سریال زندگی در بهشت | قسمت 158 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

این چند روزه داشتم فکر میکردم که چرا دارم تنبلی میکنم که از آموزه های استاد که از منبع حقیقت هستی میاد استفاده نمیکنم و دارم خودم رو از راه دور میکنم و این یک سال و خورده ای که داخل این سایت هستم چرا هنوز نتیجه ای مثل الباقی دوستان نگرفتم که نگاه کردم به کامنت منتخب دوست خوبمون علیرضا ی عزیز که میگفت بعضی ها قانون رو بد متوجه شدن و برای همینه که نتیجه نمیگیرند من هیچ کاری نکردم و فقط روزنامه وار دارم فایل ها رو نگاهمیکنم و گاهی خیلی کم دارم روی خودم کار میکنم ومیبینم که درسته واقعا من مصطفی پارسال نیستم ولی باز هم جایگاه الانم خیلی بالاتر از این باید میبود اگه روی خودم درست و اصولی کار میکردم ولی داشتم که میدیدم که سر منشا این حالت که درونمه تویه چیه که نیمزاره که به تمارینعمل کنم دیدم که سه تا چیزه اولیش اینه که من هنوز به طور کامل باور نکردم که صد درصد زندگیم دست خودمه و وقتی که باور نداشته باشی که میتونی زندگیت رو خلق کنی پس کاری کاری هم نمیکنی که زندگیت رو خلق کنی چون میگی که نمیشه و با کمال معذرت از استاد خوبم که میدونم که جز حقیقت روی زبون استاد چیزی نمیشینه و چون از دل صحبت میکنند لاجرم حرفشون هم به دل میشینه ولی ذهنم میگه که بابا نیمشه و داره دروغ میگه مگه میشه که یک نفر مثل استاد زندگی کنه هم آزادی زمانی و هم آزادی مالی و هم ثروت تویه مادیات و معنویات و هم تویه روابط و سلامتی و …. نمیشه همه همه چیز رو داشته باشند پس چطور این فرد که تویه ظاهر با من که یک انسان معمولی هستم تفاوتی نداره این ها رو داره و تویه خودم دارم میبینم که بنده خدای تو فرقت با استاد اینه که تویه کل دنیا قبل استاد کسی نبوده که خدا رو اینطوری باور کرده باشه و این بشر تکه تویه باور سازی چراکه داره چندین سال زندگیش رو فقط برای درک قانون و آموزش اون افراد داره هزینه میکنه و بهاش رو میپردازه اون وقت خوده من حاظر نیستم چند تا تمرین ساده که به اندازه یک فیلم سینمایی وقتم رو میگیره انجام بدم با این تفاوت که فیلم سینمایی برای همون زمان لذت بخشه و زندگیم رو لذت بخش میکنه ولی آموزه های استاد برای یک عمره و اون لحظه و تمام لحظات عمرمه این اولین دلیلی بود که پیدا کردم و با الگو هایی که تویه سایت هستند میشه که این باور رو داخل خودم تقویت کنم که میشود و تمام زندگی خلقه و فقط به باور ربط داره مثل جلسه اول روانشناسی ثروت یک که استاد با تمرینشون گفته بودند که باید اون حاشیه ها رو بزنی تا به الماس درونمون برسیم و بفهمیم که تمام زندگی باوره

و اما دلیل دوم این بود که من با خدا قهر بودم که چرا باید تویه شرایطی باشم که باید خودم مولد ثروت باشم و چرا پدر پولداری ندارم که بهم هزینه های زندگیم رو بده و من این همه تضاد داشته باشم تویه زندگیم که نتونم از زندگیم لذت ببرم و مثل فلانی هایی که کم هم نیستند که پدرشون خرجشون رو میده و زندگی مرفه ای دارند ولی من باید زحمت بکشم و خودم پول خلق کنم و من میخوام با خدا قهر کنم و فکر میکردم که خدا یک انسانه که با احساس قربانی شدنم دلش به حالم میسوزه و کمکم میکنه و بدون دخالت دادن و با گوش کردن روزنامه وار قوانین جهان رو عوض میکنه و من رو به خواسته هام میرسونه و من نیاز نیست که کاری کنم و باورش کنم ولی زهی خیال باطل که بابا توهم نزن خدا انسان نیست خدا خداست و یک سیستم که اگه میخواست برای هر ننه قمری خودش رو تغییر بده که دیگه دنیا پیشرفت نمیکرده و خودش رو به سمت لذت کمال هدایت نمکرده و نیازی به خلق این دنیا نبوده و مثل کلام استاد فیها خالدون میساخت تویه دنیا و همیشه همه چیز رو زیبا و پر از ثروت مثل ذات خودش میساخت و من به جای فرار به خاطر دلیل به این بی خودی و الکی برم روی شونه های خدا کنار استاد عباس منش و خواهرم مریم جان و الباقی دوستانی که خدا رو مثل استاد عباس منش باور کردند بشینم هر چیز رو که میخوام با لذت تاکید میکنم با لذت خلق کنم و از این فرصت کوتاه زندگی که معلوم نیست که کی تموم میشه استفاده کنم و به جای اینکه مثل فلانی که یکی از بستگانه برای اینکه الباقی رو تحت تاثیر قرار بدم خودم رو بد بخت نشون بدم و بد بختی بعد از بد بختی برام رخ بده بیام مثل استاد مرد باشم و بگم نه داداش بد بختی برای افراد بد بخت مستضغف من قوی ام من شجاع ام من قهرمان زاده شدم قهرمان زندگی خودم و زندگیم رو میخوام خودم خلق کنم و زیبا هم خلقش میکنم مثل شعر

آزاد شو از بند خویش، زنجیر را بــاور نکن

اکنون زمان زندگیست، تاخیر را بــاور نکن

حرف از هیاهو کم بزن از آشتی‌ها دم بزن

از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را بــاور نکن

خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان

تو شاهکار خالقی، تحقیر را بــاور نکن

بر روی بوم زندگی هر چیز می‌خواهی بکش

زیبا و زشتش پای توست تقدیر را بــاور نکن

تصویر اگر زیبا نبود، نقّاش خوبی نیستی

از نو دوباره رسم کن، تصویر را بــاور نکن

خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید

پرواز کن تا آرزو، زنجیر را بــاور نکن.

و اما دلیل سوم که فکر میکنم که ربط داشته باشه به تغییر نکردنم و اونم این بود که نمیتونم بهای چیزی که میخوام رو بدم و اونم دلیلش اینه که زمانی که کوچیک بودم بچگی سختی رو گذرونده بودم و از این رو خواسته های زیادی در من شکل گرفت برای عواطفم و الان برای قانون ثابت جهان هستی که بخواهید تا به شما داده شود من تمام خواسته های بچگیم رو دارم و برای اینکه به الباقی خواسته هایی که الان برای تضاد هام بهشون برخوردم باید که بعضی از خواسته های قبلیم رو ترک کنم حالا اینطور فکر میکنم ولی خب من حکایت اون فردی رو دارم میخواد نفس بکشه تا زنده بمونه ولی نفس قبلی رو ول نمیکنه برای نفس بعدی و یه جورایی میترسم که این موقعیت رو از دست بدم و بهش نرسم و برای اینه که حرکتم مختل شده

اینا رو گفتم چون قبلش همینطوری هدایت شدم به این فایل از طریق مرا به نشانه ام هدایت شو و واقعا وقتی که انسان حرکت میکنه خدا بهش جواب میده من برام سوال بود که چرا حرکت نمیکنم و به این فایل هدایت شدم و گفتم بیا و کامنت بنویسم که خودم جواب خودم رو دادم البته با هدایت الله مهربان و فکر کنم این جواب خیلی ها دیگه هم باشه

اینم باشه ردپایی برای خودم

در پناه حق