سریال زندگی در بهشت | قسمت 117 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

سلام به خانم شایسته عزیز

چه نکات جالبی رو ازتون یادگرفتم ، چه زیبا و دقیق توضیح دادید ، این کار شاید برای خیلی ها(مثل من) یه کار سخت و پردردسر و خسته کننده باشه اما شما به زیبایی وبا باورهای فوق‌العاده محشر و زیبا این باور نادرست برای من و خیلی از دوستانم تغییر دادید که میشه به هر مسئله ای در زندگی به شیوه ای زیباتر و با باورهای شیرین تر نگاه کرد وآن مسئله یا حل می‌شود و یا اگر حل نشود پراز تجربه برای ما می‌شود تجربه هایی که در آینده بسیار بسیار به درد ما می‌خورد

از صمیم قلبم از شما بانوی مهربان و زیبا تشکر میکنم بابت زمانی که برای ما می‌گذارید بعضی وقتا به این فکرمیکنم که شما همانند مادری مهربان هستید که دوست دارد بچه هایش به بهترین شکل تربیت شود مثلا اینکه دوربین را در هرحالتی سعی می‌کنید نگه دارید و دوست دارید تا جایی که می‌شود برای ما فیلم ظبط کنید و….

و حتی استادعباسمنش عزیز همانند پدری مهربان و حتی دلسوز که دوست دارد تمام نکات را به بچه هایش آموزش دهد بعضی وقتا همانند پدری دلسوز صدایش را بلند تر می‌کند که اصل مطلب را به بچه هایش بگوید و چه قدر من عشق میکنم وقتی روی ماه شما را میبینم

قبل ازاینکه این فایل را ببینم اصلا قصد نداشتم که اتاقم را تمیز کنم اما همیشه فکرمیکردم به مورچه های اتاقم و این موضوع من را اذیت میکرد.اتاق من زیاد مورچه دارد و من آن را تمیز میکنم اما ایندفعه فرق داشت ، به محض تمام شدن فایل بلندشدم و اتاقم را اساسی تمیز کردم

فرش را برداشتم زیر آن را تمیز کردم،تمام وسایل داخل اتاقم را گردگیری کردم، یک سری وسایل را به اتاق دیگری منتقل کردم و تغییر دکوراسیون جزئی دادم

اتفاق جالب این بود که من بااینکه تقریبا مرتبا اتاقم را تمیزمیکنم و برایم تمیزی مهم است اما هیچوقت به دیوارها توجه نمیکردم ایندفعه توجهم به دیوار و چندتا تارعنکبوت که بر دیوار نقش بسته بود جلب شد و ترتیب همه ی آنها رادادم و اتفاق جالب تر این بود که در حین کار دوستم به من زنگ زد و من مشغول صحبت کردن بودم که متوجه شدم پدرم یک بخشی از اتاق من را تمیز کرده بدون اینکه من درخواست کمکی کنم

نتیجه بعدازساعت ها مشخص شد و اتاقم بسیار تمیزتر شد از مورچه خبری نبود انرژیم بالاتر رفت و حتی اعتماد به نفسم هم بالاتر رفت فضای اتاقم بازترشده بود

در حین کار به تک تک حرف های خانم شایسته عزیز فکرمیکردم و جالب‌تر اینکه این بار بیشتر تحسین کردم و بیشتر از کلمه خدایا شکرت استفاده کردم و همچنین بیشتر به حرف های خانم شایسته عزیز فکرمیکردم مخصوصا آنجایی که به قانون ارتباطش دادید

حتی مادرم و چند نفر دیگر هم بسیار شگفت زده شده بودند از فضایی که باز شده بود و تمیزی واین را از لبخند برلبشان و جملاتی که می‌گفتند میشد فهمید

خلاصه اینکه فکرنمیکردم این موضوع برای من درس های به این مهمی داشته باشد

خدایا شکرت بابت تک تک نشانه هایت

خدایا شکرت بابت درس هایی که هرروز یادمیگیرم و تجربه هایی که به دست می آورم

خدایا شکرت بابت فعالیت بدنی که کردم

و خدایا شکرت بابت تمام اتفاقات

اصلا فکرش را هم نمیکردم بنشینم و اینقدر بنویسم اما خودش گفت و من نوشتم

خدایا شکرت