سریال زندگی در بهشت | قسمت 178 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

سلام استاد عزیزم و مریم جانم و همه دوستان عزیز

من واقعا اوایل که با صحبتها و طرز فکر و سبک شما آشنا شدم که اون هم در واقع جواب خواسته خودم از خدا بوده ، یه خواسته ای که شاید خودم نمی دونستم ارسال کردم به کائنات این بود که ، ای کاش شرایطی بود که زندگی روزمره این مرد با این افکار رو می دیدم. که وقتی از سریال زندگی در بهشت باخبر شدم ، به خودم گفتم که جون من این رو می خواستم. چون تا حالا حرفه ای قشنگ شنیده بودم و البته حرفه ای استاد و نتایجشان رو هم باور داشتم ولی به خودم می گفتم این آدم توی زندگی روزانه چطوری با مسائل برخورد می کنه . که خدای مهربان که همیشه پاسخ های ما رو می ده بهم جواب داد و بی نهایت سپاسگزارم.

و فهمیدم این آدم هم مثل بقیه زندگی روزانه داره مثل بقیه غذا می خوره ، مهمانی می ره ، مهمان براش می یاد ، شاخه های درخت رو حدس می کنه . جوجه ها رو آب و دون می ده ، ولی توی هر کارش و حتی کوچکترین کار افکار اصلی رو داره ، توجه به خواسته ها و نکات مثبت می کنه ، به قول مریم جان هر لحظه ما رسالتی داریم و اون رو با لذت با افکار باز با دید عمیق و یکتاپرستی و اینکه خداوند در هر کار و هر لحظه هدایت می کنه . حتی با دیدن بطری جلوی درب خانه و …( البته بگم لذت تمیز کردن و مرتب کردن خانه رو هم من از دیدن فایلها دریافت کردم که سپاسگزار دستان خداوند هستم که مسیر لذت بردن از تک تک کارهای رو به من می دهد)

که این خیلی به من کمک کرده از هر لحاظ. مثلا قبلا نمی دونستم چطور الهامات الهی رو بفهمم ولی الان حتی یه لحظه بهم گفته می شه بچه ها از خونه می رن بگو کلید رو ببرن و من می گم و می بینم که موقع اومدن به خانه من در شرایطی بودم که اگر کلید نداشتن به زحمت می افتادم و همون موقع خدا رو شکر می کردم که تو هر لحظه داره هدایت می کنه حتی کوچکترین کارها . و البته خداوند حتی در کارهای بزرگ هم ما رو هدایت می کنه فقط فرستادی این هست که چون اون کارها از دید ما بزرگ هست توی انجام اون شک می کنیم. در صورتی که برای خدا وند خواسته های من کوچک و بزرگ نداره . همون طور که وقتی شکلات می خواستم با قهوه ام بخورم و فکر می کردم تمام شده به من گفت برو توی کیف پسرم فلان جیبش رو نگاه کن و وقتی رفتم دیدم یکی از همون شکلاتها که می خواستم اونجاست. برای خداوند سرماخوردگی و سرطان یکی هست و هیچ فرقی نمی کنه ، این ذهن من هست که من رو به اشتباه می اندازه.

مدتها هست که از خدا می خوام من رو به سمت شغلی که دوست دارم محصولش چیزی باشه که زیباییها و فراوانی ها و نعمت های خداوند رو به همه گوشزد کنه بهم بگه . که چند وقت پیش ایده ای آمد که برو و این کار رو بکن . ولی با خودم فکر می کردم بدش چی من با بچه کوچک که دارم چکار می کنم. و الان که این فایل رو شنیدم به خودم گفتم فاطمه ببین همون طور که وقتی بهت الهام می شه بگو کلید رو ببرن و تو از بعدش خبر نداری و ذهنت می گه که خودت خونه هستی ولی به حرفش گوش نمی دی ، و همون طور که جواب و برداشتم از پاسخ خداوند برای گوش کردن این فایل این بود که برو و به الهامت عمل کن ، برو و انجامش بده و بقیه رو به خودش واگذار کن.

البته برای اینکه به گفته استاد بدونم این خیال نیست و با شرایطم هم خونی داره لازم بگم که بهم گفت برو توی صنعت فرش و الان برو کلاس ثبت نام کن و می تونی غیرحضوری بری و آنلاین انجامش بدی . که این قدم اول با شرایطم سازگاره .

از خداوند بی نهایت سپاسگزارم که همیشه با من است و در این جهان غیر از من و او چیزی نیست چرا که هر چه هست دستان او برای رسیدن من به اوج لذت از زندگی و برخورداری از بی نهایت نعمت اوست.

و از همه دستان خداوند سپاسگزارم