سریال زندگی در بهشت | قسمت 191 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

191 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2269 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربانم

    خدایا شکرت ک چشمانم رو به این حجم از زیبایی‌های بهشت باز می‌کنی ، اینقدر حجم زیباییها زیاد هست ک گاهی فارغ از رمان و مکان من رو با خودش به دنیایی بهشت گونه و سراسر نیکی و شادی ب پرواز می‌بره ، یاد برنامه کودک‌های بچگیهام می‌افتم ک‌چطور با اون شخصیت غرق شور و حال میشدم مییییرفتم به دنیایی دیگه و پر از سرور و شادی می شدم . خدایا شکرت ربّ من

    من عاشق اینجا بودنم، عاشق اینجا نوشتن و خوندنم ، ب اوج میرم ، سبک میشم ، شاد میشم ، روحانی و الهی میشم وقتی اینجام و وقتی میخونم و می‌نویسم و وقتی صدای استاد رو می‌شنوم … خدایا شکرت ک مقاومت‌های من رو کم کردی و من رو آماده ی بودن در این فضای فرکانسی بی نظیر نمودی.

    البته ک زندگیم سراسر شده دیدن و تکرار کردن این آگاهی ها و خدا رو شکر ک خداوند کار رو با این هندزفری های بلوتوثی بسیار راحت‌تر کرده و دلنشینتر و همزمان میتونم هم به کارهای خونه رسیدگی کنم و هم فارغ از صدای تلویزیون ک مادر در حال تماشای اون هست من آموزشهای خودم رو دنبال کنم .

    فصلت آیه 49

    لَّا یَسْـَٔمُ ٱلْإِنسَـٰنُ مِن دُعَآءِ ٱلْخَیْرِ وَإِن مَّسَّهُ ٱلشَّرُّ فَیَـُٔوسٌ قَنُوطٌ

    خسته نگردد انسان از خواهش خوب و اگر رسدش بدیی پس بسی نومید و بسی دلسرد است‌

    چقدر خوب خداوند در قرآن جنس من انسان رو معرفی میکنی. اینکه من عاشق خواسته داشتن و خواستن هستم جزوی از وجود و فطرت من هست . این ک من عاشق تجربه کردن و لمس کردن و آرزو کردن و رسیدن به آرزو هستم نیاز روح منه ، اما نومید شدن و دلسرد شدن زمانی که به تضادی میخورم هم اونور وجود من هست و منتظره تا به محض پیدا کردن فرصتی وارد بشه و من رو از خواستن و رسیدن ناامید کنه . تا آرزوهام رو به محض ایجاد شدن بلاک کنم و بگم من ک نمیرسم و … و اونجاست ک من با دست خودم آروزهام رو در نطفه خفه میکنم . چقدر تلخ!

    اما خدا رو شکر ک با این آگاهی ها احاطه شدم ، با استاد ک آرزو داشت که شرایطش رو نداشت ، که آرزوهاش رو زنده نگه داشت و بهشون رسید و الان داره به من میگه و یادآوری می‌کنه که خداوند آماده ست تا تو رو به آرزوهات برسونه . خداوند مشتاقه تا تو رو اجابت کنه . خداوند بیشتر از تو میخواد ک تو برسی و تجربه کنی و جهان رو گسترش بدی . خداوند میخواهد که تو الگوی رسیدن بشی . الگوی ایمان و توحید . الگویی ک خداوند می‌دهد ، خداوند محقق میکند ، خداوند حمایت می‌کند ،خداوند ….

    خدایا شکرت ک به من از زبان استاد اینچنین شیرین و مهربانانه می فهمانی که نرگسم ناامید نشو . نرگسم تو به دنیا آمده ای ک تجربه کنی و لذت ببری و کشف کنی و درک … نرگسم من از تو حمایت میکنم و بهت نزدیکم و کار من اجابت تو هست . نرگسم گول شرایط کنونی ت رو نخور و با ایجاد تضاد ناامید و دلسرد نشو و بدون ک تضاد اومده تا تو خواسته ت رو بشناسی .

    استاد دست مریزاد بهت . دست مریزاد الگوی توحید و ایمان ک رسیدی و با رسیدنت قلب این همه انسان رو روشن کردی و امید رو در دلها زنده کردی .دست مریزاد بهت ک با ثروتمند و موفق و خوشبخت شدنت این خداوند اجابت گر رو به من شناساندی و ندای توحید رو وارد زندگی من و روح و قلبم کردی .

    خدایا شکرت ک استاد من هستی و شکرت ک شاگرد شما هستم .

    چقدر دوست دارم شما و مریم جان و این درون بچه رو که این چنین سخاوتمندانه این وسعت سبز و زیبا و خوش و آب و هوای فراوانی و عشق و ثروت و مهربانی و صفا و شادی رو برای من ثبت میکنید و به ما هدیه میدین . چه هدیه ی گرانبهایی هست دیدن و شنیدن و لمس کردن این حجم زیبایی و آگاهی لایتناهی.

    خدایا چطور شکرت رو به جا بیاورم .

    دوستت دارم 🩶

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    Amir گفته:
    مدت عضویت: 2653 روز

    سلام. چقدر زیبا و امیدبخش بود صحبتهاتون استاد در کنار منظره ی رؤیایی دریاچه ی پارادایس.

    من خیلی لذت بردم و دلم یجور خوبی شد که نمیدونم اسمش چیه فقط خیلی خوب بود. یه احساس هیجانی که آدم وقتی میفهمه قرار چیزای فوق العاده ای رو تجربه کنه.

    خیلی خوبه که آدم از نظر زمانی و مکانی آزاد باشه، خیلی خوبه که همسر آدم باهاش هم مرام و همراه باشه و براش بال پرواز باشه. و خیلی خوبه که کار آدم عشقش باشه و بزرگترین تفریحش.

    همه چیز برمیگرده به ایمان به باورهای آدم و حال درونیش. واقعا اوضاع بیرون مثل سایه ی درونه، تا زمانی که درون تغییر نکرده سایه شم تکون نمیخوره و عمرا بشه سایه رو تغییر داد بدون اینکه منشأ شو تغییر بدیم.

    همه چیز حال خوبه

    همه چیز

    حتی اگه باورهای خیلی قوی ای هم نداشته باشه کسی ولی حال دلش واقعا خوب باشه بنظر من موفق و خوشبخته، اگرچه حال خوبم خودش اغلب نتیجه باورهای خوبه و اینا جدا از هم نیستن.

    من خیلی لذت میبرم از سریال زندگی در بهشت و آمریکا و قطعا به آمریکا مهاجرت میکنم.

    امیدوارم هرجا که هستین همیشه لبخند رو لبتون باشه، لبخند دلی.

    فعلا👋🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سیدمحمد لایق گفته:
    مدت عضویت: 2335 روز

    سلام استاد عزیزم وقتتون بخیر

    استادجان ممنونم ک بافایل های ببنظیرتون و صحبتهای بینظیرتون کلی ب آدم باورهای درست و امید و انگیزه میدین، اتفاقا من چندین روز پیش شمال کشور بودم و خب ساحل ک بودم جت اسکی دیدم و یاد شما افتادم و ملی تحسینتون کردم، حالا مسئله من این بود ک از سوارشدن جت اسکی میترسیدم و پارسال هم ک شمال بودم بخاطره همین ترس سوارجت اسکی نشدم، ولی امسال درحالی ک صبح اومدم تو تراس ویلا تا بشینم و صبحانه بخورم جت اسکی هارو دیدم و ی جوری شدم(تلفیق خواسته و ترس) بلافاصله بدون اینکه صبحانه بخورم دویدم لب ساحل و جت اسکی کرایه کردم و رفتم تو دریا، اولش ترسیده بودم ولی اروم اروم اکی تر شدم و تو دریا درحالی ک جت اسکی سوار بودم فریاد میزدم و خداروشکر میکردم و خیلی حالم خوب بود از اینکه ب خواستم رسیدم و پا روی ترسم گزاشتم اصلا احساس اون لحضم غیرقابل وصف هست، اعتمادبنفسم بیشتر شد و احساس لیاقتم بیشتر و خواسته داشتن جت اسکی عمیق ترشد و این احساس ک میتونم ب مابقی خواسته هام برسمم بیشتر شد، بعد ک اومدم ویلا ب عزیز دلم گفتم و اونم تحسینم کرد و گفت بیا بریم دونفره سوار شیم و بعددوباره رفتیم و اینبار دونفره سوارشدیم مثل شما و خانم شایسته عزیز و اونجا خودمون مثل شما میدیدم و عزیزدلم میگفت ک احساس خانم شایسته رو داشته ک پشت شما میشسته، خلاصه اینکه انقدر الگوها مهم هستن تو زندگیمون و استاد شما بهترین الگو زندگیم هستین ازتون ممنونم

    این ی بخش خیلی کوچک از زندگی من دردوسال اخیر بود ک با شما استاد عزیزم همراه شدم

    مرسیییی استادجان واقعا ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ملیحه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1678 روز

    به نام او که اصل است و باقی همه هیچ

    سلام به استاد عزیز و مریم جان دوست داشتنی

    دیشب قبل از اینکه بخوابم با خدایم زیر آسمان و نور ماه و ستاره ها به خلوت نشستم.

    سوسوی نور ماه مرا به رویا می‌برد، انگار که خدا کنارم و روبه روی صندلی من، سر میز نشسته بود و در چشمانم خیره شده بود.

    و از من میپرسید:آیا به جوابهایی که در مورد من داشتی، رسیده ای؟!

    آنجا بود که تلفنم را برداشتم و صدایم را ضبط کردم تا جواب سؤالش را بدهم.

    اعتراف میکنم من تا ۱۰۰ درصد جواب سوالهایم را گرفتم.

    اینکه خدا کیست؟!

    خدا چگونه عمل می‌کند؟!

    سالها این سوال را با خود حمل میکردم که آیا به راستی این حقیقت دارد که میگویند خداوند برای بعضی ها خواسته است و اما برای دیگری نه؟!

    چرا همه ی انسانها چه از نظر سلامتی، چه از نظر ثروت، چه از نظر موقعیت مکانی، چه از نظر روابط و…… یکسان نیستند؟!

    مرگ چیست و بعد از مرگ چه خواهم شد؟!

    آیا این واقعیت دارد که در آسمانها بهشت و جهنمی وجود دارد و خدایی که با ذره بین به دنبال من است تا اگر حجابم، رفتارم، شیطنت‌های کودکیم و….. به خطا رفت فوراً مرا عذاب کند!!؟

    از موی سرم آویزانم کند، زبانم را مانند فرش قالی پهن کند تا انسانهای دیگر از روی آن رد شوند و هزاران چرت و پرت دیگر که به عنوان اصول دینی و وعده ی حق الهی به خورد ذهنم می‌دادند؟!

    هر وقت که اینها را می‌شنیدم از خدایم میترسیدم و به طبع دور میشدم، اما چیزی در قلبم به من می‌گفت اینها دروغ است، خدای تو مهربان است.

    من سالها به دنبال خدای واقعی میگشتم، انگار که فانوسی در دست داشتم و در جنگل‌های سرد و تاریکی که درختان کاجش سر به آسمانها کشیده بودند و خفاش‌ها در آن پرواز می‌کردند، به دنبال نور میگشتم.

    نوری نمیدیدم اما قلبم به من می‌گفت ادامه بده آن را خواهی یافت.

    در طول مسیر وقتی امیدی پیدا میکردم و برای رسیدن

    به آن شروع به دویدن به سویش را داشتم، آن درختان کاج سر به فلک کشیده(پدر و مادر، بزرگتر ها) با شاخه های خود مرا سیلی محکمی میزدند و یا پیچکها قوی و بزرگ در جنگل(مدرسه، مربیان) دور پاهایم حلقه می‌زدند تا مانع رفتنم به سمت نور شوند و سنگها (جامعه) مرا محکم به زمین می کوبیدند، خفاش‌ها با هو هویشان (فرهنگ کشوری) مرا از ادامه دادن مسیر میترساندن🥺 اما نمی‌دانم چه چیزی مرا امیدوار می‌کرد تا ادامه دهم؟!

    در آن جنگل بی روح و تاریک، سردم شده بود و تنم میلرزید از ترس و پاهایم توان حرکت نداشتند و جسمم درد میکرد از جای پیچکها که دور پاهایم میتنیدند، اما چیزی مرا به سوی خود فرا می‌خواند و نوید رسیدن به حقیقت را می‌داد.

    نمی‌دانم به راستی چرا هرگز قرآن را با معانیش نمیخاندم، چرا به دنبال جواب سوالهایم در کتاب‌های آسمانی‌ نمیگشتم، چرا خدا کیست را از خودش نمی‌پرسیدم؟!؟

    از درختان کاج، سنگهای سر راه، پیچکها و…. سراغ نور را میگرفتم و هر کس تصویری از نور داشت که زاده ی ذهن خودش بود.

    اما آن تصور ذهنی آنها از نور برای من عجیب بود، مگر می‌شود نور هم روشن باشد هم سیاه، هم امید باشد هم ناامیدی، هم شجاعت باشد و هم ترس، هم مهربان باشد هم نامهربان، هم سیاه باشد و هم روشن و…..

    تصور آنها از نور یک مدار دوقطبی بود مداری که هم زیبا بود و هم زشت اما قلب من آن را نمی‌پذیرفت.

    سالها گذشت و من از ادامه دادن به مسیر خسته شدم، پاهایم توان رفتن، قلبم توان تپیدن، چشمانم سوی دیدن نداشتن، اما تسلیم به پذیرفتن تصورات ذهنی آنها در مورد نور نشدم.

    من تسلیم حرفهای کاج، سنگ، پیچک و…. نشدم، چون برایم مسخره بود که نور، همان چیزی که می آید و همه جا را روشن می‌کند این شکلی باشد.

    آنجا بود که تصمیمی گرفتم.

    تصمیم گرفتم تا دیگر به دنبال نور نگردم، زندگیم را در دل آن جنگل سرد و تاریک ادامه دهم.

    با خودم گفتم نور اگر وجود داشته باشد خودش به دنبالم می آید و من یک روز او را خواهم یافت، آن زمان است که او را روبه رویم مینشانم و از او سوالهایم را میپرسم.

    اینکه چرا عدالتش یکسان نیست، اینکه چرا مرا به وجود آورده است و حال منتظر است تا من را با کوچکترین خطایم تنبیه کند و چراهای دیگر….

    من ماندم و یک دنیا سوال های بی پاسخ، من ماندم و یک دنیا علامت سوال‌هایی که در ذهنم انگار رشد می‌کردند و بزرگ و بزرگتر می‌شدند تا جایی که سرم توان تحمل آنها را نداشت اما من انگار که محکوم بودم به این زندگی.

    انگار که محکوم بودم تا آن غُل و زنجیرها را با خود در طول مسیر حرکت دهم.

    زندگیم را از کشوری به کشور دیگر تغییر دادم، از خانه پدری بیرون رفتم به ظاهر زندگی مستقلی ساختم، از مدرسه و جامعه ای که مرا آسیب می‌زدند فرار کردم اما ذهنم را چی؟!؟

    من توانِ تغییر ذهنم را نداشتم، توان تغییر افکارم و توان پاسخ دادن به سوال‌هایی که مثل خوره وجودم را می‌خوردند و….

    همیشه حسرت نسل های گذشته که پیام رسانی از نزد خداوند به نام، ابراهیم، عیس، موسی، محمد، علی و…. داشتند را میخوردم.

    چرا آنها راهنمایی برای پیدا کردن مسیر درست رسیدن به نور را داشتند، ما نه؟!؟

    آنجا بود که سوال دیگری در ذهنم شکل گرفت.

    سوال اینجا بود که آیا آنها لایق داشتن آن راهنما و پیام رسان بودند و ما نه؟!

    آیا خداوند از وجود انسانهای این قرن ناامید است؟!؟

    و آنها را به حال خود رها کرده است؟!

    سال‌های عمرم گذشتند تا اینکه خداوندِ بزرگم مرا به سمت درست، جایی که به من کمک شود تا به سوالهایم پاسخ داده شود، هدایت کرد.

    استاد مهربان ای بزرگ مرد دوران زندگی ام، به جرأت می‌توانم بگویم که خدا در هر نسل و قرنی، در هر زبان و کشوری، در هر دین و آیینی هر بار کسانی را برای هدایت انسانهای دیگر برمی‌گزیند.

    شما ناجی من و هزاران انسان دیگر و از همه مهمتر ناجیِ آرزوهای خود شدین🙏💞

    ماهای اول فقط گریه میکردم تا اسم خدا را می‌شنیدم، همان کسی که به من نزدیک بود و من احساس دوری میکردم.

    همان نوری که برای من بود و من احساس گمشدگی داشتم.

    حال خوب میدانم که خدایم کیست؟!؟

    حال خوب میدانم که من از کجا آمده ام و به کجا خواهم رفت؟!

    حال خوب میدانم که خدای من فقط عشق است، فقط نور است، فقط بهشت است، فقط ثروت و فراوانی است، فقط زیبایی است، فقط طراوت و زندگی است، فقط جاودانگی است و فقط………

    حال خوب میدانم که من کیستم؟!

    حال خوب میدانم که زندگی ام را چگونه بسازم؟!

    حال خوب میدانم که کلید بهشت در دستان من است.

    مادرم همیشه به ما میگفت :میدانی چرا نوزادانی که به دنیا می‌آیند گریه می‌کنند؟!؟

    با تعجب نگاهش میکردیم و میگفتیم :نه. چرا مامان گریه می‌کنند؟!؟

    پاسخ مادرم این چنین بود، زمانی که نوزادی می‌خواهد پای به جهان بگذارد از تونلی باید رَد شود، چیزی شبیه به یک سُرسُره ی بزرگ، اما در لحظه آخر می‌ترسد و از آمدن باز می‌گردد، آنجا است که خداوند کلید بهشت را در دستانش می‌گذارد و به او می‌گوید:نترس، برو و ادامه بده، ببین من کلید بهشت را در دستانت گذاشتم و او راضی به رفتن می‌شود.

    اما زمانی که به دنیا می‌آید و دستانش را باز می‌کند، می‌بیند که کلیدی در کار نیست، شروع به گریه میکند🙁😟☹️🥺😢

    وقتی کودک بودم تصوری که با این داستان از خدا داشتم این بود که، او همه ی ما را برای آمدن به زمین فریب داده است، فکر میکردم که خدا ما را مهره های بازیش قرار داده و از این کار لذت می‌برد 😣

    اما الان میدانم که کلید بهشتی که مادرم میگفت هنوز با من است.

    الان میدانم که خدای مهربانم کلید بهشتم راهنوز در دستان من قرار داده است.

    حالا خوب میدانم که، خدای من خالق فقط بهشت است و جهنم سازه ی دست انسان‌هایی که گمراه هستند و دیگران را هم به گمراهی و تاریکی می‌کشند.

    آری کلید بهشت، ذهن من است.

    ذهن توانمند من، قدرت افکار من، قدرت گفتار من و قدرت روح من.

    کلید بهشت روح خدایی من است

    .

    استاد حرفهای شما از سوی پروردگارم می آید، همان خدایی که سوالهای من و میلیاردها انسان دیگر را می‌شنود و پاسخ می‌دهد.

    استاد شما خدا را به ما شناساندید❤️

    خدایی که خلق کننده است و ما را خالق آفریده است.

    استاد عزیز دیشب که با خدا نجوا میکردم به او گفتم حال که من فرستنده و تو گیرنده هستی، پس من می‌خواهم که این طلوع بهترین طلوع زندگیم باشد که تا بحال داشتم و بعد خوابیدم.

    و امروز اتفاقاتی که برایم افتاد این بود که، با دوستانی آشنا شدم که عشق الهی را به من بیشتر هدیه دادند.

    از شروع روزم تا پایان شب فقط در کنارشان عشق، شادی و زیبایی را تجربه کردیم با همسرم.

    صدای قهقهه هایمان تا عرش خدا میرفت، صدای خواندن آوازمان، صدای زندگی که لمسش میکردیم و در پایان شب صدای ذکر، خدا با من است و گواه میدهم که خدایی جز خدای یکتا وجود نداردمان به گوش ستاره ها می رسید.

    این یک نشانه بود برای من، نشانه ای که خدا به من گفت شادی، رقص، آواز، خندیدن…. با خدایی من تضادی ندارند، تو شاد باش تا شادی را به جهان هدیه کنی، تو بخند تا از صدای خنده هایت فرشتگان خدا بخندند و زمین برقصد و جهان بچرخد 🥰💞🥺❤️🙏

    خدا امروز مرا به یک تور شادی برده بود با همراهانی که تا به امروز ندیده بودمشان و هیچ شناختی از آنها نداشتم، اما خدا به من نشان داد که وقتی در مدار درست باشیم انسان ها ی هم مدار را جذب خواهیم کرد و این یعنی عدل الهی😊❤️🙏

    و در پایان روز خدا به قلبم ندا داد تا سایت رو باز کنم و چیزی که دیدم معجزه ی بزرگ زندگیم بود.

    سریالی که به من بهشت خدا را یادآوری کرد.

    و به من وعده ی او را که بهشت است و من به زودی خواهم ساختش، را می‌داد.

    بهشتی که سبز است چشمه ها در آن جاریست و خورشیدش عشق را به زمین می‌تاباند.

    بهشتی که ابرها گویی با تو می‌رقصند، پروانه ها در لابه لای درختانش می‌چرخند و بلبلها آواز میخوانند.

    بهشتی که فرشته ها را به خدمت گماشته اند تا به من، به تو و به ما خدمت کنند.

    من گوشه ای از بهشت را در این بخش سریال دیدم و لمس کردم.

    من خودم را در کنار همسرم دیدم، جای شما روی آن دریاچه ی نیلگون با جت اسکی میچرخیدیم و صدای خنده های من سر به آسمان کشیده بود و دستانم در هوا پرواز می‌کردند و موهایم گویی با دستان باد در هم بافته می‌شدند و صدای فریاد همسرم که می‌گفت: دختر بشین می افتی ها 🤭 در وسط دریاچه موج میزد.

    من خدا را دیدم، من نور را دیدم، من بهشت را دیدم، من زندگی را دیدم و من زمین و زمان را کنار هم دیدم.

    و این همه زیبایی و آگاهی را اول مدیون خدایی هستم که مرا و آنچه در زمین و زمان است را برای من آفرید و بعد مدیون شما و مریم بانوی نازنینم که الهام بخش ما و دستان خداوند بر روی زمین شده ایند.

    ای فرشتگان مهربان خدا از شما ممنونم

    اشک میریزم و سپاسگزار خدایی چون او و انسانهای پاکی چون شما هستم که با زندگی خود و به تصویر کشیدن تجربه هایی که با هر آرزویتان کسب میکنید برای ما چراغ راه رسیدن به بهشت ابدیمان میشوید.

    اشک میریزم و میبوسمتان.

    خداحافظ و نگهدارتان باد❤️❤️❤️❤️❤️😊❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مجتبی معماری گفته:
    مدت عضویت: 1981 روز

    سلام به دوستان عزیز و استاد گلم و خانم شایسته دوست داشتنی

    من این کلیپ که نگاه میکردم یاد خودم افتادم یک زمان من عشق ماشین خارجی بود و کلی کلیپ ماشین و مجله ماشین ها لوکس رو دنبال میکردم اما بعد از مدتی دیدم که من دارم چکار میکنم و به خودم میگفتم پسر تو داری وقت خودتو بیهوده هدر میدی

    به خودم میگفتم تو توی کشوری زندگی میکنی که حتی ممکن این ماشین هارو توی خیابون هم نبینی چه برسه به اینکه سوارشدن بشی

    (این داستان برمیگرده به سال 88 ماشین)

    خلاصه اینکه من بیخیال شدم و دیگه هیچ مجله و سایت ماشین ها رو دنبال نکردم

    البته تو شهری که من زندگی میکردم شاید تو اون زمان کلا دو یا سه ماشین خارجی بود ( خرمشهر _ آبادان)

    تا اینکه یک روز با تصویب دولت خرمشهر و آبادان تبدیل به منطقه آزاد تجاری شد و خودروهای خارج با عوارض 20 درصد گمرکی وارد منطقه میشدن و من هم به واسطه یک از دوستان وارد کار ترخیص خودروهای منطقه آزاد شدم و نه تنها اون ماشین هارو از نزدیک میدیدم بلکه پشت فرمون همه نوع ماشین نشستم

    از بنز و بی ام و بگیر تا پورش و مازارتی و فورد و شلورت کامرو و غیره

    و الان هم ماشین من دوج آمریکایی هستش

    من این داستان رو فراموش کرده بودم و با شنیدن این داستان استاد در مورد جت اسکی یاد خودم افتادم و اصلا یادم نبود، و اینجاست که باید خدارو شکر کرد و اون زمانی که من به خودرو خارجی علاقه داشتم خدا داشت اون روزایی رو که من سوار ماشین خارجی ب‌شم رو برام میساخت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    فروغ شمس گفته:
    مدت عضویت: 1845 روز

    به نام فرمانروای جهان هستی

    درود بر استاد گرامی و مریم جان و دوستان بهشتیم در سریال زندگی در بهشت

    + تا وقتی که ما توی این دنیا نگردیم، یه سری چیزهارو نبینیم، یه سری خواسته‌ها برامون به وجود نمیاد که بخوایم داشته باشیم شون.

    + شاید خیلی از ماها توی برهه‌ای از زندگیمون یه سری چیزارو ببینیم که اون موقع شرایطشو نداشته باشیم که به دستشون بیاریم ولی ناراحت نباشید، احساس بد نداشته باشید و به خودتون بگید که ایول اینو دیدم و این تصویر یا این وسیله هرچی که باعث میشه در شما خواسته‌ای ایجاد کنه این باعث شد که بگه من چیو می‌خوام، این قدم اولو برداشت، این خواسته در دل من شکل گرفت و حالا اگه من باورامو درست کنم، اگر که ذهنمو مدیریت کنم حالا تو بحث مسئله مالیش یه موقع هست خواسته عاطفیه، یه موقع هست شما یه رابطه عاشقانه زیبا می‌بینید و دوست دارید که اون رابطه رو تجربه کنید، یه موقع هست خواسته مالیِ مثل جت اسکی که من دیدم و خواستم.

    + باید باورامونو درست کنیم از اینکه خواسته باشیم ناراحت نشیم، دفن نکنیم خواسته‌هامونو ، خیلی موقع‌ها میشه ما به این دلیل که فکر می‌کنیم به خواسته‌هامون نمی‌رسیم آرزوهامون رو دفع می‌کنیم یعنی یه جوری به مغزمون میگیم که آقا من که می‌دونم نمی‌تونم هیچ وقت به این آرزو برسم بنابراین هیچ وقت بهش فکر نکنم بنابراین اصلاً بهش توجه نکنم اصلاً نخوام ببینمش. ولی توی دنیای خداوند، توی دنیای فراوانی، توی دنیای نامحدودی که خداوند برای ما این جهان مادی رو تعبیه کرده خواسته‌ها نیروی محرکه پیشرفت جهانن یعنی تا وقتی که خواسته‌ها نباشه انسان حرکت نمی‌کنه، تا وقتی حرکت نکنه چیزی خلق نمی‌شه. مهم اینه که خواسته‌هامونو فراموش نکنیم، بگردیم دنبال راهی که باورامونو تغییر بدیم، مسیرمونو پیدا کنیم و یادتون باشه که جهان بیشتر از خود شماها دوست داره که شما به خواسته‌تون برسین.

    + خداوند میگه: ” اگر کسی درباره من از تو پرسید ای پیامبر به اون‌ها بگو که من نزدیکم و کارِ من اجابتِ همیشگی درخواستِ کسانی هس که درخواست می‌کنن، اصلاً این شغل منه، ویژگی منه، این رفتار منه.” تنها آیه‌ایه که خداوند خودشو در قرآن توضیح داده بنابراین خواسته‌هاتونو فراموش نکنید.

    + ممکنه توی شرایط فعلی یه سری خواسته‌ها برای ما دور از دسترس باشه ولی هیچ خواسته‌ای اونقدر دور از دسترس نیس که توی زندگی مادی نتونیم بهش برسیم.

    + قلب تون رو باز کنید، خواسته‌هاتون رو دفن نکنید، بدونید که قاعده جهان اینه که خواسته‌هایی در دل ما به وجود بیاد به واسطه تضادهایی که بهش برمی‌خوریم و بعد ما حرکت کنیم خودمونو تغییر بدیم باورامونو درست کنیم، توانایی‌هامونو پیدا کنیم، قدرت درونی خودمون رو پیدا کنیم، حرکت کنیم و به اون خواسته برسیم و بعد ازش بگذریم بریم سراغ خواسته بعدی و بعد به خواسته بعدی برسیم و بعد بعدی. این اساس جهان مادیه، برسید به خواسته‌هاتون پُر بشید ازش، برید سراغ خواسته بعدی و به این شکل جهان داره پیشرفت می‌کنه.

    خدایا شکرت برای دریافت این آگاهی‌های فوق العاده️

    خدایا شکرت برای حضور سبز استاد و نشر این آگاهی‌ها که از زبان تو بر زبان ایشان جاری می‌گردد.️

    خیلی دوستون دارم توحیدی وار️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    آرمین اصغری گفته:
    مدت عضویت: 2428 روز

    سلام استاد عزیزم وخانوم شایسته عزیز

    خداروشکر که من وهمسرم این تصاویر رو باهم دیدیم وکلی از خواستهامون رو یادآوری کردیم وکلی نکرش خانومم عوض شد ازاینکه خواستها رو خواستن خیلی خوبه اما حرص خوردن ویابهتراینطوری بگم که پس کی بهش میرسم رو از ذهن دور کنه

    خدای خوبم شکرت شکرت

    ونکته جالب اینجاست که من تازه امروز میخواستم دریم بورد خودم رو درست کنم که جت اسکی اضافه شد😊

    خدای خوبم شکرت بابت داشته هایم همسروفرزندان سالم ویک زندگی آگاهانه

    🙏🙏🙏🌸🌸🌸

    یقینا بهترینها برامون رقم میخوره❤❤

    استادوخانوم شایسته عزیز ممنونم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مریم زارع گفته:
    مدت عضویت: 1706 روز

    سلام استاد عزیزم

    خدایا شکرت برای خلق اینهمه زیباییی❤️

    برای خلق این انسان بزرگ

    برای اینهمه آگاهی اینهمه عشق

    چی بگم که هر چی بگم کمه❤️❤️❤️❤️

    استاد عزیرم و مریم عزیزم عاشقتونم و سپاسگزارم برای حضورتون و برای عشقی که به ما میدین❤️🙏🙏🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    محمد درخشان گفته:
    مدت عضویت: 1990 روز

    سلام و استاد و خانم شایسته

    باز هم یه قسمت عالی از زندگی در بهشت همراه با نکات طلایی استاد بی بدیل سید حسین عباسمنش

    چقدر استاد نکاتی زیبایی را اشاره فرمودید

    از دیدن جت اسکی در شمال و نداشتن پول برای سوار شدن و شکل گیری خواسته برای ثروت آفرینی برای خرید جت اسکی

    شاید و حتما ۱۰۰ در ۱۰۰ خواسته ها و آرزوهای ما با برخورد با ناخواسته ها ایجاد میشود و شکل میگیرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    نوشین تقی پور گفته:
    مدت عضویت: 2010 روز

    به نام قدرتمند ترین سیستم این جهان

    سلام

    استاد من عااالی ام!

    به به عجب ملک بزززرگی. عجب دریاچه ای. عجب درختانی. عجب آسمانی.

    عجب بهشتی رو مالک هستید شما! بهشت اختصاصی!

    تحسین میکنم این حجم از ثروت و آزادی رو.

    واقعا دیدن خواسته ها از دل تضاد ها چه نعمت بزرگیه.

    شما جت اسکی رو میخواستید اما پولشو نداشتید و این خواسته درونتون شکل گرفت که من دلم میخواد به راحتی جت اسکی سواری کنم.

    اون دانه رو، بهش کود مناسب دادید و ازش به خوبی مراقبت کردید و حالا اون دانه نتیجه داده.

    نه تنها جت اسکی رو دریافت کردید بلکه کل آب زیرشم خریدید :)))))))))

    یه زمانی 50 هزارتومن نداشتید که فقط یک ربع از جست اسکی دیگران استفاده کنید و حالا نه تنها یک جتسکی اختصاصی دارید بلکه یک دریاچه ی بزرگ اختصاصی هم دارید که ساعت ها میتونید روش جتسکی سواری کنید!

    چقدر این نگاه خوبه، که بدون ایجاد حس حسرت و ناراحتی، اینجوری به کمبود هامون نگاه کنیم که من فهمیدم دقیقا چی میخوام.

    به نظرم ازین روش موقع اعراض از ناخواسته هام میشه استفاده کرد. یعنی همزمان با اعراض، تو ذهنمون به جاش چیزی که میخوایم رو مرور کنیم.. اینجوری به حس خوب هم میرسیم حتی.

    ممنون از شما که دفن نکردن آرزوهامون رو یاداور شدید :)

    چشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: