این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/01/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2021-01-12 08:06:122021-01-20 06:39:12سریال زندگی در بهشت | قسمت 125
175نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدایی ک هر لحظه با من است، خدایی ک دارم صداشو این روزایی ک عملگرا شدم واضح تر می شنوم، هیچ چیز عجیب و غریبی نیست، فقط یه فکری میاد و تو باید سریع انجامش بدی، فارغ از اینکه ب نتیجه فکر کنی، فقط میگی باشه چشم انجامش میدم، من تو مسیر درستم پس این ایده از طرف خداست، و من انجامش میدم، تو خیلی از کارای روتینم بهم میگه چیکار کن، شاید بعضیاش جواب نده ولی من انجامش میدم، حتی مثلا میگه الان پاشو با پدرت کمی صحبت کن معاشرت کن و من غرورم یا میاد بالا یا تنبلی ام میشه میگم خب ک چی بشه چی برم بگم ولی خودم تو دلم میدونم برا غرورمه پس من پا میشم و میگم چشم و میرم صحبت میکنم باهاش هرچند پدرم عصابش آروم نباشه و درست جواب مو نده ولی من چشم گفتم ب الهامم، حتما خدا چیزی میدونسته ک من نمی دونستم، شاید پدرم با حرف زدن من با اقدام و جلو اومدن من دلش گرم بشه، تو دلش آرامش بیاد.( همین الان یه کلیپ شعر عاشقانه برام تو واتساپ فرستاد ای خدا قربونت برممم من)
هر کدوم از اقدامات تون برام درس داشت، بریدن رول توری مرغی.
کارا باید آسون پیش بره، اگه کاری سخت پیش میره بپرس از خدا، بگو خدایا نباید انقد سخت باشه حتما یه راه بهتر و آسون تریم هست ک تو میدونیش بهم بگو، مثلا امروز من گفتم خدایا طرح گل ریز کشیدن نباید انقد سخت باشه من میخوام گل ریز بزنم، تکاملم رو در طرح های بزرگتر طی کردم، گفت خب یه ذره کتیرا بریز، و ب راحتی اون طرحی ک حتی خودش بهم گفته بود رو و من می ترسیدم ک خرابش کنم، رو امشب انجامش دادم و خیلی هم زیبا شد.
ایده های الله نابه، وقتی تو ب آگاهی خدا وصل باشی دیگه ترسی نداری از انجام کارهای ناشناخته، ناعمه ترسی نداره از طرح های ریزتر، چون خدا بهش راهشو میگه، با خدا هیچ کاری سخت نیست، هیچ مسیر ناشناخته ای ترسناک نیست، فقط برا امروزت یه کارهایی میگه انجام بده وانجامشون بده همین، میگه این فایلو گوش کن، و یا از طریق نشانه روزانه ام مستقیم باهام حرف میزنه و این خیلی خوبه، یه حس نزدیکی عه، انگار خودتی، انگار کسی از داخل یه حرفی میزنه، اون صدا از بیرون شنیده نمیشه، نمی دونم چطوری توصیفش کنم ولی خیلی ساده اس، خیلی بدیهی عه.
خانم شایسته : وقتی مربی ات استاد باشه، شما ره صدساله رو یه شبه میری، چون استاد نکات اساسی و تجارب زندگی شو در اختیار ما میزاره.
و من چه خوشبختم چه خوشبختم ک مسیر پیمودن و دنبال کردن اهدافم رو دارم با آموزه های استاد پیش میرم، دقیقا همون مثالی ک استاد میگن بقیه معلولن، اصلا بحث مقایسه نیست، بقیه گمراه شدن، گمراه.
دیروز فایل گفت و گو استاد با آقا ابراهیم، ک میگفتن تبلیغ نکن، رو خودت کار کن، رو باورات کار کن، مهارتت رو افزایش بده، بهترین خودتو ارائه کن، تمرکز کن، تعهد داشته باش و ادامه بده ناامید نشو اون وقت آدما خودشون میان، مشتری خودش میاد، اصن مشتری ای میاد ک با سلیقه تو با آموزه های تو هماهنگه، تو چیکار داری 5 هزار نفر بیان ولی ازت خرید نکنن، بزا 5 نفر بیان ولی اونا مشتری سود ده بشن ب تو، اونا میرن تبلیغ دهان ب دهان میکنن.
ینی من اینا رو اول راه اندازی بیزنسم نمی دونستم الان دنبال کدوم نخود سیاه داشتم می دوییدم؟ دنبال تبلیغ اینستا بودم، دنبال منت کشی مشتری تو رو خدا لایک کن، باورای ثروت داشتم اصن؟ اصن حرکت میکردم؟
خانم شایسته: مهم اینه آدم نترسه و تجربه های مختلف رو یاد بگیره، و ما خانم ها نگیم چون من زن هستم یه سری کارها رو نمیکنم کلاس نداره، خودمونو تو قالب های محدودی ک جامعه میزاره نبریم، خودمونو محدود نکنیم.
میشه خانم باشی و تراکتور یاد بگیری، یه خانم قوی، ثروتمند، توحیدی، قائم ب ذات، وابسته و متکی ب خودش و خدای خودش نه پارتنر عاطفی، دنبال کسب تجارب مختلف، پر از عزت نفس، پر از عشق ب خود، ذوق و شوق برای پروژه های جدید، کارهای جدید، واقعا الگویی ب تمام معنا هستین برام.
آفرین ب این اراده ک تو سرما هم کار میکنید، خودمم الان تو زیر زمین خونه مون لباس گرم می پوشم و با عشق می شینم ب طراحی رو سرامیک، ینی عاشق این اراده مم، خوشحالم خرسندم از درون حس رضایت دارم از خودم ک صبح ها با هدف پامیشم، میدونم امروز قراره یه سری کارها انجام بدم، حرکت کردن مولد بودن رو دوست دارم بهم حس قدرت میده.
آقای جو اومدن مهمانی شما، اولا من ایشون رو تحسین میکنم با این سن، این هیکل این سلامتی بدن، تنهایی ب دل جاده زدن، سفر کردن، با خود لذت بردن، دنبال کسب تجارب بیشتر، سفر سفر تا روزهای آخر عمر، تجربه تجربه تا روزهای آخر عمر، ایستایی در کار نیست، تا روز آخر زندگیت تجربه کسب کن و لذت ببر و سفر کن.
اومدن ایشون و همزمانی پروژه چیکن تراکتور، بهم گفت ناعمه نترس تو تنها نیستی دستان خدا میان ب کمکت، یکی از ترمزام برا دست دست کردن شروع کارم این بود ک من تنهام، من یه دختر تنها یه خانم چطوری میتونم یه شغل رو راه اندازی کنم و پیش ببرم بعدها ک مشتری ها زیاد شدن چطوری از پس شون بربیام؟ و خدا بهم گفت یادت بیار نیروهایی ک با عشق برا رئیس شون کار میکنن، الگو هارو ببین، نونوایی قصابی شیرینی فروشی، صاحب اون بیزنس شاید 15 درصد فعالیت کنه خودت می بینی نیروهاش با عشق دارن کار میکنن، و تقریبا تمام کارها رو نیروهاش انجام میدن، ایشون فقط نظارت میکنه و پول کلان میاد ب حسابش، نگران نباش تو پیش برو تنها نیستی، سیستم خدا از طریق دستاش ب تو کمک میکنه، خدا ک خودش نمیاد پایین دستاش رو میفرسته، خدا خودش مشتری میشه برات، خودش کمکی بود برات آدم میفرسته، تو تنها نیستی برو جلو
فروختن تعدادی از مرغ و خروس ها
بهم گفت اصل رو از فرع تشخیص بده، یه رصدی کن افکار روزمره تو، درسته الان خیلی چسبیدی ب اصل و از حواشی خودتو دور کردی، ولی یه فکری داشت اصطحکاک ایجاد میکرد، ی سوراخ ریز نشتی داشتم، دیدم حواسم جمعِ جمع خودم نیست، یه موقع هایی فکرم میره پیش کارای یه نفر، راضی نبودم، و گفتم نه ناعمه تو باید از اینم بهتر عمل کنی، از اینم متمرکزتر، ذهن تو فقط باید درگیر اهداف و وجود خودت باشه، تو وقتی داری غذا میخوری فقط باید غذا بخوری، چرا ذهنت درگیر کارای فلانیه، بعدازظهرش رفتم پیاده روی و صحبت با خدا، گفتم خدایا فرعیات رو ازم دور کن، بهم یه نشانه بده، نمیخوام ذهنم درگیر چیزی غیر از خودم باشه، ذهنم درگیر کسی باشه ک من اصلا اولویت اش نیستم، من چرا باید اولویتم کارای اون فرد باشه؟
و شب یه نشانه اومد ک بلههههه، این آدم هم فرکانس تو نیست، آره آدم خوبیه ولی تو بیخودی ذهنتو درگیر کرده بودی، و تو ذهنم قطعش کردم کلااااا، و بی حسی کاااامل، و باز شاخ و برگ های اضافی ذهنم رو زدم ک تمرکزم فقط و فقط رو اصل باشه، من فقط باید حالم بهتر و آرام تر باشم، باید در صلح تر باشم نه درگیرتر. اگه می بینی چیزی بیخودی درگیرت کرده، فکری، فردی، ترسی، وایستا پیداش کن، در موردش فکر کن بگو ارزشش رو داره ک انقد حجم مغزت رو درگیر کردی؟ تو فقط باید حجم مغزت برا خودت باشه برا شخص خودت، برا کارای خودت، برا اهداف خودت، برنامه های خودت، حال خوب خودت.
خرید اون سازه نظامی، با اینکه فکری براش نداشتین ولی خوش تون اومد و دل تون خواست بخریدش، همین، آقا دلم خواست بخرم، ناعمه ب حدی از ثروت ساختن برس ک هرچی حال دلت رو خوب میکرد حتی اگه خواستی دکورش کنی بخری و بهش برس و بعد ازش گذر کن.
اینه خوبی ثروت، تو حسرت چیزی تو دلت نمی مونه، یه خانم مولد باش، خودت پول داشته باش ک هر چیز خانمانه ای خواستی بخری و مثلا شوهرت دراینده بهت نگه وا دفتر میخوای برا چی، این همه پول میدی رو دفترچه؟ من پول ندارم. نه من خودم برا خودم چیزایی ک میخوام رو میخرم اینجوری نمیخواد توضیح بدی ب بقیه، آقا من دوست دارم کلکسیون دفترهای خوشگل داشته باشم هیچ دلیل قانع کننده ای هم برای بقیه نداره ولی خودم میدونم دلیلش رو، دلممم میخواد، پس دندم نرم، خودم باید پول تو جیبم باشه ک هرچیو هروقت دلم خواس برا خودم تهیه کنم ؛)
به نام خدایی ک هر لحظه با من است، خدایی ک دارم صداشو این روزایی ک عملگرا شدم واضح تر می شنوم، هیچ چیز عجیب و غریبی نیست، فقط یه فکری میاد و تو باید سریع انجامش بدی، فارغ از اینکه ب نتیجه فکر کنی، فقط میگی باشه چشم انجامش میدم، من تو مسیر درستم پس این ایده از طرف خداست، و من انجامش میدم، تو خیلی از کارای روتینم بهم میگه چیکار کن، شاید بعضیاش جواب نده ولی من انجامش میدم، حتی مثلا میگه الان پاشو با پدرت کمی صحبت کن معاشرت کن و من غرورم یا میاد بالا یا تنبلی ام میشه میگم خب ک چی بشه چی برم بگم ولی خودم تو دلم میدونم برا غرورمه پس من پا میشم و میگم چشم و میرم صحبت میکنم باهاش هرچند پدرم عصابش آروم نباشه و درست جواب مو نده ولی من چشم گفتم ب الهامم، حتما خدا چیزی میدونسته ک من نمی دونستم، شاید پدرم با حرف زدن من با اقدام و جلو اومدن من دلش گرم بشه، تو دلش آرامش بیاد.( همین الان یه کلیپ شعر عاشقانه برام تو واتساپ فرستاد ای خدا قربونت برممم من)
هر کدوم از اقدامات تون برام درس داشت، بریدن رول توری مرغی.
کارا باید آسون پیش بره، اگه کاری سخت پیش میره بپرس از خدا، بگو خدایا نباید انقد سخت باشه حتما یه راه بهتر و آسون تریم هست ک تو میدونیش بهم بگو، مثلا امروز من گفتم خدایا طرح گل ریز کشیدن نباید انقد سخت باشه من میخوام گل ریز بزنم، تکاملم رو در طرح های بزرگتر طی کردم، گفت خب یه ذره کتیرا بریز، و ب راحتی اون طرحی ک حتی خودش بهم گفته بود رو و من می ترسیدم ک خرابش کنم، رو امشب انجامش دادم و خیلی هم زیبا شد.
ایده های الله نابه، وقتی تو ب آگاهی خدا وصل باشی دیگه ترسی نداری از انجام کارهای ناشناخته، ناعمه ترسی نداره از طرح های ریزتر، چون خدا بهش راهشو میگه، با خدا هیچ کاری سخت نیست، هیچ مسیر ناشناخته ای ترسناک نیست، فقط برا امروزت یه کارهایی میگه انجام بده وانجامشون بده همین، میگه این فایلو گوش کن، و یا از طریق نشانه روزانه ام مستقیم باهام حرف میزنه و این خیلی خوبه، یه حس نزدیکی عه، انگار خودتی، انگار کسی از داخل یه حرفی میزنه، اون صدا از بیرون شنیده نمیشه، نمی دونم چطوری توصیفش کنم ولی خیلی ساده اس، خیلی بدیهی عه.
خانم شایسته : وقتی مربی ات استاد باشه، شما ره صدساله رو یه شبه میری، چون استاد نکات اساسی و تجارب زندگی شو در اختیار ما میزاره.
و من چه خوشبختم چه خوشبختم ک مسیر پیمودن و دنبال کردن اهدافم رو دارم با آموزه های استاد پیش میرم، دقیقا همون مثالی ک استاد میگن بقیه معلولن، اصلا بحث مقایسه نیست، بقیه گمراه شدن، گمراه.
دیروز فایل گفت و گو استاد با آقا ابراهیم، ک میگفتن تبلیغ نکن، رو خودت کار کن، رو باورات کار کن، مهارتت رو افزایش بده، بهترین خودتو ارائه کن، تمرکز کن، تعهد داشته باش و ادامه بده ناامید نشو اون وقت آدما خودشون میان، مشتری خودش میاد، اصن مشتری ای میاد ک با سلیقه تو با آموزه های تو هماهنگه، تو چیکار داری 5 هزار نفر بیان ولی ازت خرید نکنن، بزا 5 نفر بیان ولی اونا مشتری سود ده بشن ب تو، اونا میرن تبلیغ دهان ب دهان میکنن.
ینی من اینا رو اول راه اندازی بیزنسم نمی دونستم الان دنبال کدوم نخود سیاه داشتم می دوییدم؟ دنبال تبلیغ اینستا بودم، دنبال منت کشی مشتری تو رو خدا لایک کن، باورای ثروت داشتم اصن؟ اصن حرکت میکردم؟
خانم شایسته: مهم اینه آدم نترسه و تجربه های مختلف رو یاد بگیره، و ما خانم ها نگیم چون من زن هستم یه سری کارها رو نمیکنم کلاس نداره، خودمونو تو قالب های محدودی ک جامعه میزاره نبریم، خودمونو محدود نکنیم.
میشه خانم باشی و تراکتور یاد بگیری، یه خانم قوی، ثروتمند، توحیدی، قائم ب ذات، وابسته و متکی ب خودش و خدای خودش نه پارتنر عاطفی، دنبال کسب تجارب مختلف، پر از عزت نفس، پر از عشق ب خود، ذوق و شوق برای پروژه های جدید، کارهای جدید، واقعا الگویی ب تمام معنا هستین برام.
آفرین ب این اراده ک تو سرما هم کار میکنید، خودمم الان تو زیر زمین خونه مون لباس گرم می پوشم و با عشق می شینم ب طراحی رو سرامیک، ینی عاشق این اراده مم، خوشحالم خرسندم از درون حس رضایت دارم از خودم ک صبح ها با هدف پامیشم، میدونم امروز قراره یه سری کارها انجام بدم، حرکت کردن مولد بودن رو دوست دارم بهم حس قدرت میده.
آقای جو اومدن مهمانی شما، اولا من ایشون رو تحسین میکنم با این سن، این هیکل این سلامتی بدن، تنهایی ب دل جاده زدن، سفر کردن، با خود لذت بردن، دنبال کسب تجارب بیشتر، سفر سفر تا روزهای آخر عمر، تجربه تجربه تا روزهای آخر عمر، ایستایی در کار نیست، تا روز آخر زندگیت تجربه کسب کن و لذت ببر و سفر کن.
اومدن ایشون و همزمانی پروژه چیکن تراکتور، بهم گفت ناعمه نترس تو تنها نیستی دستان خدا میان ب کمکت، یکی از ترمزام برا دست دست کردن شروع کارم این بود ک من تنهام، من یه دختر تنها یه خانم چطوری میتونم یه شغل رو راه اندازی کنم و پیش ببرم بعدها ک مشتری ها زیاد شدن چطوری از پس شون بربیام؟ و خدا بهم گفت یادت بیار نیروهایی ک با عشق برا رئیس شون کار میکنن، الگو هارو ببین، نونوایی قصابی شیرینی فروشی، صاحب اون بیزنس شاید 15 درصد فعالیت کنه خودت می بینی نیروهاش با عشق دارن کار میکنن، و تقریبا تمام کارها رو نیروهاش انجام میدن، ایشون فقط نظارت میکنه و پول کلان میاد ب حسابش، نگران نباش تو پیش برو تنها نیستی، سیستم خدا از طریق دستاش ب تو کمک میکنه، خدا ک خودش نمیاد پایین دستاش رو میفرسته، خدا خودش مشتری میشه برات، خودش کمکی بود برات آدم میفرسته، تو تنها نیستی برو جلو
فروختن تعدادی از مرغ و خروس ها
بهم گفت اصل رو از فرع تشخیص بده، یه رصدی کن افکار روزمره تو، درسته الان خیلی چسبیدی ب اصل و از حواشی خودتو دور کردی، ولی یه فکری داشت اصطحکاک ایجاد میکرد، ی سوراخ ریز نشتی داشتم، دیدم حواسم جمعِ جمع خودم نیست، یه موقع هایی فکرم میره پیش کارای یه نفر، راضی نبودم، و گفتم نه ناعمه تو باید از اینم بهتر عمل کنی، از اینم متمرکزتر، ذهن تو فقط باید درگیر اهداف و وجود خودت باشه، تو وقتی داری غذا میخوری فقط باید غذا بخوری، چرا ذهنت درگیر کارای فلانیه، بعدازظهرش رفتم پیاده روی و صحبت با خدا، گفتم خدایا فرعیات رو ازم دور کن، بهم یه نشانه بده، نمیخوام ذهنم درگیر چیزی غیر از خودم باشه، ذهنم درگیر کسی باشه ک من اصلا اولویت اش نیستم، من چرا باید اولویتم کارای اون فرد باشه؟
و شب یه نشانه اومد ک بلههههه، این آدم هم فرکانس تو نیست، آره آدم خوبیه ولی تو بیخودی ذهنتو درگیر کرده بودی، و تو ذهنم قطعش کردم کلااااا، و بی حسی کاااامل، و باز شاخ و برگ های اضافی ذهنم رو زدم ک تمرکزم فقط و فقط رو اصل باشه، من فقط باید حالم بهتر و آرام تر باشم، باید در صلح تر باشم نه درگیرتر. اگه می بینی چیزی بیخودی درگیرت کرده، فکری، فردی، ترسی، وایستا پیداش کن، در موردش فکر کن بگو ارزشش رو داره ک انقد حجم مغزت رو درگیر کردی؟ تو فقط باید حجم مغزت برا خودت باشه برا شخص خودت، برا کارای خودت، برا اهداف خودت، برنامه های خودت، حال خوب خودت.
خرید اون سازه نظامی، با اینکه فکری براش نداشتین ولی خوش تون اومد و دل تون خواست بخریدش، همین، آقا دلم خواست بخرم، ناعمه ب حدی از ثروت ساختن برس ک هرچی حال دلت رو خوب میکرد حتی اگه خواستی دکورش کنی بخری و بهش برس و بعد ازش گذر کن.
اینه خوبی ثروت، تو حسرت چیزی تو دلت نمی مونه، یه خانم مولد باش، خودت پول داشته باش ک هر چیز خانمانه ای خواستی بخری و مثلا شوهرت دراینده بهت نگه وا دفتر میخوای برا چی، این همه پول میدی رو دفترچه؟ من پول ندارم. نه من خودم برا خودم چیزایی ک میخوام رو میخرم اینجوری نمیخواد توضیح بدی ب بقیه، آقا من دوست دارم کلکسیون دفترهای خوشگل داشته باشم هیچ دلیل قانع کننده ای هم برای بقیه نداره ولی خودم میدونم دلیلش رو، دلممم میخواد، پس دندم نرم، خودم باید پول تو جیبم باشه ک هرچیو هروقت دلم خواس برا خودم تهیه کنم ؛)
آره خلاصه …
مرسی ک همراهم بودین. خدایا شکرت