این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-25 07:32:192021-08-26 22:49:07سریال زندگی در بهشت | قسمت 198
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
تنها تنها!تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جوییم.
پروردگارا ما را براه راست.راه درستی.راه حق و حقیقت هدایت کن راه کسانیکه بهشون نعمت.ثروت .سلامتی سعادتمندی و خوشبختی بهشون عطا کرده ایی…
نعمتی که به استادم عطا کردی..که اینفرد با هدایت تو حرکت کرد از جایی که هیچی نداشت ولی نور امید در دلش روشن بود…
روی هیچکسی روی هیچ فردی روی هیچکس جز تو حساب باز نکرد..و او ایمان به سوره حمد داشت تا امروز شاهد بهشتی از بهشتهای تو در این دنیا شود…
خدایا هزاران بار شکرت بابت اینفرد توحیدی،که دستانمو گرفتی و هدایتم کردی که امروز شاهد دیدن نعمتها و سعادتمندی دنیا باشم!
سلام به پردایس زیباییم..پردایسی که همیشه کارهاش جنسش متفاوتتره…
کارهایی که ما بکار ببندیمش ،شجاعتر میکنه!
مخترع تر میکنه.
بحای حرف مفت عمل میکنه.
قدم برمیداره
حرکت میکنه
پیش میره
تولید محتوا میکنه
کل این بهشت با هدایت الله شروع شد…هدایتی که همه جوره دستان ما رو میگیره برای زندگی عالی در تمامی جنبه های زندگی…
دیگه دارییم کم کم به 200قسمتی این سریال میرسیم…برای شخص خودم خیلی جاها بود که واقعا کم میوردم…
ولی شجاعت استاد رو که میدیدم بیشتر منو پوش میکرد برای قدم برداشتن..
استادم این سریال سریالی هست که اگه بشینی پاش هیچ وقت سیر نمیشی..چون بازیگرش شما دو عزیز بهشتی هستین..روند بازیگریتون همون توحید خالصه!
توحیدی که همه چیزه!
و نکته زیبایی که اشاره کردین..تو قسمتی که پریدین تو آب…که حتی تفریحتونم عمل به قانون و یاداوری ،هست…
دقیقا یاداوری قانون چیزیه که انسان به مرور یادش میره از کجا به کجا رسیده..
چه زمانی رو طی کرده..
چه جاهایی ترسهایی رو داشته و تونسته بهش غلبه کنه…
یادمه من بعد از 15سال..حالا برای مریم عزیز 4سال بود…برای من دیگه واقعا یه چیز مقاوم شده بود و توجیهات زیادی رو پشت سرش داشت…
و بیشتر تو خودم دقیق میشم!اینه..که بیشتر باورهایی رو داشتم که توسط اطرافیانم زیاد بهم القا شده بود….
و همین تکرار و مکرررات باعث شده بود مقاومت سرسختی رو پشت سر بگذرونم..
یادمه همین سریال برام نشانه اومد..که شما داشتین از تخته های دور ریخته چیگن شاه میساختین. و چند تا موردهای اصل رو بهم پیشنهاد کردین…
من فردای اون روز گفتم اگه هر اتفاقیم بیفته انجامش میدم.
و من هدایت شدم…از چیزای دور ریختنی که اطرافم بود یه نمونه از کلاسم که بعد از چند ماه خریده بودم.و دقیقا نقطعه ایی بود که من دوستداشتم.ولی بخاطر ترس بازم دست رد بهش میزدم…میگفتم نه باید یه اتفاق بیفته تا من حرکت کنم …
و کلی.،… حرف مفت میزدم.
استادم چی بگم همون روز که شروع کردم براحتی کارمو به پایان رسوندم.و باز هدایت شدم به فصلهای بعدی و عملیات اجرایی دیگر..
و با درست کردن چند نمونه رسیدم به نمونه اخر من قوی تر شدم و یه چیز تمییزتر ارایه دادم..
ترسهام ریخت.
و سری بعد بهم گفت خب حالا بیا اصول اولیه کارتو یاد بگیر دیدی چقدر میترسیدی..دیدی فلان کار رو انجام دادی…
من اومدم با تلاش فراوان شروع کردم ترسهای 15سال اخیرمو کار کردن..و تا الانم که حدودا یکسال خورده ایی هست.هر چی پیش میرم بیشتر متوجه میشم.که …
من قبلا تو چه جای دور افتاده ایی بودم.و بخاطر توجیهاتم فرصتهای از زندگیمو تلف کردم..و چقدر شرکها ورزیدم..چقدر درون خودمو گم کردم و هزاران کارهای دیگه!
خیلی سپاسگزار خداوندم که تو درون غار گمشده خودم دراومدم…
غاری که منو تو خودش فرو ریخته بود..
اون گنج درونیمو داشتم ولی ازش بیخبر بودم …بخاطر باورهای اطرافیانم پذیرفته بودم که من نمیتونم اینکار رو انجام بدم..
یسری افراد میتونن..
و هزاران توجیهاتی که فقط جز حسرت برام نمونده بود..
میخام بگم ترسها و توجیهات بعد از مرور سالیان…تو رو تبدیل به حسرتهایی میکنه که تو رو هر روز نابودتر و بدبخت تر میکنه..
چیزی که پدرانم و پیشینیانم اطرافیانم خیلی بهش معتقدن…
به لطف خداوند من سپاسگزار خداوندی هستم که ریشه خشک شده درونیم را تبدیل کرد به ریشه ایی قوی و تنومند…تا امروز شاهد بهترینهایش باشد…
شاهد خوشبختیهایی باشد که در تمام عمرش براش آرزو بود….
و حدودا چند روزه این شجاعت برام پیش اومده که من قادرم کارهای زیادی رو انجام بدم تو همین حیطه ایی که دوستش دارم!
ایمان به غیب اینجا مشخص میشه که وقتی بهش پایبند بشی تو رو به بهترینها هدایت میکنه..
سپاسگزار این بهشتم که معنای بهشت داشتن و بهشتی شدن را به من آموخت که حرکت کنم و خودمو از ویرانگری های ذهن استدلالی بکشم بیرون!
تا امروز قدرت شجاعت داشتن کارهایی رو داشته باشم.که جزو پایه ریزی بتونهایی قوی برای آینده ایی عالی باشه..
انشالله به لطف الله خودش یه روز بیام از نتایج بزرگ این ترسم بنویسم..تا بخودم یاداوری کنم..دیدی…شد…
همینکه برای استادت این سریال هر روزش داره متفاوت میشه برای تو هم شده…
انشالله به امید یاری و توکل بخداوند..و ارامش درونی بیشتر و سپاسگزاری برای داشته های الانم و پیش بردن کارهای بزرگتر!
در ادامه قسمت قبل ، در قفس. رو که باز کردیم پرندهها مثل میگ میگ به سمت آب حمله کردند و ازادی یکی از بزرگترین نعمته هاست که سپاسگذار باشم
چقدر لحظه پریدن تو آب با گوشی زیبا بود به چه منظره ای . تجربه ی زیبایی از قاب دوربین بود ، دیگه جایی نمونده که نریم تو پرادایس.
یه نکته بسیار خوبی که داره این سریال علاوه بر نمایش عمل به قوانین استاد ، خانم شایسته عزیزه که در این مسیر حرکت میکنه و خیلی تغییرهاشون با سریال همراه است و لمس شدنیه و من قلبلا درک میکنم و خیلی یادگرفتم .
اونموج های ریز روی اب ، با اسمان ابی و ابرهای پنبه ای و این جنگل واقعا بینظیره
خیلی پنداموزه که شما با خانم شایسته هر روز یه زمانی را میگذارید و به صحبت یا فکر کردن در مورد قوانین میپردازید
من اینو فهمیدم که ذهن خیلی توجیه گر هست و در هرکاری ترس ها و مسائل رو یاداوری میکنه.
همیشه وقتی ترسیدم و حرکت کردم اون ترس فهمیدم واهی بود و لذت رو نصیبم کرده و وقتی برم داخلش یادمیگیرم و باهاش راحت میشی. تو زندگیم فهمیدم حرکت مهمه . نه استعداد
شجاعت این نیست که نترسی ، شجاعت اینکه که بترسی و حرکت کنی
من در تمام کارهایی که یاد گرفتم اولش توجیه داشتم ولی وقتی به هر دلیلی رفتم داخل ،کارام راحت تر شده مثل لذت رانندگی و الان هم میخوام ترس هایی که دارم رو لیست کنم و یکی یکی با تکامل اجرا کنم. میخوام توکل رو در عمل اجرا کنم. میخوام تجربه کنم و خودمو رها کنم از بندها
سلام به استاد عشق و سلام به مریم جان عزیزدل و سلام به همه دوستای صمیمصی این فضا
اولا جای خیلی سپاسگزاری داره بابت همچین فایلی که صبح زود چشمامو باز کنم با همچین عزیزانی روبه رو بشم و لذت ببرم انگار که من هم باشما تو پرادایس هستم و از این زیبایی ها لذت میبرم خیلی جای شکر داره
سپاس فراوان داره اولی صبحی حال دلمو اینجوری تا آخر شب خوش کنم و تمام روز به پرادایس و عزیزانش فکر کنم و لذت ببرم خیلی سپاسگزارم خیلی…
خدایاشکرت .. خدایا شکرت .. خدایاشکرت
مریم جان عزیزدل خیلی قشنگ مارو به توجیهات خودمون روشن کرد
فهمیدم چقد تو زندگیمون ما توجیهات داریم مخصوصا برای همین آرایش روزمرمون
من از خودم بگم از وقتی که فایلهای استادو گوش میکنم و دارم روی خودم کار میکنم به آرایش کردنم فکر کردم که چرا و به چه دلیل آرایش کنم
به لطف حرفهای استاد وچیزهایی که یاد گرفتم فهمیدم که فقط برای مردم اینکارو انجام میدادم و الان خیلی کمتر آرایش میکنم و سادگیمو بیشتر دوست دارم و بیشتر میپسندمش انگار با سادگی خیلی زیباتر شدم
واقعانم همینطور هست پوست صورتم بدون کرم خیلی بشاشتر و براقتر جلوه میده که خودش زیبایی خاصی داره
زمانیکه که آرایش میکردم اگه دوستی یا از خانواده یکی چیزی بهم میگفت چرا آرایش میکنی من هم برای توجیه کردن خودم و دیگران میگفتم.. دقیق مثل حرف مریم جون من برای دل خودم آرایش میکنم چون از این نوع استایلم خوشم میاد برای کسی نمیکنم برای دل خودم میکنم
خیلیارو رو توجیه میکردم و مخصوصا خودمو که دلم میخاد چیز دیگه ای نیست .. در صورتی که میترسیدم که اگه کسی این سادگیمو ببینه ازم خوشش نیاد یا تحویلم نگیره ..
چقدر ما شرک داشتیم براین که اگه کسی تحویلمون نگیره
یا با آرایش کردن فقط تو دل دیگران جا میشیم ایمان که ضعیف باشه شرک جایشو میگیره
یه مثال دیگه ام بگم .. از وسایل خونه ام که نو بودن کم استفاده میکردم و فقط مخصوص مهمان بازی بود اینجام خودمو خیلی توجیه میکردم با خودم میگفتم که نه سرویس ظرفم خیلی سنگینه نمیشه هرروز برای خودم ازش استفاده کنم برای شستنش اذیت میشم یا این قاشق چنگالو من خیلی دوست دارم میخام همیشه همینجوری برام تمیز و نو بمونه تا اینکه برای خودم مرتب استفاده کنم چون ترس داشتم از زود خراب شدنش یا اینکه فقط جلوی مهمونا کم نیارم که وسایلم نو تمیز هستن
خودمو اینجوری توجیه میکردم که برام سنگینه درصورتی که فقط تو دلم برای مهمان بود که استفاده کنم برای بقیه وسایل خونه ام همینطور از این توجیهات داشتم هنوزم از این توجیهات دارم ولی خیلی کمتر شده
ولی بازم دارم روی خودم کار میکنم که از این توجیهات مسخره که ثروت رو اینجوری ازم دور میکنن کنارشون بزارم
یا اینکه میخواستم یه وام بگیرم برای کارآفرین بودنم بدون سود و بهره بود و تا دوسال تنفس داشت مثلا بعد قسطاشو شروع کنم بازم خودمو توجیه میکردم چون سود و بهره نداره وتنفس داره پس میشه این وامو گرفت خودمو اینجوری دیگه توجیه میکردم
همچین توجیهاتی تو زندگیمون هست خلاصه خیلی آگاه شدم و این توجیهاتو کمتر کردم به لطف الله پاک و این عزیزان دوست داشتنی
باید به ترسامون غلبه کنیم به شرک ورزیدن غلبه کنیم از اینکه نترسم اگه من ساده و بدون آرایش جایی برم کسی ازم خوشش نیاد یا تحویلم نگیرن
یا از وسایل نو خونه ام استفاده کنم ترس نداشته باشم که زود خراب بشه فقط برای مهمان استفاده کنم همه این توجیهات شرک دیگه چون ترس همراهشه
میترسیم از همه چی میترسیم .. ایمان که ضعیف باشه شرک و ترسم جاش تو زندگیمون بیشتره
خداروشکر از اون موقعهایی که ترسام خیلی زیاد بود الان خیلی کمتر شده
سعی میکنم ترسام از اینم کمتر بشه طوری که ترسی نداشته باشم مثل شما استاد جان و مریم جان از همه چی لذت ببرم شاد و خوشحال باشم
با وجود ترس هست که خدارو کمتر حس میکنیم وکمتر لذت میبریم
قبل از این فایل به این توجیهات و ترسام کمتر توجه میکردم
الان میفهمم که چقد تو زندگیم ترس دارم شرک دارم
خدایا هزاران بار شکرت بابت توجیهاتی که شدم و بابت همچین عزیزانی تو زندگیمون هست و مارو دارن آگاه میکنند
که خومونو بیشتر بشناسیم ترسامونو بیشتر ببینیم واز دل خودمون بیشتر آگاه باشیم خدایاشکرت
از پرادایس زیبا یکم بگم واقعا انگار ما همه ی این دوستان در همچین بهشتی زندگی میکنیم
همچین جایی رو داریم لمس میکنیم اینهمه زیبایی این همه لذت و شادی فقط جای تحسین داره که فقط تحسین کنیم و شکر کنیم
تحسین کنیم از این آب شیرین که هرلحظه دوست داشته باشید برید شنا کنید آبشم شیرین هست و از این ترسی نداشته باشید که آب شور وارد دهنو بینیت یا چشمانتون بشه و اذیت بشید
خیلی لذت بردم اونجایی که پریدین توآب خیلی برام جالب بود که انگار خودم میخاستم بپرم و شنا کنم
واقعا میشه با دیدن شما از همه چی لذت برد انگار بهشت شما برای ما قابل لمسه ماهم با شما داریم زندگی میکنیم و لذت میبریم
اگه بخواییم مثل شما عزیزان باشیم باید روی خودمون خیلی زیاد خیلی زیاد .. کار کنیم و با ایمان به الله میشه مثل شما زندگی کرد میشه ..
در پناه الله همیشه شاد و خوشحال باشید دوستون داریم از ته قلب سپاسگزارتون هستیم بابت آگاه کردنمون از این جهان و زیباییهاش پیروز باشید عزیزان من
سلام دمتان گرم به عبارتی هیچ زنجیری محکمتر اززنجیراسارت پیش فرضهای ذهن نیست پنج سال کسی خودش راتوجیه میکرده کسی که داره خودش پابه پای استاد آموزش وموفقیت کار میکنه. وقتی من اینو میبینم که مریم خانم گفت میگم ببین کنترل ذهن را ؛پیش فرضها را. آدمی که خودش دست به قلم است وتمام مباحث استاد حفظ هستند ببین چطوراسیر ذهن میشه. اینه که واقعا کنترل ذهن ورهایی ازپیش فرضهای ذهن سخت ترین زنجیر اسارت هرانسانی است.
به نظر من کنترل ذهن وکنارنهادن باورهای غلط ونادرست بزرگترین عبادت است من بااینکه بیش از5یا6 سال است بااین خانواده ام وهییییییییچ جای دیگرنمیرم هنوز 5% میتونم ذهنم کنترل کنم هنوز 5% میتونم ووقتی ناخواسته ای ااومد به اون توجه نکنم واقعا کار میخواد زحمت وتکامل میخواهد
جهان فقط به شجاعان پاداش میده جهان جای ضعیفا نیست آدم ترسو به هیچ جایی نمیرسد
واقعا که جهانی که خدا خلق کرده. هیچ کاری باتوندارد اگرقانونش بلد نباشی جهان به تومیخندد اگر ترس داشته باشی ترس رفیق جون جونی شرک است. …..
الهی غرق درنور توهستم چون کوچکترین اشتباهی میکنم مثل بغل دستی یک گوشمالی میدی
خداجون مگرمن میخوام برات چکارکنم که اینقدر هوام داری چیزی درک نمیکنم جز اینکه خودت میگی “من عاشق توهستم ” چون همیشه صدام میزنی چون فقط منو باورکردی الهی تسلیم ایست رها مثل این دونفر روی آب تسلیم. ….دوستتان دارم بااحترام کر لر
خدایا شکرت بابت عشق و علاقه استاد برای تمیز کردن قفس طیور
خدایا شکرت بابت دریاچه
خدایا شکرت بابت خلقت خدا
خدایا شکرت بابت خلاقیت شما
خدایا شکرت بابت ارتباط عالی شما و خانم شایسته
خدایا شکرت بابت آسمون آبی
خدایا شکرت بابت پنبه ای بودن ابرها
خدایا شکرت بابت منظره زیبای پارادایس
خدایا شکرت بابت تغییرات خانم شایسته
خدایا شکرت تصویر پارادایس در آب
» خدایا شکرت بابت پیشرفت تکنولوژی
» خدایا شکرت بابت حباب داخل آب
» خدایا شکرت بابت زاویه زیبای پارادایس از داخل آب
» خدایا شکرت درختان زیبای پارادیس
» خدایا شکرت بابت زاویه دوربین انگار خودم تو ابم
» خدایا شکرت بابت این همه زیبایی
» خدایا شکرت برای اسب تون
» خدایا شکرت بابت جریان آب
» خدایا شکرت بابت زیبایی زیر کلبه
» خدایا شکرت برای بامزه بودن خانم شایسته
» خدایا شکرت بابت تراکتور که کلی کار راحت کرده براتون
» خدایا شکرت بابت جنگل زیبا و سرسبز
» خدایا شکرت بابت رنگ آسمون و درختان در آب
» خدایا شکرت بابت استحکام ستون های کلبه در دریاچه
» خدایا شکرت بابت نور خورشید
» خدایا شکرت بابت لذت بردن دو نفره
» خدایا شکرت بابت دمای آب و مطبوع بودن هوا
» خدایا شکرت بابت ایده ها الهامات خدا
» خدایا شکرت بابت سایت عباس منش
» خدایا شکرت بابت تغییر زندگیمون
» خدایا شکرت بابت اینکه زندگیتون به تصویر میکشید
در این بخش راجع به صحبت های استاد راجع به توجیه هایس که برای انجام ندادن کارها انجام میدیم مینویسم
نکات مهمی که استاد بیان کردن را عنوان میکنم و خودم تجربه های این نکات تو زندگیم میگم:
» توجیه ترس ها و توجیه کارهایی که نمیکنیم باعث میشه لذت تجربه زندگی ازمون بگیره
» تکاملی رفتن تو دل ترس ها باعث میشه ذهنت آروم آروم شرایط بپذیره
» انجام ندادن کارهایی که ریشه ی ترس دارد باعث توجیه منطقی میشه و وقتی قدم برداری متوجه شدی که خیلی کارهای مهم دیگه هست که راحت میتونی انجام بدی
» رفتن تو دل ترس ها باعث تجربه متفاوت از زندگی میشه و باعث لذت بیشتر از تمام زاویه های زندگی میشه
اگه بخوام ریشه انجام ندادن کارها بگم و اونو توجیه میکردم به چند مورد اشاره میکنم که حاضر نبودم بها بدم برای تغییر و این جمله همیشه در مواقعی که ترس میاد سراغم برای انجام ندادن کارها اینه که بهانه یعنی بها،نه:
خوب منم عین بقیه ترس ها نگرانی ها و شرک های داشتم که منو از انجام خیلی کارها دور میکرد مثلا رفتن تو دریا که میگفتم نه بابا آبش کثیفه در صورتیکه دلیلش ترس بود و وقتی پام گذاشتم تو آب چقدر لذت بردم و اولش جلو نمیرفتم و تکاملی جلوتر رفتم آخرش به زور اومدم بیرون نمیخواستم بیام
مثال بعدی از معرفی محصولاتم به مشتریان چون ترس از اقدام کردن داشتم همش میگفتم باید اطلاعات در این زمینه بیشتر کنم یا باورهای بسازم یا اینکه این مشتری از محصول من نمیخوره یا اینکه خودم از نگاه مشتری قضاوت میکردم باعث میشد قدم برندارم و وقتی رفتم تو دل ترس هام اولش سخت بود آب دهانم خشک میشد میترسیدن ولی بعد چند اقدام و افزایش درامد دیدم چقدر همون پاشنه اشیلم سکوی موفقیتم بوده اگه بیشتر با لذت بیشتر انجام بدم خوب آسایش برام میاره و همین موضوع شد که کاری میترسم انجام بدم میگم عین اقدام فروش به تعویق بندازی از تجربه لذت بخش زندگی دور میمونی و همونطور که قبلاً توجیه میکردم یک کاری نکنم الان توجیه میکنم ذهنمو که اون کار بکنم و برای فالو شدن ذهنم از اهرم رنج و لذت استفاده میکنم
مثال بعدی ترس از باد و طوفان بود که با کوچکترین ابر و بادی استرس میگرفتم و توجیه من این بود که خطر داره یکهو یک چیزی معلقه تو اسمون میخوره به من و آسیب میبینم و عقل سلیم در اینه که نکنم اینکار ولی اومدم با خودم حرف زدم و دلیل آوردم که تا کی میخوای از لذت نسیم و تکون خوردن درختان و بوی بارون و خاک خودت محروم کنی اگه قرار اتفاقی بیفته بذار بیفته خیلی بهتر از اینه که این همه استرس نابودت کنه و اچبه صورت تکاملی از بادهای کوچک کوچک شروع کردم و الان واقعا از شدت باد لذت میبرم و درسته اولش یک کم استرس هنوز هست ولی وقتی مثل دیروز تهران طوفان باد و رعد و برق شد بابت نکات مثبت مثل تکون خوردن برگها و درختان، تمیز کردن اسمون، شکوفه زدن گل و گیاه و کلی لذت دیگه و آروم بودم داشتم سریال زندگی در بهشت میدیدم لذت میبردم و به خاطر نعمات خدا شکرگزاری میکردم و کلی مثال دیگه هست که باعث شد برم تو دل ترس هام
سلام به شما استاد عزیز و مریم جان و دوستان هم فرکانسی ام
استاد من حدود دو هفته پیش تصمیم گرفتم برای رسیدن به احساس خوب بیشتر با درآمدم اول و اولویت تمام بدهی هام صفر کنم وتمام وام ها رو جلو جلو پرداخت و صفر کنم با نیت ورودی زیاد و خروجی کم بعدش این دوهفته رفتم مسافرت و برگشتم به خانه و حالا گفتم خوب هدف جدید چی بود صفر کردن وام ها ترس ها افتاد دنبالم فاطمه طلا بگیر یجا پول بخای طلا میفروشی وام بدی دستت خودت خالی میکنی بزا اونو کم کم مثل قبل پرداخت میشه
هی گفتم خدایا من هدایت کن طلا بخرم یا بدهی ها صفر کنم
ولی حالا فهمیدم ایناهمش ترس و من میترسم بدهی ها بدم و پولی برام نمونه در حالی که توحید داشته باشم و بخدا ایمان که هم کمکم میکنه زودتر بدهی ها پرداخت شه و هم جایی که پول لازم داشته باشم بهم میرسونه از هزار طریق
این ترس هست و شیطان خیلی ماهرانه منو میپیچونه تازه با راه حل به ظاهر منطقی که طلا خوبه سرمایه هست یجا بخوای پول هست منو از انجام هدف دور میکنه
من فاطمه متعهد میشم تمام تمرکزم بزارم روی صفر شدن وام و بدهی ها
منم دقیقا چند روزه همین حس رو دارم و با اینکه تو حسابم پول هست ولی از ترس که واقعا نمیدونستم ترسه وامم رو پرداخت نمیکردم که حسابم خالی نشه و چقدر خوب که خدا هدایتم کرد امروز اینجا و الان که این پیام ها رو خوندم تصمیم گرفتم که الان حداقل دوماه از وامم رو یکجا پرداخت کنم واقعا خدای جون ممنونم به خاطر هدایتت
استاد عزیز ممنونم به خاطر این ویدیو به خاطر این فضا
من ارومم و جهان هم با من در ارامش قرار گرفته و هیچ چیزی برام ارزشمندتر از یه ذهن اروم نیست
در مورد ترسها گفتی استاد
خیلیییییی ترس داشتم ولی تو این هزار روز با تکیه بر خدا بهشون غلبه کردم,فقط تو این هزار روز
میخوام برای تقویت عزت نفس و خودباوریم و سپاسگزاری از خدا و شما بنویسم
ترس:
1.نردبان…..من بدجور میترسیدم از نردبان ولی بارها رفتم تا اون بالایی بالا و میوه چیدم یا شیشه هارا پا کردم
2.ترس از لبه پشت بوم اگه از وسط پشت بوم یه ذره جلوتر می رفتم تپش قلب میگرفتم ….. انجامش دادم بارها و چقدر توهمی بود این ترس
درکل ترس از ارتفاع
3.ترس شدید از حیوان,از پرنده بگیر تا هرچی حتی گوسفند, گربه تو پارک از نزدیکیم رد میشد جیغم هوا بود,یه باره رفته بودیم اصطبل اسبهارا دیدم داشتم سکته میزدم,طوطی نشست رو شونه ام من نفسم بند اومد……..انجامش دادم از عروس هلندی شروع کردم و تو دستم گرفتمش, رفتم شمال از سگها نترسیدم و بهشون غذا دادم و حتی صبح زود رفتم پیاده روی لب ساحل و یه عالمه سگ هم بودن ,اسب رو نازش کردم و سوارش هم شدم,گوسفند رو ناز میکردم و بهش برگ میدادم و ترس حیوان بای بای شد ,ادمی که از از اسب توی اصطبل هم میترسید سواررررش شد ,افرین بابا
4.ترس از شیرجه….شنا نمیترسم ولی از شیرجه خیلی میترسیدم ولی انجامش دادم
5.ترس از تاریکی…… تو باغ باباجونم بارها رفتم تو تاریکی مطلق
6.ترس از تنهایی کوه رفتن…..کوهش تنها مشکلی نیست چون کوه شلوغیه و امن چون داخل شهره ولی از لحاظ تنها بودن که انگاربقیه بگن وای این دختره کسیو نداره در صورتی که چرت محض بود و انجامش دادم
البته بقیه جاهام ترس داشتم تنهایی برم و همیشه یکیو ور دلم میبردم,تنهایی پیاده روی,باشگاه,استخر,خرید ,همه اینارو تجربش کردم و با خودم کاااامل به صلح رسیدم و دیگه عادی شد برام و اصلا درستش هم همینه دیگه
7.ترس از دوچرخه سواری…….من فقط تو پارک و بچگی دوچرخه سواری کرده بودم و وقتی خواستم بخرم همه مخالف, دوسال پیش به علت علاقه زیادم به دوچرخه رفتم تنهایی خریدم و برا اولین بار از محل خرید تا خونه تو کلانشهر شلووووغ اومدم خونه که اصلا بابام پر تعجب شده بود و خودمم تو شهر تونستم برا اولین بار بیام خونه راحت
واقعا به خودم افتخار میکنم که برا علاقم ارزش قائل شدم
8.ترس از حرف مردم….روستای ما وقتی میریم با اینکه همه جا خاکیه ولی ملت با کفش خوبشون دور میرن تو روستا و برا من عجیب بود من دمپایی راحت بودم ولی بخاطر حرف بقیه که میتوم بگم فقطط من بودم از دمپایی استفاده میکنم اونجا…..پوشیدن لباسهایی که خودم دوست دارم….کنارگذاشتن روابطی ک رو مخم بود
عالی تو این حوزه دارم عمل میکنم…..ولی این ترس همیشه باهامه کلا یه نجوایی کنارم هست به نام مردم چی میگن؟!
9.ترس از رانندگی……. ناگفته نماند تپش قلب میگرفتم بدجوووور …..با افتخار انجامش دادم تو جاده و شهر و شب و روز ,عالی با پیشرفت سریع
10.ترس از رفتن به جاهای جدید…..عاااااالی عمل مبکنم هیچ مشکلی برای رفتن به جای جدید ندارم
11.ترس از خرچنگ….لب رودخونه بودیم و کف اب پر از خرچنگ بود ولی دلو زدم و رفتم وسط رودخونه چون من عاشق انرژی آبم و جالبه من خرچنگها ازم فرار میکردند
12.ترس از جن و این توهمات…..کااااملا ریختمش دور ولی اعتراف میکنم میترسیدم از روح و جن و اینا ولی بعد که فهمیدم اصلا از لحاظ فرکانسی باهم متفاوتیم دیگه راحت شدم
این قسمت از سریال هم مثل قسمتهای قبل درس که چه عرض کنم درسها داشت ..
مهمترین درسش هم غلبه بر ترس بود
واقعا هیچ وقت ترس نمیتونه از بین بره فقط میتونه از مرحله ای به مرحله بالاتر ارتقاع پیدا کنه قاعدتا به همون نسبت هم ایمان قوی تر میشه و شجاعت هم بیشتر و بیشتر میشه
من قبلا از رانندگی واهمه داشتم ولی از وقتی که آزمون کتبی رو با نمره بسیار بالا پاس شدم ترسم ریخت و الان بسیار عالی رانندگی میکنم ولی باز هم ترس دارم
ولی الان آرام از چیه؟
ترسم از رانندگی با کامیون و اتوبوس و مینی بوس حای دوچرخه هم ترس دارم
چرا ؟ فقط به دلیل اینکه بلدش نیستم
نرفتم یاد بگیرم
این اعتماد به نفسو دارم که اگر برم دنبالش خیلی خوب میتونم از پسش بربیام
چون قبلا من شنا بلد نبودم الان تا کمی بلدم
رانندگی بلد نبودم الان بلدم
تعمیرات تجهیزات پزشکی بلد نبود الان بلدم
تعمیرات تجهیزات قدرت بلد نبودم الان بلدم
نقشه خوانی بلد نبودم الان بلدم
نصب اپلیکیشن رو گوشیم بلد نبودم الان بلدم
قوانین الهی موفقیت رو بلد نبودم الان بلدم
و خیلی بلد بودنهای دیگه که فکر کنم میتونم لیست کنم
پس ترس همیشه ممکنه باشه مهم منم که چگونه به ذهن بتونم غلبه کنم
واقعا چگونه میتونم غلبه کنم؟
با تقویت ایمان
این ایمانه که دست منو میگیره و کمکم میکنه
ایمان به کی و به چی؟
به خدای یگانه
به چیه خیلی یگانه ایمان بیارم؟
به قدرتش
بله به قدرتش به قادر بودنش به رب بودنش به چشمهایی که میبینه به دستان خداوند که دارن کار میکنن به همه چیزش …
اون کسی که به خدا ایمان داشت چه چیزی رو نداشت؟
خدا هر کاری رو میتونه برای ما انجام بده فقط کافیه درخواست کنیم
اما شرط داره حمید جان شرط داره
شرطش ایمانه
ایمانه
ایمانه
ایمانه
ایمان به خدای یگانه
خدایا کمکم کن تا به همه آرزوهام برسم
استاد عباس منش هم داره تو رو صدا میزنه
خدایا دستمو بزار تو دستت منو ببر به آسمونها
خدایا شکرت که هستی
خدایا شکرت که هستی و قدرتمند هستی
خدایا ازت ممنونم که هیچ وقت کم نمیاری
و همیشه هستی
و همیشه قدرتمند هستی
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
حمید جان ازت ممنون که این کامنت زیبا رو نوشتی و به یادگار گزاشتی
به نام خدای مهربون، زیبا ودوست داشتنی ام. سلام به استاد عزیزم، مریم جان ودوستان هم فرکانسی ام. خدا رو هزاران هزار مرتبه شکر بابت این سریال بهشتی که حس های ناب بهشتی رو توی وجودم هر روز بیشتر وبیشتر می کنه. گوارای وجودتون این همه زیبایی ونعمت. استاد عزیزم موضوع این قسمت عالی بود وچقدر قشنگ توضیحش رو دادید. من دقیقا چنین تجربه ای رو داشتم. حدود ۱۹ سال میشد که گواهینامه رانندگی گرفته بودم ولی اونقدر ترس از رانندگی تو وجودم رخنه کرده بود وریشه دار که فقط توجیه میکردم، مثلا می گفتم خوب من که همسرم همیشه هست وهرجا بخوام برم اون رانندگی میکنه، یااینکه می گفتم شهر شلوغه ورانندگی کردن سخته و….. اونقدر آشغالها رو زیر مبل داده بودم که دیگه کاملا باورم شده بود این سبک من کاملا درسته. تا اینکه از حدود ۳ سال پیش رفتم یوگا . وتمام تجسم هام فقط رانندگی بود وبا تکنیک های یوگا این ترس تو وجودم از بین رفت. یادمه دفعه ی اولی که پشت ماشین نشستم لرزش پاهام روی پدال گاز وکلاج رو حس می کردم. ولی الان بعد از گذشت ۳ سال اونقدر با رانندگیم لذت بردم واز وقتی تو مسیر خودشناسی قرار گرفتم وعضو سایت شما شدم وبه تنهایی به دل طبیعت میرم اوج لذت رو می برم و دایم به به خودم میگم چه لذتی رو سالها از خودم دریغ کرده بود. واین تو دل ترس رفتنم باعث شده به طور مرتب به خودم بگم بقیه ی ترسهام هم دقیقا همین طوره ووقتی میری تو دل اون ترس، دیگه فقط لذت ولذت ولذت. خدا رو شاکرم با توجه به آگاهی های این سایت بهشتی ان شاله در زمینه آموزش شنا، زبان انگلیسی ومهاجرت اقداماتی خواهم کرد. بهترین استاد دنیا عاشقانه دوستتون دارم. 😍😍😍😍😘😘😘😘😘
سلام به استاد عزیزم و همچنین مریم بانو که واقعا یه زنه نمونه هستن ایشون که اگه فقط این مسیر رو استاد راهنمایی میکرد به نظرم ما خانوم ها باور نمیکردیم که از عهده این مسیری که استاد میگه بر بیایم ومن خودم مقاومت داشتم ومیگفتم خانوم ها نمیتونن خداروشکر برای وجود این دو نازنین اما پردایس استاد عکس شما داخل آب وای دیوانه شدم شما بین زمین آسمون بودیدیه تصویری که وجود پاکتون رو بیشتر نشون میداد،استاد اونجا که گفتین اینجا تمساح داره من واقعا ترسیدم چقدر توو
جود خودم گفتم ببین ایمان رو ببین توکل رو شما واقعا انسان متوکل به معنای واقعی هستین
مریم جان آفرین ماشاالله شما بینظیرید
اما ترسام،🥺من ترس از دیده نشدن دارم وهمش میترسم کاری که برای دیگران انجام میدم دیده نشم یه جورایی منتظر قدر دانی نسبت به خودم که بر میگرده به عزت نفسم ،ترس از دنده سه رفتن
ترس از شب برم قبرستون
تراز جنس مخالف
ترس از تردد شدن که نکنه منو دوست نداشته باشن
ترس از مستجر موندن
ترس از بی پولی
ترس کمبود مشتری
ممنونم استاد شما با این فایل باعث شدین ما ترسهامون رو بشناسیم و بدونیم که هنوز داریم به اون سگ سیاه درونمون باج میدیم وچقدر ذهنمون کنترل میکنه منو ومن باید اقدام کنم من به خودم افتخار میکنم چون تونستم بنویسم وبا لطفی که خداوندبه من داشته ومنو دراین مسیر هدایت کرده من میتونم به ترسهام غلبه کنم
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
بنام خداوند زیباییها..
خداوندی که همه چیز از آن اوست..
تنها تنها!تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جوییم.
پروردگارا ما را براه راست.راه درستی.راه حق و حقیقت هدایت کن راه کسانیکه بهشون نعمت.ثروت .سلامتی سعادتمندی و خوشبختی بهشون عطا کرده ایی…
نعمتی که به استادم عطا کردی..که اینفرد با هدایت تو حرکت کرد از جایی که هیچی نداشت ولی نور امید در دلش روشن بود…
روی هیچکسی روی هیچ فردی روی هیچکس جز تو حساب باز نکرد..و او ایمان به سوره حمد داشت تا امروز شاهد بهشتی از بهشتهای تو در این دنیا شود…
خدایا هزاران بار شکرت بابت اینفرد توحیدی،که دستانمو گرفتی و هدایتم کردی که امروز شاهد دیدن نعمتها و سعادتمندی دنیا باشم!
سلام به پردایس زیباییم..پردایسی که همیشه کارهاش جنسش متفاوتتره…
کارهایی که ما بکار ببندیمش ،شجاعتر میکنه!
مخترع تر میکنه.
بحای حرف مفت عمل میکنه.
قدم برمیداره
حرکت میکنه
پیش میره
تولید محتوا میکنه
کل این بهشت با هدایت الله شروع شد…هدایتی که همه جوره دستان ما رو میگیره برای زندگی عالی در تمامی جنبه های زندگی…
دیگه دارییم کم کم به 200قسمتی این سریال میرسیم…برای شخص خودم خیلی جاها بود که واقعا کم میوردم…
ولی شجاعت استاد رو که میدیدم بیشتر منو پوش میکرد برای قدم برداشتن..
استادم این سریال سریالی هست که اگه بشینی پاش هیچ وقت سیر نمیشی..چون بازیگرش شما دو عزیز بهشتی هستین..روند بازیگریتون همون توحید خالصه!
توحیدی که همه چیزه!
و نکته زیبایی که اشاره کردین..تو قسمتی که پریدین تو آب…که حتی تفریحتونم عمل به قانون و یاداوری ،هست…
دقیقا یاداوری قانون چیزیه که انسان به مرور یادش میره از کجا به کجا رسیده..
چه زمانی رو طی کرده..
چه جاهایی ترسهایی رو داشته و تونسته بهش غلبه کنه…
یادمه من بعد از 15سال..حالا برای مریم عزیز 4سال بود…برای من دیگه واقعا یه چیز مقاوم شده بود و توجیهات زیادی رو پشت سرش داشت…
و بیشتر تو خودم دقیق میشم!اینه..که بیشتر باورهایی رو داشتم که توسط اطرافیانم زیاد بهم القا شده بود….
و همین تکرار و مکرررات باعث شده بود مقاومت سرسختی رو پشت سر بگذرونم..
یادمه همین سریال برام نشانه اومد..که شما داشتین از تخته های دور ریخته چیگن شاه میساختین. و چند تا موردهای اصل رو بهم پیشنهاد کردین…
من فردای اون روز گفتم اگه هر اتفاقیم بیفته انجامش میدم.
و من هدایت شدم…از چیزای دور ریختنی که اطرافم بود یه نمونه از کلاسم که بعد از چند ماه خریده بودم.و دقیقا نقطعه ایی بود که من دوستداشتم.ولی بخاطر ترس بازم دست رد بهش میزدم…میگفتم نه باید یه اتفاق بیفته تا من حرکت کنم …
و کلی.،… حرف مفت میزدم.
استادم چی بگم همون روز که شروع کردم براحتی کارمو به پایان رسوندم.و باز هدایت شدم به فصلهای بعدی و عملیات اجرایی دیگر..
و با درست کردن چند نمونه رسیدم به نمونه اخر من قوی تر شدم و یه چیز تمییزتر ارایه دادم..
ترسهام ریخت.
و سری بعد بهم گفت خب حالا بیا اصول اولیه کارتو یاد بگیر دیدی چقدر میترسیدی..دیدی فلان کار رو انجام دادی…
من اومدم با تلاش فراوان شروع کردم ترسهای 15سال اخیرمو کار کردن..و تا الانم که حدودا یکسال خورده ایی هست.هر چی پیش میرم بیشتر متوجه میشم.که …
من قبلا تو چه جای دور افتاده ایی بودم.و بخاطر توجیهاتم فرصتهای از زندگیمو تلف کردم..و چقدر شرکها ورزیدم..چقدر درون خودمو گم کردم و هزاران کارهای دیگه!
خیلی سپاسگزار خداوندم که تو درون غار گمشده خودم دراومدم…
غاری که منو تو خودش فرو ریخته بود..
اون گنج درونیمو داشتم ولی ازش بیخبر بودم …بخاطر باورهای اطرافیانم پذیرفته بودم که من نمیتونم اینکار رو انجام بدم..
یسری افراد میتونن..
و هزاران توجیهاتی که فقط جز حسرت برام نمونده بود..
میخام بگم ترسها و توجیهات بعد از مرور سالیان…تو رو تبدیل به حسرتهایی میکنه که تو رو هر روز نابودتر و بدبخت تر میکنه..
چیزی که پدرانم و پیشینیانم اطرافیانم خیلی بهش معتقدن…
به لطف خداوند من سپاسگزار خداوندی هستم که ریشه خشک شده درونیم را تبدیل کرد به ریشه ایی قوی و تنومند…تا امروز شاهد بهترینهایش باشد…
شاهد خوشبختیهایی باشد که در تمام عمرش براش آرزو بود….
و حدودا چند روزه این شجاعت برام پیش اومده که من قادرم کارهای زیادی رو انجام بدم تو همین حیطه ایی که دوستش دارم!
ایمان به غیب اینجا مشخص میشه که وقتی بهش پایبند بشی تو رو به بهترینها هدایت میکنه..
سپاسگزار این بهشتم که معنای بهشت داشتن و بهشتی شدن را به من آموخت که حرکت کنم و خودمو از ویرانگری های ذهن استدلالی بکشم بیرون!
تا امروز قدرت شجاعت داشتن کارهایی رو داشته باشم.که جزو پایه ریزی بتونهایی قوی برای آینده ایی عالی باشه..
انشالله به لطف الله خودش یه روز بیام از نتایج بزرگ این ترسم بنویسم..تا بخودم یاداوری کنم..دیدی…شد…
همینکه برای استادت این سریال هر روزش داره متفاوت میشه برای تو هم شده…
انشالله به امید یاری و توکل بخداوند..و ارامش درونی بیشتر و سپاسگزاری برای داشته های الانم و پیش بردن کارهای بزرگتر!
به نام خداوند زیباییها
در ادامه قسمت قبل ، در قفس. رو که باز کردیم پرندهها مثل میگ میگ به سمت آب حمله کردند و ازادی یکی از بزرگترین نعمته هاست که سپاسگذار باشم
چقدر لحظه پریدن تو آب با گوشی زیبا بود به چه منظره ای . تجربه ی زیبایی از قاب دوربین بود ، دیگه جایی نمونده که نریم تو پرادایس.
یه نکته بسیار خوبی که داره این سریال علاوه بر نمایش عمل به قوانین استاد ، خانم شایسته عزیزه که در این مسیر حرکت میکنه و خیلی تغییرهاشون با سریال همراه است و لمس شدنیه و من قلبلا درک میکنم و خیلی یادگرفتم .
اونموج های ریز روی اب ، با اسمان ابی و ابرهای پنبه ای و این جنگل واقعا بینظیره
خیلی پنداموزه که شما با خانم شایسته هر روز یه زمانی را میگذارید و به صحبت یا فکر کردن در مورد قوانین میپردازید
من اینو فهمیدم که ذهن خیلی توجیه گر هست و در هرکاری ترس ها و مسائل رو یاداوری میکنه.
همیشه وقتی ترسیدم و حرکت کردم اون ترس فهمیدم واهی بود و لذت رو نصیبم کرده و وقتی برم داخلش یادمیگیرم و باهاش راحت میشی. تو زندگیم فهمیدم حرکت مهمه . نه استعداد
شجاعت این نیست که نترسی ، شجاعت اینکه که بترسی و حرکت کنی
من در تمام کارهایی که یاد گرفتم اولش توجیه داشتم ولی وقتی به هر دلیلی رفتم داخل ،کارام راحت تر شده مثل لذت رانندگی و الان هم میخوام ترس هایی که دارم رو لیست کنم و یکی یکی با تکامل اجرا کنم. میخوام توکل رو در عمل اجرا کنم. میخوام تجربه کنم و خودمو رها کنم از بندها
خداروشکر
سلام به استاد عشق و سلام به مریم جان عزیزدل و سلام به همه دوستای صمیمصی این فضا
اولا جای خیلی سپاسگزاری داره بابت همچین فایلی که صبح زود چشمامو باز کنم با همچین عزیزانی روبه رو بشم و لذت ببرم انگار که من هم باشما تو پرادایس هستم و از این زیبایی ها لذت میبرم خیلی جای شکر داره
سپاس فراوان داره اولی صبحی حال دلمو اینجوری تا آخر شب خوش کنم و تمام روز به پرادایس و عزیزانش فکر کنم و لذت ببرم خیلی سپاسگزارم خیلی…
خدایاشکرت .. خدایا شکرت .. خدایاشکرت
مریم جان عزیزدل خیلی قشنگ مارو به توجیهات خودمون روشن کرد
فهمیدم چقد تو زندگیمون ما توجیهات داریم مخصوصا برای همین آرایش روزمرمون
من از خودم بگم از وقتی که فایلهای استادو گوش میکنم و دارم روی خودم کار میکنم به آرایش کردنم فکر کردم که چرا و به چه دلیل آرایش کنم
به لطف حرفهای استاد وچیزهایی که یاد گرفتم فهمیدم که فقط برای مردم اینکارو انجام میدادم و الان خیلی کمتر آرایش میکنم و سادگیمو بیشتر دوست دارم و بیشتر میپسندمش انگار با سادگی خیلی زیباتر شدم
واقعانم همینطور هست پوست صورتم بدون کرم خیلی بشاشتر و براقتر جلوه میده که خودش زیبایی خاصی داره
زمانیکه که آرایش میکردم اگه دوستی یا از خانواده یکی چیزی بهم میگفت چرا آرایش میکنی من هم برای توجیه کردن خودم و دیگران میگفتم.. دقیق مثل حرف مریم جون من برای دل خودم آرایش میکنم چون از این نوع استایلم خوشم میاد برای کسی نمیکنم برای دل خودم میکنم
خیلیارو رو توجیه میکردم و مخصوصا خودمو که دلم میخاد چیز دیگه ای نیست .. در صورتی که میترسیدم که اگه کسی این سادگیمو ببینه ازم خوشش نیاد یا تحویلم نگیره ..
چقدر ما شرک داشتیم براین که اگه کسی تحویلمون نگیره
یا با آرایش کردن فقط تو دل دیگران جا میشیم ایمان که ضعیف باشه شرک جایشو میگیره
یه مثال دیگه ام بگم .. از وسایل خونه ام که نو بودن کم استفاده میکردم و فقط مخصوص مهمان بازی بود اینجام خودمو خیلی توجیه میکردم با خودم میگفتم که نه سرویس ظرفم خیلی سنگینه نمیشه هرروز برای خودم ازش استفاده کنم برای شستنش اذیت میشم یا این قاشق چنگالو من خیلی دوست دارم میخام همیشه همینجوری برام تمیز و نو بمونه تا اینکه برای خودم مرتب استفاده کنم چون ترس داشتم از زود خراب شدنش یا اینکه فقط جلوی مهمونا کم نیارم که وسایلم نو تمیز هستن
خودمو اینجوری توجیه میکردم که برام سنگینه درصورتی که فقط تو دلم برای مهمان بود که استفاده کنم برای بقیه وسایل خونه ام همینطور از این توجیهات داشتم هنوزم از این توجیهات دارم ولی خیلی کمتر شده
ولی بازم دارم روی خودم کار میکنم که از این توجیهات مسخره که ثروت رو اینجوری ازم دور میکنن کنارشون بزارم
یا اینکه میخواستم یه وام بگیرم برای کارآفرین بودنم بدون سود و بهره بود و تا دوسال تنفس داشت مثلا بعد قسطاشو شروع کنم بازم خودمو توجیه میکردم چون سود و بهره نداره وتنفس داره پس میشه این وامو گرفت خودمو اینجوری دیگه توجیه میکردم
همچین توجیهاتی تو زندگیمون هست خلاصه خیلی آگاه شدم و این توجیهاتو کمتر کردم به لطف الله پاک و این عزیزان دوست داشتنی
باید به ترسامون غلبه کنیم به شرک ورزیدن غلبه کنیم از اینکه نترسم اگه من ساده و بدون آرایش جایی برم کسی ازم خوشش نیاد یا تحویلم نگیرن
یا از وسایل نو خونه ام استفاده کنم ترس نداشته باشم که زود خراب بشه فقط برای مهمان استفاده کنم همه این توجیهات شرک دیگه چون ترس همراهشه
میترسیم از همه چی میترسیم .. ایمان که ضعیف باشه شرک و ترسم جاش تو زندگیمون بیشتره
خداروشکر از اون موقعهایی که ترسام خیلی زیاد بود الان خیلی کمتر شده
سعی میکنم ترسام از اینم کمتر بشه طوری که ترسی نداشته باشم مثل شما استاد جان و مریم جان از همه چی لذت ببرم شاد و خوشحال باشم
با وجود ترس هست که خدارو کمتر حس میکنیم وکمتر لذت میبریم
قبل از این فایل به این توجیهات و ترسام کمتر توجه میکردم
الان میفهمم که چقد تو زندگیم ترس دارم شرک دارم
خدایا هزاران بار شکرت بابت توجیهاتی که شدم و بابت همچین عزیزانی تو زندگیمون هست و مارو دارن آگاه میکنند
که خومونو بیشتر بشناسیم ترسامونو بیشتر ببینیم واز دل خودمون بیشتر آگاه باشیم خدایاشکرت
از پرادایس زیبا یکم بگم واقعا انگار ما همه ی این دوستان در همچین بهشتی زندگی میکنیم
همچین جایی رو داریم لمس میکنیم اینهمه زیبایی این همه لذت و شادی فقط جای تحسین داره که فقط تحسین کنیم و شکر کنیم
تحسین کنیم از این آب شیرین که هرلحظه دوست داشته باشید برید شنا کنید آبشم شیرین هست و از این ترسی نداشته باشید که آب شور وارد دهنو بینیت یا چشمانتون بشه و اذیت بشید
خیلی لذت بردم اونجایی که پریدین توآب خیلی برام جالب بود که انگار خودم میخاستم بپرم و شنا کنم
واقعا میشه با دیدن شما از همه چی لذت برد انگار بهشت شما برای ما قابل لمسه ماهم با شما داریم زندگی میکنیم و لذت میبریم
اگه بخواییم مثل شما عزیزان باشیم باید روی خودمون خیلی زیاد خیلی زیاد .. کار کنیم و با ایمان به الله میشه مثل شما زندگی کرد میشه ..
در پناه الله همیشه شاد و خوشحال باشید دوستون داریم از ته قلب سپاسگزارتون هستیم بابت آگاه کردنمون از این جهان و زیباییهاش پیروز باشید عزیزان من
سلام دمتان گرم به عبارتی هیچ زنجیری محکمتر اززنجیراسارت پیش فرضهای ذهن نیست پنج سال کسی خودش راتوجیه میکرده کسی که داره خودش پابه پای استاد آموزش وموفقیت کار میکنه. وقتی من اینو میبینم که مریم خانم گفت میگم ببین کنترل ذهن را ؛پیش فرضها را. آدمی که خودش دست به قلم است وتمام مباحث استاد حفظ هستند ببین چطوراسیر ذهن میشه. اینه که واقعا کنترل ذهن ورهایی ازپیش فرضهای ذهن سخت ترین زنجیر اسارت هرانسانی است.
به نظر من کنترل ذهن وکنارنهادن باورهای غلط ونادرست بزرگترین عبادت است من بااینکه بیش از5یا6 سال است بااین خانواده ام وهییییییییچ جای دیگرنمیرم هنوز 5% میتونم ذهنم کنترل کنم هنوز 5% میتونم ووقتی ناخواسته ای ااومد به اون توجه نکنم واقعا کار میخواد زحمت وتکامل میخواهد
جهان فقط به شجاعان پاداش میده جهان جای ضعیفا نیست آدم ترسو به هیچ جایی نمیرسد
واقعا که جهانی که خدا خلق کرده. هیچ کاری باتوندارد اگرقانونش بلد نباشی جهان به تومیخندد اگر ترس داشته باشی ترس رفیق جون جونی شرک است. …..
الهی غرق درنور توهستم چون کوچکترین اشتباهی میکنم مثل بغل دستی یک گوشمالی میدی
خداجون مگرمن میخوام برات چکارکنم که اینقدر هوام داری چیزی درک نمیکنم جز اینکه خودت میگی “من عاشق توهستم ” چون همیشه صدام میزنی چون فقط منو باورکردی الهی تسلیم ایست رها مثل این دونفر روی آب تسلیم. ….دوستتان دارم بااحترام کر لر
خدایا شکرت بابت اینکه یک روز دیگه و یک فایل دیگه از نشانه روزم که داره بهم میگه باید تصدیق کنی زیبایی هارو
سلام بر استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته گرانقدر
من در بخش اول شکرگزاری میکنم بابت این همه زیبایی که خدا نقاشی کرده در پارادیس و خودم جای شما گذاشتم و تونستم تا حدودی در لحظات لذت از راه دور حس کنم
خدایا شکرت بابت استاد عزیز
خدایا شکرت بابت خانم شایسته
خدایا شکرت بابت ضبط تصاویر
خدایا شکرت بابت طرح روی تیشرت استاد
خدایا شکرت بابت این همه مرغ و خروس
خدایا شکرت بابت اردک ها
خدایا شکرت بابت صداشون
خدایا شکرت بابت این همه سرسبزی
خدایا شکرت بابت اون مرغ عین پشمکه ( نمیدونم البته مرغ بود)
خدایا شکرت بابت عشق و علاقه استاد برای تمیز کردن قفس طیور
خدایا شکرت بابت دریاچه
خدایا شکرت بابت خلقت خدا
خدایا شکرت بابت خلاقیت شما
خدایا شکرت بابت ارتباط عالی شما و خانم شایسته
خدایا شکرت بابت آسمون آبی
خدایا شکرت بابت پنبه ای بودن ابرها
خدایا شکرت بابت منظره زیبای پارادایس
خدایا شکرت بابت تغییرات خانم شایسته
خدایا شکرت تصویر پارادایس در آب
» خدایا شکرت بابت پیشرفت تکنولوژی
» خدایا شکرت بابت حباب داخل آب
» خدایا شکرت بابت زاویه زیبای پارادایس از داخل آب
» خدایا شکرت درختان زیبای پارادیس
» خدایا شکرت بابت زاویه دوربین انگار خودم تو ابم
» خدایا شکرت بابت این همه زیبایی
» خدایا شکرت برای اسب تون
» خدایا شکرت بابت جریان آب
» خدایا شکرت بابت زیبایی زیر کلبه
» خدایا شکرت برای بامزه بودن خانم شایسته
» خدایا شکرت بابت تراکتور که کلی کار راحت کرده براتون
» خدایا شکرت بابت جنگل زیبا و سرسبز
» خدایا شکرت بابت رنگ آسمون و درختان در آب
» خدایا شکرت بابت استحکام ستون های کلبه در دریاچه
» خدایا شکرت بابت نور خورشید
» خدایا شکرت بابت لذت بردن دو نفره
» خدایا شکرت بابت دمای آب و مطبوع بودن هوا
» خدایا شکرت بابت ایده ها الهامات خدا
» خدایا شکرت بابت سایت عباس منش
» خدایا شکرت بابت تغییر زندگیمون
» خدایا شکرت بابت اینکه زندگیتون به تصویر میکشید
در این بخش راجع به صحبت های استاد راجع به توجیه هایس که برای انجام ندادن کارها انجام میدیم مینویسم
نکات مهمی که استاد بیان کردن را عنوان میکنم و خودم تجربه های این نکات تو زندگیم میگم:
» توجیه ترس ها و توجیه کارهایی که نمیکنیم باعث میشه لذت تجربه زندگی ازمون بگیره
» تکاملی رفتن تو دل ترس ها باعث میشه ذهنت آروم آروم شرایط بپذیره
» انجام ندادن کارهایی که ریشه ی ترس دارد باعث توجیه منطقی میشه و وقتی قدم برداری متوجه شدی که خیلی کارهای مهم دیگه هست که راحت میتونی انجام بدی
» رفتن تو دل ترس ها باعث تجربه متفاوت از زندگی میشه و باعث لذت بیشتر از تمام زاویه های زندگی میشه
اگه بخوام ریشه انجام ندادن کارها بگم و اونو توجیه میکردم به چند مورد اشاره میکنم که حاضر نبودم بها بدم برای تغییر و این جمله همیشه در مواقعی که ترس میاد سراغم برای انجام ندادن کارها اینه که بهانه یعنی بها،نه:
خوب منم عین بقیه ترس ها نگرانی ها و شرک های داشتم که منو از انجام خیلی کارها دور میکرد مثلا رفتن تو دریا که میگفتم نه بابا آبش کثیفه در صورتیکه دلیلش ترس بود و وقتی پام گذاشتم تو آب چقدر لذت بردم و اولش جلو نمیرفتم و تکاملی جلوتر رفتم آخرش به زور اومدم بیرون نمیخواستم بیام
مثال بعدی از معرفی محصولاتم به مشتریان چون ترس از اقدام کردن داشتم همش میگفتم باید اطلاعات در این زمینه بیشتر کنم یا باورهای بسازم یا اینکه این مشتری از محصول من نمیخوره یا اینکه خودم از نگاه مشتری قضاوت میکردم باعث میشد قدم برندارم و وقتی رفتم تو دل ترس هام اولش سخت بود آب دهانم خشک میشد میترسیدن ولی بعد چند اقدام و افزایش درامد دیدم چقدر همون پاشنه اشیلم سکوی موفقیتم بوده اگه بیشتر با لذت بیشتر انجام بدم خوب آسایش برام میاره و همین موضوع شد که کاری میترسم انجام بدم میگم عین اقدام فروش به تعویق بندازی از تجربه لذت بخش زندگی دور میمونی و همونطور که قبلاً توجیه میکردم یک کاری نکنم الان توجیه میکنم ذهنمو که اون کار بکنم و برای فالو شدن ذهنم از اهرم رنج و لذت استفاده میکنم
مثال بعدی ترس از باد و طوفان بود که با کوچکترین ابر و بادی استرس میگرفتم و توجیه من این بود که خطر داره یکهو یک چیزی معلقه تو اسمون میخوره به من و آسیب میبینم و عقل سلیم در اینه که نکنم اینکار ولی اومدم با خودم حرف زدم و دلیل آوردم که تا کی میخوای از لذت نسیم و تکون خوردن درختان و بوی بارون و خاک خودت محروم کنی اگه قرار اتفاقی بیفته بذار بیفته خیلی بهتر از اینه که این همه استرس نابودت کنه و اچبه صورت تکاملی از بادهای کوچک کوچک شروع کردم و الان واقعا از شدت باد لذت میبرم و درسته اولش یک کم استرس هنوز هست ولی وقتی مثل دیروز تهران طوفان باد و رعد و برق شد بابت نکات مثبت مثل تکون خوردن برگها و درختان، تمیز کردن اسمون، شکوفه زدن گل و گیاه و کلی لذت دیگه و آروم بودم داشتم سریال زندگی در بهشت میدیدم لذت میبردم و به خاطر نعمات خدا شکرگزاری میکردم و کلی مثال دیگه هست که باعث شد برم تو دل ترس هام
ممنون ازت استاد عزیزم
سلام به شما استاد عزیز و مریم جان و دوستان هم فرکانسی ام
استاد من حدود دو هفته پیش تصمیم گرفتم برای رسیدن به احساس خوب بیشتر با درآمدم اول و اولویت تمام بدهی هام صفر کنم وتمام وام ها رو جلو جلو پرداخت و صفر کنم با نیت ورودی زیاد و خروجی کم بعدش این دوهفته رفتم مسافرت و برگشتم به خانه و حالا گفتم خوب هدف جدید چی بود صفر کردن وام ها ترس ها افتاد دنبالم فاطمه طلا بگیر یجا پول بخای طلا میفروشی وام بدی دستت خودت خالی میکنی بزا اونو کم کم مثل قبل پرداخت میشه
هی گفتم خدایا من هدایت کن طلا بخرم یا بدهی ها صفر کنم
ولی حالا فهمیدم ایناهمش ترس و من میترسم بدهی ها بدم و پولی برام نمونه در حالی که توحید داشته باشم و بخدا ایمان که هم کمکم میکنه زودتر بدهی ها پرداخت شه و هم جایی که پول لازم داشته باشم بهم میرسونه از هزار طریق
این ترس هست و شیطان خیلی ماهرانه منو میپیچونه تازه با راه حل به ظاهر منطقی که طلا خوبه سرمایه هست یجا بخوای پول هست منو از انجام هدف دور میکنه
من فاطمه متعهد میشم تمام تمرکزم بزارم روی صفر شدن وام و بدهی ها
سلام به همه دوستان عباسمنشی
سلام به استاد عزیز و همراه همیشگیشون خانم شایسته
منم دقیقا چند روزه همین حس رو دارم و با اینکه تو حسابم پول هست ولی از ترس که واقعا نمیدونستم ترسه وامم رو پرداخت نمیکردم که حسابم خالی نشه و چقدر خوب که خدا هدایتم کرد امروز اینجا و الان که این پیام ها رو خوندم تصمیم گرفتم که الان حداقل دوماه از وامم رو یکجا پرداخت کنم واقعا خدای جون ممنونم به خاطر هدایتت
استاد عزیز ممنونم به خاطر این ویدیو به خاطر این فضا
کاربر وفا از شما هم ممنونم به خاطر کامنتت
سلام
من ارومم و جهان هم با من در ارامش قرار گرفته و هیچ چیزی برام ارزشمندتر از یه ذهن اروم نیست
در مورد ترسها گفتی استاد
خیلیییییی ترس داشتم ولی تو این هزار روز با تکیه بر خدا بهشون غلبه کردم,فقط تو این هزار روز
میخوام برای تقویت عزت نفس و خودباوریم و سپاسگزاری از خدا و شما بنویسم
ترس:
1.نردبان…..من بدجور میترسیدم از نردبان ولی بارها رفتم تا اون بالایی بالا و میوه چیدم یا شیشه هارا پا کردم
2.ترس از لبه پشت بوم اگه از وسط پشت بوم یه ذره جلوتر می رفتم تپش قلب میگرفتم ….. انجامش دادم بارها و چقدر توهمی بود این ترس
درکل ترس از ارتفاع
3.ترس شدید از حیوان,از پرنده بگیر تا هرچی حتی گوسفند, گربه تو پارک از نزدیکیم رد میشد جیغم هوا بود,یه باره رفته بودیم اصطبل اسبهارا دیدم داشتم سکته میزدم,طوطی نشست رو شونه ام من نفسم بند اومد……..انجامش دادم از عروس هلندی شروع کردم و تو دستم گرفتمش, رفتم شمال از سگها نترسیدم و بهشون غذا دادم و حتی صبح زود رفتم پیاده روی لب ساحل و یه عالمه سگ هم بودن ,اسب رو نازش کردم و سوارش هم شدم,گوسفند رو ناز میکردم و بهش برگ میدادم و ترس حیوان بای بای شد ,ادمی که از از اسب توی اصطبل هم میترسید سواررررش شد ,افرین بابا
4.ترس از شیرجه….شنا نمیترسم ولی از شیرجه خیلی میترسیدم ولی انجامش دادم
5.ترس از تاریکی…… تو باغ باباجونم بارها رفتم تو تاریکی مطلق
6.ترس از تنهایی کوه رفتن…..کوهش تنها مشکلی نیست چون کوه شلوغیه و امن چون داخل شهره ولی از لحاظ تنها بودن که انگاربقیه بگن وای این دختره کسیو نداره در صورتی که چرت محض بود و انجامش دادم
البته بقیه جاهام ترس داشتم تنهایی برم و همیشه یکیو ور دلم میبردم,تنهایی پیاده روی,باشگاه,استخر,خرید ,همه اینارو تجربش کردم و با خودم کاااامل به صلح رسیدم و دیگه عادی شد برام و اصلا درستش هم همینه دیگه
7.ترس از دوچرخه سواری…….من فقط تو پارک و بچگی دوچرخه سواری کرده بودم و وقتی خواستم بخرم همه مخالف, دوسال پیش به علت علاقه زیادم به دوچرخه رفتم تنهایی خریدم و برا اولین بار از محل خرید تا خونه تو کلانشهر شلووووغ اومدم خونه که اصلا بابام پر تعجب شده بود و خودمم تو شهر تونستم برا اولین بار بیام خونه راحت
واقعا به خودم افتخار میکنم که برا علاقم ارزش قائل شدم
8.ترس از حرف مردم….روستای ما وقتی میریم با اینکه همه جا خاکیه ولی ملت با کفش خوبشون دور میرن تو روستا و برا من عجیب بود من دمپایی راحت بودم ولی بخاطر حرف بقیه که میتوم بگم فقطط من بودم از دمپایی استفاده میکنم اونجا…..پوشیدن لباسهایی که خودم دوست دارم….کنارگذاشتن روابطی ک رو مخم بود
عالی تو این حوزه دارم عمل میکنم…..ولی این ترس همیشه باهامه کلا یه نجوایی کنارم هست به نام مردم چی میگن؟!
9.ترس از رانندگی……. ناگفته نماند تپش قلب میگرفتم بدجوووور …..با افتخار انجامش دادم تو جاده و شهر و شب و روز ,عالی با پیشرفت سریع
10.ترس از رفتن به جاهای جدید…..عاااااالی عمل مبکنم هیچ مشکلی برای رفتن به جای جدید ندارم
11.ترس از خرچنگ….لب رودخونه بودیم و کف اب پر از خرچنگ بود ولی دلو زدم و رفتم وسط رودخونه چون من عاشق انرژی آبم و جالبه من خرچنگها ازم فرار میکردند
12.ترس از جن و این توهمات…..کااااملا ریختمش دور ولی اعتراف میکنم میترسیدم از روح و جن و اینا ولی بعد که فهمیدم اصلا از لحاظ فرکانسی باهم متفاوتیم دیگه راحت شدم
خداروشکر
این قسمت از سریال هم مثل قسمتهای قبل درس که چه عرض کنم درسها داشت ..
مهمترین درسش هم غلبه بر ترس بود
واقعا هیچ وقت ترس نمیتونه از بین بره فقط میتونه از مرحله ای به مرحله بالاتر ارتقاع پیدا کنه قاعدتا به همون نسبت هم ایمان قوی تر میشه و شجاعت هم بیشتر و بیشتر میشه
من قبلا از رانندگی واهمه داشتم ولی از وقتی که آزمون کتبی رو با نمره بسیار بالا پاس شدم ترسم ریخت و الان بسیار عالی رانندگی میکنم ولی باز هم ترس دارم
ولی الان آرام از چیه؟
ترسم از رانندگی با کامیون و اتوبوس و مینی بوس حای دوچرخه هم ترس دارم
چرا ؟ فقط به دلیل اینکه بلدش نیستم
نرفتم یاد بگیرم
این اعتماد به نفسو دارم که اگر برم دنبالش خیلی خوب میتونم از پسش بربیام
چون قبلا من شنا بلد نبودم الان تا کمی بلدم
رانندگی بلد نبودم الان بلدم
تعمیرات تجهیزات پزشکی بلد نبود الان بلدم
تعمیرات تجهیزات قدرت بلد نبودم الان بلدم
نقشه خوانی بلد نبودم الان بلدم
نصب اپلیکیشن رو گوشیم بلد نبودم الان بلدم
قوانین الهی موفقیت رو بلد نبودم الان بلدم
و خیلی بلد بودنهای دیگه که فکر کنم میتونم لیست کنم
پس ترس همیشه ممکنه باشه مهم منم که چگونه به ذهن بتونم غلبه کنم
واقعا چگونه میتونم غلبه کنم؟
با تقویت ایمان
این ایمانه که دست منو میگیره و کمکم میکنه
ایمان به کی و به چی؟
به خدای یگانه
به چیه خیلی یگانه ایمان بیارم؟
به قدرتش
بله به قدرتش به قادر بودنش به رب بودنش به چشمهایی که میبینه به دستان خداوند که دارن کار میکنن به همه چیزش …
اون کسی که به خدا ایمان داشت چه چیزی رو نداشت؟
خدا هر کاری رو میتونه برای ما انجام بده فقط کافیه درخواست کنیم
اما شرط داره حمید جان شرط داره
شرطش ایمانه
ایمانه
ایمانه
ایمانه
ایمان به خدای یگانه
خدایا کمکم کن تا به همه آرزوهام برسم
استاد عباس منش هم داره تو رو صدا میزنه
خدایا دستمو بزار تو دستت منو ببر به آسمونها
خدایا شکرت که هستی
خدایا شکرت که هستی و قدرتمند هستی
خدایا ازت ممنونم که هیچ وقت کم نمیاری
و همیشه هستی
و همیشه قدرتمند هستی
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
حمید جان ازت ممنون که این کامنت زیبا رو نوشتی و به یادگار گزاشتی
در پناه الله یکتا شاد پیروز و موفق و سربلند باشید
به نام خدای مهربون، زیبا ودوست داشتنی ام. سلام به استاد عزیزم، مریم جان ودوستان هم فرکانسی ام. خدا رو هزاران هزار مرتبه شکر بابت این سریال بهشتی که حس های ناب بهشتی رو توی وجودم هر روز بیشتر وبیشتر می کنه. گوارای وجودتون این همه زیبایی ونعمت. استاد عزیزم موضوع این قسمت عالی بود وچقدر قشنگ توضیحش رو دادید. من دقیقا چنین تجربه ای رو داشتم. حدود ۱۹ سال میشد که گواهینامه رانندگی گرفته بودم ولی اونقدر ترس از رانندگی تو وجودم رخنه کرده بود وریشه دار که فقط توجیه میکردم، مثلا می گفتم خوب من که همسرم همیشه هست وهرجا بخوام برم اون رانندگی میکنه، یااینکه می گفتم شهر شلوغه ورانندگی کردن سخته و….. اونقدر آشغالها رو زیر مبل داده بودم که دیگه کاملا باورم شده بود این سبک من کاملا درسته. تا اینکه از حدود ۳ سال پیش رفتم یوگا . وتمام تجسم هام فقط رانندگی بود وبا تکنیک های یوگا این ترس تو وجودم از بین رفت. یادمه دفعه ی اولی که پشت ماشین نشستم لرزش پاهام روی پدال گاز وکلاج رو حس می کردم. ولی الان بعد از گذشت ۳ سال اونقدر با رانندگیم لذت بردم واز وقتی تو مسیر خودشناسی قرار گرفتم وعضو سایت شما شدم وبه تنهایی به دل طبیعت میرم اوج لذت رو می برم و دایم به به خودم میگم چه لذتی رو سالها از خودم دریغ کرده بود. واین تو دل ترس رفتنم باعث شده به طور مرتب به خودم بگم بقیه ی ترسهام هم دقیقا همین طوره ووقتی میری تو دل اون ترس، دیگه فقط لذت ولذت ولذت. خدا رو شاکرم با توجه به آگاهی های این سایت بهشتی ان شاله در زمینه آموزش شنا، زبان انگلیسی ومهاجرت اقداماتی خواهم کرد. بهترین استاد دنیا عاشقانه دوستتون دارم. 😍😍😍😍😘😘😘😘😘
سلام به استاد عزیزم و همچنین مریم بانو که واقعا یه زنه نمونه هستن ایشون که اگه فقط این مسیر رو استاد راهنمایی میکرد به نظرم ما خانوم ها باور نمیکردیم که از عهده این مسیری که استاد میگه بر بیایم ومن خودم مقاومت داشتم ومیگفتم خانوم ها نمیتونن خداروشکر برای وجود این دو نازنین اما پردایس استاد عکس شما داخل آب وای دیوانه شدم شما بین زمین آسمون بودیدیه تصویری که وجود پاکتون رو بیشتر نشون میداد،استاد اونجا که گفتین اینجا تمساح داره من واقعا ترسیدم چقدر توو
جود خودم گفتم ببین ایمان رو ببین توکل رو شما واقعا انسان متوکل به معنای واقعی هستین
مریم جان آفرین ماشاالله شما بینظیرید
اما ترسام،🥺من ترس از دیده نشدن دارم وهمش میترسم کاری که برای دیگران انجام میدم دیده نشم یه جورایی منتظر قدر دانی نسبت به خودم که بر میگرده به عزت نفسم ،ترس از دنده سه رفتن
ترس از شب برم قبرستون
تراز جنس مخالف
ترس از تردد شدن که نکنه منو دوست نداشته باشن
ترس از مستجر موندن
ترس از بی پولی
ترس کمبود مشتری
ممنونم استاد شما با این فایل باعث شدین ما ترسهامون رو بشناسیم و بدونیم که هنوز داریم به اون سگ سیاه درونمون باج میدیم وچقدر ذهنمون کنترل میکنه منو ومن باید اقدام کنم من به خودم افتخار میکنم چون تونستم بنویسم وبا لطفی که خداوندبه من داشته ومنو دراین مسیر هدایت کرده من میتونم به ترسهام غلبه کنم
شاد سلامت باشید استاد عزیزم ومریم جان مهربونم