این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://www.elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/10/abasmanesh-23.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-10-22 07:31:152020-10-23 08:42:38سریال زندگی در بهشت | قسمت 82
279نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
درود بر استاد عزیزم مریم جان شایسته نازنین و همه دوستانم در این خانواده صمیمی
چیزی که باعث شد و بیام کامنت بنویسم شجاعت تحسین برانگیز مریم جان عزیز در این فایل بود که خیلی به چشمم اومد مخصوصا پسرم پارسا که با گفتن این جمله که مامان ، خانم شایسته نمی ترسه تنهاست بعد این غول تشن ( عذر خواهی می کنم عین جمله پسرم بود) اومده برای تعمیرات تازه اونا دو نفرن خانم شایسته یه نفر! تنها تو اون جنگل تو کشور غریب!؟
گفتم این که چیزی نیست خانم شایسته اونجا شب هم تنها بوده و این اولین بار نیست!
در واقع تنها به ظاهر و از نظر عوام!
اما مریم جان تنها نیست بزرگترین و تنها ترین قدرت جهان هستی در وجوش هست!
وقتی به خداوند اعتماد بی قید و شرط داشته باشی از هیچ به اصطلاح غولی نمی ترسی!
من یه سال مجبور شدم تو جزیره کیش تو خونه مون سه شب تک و تنها بمونم با اینکه جزیره امنیت و آرامشش بالاست ولی حس بدی داشتم احساس میکردم مثل رابینسون کروزئه در یه جزیره دور افتاده تک و تنها گیر افتادم!
شبها از سر کار که می اومدم خونه در رو قفل میکردم و تلوزیون رو روشن میکردم و صداشو بلند میکردم که کسی فکر نکنه تنهام!
الان وقتی به اون روزهای خودم فکر می کنم خنده ام میگیره😃
مریم جان عزیز این شجاعت شما رو تحسین می کنم
عزت نفس شما رو تحسین می کنم از اینکه خودت هستی و آرایش نمی کنی!
خیلی حس خوبی داره وقتی خودتو همین طور که هستی بپذیری و نظر دیگران برات مهم نباشه.
منم تقریبا دو سه ساله که آرایش نمی کنم و چقدر راحت ترم!
وقتی یه جایی قراره بریم زودتر از همه آماده میشم چون نه در پوشش و نه در آرایش برام مهم نیست نظر بقیه چیه؟
همه تعجب می کنن که چطور یه خانم زودتر ازبقیه برای بیرون رفتن آماده شده😊
اون گارژ جدید چقدر داستان جالبی داشت و این کشف کردن محیط توسط شما واقعا ویژگی فوق العاده ایه که هر روز کمک می کنه وسیع و وسع تر بشید.
اینهمه تعریف و تحسین و سپاسگزاری از زیبایی ها و نکات مثبت واقعا برام شگفت انگیزه و دلیل اینهمه نعمت و ثروت رو نشون میده.
مریم جان عزیز از صمیم قلب دوستت دارم و از راه دور روی ماهت رو می بوسم.
سلاممممم ب روی ماه مریم نازنینم واستاد پر انرژیم چقد جاتون خالی بود تو این فایل دلم پر میکشید که باشید ببینمتون مرسی مریم جونم که به اگاهیامون افزودی چقدر زیبا بود وااای دیدن جورج بانمک چقد منو یاد داستان تکامل انداخت یاد اینکه وقتی تکاملتو طی نکنی و یهو بری توی یه جای بزرگ کنار کسایی که تکاملشونو طی کردن وقتی یه تصاد میاد نمیتونی مث اونا قوی باشی جورج هم برگشت به جای کوچیکتر تا برگرده و تکاملشو طی کنه چقدر تحسین کردم و لذت بردم از هدایت پروردگارم که هم کار مریم بانورو اسون کرد هم کار تعمیرو اومدن انجام دادن اینجاست که استاد میگن تو کوچیک ترین کارام هم از خدا هدایت میخوامممم چه طبیعت زیبایی چه ابرهای قشنگی خدایا شکرت که چشمانی سالم بهم عطا کردی تا زیبایی هارو ببینم و باعثایجاپ خواسته تو وجودم بشه الهی شکرررررر💙
سلام به دوستای عزیز سایت و استاد عباس من و مریم جان خیلی دوست داشتنی
ضمن اینکه میخواستم بی نهایت تشکر کنم بابت این سریال فوق العاده آموزنده و هدایت گرتون.. میخواستم احساس درونیم نسبت به خانم شایسه عزیز رو بگم.. اینکه واقعا صداتون آرامش بخشه و ادم در کنار شما اصلا حوصله ش سر نمیره و شما خیلی جذاب و گیرا صحبت میکنین و آدم رو به فکر میبرین.. هر لحظه بودن با شما آرامش بخشه.. من که عاشق شما و صداتون و روح بسیار بزرگ و آگاهتون شدم.. خدا شما و استاد رو حفظ کنه و در دنیا و آخرت نعمت و آسایش و آرامش و سلامتی و خوشبختی بی نهایت عطا کنه.. واقعا خوشحالم از اینکه شما رو پیدا کردم.. خدایا شکرت
سلام خدمت تمام بچه های سایت و استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
اون افتاب سر صبح ادمو دیوونه میکنه چقدر زیبا بود خورشید با این نور قشنگش رو این سبزه ها میتابید چه صحنه رویایی شده بود من به شدت تحسین میکنم خالق این همه زیبایی رو
خانم شایسته نازنین به شدت به شدت من شمارو تحسین میکنم بابت درک بالایی که از قوانین دارید از نیمه های فایل کلا خودش یه دوره اموزشی حساب میشد جه نکته طلایی گفتید هر چیزی هر چقدر هم بزرگ باشه برای اینه که شناخته نشده به مرور برای ما کوچیک میشه این باور مثل بمب کلی ترمز رو منهدم میکنه که هر تضادی هر چقدر بزرگ ولی بعد از طی شدن تکاملمون و حل شدنش برامون کوچیک میشه به شدت شما رو تحسین میکنم بابت این درک/من خودم چون به شدت تعمق میکنم و علاقه به شناخت قوانین جهان دارم کاملا درک شما رو حس میکنم و میدونم از کجا میاد داشت یادم میرفت ای خداااااااا اون افتاب سر صبح پشت کلبه که هنوز جون نداشت و روی درختا افتاده بود منو دیوونه کرد فقط روی یک صندلی بشینی و محو این صحنه بشی و فقط تسبیح کنی این خدارو ستایش کنی این خدارو/بریم سراغ بقیه فایل خانم شایسته چه ایه ای رو گفتی الله اکبر کسی که خدا هدایتش کنه کسی نمیتونه به اون اسیب برسونه و خدا به شدت کافیست بینظیر بود این فایل خداروشکر که دوباره هدایت شدم بعد از مدتها کامنت بذارم توی سایت در پناه الله یکتا پر از هدایت به راه مستقیم
پریشان شده بودم از دیشب فرکانسم تغییر کرده بود و حتلم دگرگون بود تااینکه صبح پنج بیدارشدم تا غرق تلاش بشم که مشغول باشم ولی اونقدر حالم دگرگون بود که هفت تا 9صبح رو خوابیدم و الان یادم افتاد که بیام بزن روی هدایت به سوی نشانه و …
دارم منفجر میشم حالم هرچقدر که دگرگون بود و کنترل افکارم سخت شده بود هزاران برابرش الان اروم شدم
موضوع اولی که دلیل اصلی شد بیام به سوی نشانه م این بود که هدف مهمی دارم که قبلا که روی خودم کارنکرده بودم اون رو یک رویای بزرگ میدیدم که اگه برسم معجزه س و دنیا مات و مبهوت میمونه ولی الان اینطور شده که اگه من بهش برسم خیلی عادیه و برام بدیهی شده تکاملم رو طی کزدم ودارم میرسم و اینطور فهمیدم که اگه کسی بشنوه که من رسیدم به خاطر ذهن محدود و نااگاهیشه که بزرگ و معجزه ببینه برام هدف من قبولی در کنکور با رتبه زیر صد و پزشکی دانشگاه تهرانه چیزی که چهارساله چیزی غیر از اون رو به زبون نیوردم و هرسال دنبال معجزه بودم تا اینکه دوماه قبل نشستم کار کردم روی باورام که امروز به جایی رسیدم فهمیدم اگر این مسیر طی نمیشد و من هدایت نمیشدم رو جدی کار کردن رو خودم به هیچ عنوان با باور هایی که داشتم هزاران سال هم هیچ اقدامی نمیکردک براش چه برسه به اینکه بدستش بیارم و بدون اینکه بفهمم چطوری ترمز هایی از من برداشته شد که نمیدونم چی بودن فقط میدونم کلا تغییر رو احساس میکنم و الان دیگه رسیدم به مرحله اقدام ولی با وجود اینکه نزدیک هفتاد روز مونده برای بقیه از محالاته چون همه با باورهای محدودشون سه سال یا حداقل یک سال براش انرژی میزارن
وخب چون منم بین همین ادمام گاهی کنترل ذهنم برام سخت میشه تا اینکه اومدم و خانم سایشته عزیزم گفتم که از بیرون بزرگ به نظر میاد و من تمام وجودم لرزید …چه نشلنه ب واضحی
اخه حتی نمیخواستم فایل رو باز کنم چون اعتبار سیمکارتم کم بود و بسته اینترنتی نداشتم گفتم فقط کامنتا روبخونم وجالبه تو کامنتا بیشتر درمورد ترس و ارایش و این بعدش صحبت کردن گفتم بذاریه شارژ بگیرم و نگاه کنم حداقلش اینه که اون طبیعت و صدای استاد و خانم شایسشته منو ارومم کنه تا اینکه شارژه رو گرفتم و تا برام فعال بشه زدم تو گوشیم یه فایلم گوش کنم که فایل گاز و ترمز بود که استاد تو میامی فلوریدا برامون صحبت کردن با اینکه قبلا گوش داده بودم ولی بازم گوش کردم کمی ولی شارژ فعال شد و نصفه گذاشتم اومدم سراغ این بهشت
و الان نمیدون از چی بگم از کجا شروع کنم
اول اینکه پر از نشونه بود که من تکامله روو طی کردم فقط باید ترمز های کوچولو کوچولو رو پیدا کنم و رفع کنم تا گازه خودش عمل کنه و منو به خواسته م برسونه
دوم اینکه اصلا بزرگ نیس و تهش خنده دار میشه و بهم جرات حل مسائل بعدی زندگیم رو میده و فقط از بیرون بزرگ بنظر میرسه مثل همون بهشت بیست هکتاری پر از جنگل و چالش و الان تو کف دست مریم جونه اگه منم واردش بشم و تا تهش برم میفهمم که خیلی ساده بوده و غلبه کردم و تونستم بهش برسم
سوم اینکه اگه این اگاهی رو داشته باشم و به صحبت های استاد عمل کنم با ارامش مسیر رو طی میکنم و بهش میرسم فقط کافیه ارام باشم تا الهامات بی نظیر پروردگارم رو دریافت کنم
چهارم اینکه جدای از نشانه امروزم یچیزی رو تجربه کردم که چند روزه میخواستم تو فایل های مختلف بنویسم ولی نمیشد تااینکه امروز اومدم اینجاو چقدر خوبه این فایل
مریم جون فرمودن وقتایی که تنهان میرن اطراف پرادایس رو میگردن هم بیشتراشنا میشن با محیط هم ترسشون هم از بین میره و رفته خداروشکر
من روز جمعه ینی پریروز یهو به سرم زد به بابام گفتم و از خونه رفتم بیرون اونم چجوری؟بابای من به شدت سخت گیره و این باور نادرستو داشتم که زندانی هستم اجازه نمیده جایی برم و اینا تا اینکه یه مدت بود داشتم رو باورام کار میکردم و فقط خدارو مالک خودم میدونم و اجازهمن دست خداست اگه باورش کنم زبان پدرم رو میبنده حتی برای مهاجرتم پنج ماه دیگه نه تنها مخالفت نکنه بلکه خودش کمکم میکنه چیزی که دوتا خواهر بزرگتر دارم و سالیانه ساله به خاطر باور های نادرستمون همیشه توخونه بودیم و ابجیم نتونس بره شهر دیگه برای تحصیل …
خلاصه اینکه من بهش گفتم چن روزه گوارشم بهم ریخته و الان هم گلوم(تیروئید یا غدد لنفاوی)درد میکنه برم بدم یه ازمایش بنویسه پزشک بدون فکر و به سرعت به پدرم گفتم در حالی که میدونستم همیشه میاد همراهم و در اتاق پزشک معذب میشم و اصلا دوست ندارم و شک کردم که زهرا تو اینهمه باور درست داری میدونی سالمی چرا یهو بی مهابا یچیزی گفتی یه نجوای ذهنی همیش میگف اشتباه کردی و من به پدرم گفتم و اون خیلی راحت بدون مخالفتی گف برو فقط گف جمعه س اونم ظهره میخوای من ببرم بعدش بریم گردش منم بیماری جهانی حال حاضرو بهانه کردم و گفتم تو نیا برات خطر داره و اینا تا اینکه رفتم تا خیابون و خواستم تاکسی بگیرم دیدم نیس اتوبوس نیس اسنپ خواستم بگیرم دیدم نیس😂😂خدایا چه کنمجمعه س همه تو فصل بهاررفتن باغچه اونم ماه رمضون ورمضان قرنطینه و هوای گرم و خلوت همش نجوای ذهنی فریاد میزد و سرزنشم میکرد به حدی که میخواستم برگردم خونه ولی دیدم بد میشه جالبه فکر میکردم الهامه وو من دارم بهش بی توجهی میکنم از خدا معذرت خواستم پ گفتم این یه بار رو به الهامت توجه نکنم و بی توجه بیفتم توراه ببینم خدا چی میخواد جایی که میخواستم برم سه تا خیابون دراز خودشم مستقیم بود گفتم برمبفرستم خیابون بعدی بلکه تاکسی بود اقا دیدم نیس ادامه دادم تا اینکه گفتم پیاده میرم و به خودم تکرار کردممیکنم که من دراغوش امن خداوند قرار دارم از یه خیابونی گذشتم که خیلی بزرگه و کناره هاشم ساختمونای نیمه کاره و یا تکلمیل شده همشون ساختمان پزشکان ولی چون جمعه بود بسته و بعضی قسمت ها هم کلا باغچه س و هنوز زمینش سرسبزه کمی هم تو ارتفاعه و اطراف شهر و کوه های اطراف دیده میشه از اون خیابون و لی خیلی خلوت و مکانی بود که فریاد میزدی کسی صداتو نمیشنید چون مسکونی نیس و یه کانال اب خیابون رو از کوچه ها جدا کرده و مسیری نداره اما من به راه افتاد خدایا پرنده هایی مثل بلبل و قناری و یه عالمه پرستو و گنجشک سگ و یه عالمه ثروت(چون کوچه های اونطرف کانال همشون کوچه های بهترین خیابون شهره و بالاشهره)خونه های زیبا. صدای طبیعت اصلا نمیدونستم چی بگم اونقدر غرق حس خوب شدم که تمام استرس بیخودی که از صب داشتم رفع شد و اون لحظه به خودم گفتم خدا منو هدایت کرد تا فرکانسمو تنظیم کنه و بهم یاد اوری کنه که از مسیر خارج شدم وفهمیدم اون نجوای ذهنی بود نه الهام رفته رفته دیدم خدایا چقدر تغییر رو درخودم دیدم که تو یک ماه اخیر عوض شدم و با تمام وجود اون ازادی اون شحاعت درونی اون ایمان قوی رو (هر چند که هنوز خیلییی کار داره شخصیتم)و نتیجه تغییرباور هام رودر وجودم حس کردم گاهی یه ماشین رد میشد که پسر جوون مثلا نگه میداشت تا تو دلم میگفتم من در اغوش امن الهی قرار دارم پشیمون میشد و میرفت و اصلا انگار یه امتحان بزرگ بود جالبه تمام ماشین ها پسر جوون غلط انداز بود که منو امتحان کنه و من با هیچ کدومشون ذ ره ای احساس ترس نکردم و به راهم بارامش ادامه دادم و دیدم که به این ترسم غلبه کردم درحالی دوسه ماه قبل یه بار تو بازار شهرمون یه پسر کوچکتراز من با یه قیافه شیطانی(منظورم ترسناک و منفی)وگر نه اونم بنده خداست و اینطور گفتن درست نیس ولی در کل اون پسر تو شلوغی شهردنبالم بود و من اومدم خونه کلی گریه کردم چون واقعا سر به زیرم همه میگن
ولی امروز فهمسدم ایراد از کجاس اگه ترس های قبلی رو داشتم مطمئنم جمعه تو دردسر بزرگس میفتادم و کارم تموم بود واقعا دیگه تهش بود بزرگ تر از این شرایط تا بحال ندیدم جایی برای خطر و اینا ولی برای من جز لذت نبود
و چیز جالب دیگه اینکه من صورتم کمی جای جوش داره و همیشه کرم میزدم ولی اینبار با اینکه پزشک معاینه م کرد و من ماسکم رو دراوردم و. صورتم واضح بود ولی برام جالب بود که اصلا حس بدی نداشتم و پی بردم که چقدر عزت نفسم افزایش وسدا کرده و خودم رو چقدر دوست دارم منی که قبل این باور ها همیشه خودزنی و سرزنش و حتی اقدام به خودکشی داشتم ولی الان روحم اروم گرفته و زلال تر ار همیشه دارم بدون باور های نادرست زندگی میکنم و لذت میبرم خدایاشکرت
الان درک میکنم این بیت رو
بیرون ز تو نیست انچه در عالم هست/ازخود بطلب هرانچه خواهی که تویی
خدایا شکرت🌸🌱
اونروز برام خیلیییی نشونه داشت خیلی باورهام قوی تر شدن و کلی تجربه های خوب کسب کردم و معجزه ها دیدم که اصلا کلمه ها توانایی وصفشون رو نداره من اونروز فرق الهام وشد نجوای ذهنی روهم درک کردم
پر ازحس خوبه درونم دیگه طوری شده طبق همون فایلی که قبل این گوش میکردم استاد میگفتن میخواهی میشود الله جهان رو مسخر ما کرده و مادامی که ترمز هامون رو برداریم در همون لحظه میخواهیم و میشود
منم میخواهم و میشود هر لحظه م شده الهام و معجزه و نشانه و هدایت های پی در پی
حالم عالیه
حتی اعتراف میکنم تا امروز زندگی در بهشت رو خیلی سطحی میدیدم و فرکانسم درست نبود و در مداری نبود که حرفایی رو بشنوم که الان شنیدم و اشنا نبودم که زین پرده رمز رو بشنوم
خدایا شکرت که مرا اشنای این درگه کردی و هم فر کانس مریم بانو در این فایل بودم امروز و از زبانش تک تک حرفاتو شنیدم و میرم که پر قدر ت تر ازقبل روی باورهام کار کنم و تلاش کنم برای هدفم داشتان زندگیم رو گذاشتم برای روزی که اون موفقیت شیرین رو بدست اوردم و دستاورد خوبی که بشه بیان کرد رو مینویسم براتون با اینکه از همون روز اول معجزه پشت معجزه بود برام ولی واقعا جز احساس وسیع چیزی نیس که بشه نوشت و فقط باید تجربه ش کرد این چالش های شیرین رو برای همه ی اعضای خانواده بزرگم ارزو میکنم و از خداوند سپاسگذارم که مریم جان رو افریده تا دست با ارزش پروردگارمون بشه برای هدایت و حال خوبمون جای خالی استاد هم تو فایل خالیه
بنام خدایی که همواره هدایتم می کند
درود بر استاد عزیزم مریم جان شایسته نازنین و همه دوستانم در این خانواده صمیمی
چیزی که باعث شد و بیام کامنت بنویسم شجاعت تحسین برانگیز مریم جان عزیز در این فایل بود که خیلی به چشمم اومد مخصوصا پسرم پارسا که با گفتن این جمله که مامان ، خانم شایسته نمی ترسه تنهاست بعد این غول تشن ( عذر خواهی می کنم عین جمله پسرم بود) اومده برای تعمیرات تازه اونا دو نفرن خانم شایسته یه نفر! تنها تو اون جنگل تو کشور غریب!؟
گفتم این که چیزی نیست خانم شایسته اونجا شب هم تنها بوده و این اولین بار نیست!
در واقع تنها به ظاهر و از نظر عوام!
اما مریم جان تنها نیست بزرگترین و تنها ترین قدرت جهان هستی در وجوش هست!
وقتی به خداوند اعتماد بی قید و شرط داشته باشی از هیچ به اصطلاح غولی نمی ترسی!
من یه سال مجبور شدم تو جزیره کیش تو خونه مون سه شب تک و تنها بمونم با اینکه جزیره امنیت و آرامشش بالاست ولی حس بدی داشتم احساس میکردم مثل رابینسون کروزئه در یه جزیره دور افتاده تک و تنها گیر افتادم!
شبها از سر کار که می اومدم خونه در رو قفل میکردم و تلوزیون رو روشن میکردم و صداشو بلند میکردم که کسی فکر نکنه تنهام!
الان وقتی به اون روزهای خودم فکر می کنم خنده ام میگیره😃
مریم جان عزیز این شجاعت شما رو تحسین می کنم
عزت نفس شما رو تحسین می کنم از اینکه خودت هستی و آرایش نمی کنی!
خیلی حس خوبی داره وقتی خودتو همین طور که هستی بپذیری و نظر دیگران برات مهم نباشه.
منم تقریبا دو سه ساله که آرایش نمی کنم و چقدر راحت ترم!
وقتی یه جایی قراره بریم زودتر از همه آماده میشم چون نه در پوشش و نه در آرایش برام مهم نیست نظر بقیه چیه؟
همه تعجب می کنن که چطور یه خانم زودتر ازبقیه برای بیرون رفتن آماده شده😊
اون گارژ جدید چقدر داستان جالبی داشت و این کشف کردن محیط توسط شما واقعا ویژگی فوق العاده ایه که هر روز کمک می کنه وسیع و وسع تر بشید.
اینهمه تعریف و تحسین و سپاسگزاری از زیبایی ها و نکات مثبت واقعا برام شگفت انگیزه و دلیل اینهمه نعمت و ثروت رو نشون میده.
مریم جان عزیز از صمیم قلب دوستت دارم و از راه دور روی ماهت رو می بوسم.
به زودی آمریکا می بینمتون.
در پناه الله یکتا محفوظ باشید🌻
مریم عزیز خیلی خوبه که به ترسهات غلبه کردی و با چشمان باز میری تو دل ترسهات
تو فوق العاده ای
واقعا خدا رو شکر از اینکه میشناسمتون
میبینمتون صداتونو میشنوم
واقعا شما برای دست خدا هستید
که هر لحظه داره بهم تلنگر میزنه
هر لحطه خدا داره با من حرف میزنه از زبان گویای شما دونفر
عاشقتون هستم
و این عشق بهترین حس وجودمه
ارامش ایمان عزت نفس
همه رو من از شما یاد گرفتم
و یه چیزی بگم
به خدا
همین حس خوب ما ها نسبت به شما دوتا
لحطه لحظه بهتر هم میکنه زندگیتونو
چون خدا از طریق شما ما رو داره به راه اشنای فطرتمون میبره
و خدا دستای خودشو بسبار بسیار دوست داره و انتخابشون کرده
پس مورد دلخواهش بوده که انتخابشون کرده
دست خدا وایه من صدای تو تصویر تو تصویر دوربین تو همین شدت و کم و زیادی صدای استاد
همه و همه دست خداست واسه راهنمایی من
سلاممممم ب روی ماه مریم نازنینم واستاد پر انرژیم چقد جاتون خالی بود تو این فایل دلم پر میکشید که باشید ببینمتون مرسی مریم جونم که به اگاهیامون افزودی چقدر زیبا بود وااای دیدن جورج بانمک چقد منو یاد داستان تکامل انداخت یاد اینکه وقتی تکاملتو طی نکنی و یهو بری توی یه جای بزرگ کنار کسایی که تکاملشونو طی کردن وقتی یه تصاد میاد نمیتونی مث اونا قوی باشی جورج هم برگشت به جای کوچیکتر تا برگرده و تکاملشو طی کنه چقدر تحسین کردم و لذت بردم از هدایت پروردگارم که هم کار مریم بانورو اسون کرد هم کار تعمیرو اومدن انجام دادن اینجاست که استاد میگن تو کوچیک ترین کارام هم از خدا هدایت میخوامممم چه طبیعت زیبایی چه ابرهای قشنگی خدایا شکرت که چشمانی سالم بهم عطا کردی تا زیبایی هارو ببینم و باعثایجاپ خواسته تو وجودم بشه الهی شکرررررر💙
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به دوستای عزیز سایت و استاد عباس من و مریم جان خیلی دوست داشتنی
ضمن اینکه میخواستم بی نهایت تشکر کنم بابت این سریال فوق العاده آموزنده و هدایت گرتون.. میخواستم احساس درونیم نسبت به خانم شایسه عزیز رو بگم.. اینکه واقعا صداتون آرامش بخشه و ادم در کنار شما اصلا حوصله ش سر نمیره و شما خیلی جذاب و گیرا صحبت میکنین و آدم رو به فکر میبرین.. هر لحظه بودن با شما آرامش بخشه.. من که عاشق شما و صداتون و روح بسیار بزرگ و آگاهتون شدم.. خدا شما و استاد رو حفظ کنه و در دنیا و آخرت نعمت و آسایش و آرامش و سلامتی و خوشبختی بی نهایت عطا کنه.. واقعا خوشحالم از اینکه شما رو پیدا کردم.. خدایا شکرت
هر بار هرثانیه با دیدن این فایلها این خواسته ها نیز در من شکل
میگیرند و باخودم میگویم اگر عباسمنش توانسته من نیز میتوانم.
قانون جهان که یکی است
خدایمان نیز یکی است.
اگر بتوانم مانند او باور کنم و عمل کنم بدون شک من نیز میتوانم.
خدایا شکرت بابت این الگوی بسیار مناسب.
این ویدیو ها فراوانی و فضل خداوند را نشان میدهد.
و هر لحظه اش میگوید که می شود امکان پذیر است.
بزرگی خواسته یا دوری مسیر مهم نیست
اگر حرکت کنی در مسیر درست هر چقدر هم دور یا بزرگ باشد به ان می رسی.
صد هزار مرتبه شکرت خدایا چقدر قشنگ بچه ها اومدن بیرون.
خیلی زیباست خدایا شکرت.
چه نکته زیبایی
وقتی به چیزی که شناخت نداری نگاه میکنی اونو بزرگتر میبینی.
واقعا خدایا شکرت خیلی فضای خوبیه.
قشنگ فرکانس توحید و حملله با ایمان به ترس ها حس میشه.
هرکس بر خدا توکل کند قطعا خدا برای او کافیست .
این یکی از قدرتمند کننده ترین باورهاست خیلی قدرت میده.
باز یه باور دیگه در مورد عزت نفس مثل ارایش .
استراتژی من برای حمله به هر ترسی اینه که من به ترس حمله میکنم با تمام ایمان
اگر که از دنیا رفتم به نزد خدای خودم برمیگردم و در این راه مردم
اگرم که زنده بیرون امدم به ترس هام غلبه کردم.
یکی از تضاد هاهم طبیعته اینکه میخوام جایی زندگی کنم که همیشه بهار و تابستون باشه .
هر چند روی خودم کار کردم تا از پاییز و زمستون هم لذت ببرم و سپاسگزار باشم.
یه نکته ی مثبتی که من همیشه اونو دوست دارم و تحسین میکنم
زندگی در طبیعت به همراه تمام امکاناته و اینم یکی دیگه از تضاد هامه
که مورد دوم رو انتخاب کردم.
سلام خدمت تمام بچه های سایت و استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
اون افتاب سر صبح ادمو دیوونه میکنه چقدر زیبا بود خورشید با این نور قشنگش رو این سبزه ها میتابید چه صحنه رویایی شده بود من به شدت تحسین میکنم خالق این همه زیبایی رو
خانم شایسته نازنین به شدت به شدت من شمارو تحسین میکنم بابت درک بالایی که از قوانین دارید از نیمه های فایل کلا خودش یه دوره اموزشی حساب میشد جه نکته طلایی گفتید هر چیزی هر چقدر هم بزرگ باشه برای اینه که شناخته نشده به مرور برای ما کوچیک میشه این باور مثل بمب کلی ترمز رو منهدم میکنه که هر تضادی هر چقدر بزرگ ولی بعد از طی شدن تکاملمون و حل شدنش برامون کوچیک میشه به شدت شما رو تحسین میکنم بابت این درک/من خودم چون به شدت تعمق میکنم و علاقه به شناخت قوانین جهان دارم کاملا درک شما رو حس میکنم و میدونم از کجا میاد داشت یادم میرفت ای خداااااااا اون افتاب سر صبح پشت کلبه که هنوز جون نداشت و روی درختا افتاده بود منو دیوونه کرد فقط روی یک صندلی بشینی و محو این صحنه بشی و فقط تسبیح کنی این خدارو ستایش کنی این خدارو/بریم سراغ بقیه فایل خانم شایسته چه ایه ای رو گفتی الله اکبر کسی که خدا هدایتش کنه کسی نمیتونه به اون اسیب برسونه و خدا به شدت کافیست بینظیر بود این فایل خداروشکر که دوباره هدایت شدم بعد از مدتها کامنت بذارم توی سایت در پناه الله یکتا پر از هدایت به راه مستقیم
الهیییی شکر
من برای غلبه بر یک ترس روی دکمه نشانه ام را به من نشون بده زدم و این کلیپ بهم داده شد !
مگه داریم🥺🥺
مگه میشه🥺🥺
الهیییییی شکر
مریم جوووون مرسی که کلی چیز ازت یاد میگیریم
خداروشکر
❤️❤️❤️❤️❤️
فهمیدم که من وقتی ازین ترس بگذرم خیلییییی قوی تر از کسی خواهم بود که کلا هیچوقت همیچین ترسی نداشته و کلی آگاهی دیگه
❤️❤️❤️
خداروشکر که توی مداری هستم که شمارو پیدا کردم
الهیییی شکر
❤️❤️❤️
پریشان شده بودم از دیشب فرکانسم تغییر کرده بود و حتلم دگرگون بود تااینکه صبح پنج بیدارشدم تا غرق تلاش بشم که مشغول باشم ولی اونقدر حالم دگرگون بود که هفت تا 9صبح رو خوابیدم و الان یادم افتاد که بیام بزن روی هدایت به سوی نشانه و …
دارم منفجر میشم حالم هرچقدر که دگرگون بود و کنترل افکارم سخت شده بود هزاران برابرش الان اروم شدم
موضوع اولی که دلیل اصلی شد بیام به سوی نشانه م این بود که هدف مهمی دارم که قبلا که روی خودم کارنکرده بودم اون رو یک رویای بزرگ میدیدم که اگه برسم معجزه س و دنیا مات و مبهوت میمونه ولی الان اینطور شده که اگه من بهش برسم خیلی عادیه و برام بدیهی شده تکاملم رو طی کزدم ودارم میرسم و اینطور فهمیدم که اگه کسی بشنوه که من رسیدم به خاطر ذهن محدود و نااگاهیشه که بزرگ و معجزه ببینه برام هدف من قبولی در کنکور با رتبه زیر صد و پزشکی دانشگاه تهرانه چیزی که چهارساله چیزی غیر از اون رو به زبون نیوردم و هرسال دنبال معجزه بودم تا اینکه دوماه قبل نشستم کار کردم روی باورام که امروز به جایی رسیدم فهمیدم اگر این مسیر طی نمیشد و من هدایت نمیشدم رو جدی کار کردن رو خودم به هیچ عنوان با باور هایی که داشتم هزاران سال هم هیچ اقدامی نمیکردک براش چه برسه به اینکه بدستش بیارم و بدون اینکه بفهمم چطوری ترمز هایی از من برداشته شد که نمیدونم چی بودن فقط میدونم کلا تغییر رو احساس میکنم و الان دیگه رسیدم به مرحله اقدام ولی با وجود اینکه نزدیک هفتاد روز مونده برای بقیه از محالاته چون همه با باورهای محدودشون سه سال یا حداقل یک سال براش انرژی میزارن
وخب چون منم بین همین ادمام گاهی کنترل ذهنم برام سخت میشه تا اینکه اومدم و خانم سایشته عزیزم گفتم که از بیرون بزرگ به نظر میاد و من تمام وجودم لرزید …چه نشلنه ب واضحی
اخه حتی نمیخواستم فایل رو باز کنم چون اعتبار سیمکارتم کم بود و بسته اینترنتی نداشتم گفتم فقط کامنتا روبخونم وجالبه تو کامنتا بیشتر درمورد ترس و ارایش و این بعدش صحبت کردن گفتم بذاریه شارژ بگیرم و نگاه کنم حداقلش اینه که اون طبیعت و صدای استاد و خانم شایسشته منو ارومم کنه تا اینکه شارژه رو گرفتم و تا برام فعال بشه زدم تو گوشیم یه فایلم گوش کنم که فایل گاز و ترمز بود که استاد تو میامی فلوریدا برامون صحبت کردن با اینکه قبلا گوش داده بودم ولی بازم گوش کردم کمی ولی شارژ فعال شد و نصفه گذاشتم اومدم سراغ این بهشت
و الان نمیدون از چی بگم از کجا شروع کنم
اول اینکه پر از نشونه بود که من تکامله روو طی کردم فقط باید ترمز های کوچولو کوچولو رو پیدا کنم و رفع کنم تا گازه خودش عمل کنه و منو به خواسته م برسونه
دوم اینکه اصلا بزرگ نیس و تهش خنده دار میشه و بهم جرات حل مسائل بعدی زندگیم رو میده و فقط از بیرون بزرگ بنظر میرسه مثل همون بهشت بیست هکتاری پر از جنگل و چالش و الان تو کف دست مریم جونه اگه منم واردش بشم و تا تهش برم میفهمم که خیلی ساده بوده و غلبه کردم و تونستم بهش برسم
سوم اینکه اگه این اگاهی رو داشته باشم و به صحبت های استاد عمل کنم با ارامش مسیر رو طی میکنم و بهش میرسم فقط کافیه ارام باشم تا الهامات بی نظیر پروردگارم رو دریافت کنم
چهارم اینکه جدای از نشانه امروزم یچیزی رو تجربه کردم که چند روزه میخواستم تو فایل های مختلف بنویسم ولی نمیشد تااینکه امروز اومدم اینجاو چقدر خوبه این فایل
مریم جون فرمودن وقتایی که تنهان میرن اطراف پرادایس رو میگردن هم بیشتراشنا میشن با محیط هم ترسشون هم از بین میره و رفته خداروشکر
من روز جمعه ینی پریروز یهو به سرم زد به بابام گفتم و از خونه رفتم بیرون اونم چجوری؟بابای من به شدت سخت گیره و این باور نادرستو داشتم که زندانی هستم اجازه نمیده جایی برم و اینا تا اینکه یه مدت بود داشتم رو باورام کار میکردم و فقط خدارو مالک خودم میدونم و اجازهمن دست خداست اگه باورش کنم زبان پدرم رو میبنده حتی برای مهاجرتم پنج ماه دیگه نه تنها مخالفت نکنه بلکه خودش کمکم میکنه چیزی که دوتا خواهر بزرگتر دارم و سالیانه ساله به خاطر باور های نادرستمون همیشه توخونه بودیم و ابجیم نتونس بره شهر دیگه برای تحصیل …
خلاصه اینکه من بهش گفتم چن روزه گوارشم بهم ریخته و الان هم گلوم(تیروئید یا غدد لنفاوی)درد میکنه برم بدم یه ازمایش بنویسه پزشک بدون فکر و به سرعت به پدرم گفتم در حالی که میدونستم همیشه میاد همراهم و در اتاق پزشک معذب میشم و اصلا دوست ندارم و شک کردم که زهرا تو اینهمه باور درست داری میدونی سالمی چرا یهو بی مهابا یچیزی گفتی یه نجوای ذهنی همیش میگف اشتباه کردی و من به پدرم گفتم و اون خیلی راحت بدون مخالفتی گف برو فقط گف جمعه س اونم ظهره میخوای من ببرم بعدش بریم گردش منم بیماری جهانی حال حاضرو بهانه کردم و گفتم تو نیا برات خطر داره و اینا تا اینکه رفتم تا خیابون و خواستم تاکسی بگیرم دیدم نیس اتوبوس نیس اسنپ خواستم بگیرم دیدم نیس😂😂خدایا چه کنمجمعه س همه تو فصل بهاررفتن باغچه اونم ماه رمضون ورمضان قرنطینه و هوای گرم و خلوت همش نجوای ذهنی فریاد میزد و سرزنشم میکرد به حدی که میخواستم برگردم خونه ولی دیدم بد میشه جالبه فکر میکردم الهامه وو من دارم بهش بی توجهی میکنم از خدا معذرت خواستم پ گفتم این یه بار رو به الهامت توجه نکنم و بی توجه بیفتم توراه ببینم خدا چی میخواد جایی که میخواستم برم سه تا خیابون دراز خودشم مستقیم بود گفتم برمبفرستم خیابون بعدی بلکه تاکسی بود اقا دیدم نیس ادامه دادم تا اینکه گفتم پیاده میرم و به خودم تکرار کردممیکنم که من دراغوش امن خداوند قرار دارم از یه خیابونی گذشتم که خیلی بزرگه و کناره هاشم ساختمونای نیمه کاره و یا تکلمیل شده همشون ساختمان پزشکان ولی چون جمعه بود بسته و بعضی قسمت ها هم کلا باغچه س و هنوز زمینش سرسبزه کمی هم تو ارتفاعه و اطراف شهر و کوه های اطراف دیده میشه از اون خیابون و لی خیلی خلوت و مکانی بود که فریاد میزدی کسی صداتو نمیشنید چون مسکونی نیس و یه کانال اب خیابون رو از کوچه ها جدا کرده و مسیری نداره اما من به راه افتاد خدایا پرنده هایی مثل بلبل و قناری و یه عالمه پرستو و گنجشک سگ و یه عالمه ثروت(چون کوچه های اونطرف کانال همشون کوچه های بهترین خیابون شهره و بالاشهره)خونه های زیبا. صدای طبیعت اصلا نمیدونستم چی بگم اونقدر غرق حس خوب شدم که تمام استرس بیخودی که از صب داشتم رفع شد و اون لحظه به خودم گفتم خدا منو هدایت کرد تا فرکانسمو تنظیم کنه و بهم یاد اوری کنه که از مسیر خارج شدم وفهمیدم اون نجوای ذهنی بود نه الهام رفته رفته دیدم خدایا چقدر تغییر رو درخودم دیدم که تو یک ماه اخیر عوض شدم و با تمام وجود اون ازادی اون شحاعت درونی اون ایمان قوی رو (هر چند که هنوز خیلییی کار داره شخصیتم)و نتیجه تغییرباور هام رودر وجودم حس کردم گاهی یه ماشین رد میشد که پسر جوون مثلا نگه میداشت تا تو دلم میگفتم من در اغوش امن الهی قرار دارم پشیمون میشد و میرفت و اصلا انگار یه امتحان بزرگ بود جالبه تمام ماشین ها پسر جوون غلط انداز بود که منو امتحان کنه و من با هیچ کدومشون ذ ره ای احساس ترس نکردم و به راهم بارامش ادامه دادم و دیدم که به این ترسم غلبه کردم درحالی دوسه ماه قبل یه بار تو بازار شهرمون یه پسر کوچکتراز من با یه قیافه شیطانی(منظورم ترسناک و منفی)وگر نه اونم بنده خداست و اینطور گفتن درست نیس ولی در کل اون پسر تو شلوغی شهردنبالم بود و من اومدم خونه کلی گریه کردم چون واقعا سر به زیرم همه میگن
ولی امروز فهمسدم ایراد از کجاس اگه ترس های قبلی رو داشتم مطمئنم جمعه تو دردسر بزرگس میفتادم و کارم تموم بود واقعا دیگه تهش بود بزرگ تر از این شرایط تا بحال ندیدم جایی برای خطر و اینا ولی برای من جز لذت نبود
و چیز جالب دیگه اینکه من صورتم کمی جای جوش داره و همیشه کرم میزدم ولی اینبار با اینکه پزشک معاینه م کرد و من ماسکم رو دراوردم و. صورتم واضح بود ولی برام جالب بود که اصلا حس بدی نداشتم و پی بردم که چقدر عزت نفسم افزایش وسدا کرده و خودم رو چقدر دوست دارم منی که قبل این باور ها همیشه خودزنی و سرزنش و حتی اقدام به خودکشی داشتم ولی الان روحم اروم گرفته و زلال تر ار همیشه دارم بدون باور های نادرست زندگی میکنم و لذت میبرم خدایاشکرت
الان درک میکنم این بیت رو
بیرون ز تو نیست انچه در عالم هست/ازخود بطلب هرانچه خواهی که تویی
خدایا شکرت🌸🌱
اونروز برام خیلیییی نشونه داشت خیلی باورهام قوی تر شدن و کلی تجربه های خوب کسب کردم و معجزه ها دیدم که اصلا کلمه ها توانایی وصفشون رو نداره من اونروز فرق الهام وشد نجوای ذهنی روهم درک کردم
پر ازحس خوبه درونم دیگه طوری شده طبق همون فایلی که قبل این گوش میکردم استاد میگفتن میخواهی میشود الله جهان رو مسخر ما کرده و مادامی که ترمز هامون رو برداریم در همون لحظه میخواهیم و میشود
منم میخواهم و میشود هر لحظه م شده الهام و معجزه و نشانه و هدایت های پی در پی
حالم عالیه
حتی اعتراف میکنم تا امروز زندگی در بهشت رو خیلی سطحی میدیدم و فرکانسم درست نبود و در مداری نبود که حرفایی رو بشنوم که الان شنیدم و اشنا نبودم که زین پرده رمز رو بشنوم
خدایا شکرت که مرا اشنای این درگه کردی و هم فر کانس مریم بانو در این فایل بودم امروز و از زبانش تک تک حرفاتو شنیدم و میرم که پر قدر ت تر ازقبل روی باورهام کار کنم و تلاش کنم برای هدفم داشتان زندگیم رو گذاشتم برای روزی که اون موفقیت شیرین رو بدست اوردم و دستاورد خوبی که بشه بیان کرد رو مینویسم براتون با اینکه از همون روز اول معجزه پشت معجزه بود برام ولی واقعا جز احساس وسیع چیزی نیس که بشه نوشت و فقط باید تجربه ش کرد این چالش های شیرین رو برای همه ی اعضای خانواده بزرگم ارزو میکنم و از خداوند سپاسگذارم که مریم جان رو افریده تا دست با ارزش پروردگارمون بشه برای هدایت و حال خوبمون جای خالی استاد هم تو فایل خالیه
خدایا شکرت به خاطر همههههه چی💙❤💜
سلام به مریم جان شایسته
باور کردنی نیست من مدتیه برای دریافت نشانه هام میام داخل سایت.
و تمام این مدت داره منو با ترسام آشنا می کنه
این جلسه فهمیدم که برای مقابله با ترسم باید دقیقا چه کاری انجام بدهم
من از مریم عزیزم به خوبی یاد گرفتم که باید با ترسام مواجه بشم تا آروم آروم از بینشون ببرم
دقیقا من هم ترس از تاریکی دارم و این مدت که توی ایران مرتب برق میره میتونه فرصت خوبی باشه برای اینکه من ترس از تاریکی رو کمرنگ و کمرنگتر کنم
دقیقا من هم عاشق طبیعت هستم اما بخاطر ترس از جانواران و به خصوص مارها نزدیک طبیعت نمیشم
مدتی ک با سریال زندگی در بهشت آشنا شدم مرتب میگفتم چرا استاد و مریم جان از اینکه یه موقع خرس ، دزد و یا هر نوع موجودی بهشون حمله کنه نمیترسن.
الان میفهمم جمله طلایی خداوند برای توکل کنندگان کافیست میتونه منو از شر ترسام خلاص کنه
خدایا شکرت که من داخل این سایت هر چیزی که نیازم هست را روزانه دریافت میکنم
عاشقتونم
مریم جان مررسی که الگوی ما خانوما شدی و پا به پای استاد داری پیش میری و خودت به تنهایی محتوا تولید میکنی واسه ما خانوما
که باورهای قوی برامون ایجاد بشه
غلبه بر ترس اونم به صورت تکاملی واقعا ممنونم ازت که اینارو توضیح دادی
من خودمو مقایسه میکردم با شما ولی الان فهمیدم این رفتار شجاعانه شما تو پرادایس حاصل تلاش ذهنی و تمرین و تمرکز بوده که این نتیجه رو گرفتین
پس منم با طی کردن تکاملم به این مرحله از استقلال میرسم
من خیلی درمورد رانندگی این ترس رو دارم
و الان رانندگی شما رو دیدم واقعا تحسین کردم از ته دلم
خدایاشکرت
من چون از بچگی تو طبیعت و باغ و روستا بزرگ شدم الان بیشتر زندگی شهری رو دوست دارم که البته قرار نیس همه از ی نوع زندگی لذت ببرن
مهم اصل قضیه هس لذت بردن و حس خوب
حالا به هر روشی یکی مدل روستایی یکی شهری
درمورد ترس از مرگ
منم قبلا خیلی میترسیدم ولی الان چند ساله با آگاهی که بدست آوردم واقعا آرامش پیدا کردم میدونم با مرگ فنا در کار نیس بلکه روحم همیشه وجود خواهد داشت
درمورد ترس از تاریکی و حیوانات
من همیشه تو روستامون از تاریکی و سگ میترسیدم و همیشه دلم میخواست شجاع باشم ولی نمیتونستم
تا اینکه با سگ دوبرمن وحشتناک مادرشوهرم آشنا شدم
جرجی وحشتناک و خشن😬
بار اول که دیدمش میخواستم گریه کنم از ترس
ولی کم کم باهاش آشنا شدم جوری که شب ها بغلم میخوابید
تا اینکه رفته رفته ترس از تاریکی و سگ و.. خیلی کمتر شد و تو این موضوع واقعا تکاملی پیشرفت کردم
خدایاشکرت
آخر این فایل واسه من ی خواسته ایجاد کرد
کنار مرد غریبه باشی و بیاد تو خونت کار انجام بده و تو فکرت راحت و آزاد باشه و هیچ فکر منفی نیاد سراغت و امنیت خاطر داشته باشی
که انگار خدا کنارته و داره کاراتو انجام میده
خدایاشکرت چقدر خوبه این حس
که نترسی از اینکه تنها با ی آقای غریبه تو خونه هستی😍
خداروشکر واسه این آگاهی ها ❤️❤️❤️