سریال زندگی در بهشت | قسمت 60 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

سلام ب بهشت و بهشتیان

مثل همیشه دیدن اینهمه زیبایی و‌نعمت و برکت و‌ثروت تحسین برانگیزه استاد راحت من که فقط دنبال راحت و ساده سازیه و ب من شاگردشم داره یاد میده این تمرین رو دمتون گرم چقدر مکملای عالی شدن این سریال کنار دوره شیوه حل مساعل اصلا انگار تمرین عملیه و تو راحت تر میره تو‌مغذت خداروشکر

خدابا شکرت بابت ثروت شما استاد که استفاده میکنید ازش فقط در جهت راحتی چقدر خوشحالم که تو این سایتم و شما استادان من هستین دیشب تو‌بحثی با دوستان کلی باور محدود کننده داشتن میگفتن با اینکه کلی منطق داشت اما همون لحظه شمارو‌مثال زدم برا خودم‌تو‌ذهنم گفتم پس چرا استاد من هم ثروت داره هم‌وقت داره هم رابطه الهی و عاشقانه داره و‌تو ذهنم اون‌مطلبو قطع کردم و اون سفری که پریروز نوشتم که دارم میرم و رفتم و برگشتم دیشب با خنده ب ابجیم گفتم‌جلو‌در بودیم گفتم نرگسی که روز اول از اینجا رفت چقدر بچه بود و‌نرگسی که الان داره وارد میشه چقدر بزرگ شده میلیاردها درس و نکات مثبت داشت سفرم دام میخواد همشو بنویسم وای خب پونصد صفحه باید بنویسم ولی مهماشو میگم استاد خب من با اتوبوس این سفرو رفتم و‌طبق گفته ابجیم بخاظر من گوشیشو میزاره کنارش که فکر میکنه من الان خطشو میخوام سوراخ کنم انقدر زنگ بزنم اما من حتی یه تک‌زنگم نزدم فقط خبر دادم که راه افتادم و‌اوتوبوسم عالی راننده خوب مسافرای خوب کلا ده نفر ب زور میشدیم همه باکلاس و‌محترم انقد اتوبوس خلوت بود که من هرجا دلم میخواست میتونستم بشینم و‌از اونجا که صندلیم یکم بد بود و از شما استادم راحتی رو یاد گرفتم جامو‌عوض کردم و راحت نشستم و تو یه مسیری من باید ماشین میگرفتم میرفتم پیش دوستام اولش قرار بود کسی بیاد دنبالم که جور نشد و مجبور شدم خودم برم مارو یه جا پیاده کردن وسط یه میدون تو شهر و‌من اژانس گرفتم رفتم ناگفته نماند که شب بود ساعت ده و منم بلد نبودم مسیرو ولی ته دلم اروم بود و‌بخدا گفتم خدایا دستاتو بفرست که من حتی نخوام یه هزاری دست کنم‌تو‌ جیبم رسیدیم مقصد اقا راننده کارت منو گرفت کارتم نکشید گف خانوم خطا رد همون لحظه دوستم‌که دیگه بهشون رسیده بودم گف من میخوام بدم گفتم نه باز امتحان کنید مرده گف باز خطا میده و‌پولو‌دوستم داد و رفتیم هزار تا اتفاق مثبت برام افتاد حتی یه جاهایی اگاهانه سعی میکردم ب دوره شیوه حل مساعل عمل کنم و طبق قانون رفتار کردم وقتی رسیدم خونه به یه تصاد بدی خوردم در روابطی که هنوز میخواست شکل بگیره با اقایی پیام داد وبه قولی گفت که منو نمیخواد وحشتناک درکسری از ثانیه حالم بد شد اما سریع خودمو جمع کردم شاید نیم ساعت اینا طولکشید تا حال خودمو خوب کنم و هی میگفتم حتما برام خوبه هیچ تضادی بد نیس انقد باخودم‌حرف زدم که شبشحالم بهتر شد و همون لحظه حقوقمو برام زدن و چندتا اتفاق مثبت دیگه هم افتاد خداروشکر استاد جانم مرسی عاشقتونم اینم از تحربه سفر من که با همین سریال رفتم و‌الانم دوباره شروع همین سریال سود بانکی بهم واریز کرد الهی شکرت