سریال زندگی در بهشت | قسمت 65 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

به نام الله یکتا

سلام به استاد عزیزم

واقعا من ۱۰۰ درصد به مریم خانم حق میدم که ۱۰۰ درصد دلش میخواد همش تو پرادایس باشه. وقتی فایل شروع شدا، اصلا اون صدای پرنده ها رو که شنیدم، گفتم بابا از این فضا آخه کجا میخوایی بری؟ این صدای بهشته که داره میاد، این خود خود اجر الهیه. خود بهشت فردوسه. من در یک همچین فضایی، دوست دارم فقط و فقط یه گوشه بایستم، هیچ صدایی نباشه و من فقط به صدای طبیعت گوش بدم، و خداروشکر میکنم که ما لیاقت چنین جایی رو داریم و میتونیم چنین خواسته ای رو تجربه کنیم.

شما فقط ویو رو نگاه کن، فقط طوفان بزنه و تو بشینی و یک منظره ابدی و بینظیر بدون مزاحمت نرده رو تماشا کنی. به خدا منم این جور مواقع، اصلا خشکم میزنه و چشمام دیگه از روی چنین منظره ای برداشته نمیشه، گوش هام نمیشنوه. بدنم حرکت نداره، تا اینکه یه نفر میپره وسط و منرو از حالم در میاره، البته این هم به خاطر فرکانسهای خودمه و باید روش کار کنم، ولی نسبت به قبل واقعا بهتر شدم، یعنی اگه قبلا یه نفر سر و پشت سر روی مخم بود، الان یه بار مثلا میپره وسط حالم و خلاصه منم میرم کاری که لازمه رو انجام بدم تا دوباره برگردم به حس و حال خودم. سعی میکنم به جای اینکه هی از درون فریاد بزنم و خودمو بکوبم به در ودیوار، برم و اون مسئله رو زودتر حلش کنم، تا هم اون کاره انجام بشه و هم من راحت شم. و دقیقا همین الان هم کی از اون موقعیت ها بود که سریع انجامش دا دم و سریع برگشتم پیش خانواده خودم. خداروشکر

اصلا این راهرو شده باند فرود، فقط و فقط دو ردیف ال ای دی کم داره تا توی شب بدرخشه ، فکرش رو بکنید چی میشه واقعا!!!

ببین یعنی من عاشق این خط و نشون کشیدناتونم . یعنی در کمال احترام، با زبون خوش، کاری کردید که اون کایوت قبر خودشو با دستای خودش بکنه. من میمیرم واسه این خط قرمزاتون.آقا هرکی با عباس منش کل بندازه و تو روز روشن خط قرمزا رو رد کنه، خودشو مرده فرض کنه.

اون هندونه هم توی اون منظره بهشتی نوش جونتون.

حتی اون اجاق آتیش با سنگهای نسوزش نتونست جلوی عشق و اراده سوزان این یاران بهشت مقاومت کنه و ترکید.

این جوجه زرده عجب قلدریه، تازه وسط دعوا میگه” داداچ یه دیقه صبر کن نفسم جا بیاد تا جوجه کبابت کنم”

دمش گرم واقعا اون ننش که خیلی خونسرد بود و هیچی نگفت و قشنگ گذاشت تا کارشونو بکنن. مثل رایان که خیلی خونسرد میذاشت بچه ها کارشونو بکنن.

اون مرغا که هی میرفتن ببینن چه خبر شده، منو یاد اینایی تنداخت که الکی واسه مورد توجه قرار گرفتن، دست به هرکاری میزنن . فقط برای اینکه چهار نفر نگاهشون کنن. بعد هم میبینن که یه چند نفر جمع شدن، دیگه هرکاری میکنن تا اونا خوششون بیاد و یه وقت نرن این تنها بشه. تنهاش نذارن. وای وای وای وای! دنبال اینن که از دست مردم خرده نون جمع کنن در حالی که گنجها و ثروتها دست اونه.

بچه بیا برو پیش ننت دیگه همه منتظرن. آخی من دلم میره واسه این جوجه خوشگلا. راستی من اصلا اون فکلی ها رو ندیدم.

آقا دیدین سرعت عمل استادو؟ دیدین تا در فضای ترمیناتوری قرار گرفت با تمام قوا به سمت تراکتور سوپلای یورش برد و در یک حرکت برق آسا اقدام به خرید یک تله گاوگیر کرد. در همین راه هم مثل اون اره و مثل تمام مسائل، هدایت شد و یادگرفت و راه حل های آسان و موثر رو پیدا کرد. و با عزیز دلش تا لحضاتی دیگر به سمت دژ کایوتها یورش میبرند.

عاشقتونم من.

be grateful….there is always something to be grateful for

خدایاشکرت

دستتون در دست الله یکتا