این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/07/abasmanesh-20.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-07-29 07:56:532021-08-12 09:31:25سریال زندگی در بهشت | قسمت ۵6
311نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
پدرم سید جان مادرم مریم جان و خواهرو برادرای هم فرکانسم😍
من کیمیا هستم دختر یگانه✌️❤️
خب اقا بریم باهم یه مروری رویه نکات مثبت این قسمت بکنیم و کلی فرکانس خب بفرستیم یوهوووو🏃🏻♀️😍
وای خدایا چقدر صدای قورباغه ها دل نشینه و شگفت انگیزه اونم بعد از بارون بی نظیر 🐸
عطر بی نظیر شام که تویه رطوبت هوا پخش شده و اشتهای ادمو صد برایر میکنه و خدایا عجب بیف استروگانف وسوسه انگیز و حرفه ی ایول😍
ادم قیافشو میبینه دهنش اب میوفته چه برسه عطر و طعمشو بچشه 🍝
نوش جونتون
عجب دوستای هنرمند و اشپز و زرنگی داری استاد جان 😍
عاشق این قابلمه شدم که انقدر حرفه ی هست و میشه خیلی غذا های خوشمزه توش پخت😍
تو یه اون بارون شگفت انگیز تویه اب شنا کنی بعدش یه دوش اب گرم. بگیری بیای کنار دوستات بشینی به قول مریم جان ارکستر قورباغه ها برات بخونن یه بشقاب بیف استروگانف تویه دست عطر قارچ و کره تو مشامت رطوبت هوا رو حس کنی منظره بی نظیر بهشت هم مقابت عزیز دلتم کنارت باشه تازه😍چه حسی زیبا تر و قشنگ تر از این لحضه🥺❤️ادم باید در لحضه باشه و از لحضه لذت ببره جوری زندگی کنه که گویا امروز اخرین روزشه سعی کنه فقط فقط لذت ببره😍😍
اخه استادچرا انقدر شما خوبین🥰
وای خدای من تازه از همه اینا بگذریم از اون دسر وسوسه انگیز نمیشه گذشت خدای من دهنم اب افتاد🤤
شکلات و کره و گیلاس عجب ترکیب خفن و جدیدی تازه گرم هم سرو میشه تویه این هوا عجب بمب انرژی میشه خدای من بی نظیرهههه😍😍😭
خیلی واسم جالبه که اشپز اینها اقایون بوده خیلی لذت میبرم وفتی میبنیم انقدر مرد های امریکا مسئولیت پذیر هستند و هنرمند و تقسیم وظایف انجام میدهند تا همه کارا رویه دوش یه نفر نباشه و تک تک اعضا بتونن هم از فضا لذت ببرن هم با هم مشارکت کن چی بهتر از اینه اخه عالیه 😍
وای عطر شکلات و گیلاس خدا میدونه چه چیز بی نظیریه😍😍😍
چه بازی باحال و جدیدی بثد عاشق شیطنتای ریک شدم😂
و استاد عزیز که مثله همیشه راحت ترین راه رو انتخواب می کرد
استاد جان چقدر کامل توضیح دادین در مورد اینکه وقتی با همیم کافیه فقط لذت اون احضه رو ببریم با هم. دیگه ن انیکه کارای بیهوده یا بحثای رو انجام بدیم که هیچ فایده نداره
من خودم همیشه به مهمونی که میریم بیشتر هم سن و سال هام سرشون تویه گوشیه و حال هیچ کاری ندارن ومن اصلا به این موضوع اهمیت نمیدم
و میریم با بچه ها یه کوچیک تر بازی میکنم از انرژی و اشتیاقشون استفاده میکنم و اصلا برام مهم نی بقیه چی در موردم فک میکنن فقط دنبال لحضه هایم که حالمو خوب کنم چی پر انرژی تر اینکه با بچه ها بازی کنی و یاد بگیر مثله بچه ها تجسم کنی انرژی داشته باشی و لذت ببری خیلی حس شیرین و قشنگیه ☺️
مرسی از مریم عزیز بابت فیلم برداری و مذسی از استاد عزیزم بابت نکاتی از زندگی که هروز یچیزو یاداومون میشن
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام
وای خدا من عاشق اون دسر گیلاسی شدم کاملا حس کردم طمع و مزه اش رو اونم روی آتیش
خدا می دونه چقد خوشمزه بود
چه وسایل های با کیفیت و اعلایی ، از جنسشون از پشت قاب گوشیم هم لذت بردم واقعا معرکه
چه خانواده پایه ای برای لذت بردن ، واقعا لذت بردن یک توانایی و مهارت هست که نیاز به تمرین داره ، باید آدم تو مدارش باشه و افرادی که تو مدار ناخواسته ها هستن قدرت لذت بردن و تفریح کردنشون کم میشه و خود به خود اصلا واسشون دیگه اتفاق نمی افته یعنی یه جورایی تو مدارش نمی تونن باشن
چقد خوبه و من الان همچین درخواست هایی به جهان دادم که دوستان این چنینی می خوام که وقتی دور هم جمع بشیم غیبت و تهمت و فلانی و فلان سیاست و … نباشه
این باشه چطوری لذت ببریم
به نظرم واقعا این رو هم ما بلد نبودیم یعنی ما از بچگی یاد نگرفتیم که اینطور هم میشه زندگی کرد
همه به هم نگاه کردن فکر کردن خب اینه دیگه دورهمی یعنی بشینن نظر بدن هر کس راجع به یه اتفاق تو فامیل یا تو کشور و این یعنی لذت بردن
همه جی به تعریف ما از مسائل ربط داره
خدایا شکرت
اون دختر کوچولو منو برد به دوران بچگیم چرا همش حالم خوب بود ؟ چون همش با تجسم و خواسته هام زندگی میکردم نه با نگرانی ها و ناخواسته هام
چون ما از بچگی شرطی شده داشتن احساس خوب هستیم واسه همین نمی تونستیم تو احساس بد یا همون ناخواسته ها یا نا زیبایی ها بمونیم
چون ما از بچگی افکار و باورهای نامحدود و قدرتمند کننده داشتیم
واسه همین نکرانی جایی تو ما پیدا نمی کرد که خونه کنه
اول از همه اینو میگم که استاد عباسمنش خانم شایسته دمتون گرم که این همه برای این سریال زحمت میکشید.
اگه بدونید این سریال چه قدر به تجسم خواسته هام کمک کرد…
چه قدر خواسته هام بزرگ تر شد چون باورام قوی تر شد…
چه قدر اعتماد بنفسم بیشتر شد…
چه قدر امید گرفتم برای اینکه هر لحظه از قوانین جهان استفاده کنم…
چه قدر از حرفای لذت بخش استاد و خانم شایسته درس گرفتم و از اونا استفاده کردم…
چه قدر هر روز زندگیم لذت بخش تر شدو تازه توی کل روز فکر و ذکرم اهدافم بود…
چه روز ها و شب هایی که من با سریال شما گذروندم …
چه احساس خوبی میگیرم وقتی این سریال رو می بینم….
خلاصه هرچی از این سریال بگم کمه چون این سریال عادی نیست سریالیِ برای تمرکز روی هی چیز خوب…سریالی برای پیدا کردن مسیر زندگی…و…
استاد از روزی که این سریال رو دیدم تغییرات خیلی راحت تر برام رخ داد همین امروز یکی تغییر تو زندگیم رخ داد تغیری که ماه ها من دنبالش میدویدم حالا اون تغییر خودش سراغم اومد بدون این که من کاری کنم دست های خدا خودشون برام همه کار ها رو انجام دادم تنها کار من یه تلفن کوچیک بود…همین🤗🤗
و در آخر بعد از کلی اتفاقای خوب کوچیک و بزرگ خدا رو بینهایت مرتبه شکر میکنم…
برای همه چیز و مخصوصا از این من رو با شما استاد عباس منش آشنا کرد و با کمک استاد زندگیم تغییر کرد❤🧡💜💚💙.
استاد خوبم ومریم خانم عزیز سلام. آنقدر از سریال زندگی در بهشت لذت میبرم که نگو. واقعا مشتاق دیدن این سریال زندگی در بهشت شده ام. مخصوصا از وقتی مهمون برای استاد آمده سریال خیلی باحال تر شده. استاد خوبم به مناسبت آشنایی با شما من به توفیقی دست یافتم که تا این مرحله از عمرم تجربه نکرده بودم من تمام آیه های قرآن رو با معنی یک دور کامل خوندم ومشغول دور دوم هستم اول از خدای خوبم وبعد ازشما به خاطر اینکه منو به سمت خوندن قرآن هدایت کردین واقعا سپاسگزارم. وقتی معنی آیات رو میخونم احساس نزدیکی بیشتری با خدا دارم استاد خوبم من شروع کردم به خواندن قرآن چون شما گفتید که بهرهی فراوان از خوندن قرآن بردید برای نزدیکی به پرودگارم برای تقوای بیشتر که در قرآن به آن اشاره شده که تقوا داشته باشید چگونه آیات قرآن روبیشتر درک کنم آیا باتکرار خوندن آیات ومعانی به این مهم میرسم یا راه دیگری پیشنهاد میدین. از خدای مهربانم سپاسگزارم که داره منو هدایت میکنه
شکر خدا .دوباره تونستم با دوستانم در داستان زندگی بهشت باشم.هر کدام از این فیلمها و نگاه میکنم خیلی شادتر میشم .خودم رو در جمع میبینم.وخوشحالم شور و شوق در من ایجاد میشه.اخه همونی که من دوست دارم هستن .مخصوصا استادومریم جان…منم این روحیه رو دارم در طبیعت میپزم .بازی میکنم .شلوغ میکنم لذت میبرم ..بخاطر اون تماشای زندگی در
سلام به همه دوستان عزیز، سلام به خانم شایسته که همواره حالش خوبه، همواره با خودش با جهان اطرافش در صلح است،درود به استاد عزیزم که بابتش از خداوند بارها سپاسگزارم.الان جلسه الگو برداری قدم ۱۰ را برای بار اول شنیدم،استاد سپاسگزارم برای این همه آگاهی خالص،استاد گرامی من به خودم افتخار می کنم و شما هم به خودتان افتخار کنید که شاگردی عالی همچون من دارید،نتایجم بسیار بزرگ هستن.من دارم شما را ،سبک زندگی شما را کپی میکنم، هر فرصتی دارم فایل گوش می کنم و البته عمل میکنم، خوشبختی را تجربه می کنم، زندگی ام را خودم خلق می کنم،ورودی هام کاملا کنترل شدن،پول پارو میکنم،( من تا همین چند سال پیش پول واسه نیازهای اولیم نداشتم).ولی الان به لطف باور به رب ،باور به فراوانی ،و تکرار و تمرین و کنترل ورودی هام جریانی از ثروت و نعمت و آرامش و خوشبختی و احترام را دریافت میکنم والبته که جای کار داره و با عشق و لذت ادامه میدم،استاد فوق العاده هستی ،عاشقتم،عاشق متفاوت بودنت،توی بارون شنا کردنت هستم،تبریک میگم بهتون واسه اعتماد به نفس بالا و حجم پولسازیتون و متفاوت بودن و این مکتب منحصر به فردتون،هدفم از کامت گذاشتن نشر یه آگاهی بود،چند روز پیش فکر میکردم ما روحیم و مهمانیم در این جهان مادی ،پس طبیعبه که خانه سالم داشته باشیم(جسم)،خوب اکثرا همه با این موضوع اوکی هستن،حالا این جهان مادی علاوه بر سلامت جسم،سلامت مالی هم میخواد،سلامت روابط هم می خواد. خوب اگه مریض باشیم از نظر جسمی از زندگی لذت نمی بریم،حالا چطوره که ما به مداوای مریضی مالی نیستیم؟ استاد ممنونم که راه هدایت شدن و ارتباط با خداوند را یادم دادی،بهتون تبریک می گم که اینقدر روان آگاهی ها تون را می تونین به مخاطب انتقال بدین،دوستان عزیزم ،مخصوصا اونا که جدید تر هستین،دوست دارم ادامه بدید و ادامه بدید،نتایج کوچک خودتون را ببینید ،راه راحت تر هم اینه که به استاد و قوانینی که میگه اعتماد کنید،من هیچ ربطی به علی گذشته ندارم،هر روز با اعتماد به نفس تر ،پولسازتر تر،آرام تر ،مودب تر،خوشبخت تر و با خدا یارشدم،در پناه رب العالمین باشید کسی که مالک و قدرت مطلق عالم و عالمیان است.
بچه ها در مورد غیبت کردن و غیبت شنیدن من میخواستم چیزهایی رو که خودم دیدم و متوجهش شدم رو بنویسم. خیلی وقت ها من بین اطرافیان دیدم که وقتی دور هم جمع میشن به قول استاد میشینن راجب رئیس جمهور و شرایط سیاسی مملکت صحبت می کنن( اصلا دیگه شده یک عادت بین ایرانی ها ) و فقطم راجبه خصوصیات بد اون آدم ها صحبت میشه و یا مثلا میشنن راجب یک شخصیت معروف صحبت می کنن و مدام ویژگی ها و سبک زندگی اون آدم رو قضاوت می کنند، یا مثلا راجبه ویژگی ها ی بد یک فروشنده ای که باهاش برخورد داشتند صحبت میکنند،خوب این که دیگه شده یک رسم، حداقل بین اطرافیان من، اما نکتش اینجاست همین آدم ها به شدت به نماز، به روزه و همه اعمال مذهبی که هممون میشناسیم اعتقاد قوی دارند، به اینکه غیبت نباید بشود هم اعتقاد دارند و خود من از بچگی از زبان همین ادم ها شنیدم که غیبت کردن مثل خوردن گوشت برادر خود است( حالا دیگه نمیدونم این جمله ریشه اش از کجا هست، من از زبان اطرافیانم شنیدم) حالا شما حساب کنید انسان هایی که انقدر معتقدند به اینکه غیبت گناه است، میان با فراق بال و آسودگی خاطر راجبه یه شخص سومی غیبت میکنند، بچه ها تاکید میکنم انسان هایی که معتقدند غیبت گناه است میان با فراق بال و آسودگی خاطر غیبت میکنند،( خیلی فکر کنید به این جمله و به ادامه ی کامنت من) چی میشه که این انسان ها با وجود یک همچین اعتقادی ،با خیال راحت راجبه یک شخص سوم صحبت میکنن یا همون به قول معروف غیبت می کنند خیلی وقت ها خود من از وقتی که وارد این مسیر شدم و قوانین رو یاد گرفتم ( تاکید می کنم قوانین رو یاد گرفتم ، نه اینکه چیو خدا گفته گناهِ و چیو گفته گناه نیست )بهشون گفتم راجب شخص دیگه ای صحبت نکنین، درست نیست، ( هیچ وقت نگفتم گناهِ ، نا خود آگاه گفتم درست نیست) بعد من چی مشنوم از اون ها: یک سری جواب های به ظاهر منطقی که برای منی که قانون رو درک کردم منطقش پوچِ پوچِ، مثلا در مورد همون مثال فروشنده، من بارها شنیدم که میگن بابا تو که نمیشناسیش اشکالی نداره راجبش صحبت کنیم، ببنید چطوری ذهنشون اومده اینو براشون منطقی کرده که چون اون انسان رو از نزدیک نمیشناسی و یا مثلا نسبت خونی باهاش نداری حق داری که راجبش صحبت کنی، ذهنشون براشون منطقی کرده که حالا چون اون انسان غریبه هست خدا گناه حساب نمیکنه ، ویا مثلا در مورد شخصیت های معروف و سیاسی ، ذهن میاد منطقی میکنه که چون اون ادم یه شخصیتی هست که همه ی جهان میشناسنش تو حق دار ی که راجبش صحبت کنی و تو این موارد خدا گناه حساب نمیکنه ،اینا همون نجواهاست که خیلی از ماها اجازه ی جولان دادن تو ذهنمون رو بهش دادیم که تبدیل شده به یک باور و این باور غلط رفتار همین انسان هایی که من واقعا تو خیلی از موارد دیدم به خدا اعتقاد دارند رو تحت تاثیر خودش قرار داده حالا این طرز فکر ریشه اش از کجا میاد از همون نگاه انسانی ای که به خدا داریم، حالا چی شده که مثلا یکی مثل من که تا همین چند وقت پیش دقیقا مثل همین انسان ها بودم دیگه نمی تونم به خودم اجازه بدم که راجبه شخص سومی صحبت کنم چون از قانون فرکانس اگاه شدم، ببنید بچه ها استاد خیلی قشنگ گفت شخص سوم، اطرافیان من میگن فلانی رو نمیشناسی اشکالی نداره، چی مشه که استاد میگه شخص سوم ،چون از قانون فرکانس اگاهِ و چون از قانون فرکانس و سیستم حاکم بر جهان هستی اگاهِ به هیچ عنوان ذهن یا همون به قول استاد نجواهای شیطانی نمیتونه منطقی براش پیدا کنه که رازیش کنه مثلا غیبت کنه و یا هر موضوع دیگه ای که ما میدونم فرکانس خوبی نزد خدا نداره.
همه این ها رو نوشتم برای اینکه پی ببریم به اینکه تو ذهنمون خدا رو چه جوری باور کرده باشیم، اینکه خدا اگر گفته عملی رو انجام ندهید منظورش این بوده که گناه نکنید و یا منظورش این بوده که این عمل فرکانس مخربی برای تو دارد، اگر با ریشه ی گناه به قضیه نگاه کنیم بالخره ذهن یه راهی پیدا می کنه که راضیت کنه و متقاعدت کنه که اشکالی نداره تو این شرایط خاص گناه حساب نمیشه، اما اگر از سیستم حاکم بر جهان هستی آگاه باشیم و بدانیم که به قول استاد هیچ لحظه ی بعدیِ از پیش تعیین شده ای وجود ندارد و من هر چقدر هم نزد خدا محبوب باشم، حالا میخوام انسان مذهبی ای باشم یا پیامبر باشم، یا استاد عباس منش باشم و یا همین مژگانی باشم که الان داره این متن رو تایپ میکنه خدا فقط و فقط فرکانس من رو دریافت میکنه و لحظه ی بعد من داره با فرکانس همین لحظه ام خلق میشه و آگاه باشم که چه اعمالی فرکانس بد دارد و چه اعمالی فرکانس خوب دارد( بچه ها این نکته هم خیلی خیلی مهمِ که تشخیص بدیم چه اعمالی چه فرکانس های بدی دارد) دیگه به خودم اجازه ی غیبت کردن نمی دهم، چون می دونم که صحبت کردن راجبه شخص سوم و یا به قول استاد راجبه شرایط حساس کنونی لحظه ی بعد من رو خراب میکنه.
خدایا شکرت که این اگاهی های ارزشمند رو به من دادی و به من قدرت دادی تا بنویسم و من این اگاهی ها رو با دوستانم به اشترک بذارم، دوستان من چند ماهی بود که اثیر احساس گناه شده بودم، حالا میفهمم که استاد چرا انقدر تاکید میکنه که این فرکانس به شدت مخربِ، با وجود این همه شنیدن از استاد ولی نمیتونستم خودم رو رها کنم از این احساس( هنوزم کاملِ کامل رها نشدم) دلیلش هم همین نگاه انسانی داشتن به خدا بود و همین باورهایی که از اطرافیانم راجبه خدا داشتم، اشتباه من این بود که به جای اینکه برم سراغ اینکه بفهمم چرا خدا گفته این عمل رو انجام ندهید، میرفتم دنبال اینکه چجوری خدا میتونه من رو ببخشه، ببنید چه طوری با وجود این همه ادعا افتادم تو دام ذهن، چه اتفاقی برام افتاد هر چقدر بیشتر سرچ کردم ذهنم بیشتر درگیر اون موضوع شد با منطق های پوچِ متفاوت که مثلا بیا باوری بساز که تو را متقاعد کند که خدا می بخشد، و یا مثلا بیا سرچ کن چرا نباید انسان این عمل را انجام دهد، این طوری برات منطقی میشه و رها میشی از درگیری های ذهنی ( اینا رو مثال میزنم تا تشخیص بدیم نجوا چیه ، صدای خدا چیه )حالا طبق قانون هر چقدر با هر منطقی به اون موضوع توجه می کردم بیشتر به سمت شرایطی هدایت میشدم که راجبه همون موضوع خاص بود که خدا به من فرمان داده بود باید از زندگیت حذفش کنی، تنها چیزی که خدا بهم گفت، این جمله بود به هیچ عنوان و با هیچ منطقی به ان موضوع فکر نکن، اما من گوش به نجواها دادم که باید باوری بسازم که برایم منطقی شود که خدا میبخشد ویا چرا خدا گفته که این عمل را از زندگیت حذف کن، خدا قشنگ گذاشت من بچرخم تا درس بگیرم، استاد نمیدونی چه درگیری ذهنی ای برای خودم ایجاد کرده بودم، مژگانی که با دو سال شاگردشما بودن زندگیش رو تبدیل کرده بودبه بهشت ، انقدر ساده افتاد به دام ذهن و انقدر خودم رو درگیر اون موضوع کردم که دچار احساس گناه شدم و همین بهشت تبدیل شد به یک جهنم، ولی خدا خیلی خیلی دوسم داشت قشنگ گذاشت من بچرخم و گوش بدم به منطق های پوچ این نجواها، وقتی که همه ی دورهامو زدم گفتم خدایا کمکم کن منو ببر به همون بهشت، این نجواها همه ی ذهنم رو گرفته، و این جا بود که چنان خدا به من مهربانی کرد و چنان دست مهربانانه به سوی من آورد که نمیدونم الان باید چه جمله ای بابتش بنویسم، گفت بیا از اول همه ی چیزهایی که استادت گفته رو دقیق تر بررسی کنیم، از کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم شروع کرد، با اون کتاب چنان درکی به من داد که به خودم اجازه دادم به حرف خدا گوش کنم و دیگه با هیچ منطقی به اون موضوع فکر نکنم، ولی احساس گناه عمیق رفته بود توی وجود من، باز خدا انقدر من رو دوست داشت که آرام آرام من رو هدایت کرد و انقدر بهم اگاهی های ناب و خالصِ خالص از قوانیش داد تا بتونم آرام آرام خودم رو از این احساس رها کنم، به طرز عجیبی من رو هدایت کرد به فایل بررسی نامه ی 21 حضرت علی (ع) ( این فایل معجزه کرد برای من) استاد حرف هات توی اون فایل معجزه کرد توی زندگی من، حالا به لطف الله رسیدم دوباره به بهشت قشنگم و نکته مثبت همه ی این ماجرای من این جاست که با این تضادی که برام به وجود اومد من به درکی عمیقی از قوانین رسیدم، به درکی عمیقی از مهربانی و بخشندگی الله رسیدم ، به درکی عمیقی از تشخیص نجواها و صدای خدا رسیدم و این خیلی خیلی ارزشمندِ.و البته این تضاد منجر شد که خواسته ای قوی و ارزشمند در دلم شکل بگیرد که اجابت شدنش زندگیم را در همه ابعاد تغییر میدهد، خواسته ای که تا قبل از این تضاد به هیچ عنوان نمیتوانست در دلم شکل بگیرد( الان که دارم مینویسم درک میکنم چرا خدا گذاشت که من بچرخم به گربه رقصون های ذهنم ) من درخواست دادم و خدا برای اینکه دل من محکم شود و آرام بگیرم به طرق مختلف من را مطمئن کرد که درخواستم اجابت شده و من در مسیر رسیدن بهش هستم، در مورد رها شدن از احساس گناه هم خدا به من الهام کرد که باید یک پروسه تکاملی را طی کنی تا کاملا از این احساس رها شوی. خدا مهربانانه مداوم به من میگه که نگران نباشی ها از این احساس کامل رها میشه، فقط عمل کن به انچه که من میگویم. به لطف الله الان به جایی رسیدم که خودم را همچون یک فرشته ی پاک می بینم و خدا انقدر من رو دوست دارد که میخواهد باز احساسم پاک تر و خالص تر شود نسبت به خودم و هر روز به طرق مختلف به من اگاهی هایی میدهد که باز به احساس بهتر میرسم، مثل امروز که با نوشتن این کامنت دوباره منطق این که در تمام موارد در قران گفته گناهی بر شمانیست را برای من واضح کرد.
این ارزش تضاد هست. خدا با صبوری گذاشت که من بچرخم برای خودم تا به تضاد بربخورم و خواسته ای در دلم شکل بگیرد که شخصیتم را بارها و بارها با کیفیت تر از این چیزی که الان هستم میکند.
خیلی کامنتم طولانی شد اما وظیفه ی خودم دونستم که بیام این ماجرایی که برام اتفاق افتاده بود، و این اگاهی هایی که بهش رسیدم را برای دوستانم هم بازگو کنم چون دقیقا توی همین روزها کامنت شما دوستانم من را نجات داد و من رو به مسیر اصلیم برگردوند. خیلی دوستون دارم و از خدا میخواهم که دل همه ی ما را بعد از انکه به حقیقت هدایت کرد به باطل میل نده.
استاد و مریم عزیزم قلبم پر از عشق به شماست و عاشقانه دارم به سمت شما حرکت میکنم و مطمئنم روزی از نزدیک میبینمتون و عاشقانه در آغوش میگیرمتون. مریم جانم روی ماهتو میبوسم.
حالا طبق قانون هر چقدر با هر منطقی به اون موضوع توجه می کردم بیشتر به سمت شرایطی هدایت میشدم که راجبه همون موضوع خاص بود که خدا به من فرمان داده بود باید از زندگیت حذفش کنی، تنها چیزی که خدا بهم گفت، این جمله بود به هیچ عنوان و با هیچ منطقی به ان موضوع فکر نکن، اما من گوش به نجواها دادم که باید باوری بسازم
به فایل بررسی نامه ی ۲۱ حضرت علی (ع) ( این فایل معجزه کرد برای من)
استاد نکته مثبت همه ی این ماجرای من این جاست که با این تضادی که برام به وجود اومد من به درکی عمیقی از قوانین رسیدم، به درکی عمیقی از مهربانی و بخشندگی الله رسیدم ، به درکی عمیقی از تشخیص نجواها و صدای خدا رسیدم و این خیلی خیلی ارزشمندِ.و البته این تضاد منجر شد که خواسته ای قوی و ارزشمند در دلم شکل بگیرد که اجابت شدنش زندگیم را در همه ابعاد تغییر میدهد.
الله اکبر از این هدایت , خدای من, مژگان عزیزم, نمیدونم چندیدن و چندبار چشمم خورد به نظر تو و قبلم گفت بخون اما من توجه نکردم, و چون نظر من بالا نظر شماست این اتفاق چندبار ایجاد شد, تا اینکه امروز دوباره از لپ تاپم این اتفاق افتاد و با اینکه داشتم میبستمش ولی دیگه حرف قلبم و گوش دادن, مژگان من دارم فایل های توحیدی از اول میرم به آخر و الان رسیدم به نامه 31 حضرت علی و وقتی دیدم تو هم این و نوشتی , چی بگم, الله اکبر
مژگان عزیزم دقیقا , ذهن با این منطق که بیاد باور و پیا کنه, میاد کانون توجه و میبره دوباره سمت اون خواسته, بابا این تضاد اومده که تو به خواستت توجه کنی , به من و شما چه که چه باوری داشتیم, طبق قانون دیگه الان باید به خواسته توجه کنی , و هدایت میشی به مسیرش و ساختن باورهای قدرتمند ساختن در مسیر اون ساخته.عاشققتم مژگان که من و به درک بهتری از این دیدگاهم رسوندی
وچقدر این اتفاقات به ظاهر عجیب برای ما که چندسال در این مسیر هستیم, ما رو به درک بهتری میرسونه, واقعا به خودمون باید افتخار کنیم .
استاد عاشششقتم.
باز هم از تک تک چه های سایت سپاسگزارم , که بارها زدم جاده خاکی ولی نظرات شما من و آورد به مسیر, عاششقتونم
به نام خدایی که از خودم به درونم آگاه تره و تکه ای از وجودشم
سلام
« دوصد گفته چون نیم کردار نیست »
من میدونم که در هر لحظه دارم با توجه و تمرکزم دارم اتفاقات رو خلق میکنم ولی دونستنش تاثیری شگرفی نداره ، حتی میشه گفت تاثیر نیمه شگرفی هم نداره ، یه تاثیر سطحیه که که زمانی نتایج زمانی اتفاق میوفته که من عمل میکنم ، یعنی مهم نیست چقدرررررر حق دارم به یه چیزی توجه کنم مهم اینه آتش براش مهم نیست اینی که بهش برخورد کرده هیزمه یا لباسته یا پوست بدنت ، آتش ذاتش اینه بسوزونه و اصلا درباره تشخیص اینکه چی رو بسوزونه و چی رو نه هوشمند عمل نمیکنه ، اونیکه باید هوشمند عمل کنه منم ، منی که به قول آهنگ انتهای فایل معجزست خنده هام .
چقدر نعمت بزرگیه دوستا و مهمونایی که بتونی باهاشون لذت ببری ، افرادی کنارت باشن که بتونی باهاشون درباره چیزایی که بهت حس خوبی میدن حرف بزنی درباره اهدافتون حرف بزنین درباره اتفاقات خوب زندگیتون ، درباره چیزای خوبی که تجربه کردین و چیزای خوبی که میتونین تجربه کنین ، اطرافیان همراه خیلی نعمت بزرگیه ، مهمونی هایی که توش بجای ناله از دلار و آزادی و وضع کشور ، توش بازی میکنن تفریح میکنن عشق میکنن و بعد مهمونی کلی تجربه های جدید کلی حال خوب کلی اتفاق عالی در حال و آینده رو برا خودشون رقم میزنن.
هرچی از کار کردنم با این مباحث میگذره یه سری تفریح ها برام لذتبخش نیست که قبلا به قولی جون میدادم که انجام بدم هی درگیرش بودم که چرا و سعی میکردم ببینم چرا تفریح ثابتم دیگه حالمو خوب که نمیکنه هیچ حالمو بد میکنه بعدتر متوجه شدم اصلا اونا تفریح نبوده ، درسته برا بقیه هنوزم تفریحه ولی برا من دیگه نیست ، بجاش یه چیزای دیگه برام تفریح شده مثل استنشاق تازگی هوا توی طبیعت با نسیم ملایم ، مثل گوش کردن به صدای آب روی سنگ بست های رودخونه و مدتها تماشا کردنش مثل آشپزی کردن با عشق مثل حرف زدن با خودم ، مثل لذت از بازی و شادی بچه های کوچولو و … درحالیکه هرکی قبلا اینا رو انجام میداد من به شخصه میگفتم پاک دیوانه شده .
و مورد آخر تجسم
اگه خیلی خوب تو زندگیم دقیق شم خوب و بد زندگیمو با تجسم و توجه خلق کردم ، همه چیزایی که الان تو زندگیمه یا به شدت دوسشون داشتم یا به شدت ازشون متنفر بودم و همین باعث میشد درکنار توجه و تجسم علایقم و شاد شدن و اونا رو به زندگیم آوردم و چیزایی که ازشون نفرت دارم هم هی تصور کنم که اگه بشه چی میشه و چجور میشه و اونام دقیقا الان مهمون زندگیمن ، از بچگی دائم بهمون گفتن بچه رویاپردازی نکن اما نگفتن بچه رویاپردازی نمیکنینی لاقل فلاکت پردازی و دربه دری پردازی هم نمیخواد بکنی !!! چون اسمش رو گذاشتن واقع بینی !!! خدایا صدهزار مرتبه شکرت که هدایتم کردی به این مسیر ، کمکم کن عجله ی ذاتیم رو افسار کنم و پله پله در مسیر درست قدم بردارم ، مسیر کسانی که بهشون نعمت و ثروت و شادی و آرامش دادی نه مسیر گمراهان .
همین صفحه روی تصویر منو مجذوب خودش میکنه!!! همین دسر آلبالو!!
وقتی تو دیگ بود و میخواست تقسیم بشه و اولویت هم با بزرگترا بود ، من چقدر دلم میخواست ازش بخورم و استاد چقدر با عزت نفس اول و بیشتر از همه گرفت ، نوش جونتون ،
ولی هنوز تو دلم مونده )))
یه موضوع که خیلی خیلی مهمه و استاد هم بهش اشاره کردن، دور همی های شبانه تونه که چقدر دوستانه و درست وقت گرانبهاتونو می گذرونین، بدرستی، اگاهانه یا با بازی و سرگرمی که همون هم آموزنده ست
و چقدر آرامش استاد تو بازی جالب و ستودنی بود ، بدون هیچ استرس و تلاشی بازی میکنن ، در حالیکه آقای ریک چقدر داره به خودش زحمت میده براش!!
و موضوع جالب دیگه بازی تتوم با عروسکاش بود ، طرز نشستن یا دراز کشیدنش موقع بازی
چقدر راحته و نگران نظر بقیه نیست که ممکنه مسخره بشه از طرف بقیه .
که من مطمئنم اگه اینجا دختری هم سن تتوم اگه بخواد با عروسک بازی کنه صد در صد از طرف بقیه ، مسخره میشه ..
و اصلا به این توجه نمی کنیم که این کار ممکنه به رشد شخصیت اون بچه کمک کنه یا هر چیزی تو این مایه ها…
و مریم جان کارش چقدر جالب بود که رفتن تا هم بازی بشن با تتوم
چقدر شما با خودتون در صلحید آخه!!
ممنون و سپاسگزارم از فایلهای آموزنده تون.
خدایا هدایتمون کن و اگاهمون کن که درست زندگی کنیم و درست زندگی کردن رو به بچه هامون هم یاد بدیم .
سلام به خانواده ی الهی ام🥰
پدرم سید جان مادرم مریم جان و خواهرو برادرای هم فرکانسم😍
من کیمیا هستم دختر یگانه✌️❤️
خب اقا بریم باهم یه مروری رویه نکات مثبت این قسمت بکنیم و کلی فرکانس خب بفرستیم یوهوووو🏃🏻♀️😍
وای خدایا چقدر صدای قورباغه ها دل نشینه و شگفت انگیزه اونم بعد از بارون بی نظیر 🐸
عطر بی نظیر شام که تویه رطوبت هوا پخش شده و اشتهای ادمو صد برایر میکنه و خدایا عجب بیف استروگانف وسوسه انگیز و حرفه ی ایول😍
ادم قیافشو میبینه دهنش اب میوفته چه برسه عطر و طعمشو بچشه 🍝
نوش جونتون
عجب دوستای هنرمند و اشپز و زرنگی داری استاد جان 😍
عاشق این قابلمه شدم که انقدر حرفه ی هست و میشه خیلی غذا های خوشمزه توش پخت😍
تو یه اون بارون شگفت انگیز تویه اب شنا کنی بعدش یه دوش اب گرم. بگیری بیای کنار دوستات بشینی به قول مریم جان ارکستر قورباغه ها برات بخونن یه بشقاب بیف استروگانف تویه دست عطر قارچ و کره تو مشامت رطوبت هوا رو حس کنی منظره بی نظیر بهشت هم مقابت عزیز دلتم کنارت باشه تازه😍چه حسی زیبا تر و قشنگ تر از این لحضه🥺❤️ادم باید در لحضه باشه و از لحضه لذت ببره جوری زندگی کنه که گویا امروز اخرین روزشه سعی کنه فقط فقط لذت ببره😍😍
اخه استادچرا انقدر شما خوبین🥰
وای خدای من تازه از همه اینا بگذریم از اون دسر وسوسه انگیز نمیشه گذشت خدای من دهنم اب افتاد🤤
شکلات و کره و گیلاس عجب ترکیب خفن و جدیدی تازه گرم هم سرو میشه تویه این هوا عجب بمب انرژی میشه خدای من بی نظیرهههه😍😍😭
خیلی واسم جالبه که اشپز اینها اقایون بوده خیلی لذت میبرم وفتی میبنیم انقدر مرد های امریکا مسئولیت پذیر هستند و هنرمند و تقسیم وظایف انجام میدهند تا همه کارا رویه دوش یه نفر نباشه و تک تک اعضا بتونن هم از فضا لذت ببرن هم با هم مشارکت کن چی بهتر از اینه اخه عالیه 😍
وای عطر شکلات و گیلاس خدا میدونه چه چیز بی نظیریه😍😍😍
چه بازی باحال و جدیدی بثد عاشق شیطنتای ریک شدم😂
و استاد عزیز که مثله همیشه راحت ترین راه رو انتخواب می کرد
استاد جان چقدر کامل توضیح دادین در مورد اینکه وقتی با همیم کافیه فقط لذت اون احضه رو ببریم با هم. دیگه ن انیکه کارای بیهوده یا بحثای رو انجام بدیم که هیچ فایده نداره
من خودم همیشه به مهمونی که میریم بیشتر هم سن و سال هام سرشون تویه گوشیه و حال هیچ کاری ندارن ومن اصلا به این موضوع اهمیت نمیدم
و میریم با بچه ها یه کوچیک تر بازی میکنم از انرژی و اشتیاقشون استفاده میکنم و اصلا برام مهم نی بقیه چی در موردم فک میکنن فقط دنبال لحضه هایم که حالمو خوب کنم چی پر انرژی تر اینکه با بچه ها بازی کنی و یاد بگیر مثله بچه ها تجسم کنی انرژی داشته باشی و لذت ببری خیلی حس شیرین و قشنگیه ☺️
مرسی از مریم عزیز بابت فیلم برداری و مذسی از استاد عزیزم بابت نکاتی از زندگی که هروز یچیزو یاداومون میشن
در کل من عاشقتونم خیلی زیاد😍😍😍
بنام خدای فراوانی ها
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام
وای خدا من عاشق اون دسر گیلاسی شدم کاملا حس کردم طمع و مزه اش رو اونم روی آتیش
خدا می دونه چقد خوشمزه بود
چه وسایل های با کیفیت و اعلایی ، از جنسشون از پشت قاب گوشیم هم لذت بردم واقعا معرکه
چه خانواده پایه ای برای لذت بردن ، واقعا لذت بردن یک توانایی و مهارت هست که نیاز به تمرین داره ، باید آدم تو مدارش باشه و افرادی که تو مدار ناخواسته ها هستن قدرت لذت بردن و تفریح کردنشون کم میشه و خود به خود اصلا واسشون دیگه اتفاق نمی افته یعنی یه جورایی تو مدارش نمی تونن باشن
چقد خوبه و من الان همچین درخواست هایی به جهان دادم که دوستان این چنینی می خوام که وقتی دور هم جمع بشیم غیبت و تهمت و فلانی و فلان سیاست و … نباشه
این باشه چطوری لذت ببریم
به نظرم واقعا این رو هم ما بلد نبودیم یعنی ما از بچگی یاد نگرفتیم که اینطور هم میشه زندگی کرد
همه به هم نگاه کردن فکر کردن خب اینه دیگه دورهمی یعنی بشینن نظر بدن هر کس راجع به یه اتفاق تو فامیل یا تو کشور و این یعنی لذت بردن
همه جی به تعریف ما از مسائل ربط داره
خدایا شکرت
اون دختر کوچولو منو برد به دوران بچگیم چرا همش حالم خوب بود ؟ چون همش با تجسم و خواسته هام زندگی میکردم نه با نگرانی ها و ناخواسته هام
چون ما از بچگی شرطی شده داشتن احساس خوب هستیم واسه همین نمی تونستیم تو احساس بد یا همون ناخواسته ها یا نا زیبایی ها بمونیم
چون ما از بچگی افکار و باورهای نامحدود و قدرتمند کننده داشتیم
واسه همین نکرانی جایی تو ما پیدا نمی کرد که خونه کنه
قلب و ذهن ما جایی واسش نمیزاشت که رشد کنه
ما خالی بودیم از افکار و فرکانس منفی
سلام…سلام به همه…🤗
اول از همه اینو میگم که استاد عباسمنش خانم شایسته دمتون گرم که این همه برای این سریال زحمت میکشید.
اگه بدونید این سریال چه قدر به تجسم خواسته هام کمک کرد…
چه قدر خواسته هام بزرگ تر شد چون باورام قوی تر شد…
چه قدر اعتماد بنفسم بیشتر شد…
چه قدر امید گرفتم برای اینکه هر لحظه از قوانین جهان استفاده کنم…
چه قدر از حرفای لذت بخش استاد و خانم شایسته درس گرفتم و از اونا استفاده کردم…
چه قدر هر روز زندگیم لذت بخش تر شدو تازه توی کل روز فکر و ذکرم اهدافم بود…
چه روز ها و شب هایی که من با سریال شما گذروندم …
چه احساس خوبی میگیرم وقتی این سریال رو می بینم….
خلاصه هرچی از این سریال بگم کمه چون این سریال عادی نیست سریالیِ برای تمرکز روی هی چیز خوب…سریالی برای پیدا کردن مسیر زندگی…و…
استاد از روزی که این سریال رو دیدم تغییرات خیلی راحت تر برام رخ داد همین امروز یکی تغییر تو زندگیم رخ داد تغیری که ماه ها من دنبالش میدویدم حالا اون تغییر خودش سراغم اومد بدون این که من کاری کنم دست های خدا خودشون برام همه کار ها رو انجام دادم تنها کار من یه تلفن کوچیک بود…همین🤗🤗
و در آخر بعد از کلی اتفاقای خوب کوچیک و بزرگ خدا رو بینهایت مرتبه شکر میکنم…
برای همه چیز و مخصوصا از این من رو با شما استاد عباس منش آشنا کرد و با کمک استاد زندگیم تغییر کرد❤🧡💜💚💙.
❤خدارو شکر❤
استاد خوبم ومریم خانم عزیز سلام. آنقدر از سریال زندگی در بهشت لذت میبرم که نگو. واقعا مشتاق دیدن این سریال زندگی در بهشت شده ام. مخصوصا از وقتی مهمون برای استاد آمده سریال خیلی باحال تر شده. استاد خوبم به مناسبت آشنایی با شما من به توفیقی دست یافتم که تا این مرحله از عمرم تجربه نکرده بودم من تمام آیه های قرآن رو با معنی یک دور کامل خوندم ومشغول دور دوم هستم اول از خدای خوبم وبعد ازشما به خاطر اینکه منو به سمت خوندن قرآن هدایت کردین واقعا سپاسگزارم. وقتی معنی آیات رو میخونم احساس نزدیکی بیشتری با خدا دارم استاد خوبم من شروع کردم به خواندن قرآن چون شما گفتید که بهرهی فراوان از خوندن قرآن بردید برای نزدیکی به پرودگارم برای تقوای بیشتر که در قرآن به آن اشاره شده که تقوا داشته باشید چگونه آیات قرآن روبیشتر درک کنم آیا باتکرار خوندن آیات ومعانی به این مهم میرسم یا راه دیگری پیشنهاد میدین. از خدای مهربانم سپاسگزارم که داره منو هدایت میکنه
شکر خدا .دوباره تونستم با دوستانم در داستان زندگی بهشت باشم.هر کدام از این فیلمها و نگاه میکنم خیلی شادتر میشم .خودم رو در جمع میبینم.وخوشحالم شور و شوق در من ایجاد میشه.اخه همونی که من دوست دارم هستن .مخصوصا استادومریم جان…منم این روحیه رو دارم در طبیعت میپزم .بازی میکنم .شلوغ میکنم لذت میبرم ..بخاطر اون تماشای زندگی در
سلام به همه دوستان عزیز، سلام به خانم شایسته که همواره حالش خوبه، همواره با خودش با جهان اطرافش در صلح است،درود به استاد عزیزم که بابتش از خداوند بارها سپاسگزارم.الان جلسه الگو برداری قدم ۱۰ را برای بار اول شنیدم،استاد سپاسگزارم برای این همه آگاهی خالص،استاد گرامی من به خودم افتخار می کنم و شما هم به خودتان افتخار کنید که شاگردی عالی همچون من دارید،نتایجم بسیار بزرگ هستن.من دارم شما را ،سبک زندگی شما را کپی میکنم، هر فرصتی دارم فایل گوش می کنم و البته عمل میکنم، خوشبختی را تجربه می کنم، زندگی ام را خودم خلق می کنم،ورودی هام کاملا کنترل شدن،پول پارو میکنم،( من تا همین چند سال پیش پول واسه نیازهای اولیم نداشتم).ولی الان به لطف باور به رب ،باور به فراوانی ،و تکرار و تمرین و کنترل ورودی هام جریانی از ثروت و نعمت و آرامش و خوشبختی و احترام را دریافت میکنم والبته که جای کار داره و با عشق و لذت ادامه میدم،استاد فوق العاده هستی ،عاشقتم،عاشق متفاوت بودنت،توی بارون شنا کردنت هستم،تبریک میگم بهتون واسه اعتماد به نفس بالا و حجم پولسازیتون و متفاوت بودن و این مکتب منحصر به فردتون،هدفم از کامت گذاشتن نشر یه آگاهی بود،چند روز پیش فکر میکردم ما روحیم و مهمانیم در این جهان مادی ،پس طبیعبه که خانه سالم داشته باشیم(جسم)،خوب اکثرا همه با این موضوع اوکی هستن،حالا این جهان مادی علاوه بر سلامت جسم،سلامت مالی هم میخواد،سلامت روابط هم می خواد. خوب اگه مریض باشیم از نظر جسمی از زندگی لذت نمی بریم،حالا چطوره که ما به مداوای مریضی مالی نیستیم؟ استاد ممنونم که راه هدایت شدن و ارتباط با خداوند را یادم دادی،بهتون تبریک می گم که اینقدر روان آگاهی ها تون را می تونین به مخاطب انتقال بدین،دوستان عزیزم ،مخصوصا اونا که جدید تر هستین،دوست دارم ادامه بدید و ادامه بدید،نتایج کوچک خودتون را ببینید ،راه راحت تر هم اینه که به استاد و قوانینی که میگه اعتماد کنید،من هیچ ربطی به علی گذشته ندارم،هر روز با اعتماد به نفس تر ،پولسازتر تر،آرام تر ،مودب تر،خوشبخت تر و با خدا یارشدم،در پناه رب العالمین باشید کسی که مالک و قدرت مطلق عالم و عالمیان است.
سلام دوستان من
سلام استاد و مریم عزیزم
بچه ها در مورد غیبت کردن و غیبت شنیدن من میخواستم چیزهایی رو که خودم دیدم و متوجهش شدم رو بنویسم. خیلی وقت ها من بین اطرافیان دیدم که وقتی دور هم جمع میشن به قول استاد میشینن راجب رئیس جمهور و شرایط سیاسی مملکت صحبت می کنن( اصلا دیگه شده یک عادت بین ایرانی ها ) و فقطم راجبه خصوصیات بد اون آدم ها صحبت میشه و یا مثلا میشنن راجب یک شخصیت معروف صحبت می کنن و مدام ویژگی ها و سبک زندگی اون آدم رو قضاوت می کنند، یا مثلا راجبه ویژگی ها ی بد یک فروشنده ای که باهاش برخورد داشتند صحبت میکنند،خوب این که دیگه شده یک رسم، حداقل بین اطرافیان من، اما نکتش اینجاست همین آدم ها به شدت به نماز، به روزه و همه اعمال مذهبی که هممون میشناسیم اعتقاد قوی دارند، به اینکه غیبت نباید بشود هم اعتقاد دارند و خود من از بچگی از زبان همین ادم ها شنیدم که غیبت کردن مثل خوردن گوشت برادر خود است( حالا دیگه نمیدونم این جمله ریشه اش از کجا هست، من از زبان اطرافیانم شنیدم) حالا شما حساب کنید انسان هایی که انقدر معتقدند به اینکه غیبت گناه است، میان با فراق بال و آسودگی خاطر راجبه یه شخص سومی غیبت میکنند، بچه ها تاکید میکنم انسان هایی که معتقدند غیبت گناه است میان با فراق بال و آسودگی خاطر غیبت میکنند،( خیلی فکر کنید به این جمله و به ادامه ی کامنت من) چی میشه که این انسان ها با وجود یک همچین اعتقادی ،با خیال راحت راجبه یک شخص سوم صحبت میکنن یا همون به قول معروف غیبت می کنند خیلی وقت ها خود من از وقتی که وارد این مسیر شدم و قوانین رو یاد گرفتم ( تاکید می کنم قوانین رو یاد گرفتم ، نه اینکه چیو خدا گفته گناهِ و چیو گفته گناه نیست )بهشون گفتم راجب شخص دیگه ای صحبت نکنین، درست نیست، ( هیچ وقت نگفتم گناهِ ، نا خود آگاه گفتم درست نیست) بعد من چی مشنوم از اون ها: یک سری جواب های به ظاهر منطقی که برای منی که قانون رو درک کردم منطقش پوچِ پوچِ، مثلا در مورد همون مثال فروشنده، من بارها شنیدم که میگن بابا تو که نمیشناسیش اشکالی نداره راجبش صحبت کنیم، ببنید چطوری ذهنشون اومده اینو براشون منطقی کرده که چون اون انسان رو از نزدیک نمیشناسی و یا مثلا نسبت خونی باهاش نداری حق داری که راجبش صحبت کنی، ذهنشون براشون منطقی کرده که حالا چون اون انسان غریبه هست خدا گناه حساب نمیکنه ، ویا مثلا در مورد شخصیت های معروف و سیاسی ، ذهن میاد منطقی میکنه که چون اون ادم یه شخصیتی هست که همه ی جهان میشناسنش تو حق دار ی که راجبش صحبت کنی و تو این موارد خدا گناه حساب نمیکنه ،اینا همون نجواهاست که خیلی از ماها اجازه ی جولان دادن تو ذهنمون رو بهش دادیم که تبدیل شده به یک باور و این باور غلط رفتار همین انسان هایی که من واقعا تو خیلی از موارد دیدم به خدا اعتقاد دارند رو تحت تاثیر خودش قرار داده حالا این طرز فکر ریشه اش از کجا میاد از همون نگاه انسانی ای که به خدا داریم، حالا چی شده که مثلا یکی مثل من که تا همین چند وقت پیش دقیقا مثل همین انسان ها بودم دیگه نمی تونم به خودم اجازه بدم که راجبه شخص سومی صحبت کنم چون از قانون فرکانس اگاه شدم، ببنید بچه ها استاد خیلی قشنگ گفت شخص سوم، اطرافیان من میگن فلانی رو نمیشناسی اشکالی نداره، چی مشه که استاد میگه شخص سوم ،چون از قانون فرکانس اگاهِ و چون از قانون فرکانس و سیستم حاکم بر جهان هستی اگاهِ به هیچ عنوان ذهن یا همون به قول استاد نجواهای شیطانی نمیتونه منطقی براش پیدا کنه که رازیش کنه مثلا غیبت کنه و یا هر موضوع دیگه ای که ما میدونم فرکانس خوبی نزد خدا نداره.
همه این ها رو نوشتم برای اینکه پی ببریم به اینکه تو ذهنمون خدا رو چه جوری باور کرده باشیم، اینکه خدا اگر گفته عملی رو انجام ندهید منظورش این بوده که گناه نکنید و یا منظورش این بوده که این عمل فرکانس مخربی برای تو دارد، اگر با ریشه ی گناه به قضیه نگاه کنیم بالخره ذهن یه راهی پیدا می کنه که راضیت کنه و متقاعدت کنه که اشکالی نداره تو این شرایط خاص گناه حساب نمیشه، اما اگر از سیستم حاکم بر جهان هستی آگاه باشیم و بدانیم که به قول استاد هیچ لحظه ی بعدیِ از پیش تعیین شده ای وجود ندارد و من هر چقدر هم نزد خدا محبوب باشم، حالا میخوام انسان مذهبی ای باشم یا پیامبر باشم، یا استاد عباس منش باشم و یا همین مژگانی باشم که الان داره این متن رو تایپ میکنه خدا فقط و فقط فرکانس من رو دریافت میکنه و لحظه ی بعد من داره با فرکانس همین لحظه ام خلق میشه و آگاه باشم که چه اعمالی فرکانس بد دارد و چه اعمالی فرکانس خوب دارد( بچه ها این نکته هم خیلی خیلی مهمِ که تشخیص بدیم چه اعمالی چه فرکانس های بدی دارد) دیگه به خودم اجازه ی غیبت کردن نمی دهم، چون می دونم که صحبت کردن راجبه شخص سوم و یا به قول استاد راجبه شرایط حساس کنونی لحظه ی بعد من رو خراب میکنه.
خدایا شکرت که این اگاهی های ارزشمند رو به من دادی و به من قدرت دادی تا بنویسم و من این اگاهی ها رو با دوستانم به اشترک بذارم، دوستان من چند ماهی بود که اثیر احساس گناه شده بودم، حالا میفهمم که استاد چرا انقدر تاکید میکنه که این فرکانس به شدت مخربِ، با وجود این همه شنیدن از استاد ولی نمیتونستم خودم رو رها کنم از این احساس( هنوزم کاملِ کامل رها نشدم) دلیلش هم همین نگاه انسانی داشتن به خدا بود و همین باورهایی که از اطرافیانم راجبه خدا داشتم، اشتباه من این بود که به جای اینکه برم سراغ اینکه بفهمم چرا خدا گفته این عمل رو انجام ندهید، میرفتم دنبال اینکه چجوری خدا میتونه من رو ببخشه، ببنید چه طوری با وجود این همه ادعا افتادم تو دام ذهن، چه اتفاقی برام افتاد هر چقدر بیشتر سرچ کردم ذهنم بیشتر درگیر اون موضوع شد با منطق های پوچِ متفاوت که مثلا بیا باوری بساز که تو را متقاعد کند که خدا می بخشد، و یا مثلا بیا سرچ کن چرا نباید انسان این عمل را انجام دهد، این طوری برات منطقی میشه و رها میشی از درگیری های ذهنی ( اینا رو مثال میزنم تا تشخیص بدیم نجوا چیه ، صدای خدا چیه )حالا طبق قانون هر چقدر با هر منطقی به اون موضوع توجه می کردم بیشتر به سمت شرایطی هدایت میشدم که راجبه همون موضوع خاص بود که خدا به من فرمان داده بود باید از زندگیت حذفش کنی، تنها چیزی که خدا بهم گفت، این جمله بود به هیچ عنوان و با هیچ منطقی به ان موضوع فکر نکن، اما من گوش به نجواها دادم که باید باوری بسازم که برایم منطقی شود که خدا میبخشد ویا چرا خدا گفته که این عمل را از زندگیت حذف کن، خدا قشنگ گذاشت من بچرخم تا درس بگیرم، استاد نمیدونی چه درگیری ذهنی ای برای خودم ایجاد کرده بودم، مژگانی که با دو سال شاگردشما بودن زندگیش رو تبدیل کرده بودبه بهشت ، انقدر ساده افتاد به دام ذهن و انقدر خودم رو درگیر اون موضوع کردم که دچار احساس گناه شدم و همین بهشت تبدیل شد به یک جهنم، ولی خدا خیلی خیلی دوسم داشت قشنگ گذاشت من بچرخم و گوش بدم به منطق های پوچ این نجواها، وقتی که همه ی دورهامو زدم گفتم خدایا کمکم کن منو ببر به همون بهشت، این نجواها همه ی ذهنم رو گرفته، و این جا بود که چنان خدا به من مهربانی کرد و چنان دست مهربانانه به سوی من آورد که نمیدونم الان باید چه جمله ای بابتش بنویسم، گفت بیا از اول همه ی چیزهایی که استادت گفته رو دقیق تر بررسی کنیم، از کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم شروع کرد، با اون کتاب چنان درکی به من داد که به خودم اجازه دادم به حرف خدا گوش کنم و دیگه با هیچ منطقی به اون موضوع فکر نکنم، ولی احساس گناه عمیق رفته بود توی وجود من، باز خدا انقدر من رو دوست داشت که آرام آرام من رو هدایت کرد و انقدر بهم اگاهی های ناب و خالصِ خالص از قوانیش داد تا بتونم آرام آرام خودم رو از این احساس رها کنم، به طرز عجیبی من رو هدایت کرد به فایل بررسی نامه ی 21 حضرت علی (ع) ( این فایل معجزه کرد برای من) استاد حرف هات توی اون فایل معجزه کرد توی زندگی من، حالا به لطف الله رسیدم دوباره به بهشت قشنگم و نکته مثبت همه ی این ماجرای من این جاست که با این تضادی که برام به وجود اومد من به درکی عمیقی از قوانین رسیدم، به درکی عمیقی از مهربانی و بخشندگی الله رسیدم ، به درکی عمیقی از تشخیص نجواها و صدای خدا رسیدم و این خیلی خیلی ارزشمندِ.و البته این تضاد منجر شد که خواسته ای قوی و ارزشمند در دلم شکل بگیرد که اجابت شدنش زندگیم را در همه ابعاد تغییر میدهد، خواسته ای که تا قبل از این تضاد به هیچ عنوان نمیتوانست در دلم شکل بگیرد( الان که دارم مینویسم درک میکنم چرا خدا گذاشت که من بچرخم به گربه رقصون های ذهنم ) من درخواست دادم و خدا برای اینکه دل من محکم شود و آرام بگیرم به طرق مختلف من را مطمئن کرد که درخواستم اجابت شده و من در مسیر رسیدن بهش هستم، در مورد رها شدن از احساس گناه هم خدا به من الهام کرد که باید یک پروسه تکاملی را طی کنی تا کاملا از این احساس رها شوی. خدا مهربانانه مداوم به من میگه که نگران نباشی ها از این احساس کامل رها میشه، فقط عمل کن به انچه که من میگویم. به لطف الله الان به جایی رسیدم که خودم را همچون یک فرشته ی پاک می بینم و خدا انقدر من رو دوست دارد که میخواهد باز احساسم پاک تر و خالص تر شود نسبت به خودم و هر روز به طرق مختلف به من اگاهی هایی میدهد که باز به احساس بهتر میرسم، مثل امروز که با نوشتن این کامنت دوباره منطق این که در تمام موارد در قران گفته گناهی بر شمانیست را برای من واضح کرد.
این ارزش تضاد هست. خدا با صبوری گذاشت که من بچرخم برای خودم تا به تضاد بربخورم و خواسته ای در دلم شکل بگیرد که شخصیتم را بارها و بارها با کیفیت تر از این چیزی که الان هستم میکند.
خیلی کامنتم طولانی شد اما وظیفه ی خودم دونستم که بیام این ماجرایی که برام اتفاق افتاده بود، و این اگاهی هایی که بهش رسیدم را برای دوستانم هم بازگو کنم چون دقیقا توی همین روزها کامنت شما دوستانم من را نجات داد و من رو به مسیر اصلیم برگردوند. خیلی دوستون دارم و از خدا میخواهم که دل همه ی ما را بعد از انکه به حقیقت هدایت کرد به باطل میل نده.
استاد و مریم عزیزم قلبم پر از عشق به شماست و عاشقانه دارم به سمت شما حرکت میکنم و مطمئنم روزی از نزدیک میبینمتون و عاشقانه در آغوش میگیرمتون. مریم جانم روی ماهتو میبوسم.
الله نگهدار هم ی ما باشد.
حالا طبق قانون هر چقدر با هر منطقی به اون موضوع توجه می کردم بیشتر به سمت شرایطی هدایت میشدم که راجبه همون موضوع خاص بود که خدا به من فرمان داده بود باید از زندگیت حذفش کنی، تنها چیزی که خدا بهم گفت، این جمله بود به هیچ عنوان و با هیچ منطقی به ان موضوع فکر نکن، اما من گوش به نجواها دادم که باید باوری بسازم
به فایل بررسی نامه ی ۲۱ حضرت علی (ع) ( این فایل معجزه کرد برای من)
استاد نکته مثبت همه ی این ماجرای من این جاست که با این تضادی که برام به وجود اومد من به درکی عمیقی از قوانین رسیدم، به درکی عمیقی از مهربانی و بخشندگی الله رسیدم ، به درکی عمیقی از تشخیص نجواها و صدای خدا رسیدم و این خیلی خیلی ارزشمندِ.و البته این تضاد منجر شد که خواسته ای قوی و ارزشمند در دلم شکل بگیرد که اجابت شدنش زندگیم را در همه ابعاد تغییر میدهد.
الله اکبر از این هدایت , خدای من, مژگان عزیزم, نمیدونم چندیدن و چندبار چشمم خورد به نظر تو و قبلم گفت بخون اما من توجه نکردم, و چون نظر من بالا نظر شماست این اتفاق چندبار ایجاد شد, تا اینکه امروز دوباره از لپ تاپم این اتفاق افتاد و با اینکه داشتم میبستمش ولی دیگه حرف قلبم و گوش دادن, مژگان من دارم فایل های توحیدی از اول میرم به آخر و الان رسیدم به نامه 31 حضرت علی و وقتی دیدم تو هم این و نوشتی , چی بگم, الله اکبر
مژگان عزیزم دقیقا , ذهن با این منطق که بیاد باور و پیا کنه, میاد کانون توجه و میبره دوباره سمت اون خواسته, بابا این تضاد اومده که تو به خواستت توجه کنی , به من و شما چه که چه باوری داشتیم, طبق قانون دیگه الان باید به خواسته توجه کنی , و هدایت میشی به مسیرش و ساختن باورهای قدرتمند ساختن در مسیر اون ساخته.عاشققتم مژگان که من و به درک بهتری از این دیدگاهم رسوندی
وچقدر این اتفاقات به ظاهر عجیب برای ما که چندسال در این مسیر هستیم, ما رو به درک بهتری میرسونه, واقعا به خودمون باید افتخار کنیم .
استاد عاشششقتم.
باز هم از تک تک چه های سایت سپاسگزارم , که بارها زدم جاده خاکی ولی نظرات شما من و آورد به مسیر, عاششقتونم
سلام مژگان جانم
عزیز دلم چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم.
ممنونم که این کامنت زیبا رو با ما به اشتراک گذاشتی گلم 😘
در مورد غیبت کردن که نوشته بودی و نجواهای ذهن و تجربه صحبت های اطرافیان ، واقعاً برام یادآوری شد اون روزها و اون جمع ها،
خدا رو هزاران هزاران مرتبه سپاسگزارم که هدایت مون کرد به این مسیر صحیح
برای اینکه دوباره هدایت خدا رو دریافت کردی و به مسیر برگشتی تحسینت می کنم عزیزززززززم و بهت تبریک میگم
دوستت دارم فرشته پاک خدا و بهترین ها را برایت آرزومندم
سلام بر خداوند رزاق و وهاب
درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد و سلامت باشیم همگی!
خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر کادر اجرای سایت!
چه قسمت فوق العاده ای بود!
بیف استراناگوف!!!
من تا الان فکر میکردم بیف استراناگوف یه نوع از استیک هست، اما در سن ۱۷ سالگی مشخص شد برام که مثل یک نوع سالاد میمونه!
بنظر خوشمزه میومد!
معجون سوخت جت:
گیلاس، شکلات، کره!
داغ داغ
خدای من!
به امید خداوند به زودی این دو تا غذا را تست میکنم!
نوش جان همگیتون!
چقدر جالب بود که اول به بزرگتر ها غذا داده شد و سپس بچه ها با نظم و ترتیب دونه به دونه اومدن برای دریافت سهم!
یکم هم کاسه صبر بعضی ها لبریز شده بود!😂😂😂
چه پوکر بازی جالبی بود!
البته دقیق کارایی و ربط کارت ها را تو بازی نفهمیدم چون بنظرم فقط بازی حول چیدن سکه ها رو هم میچرخید!
ولی در کل فوق العاده بازی هیجانی و جذابی بود!
که در آخر هم آقای کریک با تمام خوب کار کردن ها یه لغزش ریز داشتند!
آقای ریک هم فوق العاده با دقت کار میکرد!
و همچنین بقیه اعضا هم خوب بودند!
دوری کنیم از جمع هایی که علاوه بر اینکه به پیشرفت ما کمک نمیکنند، مثل یک باتلاقی عمل میکنند که میخواهند ما را به زیر بکشانند!
و اگر ما توجه کنیم و بهشان بال و پر بدیم به زیر میرویم!
من هم خیلی وقت است که خودم را در یک دایره ی قرنطینه قرار داده ام و به شدت ارتباطات، مهمانی ها و گشت و گذار ها را با افراد مختلف فیلتر میکنم!
چون معتقدم الان زمان مناسبی برای سرمایه گذاری روی خودم و همچنین لذّت بردن از دایره قرنطینه خودم است!
آگاهانه روی خودمان کار کنیم و باور هایمان را تقویت کنیم!
تا نوع فرکانسی که به جهان میفرستیم متفاوت بشود!
و متقابلا نتایج و اتفاقات هم تغییر بکنند!
خیلی از جمع ها فقط وقت ما را تلف میکنند!
با مسائل پوچ و بیهوده ای مانند:
موضوعات سیاسی، اجتماعی، نظامی و …
چه خوب است که در جمع های سالم افراد ثروتمند و موفق حضور پیدا کنیم!
چون آنها خیلی زیاد در مورد خوبی ها و زیبایی ها صحبت میکنند!
با این کار شخصیت، ذهنیت و لِوِل خود را ارتقا میدهیم!
روی خودمان آگاهانه کار کنیم!
و صبور باشیم تا نتیجه و ثمره ی افکار و اعمالمان را در واقعیت ببینیم!
قدرت تمرکز را درک کنیم!
تمام اتفاقات حال و آینده ی زندگی ما تحت تاثیر تمرکزمان در زمان حال و گذشته بوده، هست و خواهد بود!
و خبر خوب این است که بین تمرکز کردن به چیزی تا بوجود آمدن خود آن چیز یک بازه زمانی قرار دارد!
پس بیایید آگاه باشیم و روی خودمان کار کنیم!
تمرکزمان را بر روی نکات مثبت و اهدافمان بگذاریم!
و صبور باشیم تا نتیجه ی این تمرکز ها خودشان را نمایان کنند!
چقدر عروسک های زیبایی داشت، عضو کوچک این خانه!
و اینکه برای هر عروسک یک اسم خاص و یک زندگی خاص را طراحی کرده بود واقعا برایم خارق العاده بود!
ماشاالله به این هوش، ذکاوت و استعداد این دختر
ماشاالله به ما!
ماشاالله به همه!
توانایی تجسم در افراد کم سن و سال فوق العاده بالا است!
من خودم وقتی کوچکتر بودم یک فرش را، شهر تجسم میکردم!
و نقش و نگار های آن را، خیابان ها و ساختمان ها میپنداریدم!
و چقدر زندگی ماشین بازی توی این شهر لذّت بخش بود و هست!
به امید خداوند همگی بتوانیم از کودک درونمان کمک گرفته و دوباره قدرت تجسممان را که یکی از عامل های اصلی موفقیت است، بیدار کنیم و افزایش دهیم!
بسیار آهنگ فوق العاده ای هم در آخر داستان گذاشته شد و حتما در اسرع وقت آن را دانلود میکنم!
خیلی قسمت فوق العاده، جالب، درس دار و جای بحثی بود!
سپاسگزار خداوندی هستم که من را به مسیر هایی که در آنها نعمت داده هدایت میکند!
ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر اعضای سایت
در پناه خداوند آگاه، متعهد، شاد و سلامت باشیم همگی در دنیا و آخرت
آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران
من بهترین هستم چون همواره از قدرت تجسمم کمک میگیرم و در جمع افراد باهوش، ثروتمند و موفق حضور پیدا میکنم!
بدرود!
به نام خدایی که از خودم به درونم آگاه تره و تکه ای از وجودشم
سلام
« دوصد گفته چون نیم کردار نیست »
من میدونم که در هر لحظه دارم با توجه و تمرکزم دارم اتفاقات رو خلق میکنم ولی دونستنش تاثیری شگرفی نداره ، حتی میشه گفت تاثیر نیمه شگرفی هم نداره ، یه تاثیر سطحیه که که زمانی نتایج زمانی اتفاق میوفته که من عمل میکنم ، یعنی مهم نیست چقدرررررر حق دارم به یه چیزی توجه کنم مهم اینه آتش براش مهم نیست اینی که بهش برخورد کرده هیزمه یا لباسته یا پوست بدنت ، آتش ذاتش اینه بسوزونه و اصلا درباره تشخیص اینکه چی رو بسوزونه و چی رو نه هوشمند عمل نمیکنه ، اونیکه باید هوشمند عمل کنه منم ، منی که به قول آهنگ انتهای فایل معجزست خنده هام .
چقدر نعمت بزرگیه دوستا و مهمونایی که بتونی باهاشون لذت ببری ، افرادی کنارت باشن که بتونی باهاشون درباره چیزایی که بهت حس خوبی میدن حرف بزنی درباره اهدافتون حرف بزنین درباره اتفاقات خوب زندگیتون ، درباره چیزای خوبی که تجربه کردین و چیزای خوبی که میتونین تجربه کنین ، اطرافیان همراه خیلی نعمت بزرگیه ، مهمونی هایی که توش بجای ناله از دلار و آزادی و وضع کشور ، توش بازی میکنن تفریح میکنن عشق میکنن و بعد مهمونی کلی تجربه های جدید کلی حال خوب کلی اتفاق عالی در حال و آینده رو برا خودشون رقم میزنن.
هرچی از کار کردنم با این مباحث میگذره یه سری تفریح ها برام لذتبخش نیست که قبلا به قولی جون میدادم که انجام بدم هی درگیرش بودم که چرا و سعی میکردم ببینم چرا تفریح ثابتم دیگه حالمو خوب که نمیکنه هیچ حالمو بد میکنه بعدتر متوجه شدم اصلا اونا تفریح نبوده ، درسته برا بقیه هنوزم تفریحه ولی برا من دیگه نیست ، بجاش یه چیزای دیگه برام تفریح شده مثل استنشاق تازگی هوا توی طبیعت با نسیم ملایم ، مثل گوش کردن به صدای آب روی سنگ بست های رودخونه و مدتها تماشا کردنش مثل آشپزی کردن با عشق مثل حرف زدن با خودم ، مثل لذت از بازی و شادی بچه های کوچولو و … درحالیکه هرکی قبلا اینا رو انجام میداد من به شخصه میگفتم پاک دیوانه شده .
و مورد آخر تجسم
اگه خیلی خوب تو زندگیم دقیق شم خوب و بد زندگیمو با تجسم و توجه خلق کردم ، همه چیزایی که الان تو زندگیمه یا به شدت دوسشون داشتم یا به شدت ازشون متنفر بودم و همین باعث میشد درکنار توجه و تجسم علایقم و شاد شدن و اونا رو به زندگیم آوردم و چیزایی که ازشون نفرت دارم هم هی تصور کنم که اگه بشه چی میشه و چجور میشه و اونام دقیقا الان مهمون زندگیمن ، از بچگی دائم بهمون گفتن بچه رویاپردازی نکن اما نگفتن بچه رویاپردازی نمیکنینی لاقل فلاکت پردازی و دربه دری پردازی هم نمیخواد بکنی !!! چون اسمش رو گذاشتن واقع بینی !!! خدایا صدهزار مرتبه شکرت که هدایتم کردی به این مسیر ، کمکم کن عجله ی ذاتیم رو افسار کنم و پله پله در مسیر درست قدم بردارم ، مسیر کسانی که بهشون نعمت و ثروت و شادی و آرامش دادی نه مسیر گمراهان .
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام مهربانان سلام استاد عزیزم و مریم نازنینم
نمیدونم تا حالا چند بار این فایل رو دیدم
همین صفحه روی تصویر منو مجذوب خودش میکنه!!! همین دسر آلبالو!!
وقتی تو دیگ بود و میخواست تقسیم بشه و اولویت هم با بزرگترا بود ، من چقدر دلم میخواست ازش بخورم و استاد چقدر با عزت نفس اول و بیشتر از همه گرفت ، نوش جونتون ،
ولی هنوز تو دلم مونده )))
یه موضوع که خیلی خیلی مهمه و استاد هم بهش اشاره کردن، دور همی های شبانه تونه که چقدر دوستانه و درست وقت گرانبهاتونو می گذرونین، بدرستی، اگاهانه یا با بازی و سرگرمی که همون هم آموزنده ست
و چقدر آرامش استاد تو بازی جالب و ستودنی بود ، بدون هیچ استرس و تلاشی بازی میکنن ، در حالیکه آقای ریک چقدر داره به خودش زحمت میده براش!!
و موضوع جالب دیگه بازی تتوم با عروسکاش بود ، طرز نشستن یا دراز کشیدنش موقع بازی
چقدر راحته و نگران نظر بقیه نیست که ممکنه مسخره بشه از طرف بقیه .
که من مطمئنم اگه اینجا دختری هم سن تتوم اگه بخواد با عروسک بازی کنه صد در صد از طرف بقیه ، مسخره میشه ..
و اصلا به این توجه نمی کنیم که این کار ممکنه به رشد شخصیت اون بچه کمک کنه یا هر چیزی تو این مایه ها…
و مریم جان کارش چقدر جالب بود که رفتن تا هم بازی بشن با تتوم
چقدر شما با خودتون در صلحید آخه!!
ممنون و سپاسگزارم از فایلهای آموزنده تون.
خدایا هدایتمون کن و اگاهمون کن که درست زندگی کنیم و درست زندگی کردن رو به بچه هامون هم یاد بدیم .