سریال زندگی در بهشت | قسمت 79 - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

سلام به خدا، سلام به خانواده الهی عباسمنش. خداروشکر میکنم بابت تجربه یک روز دیگه در کنار بهشت و اهالی بهشت. خدایاشکرت بابت این همه درس که در این زمین برای ما قرار دادی تا هرکدوممون به سهم خودمون، برداشت کنیم از این همه نعمت و آگاهی. چه لذت و تجربه قشنگیه این جت اسکی سواری…من لحظه لحظه ای که مریم جان داشتند از استاد فیلم میگرفتند داشتم لبخند میزدم و لذت میبردم. خودم رو گذاشتم به جای استاد. در نهایت شور و شوق مشغول جت‌‌اسکی سواری شدم. رها بودم، از هیجان جیغ کشیدم. داد میزدم از خوشحالی … قطرات آب رو، روی صورتم احساس میکردم. موج دریاچه رو لمس میکردم. سرعت میگرفتم، آروم می‌روندم. میخندیدم…ذوق میکردم…دوباره جیغ میکشیدم از خوشحالی. خدایاشکرت.

خوبه که بدونیم روند جذب کردن دقیقا به همین شکله! احساسش کن، جذبش کن! احساسش کن، لذت ببر، تصور کن که اون رو داری، حالا دریافتش کن و ازش استفاده کن! و این رو بدون که تو قراره همون چیزی رو که احساس کردی دریافت کنی. تمرکز و توجه به تنهایی کافی نیست. چیزی که ما ازش غافل شدیم احساس کردنه!

احساس عالی مساویه با اتفاقات عالی. وقتی سریال زندگی در بهشت رو می‌بینی آیا خودت رو در اونجا احساس میکنی؟ آیا عمیق میشی در احساساتت که ببینی الآن با این قسمت درگیر چه احساساتی شدی یا نه؟ داشتی حرص میخوردی؟ یا داشتی لذت میبردی؟ شاد بودی و‌میخندیدی یا غصه گوشه دلت داشت رژه میرفت؟

هرآن چیزی رو که احساس کنی، جهان از جنس همان احساس به تو برمیگردونه. مثال های خیلی زیادی در این زمینه دارم ولی یکی از مرتبط ترین هاش مربوط به سال گذشته هست، من خیلی دوست داشتم سفر برم ولی شرایط اصلا جور نمیشد. دوست داشتم دریا‌ باشه هرجا که هست. ولی یا پول بود وقت نبود، یا وقت بود پول نبود. خلاصه تا اینکه همین حوالی سال گذشته بود که من اومدم شروع کردم به دیدن یک سری فایلهای آموزشی در سایت که دقیقا یادم نیست چی بود. در‌ اون فایلها استاد لب دریای خیلییییی تمیزی ویدیو میگرفتند و آموزش میدادند. من خوشم میومد، لذت میبردم و میگفتم چقدر تمیز و‌قشنگه خدای من! تازه در یکی دیگه از فایلهایی که دیده بودم، مریم جان از آسان‌گرفتن در سفر میگفتند، اینکه شب گذشته آتیش درست کرده بودند، بعد رفتند دوش گرفتند در حمامی که در‌اون پارک به صورت عمومی بود و‌نشان دادن که همه چیز چقدر تمیز و‌عالیه! امکانات خیلی خوبی داشت اون فضا…

آقا بعد از چند روز از طرف خود پدر و مادرم بدون اینکه من بگم، پیشنهاد شد که بریم سفر! حالا اصلا نه شرایطش رو دارم نه موقعیتش نه هیچی! ولی سخت نگرفتم. گفتم باشه بریم.

راه افتادیم رفتیم. نگممم‌براتون‌از چیده شدن شرایط و‌موقعیت های مختلف در کنار هم…نگم براتون از امکانات عالی. ایام عید فطر بود ما که هیچ جارو رزرو نکرده بودیم . فقط رفتیم و رفتیم ولی هم هتل خیلی عالی و تمیز نزدیک دریا گیرمون اومد‌ و کیف کردیم و هم خیلی خلوت بود اون زمانی که ما رسیدیم. تازه بعد از ما یکی یکی خانواده ها میومدن و دیگه جایی براشون نبود. ولی خداوند همه چیز رو‌ برامون جور کرد… و اونقدر عالی پیش رفت اتفاقات که من فقط نشسته بودم و‌داشتم لذت میبردم از همه چیز.

خداروشکر این درس برام همیشه ثبت شده و این الگو رو سعی کردم همیشه به خودم یادآوری کنم. نترس و حرکت کن.

احساس کن و لذت ببر…بقیش رو بسپار به خدا، به نجواهای شیطان توجه نکن. کار تو اینه که لذت ببری و وظایفت رو انجام بدی اون چیزی که در حیطه وظایف تو نیست باید کنار گذاشته بشه! و حتی ثانیه ای هم نباید بهش فکر کنی.

از این الگوها زیاد دارم… الآنم دقیقا با توجه به اینکه غررررق جت اسکی سواری استاد شدم، این تجربه یادم اومد. میدونم به زودی قراره تجربش کنم! خداروشکر بابت درسهایی که در زندگیمون هست که میتونیم راحت تر، شادتر، عاشق تر، بهتر و زیباتر و ثروتمندتر زندگی کنیم. دوستتون دارم عزیزای دلم.