سریال زندگی در بهشت | قسمت 90 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

بنام الله که تنها روزی دهنده اوست ….

سلام

سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و بچه ها ….

اول از همه برم سراغ انرژی ساطع شده از پرادایس که تاشعاع هزاران کیلومتر دورتر از خودش هم در حال ارتعاش کردن هست

یعنی ایران خودمون…. من کاملا حسشون میکنم و دارم دریافتشون میکنم …

کسی این فرکانسهای ساطع شده از پرادایس رو دریافت میکنه که در مدارش باشه …

این انرژی همیشه در جهان موجود هست …و موجود بود …و همینطور هم خواهد بود …

ما انسانها حکم انتن هایی قوی رو داریم که در هرنقطه ای از این جهان پهناور که قرار بگیریم اگر درمدارش باشیم این انرژی رو دریافت میکنیم و گرنه اگر در مدارش نباشیم هر گز نمیتونیم فرکانسش رو دریافت کنیم …

از چرخهای اون چیکن شاه بگم که چقدر چرخهای باحالی نصب کردی استاد …عالیه …دمت گرم ..خیلی حال کردم با سلیقه ات

در ادامه میخوام یه موضوعی از فایل قبلی رو مطرح کنم چون فرصت نکردم براش کامنت بذارم ….

در ارتباط با اون کیودی هست حالا نمیدونم نامش رو درست تلفظ کردم یا نه …

این ی مورد استاد با شما حقیقتا زیاد موافق نیستم ….

مثل خیلی از بچه ها نیستم که توی دلم چیز دیگه ای باشه اما بیام تو کامنتهام به خاطر حالا لایکی که از استاد بگیرم نظر مخالفم رو مطرح نکنم…..من این شهامت رو از خود شما آموختم استاد ….و خیلی هم ازش نتیجه گرفتم که نظر مخالفم رو راجع به هر موضوعی به راحتی و در کمال احترام و ادب به طرف مقابلم مطرح کنم …

ما اینجا هستیم که چیز یاد بگیریم نیومدیم که لایک جمع کنیم و مثلا اسم ما نفر اول در محبوبترین دیدگاها باشه …

بر فرض من نظر مخالفم رو مطرح نکنم چون مبادا استاد بهش بر بخوره و مبادا به من لایک نده ……….و چون استاد به من لایک نده بچه ها هم نظری به دیدگاه من ندارند و بقیه ماجرا …….

من یکی اصلا در این فضاها نیستم و نظرم رو خیلی صریح بیان میکنم ….

یه مورد تا یادم نرفته در ارتباط با لایک هم بگم ….

من لایکهایی که شما استاد به بچه ها میدید این طوری تو ذهنم تصور میکنم که شما استاد ما ………در قله موفقیتهایی که یه روزی قراره ما شاگردهای شما هم به اون جا برسیم ……….. قرار دارید و الان شما رسیدید

و یه چراغ قوه هم دستتونه و بچه هایی که تو دل تاریکی از بی نهایت مسیری که هست و همه شون هم به سمت شما ( موفقیت ) ختم میشه در حرکتند

و با لایکهایی که شما به بچه ها میدید مسیرو به ما بچه ها نشون میدید و با چراغ قوه ( لایک )علامت میدید…برای قشنگی که لایک نمیدید …یا از یکی خوشتون بیاد لایک بدید وغیره……

یعنی با هر ی لایکی که به ما بچه ها میدید حکم یه چراغ دادن داره … با روشن و خاموش کردن چراغ قوه ب اون شخص علامت میدید که همین مسیرو رو ادامه بده بیا …درست داری میایی …

و دوستانی هم که لایک نمیگیرن نه اینکه مسیر رو اشتباه میرن …. تو مسیر هستن ……… اما اون لحظه سرعتشون کم شده یا فعلا توقف کردند …

اما در ارتباط با اون کیودی ………….

من اصلا حقیقتا با کشتن حیوان زیاد موافق نیستم و اصلا در قاموس من یکی نمیگنجه ……

حتی اگر از اون حیوون اسیب دیده باشم……

چون ما خودمون هم در گذشته تو روستایی که زندگی میکردیم مادرم عاشق مرغ و جوجه و اردک غاز و بوقلمون بود …… و کلا حیوون زیاد داشتیم ……… برامون از این جور ماجرا ها زیاد اتفاق می افتاد …

من اون موقع بچه بودم ولی قشنگ یادمه که مثلا مادرم به پدرم میگفت که شغال ها دیشب اومدن دوتا از مرغ هامون رو بردن خوردن اینم بر فرض لنگ اون مرغ یا اردکی که خوردن ….اینم سندش …

تو فردا شب سم بخر یا مثلا تله بذار یا کمین کن با تفنگ بکشش ..از اینجور حرفها …

از این جور کارها زیاد میکردن …………بارها من میدیدم که مثلا اون حیوون یا شغاله رو کشتن ….

اما من توی دلم ….قلبن ناراحت میشدم تو همون عالم بچگی …

باور کن استاد حقیقت رو دارم میگم ……..با اینکه سالیان ساله این ماجراها گذشته و من اصلا اون موقع ها قانون رو هم نمیدونستم اما با دیدن یا شنیدن این ماجراها احساس بدی به من دست میداد ..

چرا که اون حیوون هم حق زندگی کردن داره ….ذات و طبیعت اون حیوون همونه …

نمیشه با کشتن اون حیوون ذاتش رو عوض کرد …

این طبیعتی هست…این غریزه ای هست که خداوند در وجود اون حیون قرار داده …..و وقتی که ما قانون رو یاد میگیریم و جلوتر میریم و تکامل مون رو هر چه بیشتر طی میکنیم میبینیم که پدران ما اشتباه میکردن …چون قانون رو بلد نبودن …یا امکانات اون موقع کم بود …علم اون کار رو نداشتند … اطلاعاتشون کم بود …یا هر چیز دیگه ای …..

حالا که ما با قوانین جهان اشنا شدیم و داریم اموزش میبینیم ..هر چه که جلوتر میریم میبینیم که اون کارها اشتباه بوده واون حیوون هم حق زندگی داره نه اینکه اون حیوون با ما خصومت داشته باشه ….

بقول شما هیتلر هم ۲۰میلیون نفر ادم رو کشت ….چرا …..؟

چون فکر میکرد که با کشتن اون ادمها درست میشه ….مثلا مشکلش حل میشه …..

همه سگها رو کشت ….یهودیهارو کشت …..بچه های معلول رو میکشت ….و و و غیره……

هیتلر فکر میکرد که اینا نباید باشند ….اینا نباید در جهان باشند …چون اشتباهی در جهان رخ داده و الان اونا اینجا هستن مشکل ایجاد کردند ….

در صورتیکه ما وقتی با قوانین جهان اشنا میشیم میبینیم که نه تنها اشتباهی در جهان رخ نداده بلکه اتفاقا خیلی هم جهان کارش رو به درستی داره انجام میده … … .اون کیودی هم باید باشه ….مرغ و جوجها هم باید باشند …

بستگی به نوع نگاه ما داره ….. چطور داریم فکر میکنیم ….همه چی به فکر و اندیشه ما بر میگرده ….نگاه ما بر میگرده که چطور داریم به ماجرا می نگریم ….جهان انعکاسی از وجود من و شماست ….

بقول یکی از دوستان که گفته بود استاد…………برای پرادایس سگ شینلو بگیرید …هم خیلی زیباست … هم خیلی خوشگل از محوطه پرادایس نگهبانی میکنه طوری که کیودی ها جرات نزدیک شدن به محوطه پرادیس رو ندارند ….و مرغ و جوجه های پرادیس هم در یک لایه حفاظتی امن قرار میگیرند …

کیودی هم از افریده های خداونده …..خداوند بی جهت اون حیوون رو خلق نکرده …

چون ما در محدوده قلمرو اونا ملک داریم ………..باید بکشیمشون ….؟ ما نباید بکشیمشون ….باید با مهربانی ازشون محافظت کنیم …..

و خدا میدونه چقدر ما میتونیم از شینلو یا حالا هر سگ نگهبان دیگه ای درسها یاد بگیریم …

ما که غرق در یادگیری شدیم استاد …. سگ نگهبانم یکی دیگه از اموزش های ما ………

اینا موضوعاتی بود که صبح زود ساعت ۶ الهامم به من گفت ….خواستم مطرحش کنم ….حالا چقدر به مذاق شما استاد خوش اومده ….. نمیدونم …. اما من دوستتون دارم استاد …..

.امیدوارم از همدیگه بیاموزیم و بدون هیچ غرض ورزی اموزه هامون رو به همدیگه انتقال بدیم و مهمتر شهامت اجرا کردن اموزه هامون رو هم داشته باشیم ..

من همه اینا رو از خود شما آموختم …..اینا اموزه هایی هست که از خود شما یاد گرفتم استاد …و خدارو هزاران مرتبه به خاطر این اموزه هام شکر میکنم چون حالم خوبه ….حالم خیلی خوبه …احساسم خوبه ….. خدایا شکرت …..

خدایا استادمون رو هزاران سال عمر پر عزت بهش بده …سلامت برامون نگه اش دار

در پناه الله یکتا شاد …سلامت….ثروتمند…و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید …

با تشکر…