگم معلوم نیست که چه زمانی قراره به ساحل برسه و کلی باید صبر کنم! (انگار که تیکه های چوب شاخ میزنن بهم!) ولی این ذهن کمالگرای من میخواد همه کارا در سریعترین زمان ممکن انجام بشه! ممکن بود توی این مرحله خودم به سختی بخوام نرده هارو دستی ببرم توی محوطه و کللی زجر بکشم، کللی بدنمو زخمی کنم و خودمو از حال بندازم برای این که این کار باید الان انجام بشه!
الان که فکر می کنم میفهمم دلیل زجر کشیدنام اینه که نمیتونم رها کنم بذارم جهان برام انجام بده مسائلو… و جالبه که در نهایت هدایت خداوند خیلی سریعتر مارو میرسونه به مقصد! فقط ما فکر می کنیم مسیر خودمون مارو خیلی سریعتر میرسونه!
همون مثالی که زدید راجع به جنگلی که فکر می کنیم مسیر سمت راستی نزدیک تره…حتی مقصدو می بینیم؛ ولی خداوند میگه از مسیر سمت چپی برو…
در ظاهر مسیر سمت راست خیلی قابل اعتماد تره چون داریم مقصدو می بینیم؛ ولی نمیدونیم که اون وسط کللی حیوون وحشی بهمون حمله می کنه، توی تله میوفتیم و…
ولی مسیر سمت چپی، مسیر هدایت، یک جاده آسفالت شده و سرسبزه
جریان هدایت خداوند مثل حرکت ابر ها توی آسمونه… در ظاهر خیلی کند حرکت می کنه ولی وقتی یدیقه ولش می کنی، یهو نگاه می کنی میبینی هزار کیلومتر جابجا شده!
کی میتونه ذهنشو اینجوری کنترل کنه که وقتی چکش افتاد، به حبابایی که روی آب ایجاد شد توجه کنه؟ جک بگه که «ارزش ابزار ماهیا شد!»
اگه من بودم که میگفتم قسمت نیست که انجامش بدم و معلوم نیست ادامه کار قراره چقدر ابزار بندازیم توی آب و دست بکشم از کار؛ مثل هزاران پروژه ای، هزاران خط کدی که ناقص مونده و توی سیستمم دارن خاک میخورن… چرا؟ چون یک جا به باگ خوردم، یک جا به مشکل خوردم و دیگه ولش کردم
استاد از نتیجه ای که ایجاد شد دیواااااانه شدم!!!
فکر این که قراره روی اون سکو بشینید و یک ویوی خالص از درختان سبز و دریاچه داشته باشید، منو دیوانه می کنه.
عاشقتونم، عاشقتونم که این سریال رو گرفتید
این سریال به من بیشتر از هر چیزی ثابت کرد که شما لاااایق این شرایط هستید.
من هم اول باورم نمیشد که استاد همچین کاری میخان انجام بدن بریدن نرده ها !در صورتیکه به نظرم خیلی خوب بودن اما وقتی کار انجام شد تازه فهمیدم همیشه بهترم وجود داره دیدن مناظر اطراف اون هم بدون هیچ مانعی.
اما چیزی که برای من پیام داشت ونشونه بود اون تیکه کوچیک چوب شناور روی آب بود که به استاد این الهام رو داد که چوبها رو داخل آب بندازن تا آب زحمت بردنشون رو بکشه نه اینکه سختی ومرارت حمل اونها رو استاد متحمل بشه داستان داستان رهاییه داستان توجه به نشانه ها وتمرکز محضه وخدایی که همیشه در حال هدایت ماست ومایی که با همین نشانه های به ظاهر کوچیک همیشه در حال هدایتیم اگر کمی توجهتون رو بیشتر کنیم.
خدایا شکرت بخاطر انجام تعهدم
خدایا شکرت بخاطر ویوی ابدی این باغ زیبا
خدایا شکرت بخاطر استاد خوبم مریم عزیز خدایا شکرت بخاطر تولید ابزارهای کاربردی انگار که اونایی که این ابزارهارو ساختن برای تک تک لحظات کار با هر چیزی فکر کردن و براش ابزار ساختن خدایا واقعا شکرت
تو این فایل به این دقت کردم که مریم گفت نباید پارو زد باید وا داد چشم خدایا وا میدم و پارو نمیزنم شکرت خدایا شکرت
همین قدم های کوچیک منو به موفقیت های بزرگ میرسونه شکرت شکرت
البته کم نیست موفقیت های من تا به امروز حتما از موفقیت هام تو دوره شگفت انگیز 12 قدم خواهم نوشت که پریا چی بود و چی شد و چی خواهد شد شکرت خدایا شکرت
بنام خدا
فایل دلچسبی بود
بهبودهای کوچک اما دایمی نتیجه بزرگ بهمراه داره
و ی تکاملیاینجا داره طی میشه
که هی ی کاری رو انجام میدی
بعد ی جرقه ی دیگه تو ذهنت میزنه ( همون الهام خداوند)
که اگه اینکار بکنیم چی؟
اینکار هم انجام بدیم خوب میشه ها
واردش ک میشی
و یکم کار سخت پیش میره میگی خدایا ی کمکی کن راحت حل بشه
و ایده اسونتر هم میرسه
و همیشه پلن خدا بهترینه
( من امروز رو عقل خودم حساب و برنامه ریزی کردم که تا ظهر هم باشگاهم برم هم خوشنویسی)
رفتم باشگاه
مربی با ٣5 دقیقه تاخیر اومد
گفتم خیره
تو این زمان من کلی نرمش کردم با حال خوب
موزیک هم عالی بود تو باشگاه ( برعکس همیشه که اون تایم میرفتم
هنیشه موزیکی بود که اصلا انرژیم میگرفت و من ایرپاد میبردم تا اون صدا رو نشنوم)
رسیدم خونه تماس گرفتم با استادم
گفتن ی ربع دیر تر برم چون بیرون اداره هستن
و اینجا فهمیدم که چرا امروز مربی دیرتر اومد و خدا ردیف کرد ، برام اون وقت با نرمش و موزیک پر شد
ب کارهای خونه رسیدم
دیدم استاد تماس گرفتن که از مرکز استان برای بازدید اومدن و کلاس کنسل
گفتم اشکال نداره
برم دوشم بگیرم و ناهار بذارم
تو این فاصله دوستم زنگ زد که عصر اگه خونم بیاد موهام برام دکلره کنه و از سر راهش هم برام رنگ میخره
( قبلش با این دوستم هرچی برنامه ریختیم هیچ روزی اوکی نمیشد
یا اون برنامه داشت یا من
ولی خدا جور کرد و خودش میاد خونم کارم انجام بده)
هم کار من انجام میشه
هم دخترم با بچه هاش سرگرم و تنها نیس
وقتی زور نزنی و بسپاری ب خدا
همه چیز رو خودش برات راحت میکنه
اون لحظه که وسیله از دست استاد افتاد تو اب
خیلی خوب بود واکنش استاد و خانم شایسته
چ راحت گرفتن
و یادم اومد گاهی من برای ی چیز ساده
کوچیک
یا کم ارزش
چ بهم میریزم
رها بودن چ خوبه
البته من ریشه اش رو توی خودم پیدا کردم
ریشه: باور کمبود و عدم فراوانی
ترس از اینکه اگه خراب شد
شکست
پاره شد
و …
ب هر دلیلی از بین رفت
من پولش ندارم که دوباره تهیه کنم
پس باید چهار چشمی مراقب داشته هام باشم
خداروشکر بعد از دوره لیاقت بهتر شدم
و چندین بار شده چیزی از بین رفته و گفتم اشکال نداره
قراره بهترش بیادو اینطوری ی خیری هم ب جهان میرسه
و رها کردم
البته همون موقع که افتاد ب ذهنم رسید اون اهن ربا که توی قسمتهای قبل استاد نشون دادن
میتونه اون چکش رو بیرون بیاره
نمیدونم برنامه استاد چیه ولی حتما در قسمتهای بعد میفهمم
خداروشکر برای روز بابرکت و عالی که تا حالا داشتم
سلام به استاد عزیزم ومریم جانم
خدایا شکرت برای امشب ودیدن قسمت دیگه ای از این بهشت زیباااااا
خدایا شکرت امروز سه تا نقطه آبی داشتم از سه تا دوستان عزیز که فوقالعاده عالی بود خوندم ولذت بردم
خدایاشکرت که امروز عشقم حسابی رفت خونه استراحت کرد و سرحال اومد مغازه پیشم
خدایاشکرت امروز مشتریای عالی و ثروتمندی به مغازه ام هدایت کردی
خدایاشکرت که دخترم رفت تولد دوستش وبهش خوش گذشت
خدایاشکرت پسرم با دوستش رفت پارک وحسابی بازی کردن ولذت بردن..
خدایاشکرت برای سلامتی خودم وعشقم وبچه هام
خدایا شکرت
خدایا منو هرلحظه هدایتم کن به راه راست راهی که به آنان نعمت و برکت وثروت داده ای
خدایا من میخوام هرروز از دیروزم رشد مالی داشته باشم.
خدایا من ثروت ورزق بی حساب میخوام…
خدایاشکرت
بنام الله یکتا
سلام به استاد عزیز و مریم جان عزیز
چقدر این صحنه زیبا بود دقیقا به قول استاد که میگن تو بهشت زندگی میکنیم واقعا اونجا عین بهشته و چقدر با بریدن نرده ها منظره زیباتر و دلچسب تر به نظر میومد
واقعا خداروشکر بخاطر توانایی که به همه بنده هاش داده و چه خوبه که از تواناییمون در راستای حل مسائل در جهت مثبت استفاده کنیم
ازین هماهنگی استاد و مریم جان عزیز واقعا لذت میبرم که همیشه کنار همن و همیشه با هم به کارهاشون سروسامون میدن و این خودش چقدر درس داره برامون
سپاسگزارم از استاد عزیز و مریم جان که زیباییهارو با ما به اشتراک میزارن و سپاسگزار خداوند هستم بابت وجود چنین بنده های خاص و دوست داشتنی
به نام خداوند بخشنده و مهربان
(رد پای من در قسمت هشت)
سلام به تمام عزیزان من در این سایت الهی ، استاد عزیزم ، مریم عزیز شایسته و دوستان الهی من
چه مناجاتی زیباتر و درجه یک تر از مرورتمام زیبایی های که در این فایل دیدیم برای این شب زیبای من
بله ، منبع آرامش ،منبع ایدها ، منبع تسلیم بودن ، منبع در لحظه زندگی کردن ، منبع سعادت ، منبع ثروت ، منبع سلامتی من اینجاست ، خدای مهربانم بی نهایت بار شکرت که من رو هدایت کردی به بودن در این سایت
خداجونم شکرت به من اختیار دادی برای انتخاب آگاهانه کانون توجهم و در نتیجه خلق زندگی دلخواهم بصورت آگاهانه
خدایا از عزیزان من محافظت و همگیشان را هدایت به درست ترین مسیر ممکن خواسته هایشان کن.
چقدر عالی هستی استاد که تو نقطه امن خودت گیر نمیکنی و با تصمیمات شجاعانه خودت رو روبه جلو حرکت میدی
بنظرم طبق تجربه شخصیم مهمترین نکته حرکت کردن و ساکن نبودن هستن ، حتی در شرایط ایده آل هم یک ایده آل تری وجود داره که میتونه ما رو شگفت زده کنه ، خدای من بی نهایت بار شکرت
واقعا عالی شده بود ویو ، تا چشم کار میکرد زیبایی بودو زیبایی ، انگاری زیبایی های پرادایس از زیبایی به زیبایی پلاس ارتقاء پیدا کرده بود ، خدای من شکرت
این زندگی حرف نداره ، بگو ، بخند ، لذت ببر ، با عشقت پایت همراه شو ،امکاناتت رو ایده آل تر کن
و و و و و خدای من شکرت
استاد من تحسینتون میکنم ، شما فوق العاده هستی بکر ترین گزینه ها رو در اختیارداری برای لذت بردن و تحسینتون میکنم بابتی ایمانی که میگید خداوند کارها را انجام میدهد.
خدای من شکرت بابت این همه نعمت
همگی در پناه الله مهربان سعادتمند ، ثروتمند و سلامت باشید.
به نام هدایت الله
سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
خداروشکر میکنم امروز هم با دیدن زیباییها ی سریال زندگی در بهشت رو میبینم وآرامش وزیبایی ها و قشنگی های خوبی را برای من به وجود آورد که در این سایت الهی خدا را شکر میکنم چقدر این صحنه زیبا بود دقیقا به قول استاد که میگن تو بهشت زندگی میکنیم واقعا اونجا عین بهشته و چقدر با بریدن نرده ها منظره زیباتر و دلچسب تر به نظر میومد
این فایل برای من این درس رو داشت که هر چند وقت یکبار فضای نوعی را تجربه کنیم و اگر به مشکلی خوردیم شاد و سرزنده بمونیم و شاکر باشیم و و برم توی دل یک کاری و اینجوری هدایت میشم و کم کم کارها آسونتر و آسونتر و آسونتر و لذت بخشتر میشه به شرط اینکه حسمو خوب نگه دارم
ممنون از دوستان الهیم ک با کامنت های زیباشون باعث میشن بیشتر قوانین رو درک کنیم … ممنونم از خودم ک بخاطر باورهایی ک میسازم هر روز ب زیبایی و لذت بیشتر هدایت میشم
درپناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
بهبودهای کوچک کوچک نتایج بزرگ دارد
چقدر پرادایس زیباست و تا وقتی نرده ها بود هم ما زیبایی میدیذیم وقتی نرده ها کنده شد تازه فهمیدم چقدر زیبا تر هم میتونست باشه
خیلی مواقع ما میگیم همین که خوبه خداروشکر و اقدامی جهت بهبودش نمیکنیم وقتی اقدامی میکنیم میگیم وای چرا زودتر انجامش ندادم
من وقتی پارسال این قسمت دیدم به خودم گفتم ببین نرده نداره چرا اصلا نرده وصل میکنیم چون ما نگرانیم نکنه بیفتم تو اب، نکنه کسی بیاد بیفته، خطر داره و کلی باور اشتباه و یک درصد نگفتم خدا هست مراقبمه نرده مهم نیست خدا باشه با نرده یا بدون نرده من سالم و سلامتم نباشه با نرده یا بدون نرده باز مشکلات هست پس مهم نرده نیست مهم منم و باورهام،
وقتی این نرده ها کنده شد قبلا کلی ذهنم درگیر بود اما امسال من بزرگتر و اگاهتر شدم و وقتی نرده ها افتاد فقط زیبایی دیدم و گفتم درستش اینه، حال خوب و لذت بردن
خدایا شکرت اگاهی هایم گسترش پیدا کرده حتی ذهنمم ابدیت شده
و بعد هم افتادن او چکش، یادمه پارسال وقتی چکش افتاد گفتم استاد و مریم جان چرا حرفی نزدن چطور نگفت وای چرا حواست نبود و همون موقع فکرشون درگیر نشد و گفتم ببین ساناز کنترل ذهن یعنی این، چکش رفت که رفت اصلا خم به ابرو نیاوردن و رفتن ادامه کار من بودم کار تعطیل یک اعصاب خوردی جدید و بعدش هم حرص خوردن و…
میبینی ساناز فرق تو با استاد و مریم جان دقیقا فاصله افتادن چکش در اب و احساس های تو هست انقدر سریع اتفاق میفته یک ناخواسته، همه را فراموش میکنی و توجه به ناخواسته و حال بد،
امسال باورم نمیشه حتی صحنه افتادن چکش ندیدم و برام عادی بود خب افتاد و طبیعیه که استاد و مریم جان واکنش ندن چون منم خودمم خیلی عوض شدم و بارها ناخواسته ها بدتر برام شد گفتم خدا هست و واقعا خدا بود و برای من همه چیز عالی شد و الان من خیلی خیلی بهتر ذهنمو کنترل میکنم و یکروزی حتی این صحنه را هم دیگه بهش دقت نمیکنم که چی شد
اونموقع میگفتم استاد چقدر خفنه و خفنتر مریم جانه اما امروز میفهمم منم چقدر خفن شدم و دیگه حرص چیزای این مدل نمیخورم و چقدر من عاقلتر شدم
و دیدن مجدد سریال بهم داره حس اعتماد بنفس میده مثل موقعی که امتحان داذی بعد سال بعد بیای برگه امتحانیت چک کنی بعد میگی این سوال چقدر اسون بود من چقدر قبلا سختم بود یادش بگیرم اینکه چیزی نبود اصلا،
ممنون استاد این رشد را من امروز دارم میبینم که مسببش شما هستید
و بعد تکامل در مراحل، تخته کنده شد و با اره بریده شد هدایت خداوند و گام بعدی رها کردن چوبها و شما گفتید ما سه نفری میتونیم چوبها را ببریم من اصلا اینو نشنیده بودم اما الان شنیدم و گفتم من و مریم جان و خدا، ذهن من اینو جواب داد و بعد به خودم گفتم یعنی میشه خدا را همیشه بشمارم بعدش کفتم شاید مایک عزیز میگه چون اگه خدا را بیاریم تو تیممون و بشماریمش من میگم خدا تنها چون همه چیز را محقق میکنه و چقدر ذهنم قشنگتر میبینه که خدا را هم یادش میاد من الان قرانمو هر روز میخونم مذهبیم اصلا، هیج اعمالی از دینی که کفتن انجام نمیدم اما قرانو میخونم که بفهمم و الان میبینم دارم خدا را میشمارم روش حساب میکنم چقدر این موضوع شیرینه، کی شده خدا را بشماری؟ هیچوقت خدا را میزاشتیم نیرو ذخیره که اگه نشد خدا هست مگه قرار نیست باشه پس باید توی تیممون حسابش کنی جز هم تیمی های اصلی همون وسط بازی اصلی، نه وقتی دیگه به همه جا چنگ زدیم نشد بگیم خدا کمک کن الان دارم میفهمم قبلا خدا برام اخر بود الان خدا برام اول شده یعنی شخص میاد میگه تصادف کردم میگم حکمتی هست خدا هست امتحان دارم میگم خدا هست خونه میخوام میگم خدا برام جورش میکنه میگم پول میخوام خدا هست و الان واقعا خدا هست که بهش میگم و تمام انجام میده قبلا خدا بود اما من اخر همه بهش میگفتم الان اول همه، فرقش اینه قبلا سختیهامو میکشیدم بعد خدا را صدا میکردم و میشد و حسابی لذت میبردم میکفتم معجزه شده الان اصلا قدم برنمیدارم میگم خدا هست بعد قدمها کفته میشه پیش میرم میگم خدا هست اصلا نه سختی نه اذیتی هیچ، خداوند هست کافیه
مثلا پول اصلا نداشتم کفتم خدا هست یکدفعه از جاییکه فکر نمیکردم پول اومد
قبلا همه رو هامو میزدم به عالم و ادم میگفتم تهش میکفتم خدا برسون تا یکی با منت بده الان خدا میده بی منت چطور با دست همون بنده هاش، فقط فرقش اینه قبلا با سختی و حس بد و الان فقط به خدا میگم و تمام، مثلا کدوم خانواده ای سال سوم ازدواجشون براشون یلدایی میارن خانواده من، چرا چون خدا میخواد خونمو از نعمت پر کنه چرا برای بقیع نمیشه چون من الان میگم خدا هست و این یکسال خدا چنان بود که من متحیر بودم چرا تا الان روی خدا این مدل حساب نکردم تا کفتم شد و رسید به بهترین نحو،
خدایا ممنون که بی منت میبخشی و منو لایق ثروت و نعمتهات کردی و این راه زیبا را پیدا کردم که بتونم ازت بخوام و باهات حرف بزنم
و در نهایت تصویر زیبای پرادایس که انقدر الان زیباست که دوس داری بشینی و نگاش کنی لحظه اخر فیلم لبخند استاد و اینکه من یک نقشه های خوبی دارم و اگه بشه معجزه میشه مثل سکانس پایان فیلم همینقدر شیرین که در اوج فیلم تموم میشه و منتظری ببینی قسمت بعدی چه خبره و لبخندی از رضایت استاد، خب کدوم ما با افتادن یک چکش در اب این مدل ذوق داریم که پس یک کار بهتر پس یک ایده نابتر و خداوند این مدل هدایت میکنه که بخندب بگی مشکل، بخنذی بگی بی پولی، بخندی بگی فلان اتفاق و بخندی و اون ناخواسته را رد کنی یک نفر خارج این دوره باشه میگه دیونه شده اما من میفهمم که انقدر اتفاقات قشنگ چیده میشه که اصلا مشکل معنا نداره مثلا تصادف میکنی میخندی میگی تصادف و اصلا حالت بد نمیشه بعد خدا یک ماشین صفر میفرسته برات خب وقتی چند بار تجربش کردی تصادف بعدی بشگن میزنی و میرقصی میگی اخ جون تصادف
دقیقا ما وقتی ماشینمون خراب میشه من خوشحال میگم اخ جون یک اتفاق عالی تر چون هر بار یا پول اومد یا ماشین عوض شده یا اتفاقات عالی که سراسر نعمت بوده محاله الان همسرم بگع ماشین خراب شده حال من بد شه چون میدونم بعدش قراره بهتر بشه
ممنون استاد میبینی من همون ادمم ولی من چقدر بزرگ شدم نتایج شاگردات میبینی استاد و چقدر ممنون شما هستم که دستی از دستان خداوندید برای من
شکر
سلام
خدارو صدهزار مرتبه شکر
چقدر قشنگ شد حالا من از موبایل می بینم شما اونجا چه حسی داشتید نوش جونتون
چقدر قشنگ چکش افتاد شما مزاح کردین بدون حسرت ، رفت شد ارزش ابزار برای ماهی ها
استاد یه جاهایی که کار سخت میشد میگفتم من اگه بودم وا میدادم بابا چیه نمیخواد قشنگه قاب گرفته خونه رو مثلاً ولی شما ادامه دادین و باید همیشه ادامه داد تا به پاداش ها رسید
استاد شما اولین کسی بودید که گفتید تضادها دوست شما هستن من با تضادها در صلح قرار گرفتم دوستشون دارم مرحبا
استاد شما هماهنگی ذهن و روح رو برای خودتون راحت تر کردین توجه به زیبایی ها رو
چقدر قشنگ همیشه شاکر خدا هستین
و ذکر خدا بالاتر است
چقدر خوبه که به نشانه ها احترام میذارین
قسمت بعدی حتماً جالب خواهد بود ان شالله
و چقدر شما دوتایی با هم در این سکوت و تنهایی با هم در صلح و آرامش هستید
البته ماهم تماشاچی
خدا حفظتون کنه ان شالله
سلامی گرم خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته گرامی و همه دوستانم
شاید هر کدوم از مارو که بندازن داخل این بهشت، حتی فکر ایجاد یک تغییر کوچیک روهم نکنیم، راضی باشیم به شرایطی که داریم؛ من از تجربه خودم بخوام بگم، از وقتی شرایطم یکم بهتر شده، خیلی شور و اشتیاقمو برای رسیدن به اهداف جدید از دست دادم، شور و اشتیاقی که برای بهبود مهارتم باید استفاده کنم رو کلا فراموش کردم و واقعا خیلی تنبل شدم
خواستم بگم «اگه منو توی این بهشت مینداختن…» یهو فهمیدم منو اصلا توی این بهشت نمیندازن! چون من خیلی زودتر از اینا جا می زدم، خیلی زودتر از اون، راضی میشدم به شرایطی که دارم…همونطوری که می بینم الان دیگه، مگه چقدر تغییر کردم، درسته نتایج از زمین تا آسمون با جایی که شروع کردم فرق می کنه ولی الان یک شرایط معمولی دارم.
همیشه توی ذهنم طمع رو با تلاش برای پیشرفت در هر شرایطی اشتباه گرفتم
بواسطه باور های قبلیم؛ میگفتن فلانی که یک خونه، یک ویلا، ماشین آخرین مدل داره دیگه چی میخواد؟ برایچی اینقدر کار می کنه؟!
اما اگه این ویژگی رو نمیداشت، سر یک خونه اجاره ای راضی میشد!
این پیام برای خودمه که ببینم چرا برای ذهنم سقف گذاشتم؟
مگه توی دریم بوردم عکس پنت هاوس توی منهتن نذاشتم؟ چرا برای رسیدن بهش تلاشی نمی کنم؟ جز اینه که رسیدن بهش رو باور نکردم؟ جز اینه که باور کمبود دارم؟ میگم موفقیت که کمه، ازون مقدار کم به من یک خونه و ماشین برسه، راضیم!
باید خراب کنی سقفارو…
باید تشنه پیشرفت باشی درست مثل زمانی که هیچی نداشتی و با عشق کار می کردی روی مهارتات
نذار این شرایط مثل زنجیر به پات وصل بشه…
استاد شما به معنای واقعی توی بهشت زندگی می کنید… اینو توی اولین فریم از این ویدیو میشه دید! رنگ سبز فسفری چمنا و درختایی که بازتابشون توی دریاچه آب شیرین شخصیتون افتاده خودش گویای همه چیزه!
اما از اولین فریم از این سریال، شروع کردین به بهبود.
این ویژگی استاده که «توی بهترین شرایط شروع به تغییر می کنه نه وقتی همچی خراب شده!»
همیشه به فکر بهبود باش، حتی اگه توی بهشت باشی… آب که یکجا بمونه، میگنده!
برام سوال بود که چرا پارسال اونقددددر نتیجه خفن گرفتم اما امسال نصف اون نتایجو هم نگرفتم؟ همین الان فهمیدم که من اون زمان شور و اشتیاق داشتم…چرا؟ چون به تضاد خوردم و وقتی به هدفم رسیدم، انگار به حد اعلا توی ذهنم رسیدم! و کلا تنبل بار اومدم…روزانه بیشتر از این که زندگی کنم، دارم میخوابم!!
پس اولین درس این فایل که نه، این سریال اینه که:
مهم نیست توی جهنمی یا بهشت، به هر حال باید برای پیشرفت زندگیت قدم برداری… توی زندگیت یا همیشه میری بالا، یا میری پایین؛ زندگی هیچوقت یک خط صاف نیست پس چه بهتر جزو آدمایی باشی که همیشه پیشرفت می کنن تا افرادی که همیشه پسرفت می کنن و هر سال آرزو می کنن که کاش شرایط مثل پارسال بود!
از دیدن این فایل، فهمیدم مثل ابوموسی هستم! من کاملا مخالف قطع کردن اون نرده ها بودم! نمیدونم چرا، کاملا بی منطق با قطع شدن این نرده ها مخالف بودم!!
خیلی از تصمیمات زندگی ماهم همینجوری هستن؛ نمیدونیم چرا ولی داریم انجامشون میدیم!
همین الان بریم توی انباری خونمون، یک عالمه وسیله هست که نمیدونیم چرا نگهشون داشتیم، فقط دلمون نمیاد دورشون بندازیم. بهونه هایی مثل این که حیفه، یروزی بکارم میاد و…
【قراره یک تصمیم شجاعانه بگیریم!!】
واقعا هم یک تصمیم شجاعانست. وای استاد چجوری داد بزنم که چقدررررر لایق این شرایط هستین! شما توی شک زندگی نمی کنید، توی طول مسیر هزاران نقطه بود که میتونستید جا بزنید ولی شما هدفتون مشخص بود؛
چجوری میشه یک آدم بدون فکر کردن به مشکلاتی که قراره براش توی طول مسیر پیش بیاد، حرکت کنه؟
میتونستید هزاران دلیل برای قطع نکردن نرده ها بیارید… این که قراره چجوری اون میخ های بین کنج های نرده هارو قطع کنید، سیم های برق رو میخواید چیکار کنید، مثلثی هارو میخواید چجوری قطع کنید، الان نرده هارو قطع کردیم، حالا کی میخواد این نرده های سنگین رو جابجا کنه؟ و…
ولی فکر نکردید و قدم برداشتید؛
هدایت خداوندو می بینی؟ یک تیکه چوب انداخت وسط آب و گفت که چجوری نرده هارو ببرید توی محوطه.
چه زمانی چوبو انداخت؟ وسط کار… زمانی که چوبارو زدید و وقت انداختن چوبا شد؛ اصلا الهام از جنس عمل بود، تیکه چوبی که افتاد از تیکه نرده هایی بود که قطع شده
شاید الان بگم چه جالب میشه چوبو انداخت توی آب، ولی من خودم اگه بخوام یک کاریو کنم، میتونم ذهنمو کنترل کنم بگم گفته خواهد شد بهم؟؟؟ وقتی در ظاهر هیچ ایده ای برای روبرو شدن با اون چالش ها ندارم؟
کاش ایجاد همچین عادتهایی به اندازه گفتنشون ساده بود
همونطور که میدونیم، یک زمانی طول می کشه تا چوب ها آرام آرام هدایت بشن به ساحل؛ من شاید توی این مرحله بگم معلوم نیست که چه زمانی قراره به ساحل برسه و کلی باید صبر کنم! (انگار که تیکه های چوب شاخ میزنن بهم!) ولی این ذهن کمالگرای من میخواد همه کارا در سریعترین زمان ممکن انجام بشه! ممکن بود توی این مرحله خودم به سختی بخوام نرده هارو دستی ببرم توی محوطه و کللی زجر بکشم، کللی بدنمو زخمی کنم و خودمو از حال بندازم برای این که این کار باید الان انجام بشه!
الان که فکر می کنم میفهمم دلیل زجر کشیدنام اینه که نمیتونم رها کنم بذارم جهان برام انجام بده مسائلو… و جالبه که در نهایت هدایت خداوند خیلی سریعتر مارو میرسونه به مقصد! فقط ما فکر می کنیم مسیر خودمون مارو خیلی سریعتر میرسونه!
همون مثالی که زدید راجع به جنگلی که فکر می کنیم مسیر سمت راستی نزدیک تره…حتی مقصدو می بینیم؛ ولی خداوند میگه از مسیر سمت چپی برو…
در ظاهر مسیر سمت راست خیلی قابل اعتماد تره چون داریم مقصدو می بینیم؛ ولی نمیدونیم که اون وسط کللی حیوون وحشی بهمون حمله می کنه، توی تله میوفتیم و…
ولی مسیر سمت چپی، مسیر هدایت، یک جاده آسفالت شده و سرسبزه
جریان هدایت خداوند مثل حرکت ابر ها توی آسمونه… در ظاهر خیلی کند حرکت می کنه ولی وقتی یدیقه ولش می کنی، یهو نگاه می کنی میبینی هزار کیلومتر جابجا شده!
کی میتونه ذهنشو اینجوری کنترل کنه که وقتی چکش افتاد، به حبابایی که روی آب ایجاد شد توجه کنه؟ جک بگه که «ارزش ابزار ماهیا شد!»
اگه من بودم که میگفتم قسمت نیست که انجامش بدم و معلوم نیست ادامه کار قراره چقدر ابزار بندازیم توی آب و دست بکشم از کار؛ مثل هزاران پروژه ای، هزاران خط کدی که ناقص مونده و توی سیستمم دارن خاک میخورن… چرا؟ چون یک جا به باگ خوردم، یک جا به مشکل خوردم و دیگه ولش کردم
استاد از نتیجه ای که ایجاد شد دیواااااانه شدم!!!
فکر این که قراره روی اون سکو بشینید و یک ویوی خالص از درختان سبز و دریاچه داشته باشید، منو دیوانه می کنه.
عاشقتونم، عاشقتونم که این سریال رو گرفتید
این سریال به من بیشتر از هر چیزی ثابت کرد که شما لاااایق این شرایط هستید.
عاشقتونم
خداروشکر
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزو خانم شایسته مهربان ودوستان هم فرکانسی .
من هم اول باورم نمیشد که استاد همچین کاری میخان انجام بدن بریدن نرده ها !در صورتیکه به نظرم خیلی خوب بودن اما وقتی کار انجام شد تازه فهمیدم همیشه بهترم وجود داره دیدن مناظر اطراف اون هم بدون هیچ مانعی.
اما چیزی که برای من پیام داشت ونشونه بود اون تیکه کوچیک چوب شناور روی آب بود که به استاد این الهام رو داد که چوبها رو داخل آب بندازن تا آب زحمت بردنشون رو بکشه نه اینکه سختی ومرارت حمل اونها رو استاد متحمل بشه داستان داستان رهاییه داستان توجه به نشانه ها وتمرکز محضه وخدایی که همیشه در حال هدایت ماست ومایی که با همین نشانه های به ظاهر کوچیک همیشه در حال هدایتیم اگر کمی توجهتون رو بیشتر کنیم.