سریال زندگی در بهشت | قسمت ١41 - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

1403/10/11به نام آنکه عشق آفریدسلام به عشقم خدا 75مین گام روزشمارحضوردرکلاسهای آگاهی.سلام به استادواعضای هم خانه که توی یک خط قیام کرده ایم برای بهترزندگی کردن به سبک خداباهنرمندی استادومریم جون وبا،بازی گری بازیگران این سرزمین مقدس سایت الهی.

استاد این فایل اولین باره که من دیشب فقط دانلودکردم ومتن انتخابی رویای عزیزروخوندم نه اینکه درک کنم!من صبح اگه نمازبیداربشم بعددیرمیخوابم فایل گوش میدم.ودوباره بخوابم مسلمادیربیدارمیشم چندروزی هست یک چایی ویک لقمه صبحانه میخورم سریع پیاده روی میرم برای دیدن نکات مثبت حالم خیلی خوب میشه برمیگردم خونه. امروزقبل ازدیدن فایل رفتم بیرون اولین4راه نزدیک خونمون یک ماشین 2کابین مشکی خوشگل دیدم بااحساس خوب نگاهش میکردم یک جوان درحال سیگارکشیدن بودلبخندزدم گفتم ماشین مالِ شماست ؟خندیدگفت: آره تحسینش کردم ودعاکردم .گفتم :منم2کابین خیلی دوست دارم!گفت: قابلتونونداره!تشکرکردم. اون جون هم برای خواسته من دعاکرد.چقدراحساس خوبی؟ الان اشک خوشحالی توچشام جمع شده بااین همه آدمهای خوب محله ی فوق‌العاده ی خوبی داریم. به راهم ادامه دادم وهروقت که راه میفتم اولین کاروصل کردن هندزفری است فایلم تموم شد.گفتم: حالافایل 75مین گام روبذارم یک لحظه احساس کردم توفایل2کابین دیدم ومریم جون سواراسکوترشدمنم کناردیواراداره ی اطلاعات. توپیاده روآسفالت تنهابااون آهنگ اولیه با احساس عالی وکمی حرکت شادروبه روی خانه ی موردنظرم که ازاون دورهاکوهای برفی رومیدیدم وباصحبتهای استادنسیم سردملایم بانم نم خیلی کم بارون روصورتم وبوی نم ومطبوع بارون به مشامم رسیدوخیلی رویایی بود.واین مسیرخیلی به ندرت عابرپیاده میادخلوته فقط ماشینهادر،رفت وآمدندیک خانم ازکنارم ردشدسلام کردم واوهم سلام جانانه به من کردن،داشتم به سمت یک فضای سبزمحله بالاترمیرفتم که انگارباقطرات باران یک کوچولوبیشترشدگفت :مسیروتغیربده! گفتم:چشم قربان توبهترمیدانی! برگشتم به سمت درخت توت که بیشترمواقع میرم پاش آب میریزم،پای درخت آب ریختم وبه مسیرخانه ادامه دادم. وبرای دومین بارفایل روازاول پلی کردم وروی نیمکت‌های جلوی دادگاه نشستم وازیباییهای فایل استفاده بردم وووووووووومثل بازاردرگهان وقشم بودخاطره 2ماه قبل سفربودیم بازار،دریاپارک ساحلی زیتون خدایااین همه زیبایی که اشکهام بی اختیارروی صورتم مثل بارون میریخت ازاین همه عظمت وباصحبتهای مریم جون هواسم روبیشتربه نکات مثبت دادم.نزدیک خونه بودم سرویس مدرسه داشت میرفت پسربچه ای دستشو ازماشین بیرون آوردمنم توپیاده رومیرفتم باصدای بلندگفت: سلام، منم دستموبردم بالاگفتم: جانِ سلام ازبس که به بچه هاعلاقه دارم الهی شکرت. عاشقتونم امیدوارم که براشماشده برای ماهم شدنیه آمین.